در اندیشه دینی ما، همواره تعلیم، تهذیب، دانایی و دینداری همزاد و همراهاند. هم آن کس که میخواهد از خرمن دانش خوشه برچیند، باید جامهای از جنس پارسایی بر تن کند و هم آنکه میخواهد کام مشتاقان و مشتریان دانش را به آب علم و اندیشه سیراب سازد، باید دل و جان دانش اندوزان را به طهارت و تابناکی بیاراید تا مبادا در شوره زار، تخم بی حاصل بکارد و رنج بی گنج برد و از کشته خویش هیچ ندروَد.
تأکید مکرر قرآن بر دو رسالت بزرگ پیامبران ـ تهذیب و تعلیم ـ الگوی روشنی فرا روی کسانی مینهد که گام در راه پیامبران مینهند و رسالت آموزش و راهبری را بر دوش میکشند. معلمان جامعه که چنین رسالتی یافتهاند، باید مؤکد و مکرر بر دو عنصر تعلیم و تربیت عطف توجه نشان دهند که اگر از تهذیب و پرورش غفلت ورزند، هرگز پیامبرانه نخواهند زیست.
در نظام آموزشی ما که از رویکرد دینی الگو میگیرد، پرورش جان آدمی که البته به لحاظ رُتبی مقدم بر دانایی و آگاهی انسان است، بر عهده معلمان و مربیانی است که بر خردفزایی و رشد آگاهی انسان کمر همت بستهاند؛ برای پیشرفت آموزشی فراگیران، تدابیر کارسازی اندیشیده میشود و از کتاب و کلاس و استاد گرفته، تا فضایی فیزیکی و تکنولوژی آموزشی، همه در خدمت رشد علمی و اندیشهای فراگیران قرار میگیرد و سرانجام کارنمای آموزشی که میزان رشد یا افت فراگیر را در تحصیل بنمایاند و نیز تمهیداتی که ضعفها را پوشش دهد، به کار گرفته میشوند تا پیشرفت علمی فراگیر (دانشآموز و دانشجو) به سامان رسد.
هم چنین با نمودارهای آموزشی که منحنی رشد یا افت محصلان را آشکار میسازد و نیز نظارتی که بر فرایند یاد دهی استاد و یادگیری شاگردان اعمال میشود، توفیق یا عدم توفیق آموزشی استادان نیز نشان داده خواهد شد؛ اما به حقیقت چه ساز و کاری به کار گرفته میشود، تا رشد تربیتی و پرورشی فراگیر که باید همزاد و همپای رشد آموزشی او سیر تکاملی داشته باشد، مورد سنجش و ارزیابی قرار گیرد و چه تدابیری اتخاذ میگردد تا عملکرد استادان و عنایت آنان به تربیت شاگردان، مورد شناسایی و نقد واقع شود و مشخص گردد که آیا آنان اساساً به این رسالت سنگین و پردشوار، توجه مبارک و مؤثری دارند یا خیر؟
البته در نظام آموزشی ما و در دوران تحصیلی ابتدایی و راهنمایی، تنها کار سازمان یافته برای آگاهی از رشد تربیتی فراگیر، گنجاندن نمره انضباط در کارنمای تحصیلی اوست و چنان که میدانیم، نمره کمی آن، در مجموع متأثر از قانونپذیری یا قانون ستیزی دانشآموز (رعایت یا عدم رعایت قوانین آموزشی) است و ارتباط وثیقی با سطح تربیتی وی ندارد. باری اگر توجه به تربیت و اخلاق فراگیر ضرورت دارد، در تحصیلات عالیتر و مقاطع دانشگاهی، این توجه فوریت و ضرورت ویژهای مییابد؛ از یک سو استادان مقطع تحصیلی دانشگاه، نسبت به دوران اولیه تحصیل، از تکثر، تنوع و تعدد بیشتری برخوردارند، چنان که میدانیم فراگیران دوران ابتدایی، از الگوی واحدی (مثبت یا منفی) پیروی میکنند و چون تنها با یک استاد مواجهاند، در تأثیر پذیری و الگوگیری سر در گم نخواهند بود؛ بر خلاف آنان دانشآموزان راهنمایی، متوسطه و دانشجویان دانشگاه، به دلیل داشتن معلمان و استادان متنوع، الگوهای متفاوتی دارند و داشتن همین الگوهای متفاوت که قطعاً از لحاظ منش و رفتار متفاوت هستند، ممکن است فراگیران را دچار تعارض رفتاری گرداند و در تشکیل شخصیت متعادل آنان مانع ایجاد نماید. با این تفاصیل، تکیه بر جنبه تربیتی و رشد اخلاقی فراگیران؛ ضرورت نام مییابد تا دانشجویان با داشتن الگوی مطلوب و در دسترس، از تشتت و اعوجاج رهایی یابند.
