بسم الله الرحمن الرحیم
یکی از فضائل روح انسانی صفت “خوف” است به معنای ترس. و یکی دیگر از فضائل صفت “رجاء” و امید است. بر خلاف صفت های فاضله ی انسانی که از همدیگر جداست مثل شجاعت که صفتی است، گاهی انسان شجاعت دارد گاهی ندارد، یک صفت است مثل سخاوت، گاهی انسان سخاوت دارد و گاهی بخیل است، یک صفت است. ولی این دو صفت خوف و رجاء (ترس و امید) از آن صفت هایی است که باید با هم در روح انسان متلازم باشند، با هم توأمند و باید با هم تحقق پیدا کنند یعنی در قلب انسانی هم باید خوف از الله باشد و هم امید به الله باشد. این دو متلازم اند هر دو باید در دل انسان باشد و این دو صفت مانند دو کفه ترازو باید با هم متساوی و متعادل باشند.
همان اندازه که خوف دارد از الله همان اندازه هم امید به الله داشته باشد بطوری که اگر خوف غلبه پیدا کند و آنقدر بترسد که امید از بین برود می شود “الیأس من روح الله” یکی از گناهان کبیره می شود یعنی آنقدر بترسد که از شدت ترس از رحمت خدا مایوس بشود، دیگر امید ندارد، می گوید من با این عمل بهشت رفتنی نیستم، آمرزیدنی نیستم، با این گناهانی که من دارم بی تردید جای من جهنم است و بس و از رحمت خدا یاس پیدا کند؛ این خوفِ تنها بدون یاس است.
در خطبه ها در کتابها یکی از گناهان کبیره [همین] است، می فرماید: “الیأس من روح الله” از رحمت خدا مایوس شدن؛ یعنی خوف غالب باشد و رجاء نابود شود و عکس این مطلب اگر چنانچه گاهی رجاء غالب شود و امید غالب گردد امید به رحمت و الطاف و عفوالله غالب شود که خوف از بین برود به این معنا که می گوید خداوند با این رحمت مگر می تواند مرا نیامرزد، من بی تردید با مردم در وسط بهشت هستم و برای من دیگر جهنم خبری نیست، امید غالب شد و خوف از بین رفت، این هم یک گناه کبیره است می شود “الأمن من مکر الله” خاطر جمع شدن از عذاب الهی.
پس این دو صفت باید با هم باشند در قلب انسانی که تعبیر روایت این است “کَکَفَّتی المیزان” مانند دو کفه ترازو هم ترس دارد، هم امید، نه اینکه در یک زمان هر دو باشد، هم می ترسد هم امید دارد به این معنا که وقتی رحمت خدا را نگاه می کند و لطف و احسان و کرم و عفو او را تصور می کند امید و رجاء در دلش پیدا می شود و وقتی که گناه ها و جنایت ها و تقصیرهای خود را می بیند خوف از الله پیدا می شود. این دو صفت دو صفت متلازم است در دل ها باید توأما هم امید و هم خوف باشد.
انسان باید نسبت به خشم الله ترس و نسبت به رحمتش امید داشته باشد. ترس خود یکی از بهترین صفات روحی انسان است اگر نسبت به الله باشد و یکی از رذائل اخلاق و بدترین صفت های انسانی است اگر ترس از غیر الله باشد «ولاتخشو الناس و اخشون» از من بترسید و بس. (سوره مائده، ۴۴)
هرکس که از او بترسد از غیر او نخواهد ترسید؛ این خوف است و ترس از الله و منشأ این ترس را بر طبق آنچه که علمای اخلاق می گویند «الخوف مبداء تصوّر هیبت الله و عظمت الله و عذاب الله و احوال یوم القیامه» منشاء ترس عظمت پروردگار است آن کس که او را بشناسد می ترسد، آن کس که عظمت او را درک کند از او خواهد ترسید و میزان و اندازه و مقدار ترس به همان اندازه ی میزان علم و ادراک عظمت اوست، هرکس نسبت به او معرفتش بیشتر، از او ترسش بیشتر می شود و هرکس درک و معرفتش نسبت به الله کمتر ترسش کمتر است لذا این میزان است اگر ما از او نمی ترسیم برای این است که او را نمی شناسیم و اگر علی (ع) شب ها خوابش نمی برد «یَتَمَلْمَلُ تَمَلْمُلَ اَلسَّلِیمِ» بخدا سوگند علی (ع) در نیمه شب آنچنان بهم می پیچید و گریه می کرد مانند آن کس که مار و افعی او را زده باشد و سم در بدن او نفوذ کرده باشد!
