قدیمی ترین موّرخی که درباره این کودک به عنوان دختر امام حسین(ع) و قصّه او در شام سخن گفته است، مورّخ خبیر عماد الدین حسن بن علی طبری در کتاب «کامل بهائی» است. او می نویسد: «زنان خاندان نبوّت، در حال اسیری..
مورخان و مقتل نویسان در بیان فرزندان حضرت ابا عبداللّه(ع) هنگامی که به دختران او رسیده اند، به ذکر دو دختر به نامهای «فاطمه» و «سکینه» بسنده کرده اند.[1]برخی نام «زینب» را نیز بدانها افزوده اند.[2] و البته در منابع متأخران، گاه تا هشت دختر برای آن حضرت نام برده اند که عبارت اند از: فاطمه کبری، فاطمه صغری، زبیده، زینب، سکینه، امّ کلثوم، صفیه و دختری که در خرابه وفات کرده است که بعضی نامش را زبیده و بعضی رقیه گفته اند.[3] امّا در هیچ یک از منابع تاریخی اوّلیه، نامی از دختر خردسالی سه یا چهار ساله برای امام حسین(ع) که اسم آن رقیه یا فاطمه صغری و یا با نامی دیگر، دیده نشده است و نیز اینکه هنگام اقامت کاروان اسیران در شام، چنین دختری با آن صحنه غمناک و شهادت اسفناک مشاهده نشده است. آری، در برخی کتاب های متأخر، شرح حالِ این دختر آمده است که به زودی بدان اشاره می شود.
اکنون این پرسش مطرح می شود که چرا از چنین دختری با آن سرنوشت غمبار، در کتاب های تاریخی اوّلیه، سخنی به میان نیامده است و این جریان را ثبت نکرده اند. در جواب باید گفت که شیعیان در طول تاریخ بر اثر حکومت حاکمان جور، یا فرصت و مجال ثبت حوادث تاریخی را پیدا نکرده اند و یا در صورت ثبت، ستمگران آثار علمی و تاریخی شان را سوزانده اند و از بین برده اند؛ مانند کتاب سوزی مشهور محمود غزنوی در ری در سـال 423 ق، کشتار و کتاب سوزی طغرل در بغداد در عصر شیخ طوسی، داستان حسنک وزیر و آوارگی فردوسی، کشتارها و کتاب سوزی های «جزّار» حاکم مشهور عثمانی در شامات، در جنوب لبنان و...»[4]از اینرو ممکن است این جریان در کتب تاریخی گذشته بوده؛ ولی سپس از بین رفته باشد. شاهد این ادّعا از بین رفتن کتاب پر ارج «الحاویه فی مثالب معاویه»، تألیف قاسم بـن محمّد بن احمد مأمونی از علمای اهل سنّت است. کامل بهائی، اصل قصّه رقیه را از آن نقل کرده است.[5] به این سبب است که در مسائل فقهی، گاهی منبع و مدرک یک حکم از بین رفته است. فقها، شیاع یک حکم را بـین شـیعه در صورت اتصال به دوران معصوم، معتبر می دانند.
* شواهدی بر وجود رقیه (س)
با اینکه در تواریخ رسمی قرون اوّلیه، سرگذشت رقیه نیامده است؛ ولی با این حال برخی روایات و منابع به اسم او اشاره کرده اند که به نمونه هایی اشاره می شود:
1. محدّث و مورّخ جلیل القدر، مرحوم سید بن طاووس(متوفای 664 ق) می نویسد: «حضرت سید الشهداء، زمانی که اشعار معروف «یا دَهْرُ اُفٍّ لَک مـِنْ خـَلِیلٍ...» را ایراد فرمود، زینب(س) و اهل حرم، فریاد به گریه بلند کردند. حضرت آنان را امر به صبر کرد؛ آن گاه فرمود: «یا اُخْتاهُ یا اُمَّ کلْثُوم، وَاَنْتِ یا زَینَبُ وَ اَنْتِ یا رُقَیةُ وَ اَنْتِ یا فاطِمَةُ، وَ اَنْتِ یا رُبابُ، اُنْظُرْنَ اِذا اَنَا قُتِلْتُ فَلا تَشْقَقْنَ علَی جَیباً وَلا تَخْمَشْنَ عَلَی وَجْهاً وَلا تَقُلْنَ عَلَی هَجْراً[6]؛ خواهرم امّ کلثوم و تو ای زینب و تو ای رقیه و تو ای فاطمه و تو ای رباب دقّت کنید زمانی که من به قتل رسیدم،[در مرگم] گریبان چاک نزنید و صورت نخراشید و کلامی ناروا بر زبان نرانید.» طبق این سخنان، نام رقیه به زبان امام حسین(ع) جاری شده است. پس باید یکی از بستگان نزدیک حضرت باشد و از آنجا که بین خواهران و یا همسران، شخصی با این نام نداشته ایم به احتمال، دختر حضرت، مقصود است.