از سوی دیگر؛ دانشجویان و دانش آموختگان دانشگاه، برای سایر هم سن و سالان خود، به خصوص گروه بی شمار و مشتاق ورود به دانشگاه، الگو هستند، بنابراین پرداختن به جنبه پرورش دانشجویان لازم و ضروری است، و نباید از توجه به چنین أمر خطیر، اغماض و اعراض گردد. مهمتر آنکه دانش آموختگان دانشگاه، بی فاصله، پس از تحصیل، وارد بازار کار خواهند شد یا در مدیریت کشور نقشی خواهند داشت، پس اگر به تهذیب آنان توجه خاص نشود، ممکن است مجموعه کشور از نبود چنین أمری متضرر گردد.
گذشته از همه آنچه گفته شد:
توجه یک جانبه به امر آموزش؛
احساس نومیدی از تأثیر گذاری در اخلاق و رفتار دینی دانشجو؛
رشد فزاینده شبکههای ارتباطی و جهت بخش؛
بازار پر غوغای محصولات شبه فرهنگی و مخرب فرهنگ؛
رواج روز افزون الگوهای کاذب و جذاب ؛
ایده سازی و گسترش دائم و رو به افزایش حلقههای معرفتی دین ستیز؛
تلاش جمعی و سازماندهی شده، برای تخریب و سست کردن بنیادهای دین و اخلاق؛
ایجاد موج فراگیر شبهه سازی و شبهه گستری؛
تلاش برای تغییر ذائقه معرفتی و معنوی جوانان و جایگزین کردن فرآوردههای مسموم و مهلک؛
تزریق روحیه بی تفاوتی و بی مسئولیتی نسبت به تغییر ارزشها؛
ایجاد تردید و تشکیک متفلسفانه در آموزهها و انگارهای دینی؛
بزرگ نمایی نقاط اندک تاریک حکومت و کوچک سازی نمودهای بسیار روشن آن؛
تلاش برای گسست و انقطاع تاریخی نسل جوان از پیشینه پر افتخار تاریخی و تمدن کهن ایرانی؛
و بحرانهای فروناکاستنی هویت، خانواده و مذهب، همه و همه جوان دانشجو را با کمین گاههای خطر زا و خطا ساز مواجه کرده، چالشهای جدیدی را فرا روی او قرار داده است. به همین دلیل توجه جدی و عملی ـ و نه شعاری و سطحی ـ در تحکیم اخلاق و رشد هنجارهای دینی و بومی دانشجویان ضرورتی انکارناپذیر دارد.
افزون بر موارد پیش گفته، دانشجویان و محیط آموزشی پیرامونی آنان، واجد ویژگیهایی است که عطف توجه بدانها مسئله تهذیب و تربیت را در جایگاه برتر مینشاند و دقت و جدیّت استادان را در پرورش اخلاق دانشجویان به دنبال خواه داشت:
1. دانشجویان دارای قدرت انتخاب و گزینش شدت و قوّت یافته هستند، بنابراین در کنار حجم و هجوم گسترده الگوهای کاذب و ویرانگر که شبکههای ارتباطی آن را ارائه میدهند، توجه دادن به الگوهای أصیل و منطبق با بن مایههای فطری روح گزینش گر جوان، کاری روا و بجا، بلکه أمری ضروری و اجتنابناپذیر است و این مسئله، تنها با جدی گرفتن اخلاق و تربیت فراگیران محقق خواهد شد.
