نامِ یارِ بزرگ منش و مشاور دانشمند پیامبر، خدیجه علیهاالسلام برای آگاهان از روایات و تاریخ و سیره درخشان خاندان پیامبر، پرجاذبه و پرشکوه است، و جست و جوگران کمال را به سوی خود فرامی خواند، و منطق و منش زیبایش بر جان می نشیند. این نوشته فرصتی است برای نگاهی تازه به زندگی پرمعنویت آن انسان نمونه و برگزیده بارگاه خدا که در سخن پیامبر، هم ردیف زنان تاریخ سازی چون مریم و فاطمه علیهاالسلام آمده است.
در زیر آسمان پر ستاره مکّه
در دامن طبیعت پاک، و در زیر آسمان پر ستاره مکّه، و در زیر آبشار زیبا و ریزان ماه، و در پرتو فروغ خورشید، و در کرانه چاه جوشان زمزم در قلب شبه جزیره عربستان، و در سایه سار نخل های بلند و سرسبز و درس آموز نجابت و استواری، و در خانواده ای فرهنگ ساز و نواندیش و بیگانه با آداب و رسوم واپسگرایانه، دختری زیبا و سپیدبخت دیده به جهان گشود. دختری که در زندگی تاریخ سازش نشان داد که دلی به شفافی آینه صاف، اندیشه ای به جوشانی آب زمزم، و فطرتی به زلالی آبشارهای بلند و دور از دسترس داشت.
پس از ولادت او، برخلاف رسم سیاه زمانه ـ که مژده ولادت دختر را برنمی تافت، و نوزاد را با تاریک اندیشی بهت آوری به آغوش سرد خاک می سپرد ـ خاندانش مقدم او را گرامی داشت، و بزم شادمانی آراست، و ضمن تبریک ولادت او به پدر و مادرش، در همان مراسم ساده، نام او را «خدیجه»، به مفهوم گسسته از ناپسندی ها برگزید. تاریخ عرب، ولادت او را سه دهه پیش از بعثت نشان می دهد.
نام و عنوان نورسیده
روشن نیست که از کجا نام آن دخت کمال را «خدیجه» برگزیدند، امّا روشن است که به سبب اندیشه مترقی و منش ارجمندش، به تدریج به لقب هایی ـ که هر کدام ترجمان بینش و روش زیبا و نشانگر یکی از ابعاد شخصیت پرمعنویت اوست ـ مفتخر گردید، که برخی عبارت اند از:
1 ـ دختر طاهره (پاک روش)
از برجسته ترین لقب های آن دخت فرزانه، «طاهره» یا پاک روش است. او با آن که در اوج ناز و نعمت و اعتبار خانوادگی بود، و این ها آفت جان بسیاری از چنین خانواده ها و نسل جوانشان می شود، هرگز دستخوش غفلت نشد و از راه معنویت بیرون نرفت. از سوی دیگر، با آن که در خاندان پراعتباری ولادت و رشد یافت، و در محیط آن روز حجاز، دختران و زنان اشراف در شب نشینی های پرلغزش می نشستند و خود را با انواع خوشگذرانی ها سرگرم می ساختند، نه در نشست های زنان و دختران آشنا ـ جز در صورت امید به ایجاد دگرگونی مطلوب در اندیشه ها و منش ها ـ شرکت می جست و نه لحظه ای روش روزگار واپسگرای خود را می پسندید، بلکه به صورت معجزه آسایی در آن محیط پرخطر، به گونه ای پاک منش می زیست که آشنا و بیگانه او را طاهره می خواندند، و هرگاه بانویی هوای معنویت و آزادگی می کرد، به سرای خدیجه علیهاالسلام می شتافت و از اندیشه بلند و منش پاک و تجربه و مدیریت درخشان او درس می آموخت.
یکی از دانشمندان اهل سنّت می نویسد: خدیجه در روزگار سیاه جاهلیت نیز ـ به سبب معنویت اش ـ پاک روش، یا «طاهره» خوانده می شد؛ «وَ کانَتْ تُدْعی فِی الْجاهِلیّة بِالطّاهِرَةِ لِشِدَةِ عِفافِها... .»
2 ـ سالار بانوان «قریش»
لقب دیگر آن دخت کمال، «سالار بانوان قریش» بود. او، بدان دلیل به این لقب بزرگ نایل آمد که آشنا و بیگانه در برابر سیما و سیره مترقی او لب به ستایش گشودند. آن انسان برجسته، چنان روح بزرگی داشت که نه در برابر ارزش های فناپذیر، سر فرود می آورد و نه در برابر آداب و رسوم خرافی. به همین جهت، مدیریت دنیای وجودش را به خِرد سپرد و به لقب سالار بانوان مفتخر گردید.
یکی از دانشمندان در این مورد می نویسد: خدیجه در آن روزگار، به سبب باور مترقی و معنویت بسیارش، پاک منش خوانده می شد و به راستی سالار زنان قریش و حجاز بود؛ «... وَ کانَتْ تُسَمّی سَیّدَةُ نِساءِ قُرَیش.»
3 ـ بانوی خجسته یا «مبارکه»
از دیگر لقب های او «مبارکه»، یا بانوی «خجسته» و پربرکت است.
واژه «برکت» را واژه شناسان به رشد و بالندگی و سرچشمه ای که خوبی و رحمت از آن می جوشد معنا کرده اند.
محدّث قمی آورده است: خدیجه علیهاالسلام از چنان موقعیت پرفرازی در بارگاه خدا بهره ور بود که پیش از ولادتش در پیامی به مسیح از سوی خدا، «مبارکه» و همدم مریم در بهشت خوانده شد؛ چراکه در انجیل به هنگام ترسیم ویژگی های پیامبر، آمده است که: نسل او از بانویی خجسته خواهد بود؛ «نَسْلُهُ مِنْ مُبارَکَةٍ، وَ هِیَ ضَرَّةُ أُمِکَ فِی الْجَنَّةِ.»
نیز عموی خدیجه علیهاالسلام ، «ورقة»، از عالمان نامدار مذهب مسیح ـ در گفت و گو با آن دخت نواندیش، به آگاهی اش رساند که از کتاب های آسمانی چنین دریافت می شود که خدا پس از مسیح، پیام آور دیگری را برمی انگیزد که در کودکی نعمت وجود پدر را از دست می دهد، امّا در پرتو مهر و تدبیر خدا، چنان تربیت می شود که راستگو و تاریخ ساز خواهد شد، و بانوی بزرگی از «قریش» با او پیمان زندگی می بندد و در راه گسترش دین و نجات جامعه، فداکاری شگفتی خواهد داشت.
برتر از همه آن که علی علیه السلام او را «مبارکه» می خواند و از نقش ممتاز او در راه پیشرفت نهضت آزادی خواهانه پیامبر تجلیل می کند.
4 ـ سالار زنان گیتی
دختر فرزانه حجاز به سبب نواندیشی و تصمیم خردمندانه و پایداری تحسین برانگیز و بخشش شگفت آورش در راه عدالت، نه تنها سالار زنان قریش، که سرور زنان گیتی شناخته شد، و پیامبر در وصف او فرمود:
«اِنَّ اللّه َ اختارَ مِنَ النِّساءِ اَرْبَع: مَرْیَمَ وَ آسِیَةَ وَ خَدِیجَةَ وَ فاطِمَةَ.»