2. امام حسین(ع) پس از شهادت علی اصغر به ظاهر به عنوان خداحافظی به خیمه آمد؛ آن گاه فریاد برآورد: «یا اُمَّ کلْثُومَ، وَ یا سَکینَةُ وَیا رُقَیةُ وَ یا عَاتِکةُ وَ یا زَینَبُ یا اَهْلَ بَیتِی عَلَیکنَّ مِنِّی السَّلامُ؛[7] ای امّ کلثوم! ای سکینه! ای رقیه! ای عاتکه! ای زینب! ای اهل بیت من! خداحافظ!»اینجا هم از رقیه در ردیف خواهران و دختران نام برده شده است.
3. آورده اند که امام حسین(ع) در آخرین لحظات حیات خویش، هنگام مواجهه با شِمرْ چنین فرمود: «اَلا یا زَینَبُ یا سَکینَةُ! اَیا وُلْدِی! مَنْ ذا یکونُ لَکمْ بَعْدِی؛ اَلا یا رُقَیةُ! یا اُمَّ کلْثُومَ! اَنْتُمْ وَدِیعَةُ رَبِّی، الْیوْمَ قَدْ قَرُبُ الْوَعْدُ؛[8] ای زینب! ای سکینه! ای فرزندان من! چه کسی بعد از من برای شما[و سرپرست شما]خواهد بود؟ ای رقیه! ای ام کلثوم! شما امانت پروردگار من هستید. امروز وعده[شهادت] نزدیک است.»اینجا هم در ردیف خواهران و دختران اسم او وجود دارد؛ به ویژه کلمه ودیعه می رساند که در این مجموعه نزدیکانی بوده اند که حضرت در قبال آنها مسئولیت دارد و به عنوان امانت الهی برای حضرت مطرح بوده اند.
4. در برخی روایات آمده است که حضرت سکینه در روز عاشورا به خواهر سه ساله اش که به احتمال قوی همان رقیه باشد، گفت: «بیا دامن بابا را بگیریم و مانع رفتن و کشته شدنش شویم.»
امام حسین(ع) با شنیدن این سخن، بسیار اشک ریخت و آن گاه رقیه صدا زد: «بابا! مانعت نمی شوم. صبر کن تا تو را ببینم.» آن حضرت، او را در آغوش گرفت و لبهای خشکیده اش را بوسید. در این هنگام، آن نازدانه ندا داد: «اَلْعَطَشُ اَلْعَطَشُ فَاِنَّ الظَّمأَ قَدْ اَحْرَقَنِی؛[بابا] تشنه ام، تشنه ام، شدّت تشنگی،[جگر] مرا آتش زده است.» امام حسین (ع) به وی فرمود: «کنار خیمه بنشین تا برای تو آب بیاورم». آن گاه امام حسین(ع) برخاست تا به سوی میدان برود. باز هم او، دامن پدر را گرفت و با گریه گفت: «یا اَبَةُ اَینَ تَمْضِی عَنَّا؟؛ باباجان چرا از پیش ما می روی؟»امام یک بار دیگر آن دردانه را در آغوش گرفت و آرام کرد و سپس با دلی پُرخون از او جدا شد.[9]شبیه این قصه با تفاوت هایی از هلال و دیگران نقل شده است.
5. هنگامی که زینب(س) در کوفه با سر بریده ابا عبد اللّه(ع) مواجه شد، اشعاری سرود که در ضمن آن آمده است: «یا اَخِی فاطِمُ الصَّغِیرَةُ کلِّمْهَا فَقَد کادَ قَلْبُها اَنْ یذُوبا[10]؛ ای برادرم! با فاطمه کوچک سخن بگو که نزدیک است قلبش ذوب شود[و تهی شود]» فاطمۀ صغیره در ذهن متأخران و متقدمان بر رقیه اطلاق می شده است. با توجه به اینکه فاطمه، دختر بزرگ امام حسین (ع) بوده و به عقد حسن مثنّی در آمده است، نمی تواند این فاطمه، همان فاطمه باشد. پس باید دختر دیگری برای ابا عبداللّه(ع) باشد که به سر بابا خیره خیره نگاه می کرده است.