2. تأثیر پذیری در سن جوان دانشجو، پایایی افزونتری دارد و آنی، غیر پایهای و زود گذر نیست؛ از این رو، توجه به تأثیر بخشی مثبت و تکیه بر رویکرد تربیت تأثیر گذار میتواند دانشجویان را در متن عمر بیمه نماید. همچنین به موازات رشد عقلانی فراگیران، احساسات و کششهای آنان نیز جهت دار یا جهت یاب میگردد و این خصیصه روانی، الگو پذیری را تسریع میکند.
3. دانشجویان برای سایر همسالان خود، به خصوص گروه بی شمار و مشتاق ورود به دانشگاه، الگو تلقی میشوند، بنابراین پرداختن به جنبه پرورشی دانشجویان ضرورت مییابد، تا بتوانند الگویی قابل اعتماد، مطلوب و مبارک باشند.
4. دانشجویان چنان که تأثیر گذارند، از گروه هم سن خود تأثیرپذیر هم هستند و این تأثیر پذیری، توجه به پرورش و تربیت دانشجو را فوریتها میبخشد و اگر استادان به این أمر همت نگمارند و دانشجو را در محیط پر غوغا به خود وانهند، جز بذر بیحاصل، چیز دیگری نخواهند کاشت.
5. دانشجویان در محیط آموزشی، با مشکلات ویژهای دست به گریباناند؛ گاه با استادان بی مسئولیت یا بیتفاوتی مواجهاند که نسبت به ارزشها و هنجارها هیچ حساسیتی ندارند یا اساساً با آن ناسازگارند. از سویی واسطهها و بازاریابان کالاهای فکری غرب، نه تنها به دانشگاهها چشم طمع دوخته، بلکه رد پا شان در آن محیط ملموس و آشکار شده است. نهاد آموزشی دانشگاه نیز کنترل مؤثر و نظارت هدفداری بر دانشجویان ندارد. جز آنکه حراست و کمیتههای انضباطی ـ آن هم بیشتر بر رفتارهای ساختار شکن ـ نظارت نسبی دارد. از سوی دیگر وجود نهادهای موازی و متنوع در دانشگاهها که تعمیق باورهای دینی و انقلابی، فلسفه وجودی آنان است، برخی استادان را از قبول مسئولیت و عطف توجه به حیطه تربیتی دانشجویان غافل ساخته، بدین امید که متولیان رسمی، کار به هنگام میکنند و هیچ کم و کاستی در این حیطهها و حوزهها نمینهند یا بر این توهم که ورود به چنین حوزههایی، دخالت در وظیفه سازمانی دیگران است.
تأسف بارتر آنکه نهادهای موازی و متنوع یاد شده، برخی اوقات به کشمکشها و مجادلات درونی، دامن میزنند و چون هر یک مشی خود را به صواب و صلاح نزدیک مییابد، انرژی خود را صرف مقابلهگری و خنثی سازی میکند و گاه بر یک دیگر بر چسب نا دلچسب میزنند و در این میان تنها دانشجویان به بازی گرفته میشوند. عضوگیری سیاسی و نزاعهای دراز دامن جناحی و اصالت دادن به روشها و تحت الشعاع قرار دادن و غرضی ساختن ارزشها و تبختر و تفاخر به یک دیگر و فرحمندی احزاب فعال درون دانشگاهها به داشتههای خویش (کل حزب بمالدیهم فرحون)، دانشجویان را گاه از توجه جدی به تعلیم باز میدارد. روشن شده که در این اوضاع و غوغا، تربیت و پرورش دانشجو متروک و مغفول خواهد ماند. بیتردید در چنین جو و جمعی، توجه به أمر تربیت، اراده و همت والایی میطلبد و ضرورت آن را تردیدناپذیر میسازد.
همه این دلایل یا عوامل، توجه به تهذیب، آراستگی اخلاقی و تربیت و پرورش دانشجویان را لازم مینمایاند. با این همه تلقیهای نادرستی وجود دارد که موجب شده است، نوعی غفلت و یا سطحی نگری درباره وظایف تربیتی استادان بروز و ظهور کند.