من نمی دانم چه می شد او را که این همه اشک می ریخت و گریه می کرد زیرا که او می شناسد و از غضب الله آگاه است، او از عذاب آخرت آگاه است و آن کس که درک عظمت پروردگار در روح او بیشتر باشد ترس او از پروردگار بیشتر است؛ بنابراین یکی از بهترین صفات انسانی خوف من الله است. این صفت ها را فقها در کتاب های خود در کتاب مسائل فرعی عنوان کرده اند، و این را به نام عدالت یکی از بهترین صفات و شرط برای اموری ذکر کرده اند.
می گویند اگر چنانچه ترس انسان از پروردگار به آن مرحله برسد که این ترس در روح انسان صفت موتور برای ماشین و صفت ترمز برای ماشین پیدا کند این آدم عادل است، این آدم می شود “الخائف من الله” یعنی ترس از پروردگار مانند موتوری که ماشین را به سوئی حرکت می دهد انسان را به سوی انجام وظیفه حرکت بدهد، انسانی که از خدا می ترسد می شتابد به آنچه که خدا دستور داده است و انسانی که از خدا می ترسد نمی رود به سوی آنچه که خدا از آن بدش می آید. یعنی خوف “محرک الانسان لاتیان الواجبات الالهیّه و الزاجر للانسان عن المحرمات الشرعیه” ترس در آن مرحله است که انسان را به انجام وظائف وا دارد، جوان را به انجام وظائف وا دارد.
می شنود در کردستان جای دارد که من انجام وظیفه کنم، بدون فکر بدون هیچ تخیل که من جوانی هستم، می خواهم عمر کنم، زندگی کنم، نان لازم دارم، ثروت و فرزند وخانه و لانه همه را کم می کند و همه را نادیده می گیرد و حرکت می کند و می رود برای اینکه در راه الله قدم بردارد. این از الله می ترسد، این الله را می شناسد این ایمان دارد این عظمت دارد، این فرشته ای است از آسمان به شکل انسان زمینی و انسان زمینی است که روح سمایی و آسمانی دارد. آن مرتبه از خوف الله که انسان را به انجام وظیفه وا دارد و از گناهان جلوگیر شود، آن مرتبه از خوف را فقهاء در کتاب فقه بنام “عدالت” می نامند. یادتان هست «عدالته و هی ملکه نفسانیه علی ملازمه التقوی التی هی القیام بالواجبات و ترک المنهیّات الکبیره و الصغیره مع الاصرار علیها و ملازمه المروه التی هی اتباع محاسن العاداه و اجتناب مساویها»
(پاورقی: شرح لمعه، جلد ۱- شروط نماز جماعت/ و عداالت: عبارت است از ملکه نفسانی که محرک انسان است بر ملازمت تقوا که آن تقوا قیام بواجبات و ترک منهیات گناهان کبیره است بطور مطلق، یعنی چه با اصرار و چه بدون اصرار و باز اجتناب کردن از گناهان صغیره به طور اصرار بر آن و ملازمت مروّت یعنی پیروی کردن از عادات خوب و اجتناب از مکروهاتی که برای دیگران اشکالی ندارد.)
عدالت عبارت است از خوف و ترس از الله، نیرویی که انسان را به افعال واجبه وا دارد و از گناهان جلوگیر شود.