6. اشعار سیف بن عمیره نخعی کوفی[11] که در دوران امام صادق(ع) می زیسته است، در ضمن این قصیده آشکارا دوبار، نام رقیه را آورده است:
وَسکینَةُ عَنْها السَّکینَةُ فارَقَتْ لَمَّا اَبتَدَیتَ بِفُرقَةِ وَتَغَیرِ
وَ رُقَیةُ رَقَّ الْحَسُودُ لِضَعْفِها وَ غدا لِیعْذِرَهَا الَّذِی لَمْ یعْذَرُ
وَ لِاُمِّ کلْثُومَ یجِدْ جَدِیدها لثم عقیبٍ دَمُوعُها لَمْ یکرر
لَمْ اَنْسِها وَسَکینَة وَ رُقَیةَ یبْکینَهُ بَتَحسُّرٍ وَتَزَفُّرٍ [12]
در اشعار فوق دو بار به نام رقیه اشاره شده است.
7. هلال بن نافع می گوید که در میان دو صف لشکر(دشمن) ایستاده بودم. کودکی از حرم امام حسین(ع) بیرون آمد. امام به سوی میدان می آمد که کودک با گام های لرزان، دوان دوان خود را به امام رسانید و دامن آن حضرت را گرفت و گفت: «یا اَبَة! اُنْظُرْ اِلَی فَاِنِّی عَطْشانٌ؛ ای پدر! به من بنگر و ببین من تشنه ام.»این تقاضا آن چنان جانسوز بود که اشک از دیدگان امام حسین(ع) جاری ساخت و فرمود: «بُنَیةُ اَللَّهُ یسْقِیک فَاِنَّهُ وَکیلِی؛ دخترم[می دانم تشنه ای]خداوند تو را سیراب کند که او وکیل[و پنـاهگاه] من است.» هلال گفت: «پرسیدم این دختر چه کسی بود و با امام حسین(ع) چه نسبتی داشت؟» گفتند: «او رقیه دختر سه ساله امام حسین (ع) بود.»[13]
در قصّۀ کربلا داستان به این صورت آمده است که چون حضرت خواست به میدان برود، التفاتی به سوی دخترش کرد. او از زنان جدا شده بود و در گوشه ای می گریست و ندبه می کرد. امام نزد او آمد و وی را تسلّی داد و این زبان حال اوست:
هَذَا الْوَدَاعُ عَزیزَتِی وَ الْمَلْتَقَی یوْمَ الْقِیامَۀِ عِنْدَ حَوْضِ الْکوْثَرِ
ای عزیز من! این آخرین وداع است و ملاقات روز قیامت نزد حوض کوثر خواهد بود.
فَدَعَی الْبُکاءَ وَ لِلْاَسَارِ تَهَییء وَاسْتَشْعِرِی الصَّبْرَ الْجَمِیلَ وَ بَادِرِی
گریه را رها کن، برای اسارت مهیا باش و بردباری نیکو را شعار خود قرار بده:
وَ اِذَا رَاَیتَنِی عَلَی وَجْهِ الثَّرَی دامِی الْوَریدِ مُبَضَّعاً فَتَصَبِّرِی
و چون پیکر قطعه قطعۀ من را روی خاک مشاهده کردی، در حالی که از رگ هایم خون جاری است، شکیبایی کن.