نخست آنکه برخی استادان گمان بردهاند، دامن زدن به چنین مسایلی، در حیطه کاری استادانی است که دروس همخوان با اخلاق و تربیت را تدریس میکنند؛ مثلاً ممکن است استادان دروس پایه، پزشکی، مهندسی و... خود را از این رسالت دشوار مستثنا بدانند، زیرا اساساً دروس تدریسی آنان، هیچ ربطی و راهی به این مسایل ندارد. از نگاه آنان استاد ریاضی نمیتواند حدیث اخلاقی بخواند و ممکن است بدین گونه در وظیفه رسمی و سازمانی دیگر استادان محترمی که به صورت مشخص، عهدهدار راهبری و رهگشایی در این حوزهها هستند، دخالت صورت پذیرد؛ از این رو طرح مباحث اخلاقی بر عهده استادان دروس اخلاق و تربیت یا دروس متقارب و متجانس با آن است، چنان که استاد اخلاق بحثی از ریاضی به میان نمیآورد، استاد ریاضی نیز نباید در این حوزهها دخالت کند.
دیگر آنکه برخی استادانی که در حوزه نشر اخلاق، خود را صاحب مسئولیت مییابند، از حدّ روایتگری و گزارهپردازی فراتر نمیروند و شاید تنها با خواندن چند آیه و روایت اخلاقی، احساس خوشایند و رضایتمندانهای وجودشان را فرا گیرد. در این صورت، اخلاق تنها جنبه تعلیمی مییابد و این در واقع همان نگرش تعلیم تهی از تربیت است؛ هر چند که مثلاً دروس ارائه شده، مبانی و مباحث و مکاتب تربیت باشد.
به نظر میرسد که برای اصلاح این دو تلقی نامبارک، بهتر است رسالت استادان را در رشد اخلاق دانشجو، سطح بندی کنیم. ما برای این رسالت سطوح متفاوتی را منظور کردهایم که بر میشمریم:
1. نخستین گام در رشد اخلاقی دانشجو، توجه به خود پیرایی و جان آرایی استاد است. استاد نا پیراسته، هرگز پیامبر آراستگی نخواهد بود و چنین ارمغانی را تقدیم جان تشنه مخاطبان نخواهد کرد. از این رو هنگامی که از رسالت تربیتی سخن به میان میآید، مخاطب اصلی خود استادان هستند؛ اگر آنان توانستند به یمن جامه تهذیب، جان خود را از عیب و عریانی برهانند، در دانشجویان نیز تأثیر گذار خواهند شد.
2. گام دوم، عطف توجه به طرح مسایل اخلاقی و تربیتی و تأکید علمی و تئوری بر مباحث کلیدی اخلاق و تربیت است ؛
بدین معنا که استادان بر نکات اخلاقی پای بفشرند و از طرح آن غفلت نورزند. با این رویکرد، نه تنها استادان اخلاق و تربیت، بلکه سایر استادان نیز میتوانند، در مناسبتها یا به بهانه طرح برخی مباحث درسی و در آغاز یا پایان کلاس، نکتهای از اخلاق و دین عرضه کنند یا با معرفی برخی الگوها و چهرههای شاخص و سالم، عملاً فراگیران را به تلاش در حوزه اصلاح ساختار اخلاقی خود ترغیب و تشویق کنند.
3. سطح سوم و نهایی این رسالت، تبلور و تجلی عینی اخلاق، تا حد توانایی طاقت انسانی، در بروز رفتارهاست. اگر استادان عملاً به اخلاق دینی آراسته شده باشند، به گونهای که رفتارشان مؤید گفتار آنان باشد، دانشجویان مشتاقانه پذیرای چنین الگویی بوده و تأثیرات استادان نیز ماندگار خواهد بود. این سطح از رسالت دو تلقی پیشگفته را اصلاح خواهد کرد، زیرا منظور از توجه به مسایل اخلاقی، صرفاً طرح تئوری مباحث اخلاقی نیست، بلکه رعایت اخلاق در مجموعه افعالی است که از استاد سر میزند و به نوعی توجه و پایبندی استاد را به پرورش اخلاق دانشجو نشان میدهد. با این نگاه در درس ریاضی نیز میتوان بر دانشجویان تأثیر اخلاقی نهاد.
