گر چه همواره راه نیایش عبد و مولا باز است، ولی برای زمان مشخّص مانند ماه مبارك رمضان كه عید اولیای الهی است، فضیلت مخصوص است...
یكی از آداب و سنن دعا، پرهیز از «استكبار» است و استكبار اختصاص ندارد به این كه كسی كافرانه زندگی كند یا عاصیانه به سر ببرد؛ اگر كسی مطیع بود، واجبها را انجام داد و محرّمات را ترك كرد، لكن این توفیقات را از خود دانست، یك نحوه استكبار است. كسی عالم شد و عمل كرد، توفیق تحصیل علم و امتثال دستورات الهی را از خود دانست، این هم یك نحوه استكبار است. بهترین راه برای نجات از استكبار آن است كه انسان اسمای حُسنای الهی را رقم بزند و با بیان و بنان بازگو كند و همه كمالات را به خدا اِسناد دهد و همه نقصها را به خود.
در دعای نورانی عرفه سیّدالشهداء سلام الله علیه این است؛ یك فرازهای فراوانی دارد كه أنْتَ الَّذِی اَحسَنْ، أنْتَ الَّذی كَذا و كَذا و كَذا و كَذا، اسمای حُسنای إله را میشمارد. بعد نقصانها و قصور و خطیئات و سیّئات خود را یادآور میشود. أنَا الّذِی كَذا، أنَا الَّذِی عَصَیْتُ، أنَا الَّذِی اَسَأتُ و مانند آن. مشابه آن در دعای عرفه امام سجاد سلام الله علیه است و در دعای سحر ابوحمزه ثمالی هم هست.
یكی از آداب و سنن دعا، پرهیز از «استكبار» است و استكبار اختصاص ندارد به این كه كسی كافرانه زندگی كند یا عاصیانه به سر ببرد؛ اگر كسی مطیع بود، واجبها را انجام داد و محرّمات را ترك كرد، لكن این توفیقات را از خود دانست، یك نحوه استكبار است. كسی عالم شد و عمل كرد، توفیق تحصیل علم و امتثال دستورات الهی را از خود دانست، این هم یك نحوه استكبار است. بهترین راه برای نجات از استكبار آن است كه انسان اسمای حُسنای الهی را رقم بزند و با بیان و بنان بازگو كند و همه كمالات را به خدا اِسناد دهد و همه نقصها را به خود.
در این بخش وجود مبارك امام سجاد اسماء حسنی و كرائم اخلاقی و مكارم الهی را ذكر میكند، بعد مكاره خود را هم یاد میكند. در برابر آن مكارم، این مكاره است. در برابر آن كرامتها این كراهتها هست. در برابر آن اوجها این حضیضها هست. عرض میكند: پروردگارا ! تو اگر درباره پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم به عنوان نمونه فرمودی: ألَمْ یَجِدْكَ یَتِیمَاً فَأوی، وَ وَجَدَكَ ضالّاً فَهَدی، وَ وَجَدَكَ عائِلاً فَأغْنی(2)، همه این ضعفها را ما داشتیم.
ما بیسرپرست بودیم، سرپرستیمان را به عهده گرفتی؛ بینوا بودیم، به ما نوا دادی؛ بی نان و آب بودیم، نان و آب دادی؛ بی نام بودیم، ما را مشهور كردی؛ بی جام و جامه بودیم، به ما جام و جامه دادی؛ بی لانه و آشیانه بودیم، به ما لانه و آشیانه دادی؛ بی نان بودیم، بی آب بودیم، همه این امور را به ما مرحمت كردی. میترسیدیم، به ما امنیّت دادی؛ اقتصاد نداشتیم، به ما دادی. بیمار بودیم، شفا دادی؛ گمنام بودیم، نامدار كردی؛ همه این نقصها مال ما، همه آن كمالها مال شما. گنه كار بودیم، بخشودی. ستّار بودی، غفّار بودی؛ لغزیدیم، دست ما را گرفتی.