در پاورقی، صفحه ص 518، اضافه کرده است که در لحظه وداع، دخترکی از آن حضرت، آب مطالبه کرد. حضرت به او فرمود که به نزد تو باز خواهم گشت و شاید مراد از بازگشت، سر مقدس آن حضرت بوده است.[که نزد رقیه بازگشت]؛ واللّه العالم.[14]
8. عصر عاشورا که دشمنان برای غارت به خیمه ها ریختند، آنجا در مجموع 23 کودک از اهل بیت علیهم السلام را یافتند. به عمر سعد گزارش دادند که این 23 کودک بر اثر شدّت تشنگی در خطر مرگ هستند. وی اجازه داد به آنها آب بدهند. وقتی نوبت به حضرت رقیه رسید، آن حضرت، ظرف آب را گرفت و دوان دوان به سوی قتلگاه حرکت کرد. یکی از سپاهیان دشمن پرسید: «کجا می روی؟» حضرت رقیه فرمود: «بابایم تشنه بود. می خواهم او را پیدا کنم و برایش آب ببرم.» او گفت: «آب را خودت بنوش که پدرت را با لب تشنه شهید کردند.» حضرت رقیه گریه کنان گفت: «پس من هم آب نمی آشامم.»[15]
* حضرت رقیه (س) در کتب تاریخی قرن هفتم به بعد
1. قدیمی ترین موّرخی که درباره این کودک به عنوان دختر امام حسین(ع) و قصّه او در شام سخن گفته است، مورّخ خبیر عماد الدین حسن بن علی بن محمّد طبری، معاصر خواجه نصیر الدین طوسی در کتاب «کامل بهائی» است.[16] او می نویسد: «زنان خاندان نبوّت، در حال اسیری، حال مردانی را که در کربلا شهید شده بودند، بر پسران و دختران ایشان پوشیده می داشتند و هر کودکی را وعده می دادند که پدر تو به فلان سفر رفته است و بازمی آید؛ تا اینکه ایشان را به خانه یزید آوردند. دخترکی چهارساله بود. شبی از خواب بیدار شد و گفت: «پدر من حسین کجاست؟ این ساعت، او را در خواب دیدم که سخت پریشان بود.» زنان و کودکان جمله در گریه افتادند و صدای زاری از ایشان برخاست. یزید خفته بود، از خواب بیدار شد و از ماجرا سؤال کرد. خبر بردند که ماجرا چنین است. آن لعین در حال[و بی درنگ] گفت: «بروند سر پدر[ش] را بیاورند و در کنار او نهند.» سپس آن سر مقدّس را بیاوردند و در کنار آن دختر چهار ساله نهادند. پرسید: «این چیست؟» گفتند: «سر پدر توست. آن دختر بترسید و فریاد برآورد و رنجور شد و در آن چند روز، جان به حق تسلیم کرد.»[17]
2. مرحوم شیخ عباس قمی نیز عین نقل طبری را در منتهی الآمال[18] آورده و بیان کرده است که رقیه دختر امام حسین(ع) در کنار سر بریده بابا جان داد.
3.در چند کتاب دیگر که به اسامی آنها اشاره می شود، به صورت مفصل مطرح شده است که حسین، دختر خردسالی به نام رقیه داشت که چهار سال از عمر مبارکش می گذشت. شبی از خواب بیدار شد، در حالی که سخت پریشان به نظر می رسید و جویای پدر شد و پرسید: «پدرم کجاست که من هم اکنون او را [در خواب] دیدم. سرانجام، سر بریده پدر را برای او آوردند. او با دیدن سر بریده، ناله و گریه سر داد؛ آن گاه لب کوچک خود را بر لب های پدر نهاد و گریه شدیدی کرد و از هوش رفت! هر چه تلاش کردند، به هوش نیامد، و این عزیز حسین(ع) در شام به شهادت رسید.[19]
4. محمّد حسن قزوینی به نقل از بعضی آثار اصحاب نقل کرده است که نام یکی از دختران امام حسین(ع) فاطمه صغری بوده است[20] که همان رقیه باشد.