این عدالت و خوف است که یکی از پرارزش ترین صفات انسان است؛ این صفت در رهبر بزرگ شرط است، در انسانی که پشت سر او نماز جماعت می خوانی شرط است، در شهود این مرحله شرط است، در امام جمعه این مرتبه شرط است، در قاضی یک کشور این مرتبه شرط است، این همان مرحله عدالت است که در کتاب اخلاق از آن به نام خوف یاد می شود. حالا این خوف را که یکی از بهترین صفات انسانی است از کجا پیدا کنیم «منشأُه دَرکُ عَظَمت الّرب» فکر کردن در عظمت پروردگار است. فلذا فکر یکی از مهم ترین مطالبی است که انسان را به مراحل بالا می رساند «و کَانَ أَکْثَرُ عِبَادَهِ أَبِی ذَرٍّ التَّفَکُّرَ» بالاترین و بیشترین عبادت جناب ابی ذر این شاگرد درجه یک مکتب علوی عبارت از تفکر بود در عظمت پروردگار که ما را موجود کرده، نعمت وجود بخشیده است و ما را نگهداشته است و ما را از اینجا خواهد برد. اینها سبب می شود که نعمت خوف ایجاد شود. صفت خوف در دل انسانی ایجاد می شود، در آن قسمتی که موسی علیه السلام بر فرعون وارد می شود این جمله را می گوید:
«فقل هل لک الی ان تزکّی و اهدیک الی ربک فتخشی» (نازعات، آیه ۱۸ و ۱۹) فرعون آیا حاضری نفست را پاکیزه کنی تا من هدایتت کنم به سوی الله و او را نشان بدهم که معرفت پیدا کنی “فتخشی” تا خشیت او و خوف او در دل انسانی پیدا شود. وقتی که او را شناخت و خوف پیدا شد برای انسان بعد از معرفت، خوف پیدا می شود. این یکی از مهم ترین مطالب است که انسان خدا را بشناسد و فکر و دقت کند تا معرفت الله حاصل بشود تا بعدا خوف از پروردگار حاصل شود.
موسی فکر می کرد یکی از جهاتی که انسان را به عظمت الله می رساند همین مسئله تفکر است.
یک وقتی در یک روایتی دیدم موسی(ع) از پروردگار پرسید خداوندا تو هم می خوابی؟ اقلا یک چرت نمی زنی؟ سال های متمادی میلیون ها سال تو زنده ای هیچ خواب و استراحتی نداری؟
فرمود جواب این است که کاسه ای گِلی را از آب پر کن در جائی که سنگ خالص است بایست و کاسه را روی دست بگیر. او کاسه در دست گرفت و خداوند در همان حال خواب را بر حضرت موسی مسلط کرد. موسی (ع) یک مرتبه خوابش برد و کاسه به زمین افتاد و شکست و آب ها ریخت. ناگهان موسی از خواب بیدار شد. موسی چرا کاسه را شکستی؟ خدایا خوابم برد، چرتم برد، فرمود «لاتاخذه سنه و لانوم» (بقره، ۲۵۶) خداوند اگر خوابش ببرد تمام زمین و کرات و سیارات و ثوابت و کهکشان ها و ذرات از اتم ها، الکترون ها، پروتون ها، گرفته تا کهکشان های بزرگ که با تلسکوپ های قوی هم طول و عرضشان را نمی شود درک کرد همه از نظم و انتظام می افتند و نابود می شوند. موسی عظمت الله را نشناختی که چنین خیالی درباره الله داری؟
«الخوف یحصل من درک عظمه الله» هرکس عقیده و عملش به پروردگار عالم بیشتر شود خوف او بیشتر می گردد.
خوف مراتب دارد
مرتبه اول ترس است، مرتبه دوم خشیت است، مرتبه سوم وَجَل است، مرتبه چهارم و پنجم هم به عنوان رهبت و هیبت گفته اند که از ماها نیست و مراتبی است فوق آنچه که ما تصور می کنیم.
مرحله ی خوف همین است که انسان از او بترسد و گناهی را انجام ندهد اما خوف اولین مرحله ترس است چه بسا می شود انسان در میان مردم گناهی انجام نمی دهد اما اگر در خلوت باشد گناه انجام می دهد این نیمه ترس است مثل غالب ماها گناهانی را علنا در میان مردم انجام نمی دهیم اما گاهی به یک گناهی می رسیم در خلوت و مطمئن هستیم که کسی نمی داند اگر این مال را بخوریم، اگر این گناه را انجام بدهیم، این دروغ را بگوئیم زبان خود را، بدن خود را، حس خود را، شهوت خود را اگر چنانچه می بینیم کسی اطلاع ندارد گاهی جرات پیدا می کنیم. این است که امام زین العابدین (ع) در دعا اشک می ریزد می گوید:
خدا اگر در یک جای خلوتی که کسی نباشد گناه کنم، نه برای این است که من از تو نمی ترسم و خدائی تو را قبول ندارم، خدا من محکوم و اسیر نفس هستم. (دعای ابوحمزه امام سجاد (ع)- لالأنّک اَهونُ الناظرینَ و اَخفُ المطلعین)
پس خشیت یک درجه بالاتر از خوف است. در خوف انسان علنی گناه نمی کند اما خوف به آنجا نرسیده که «إِنَّمَا تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ وَخَشِیَ الرَّحْمَنَ بِالْغَیْبِ» (یس، آیه ۱۱). مرتبه بالا این است که حضور و غیبت ندارد، کسی باشد یا نباشد ندارد، آن مقدار از پروردگارش ترس دارد که اگر کسی باشد و نباشد برای او فرقی نمی کند، این مرتبه ی بالاترِ ترس است و این انسانی است که در مکتب اسلام تعلیم دیده است و بزودی انسان به اینجا نمی رسد؛ بسا از انسان ها و غالب ماها اگر چنانچه کسی را بدانیم مطلع نیست ممکن است بعضی از گناهان را انجام بدهیم و ان شاءالله شما را نمی گویم، یک عده ای که آن طرف کوه قاف زندگی می کنند شاید آنها چنین باشند که اگر تنها باشند و بدانند مردم مطلع نیستند گناه انجام بدهند.
