مبارزات پیشوای دوم، قبل از دوران امامت
به شهادت تاریخ، امام حسن علیه السلام فردی بسیار شجاع و با شهامت بود و هرگز ترس در وجودش راه نداشت. او در راه پیشرفت اسلام، از هیچ گونه جانبازی دریغ نمی ورزید. نمونه این جانبازی ها در جنگ جمل، در رکاب امیرمؤمنان علیه السلام است که ایشان از یاران دلاور و شجاع علی علیه السلام پیشی می گرفت و بر قلب سپاه دشمن، حملات سختی می کرد.
هم چنین آن حضرت توانست با وجود کارشکنی های ابوموسی اشعری در کوفه و هم دستانش، بیش از نه هزار نفر از شهر کوفه به میدان جنگ گسیل دارد. در جنگ صفین نیز امام مجتبی علیه السلام در بسیج عمومی نیروها و گسیل داشتن ارتش امیرمؤمنان علیه السلام برای جنگ با سپاه معاویه، نقش مهمی به عهده داشت و باسخنان پر شور و مهیج خویش، مردم کوفه را به جهاد در رکاب امیرمؤمنان علیه السلام و سرکوبی خائنان و دشمنان اسلام دعوت می نمود.
مناظرات کوبنده امام حسن علیه السلام با معاویه
امام حسن علیه السلام ، هرگز در بیان حق و دفاع از حریم اسلام، از خود نرمش نشان نمی داد. ایشان آشکارا از اعمال ضد اسلامی معاویه انتقاد می کرد و سوابق زشت و ننگین معاویه و دودمان بنی امیه را بی پروا فاش می ساخت. معاویه برای تثبیت موقعیت خود و برای آن که وانمود کند که امام مجتبی علیه السلام مطیع و پیرو اوست، به آن حضرت که راه مدینه را در پیش گرفته بود، پیام فرستاد که شورشی را سرکوب سازد و سپس به سفر خود ادامه دهد! امام به پیام او پاسخ داد که: «من برای حفظ جان مسلمانان از جنگ با تو خودداری کردم و این موجب نمی شود که از طرف تو با دیگران بجنگم. اگر قرار به جنگ باشد، پیش از هر کس باید با تو بجنگم؛ چون مبارزه با تو، از جنگ با خوارج لازم تر است».
قانون صلح در اسلام
در اسلام، هم جنگ است و هم صلح. در تاریخ حیات پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله ، هر دو صحنه را می بینیم؛ ایشان در بدر، احد و... دست به جنگ زد، و در شرایطی دیگر که مصلحت را در صلح می دید، با دشمنان اسلام از در صلح وارد می شود که نمونه آن «صلح حدیبیه» است.
امام مجتبی علیه السلام در پاسخ شخصی که به صلح آن حضرت اعتراض داشت، به پیمان های صلح پیامبر اسلام استناد نمود و فرمود: «به همان دلیل که پیامبر با آن قبایل پیمان صلح بست، من نیز با معاویه قرارداد صلح منعقد ساختم».
وظیفه امام
وظیفه امام، فقط صلح، جهاد، ولی عهدی، حرکت فکری فرهنگی و... نیست؛ بلکه وظیفه امام، تبیین دین خداست. امامان معصوم علیهم السلام در موقعیت های خاصی، تصمیم های سازنده ای به نفع مسلمانان و دین اسلام می گرفتند. امام مجتبی علیه السلام هم در واقع صلح نکرد، بلکه صلح بر ایشان تحمیل شد؛ یعنی اوضاع نامساعد دست به دست هم داد و وضعیتی را به وجود آورد که صلح به عنوان یک مسأله ضروری بر امام تحمیل گردید، به گونه ای که هر کس دیگر به جای آن حضرت بود و در چنین شرایطی قرار می گرفت، چاره ای جز قبول صلح نداشت.
سیاست خارجی
در زمان امام حسن مجتبی علیه السلام ، جنگ داخلی مسلمانان هم، به سود جهان اسلام نبود؛ زیرا امپراتوری روم شرقی که ضربه های سختی از اسلام خورده بود، همواره در پی فرصت مناسب بود تا ضربت مؤثر و تلافی جویانه ای بر پیکر اسلام وارد کند و خود را از نفوذ اسلام آسوده سازد.