از سویی، اگر در دروس متناسب با اخلاق، تنها به ارائه فرضیههای اخلاقی و تربیتی توجه شود و صرفاً جنبه تعلیمی مسایل اخلاقی مورد تأکید قرار گیرد؛ اما رفتارها متعارض با آن باشد، هیچ نوع تأثیر مطلوب بر جای نخواهد ماند.
با همین رویکرد است که شیخ سخن سعدی، دو صد گفته را با نیمه یک عمل برابر نمییابد «دو صد گفته چون نیم کردار نیست» .
نتیجه آنکه کردار باید مؤید گفتارها باشد؛ از این رو گفتار و کردار متناقض به تلاشهای اخلاقی آسیب میرساند. از اینجا به آسیبشناسی مسئله رهنمون میشویم و آسیبهای را که ممکن است در تلاشهای اخلاقی یا تأثیر گذاری اخلاقی به ایجاد مانع دامن بزند، بر میشماریم:
1. نگاه یکسویه به آموزش و تعریف آن در قالبهای تهی از تربیت و معنویت
این نگاه در روزگار ما، هم از پشتوانههای معرفتی برخوردار شده و هم به دلیل مشکلات متنوع جوامع بشری که حل آن را تنها در علمیکردن امور میدانند، تشدید و تقویت شده است. ایده دانش تهی از ارزش و دانایی بدون دینداری که سایهای سخت و سهمگین بر این نگاه افکنده است، به بروز مشکلات بسیار پیچیده در زندگی و مناسبات جاری انسان معاصر دامن زده است. در عصر کنونی که فقر و فقدان معنویت، تا عمق جان آدمی رسوخ کرده است. بازگشت به معنا و درآمیختگی علم و ایمان و انتخاب این مدل در تعلیم و تربیت، میتواند گسستهای ایجاد شده را رفع کند.
2. بی توجهی به مسئله اخلاق و تربیت دینی دانشجو
استادانی که دارای چنین رویهای هستند، به آموزش نگاه جزیی و تک بعدی ندارند. آنان هم معتقدند که بدون در نظر گرفتن مقوله تربیت، آموزش و تعلیم نیز ناکامیاب خواهد بود؛ اما نسبت به این مسئله بی رغبت، کم توجه و بی تفاوتاند. در حقیقت مشکل آنان، شکل ایده و نظر نیست، بلکه در عمل با مشکل مواجهاند.
3. یأس و نومیدی از تأثیرگذاری و در نهایت وانهادن امر مبارک اخلاق دینی
این دسته از استادان، نه شکل تئوری دارند و نه شکل عملی، بلکه مشکل اصلی آنان روحی و روانی است. آنان ممکن است حتی در این حوزه دیر فرجام به فعالیت و کار توأم با اشتیاق پرداخته باشند؛ اما به دلیل نداشتن تعریف مشخص از کار، افق و چشم انداز معقول و منطقی، یا نداشتن برنامه مدون و مناسب و نیز حجم گسترده تبلیغات جذاب و اخلاق ستیز شبکههای پیدا و پنهان مخرب فرهنگ وتمایل غریزی مخاطبان به جبهه مخالف، از ادامه کار دلسرد و نومید شده یا از آنجا که به دنبال نتایج زودرس بودهاند و در آن توفیق و طراواتی نجستهاند، از تأکید بر اخلاق و باورهای بنیادین اخلاقی مأیوس و دلزده شده باشند.
4. تعارض در گفتار و رفتار
از آسیبهای جدی که تأثر گذاری در اخلاق دانشجویان را دچار وقفه و اختلال میکند، ناهمگونی در رفتار و گفتار استادان است. برای مثال اگر استادی صدها حدیث درباره نظم و نظم پذیری بخواند؛ اما خود همواره دیر در کلاس حاضر شود و در عمل به بینظمی شهره گردد، هیچ یک از آن گفتارها در مخاطبان تأثیر نخواهد نهاد. به عکس اگر استادی درست رفتاری پیشه کند؛ حتی اگر به مباحث تئوری آن نپردازد، تأثیری مطلوب بر جای خواهد گذارد. دانشجویان به دلیل حس کنجکاوی ،همواره رفتار استادان را زیر نظر دارند و اگر رفتار استاد با تعلیمات او ناموافق بود، دامنه تردید را حتی به حوزه گفتارها نیز تسری و تعمیم میبخشند. اگر استادی از اخلاق ساده زیستی، مناعت و قناعت سخن راند، اما در پوشش، ماشین و مسکن اهل تجمل نشان دهد، دانشجویان با تمسخر و نیشخند، به سخنان او واکنش نشان خواهند داد. این مثال به استادان یادآوری میکند که لازم نیست همه مسایل اخلاقی را در میان نهند، بلکه بهتر است؛ به بیان آن دسته از مسایل اخلاقی بپردازند که جلوه بیرونی رفتارشان با آن متناقض نیست.