انجام وظیفه سه قدم دارد:
۱- ترک محرمات ۲- انجام واجبات ۳- انجام مستحبات.
برادران بکوشید از صفات خوفتان یک قدم بالاتر روید یک قدم تکامل پیدا کنید. انسان در این عالم باید مرتب و هرروز قدمی بالا برود فلذا در روایات می گویند:
«مَن ساوی یَوماهُ فَهو مَغبون» (سفینه البحار ج ۲، ص ۳۷۹) هرکس دو روزش با هم متساوی باشد مغبون شده است. بسیار مطلب بزرگی است هرکس دو روزش با هم برابر شده، مغبون است، آنچه که فردا انجام می دهی یک قدم باید بالاتر رفته باشی، انسان باید تکامل پیدا کند، قدم به قدم ترقی پیدا کند، بنابراین «خوف ها» را «خشیت» کنیم، خشیت ها را «وَجَل» کنیم، بالاتر برویم امید است ان شاءالله خداوند آن توفیق را به ما عطا کند که روح ما متنبه شود «نَبّه بالفکر قَلبَکَ و جاف عن الّیل جَنبَکَ واتّقِ الله رَبَک» (سفینه البحار، ج ۲، ص ۳۸۲) سه جمله علی (ع) فرموده است خیلی پرمعناست «نبّه بالفکر قلبک» دل و مغز را با تفکر بیدار کن، و این مغز را اگر متفکرش نکنی، بیدارش نکنی، بیدار شدنی نیست.
«و جاف عن اللیل جنبک» و اگر بیدار نمی شود تازیانه به او بزن و بدان بیدار خواهد شد؛ چه تازیانه ای؟ آنگاه که همه در خواب هستند و پهلوها روی تشک ها و انسان ها روی زمین ها و سرها روی متکاها و همه خوابیده اند و همه روحشان در عالم خواب است از جا برخیز وضو بگیر، رو به قبله بایست، پیامبر گرامی مامور بود نیمه شب نماز شب یازده رکعتی را بخواند، اما نه بطوری که ما می خوانیم، یک مقدار می خوابید، زود از خواب بیدار می شد، وضو می گرفت رو به آسمان نگاه می کرد ستاره ها را می دید، از این ستاره ها به عظمت خالقش پی می برد و دو رکعت نماز می خواند و دراز می کشید، اندکی خوابیده دوباره برمی خواست.
یعنی دو ساعت از او متصل غفلت کنم، دیگر نبوت و رسالتم را ممکن است انجام ندهم «إِنَّ ناشِئَهَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قیلاً » (مزمل، آیه ۶) آن عملی که در نیمه شب از یک روح انسانی ایجاد می شود و آن عبادتی که در آن هنگام رخ می دهد، حال روح انسان را مستحکم می کند و این جوان در مقابل زر و زیور و شهوت و شکم و غضب به زانو در نمی آید. غذای روحی کاملا قوی بخورید که نیروی نبرد و مبارزه با شیطان پیدا کنید و غذای روحی قوی «ان ناشئه اللیل» است آنگاه که همه در خواب هستند. «نبه بالفکر قلبک» و جمله دوم «و جاف عن اللیل جنبک» از نیمه شب استفاده کن و راز و نیاز کن با او سخن بگوی.
