1. سخاوت بی بديل
مورّخان نوشته اند: «حضرت مجتبی عليه السلام » در طول عمر خويش دو بار تمام اموال و دارايی خود را در راه خدا خرج كرد و سه بار ثروت خود را به دو نيم تقسيم كرده و نصف آن را برای خود نگهداشت و نصف ديگر را در راه خدا بخشيد. »1)
2. بخشش و عنايت همراه با هدايت
عثمان در كنار مسجد مدينه نشسته بود. مرد فقيری از او كمك مالی خواست. او پنج درهم به وی داد. فقير گفت: مرا نزد كسی راهنمايی كن كه كمك بيشتری به من كند. عثمان به طرف حضرت مجتبی و حسين بن علی عليهما السلام و عبداللَّه جعفر، كه در گوشه ای از مسجد نشسته بودند اشاره كرد و گفت: نزد اين چند نفر جوان كه در آنجا نشسته اند رفته، از آنها تقاضای كمك می كني.
وی نزد آنها رفت و درخواست كمك نمود. امام حسن عليه السلام فرمود: از ديگران كمك مالی خواستن، تنها در سه مورد رواست: ديه ای (خونبها) به گردن انسان باشد و از پرداخت آن به كلّی عاجز باشد، يا بدهی كمرشكن داشته باشد كه از عهده پرداخت آن ناتوان است، و يا فقير و درمانده گردد، به گونه ای كه دستش به جايی نرسد. پس در مورد كداميك از اين سه مورد درخواست كمك می كني؟2)
گفت: اتفاقاً گرفتاری من يكی از همين سه چيز است. حضرت مجتبی عليه السلام پنجاه دينار به وی داد، و امام حسين عليه السلام به پيروی از آن حضرت [و با حفظ حرمت او] چهل و نُه دينار، و عبداللَّه بن جعفر چهل و هشت دينار به وی دادند.
مرد فقير هنگام برگشت، از كنار عثمان گذشت. عثمان گفت: چه كردي؟ جواب داد: از تو پول خواستم، تو [اوّلاً كم] پول دادی و [ثانياً] نپرسيدی پول را برای چه منظوری می خواهم؟ امّا هنگامی كه نزد آن سه نفر رفتم، يكی از آنها (حسن بن علي) در مورد مصرف پول از من پرسش نمود و آن گاه هر كدام مبالغی را به من عطا كردند.
عثمان گفت: اين خاندان، منبع علم و حكمت، و سرچشمه نيكی و فضيلتند. نظير آنها را نمی توان يافت. 3)»
3. جواب هديه
يكی از كنيزان حضرت، دست گلی را به عنوان هديه به آن حضرت تقديم كرد. حضرت او را در مقابل آزاد نمود. وقتی به آن حضرت گفتند: چگونه كنيزی را كه قيمت گزافی دارد در مقابل يك دسته گل آزاد كردي؟ فرمود: خداوند ما را اين چنين تربيت نموده و فرموده است: «وَ اِذا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِاَحْسَنَ مِنْها اَوْ رُدُّوها »؛4) «هرگاه با تحيّتی به شما تحيّت گفته شد، شما نيز تحيّتی بهتر يا همانند آن بفرستيد.» و من هديه ای را بهتر برای اين كنيز از آزادی او نيافتم. 5)
4. كمك از طريق راهنمايی
گاه حضرت دست خالی بود و نمی توانست مستقيم به فقيری كمك كند، از اين رو از طريق راهنمايی صحيح مشكل او را حل می كرد. روزی فقيری نزد آن حضرت آمد و درخواست كمك نمود. حضرت پولی نداشت به او كمك كند و از اينكه مرد فقير نااميد برگردد، شرمسار بود؛ لذا فرمود: آيا حاضری تو را به كاری راهنمايی كنم كه به مقصودت برسي؟ فقير گفت: چه كاري؟ حضرت فرمود: امروز دختر خليفه از دنيا رفته و خليفه [سخت] عزادار است، ولی هنوز كسی [جرأت نكرده] به او تسليت بگويد. نزد خليفه می روی و با سخنانی كه به تو می گويم، او را تسليت می گويي.
فقير گفت: چگونه تسليت بگويم؟ حضرت فرمود: وقتی نزد خليفه رسيدی بگو: «اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الّذی سَتَرَها بِجُلُوسِكَ عَلی قَبْرِها وَلاهَتَكَها بِجُلُوسِها عَلی قَبْرِكَ؛ ستايش خدای را كه او را مستور كرد [و زير خاك پنهان نمود] با نشستن تو بر قبر او (يعنی زير سايه پدر از دنيا رفت) و او را هتك و اهانت نكرد با نشستن او بر سر قبر تو (يعنی ممكن بود بعد از تو دخترت در عالم تنهايی مورد هتك و بی حرمتی قرار بگيرد).»