«خدا از میان زنان، چهار زن را برگزید: مریم، آسیه، خدیجه و فاطمه را.»
باز فرمود:
«یا خدیجه! اَنْتِ خَیْرُ أُمَّهاتِ الْمُؤْمِنینَ وَ اَفْضَلُها وَ سَیِّدةُ نِساءِ الْعالَمِینَ.»
«ای خدیجه! تو بهترین مادر ایمان آوردگان، برترین آنان و سالار زنان گیتی هستی.»
5 ـ بانوی راستی و درستی
از نام های بلندآوازه بانوی خردمند حجاز، «صدّیقه» است. این واژه، به مفهوم انسان بسیار راستگو و درست کرداری است که راستی و درستی، سیره اوست و گفتارش را با رفتار زیبایش گواهی می کند.
مقام «صدّیق» آن چنان پرفراز است که همردیف پیام آوران است.
قرآن می فرماید:
«هر که از خدا و پیامبرش فرمان برد، همراه کسانی خواهد بود که خدا به آنان نعمت ها ارزانی داشته است؛ همراه پیامبران و صدّیقان.»
گواهی و تصدیق مورد نظر قرآن دو مرحله دارد: تصدیق خدا و معاد، به زبان و قلم، و افزون بر آن به همراه منش و رفتار؛ و «صدّیق»، آن انسان شکوهمندی است که با گفتار و عملکرد، این باورش را گواهی می کند. دریغ که چنین راستگویانی در شمار، سخت اندک هستند، و آن دخت کمال در پرتو درست اندیشی و عمل کرد شایسته اش، به چنین شرایط پرشکوهی اوج می گیرد و او را «صدّیقه» می خوانند.
در زیارت نامه پیامبر آمده است که: سلام بر همسران پاک و نیکوکردارت، که مادران مردم با ایمانند، به ویژه بر آن بانوی تصدیقگر حق، آن بانوی پاک منش و خشنود از مهر خدا و مورد پسند او، خدیجه ارجمند، مام راستین و سرمشق درخشان خوبان.
«... خُصُوصاً الصِّدِیقةُ... خَدِیجَةُ الْکُبْری اُمُّ الْمُؤْمِنینَ...»
بدین سان آن بانوی نواندیش، به این عنوان ها مفتحر شده است:
1. «صدّیقه»، یا گواهی کننده حق، با منش و عمل کرد شایسته؛
2. «طاهره»، یا پاک سرشت و پاک روش؛
3. «زکیّه»، یا پاک و بالنده در جسم و فکر و روح؛
4. «راضیه»، یا خشنود از تدبیر و تقدیر حکیمانه خدا؛
5. «مرضیّه»، یا انسان شایسته ای که خدا از او خشنود است؛
6. «کُبرا»، یا بانوی ارجمندتر و بلندپایه تر.
6 ـ بانوی بلندمرتبه
لقب دیگر آن بانوی آزادمنش از سوی پیامبر این بود که او را «خدیجه کُبری» یا بانوی بلندمرتبه تر عنوان داد؛ چراکه او در شرایطی بود که پیامبر در تدبیر امور، او را به عنوان وزیر و مشاور خود می نگریست و از خِرد بزرگ و مدیریت تحسین برانگیزش بهره می گرفت.
امام علی علیه السلام نیز او را با همین عنوان یاد کرد. امام چهارم در پایگاه استبداد، ضمن روشنگری در مورد نسب پرافتخار خود و بیان حقایق وارونه شده به وسیله مذهب سالاری دروغین اموی، مام والایش خدیجه را با همین عنوان یاد کرد و فرمود:
«اَنَا بنُ خَدیجَةَ الکُبری... .»
«من فرزند محمّد، پیامبر برگزیده خدا هستم.... من فرزند خدیجه ارجمند، آن بانوی آزادی خواه و توحیدگرایم.»
حضرت زینب در نخستین روشنگری اش در کنار گل های پرپر شده بوستان محمّد در صحرای نینوا، نام بلند خدیجه را، به عنوان بانوی بلندمرتبه یاد کرد:
«إِلَی اللّهِ المُشْتَکی... وَ إِلی خَدِیجَةَ الْکُبْری.»
7 ـ بانوی پرفراز و پرمعنویت
از آن بانوی کمال، با عنوان «غرّاء» ـ به مفهوم بلندجایگاه ـ یاد شده است؛
«اَیْنَ ابْنُ النَّبِیِّ الْمُصْطَفی... وَابْنُ خَدِیجَةَ الْغَرّآءِ ... .»
نیز ابوطالب در خطبه عقد خدیجه چنین گفت:
«اِنَّ اِْبنَ اَخِینا خاطِبٌ کَرِیْمَتَکُمْ الْمُوْصُوفَةُ بِالسَّخاءِ وَالْعِفَّة وَ هِیَ فَتاتُکُمْ الْمَعْرُوفَةُ الْمَذْکُورَةُ فَضْلُها...»
«اینک برادر زاده ما به خواستگاری دختر بزرگ منش شما آمده؛ دختر ارجمندی که به ویژگی بخشندگی و پاکی آراسته است؛ همو که دختری است بلند جایگاه و به شکوه و عظمت شهره آفاق است و برتریش زبانزد همگان و مقامش ارجمند است.»
8 ـ «زکیّه» یا بانوی پاک روش و بالنده
واژه «تَزْکِیَه» در فرهنگ واژه ها به مفهوم پاکی و طراوت و بالندگی است؛ همین گونه در آیات و روایات، و جالب است که یکی از عنوان های دختر ارجمند حجاز، به تناسب پاکیزگی و بالندگی و آراستگی به ویژگی های اخلاقی و انجام کارهای شایسته، «زکیّه» است.
در قسمتی از زیارت نامه پیامبر می خوانیم:
«سلام بر همسران پاک و نیکوکردارت... به ویژه بر آن بانوی تصدیق گر حق، آن بانوی پاک سرشت و پاک منش ... خدیجه بلندمرتبه... .»
9 ـ بانوی موردپسند خدا
مقام والای بندگان شایسته ای که خدا از آنان خشنود است، به راستی مقامی است والا؛ و شمار بندگان آگاه و پرواپیشه ای که به سبب رعایت حقوق خدا و مردم، مورد رضایت او قرار گیرند بسی اندک است! و خدیجه از کسانی است که به این مقام پرفراز اوج گرفت؛ چراکه او از نظر عبادت و فرمانبرداری خدا، پارسایی و انفاق، شکیب و پایداری در راه عدالت، و از نظر رفتار و گفتار به گونه ای زیست که خدا از او خشنود شد و مورد پسند آفریدگارش قرار گرفت.