راوی می گوید دیدم زین العابدین(ع) دست به دعا برداشته است “و مالی لاابکی” ای خدا چه جمله ای روح انسان را از این عالم به عالم دیگر می برد و از میان جامعه بیرونش می کند و با پروازی به عالم ابدیت و احدیت متصلش می کند «وَ مالی لااَبکی و لااَدری الی ما یَکون مَصیری وَ اَری نَفسی تُخادعُنی وَ اَیّامی تَخاتلُنی و قد خَفَقَت عند رأسی اجنحه الموت» (دعای ابوحمزه)
پروردگارا چه مرضی گرفته ام که وقتی با تو مناجات می کنم اشکم سرازیر نمی شود؟ چه شده بر من که اگر دنیایم فوت شود تأسف می خورم و اگر از عمرم نقص پیدا کند و تلف شود تأسف نمی خورم؛ این چه مرضی است من گرفته ام؟ «و مالی لاابکی و لاادری الی ما یکون مصیری».
امید است ان شاءالله روح ما متوجه عالم دیگر بشود. ای انسان اگر بخواهی کمال پیدا کنی راه کمال این است که اسلام گفته است، مرتاضین علم چه می کنید؟ ریاضت شما را اسلام نمی پذیرد چون می دانید هرکس بدن را اذیت و آزار بدهد روح تقویت می شود، آن آزار اسلامی، الهی و مجاز باشد یا غیر مجاز باشد از هر راهی انسان به بدن اذیت و آزار وارد کرد روحش تقویت می شود، اینها ضد هم اند، هرچه بدن تقویت پیدا کند و بدن پرست باشی، روح سقوط پیدا می کند و پایین می آید، ادراک کم می شود و تسلط روح کم می شود اما هرچه بر بدن فشار وارد کنی روح قوی تر می شود.
مرتاضین هند فشار به خودشان وارد می کنند، دستش را می گیرد و روی آن خاک می ریزد، دانه می کارد آنقدر نگه می دارد چندین ماه تا دانه میان خاک رشد می کند سبز می شود و بالا می آید و او دستش را همینطور گرفته است. روزی یک خرما می خورد، روزی نیم خرما می خورد و گاهی روی میخ ها که روی تخته کوبیده شده می خوابد و میخ ها در بدنش فرو می رود و گاهی آنقدر مخالفت نفس می کند از غذاها نمی خورد و می رسد به آنجا که مدفوع خود را می خورد، مخالفت نفس می کند اما روح قوی می شود. می آیی جلوی او می ایستی می گوید شما از ایران تشریف آورده اید، اسم تان فلان است دوتا بچه داری، الان یک بچه کجای خانه نشسته و دیگری آنجا راه می رود خانم تان هم آنجا نشسته، برمی گردی با تاریخ می بینی درست گفته، زیرا که این نفس را ریاضت داده و ریاضت جان و ریاضت بدن روح را تقویت می کند. اما او از کانال غیر اسلامی وارد شده است و از نظر اسلام حرام است.
اسلام یک ریاضت خاصی برای انسان دستور داده که روح را مودبانه ترقی می دهد، و کامل می کند و آن انجام وظیفه در سه قدم است، قدم اول ترک محرمات، قدم دوم انجام واجبات و قدم سوم انجام مستحبات.
«فَلَم یَزَل یَتَقَرَبُ عبدی الیّ بالنّوافل حتی اَکونَ سَمعَه الذی یسمَعُ به» (وسائل الشیعه، جلد ۳، صفحه ۵۳) بنده ی من چنان با عبادات نیرومند می شود که همانطور که من دستور می دهم باش، می باشد. این روح قوی می شود اگر بخواهید از کانال اسلام روحتان قوی شود، انجام وظائف الهی کنید، امید است ان شاءالله همه ی ما در این وظائف موفق باشیم و لذا در روایت وارد است:
من دو نوع ترس را در قلب بنده ام جا نخواهم داد، و اگر از من ترسید نمی گذارم از دیگران بترسد.
این امام بزرگ ما، این آیت عظمای الهی ما، این رهبر ما که پس از آن دفعه ی اول که ایشان را برده بودند در تهران در قیطریه یکسال نگه داشته بودند و بعد برگشته بود، در یک جلسه خصوصی می فرمود که مرا می بردند بین تهران و قم از شیشه دیدم دارد آفتاب می زند هرچه به آنها اصرار کردم که بیایم پائین نماز بخوانم اجازه ندادند همانجا تیمم کردم که نماز بخوانم دیدم آنها می لرزیدند و به جدم من هیچ نمی ترسیدم.