مرد فقير طبق گفته حضرت عمل كرد. اين جملات عاطفی اثر عميقی بر روح خليفه گذارد و از حُزن و اندوه او كاست؛ از اين رو دستور داد جايزه ای به وی بدهند.
آن گاه پرسيد: اين سخن از آنِ تو بود؟ گفت: نه، حسن بن علی عليهما السلام آن را به من آموخته است. خليفه گفت: راست می گويي، او منبع سخنان فصيح و شيرين است. 6)
5. نجات از دست دشمن بی رحم
شخصی خدمت حضرت مجتبی عليه السلام رسيد و عرض كرد: ای فرزند اميرمؤمنان! تو را به خدايی كه به شما نعمت فراوان داده سوگند می دهم به فرياد من برس كه دشمنی ستمكار دارم كه نه حرمت پيران را پاس می دارد، و نه به كوچكی صغيران ترحّم می كند. حضرت كه به جايی تكيه داده بودند، با شنيدن اين سخن برخاسته و فرمودند: اين دشمن كيست تا داد تو را از او بگيرم؟
عرض كرد: دشمن من فقر و نداری است. حضرت اندكی سر به زير انداخته، سپس به خدمتكار خويش فرمودند: آنچه از مال نزد تو موجود است حاضر كن. او نيز پنج هزار درهم آورد و به آن مرد داد. و بعد، حضرت فرمودند: تو را به خدا سوگند می دهم هرگاه بار ديگر اين دشمن به تو حمله كرد و در حق تو ستم روا داشت، او را نزد من بياور تا [شرّ] او را از تو دور گردانم. »7)
6. گره گشايی يا عبادت مستحبّی
امام حسن مجتبی عليه السلام در حال اعتكاف در مسجدالحرام، مشغول طواف خانه خدا بود كه ناگهان مردی نزد آن حضرت آمد و عرض كرد: من [به فردی] بدهكارم و طلبكارم تهديد كرده اگر قرض او را ادا نكنم آبرويم ببرد. حضرت طواف را قطع كرد و از مسجد الحرام خارج شد تا همراه وی به نزد طلبكارش رود و برای او مهلت بگيرد.
ابن عبّاس كه گمان برد حضرت اعتكاف خويش را از ياد برده است عرض كرد: گويا اعتكاف خود را فراموش كرده ايد؟ حضرت فرمود: «لَمْ اَنْسٍ وَلكِنّی سَمِعْتُ اَبی يُحَدِّثُ عَنْ جَدّی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله عليه وآله اِنَّهُ قالَ مَنْ سَعی فی حاجَةِ اَخيهِ الْمُسْلِمِ فَكَانَّما عَبَدَ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ تِسْعَةَ آلافٍ سَنَةٍ صائِماً نَهارَهُ قائِماً لَيْلَهُ؛8) از ياد نبرده ام، ولی از پدرم شنيدم كه از جدم رسول خداصلی الله عليه وآله نقل می كرد كه او فرمود: هر كس در مورد حاجت برادر مسلمانش تلاش كند، مانند آن است كه خدای عزيز و جليل را نُه هزار سال عبادت كرده باشد، كه روزهايش را روزه بوده و شبهايش را به قيام گذرانده باشد.»
7. برتر از گذشت
حضرت مجتبی عليه السلام گوسفندی داشتند. روزی می بيند كه پای گوسفند شكسته است. به غلام خود فرمود: چه كسی اين كار را كرده است؟ غلام عرض كرد: من اين كار را انجام داده ام. حضرت فرمود: چرا چنين كردي؟ غلام عرض كرد: می خواستم شما را ناراحت و اندوهگين كنم. حضرت تبسّم كرد و آن گاه فرمود: اين عمل به خاطر اين است كه تو آزاد نيستي. پس او را آزاد كرد و به او هديه خوبی نيز عطا فرمود. 9)
راستی حضرت حقيقتاً مصداق اين آيه است كه می فرمايد: «وَالْكاظِمينَ الْغَيْظَ وَالْعافينَ عَنِ النَّاسِ وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنينَ »؛10)«و خشم خود را فرو می برند، و از خطای مردم در می گذرند، و خدا نيكوكاران را دوست دارد.»