10 ـ «راضیه» یا خشنود از تدبیر و تقدیر حکیمانه خدا
از والاترین درجات ایمان، آن است که انسان در اوج آگاهی و عشق، از تدبیر حکیمانه خدا خشنود، و به آنچه او برای بنده اش تقدیر فرموده است، دلگرم باشد. این وصف خوش، از امتیازهای بانوی خردمند حجاز در زندگی تاریخ سازش بود. او در اوج آگاهی به همه فراز و فرودها و زیبایی ها و ناگواری های زندگی ـ خشنود بود و در اوجی از ایمان و عرفان بود که همان را می پسندید که خدا بپسندد. به ویژه پس از مفتخر شدن به همراهی پیامبر، دست در دست او در راه به دوش کشیدن بار مسئولیت، انواع شکنجه و آزار و تبعید و فشار واپسگرایان را به جان پذیرفت و توانمند و پرصلابت افتخار آفرید و تاریخ ساخت و به عنوان نمونه درخشان زن آزاده، به راه ماندگاری گام سپرد. او به گونه ای اندیشید و رفتار کرد که خدا از او خشنود شد و پیش از رسیدن مرگ، بشارت بهشت خدا را از زبان پیامبرش دریافت داشت:
«فَاقْرَأعَلَیْها السَّلامَ مِن رَبِّها وَ مِنّی وَ بَشِّرها بِبَیْتٍ فِی الْجَنَّةِ...»
از امام صادق ـ علیه السلام ـ در مورد ایمان استوار و مقام خشنودی خدیجه از تقدیر حکیمانه خدا پرسیدند، که فرمود:
«علی و خدیجه ـ که همراه پیامبر بودند و او را راستگوترین روزگاران می شناختند، پس از اندیشه بسیار در مورد او و پیامبریش، به رسالت او ایمان آوردند؛ امّا روزی پیامبر آن دو را فراخواند و فرمود: این فرشته وحی است و می گوید: اسلام دارای برنامه ها و پیمان هایی است:
یک. ایمان و باور قلبی بر یکتایی خدا؛
دو. ایمان به رسالت محمّد صلی الله علیه و آله ؛
سه. ایمان به جهان پس از مرگ و پاداش و کیفر؛
چهار. زندگی براساس مقررات جدید؛
پنج. و آراستگی به منش انسانی؛ اینک آیا این شرایط را می پذیرید؟
خدیجه علیهاالسلام پس از اندیشه ای عمیق گفت: من به همه این اصول و ارزش ها ایمان آوردم، همه را گواهی کردم، از جان و دل باور کردم و بر این پیام و پیمان خشنودم، و در برابرش سر فرود می آورم.»
قطره ای از اقیانوس
در جامعه عرب رسم بود که افزون بر گزینش نام برای کودک، پس از رشدش به تناسب شخصیت و نقش وی، برایش «کُنیه» برمی گزیدند. کنیه مردان با واژه «أَب» آغاز می شد و از زنان با «أُم»، و خدیجه افزون بر نام های ارجمندش ـ که هر یک، قطره ای از اقیانوس مواج شکوه او را به نمایش می نهد ـ دارای چندین کنیه است که هر کدام، رازی از معنویت اوست، و مشهورترین آنها این سه کنیه است:
1. «اُمُّ الَّزهراء»، مادر ارجمند زهرا علیهاالسلام ؛
2. «اُمُّ الصّعـالیک» و «اُّم الْیتامی»، مادر یتیمان و بینوایان؛
3. «اُمُّ الْمُؤْمِنینَ»، مام توحیدگرایان، که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:
«اَنْتِ خَیرُ اُمَّهاتِ الْمُؤمِنِین وَ اَفْضَلُهُنَّ وَ سَیِّدَةَ نِساءِ الْعالَمِینَ.»
«ای خدیجه! تو بهترین مادر توحیدگرایان و برترین آنان و سالار زنان گیتی هستی.»
خاندان نواندیش و آزادی خواه خدیجه علیهاالسلام
این دخت اندیشه و ایمان، در خاندانی درست اندیش ولادت یافت. خاندانی که اصیل و ممتاز و دارای بینش و منشی مترقی بود و این ویژگی ها را داشت:
یک. فرهنگ دوستی و دانش خواهی؛
دو. معنویت جویی و دوری از پرستش های حقارتبار و گناهان رایج؛
سه. حریت طلبی و ستم ستیزی و آزادگی؛
چهار. ترقی خواهی و تحول طلبی و پیراستگی از تاریک اندیشی؛
پنج. درایت و آینده نگری و ژرف اندیشی؛
شش. استقلال جویی و انتخاب و ابتکار و پرهیز از دنباله روی.
او از نظر تبار نیز از سوی پدر و مادر باپیامبر خویشاوندی داشت؛ چراکه از سوی پدر، در نیای چهارم با پیامبر عموزاده بود و از سوی مادر در نسل هشتم؛ در نتیجه نسب او به ابراهیم، نیای بیست و نهم پیامبر می رسید.
بجاست که به زندگی نامه برخی از چهره های نامدار خاندان او بنگریم:
نیای آزادمنش خدیجه
جناب «اسد» از چهره های برجسته جهان عرب در روزگار پیش از بعثت بود. او دو دهه پیش از آغاز رسالت محمّد صلی الله علیه و آله در مکّه می زیست و از چهره های نامدار و بانفوذ روزگارش به شمار می رفت.
یکی از کارهای تحسین برانگیز اسد تلاش آزادی خواهانه در تشکیل انجمن دفاع از حقوق بشر در روزگار تیره ای بود که برای انسان، نه حقوق به رسمیت شناخته می شد و نه آزادی و برابری و امنیت و حق انتخاب و اندیشیدن و زیستن به صورت موجودی صاحب شعور و برخوردار از استقلال و حق حاکمیت بر سرنوشت، و تنها زر و زور و تزویر، ملاک شخصیت و معیار بهره مندی از فرصت ها و امکانات بود، و زورمداری میداندار خانه ها و جامعه ها. آری! در آن روزگار غربت انسان، «اسد» به همراه گروهی از دوستان آزادی خواه خود، در کنار خانه خدا انجمنی را بنیاد نهاد که مرامنامه اش این بود: اگر در مکّه و اطراف آن، ستمدیده ای دادخواهی کرد، به یاری او بشتابند و داد او را از زورگویان بگیرند و به او امنیت و پناهندگی دهند. این انجمن ترقی خواه و مدافع حقوق بشر بدان دلیل که سه عضو مرکزی اش، «فضل» نام داشتند، به عنوان «حِلْفُ الْفُضُول» یا پیمان جوانمردان شهرت یافت.
این کار سِترگ چنان ارزشمند است که پیامبر در روزگار جوانی در آن انجمن شرکت می جوید و در راه مبارزه با ستم و تأمین امنیت و آزادی تلاش می کند و در ارزش آن گام بلند، پس از روزگار درخشان بعثت نیز فرمودند:
«لَقَدْ شَهِدْتُ فِی دارِ عَبدُاللّهِ بْنِ جَذعانِ حِلْفاً لَوْ دُعِیَتُ بِهِ فِی الْإسْلامِ لَأَجِبْتُ.»