5. علّامه حائری می نویسد که بعضی مانند محمّد بن طلحه شافعی و دیگران از علمای اهل تسنّن و شیعه می نویسند: «امام حسین(ع) دارای ده فرزند،[یعنی] شش پسر و چهار دختر بوده است.» سپس می نویسد: «دختران او عبارت اند از: سکینه، فاطمه صغری، فاطمه کبری و رقیه علیهنّ السّلام.» و در ادامه می گوید: «رقیه پنج سال یا هفت سال داشت و در شام وفات کرد.»[21]
6. مرحوم آیت اللّه حاج میرزا حبیب اللّه کاشانی از فقهای گرانقدر اسلام، یکی از دختران امام حسین(ع) را رقیه دانسته و در منتخب التواریخ نیز چنین آمده است: آن دختری که در خرابه شام از دنیا رحلت فرمود و شاید اسم شریفش رقیه بود، از صبایای[22] حضرت ابا عبداللّه(ع) بوده است؛ چون مزاری موجود در خرابه شام، منسوب به این مخدّره و معروف است به مزار رقیه.[23]
7. عبد الوهّاب بن احمد شافعی مصری، مشهور به شعرانی(متوفای سال 937 ق) در کتاب المنن، باب دهم می نویسد: «نزدیک مسجد جامع دمشق، بقعه و مرقدی وجود دارد که به مرقد حضرت رقیه دختر امام حسین(ع) معروف است. بر روی سنگی واقع در درگاه این مرقد چنین نوشته است: «هَذا الْبَیتُ بُقْعَةٌ شُرِّفَتْ بِآلِ النَّبِی(ص) وَبِنْتِ الْحُسَینِ الشَهِیدِ رُقَیةِ؛ این خانه، مکانی است که به ورود آل پیامبر و دختر امام حسین (ع)[حضرت] رقیه شرافت یافته است. »[24]
8. ریاحین الشریعه نیز تحت عنوان «بانوان دشت کربلا» رقیه را یکی از دختران امام حسین(ع) دانسته است.[25] همچنین در اخبار الطوال دینوری، صفحه 262، ابصار العین فی انصار الحسین، صفحه 368، کشف الغمّه، جلد 2، صفحه 216، علائم، جلد امام حسین، صفحه 331، مصباح الحرمین، عبد الجبار بن زین العابدین اشکوئی و... نام رقیه به عنوان دختر امام حسین آمده است. از مجموع آنچه بیان شد، اطمینان حاصل می شود که امام حسین(ع) دختری به نام رقیه داشته است که با وضع دلخراش در خرابه شام جان داده است.
پی نوشت ها:
[1]مناقب آل أبی طالب، ابن شهرآشوب، قم، مؤسسه انتشارات علّامه، ج 4، ص 77؛ الارشاد، سلسله مؤلّفات شیخ مفید، بیروت، دار المفید، 1414 ق، ج 2، ص 135، اعلام الوری، طبرسی، قم، مؤسسة آل البیت(ع)، اوّل، 1417 ق، ج 1، ص 478؛ نسب قریش، مصعب الزبیری، قاهره، دار المعارف، سوم، ص 59؛ انساب الاشراف، بلاذری، بیروت، دار الفکر، اوّل، 1401 ق، ج 3، ص 1288؛ تذکرة الخواص، سبط بن جوزی، مؤسسة اهل البیت (ع)، ص 249.
[2] کشف الغمّة فی معرفة الائمّة، اربلی، تبریز، سوق مسجد الجامع، تحقیق رسولی، ج 2، ص38.
[3] ر.ک: تذکرة الشهداء، حبیب اللّه کاشانی، ص193، به نقل از: ستاره درخشان شام، ص195.
[4] ستاره درخشان شام، علی ربّانی خلخالی، قم، انتشارات مکتب الحسین، اوّل، ص 17.
[5] ر.ک: ستاره درخشان شام، همان، ص 15، فوائد الرضویه، شیخ عباس قمی، دار الکتب الاسلامیة، ص 111.
[6]اللهوف، سید بن طاووس، تحقیق شیخ فارس تبریزیان (حسّون )، قم، انتشارات اسوه، 1414 ق، ص 140 و 141 و ستاره درخشان شام، ص 16.
[7] مقتل الحسین و مصرع اهل بیته وأصحابه فی کربلاء، المشتهر بمقتل ابی مخنف، قم، منشورات الرضی، 1362 ش، ص 131 و ر.ک: ینابیع المودّة، قندوزی، ص 346 و احقاق الحق، ج 11، ص 633.
[8] موسوعة کلمات الامام الحسین، معهد تحقیقات باقر العلوم، قم، دار المعروف، اوّل، 1415 ق، ص511 و ینابیع المودة، ج 2، ص 416.
[9]وقایع عاشورا، سید محمّد تقی مقدّم، ص 455 و حضرت رقیه، شیخ علی فلسفی، ص 550؛ به نقل از: ستاره درخشان شام، ص 200.
[10]بحار الانوار، محمّد باقر مجلسی، بیروت، مؤسسة الوفاء، ج 45، ص 115.