وقتی که گزارش صف آرایی سپاه امام حسن علیه السلام و معاویه در برابر یکدیگر به سران روم شرقی رسید،زمام داران روم فکر کردند که بهترین فرصت برای تحقق بخشیدن به اهداف خود را به دست آورده اند. از این رو، با سپاهی عظیم، عازم حمله به کشور اسلامی شدند. آیا در چنین شرایطی، شخصی چون امام حسن علیه السلام که رسالت حفظ اساس اسلام را دارد، جز قبول صلح راهی دیگر داشت؟ یعقوبی، تاریخ نگار برجسته می نویسد: «هنگامی که معاویه پس از صلح باامام حسن علیه السلام ، در راه بازگشت به شام بود، خبر صف آرایی روم به منظور حمله به کشور اسلامی به وی رسید. از این رو، چون معاویه قدرت مقابله با چنین قوای بزرگی را در خود نمی دید، با آن ها پیمان صلح بست و متعهد شد که صدهزار دینار به دولت روم شرقی بپردازد».
جامعه ای نامتحد
در زمان امام مجتبی علیه السلام عراق، جامعه ای متشکل، فشرده، و متحد نبود؛ بلکه از قشرها و گروه های مختلف و متضادی تشکیل یافته بود که هیچ گونه هماهنگی و تناسبی با هم نداشتند. پیروان امویان، خوارج، که جنگ با هر دو اردوگاه را واجب می شمردند، مسلمانان غیرعرب که از نقاط دیگر در عراق گرد آمده بود و تعدادشان به بیست هزار نفر می رسد، گروهی که عقاید ثابت نداشتند و در ترجیح یکی از طرفین بر دیگری در تردید بودند و سرانجام، پیروان و شیعیان خاص علی علیه السلام ، مردم آن روز عراق و کوفه را تشکیل داده بودند.
سپاه ناهمگون
شیخ مفید می نویسد: عراقیان خیلی به کندی و بی علاقگی برای جنگ آماده شدند و سپاهی که امام حسن علیه السلام بسیج نمود، از گروه های مختلفی تشکیل می شد که عبارت بودند از: شیعیان خاص علی علیه السلام ، خوارج، افراد دنیاپرست که به طمع غنیمت در سپاه امام داخل شده بودند، افراد دو دل که بین شخصیت بزرگی مانند امام حسن علیه السلام و معاویه تفاوتی قایل نبودند و هم چنین، گروهی که به خاطر تعصبات قبیله ای و صرفا به پیروی از رئیس قبیله برای جنگ حاضر شده بودند. بدین ترتیب، سپاه امام مجتبی علیه السلام فاقد یک پارچگی و انسجام برای مقابله با معاویه بود.
صف آرایی امام حسن علیه السلام
بعضی تاریخ نگاران معتقدند که امام مجتبی از ابتدا قصد جنگیدن نداشت و درصدد گرفتن امتیازات مادی از معاویه بود و مخالفت ایشان با معاویه، برای تأمین همین امتیازات بود؛ ولی اسناد تاریخی نشان می دهد که اگر پیشوای دوم نمی خواست با معاویه بجنگد، معنا نداشت که سپاه ترتیب دهد و نیرو بسیج کند. در تاریخ نقل شده که امام سپاه ترتیب داد و آماده جنگ شد، ولی به علت عدم هماهنگی و چند دستگی سپاه و نیز توطئه های معاویه، قبل از جنگ و بدون برخورد نظامی، سپاه از هم پاشیده شد و مردم از اطراف امام پراکنده شدند و امام به ناچار از جنگ خودداری کرد و مجبور به پذیرفتن صلح شد. بنابراین، کار امام مجتبی علیه السلام با قیام و اعلان جنگ و تهیه لشکر آغاز شد و سپس با درک عمیق اوضاع و شرایط جامعه اسلامی و رعایت مصالح روز، به صلح مشروط انجامید.