«من در جوانی در انجمن ترقی خواه و ستم ستیز و کمال جویی عضویت یافتم که هم اکنون نیز اگر مرا بر چنین تشکیلات و انجمن بشردوستانه ای فراخوانند، بی درنگ شرکت می کنم.»
نیز فرمودند:
«من، در جوانی در انجمن ترقی خواه و ستم ستیزی عضویت یافتم که هم اکنون حاضر نیستم پاداش و نام نیک آن را با گرانبهاترین ثروت ها مبادله نمایم.»
«لَقَدْ شَهدْتُ فِی دارِ عَبدُاللّه ِ بنِ جَذعانِ حِلْفاً مااُحِبُّ اَنَّ لِی بِهِ حُمُرُ النَّعَمِ»
آیا شرکت دلیرانه نیای آزادمنش خدیجه در چنین انجمن و همکاری با چنین جریان آزادمنشی، نشانگر رشد فکری و مبارزه او با استبداد و ترجمان درایت و مدیریت و ابتکار و استقلال او نیست؟
یکی از نویسندگان می نویسد: نیای خدیجه، «اسد» مردی شجاع و حق طلب بود. از رنج رنجدیدگان و پایمال شدن حقوق محرومان رنج می برد، و در اندیشه تأمین حقوق بشر در آن روزگاران سیاه بود. در همین اندیشه نیز پیمان جوانمردان و نخستین اعلامیه حقوق بشر را در جهان عرب امضا کرد و با گروهی از عدالت خواهان هم پیمان شد که از حقوق و آزادی بشر دفاع کند. این همان انجمنی بود که پیامبر نیز در بهاران زندگی از اعضای پرشور آن گردید و هماره به آن مباهات می کرد.
بر این باور است که کمال جویی و آزادی خواهی و... در قطره قطره خون و تک تک سلول های خدیجه جریان می یابد، و آن گاه در زندگی با اعتماد به خود، در همین شاهراه رستگاری گام می نهد و همین منش مترقی را پی می گیرد.
پدر استبدادستیز و استقلال طلب خدیجه علیهاالسلام
نام پدر آن دخت کمال، «خُویلد» بود. او نیز از چهره های برجسته آزادی خواهی و استقلال طلبی و مبارزه با ستم به شمار می رفت.
تاریخ مکّه، شهامت و ایستادگی دلیرانه او در برابر شاهان انحصارگر «یمن» را فراموش نخواهد کرد؛ چراکه یکی از استبدادگران «یمن» برای تسخیر مکّه دست به لشکرکشی زد و با سپاهی گران وارد شهر شد، تا برای جابه جایی اعتبار معنوی و تاریخی «کعبه» و نام بلندآوازه ابراهیم، «حجرالأسود» را برباید. در آن شرایط بحرانی ـ که منطق خشونت و اشغال نیروی مهاجم، اجازه دم زدن را نمی داد ـ پدر شجاع خدیجه، پرچم استقلال و آزادی را به دوش کشید و با ندای آزادی و مقاومت در برابر اشغال و دفاع از استقلال و میراث معنوی ابراهیم، مردم را به حرکت آورد و راه تعرّض به افتخارات را مسدود ساخت و اجازه جابه جایی «حجر الأسود» را نداد. این کار او به گونه ای پرشکوه بود که شیرینی داستان ها شد و باعث شد که زبان آشنا و بیگانه و دوست و دشمن به ستایش پدر استقلال طلب آن دخت خِرد گشوده شود و برای شهامت و درایت، نسل ها او را بستایند.
از تاریخ و روایات رسیده چنین دریافت می شود که وقتی پدر شجاع بانوی خردمند حجاز از نقشه تجاوز کارانه شاه «یمن» آگاه شد، از سویی دلیرانه نزد او رفت و با او به گفت وگو نشست و به او هشدار داد که مباد به چنین کاری دست یازد که مورد خشم خدا قرار خواهد گرفت، و بداند که پروردگار کعبه از آن دفاع خواهد کرد و متجاوز را به کیفر بیدادش، به لعنت ابدی گرفتار خواهد ساخت، و از دگر سو، چهره های بانفوذ منطقه را فراخواند، و با تشکیل شورای امنیت ملّی با آنان به رایزنی پرداخت که برای مقاومت در برابر تجاوز و اشغال، چه باید کرد؟ و سرانجام در برابر آن قدرت خشن و استبدادپیشه و اشغالگر به پا خاست و خروشید که مرگ پرافتخار از این ذلّت پذیری و حقارت، بسی نیکوتر است: «اَلْموتُ اَحْسَنُ مِن ذلِک»، و از پی آن، شمشیرش را بر گرفت و به میدان دفاع گام نهاد، و از پی او، «قریش» و دیگران به میدان آمدند.
بدین سان، با درایت و فرصت سازی و شهامت تحسین برانگیزش، بذر مقاومت در برابر اشغال را در دل ها افشاند و با روشنگری و تلاش آبیاری کرد و جلو تجاوز و بیداد را گرفت. این بزرگمرد شجاعت، پدر «خدیجه» بود، و آزادمنشی و رفتار مشارکت جویانه او در مدیریت و ساماندهی دفاع ملّی، در دنیای وجود دخترش خدیجه جریان داشت.
مادر خداجو و ارجمند خدیجه
مادر ارجمند خدیجه نیز چهره برجسته زن درست اندیش و پاک منش روزگار خویش است. او «فاطمه» نام داشت. در یکی از اصیل ترین خاندان های عرب از نظر حسب و نسب و بهره وری از ثروت و امکانات و رشد فرهنگی و اخلاقی، دیده به جهان گشود و در کنار پدر و مادری نیک اندیش پرورش یافت.
از ویژگی های مادر ارجمند خدیجه این بود که در آن شرایط دشوار زندگی ـ که زنان و دختران در خاندان های ثروتمند و صاحب امکانات، غرق در زرق و برق و در کمند هوا و هوس و در اسارت پرستش های ذلّت بار و خرافی بودند ـ از سویی از نقاط منفی و اسارتبار و فرصت سوز اعلام بیزاری کرده و دل و دامان و اندیشه و رفتار را پاک می داشت و از دگر سو دنیای وجودش را به ارزش ها آراسته می ساخت و به دین و آیین پدران توحیدگرا و عدالتخواه خویش ابراهیم و اسماعیل ایمان داشت.
برادر زاده روشن اندیش او
افزون بر پدر و مادر و خاندان خدیجه علیهاالسلام ، دیگر نزدیکانش نیز چهره های دانش و خِرد و ابتکار و شهامت در روزگار خود بودند.
او برادر زاده ای به نام «حکیم» داشت که هم، سرآمد ثروتمندان و نامداران عرب بود، و هم با وجود آن ثروت و نفوذ و اعتبار فراوان و مدیریت هوشمندانه، نه تنها بسان دیگران به تباهی و بیداد نغلتیده بود، که در شاهراه کمال گام می سپرد و در اندیشه عدالت و آیین درست و راه و رسم رشددهنده، در تلاش و تکاپو بود و با کشیش ها و عالمان یهود و آگاهان از کتاب های آسمانی گفت و شنود داشت.