8. قناعت و ساده زيستی
روزی حضرت مجتبی عليه السلام با برادرش حسين بن علی عليهما السلام و فرزندان عباس به باغ يكی از ارادتمندان رفتند و در باغ گردشی نمودند و در گوشه ای نشستند. امام مجتبی عليه السلام به شخصی به نام مُدرِك بن زياد فرمود: ای مرد! آيا غذا و خوردنی پيدا نمی شود تا ميل كنيم. مُدْرك فوراً مقداری نان و سبزی و نمك آورد و حضرت تناول كرد و فرمود: چقدر خوشمزه و پاكيزه بود! طولی نكشيد كه غذای بسيار لذيذ و خوشمزه ای آوردند. امام به مُدرك فرمود: تمام غلامان و خدمتگزاران را فراخوان تا از اين غذا بخورند. غلامان آمدند و از غذا خوردند، ولی امام خود تناول نفرمود. مُدرك علّت را پرسيد. حضرت فرمود: آن نان و نمك و سبزی غذای محرومان بود و همان غذای محبوب من می باشد. 11)
9. مهربانی بر كودكان
جمعی از كودكان مشغول غذا خوردن بودند. امام حسن عليه السلام به آنان رسيد. آنها از امام برای خوردن غذا دعوت كردند. حضرت اجابت كرد و كنار آنان نشست و با آنان غذا خورد. سپس آنها را به منزل خويش دعوت نمود و هدايای ارزشمند و قابل توجّهی به آنها عطا كرد و چنين فرمود: ارزش كار آنها بيشتر از ارزش كار من بود. چرا كه آنان از تمام آنچه خود داشتند به من خورانيدند، و غير از آن چيزی نداشتند؛ ولی ما از آنچه كه داريم به آنها عطا كرديم و غير از آن نيز داريم. 12)
10. شجاعت بی نظير
امام مجتبی عليه السلام در جنگ جمل، در ركاب پدر خود اميرمؤمنان عليه السلام در خط مقدّم جبهه می جنگيد و از ياران دلاور و شجاع علی عليه السلام سبقت می گرفت و بر قلب سپاه دشمن حملات سختی می كرد. 13) شجاعت حضرت به قدری بود كه اميرمؤمنان عليه السلام در جنگ صفين از ياران خود خواست كه حسن و حسين عليهما السلام را از ادامه جنگ باز دارند؛ چنان كه می خوانيم: «اِسْلَكُوا عَنّی هذَا الْغُلام لا يَهُدُّنی فَاِنّی اَنْفَسُ بِهذَيْنِ (اَلْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ) عَلَی الْمَوْتِ لِئَلاَّ يَنْقَطِعَ بِهِما نَسْلُ رَسُولِ اللَّه صلی الله عليه وآله14)؛ جلو اين جوان را بگيريد كه [با كشتنش] من از پا در می آيم، به راستی من از فرستادن اين دو (حسنين عليهما السلام) به كام مرگ دريغ می ورزم؛ چرا كه با از بين رفتن اين دو، نسل پيامبر قطع خواهد شد.»
11. موعظه و نصيحت ماندگار
جنادة بن اميّه می گويد: در واپسين لحظه های بيماری امام حسن مجتبی عليه السلام به محضر آن حضرت رسيدم، در حالی كه در مقابل آن حضرت تشتی كه در آن لخته های خون بود، قرار داشت، عرض كردم، چرا خود را درمان نمی كنيد؟ حضرت فرمود: كار از درمان گذشته است. عرض كردم: ای پسر رسول خدا نصيحتی بفرماييد. فرمود: «اِسْتَعِدَّ لِسَفَرِكَ وَ حَصِّلْ زادَكَ قَبْلَ حُلُولِ اَجَلِكَ وَاعْلَمْ اَنَّكَ تَطْلُبُ الدُّنْيا وَالْمَوْتُ يَطْلُبُكَ وَلا تَحْمِلْ هَمَّ يَوْمِكَ الَّذی لَمْ يَأْتِ عَلی يَوْمِكَ الَّذی اَنْتَ فيهِ وَاعْلَمْ اَنَّكَ لاتَكْسِبُ مِنَ الْمالِ شَيْئاً فَوْقَ قُوْتِكَ اِلاَّ كُنْتَ خازِناً لِغَيْرِكَ وَاعْلَمْ اَنَّ فی حَلالِها حِسابٌ وَ فی حَرامِها عِقابٌ وَ فی الشُّبَهاتِ عِتابٌ؛ خود را برای سفر آخرتت آماده كن، و قبل از فرا رسيدن مرگ، زاد و توشه تهيه كن، و بدان كه به راستی تو به دنبال دُنيا هستی در حالی كه مرگ به دنبال توست، و غصّه روزی را كه هنوز نيامده [يعنی فردا] بر روزی كه در آن قرار داری تحميل نكن [بلكه از امروزت استفاده كن] . و بدان كه آنچه بيش از غذای خود از مال كسب می كني، خزانه دار و نگهبان [وارثان و] ديگران هستي. بدان كه به حقيقت در حلال آن حساب و در حرام آن عقاب و در شبهناك آن سرزنش است.»