توطئه معاویه
امام حسن علیه السلام کوفه را به قصدجنگ با معاویه ترک گفت و عبیداللّه بن عباس را با دوازده هزار نفر به عنوان فرمانده گسیل داشت. عبیداللّه با سپاه خود به محلی به نام «مَسکِنْ» رسید و در آن جا اردو زد، ولی طولی نکشید که به امام خبر دادند که عبیداللّه با دریافت یک میلیون درهم از معاویه، شبانه همراه هشت هزار نفر به وی پیوسته است. معاویه تنها به خریدن عبیداللّه بسنده نکرد؛ بلکه به منظور اختلاف در بین ارتش امام، شروع به شایعه سازی کرد که حسن بن علی با معاویه صلح کرده است.
هم چنین امام مجتبی از مدائن روانه ساباط شد. در بین راه یکی از خوارج که پیش تر کمین کرده بود، ضربت سختی بر آن حضرت وارد کرد. امام بر اثر جراحت دچار خون ریزی و ضعف شد و به وسیله عده ای از پیروان به مدائن منتقل گردید و معاویه با استفاده از این فرصت، بر اوضاع تسلط یافت و صلح بر امام حسن علیه السلام تحمیل شد.
اهداف امام مجتبی علیه السلام از انعقاد صلح با معاویه
پیشوای دوم به دلیل اوضاع نامساعد داخلی و خارجی، جنگ با معاویه را برخلاف مصالح جامعه اسلامی و حفظ موجودیّت اسلام تشخیص داد و صلح را پذیرفت تا بدین وسیله از راه مسالمت آمیز، به اهداف عالی خود برسد. از طرفی، چون معاویه به خاطر برقراری صلح و قبضه نمودن قدرت، حاضر به دادن هرگونه امتیازی بود، به طوری که ورقه سفید امضا شده ای برای امام فرستاد و نوشت هر چه در آن ورقه بنویسد، مورد قبول وی می باشد. امام هم از آمادگی او حداکثر استفاده را نمود و موضوع های مهم و حساس را که در درجه اولِ اهمیت قرار داشت و از آرمان های آن حضرت بود، در پیمان صلح گنجانید و از معاویه تعهد گرفت که به مفاد قرارداد عمل کند.
متن صلح نامه
موارد صلح نامه ای که امام حسن علیه السلام نوشت، چنین است: 1. حسن بن علی حکومت را به معاویه واگذار می کند، مشروط به آن که معاویه طبق دستور قرآن و روش پیامبر رفتار کند؛ 2. بعد از معاویه، خلافت از آن حسن بن علی خواهد بود و اگر برای او حادثه ای پیش آید، حسین بن علی زمام امور را در دست گیرد و هم چنین معاویه حق ندارد کسی را به جانشینی خود انتخاب کند؛ 3. بدعت و ناسزاگویی و اهانت نسبت به علی علیه السلام و لعن آن حضرت در حال نماز باید متوقف گردد و از علی جز به نیکی نباید یاد گردد؛ 4. مبلغ پنج میلیون درهم در بیت المال کوفه موجود است، باید زیر نظر امام مجتبی صرف شود؛ 5. معاویه تعهد می کند که تمام مردم، به ویژه شیعیان از تعقیب و آزار وی در امان باشند. در پایان پیمان، معاویه تعهد کرد که تمام مواد آن را محترم شمرده، به طور دقیق به مورد اجرا بگذارد. او خدا را بر این مسأله گواه گرفت و تمام بزرگان و رجال شام نیز گواهی دادند. بنابر صحیح ترین روایات، این قرارداد در نیمه جمادی الاولی سال 41 هجری قمری بسته شد.
تحلیل اهداف صلح نامه
بزرگان و زمام داران هنگامی که شرایط را برخلاف اهداف خود می یابند، می کوشند راهی را در پیش گیرند که ضرر آن کم تر باشد. امام مجتبی علیه السلام نیز چنین کرد؛ چون هدف ایشان رسیدن به قدرت و تشکیل حکومت اسلامی نبود، بلکه هدف اصلی، صیانت و نگهداری قوانین اسلام در اجتماع، و رهبری جامعه براساس این قوانین بود و اگر این روش به وسیله معاویه اجرا می شد، باز تا حدودی هدف اصلی تأمین شده بود.