او مردی خردمند و صاحب نظر و خودساخته روزگارش بود و در بخشش به محرومان و دستگیری از افتادگان از چهره های کم نظیر به شمار می رفت. در بینش و درایت به گونه ای شهرت داشت که در پانزده سالگی به عضویت «دارالنّدوة»، یا مجلس مشورتی «قریش» ـ که از شرایط آن، همراه داشتن عمر و تجربه و اعتبار چهل ساله بود ـ پذیرفته شد و این رشد فکری و تدبیر نیرومندش برای او حسادت ورزان و بدخواهان بسیاری برانگیخت، که ابوجهل و ابوسفیان از آن جمله بودند.
او هوشمندی و مدیریت را در تجارت هزینه می کرد و کاروانهای بازرگانی اش هماره میان شام و حجاز و شهرهای شبه جزیره عربستان و ایران در رفت و آمد بود، و از این راه درآمدی سرشار به حساب او سرازیر می شد، امّا او به جای گنجینه ساختن و انحصار امکانات و مستی ثروت، جز بخشی از آن، همه را در راه محرومان و پذیرایی از میهمانان هزینه می کرد، و به همین دلیل هم دل های بسیاری در گرو مهر او بود. آری، برادر زاده خدیجه چنین انسان خودساخته و برجسته ای بود و به آن دخت اندیشه وکمال مهر بسیاری داشت، و در تربیت و رشد او از هیچ خیرخواهی فروگذار نبود، و تاریخ نشانگر آن است که یکی از چهره هایی که خدیجه از او بسیار اثر گرفت و منش و مدیریت را از او اقتباس کرد، همین برادر زاده خردمند و درست اندیش بود.
عموی دانشمند او
«ورقه»، عموی دانشمند «خدیجه» بود. او آیین مسیح را در روزگار خویش برگزید.
از چهره های برجسته روزگارش بود و افزون بر ادب و دانش روز، از کشیشان بزرگ مسیحی به شمار می رفت و از ظهور پیامبر نیز آگاهی داشت و از کتاب های آسمانی دیگر نیز آگاهی داشت، و به همین دلیل برای یهود و نصارا و شرک گرایان عرب مرجعیت علمی و اخلاقی داشت.
او در شاهراه پارسایی گام می سپرد و شبانه روزش در پرستش خدا و نگرش جست وجو گرانه بر پدیده ها و پدیدآورنده آنها می گذشت. هماره دم خور تورات و انجیل بود و در آنها می اندیشید تا ویژگی های پیامبری را که آن کتابها، ظهور درخشانش را مژده می دادند بیشتر دریابد، و از آینده جامعه ها آگاه شود. افزون بر این، او با راهبان بزرگ به گفت و گو می نشست تا نکته های تازه ای به دست آورد. به همین دلیل در زندگی خویش از پرستش های ذلّت بار و خرافات بیگانه بود و به خداجویی و ایمان به پاداش و کیفر شهرت داشت. او سراینده روشن اندیش و خوش قریحه زمانش به شمار می رفت و به خاطر ناسازگاری با ظلم، مورد احترام همگان، جز ستمکاران بود.
یکی از نویسندگان می نویسد: از جمله اعضای برجسته خاندان خدیجه، عمویش «ورقه» بود. مرد اندیشوری که پرستش های ذلّت بار را برنمی تافت و در پی تحقیق در مورد آیین ابراهیم بود. او همان دانشمندی بود که دخت خردمند حجاز او را در گذرگاه های حسّاس تاریخی، آموزگار و مشاور خود می شناخت؛ از جمله در ازدواج با پیامبر، و نیز آن گاه که نخستین بارقه وحی بر قلب مصفای محمّد صلی الله علیه و آله فرود آمد، او بود که به وسیله خدیجه به پیامبر تبریک گفت و او را به استواری بیشتر سفارش کرد. او کشیشی آزادمنش بود، و ضدّ خرافات هشدارها می داد. نمونه اشعار او در یکتاپرستی و جهان پس از مرگ، نشانگر درایت اوست.
دو آموزگار و الگوی زندگی خدیجه
از تاریخ چنین دریافت می شود که این دو چهره خوش قریحه و روشن اندیش عرب، در کودکی و جوانی خدیجه، بیشترین اثر را روی اندیشه و منش او نهادند؛ به گونه ای که دخت خردمند حجاز، هنرِ مدیریت اقتصادی و مهندسی اجتماعی و هوشمندی در تجارت را از برادرزاده با تدبیرش «حکیم» اقتباس می کرد، و اندیشه وری و پروا و مردم خواهی را از عمویش «ورقه».
خدیجه علیهاالسلام همیشه با این دو مردِ خِرد و مدیریت رایزنی می کرد و آنان هم دلسوزانه تجربه های زندگی و تاریخی، دانش و هنر و آگاهی های خود را در طبق اخلاص نهاده و به دخت فرزانه و کمال جوی خاندان خود هدیه می کردند. به همین جهت، این بانوی معنوی به گونه ای ابعاد شخصیت خود را مهندسی کرد و ساخت که نه تنها به پرستش های ذلّت بار و زشتی های روزگارش روی خوش نشان نداد، که چهره ای آزادمنش، استقلال جو، پاک روش و درستکاری از خود به یادگار نهاد.
او به چنان جایگاه بلندی اوج گرفت که چهره نامداری چون «ابوطالب» او را بانویی در اوج خِرد و کمال و بزرگمنش و آراسته به والایی ها و از هر عیب و عار روزگارش پاک و پاکیزه وصف نمود:
«اِنَّ خَدِیجَهَ اِمْرَأةٌ کامِلَةٌ مَیْمُونَةٌ فاضِلَةٌ تَخْشَی الْعارَ وَ تَحْذرُ الشَّنارَ.»
امام مجتبی علیه السلام با آن شکوه در سیما و منش و دانش و کمال می فرمود:
«... وَ کُنْتُ اَنا اَشْبَهُ النّاسِ بِخَدِیجَةَ الْکُبْری.»
«... من شبیه ترین انسان ها در سیما و منش به مادر گران قدرم خدیجه ام.»
آرزوی بزرگ وصال
بر خلاف پندار برخی که پیوندهای خانوادگی را همسان می نگرند، ازدواج ها نه تنها همانند نیست، که بسان زندگی ها متنوع است:
پیوندهای قالبی و محیطی، غریزی و حیوانی، هوسی و عیاش منشانه، ریاکارانه و برای تفاخر، واپسگرایانه و دنباله روانه، حسابگرانه و تجاری، تدبیرگرانه و سیاسی، انسانی و اخلاقی؛ و دیگر، ازدواج های درس آموز که در معنویت و شکوه چیزی فراتر از پیوندهای انسانی است و برای خود ویژگی هایی دارد.
ازدواج پیامبر با خدیجه از ازدواج های درس آموز بود؛ چرا که آن دو انسان بزرگمنش، همان گونه که خود در سیما و منش نمونه بودند، پیوندشان نیز برای تاریخ و برای عصرها قالب شکن، آزادی بخش، و درس آموز بود.