[11] سیف از اصحاب بزرگوار امام صادق (ع) و امام کاظم (ع) و از راویان برجسته و مشهور شیعه بوده است که رجال شناسان بزرگی چون شیخ طوسی در فهرست، نجاشی در رجال، علّامه حـلّی در خـلاصة الاقوال، ابن داوود در رجال و علّامه مجلسی در وجیزه به وثاقت وی تصریح کرده اند. ابن ندیم در فهرست خویش، وی را از آن دسته از مشایخ شیعه می شمارد که فقه را از ائمه (ع) روایت کرده اند. شیخ طوسی در رجال خویش، وی را صاحب کتابی می داند که در آن از امام صادق(ع) روایت نقل کرده است. مرحوم سید بحر العلوم در الفوائد الرجالیه لیستی از راویان شهیر شیعه، همچون: محمّد بن أبی عمیر و یونس بن عبدالرحمان را آورده است که از وی روایت نقل کرده اند. همچنین وی، طبق نقل امام باقر(ع)از جمله راویان زیارت معروف عاشورا است.(ر.ک سیاهپوشی در سوگ ائمه نور، شیخ علی ابو الحسنی (منذر)، ص 140 و 141، به نقل از: ستاره درخشان شام، ص 20.)
[12] المنتخب فی جمع المراثی والخطب المشتهر بالفخری، شیخ فخر الدین طریحی، بیروت، مـؤسسة الاعلمی، 1412 ق / 1992م، ج 2، ص436؛ سیاهپوشی در سوگ ائمّه نور، هـمان، ص 320؛ اعیان الشیعه، سید محسن امین، تحقیق سید حسن امین، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1403 ق، ج 7، ص 326؛ ستاره درخشان شام، همان، ص 21 و ادب الطف، سید جواد شبّر، بیروت، مؤسسة البلاغ، ج 1، ص 196.
[13] الوقایع والحوادث، محمّد باقر ملبوبی، قم، انتشارات دین و دانش، ج 3، ص 192؛ سوگنامه آل محمد(ص)، محمدی اشتهاردی، قم، انتشارات ناصر، 1375 ش، ص 340، نامبرده از انوار الشهاده نقل کرده است؛ سرگذشت جانسوز حضرت رقیه، ص 22.
[14] همان، ص 518 و 519.
[15] سرگذشت جانسوز رقیه، ص 29؛ ثمرات الحیاة، ج 2، ص 38؛ به نقل از: ستاره درخشان شام، ص 202.
[16] مرحوم شیخ عباس قمی درباره کتاب کامل بهائی می نویسد: «کتاب کامل بهائی نوشته عماد الدین طبری، شیخ عالم ماهر خبیر متدرّب نحریر متکلّم جلیل محدّث نبیل و فاضل فهّامه، کتابی پرفایده است که در سنه 675 ق تمام شده و قریب به 12 سال همّت شیخ مصروف بر جمع آوری آن بوده است؛ اگر چه در اثنای آن چند کتاب دیگر تألیف کرده است. سپس می افزاید از وضع آن کتاب معلوم می شود که نُسخِ اصول و کتب قدمای اصحاب نزد او موجود بوده است؛ از جمله کتاب «الهاویه فی مثالب معاویه» تألیف قاسم بن محمّد بن احمد مأمونی از علمای اهل سنّت. ر.ک: ستاره درخشان شام، همان، ص 15 و فوائد الرضـویة، ص 111.
[17] کامل بهائی، عمادالدین طبری، قم، مکتبة المصطفوی، ج 2، ص 179.
[18] منتهی الآمال، شیخ عباس قمی، چاپ اسلامیة، ج 1، ص 316؛ همان، چاپ مؤسسة انتشارات هجرت، ج 1، ص 807.
[19] نفس المهموم، شیخ عباس قمی، قم، انتشارات بصیرتی، و چاپ انتشارات مکتبة الحیدریة، اوّل، 1379 ش، ص 415 و 416؛ معالی السبطین، حائری، بیروت، مؤسسة النعمان، 1412 ق، ج 2، ص 170؛ الدمعة الساکبة، محمّد باقر بهبهانی، بیروت، مؤسسة الاعلمی، ج 5، ص 141.
[20] ریاض الاحزان، محمّد حسن قزوینی، ص 144، به نقل از: قصّه کربلا، ص 518.
[21] معالی السبطین، همان، ج 2، ص 214؛ سرگذشت جانسوز حضرت رقیه، ص 9، به نقل از ستاره درخشان شام، همان، ص 197.
[22] دختران.
[23] تذکرة الشهداء، ملاحبیب اللّه کاشانی، منتخب التواریخ، ص 299، به نقل از: ستاره درخشان شام، همان، ص 195 و 196.
[24] سرگذشت جانسوز حضرت رقیه، ص 53 و ستاره درخشان شام، همان، ص 13 - 14.
[25] ریاحین الشریعه، محلّاتی، کتابفروشی اسلامیه، ج 3، ص 309.
منبع: مبلغان، شماره 124، حسین تربتی، با تلخیص.