کسی که از الله بترسد از غیر الله نمی ترسد
دنیا چیست؟ طاغوت کیست؟ آنها آنچه که قدرت دارند و می توانند اعمال کنند این است که این بدن خاکی را بزنند و بکشند، مگر غیر از آن قدرت دارند، چه می شود؟ هیچ گاه از غیر الله نترسید زیرا آخرین تسلط او بر شما این است که جان و بدن قراضه را از شما می گیرد، کاری نمی تواند بکند، این برای شما سعادت است. اگر گرکی پیغمبری را بخورد آبروی پیغمبر که نمی رود، بر گرگ نفرین می کنند که این حیوان درنده ای است. شما پیامبر باشید، روحتان قوی باشد، اسلامتان قوی باشد دنیا با شما نمی تواند مبارزه کند روحتان را بالا ببرید و تقویت کنید، با ریاضت های شرعی که عبارت است از آن سه قدم، توصیه بنده این است که این سه قدم را بردارید. قدم اول در ترقی روح و تکامل روح و ایجاد خوف از الله در روح و ترک محرمات است. چند حرام داریم؟ چند چیز را خدا حتما گفته بجا نیآورید؟ نمی دانم، پس من چه مسلمانی هستم که نمی دانم خدا چند چیز را گفته بجا نیاور، چند چیز را بجا بیاور؟
قدم اول آن است که گفته بجا نیاور، بجا نیاوریم.
قدم دوم آنچه که گفته حتما بجا بیاور، بجا بیاوریم. اینجا که رسیدی عادل می شوی خوف از خدا پیدا کرده ای.
قدم سوم که قدمی است بالاتر از اینها جزو متقین می شوی، جزو مومنین خالص که آن انجام مستحبات است. دوستان عزیز ما غالبا می گوئیم بین نماز مغرب و عشاء یک نافله هم بخوانید آقا. مثال زدم، سر سفره که به واجبات از غذا قناعت نمی کنید، یک چیزهایی هم می خورید که ویتامین دارد، نماز نافله تان را بخوانید، شما الحمدلله جوان هستید هیچ طوری نمی شود، دو رکعت نماز بعد از نماز مغرب بخوان، دو رکعت بعد از نماز عشاء، اگر قدرت داشتی از آن نماز شب هم چندتایی بجا بیاور. نفس هایی را که وقتی مردم در خوابند و شما بیدار مغتنم بشمارید امید است ان شاءالله موفق باشید.
جمله ای هم از حضرت علی (ع) نقل کنیم «و انّما هی نفسی اَروضها بالتّقوی» من این نفس را آنچنان در فشار و لجام عقل واقع می کنم «اروضها بالتقوی» چرا؟ «لِتَاتیَ آمنه یَومَ الخَوفِ الاَکبر» (نهج البلاغه، نامه علی (ع) به شاگردش عثمان بن حنیف که از جانب آن بزرگوار حاکم بصره بود) زیرا کسی اگر اینجا از خدا ترسید در آخرت دیگر ترس ندارد «لایَحزُنُهُم الفَزَعُ الاَکبَر» کسانی که خوف دنیا را داشته باشند دیگر از آخرت ترسی ندارند دنیا به هم می خورد ولی انسان ترس ندارد.
مابقی این کلمات را از نهج البلاغه که در خطبه حضرت به عثمان بی حنیف است ترجمه می کنیم. هروقت نهج البلاغه را باز می کنم و کتاب علی (ع) را مطالعه می کنم، خیلی در من اثر می گذارد؛ حالا بعد از آن شقاوت هایی جلوی انسان را می گیرد ولی همان وقت کلمات علی (ع) تاثیر زیادی بر روح انسان می گذارد، زیرا که گوینده خیلی قوی بوده است.