هماره و همه جا پسر و خاندان پسر به خواستگاری می روند، امّا از شگفتی های روزگار این که در این پیوند خجسته و شگفت، پرشکوه ترین دختر حجاز پیشگام می شود و ضمن «نه» گفتن به فرزندان اشراف، خود با اعتماد به خویشتن و به گونه ای ابتکاری برای خواستگاری از شکوهبارترین جوان تاریخ پیشگام شد و تدبیرهایی شرافتمندانه و اخلاقی را برای ازدواج با محمّد صلی الله علیه و آله سامان داد:
1. او خواهر خوش فکرش «هاله» را به عنوان سفیر به سوی «عمّار» فرستاد، تا از او بخواهد تا موانع پیوند خدیجه با محمّد را بر طرف ساخته و او را برای اقدام برانگیزد، و «عمّار» نیز چنین کرد.
2. او برای رسیدن به آرزوی خویش، از اندیشه و دانش عمویش «ورقه» بهره گرفت و از او مدد خواست.
روزی به هنگام مشاوره در این مورد، «ورقه» برای آزمون علاقه و آمادگی او، از ناهمگونی اقتصادی او با محمّد سخن به میان آورد، اما او گفت: عمو جان! اگر من به آرزوی خویش نائل آیم، ثروت خود را فدای او می سازم؛ چه که باید ثروت وسیله آسایش انسان باشد و در راه رشد او هزینه شود و نه هدف. «ورقه» که تشویق گر او در این راه بود، گفت: با این اندیشه، به خدای سوگند که به نیک بختی راه یافته ای؛ چراکه به همنیشی پیام آوری گران قدر مفتخر گشته است.
3. در روایت دیگری است که «خدیجه» در اوج شیفتگی به سیما و منش زیبای محمّد صلی الله علیه و آله ، نزد «ورقه» رفت و گفت: عمو جان! من چگونه می توانم به سعادت پیوند با او نائل آیم؟
عمویش به او امید بخشید و از آموزه های کتاب های آسمانی یاری جست و برای او دعایی هم نوشت و از او خواست تا تحقق خواسته خویش را با اخلاص و اصرار از خدا بخواهد. پس از آن، دیگر آن دخت کمال، شب و روز در این اندیشه بود و از هیچ تدبیر خردمندانه ای فروگذار نبود و تحقق آرزویش را از خدا می جست.
4. او برای رسیدن به آرزوی بزرگ وصال، بانویی هوشمند به نام «نفیسه» را به عنوان سفیر، به سوی محمّد فرستاد، و او ضمن گفت و گو، راه این پیوند را گشود.
5. پس از آن مرحله، خدیجه خود با درایت و نجابتی وصف ناپذیر با محمّد صلی الله علیه و آله به گفت و گو نشست و پس از آگاهی بیشتر از بینش و منش والای آن حضرت، از او پرسید چرا ازدواج نمی کند؟
حضرت محمّد صلی الله علیه و آله فرمود: اگر خدا یاری کند در این اندیشه هستم.
گفت: آیا دوست داری از دختری شایسته برایت خواستگاری کنم؟
او پاسخ داد: چرا؟
خدیجه گفت: برای شما دختری از خاندان «قریش» در نظر دارم، که وقتی او را معرفی کنم، بپذیرید. او از جامعه و روزگار خود ناخشنود و با شما هم اندیش است، و حاضر است تو را در راه هدف هایت یاری کند.
پیامبر ـ که از سخن او به رازش راه یافته بود ـ پرسید: او کیست؟
خدیجه غرق در حیا شد و سکوت کرد، آن گاه به آرامی گفت: او خدمتگزار تو، «خدیجه» است: «هِیَ مَمْلُوکَتِکَ خَدِیجَة.»
محمّد صلی الله علیه و آله نیز چون او غرق در آزرم شد، سر را به زیر افکند و در دریای اندیشه فرو رفت، و دانه های عرق از پیشانی بلندش بسان دانه های مروارید فرو غلطید، و نتوانست پاسخ دخت کمال را بدهد، به همین جهت دقایقی در سکوت سپری شد و خدیجه دگرباره با درایت گفت: چرا پاسخ مرا نمی دهی؟ سپس افزود: حقیقت این است که من دل در گرو عشق پاک تو دارم، و حاضرم یار و فرمانبردار شما در راه هدف های بلندتان باشم، پس هر آنچه می پسندی، بگو که قلب من جز در اندیشه خشنودی تو نیست: «فَاحْکُمْ بِما شِئْتَ وَ ما تَرْضی فَالْقَلْبُ ما یُرْضَیِهِ اِلاّ رِضاکَ.»
بدین سان با فرصت سازی خردمندانه کوشید تا اندیشه و احساس قلبی خود را با ظرافت و نجابت بیان کرده و نظر برترین جوان عصرهارا به سوی هدف بلند خویش جلب، و با شنیدن نظر محمّد صلی الله علیه و آله راه را برای آن پیوند سعادت سازی که طلیعه اش از افق نمایان می شد، بگشاید.
محمّد صلی الله علیه و آله سر بلند کرد و با متانت و وقاری وصف ناپذیر گفت: درست است که تو از نظر سیما و منش، آزاده ای و آراسته به ویژگی های اخلاقی؛ امّا از نظر اقتصادی با من همگون نیستی، از این رو من ترجیح می دهم با دختری پیمان زندگی ببندم که با من همگون باشد و بتواند با پارسایی زندگی کند. او گفت: آنچه در راه عزیزان بود، بار گرانی است به تن داشتن.
بدین سان اعلام کرد که حاضر است همه امکانات و اعتبارش را نیز در راه هدف های آزادی بخش محمّد صلی الله علیه و آله قرار دهد؛ چراکه او در اندیشه پیوند دو اندیشه و دو جان است، نه دو جسم؛ به همین جهت است که ازدواج او با برترین جوان تاریخ، ازدواجی بی نظیر و پیوندی درس آموز و تاریخ ساز می شود.