از طرفی دیگر، معاویه سی سال از حسن بن علی بزرگ تر بود، و پس از مرگ معاویه، امام حسن می توانست آزادانه رهبری جامعه اسلامی را به عهده گیرد. دیگر این که در شرایطی که علی علیه السلام در نماز جمعه بی پروا سبّ و شَتْم می شد و این، به صورت یک بدعت ریشه دار در آمده بود و شیعیان و دوست داران آن حضرت، مورد تعقیب، تهدید و شکنجه بودند، گرفتن چنین تعهدی از معاویه، بسیار با اهمیت به شمار می آمد.
رفتار معاویه پس از انعقاد صلح
پس از انعقاد صلح بین امام مجتبی علیه السلام و معاویه، دو طرف وارد کوفه شدند و در مسجد بزرگ شهر گرد آمدند. مردم انتظار داشتند که مفاد صلح نامه از ناحیه دو رهبر در حضور مردم مورد تأیید واقع شود، ولی معاویه بر فراز منبر رفت و خطبه ای خواند و نه تنها بر مفاد صلح نامه تاکید نکرد؛ بلکه آن را مورد تمسخر قرار داد و چنین گفت: «من به خاطر این باشما نجنگیدم که نماز و حج به جا آورید و زکات بپردازید، چون می دانم که این ها را انجام می دهید؛ بلکه برای این با شما جنگیدم که شما را مطیع خود ساخته و بر شما حکومت کنم». آن گاه افزود: «آگاه باشیدکه هر شرط وپیمانی که با حسن بن علی علیه السلام بسته ام، زیر پاهای من است و هیچ گونه ارزشی ندارد» و بدین ترتیب، تمام تعهدات خود را زیر پا گذاشت و صلح نامه را نقض کرد.
سخن امام درباره انگیزه صلح
امام مجتبی علیه السلام در پاسخ شخصی که به صلح ایشان اعتراض کرد، چنین فرمودند: «من به این علت حکومت و زمام داری رابه معاویه واگذار کردم که یارانی برای جنگ با وی نداشتم. اگر یارانی داشتم، شبانه روز با او می جنگیدم تا کار یکسره شود. من کوفیان را خوب می شناسم و بارها آن ها را امتحان کرده ام. آن ها مردمان فاسدی هستند که اصلاح نخواهند شد؛ نه وفا دارند، نه به تعهدات و پیمان های خود پای بندند و نه دو نفر از آن ها در کاری با هم موافق اند. درظاهر به ما اظهار اطاعت و علاقه می کنند، ولی در عمل با دشمنان ما همراه اند».
سیاست معاویه
معاویه پس از صلح با امام حسن علیه السلام ، نه تنها تعدیلی در روش خود به عمل نیاورد؛ بلکه پیش از پیش بر شدت عمل و جنایت خود افزود. او بدعتِ اهانت به علی علیه السلام را پیش از گذشته رواج داد و عرصه زندگی را بر شیعیان و یاران آن حضرت تنگ ساخت، به طوری که شیعیان، یا زندانی و متواری می شدند و یا دور از خانه و کاشانه خود، در محیط فشار و خفقان به سر می بردند. هم چنین معاویه سیاست تهدید و گرسنگی را بر ضد عراقیان به اجرا گذاشت و آن ها را از هستی ساقط کرد و از طرف دیگر، حقوق و مزایای ایشان را قطع کرد.
چهره معاویه
معاویه در دوران زمام داری خود، همواره با نقشه ها و سیاست های عوام فریبانه، می کوشید به حکومت خود رنگ شرعی و اسلامی بدهد. او از این که افکار عمومی، انحراف وی را از خط سیر صحیح سیاست اسلامی بفهمد، جلوگیری می کرد. معاویه هر چند در عمل اسلام را تحریف می کرد و جامعه اسلامی را به جامعه غیراسلامی مبدل می ساخت، ولی در ظاهر، مقررات اسلامی را اجرا می کرد. در نتیجه، مردم جنگ امام مجتبی علیه السلام با معاویه را یک اختلاف بر سر قدرت به شمار می آوردند، نه قیام حق در برابر باطل!