«فوالله»، قسم به پروردگار سوگند به الله «ما کَنَزتُ من دنیاکم تِبرا» از دنیای شما طلا و نقره ای کنز نکرده ام (هیچ کس نمی تواند این جمله را بگوید.) اندوخته نکردم و هیچ اندوخته ندارم، هیچ پس انداز از دنیای شما ندارم، یعنی از این دنیایی که شما به آن علاقمند هستید، پس انداز نکرده ام. «و لا اَدّخَرتُ مِن غَنائمها وَفرا». علی (ع) درآمدش از غالب کسانی که می جنگیدند بیشتر بود. زیرا اسب یا شتر داشت و در غنائم جنگی کسی که پیاده باشد یک سهم می برد، و کسی که سواره باشد دو سهم می برد. علی (ع) دو سهم می برد، گاهی هم شرط می کردند که هرکس کسی را بکشد لباس و انگشتر و… او را به کشنده بدهند. علی از همه بیشتر می کشت لباس و انگشتر و شمشیر و سپر و نیزه و… از همه بیشتر داشت، درآمدش از همه بیشتر بود، اما درآمدش را چه می کرد؟
شاگردش می گوید وارد شدم به منزل علی، دیدم علی روی حصیری نشسته است، در یک دخمه ای، آقا تو دیگر بزرگ شده ای، تو دیگر همه چیز زیر نظرت است پس کجاست آن دستگاهت؟ گفت «یک خانه دیگر دارم، وسایل را آنجا فرستاده ام»، این بیچاره نفهمید علی چه می گوید خیال کرد در آن شمال شهر یک آپارتمان گرفته هرچه دارد آنجا فرستاده، گفت آقا من هم می توانم با شما بیایم و خانه تان را ببینم؟ گفت بله بفرمائید، آمد و آمد تا اینکه ایستاد مقابل قبرستان «السلام علی اهل الدیار من المومنین و المسلمین انتم لنا فَرَط و نحن ان شاءالله بکم لاحقون» (زیارت قبور مومنین، مفاتیح الجنان).
ای انسان های در عالم دیگر نشسته و صحبت کننده من خبر از دنیا بدهم “السلام علیکم” اینجاست، من همه را فرستاده ام به اینجا. علی (ع) چنین بود “ولا ادَّخَرتُ من غنائِمِها وَفرا” (نهج البلاغه، نامه ۴۵) اگر یک لباس کهنه دارم لباس کهنه دیگر که وقت شستن آنرا بپوشم ندارم. بابی انت و امی.
فلذا در روایت دارد، خدا آن انسانی را که می خواهد لباسش را بشوید لباس دیگر ندارد، لخت می نشیند تا لباسش خشک بشود، و در مطبخ او در نهار و شام دو غذا پخت نمی شود، یک غذا بیشتر پخته نمی شود دوست دارد.
خدا یک چنین افرادی را دوست دارد “و لاحُزتُ من اَرضِها شِبرا” از زمینتان یک وجب حیازت نکردم “و لااَخَذتُ مِنهُ الا کَقوتِ اَتان دَبَرَه” مانند غذا و قوت یک حیوان لاغری که نمی تواند غذا بخورد غذای من هم همان اندازه است. این دنیای شما در نظر من کمتر است از آن درخت خارداری که تلخ است.
پروردگارا: بحق محمد و علی و اهل بیت آنها، خدا به حق عظمت علی بی ابیطالب دل های ما به نور ایمان و نور قرآن روشن و منور بفرما.
خدایا دشمنان دین و خائنین قرآن که بر علیه انقلاب ما کوشش می کنند نابودشان بگردان.
پروردگارا توفیق تشخیص وظیفه که یکی از مشکلات امر است و توفیق انجام وظیفه که از آن مشکل تر است به همه ما عنایت بفرما.
پروردگارا مارا جزو کسانی که تورا شناخته و از تو ترسیده اند و آنچه را که تو واجب کردی انجام داده اند و از آنچه حرام کردی دوری جسته اند و یک انسان کامل از این دنیا به حضورت شتافته اند قرار بده.
“والسلام”
شرح بعضی از لغات:
مُتلازم: همراه، وابسته.
ثَوابت: جمع ثابت، ستارگانی که ساکت و بی حرکتند.
خَشیَت: ترسیدن، تألم قلب بواسطه جلال باری تعالی.
وَجَل: خوف، ترس، (اوجال، جمع).
رَهبَت: رهبته، خوف، ترس.
هیبَت: مَخافت، ترس و بیم شکوه و بزرگی.
مَغبون: گول خورده، در معامله.
مَصیر: بازگشتن، بازگشت، عمل بازگشت
لِجام: دهانه اسب.
حیازت: گردآوردن، جمع کردن.
(از فرهنگ فارسی عمید)
ندای اصفهان