6. هنگامی که «صفیّه» عمّه پیامبر خبر شیفتگی خدیجه به او را شنید و به سرای او رفت، آن دخت کمال ضمن ارائه نشانه های دلدادگی، هدیه هایی ارزشمند نیز به او داد و به هنگام خداحافظی به نشان پاسخ مثبت به این پیوند، گفت: تو را به خدا مرا در راه وصال محمّد صلی الله علیه و آله یاری کن: «بِاللّهِ عَلَیْکِ اِلاّ اَعَنْتِنِی عَلی وِصالِ مُحَمَّدٍ»
7. برابر آداب و رسوم آن زمان و روزگار ما، دختران و پسران به هر اندازه صاحب کمال باشند، هنوز خود را در شرایطی نمی نگرند که اقدام به امضای پیمان زندگی مشترک با فرد دلخواه خود کنند؛ به همین جهت خانواده و جامعه نیز اقدام به این کار خطیر از سوی خود آنان را جالب نمی نگرد و در این راه بزرگان خانواده پیشگام می شوند؛ امّا از شگفتی های پیوند مترقی محمّد صلی الله علیه و آله و آن دخت خِرد، یکی هم این بود که آن دو جوان رشد یافته و بزرگ منش به گونه ای صاحب شعور و استقلال بودند که خود با ابتکار و درایت اقدام کردند، آن گاه دو خانواده، کار را به سامان برد. جالب تر آن که «خدیجه» در آن جامعه بسته و در بند خرافه و تعصب ضدّ زنان و دختران و در شرایط و روزگار تیره ای که برای زنان و دختران حقوق و آزادی و حق تصمیم گیری به رسمیت شناخته نمی شد، در حساس ترین لحظه ها خود با درایت و متانت تصمیم می گرفت، آن هم تصمیمی سنجیده و سرشار از شگفتی و شهامت؛ به این دو نمونه بنگرید:
الف. هنگامی که ابوطالب برای حضرت محمّد صلی الله علیه و آله به خواستگاری خدیجه رفت، و خواستگاری کرد و مهریه او را خود به عهده گرفت، در پاسخ او، «ورقه» لب به سخن گشود، امّا شکوه مجلس او را گرفت و از پاسخ بازماند، این جا بود که آن دخت کمال، زمام سخن را به کف گرفت و بادرایت تحسین برانگیزی رو به خاندانش نمود و ضمن احترام به آنها، خود را در تصمیم گیری در مورد سرنوشت و امضای پیمان زندگی مشترک مقدم شمرد و اجازه خواست تا پاسخ خواستگاری محمّد صلی الله علیه و آله را بدهد. آن گاه گفت: ای محمّد! من خود رابه خواست پروردگار این خانه پرشکوه به عقد تو درمی آورم و با سپاس از بخشندگی عمویت ابوطالب، مهریه ام را خودم به شما هدیه می کنم؛ پس از بستگانت بخواه تا طرح جشن باشکوه این پیوند را در افکنند، و تو نیز از این پس سالار همسرت، خدیجه و مایه مباهات او هستی.
ب. پس از ازدواج، مردم را گواه گرفت که ثروت و امکانات او از آنِ محمّد است و خود با طیب خاطر همه را به او می بخشد.
انگیزه های این پیوند درس آموز
انگیزه حضرت محمّد صلی الله علیه و آله برای این پیوند مبارک چه بود؟ انگیزه های آن دخت کمال چه بود و چه عواملی آن دو را به سوی این ازدواج سوق داد؟
تاریخ گواهی می دهد که انگیزه این پیوند خجسته، آگاهی ژرف و ایمان خدیجه به امانت محمّد و آینده درخشان او بود. فراز و نشیب زندگی خدیجه و روایاتی که در فضیلت و رشد معنوی او رسیده است این مطلب را بیشتر روشن می سازد؛ برای نمونه:
1. امام صادق علیه السلام در مورد انگیزه آن بانوی معنوی و با ایمان فرمود: او همان بانوی نوگرا و بزرگی است که سالار بانوان قریش است. به خواستگاری زمامداران روزگارش «نه» گفت؛ امّا به سبب کمال جویی و آینده نگریش، خود را به همسری پیامبر آزادی در آورد، چراکه پرتوی از نویدهای کتاب های آسمانی پیشین را در وصف محمّد صلی الله علیه و آله شنیده بود:
«وَ هِیَ سَیِّدَةُ نِساءِ قُرَیش وَ قَدْ خَطَبَها کُلُّ صندیدٍ وَ رَئیسٍ قَدْ اَبَتْهُم فَزَوَّجَتْها نَفْسَها لِلذِی بَلَغَها مِنْ خَبَرِ بُحَیْراء... .»
یکی از دانشمندان می نویسد: گواه دیگر بر پیشتازی خدیجه در ایمان، سرگذشت آغاز وحی است؛ چراکه وقتی پیامبر پس از فرود فرشته وحی، از کوه «حِراء» فرود آمد و آن رویداد شگفت را با آن مشاور خردمند در میان نهاد، او با اعلام ایمان خود افزود: من از دیر باز در انتظار چنین رویداد خجسته ای بودم و در این مورد بسیار اندیشیده ام.
سه دهه زندگی و دغدغه های مشترک
هدف ها در پیوند دو انسان برای زندگی مشترک متفاوت است.
از دیدگاه خردمندان ازدواج پاسخی است به نیازهای روانی و عاطفی و روحی انسان که قرآن می فرماید:
«وَ مِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ»
«و از نشانه های او این است که از خودتان همسرانی برای شما آفرید تا به آنان روی آورید و در زندگی مشترک آرامش یابید؛ و میانتان دوستی و مهری ژرف قرار داد. راستی که در این تدبیر ظریف برای مردمی که می اندیشند، نشانه هایی است.»
در روزگاری که دخت خردمند حجاز افزون بر تبار پرافتخار، خود به صورت مستقل در عرصه مدیریت و تجارت می درخشید و در همان حال حضرت محمّد صلی الله علیه و آله به سبب درست اندیشی و امانتداری شهره شهر گردیده بود، آوازه این امانتداری به گوش خدیجه رسید و بر آن شد تا او را به عنوان مدیر امور بازرگانی خارجی خود به همکاری دعوت کند. این دعوت، سرآغاز آشنایی این دو انسان معنویت خواه شد، و این آشنایی به سبب موقعیت های شایان و پیاپی حضرت محمّد صلی الله علیه و آله در سفر تجاری و طنین امانتداری و درایت او در افکار عمومی توجّه دخت خردمند حجاز را بیشتر جلب کرد؛ به گونه ای که این معنویت و شکوفایی شخصیت حضرت در گستره جان فضیلت طلب او تحول تازه ای پدید آورد. کار راستی و مردانگی حضرت چنان اثری در دل کمال جوی خدیجه نهاد که آداب و رسوم دست و پاگیر جامعه را کنار نهاد، و برای به دست آوردن همدمی آن ویژگی های انسانی، خود پیشگام شد و پیشنهاد ازدواج داد و سرانجام همای سعادت بر سرش سایه افکند و دست تقدیر او را به سایه سار والایی ها اوج داد.
مهر و حق شناسی متقابل
زندگی خدیجه علیهاالسلام در شرایط جدید با درخشندگی فراوانی همراه بود و هر روز لطافت بیشتری به خود می گرفت؛ چراکه او زندگی مشترک را در فضایی آغاز کرده بود که لبریز از عشق و خِرد و خداپرستی بود. او، به همتای زندگی اش عشقی آسمانی می ورزید و او را در اندیشه و کارش یاری می کرد و در ابعاد گوناگون زندگی با او به سخن می نشست و در کارها با او همکاری می کرد. راستی که اگر زندگی خانوادگی بر اساس هماهنگی در اندیشه و هدف و همگرایی در آرمان و ادب پی ریزی شود، و در رعایت حقوق متقابل و عشق و ارزش های اخلاقی حاکم باشد، چه قدر دوست داشتنی است! و راستی که زندگی مشترک آن دو گوهر گرانمایه هستی چنین بود.