«فَاَنْزِلِ الدُّنْيا بِمَنْزِلَةِ الْمَيْتَةِ خُذْ مِنْها ما يَكْفيكَ، فَاِنْ كانَ ذلِكَ حَلالاً قَدْ زَهِدْتَ فيها وَ اِنْ كانَ حَراماً لَمْ يَكُنْ فيهِ وِزْرٌ، فَاَخَذْتَ كَما اَخَذْتَ مِنَ الْمَيْتَةِ، فَاِنْ كانَ الْعِتابُ فَاِنَّ الْعِتابَ يَسيرٌ؛ پس دنيا را به منزله مرداری قرار بده و به اندازه كفايت [و در حد ضرورت] از آن بگير. پس اگر آن [مال] حلال باشد [با مصرف اندك] زهد ورزيده ای و اگر حرام باشد گناهی بر تو نيست؛ چرا [كه به اندازه ضرورت و در حال اضطرار از آن استفاده برده ای و] از آن برگرفته اي، چنانكه از مردار [در حال اضطرار] بهره می بري. پس اگر [هم] عتابی باشد، بسيار اندك است.»
«وَاعْمَلْ لِدُنْياكَ كَاَنَّكَ تَعيشُ اَبَداً وَاعْمَلْ لآِخِرَتِكْ كَانَّكَ تَمُوتُ غَداً وَ اِذا اَرَدْتَ عِزّاً بِلا عَشيرَةٍ وَ هَيْبَةً بِلا سُلْطانٍ فَاخْرُجْ مِنْ ذُلِّ مَعْصِيَةِ اللَّهِ اِلی عِزِّ طاعَةِ اللَّه؛ 15) برای دنيايت به گونه ای كار كن كه گويا همواره زنده هستي، و برای آخرتت [نيز] به گونه ای كار كن كه گويا فردا می ميری [و همواره آماده باش] . و اگر می خواهی بدون عشيره و قبيله عزيز باشی و بدون سلطنت [و حكومت داری] هيبت و شكوه داشته باشي، پس از ذلّت معصيت خدا خارج شود [و] به عزّت طاعت الهی [پناه ببر] .»
ختام بحث
از ماتم حسن همه كون و مكان گريست // چون در كنار او شه لب تشنگان گريست
زهر جفا چو بر جگرش كارگر شدی // زهرا و مرتضی و نبی در جنان گريست
زينب چو ديد لخت جگر از برادرش // چندان گريست كز اَلَمش آسمان گريست
عباس نوجوان به كنار جنازه اش // بر سر زنان زماتم شاه جهان گريست
زان تيرها كه بر تنش آمد زجور كين // تا روز حشر حضرت صاحب زمان گريست
بر قبر بی چراغ و به مظلوميش فلك // با عرش و فرش و جمله كروبيان گريست
پی نوشت :
1) تاريخ الخلفاء، سيوطي، مكتبة المثني، 1383 ق، ص 190؛ تاريخ يعقوبي، نجف، مكتبة الحيدريّه، ج 2، ص 215؛ تذكرة الخواص، ابن جوزي، نجف، مكتبة الحيدريّه، 1383 ق، ص 196.
2) اِنَّ الْمَسْأَلَةَ لاتَحِلّ اِلّا فی اِحدی ثَلاثٍ دَمٌ مُفَجَّعٌ، اَوْ دَيْنٌ مُقَرّعٌ، اَوْ فَقْرٌ مُدَقَّعٌ، فَفی اَيِّها تَسْئَلُ؟»
3) بحار الانوار، محمدباقر مجلسي، تهران، المطبعة الاسلاميه، 1393 ه. ق، ج 43، ص 333.
4) نساء/ 86.
5) بحار الانوار، همان، ج 43، ص 332.
6) حياة الامام الحسن عليه السلام، باقر شريف القرشي، چاپ دوم، نجف، مطبعة الآداب، 1384 ه. ق، ج 1، ص 302؛ سيره پيشوايان، مهدی پيشوايي، قم، مؤسسه امام صادق عليه السلام، ص 91 و 92.
7) بحار الانوار، همان، ص 350.
8) ر.ك: سفينة البحار، شيخ عباس قمي، ج 1، ص 356؛ وسائل الشيعة، حرّ عاملي، دار احياء التراث العربي، ج 7، ص 409.
9) حياة الامام الحسن عليه السلام، قرشي، ج 1، ص 214.
10) آل عمران/ 134.
11) حياة الامام الحسن عليه السلام، همان، ج 1، ص 330.
12) همان، ص 324.
13) مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب، قم، انتشارات علّامه، ج 4، ص 21.
14) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحديد، قاهره، دار احياء الكِتاب العربيّه، 1961 م، ج 11، ص 25، خطبه 200؛ حياة الامام الحسن، قرشي، ج 1، ص 497.
15) بحار الانوار، همان، ج 44، ص 138، حديث 6.
منبع : مجله مبلغان شماره 88.