در قرآن كریم ذات أقدس إله به مردم مكّه فرمود: فَالْیَعبُدُوا رَبَّ هذَا البِیتْ اَلَّذِی اَطعَمَهُمْ مِنْ جُوع وَ آمَنَهُمْ مِنْ خُوف(3). اینجا هم امام سجاد عرض میكند: ما همه بندگان این چنین بودیم. امنیّت نداشتیم، تو دادی؛ اقتصاد نداشتیم، تو دادی. وجود مبارك ابراهیم خلیل عرض میكند: إذا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشفِینْ (4)، خدا شافی است. امام سجاد عرض میكند: ما بیمار بودیم، تو شفا دادی. پس آنچه درباره پیغمبر آمد، آنچه درباره مردم مكّه آمد، آنچه درباره سنّت و سیرت ابراهیم خلیل آمد و آنچه درباره انبیاء و اولیای دیگر آمد، وجود مبارك امام سجاد سلام الله علیه همه اینها را جمع بندی كرد و به این صورت بازگو كرد؛ عرض كرد: پروردگارا ! من كوچكی بودم كه تربیت كردی؛ جاهلی بودم كه تعلیم كردی؛ گمراهی بودم كه هدایت كردی؛ پستی بودم كه بلند كردی؛ ترسانی بودم كه امنیّت دادی؛ گرسنهای بودم كه سیر كردی؛ تشنهای بودم كه سیراب كردی؛ برهنهای بودم كه پوشاندی؛ فقیری بودم كه توانگر كردی. تو تُهیدست را توانگر كردی. ضعیفی بودم كه قوی كردی؛ فرومایهای بودم، عزیز كردی؛ بیمار بودم، شِفا دادی؛ از تو سئوال كردم، چیزی خواستم، عطا كردی، ناامید نكردی؛ گناه كردم، پوشاندی؛ اشتباه كردم، استقاله كردم، تو عِقاله كردی؛ یعنی پشیمان شدم، پشیمانی ما را پذیرفتی؛ اندك بودم، تكثیر كردی؛ مستضعف بودم، یاری كردی؛ رانده بودم، بی مكان و بی جا بودم، جا دادی. ""فَلَكَ الحَمْد"
مستحضرید شمارش اسمای حُسنای حقّ از یك سو، شمارش اسمای قبیح و نقصانات ممكن بنده و برده از سوی دیگر و ترمیم این نقصها به لطف و عنایت خدای جبّار كه او جبروت دارد، جبران كننده هر نقص و ضعف است از سوی دیگر، این مجموعه زمینه استحقاق حمد خدا را فراهم میكند. در پایان نتیجه گرفت؛ عرض كرد: فَلَكَ الحَمْد.
پروردگارا ! من كوچكی بودم كه تربیت كردی؛ جاهلی بودم كه تعلیم كردی؛ گمراهی بودم كه هدایت كردی؛ پستی بودم كه بلند كردی؛ ترسانی بودم كه امنیّت دادی؛ گرسنهای بودم كه سیر كردی؛ تشنهای بودم كه سیراب كردی؛ برهنهای بودم كه پوشاندی؛ فقیری بودم كه توانگر كردی. تو تُهیدست را توانگر كردی. ضعیفی بودم كه قوی كردی؛ فرومایهای بودم، عزیز كردی؛ بیمار بودم، شِفا دادی؛ از تو سئوال كردم، چیزی خواستم، عطا كردی، ناامید نكردی؛ گناه كردم، پوشاندی؛ اشتباه كردم، استقاله كردم، تو عِقاله كردی؛ یعنی پشیمان شدم، پشیمانی ما را پذیرفتی؛ اندك بودم، تكثیر كردی؛ مستضعف بودم، یاری كردی؛ رانده بودم، بی مكان و بی جا بودم، جا دادی. ""فَلَكَ الحَمْد"
بعد عرض میكند: خدایا ! من نه در خلوت، نه در جلوت حیا نكردم و گنه كردم ! أنَا یا رَبِّ الَّذِی لَمْ اَستَحِیْكَ فِی الخَلاء. من حاضر نبودم در ملاء و در حضور دیگران، گناه كردم. در خلوت و تنهائی حیا نكردم. من صاحب مصیبتهای عظیم ام. من كسی هستم كه بر مولای خود جرأت كرده است. من كسی هستم كه جبّارُ السَّماء را معصیت كرده است. من كسی هستم كه وقتی خبر معصیت دادند، من مقدّماتش را فراهم میكردم، كمك میكردم، به كسی چیزی میدادم، به كسی كه وسیله معصیت را برای من فراهم بكند. من كسی هستم كه وقتی به من خبر معصیت دادند، به من بشارت میدادند تا من زمینه را برای گناه فراهم كنم.