صلح از نگاه روایات
امام علی علیه السلام فرمودند: عاقل آن نیست که خیر از شر تشخیص بدهد؛ بلکه عاقل آن است که در بین دو شر، شر کم تر را تشخیص دهد و برگزیند.
امام حسن فرمودند: مصالحه نمودم تا به خصوص شیعیانمان حفظ بشوند. پس مناسب دیدم جنگ به روزی دیگر محول گردد.
پیامبر فرمودند: این پسرم (حسن) سرور است و شاید خداوند به وسیله او، میان دو گروه از مسلمانان اصلاح کند.
اوضاع نامساعد در زمان امام مجتبی علیه السلام
نشانه های تاریخی خبر می دهد که اگر امام مجتبی علیه السلام قیام می کرد و میان خود و معاویه شمشیر می نهاد، او را به زودی به عنوان یک شهید قهرمان نمی کشتند؛ بلکه معاویه حیله گر، او را به اسیری می گرفت. معاویه که درصددبود که ضربه ای بر خاندان رسول اللّه صلی الله علیه و آله وارد کند، از طریق اسیر کردن یکی از بزرگان آل محمد صلی الله علیه و آله این کار را انجام می داد و امام در صورت شکست خوردن، به گونه ای نامعلوم از بین می رفت و با شکست خوردن سپاه امام، معاویه بر سرزمین های اسلام می تاخت و تا می توانست می کشت و بدین گونه، کشته شدگان برخلاف واقعه عاشورا، محدود نمی ماند و این بود آن حفظ خونی که امام از آن یاد می کرد.
صلح، زمینه ساز قیام عاشورا
صلح امام حسن علیه السلام زمینه ساز قیام عاشورا بود. پس از این صلح و زیر پا گذاشتن آن از سوی امویان و معاویه، همه عوامل دست به دست هم داد تا وجهه عمومی حکومت بنی امیه رابیش از پیش برای مردم روشن بشود و موقعیتش تضعیف گردد. نیز این حوادث، باعث هم بستگی هرچه بیش تر صفوف شیعیان و تقویت جبهه ضد اموی شد و به تدریج، زمینه نهضت و قیام حسینی را فراهم ساخت. همه این عوامل، باعث شد که چهره حقیقی حکومت اموی معلوم شود و ماسکی که در ابتدا زده بودند، برداشته و راه قیام عاشورا هموار گردد. درا ین هنگام بود که حسین بن علی علیه السلام ضربه قاطع را بر پیکر حکومت بنی امیه وارد ساخت، در حالی که اگر همین قیام درزمان امام حسن علیه السلام نبود، چنین ثمراتی را در برنداشت.
دو روی یک رسالت
امام حسن علیه السلام با صلح خویش، فقط سنگر مبارزه را تغییر داد؛ به عبارت دیگر، تغییر جای داد نه تغییر جهت. قبله مردان حق، همواره مبارزه با باطل بوده است؛ چه از میدان عاشورا، چه از درون کوچه ها و محله های کوفه و مسجد مدینه، و چه از زندان بغداد. امام حسن علیه السلام معاویه را بزرگ ترین مانع نشر حق و عدالت درآن روزگار می دانست و او را هدف مبارزه خود ساخته بود؛ گاه از زاویه تجهیز سپاه و گاه از زاویه تدبیر قبول صلح.
حسن علیه السلام از بذل جان خود دریغ نداشت و حسین علیه السلام در راه خدا، جان بازتر از حسن نبود. چیزی که هست، حسن جان خود را در یک جهاد خاموش و آرام فدا کرد و چون وقت شکستن سکوت رسید، شهادت کربلا واقع شد؛ شهادتی که پیش از آن که حسینی باشد، حسنی بود.
منبع:مجله گلبرگ اردیبهشت 1383، شماره 50-حبیب اللّه چایچیان (حسان)