این حقیقت جای شگفتی ندارد، چراکه بانوی خردمند حجاز به اجمال از اندیشه و منش والا و موقعیت شکوهبار همتای گران قدرش در بارگاه خدا و آینده درخشان او آگاه بود؛ به همین دلیل او را احترام می کرد و در برابر او سراپا گوش و هوش و عشق و انتخاب بود، و می کوشید تا آن گونه که شایسته است قدرشناس باشد. خدیجه، محمّد را نه تنها زیباترین که خردمندترین، تواناترین، عزیزترین، پاک ترین، بامعنویت ترین و آراسته ترین انسان ها می نگریست و آینده اش را درخشان می دید و به همین جهت هم حرمت او را پاس می داشت. از سوی دیگر، حضرت محمّد نیز به بانوی خردمند حجاز همین گونه عشق می ورزید و احترامش می کرد. این تکریم و حق شناسی نه تنها به این دلیل بود که او همتای بادرایت و نواندیش و پاکمنش زندگی اش بود، بلکه بدان سبب بود که او را سالار زنان و مام نسل ماندگار خود، و فرهنگی از فضیلت ها و تبلوری از والایی ها یافته بود. با این نگرش، چگونه بانویی با آن همه امتیازها برای گوهرشناسی چون او عزیز نباشد؟ بانویی با آن نسب رفیع، معنویت و آزادگی، جمال و کمال، خِرد و دانش، نواندیشی و آزادی خواهی، سخاوت و بلند نظری، و ده ها امتیاز دیگری که سخن گفتن از آنها کار ساده ای نیست.
از آن سمبل معنویت و اخلاق آورده اند که در برابر تلاش بی جای برخی که می کوشیدند تا موقعیت والای خدیجه را در گستره قلب نازنین حضرت محمّد تسخیر کنند، پس از اندرزها و ظرافت های تربیتی و اخلاقی بسیار، سرانجام با صراحت و ظرافت روشنگری فرمود: کار عشق آن بانوی کمال آسمانی است و نه زمینی.
یکی از دانشمندان اهل سنّت آورده است که عایشه می گفت: به هیچ کدام از زنان پیامبر بسان خدیجه باآن که او را ندیده بودم، دستخوش حسادت نشدم؛ چراکه او گستره حساسی از قلب پیامبر را به خود اختصاص داده بود؛ به گونه ای که پیامبر نه تنها خدیجه، که هر کس و هر چه را که از او نشان داشت، به چشم دیگری می نگریست!
او هرگاه گوسفندی ذبح می کرد، نخست سهم دوستان خدیجه را می فرستاد. یکبار به این کارش اعتراض نمودم که چه قدر از شکوه و عظمت خدیجه می گویی؟ او فرمود: خدا عشق او را رزق و روزیم ساخته است:
«اِنِّی رُزِقْتُ حُبَّهـا.»
نیز روشن ساخت که نه تنها خود خدیجه و منش مترقی او، که دوستان او را نیز دوست می دارد: «اِنِّی لَأُحِبُّ حَبِیْبَها.»
باز در مورد عمق مهرش نسبت به آن دخت جمال می فرمود:
«... وَکُنْتُ لَها عاشِقاً فَسَألْتُ اللّه َ اَنْ یَجْمَعَ بَیْنِی وَ بَیْنَها...»
«من در زندگی مشترک به سبب بینش و منش مترقی خدیجه به او عشق می ورزیدم، به همین جهت از بارگاه خدا خواستم که در سرای جاودانه نیز ما را همراه و همنشین سازد.»
خدیجه 25 سال با پیامبر همراه بود، امّا چگونه؟ او همان گونه که پیشگامی اش در ازدواج با حضرت محمّد صلی الله علیه و آله همه را شگفت زده کرد، در زندگی درخشانش نیز همه را بهت زده کرد. او در اوج ثروت و شهرت و جمال و کمال، با زندگی جدید در راه فروتنی گام سپرد. او که زرداران و زورداران را به هیچ انگاشت و به اصرار آنان به ازدواج، نه گفت، در برابر شکوه حضرت محمّد صلی الله علیه و آله خود را نه یار همراه، که خدمتگزار خواند.
سبک معاشرت خدیجه با آن حضرت
سبک معاشرت خدیجه با پیامبر، نه بر اساس حقوق متقابل و نه حتی اخلاق والا و منش مترقی، که بر اساس شیفتگی و شعور بود؛ چراکه او در اندیشه ثروت معنوی و زیبایی ظاهر و باطن بود، تشنه رشد و پیشرفت، عدالت خواهی و استقلال جویی، آزادی و آزادگی و گسترش معنویت و اخلاق برای مردم خویش بود. او در شاهراه پروا و پاکی گام می سپرد و یاری همراه و آراسته به رادی و جوانمردی را از خدا می خواست، و این ها را یکسره در آبشار ریزان وجود حضرت محمّد صلی الله علیه و آله یافته بود. به همین جهت در زندگی مشترک خود با حضرت محمّد صلی الله علیه و آله از آغاز تا آخرین لحظه ها، بهترین یار و مهربان ترین مونس پیامبر شد و به صورت نمونه کامل یک همسر فداکار زیست. او در روزهای آرامش، نزدیک ترین همدم پیامبر بود، و در دوران دشواری، پرشکیب ترین مددکار و در رویدادهای سخت، شیردل ترین پشتیبان آن حضرت بود.
«علاّمه مجلسی» می نویسد: خدیجه نخستین کسی بود که به خدا و پیامبرش ایمان آورد و قرآن را گواهی نمود، با همه وجود و توان بار گران وزارت و همکاری پیامبر را به دوش کشید، و بدین وسیله خدای توانا، کار سِتُرگ و بار گران رسالت را با همکاری شجاعانه خدیجه بر پیامبرش آسان ساخت.
آن حضرت تا آخرین روز زندگی خدیجه، او را یاری غمخوار، همکاری چاره ساز و سنگ صبوری گره گشا و آرامش بخش دل می دید. هر سخن گزنده و جسارت زننده و دروغ انگاری را ـ که از تاریک فکران می شنید و دل نازنین اش از اندوه آکنده می شد ـ با شریک دغدغه هایش، خدیجه در میان می نهاد، و خدا به وسیله سخن و تدبیر حکیمانه آن شیر زن، درد و اندوه را از گستره دل پیامبرش می زدود؛ چراکه آن یار بزرگمنش، وقتی پیامبر را در فشار مشکلات می دید، با زبان و عمل، او را به استواری برمی انگیخت، و با همزبانی از فشارها می کاست و با آسان شمردن کار سِترگ ارشاد و ایجاد دگرگونی مطلوب در اندیشه ها، چشم انداز موفقیت را نزدیک می ساخت. او شریک دغدغه های پیامبر، نگهبان جان او از شرارت دژخیمان، حمایتگر پرشور و آگاه و وزیر کارآمدش بود، و در همه صحنه های پرخطر، همچون اعلام دعوت در آن فضای آکنده از تعصّب، در اقامه نماز و فرهنگ نماز، در دعوت نزدیکان، در بیعت با خدا و پیامبر تا پای جان، در تحمل گرسنگی و رنج تبعیدگاه و... هماره و همه جا در کنار پیامبر بود.
منبع: سایت حوزه