من كسی هستم كه مهلت دادی، من رعایت نكردم؛ پوشاندی، حیا نكردم؛ به معصیت عمل كردم، تعدّی كردم، تو مرا از چشم رحمتت راندی، من حیا نكردم ! امّا مع ذلك تو روی همه این آنها پرده عفو پوشاندی،
***وَ بِحِلْمِكَ أمهَلتَنِی وَ بِسِتْرِكَ سَتَرتَنِی حَتّی كَأنَّكَ أغفَلْتَنِی وَ مِنْ عُقُوباتِ المَعاصِی جَنَّبْتَنِی حَتّی كَأنَّكَ اسْتَحیَیْتَنِی***
خدایا! آنقدر محبّت كردی كه گویا من هیچ بَدی نكردم! كَرم خدا، این كه گفته شده است: كَرم او نامتنهی، نِعَمش بی پایان، تنها از نظر كمّی كرم او نامتنهی نیست! از نظر كیفی هم كرم او نامتنهی است.
اگر ما نسبت به كسی بَد كردیم، او نسبت به ما مهربانی روا داشت، ما هر وقت او را میبینیم، شرمندهایم. و بخواهیم این شرم درونی را برطرف كنیم، توان آن را نداریم! ولی ذات أقدس إله توانمند است كه این خطر را هم برطرف كند. اگر تبهكاران به بهشت رفتند، یادشان باشد كه گناه كردهاند، در بهشت شرمندهاند. در حالی كه در بهشت رنج و عدم و اندوه و غم نیست! خدا این شرم را هم میزداید. خدا كه مُقلّبُ القلوب است از یاد تبهكاران و تیره دلان محو میكند كه اینها سابقه سوء داشتند. لذا همانند پرهیزكاران در بهشت متنعّم اند. اصلاً یادشان نیست كه گناه كردهاند تا در بهشت شرمنده باشند! این كار از غیر خدا بر نمیآید.
اگر تبهكاران به بهشت رفتند، یادشان باشد كه گناه كردهاند، در بهشت شرمندهاند. در حالی كه در بهشت رنج و عدم و اندوه و غم نیست! خدا این شرم را هم میزداید. خدا كه مُقلّبُ القلوب است از یاد تبهكاران و تیره دلان محو میكند كه اینها سابقه سوء داشتند. لذا همانند پرهیزكاران در بهشت متنعّم اند. اصلاً یادشان نیست كه گناه كردهاند تا در بهشت شرمنده باشند! این كار از غیر خدا بر نمیآید.
كسی نسبت به ما بَد كرد، حداكثر این كه ما نسبت به او احسان كنیم و رُخش نیاوریم و به دیگران هم نگوئیم. امّا هر چه او را بِنْوازیم، او شرمندهتر میشود. بخواهیم آن رنج درون را از او بزدائیم، توان آن را نداریم. ما كه مُقلّب القُلُوب نیستیم كه بر خاطره او سلطه داشته باشیم ! تا آن خاطرات گذشته از یادش رفت، شرمنده است.
ولی ذات أقدس إله این چنین میكند؛ یعنی تبهكار را مانند پرهیزكار میپذیرد، با دعا و نیایش و توبه و كُرنش اوّلاً. او را وقتی وارد بهشت كرد، همانطوری كه وَ نَزَعنَا مَا فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلْ (5)، هرگونه غِلّ و خیانت و كینه توزی را از قلب بهشتیان میزداید، از قلب چنین تبهكار بَد سابقهای میزداید كه او سابقه سوء داشت. وقتی از یادش رفت، دیگر شرمنده نمیشود. چنین خدائی اوست!! هر چه بخواهیم، او دارد. هر چه بخواهد، میتواند. و هرگز خزینه كَرم او به پایان نمیرسد.
لذا در این پایان عرض میكند: خدایا ! من را وقتی كه معصیت كردم، روی استكبار نبود و هرگز به ربوبیّت تو، اِنكار نكردم ربوبیّت را ! امر تو را سبك نشمردم و خود را در معرض عقوبت تو نیاوردم و وَعید تو را سبك و خار نشمردم، لكن اشتباه كردم، غفلت كردم، بَد كردم، شهوت بر ما غالب شد، غضب بر من غالب شد،
***خَطِیئَهٌ عَرَضَتْ وَ سَوَّلَتْ لِی نَفسِی***
این «تَسویل نفس» اگر ذات أقدس إله توفیق داد باید در نوبت دیگر بازگو بشود كه نفس مُسوّله چیست، چه خطری را به همراه دارد كه امیدواریم خداوند ما را از شرور أنفس ما، مخصوصاً از شرور نفس مُسوّله و اَمّاره برهاند!
پي نوشت ها :
1- سوره نمل / آیة 62
2- سوره ضحی / آیات 6 ،7، 8
3- سوره قریش / آیات 3 و 4
4- سوره شعراء / آیة 80
5- سوره اعراف / آیة 43 و سوره حجر / آیة 47
منبع: تبیان.