5. موجه سازی رفتارهای غیر اخلاقی
این بدترین نوع آسیبی است که تأثیر گذاری اخلاقی را دچار آفت و آسیب میسازد. اگر از استاد رفتار غیر اخلاقی بروز کرد، بهترین کار و اقدام، پذیرش اشتباه، پوزشطلبی و در صورت امکان جبران مافات است؛ امّا اگر عجب و به اصطلاح کلاس استادی مانع این کار شد و به لطایف الحیل کار خود را موجه و مشروع نشان داد، خود خواسته به ترویج عملی و ناصواب رفتارهای اخلاق ستیز کمک کرده است.
این موجه سازی، گاه با رفتار شخص استاد مرتبط است و گاه با رفتار همکاران او .
اگر استادی به ناروا مرتکب عمل ناتراشیده و نامبارکی شد و استاد دیگری در مقام توجیه آن بر آمد، دچار گناه بیلذتی شده است که التذاذ عصیان آن برای یک نفر و خسران و خذلان آن دامن شخص دیگری را خواهد گرفت.
گاه این دفاع، دفاع صنفی است ؛ اگر کسی از کارگزاران حکومت، مرتکب اشتباه و اعوجاجی شد، استادان محترم نباید به علت تعلقات صنفی، در پی توجیه عمل غیر اخلاقی او بر آیند که هم هنجارهای اخلاقی را به حراج گذارند و هم قدر و منزلت خود را با چنین تفاسیر و توجیهات خرد ستیز، به تاراج نهند.
نکات پایانی و راهکارها
برای تأثیر گذاری بهتر در اخلاق و رفتار دینی دانشجو، نکات کوتاهی را که به کارگیری آنها میتواند نتایج درخشانی در پی داشته باشد، یادآور میشویم:
1. گام نخست در اصلاح اخلاق دانشجو، توجه به کمبودها و ناراستیهای اخلاقی شخص استاد است. استادی که خود را به صیقل زدگی جان ممارست نداده باشد، یا تأثیر گذار نیست یا تأثیر او ماندگار نخواهد بود.
2. همان طور که بیتوجهی به مسایل اخلاقی، نوعی آسیب به شمار میآید، تأکید و تکرار فراتر از حد اعتدال و تکیه بر نکات تکراری ملال آور، نشان دادن ژست اخلاقی و نصیحت گرا، تذکر مسایل اخلاقی با طعن و گزندگی و سرانجام تبلیغ تحمیلی، آسیبهای مهلکتری وارد میآورد.
3. همان گونه که در طب، مرحله پیشگیری مقدم بر درمان است، در اخلاق نیز مرحله پا پیش بر پالایش مقدم است. استادان باید تلاش کنند که دانشجویان با وسوسهها و جذبههای مبلغان و مروجان ضد فرهنگ و معنویت، در دام نیفتند؛ اما آلودگی و در دام افتادگی دانشجو، نباید استاد را از تلاش برای اصلاح او مأیوس سازد، زیرا کار استاد درمان است و نمیتوان به دلیل بروز بیماری از مداوا سرباز زد.
4. لازم نیست استاد، حتماً با روایت یا آیه، متذکر نکات اخلاقی شود و وقتی به این دو مجهز نبود، خود را فارغ از مسئولیت بیابد. استفاده از شعر، قصه، حکایت تاریخی، زندگی بزرگان دین و دانش و حتی استفاده از طنزهایی که حامل بار معنایی مثبت است، میتواند ابزار پیام رسانی استاد باشد.
5. در تذکرات اخلاقی، بهرهگیری از روشهای غیر مستقیم نتایج دلپذیری از شیوههای مستقیم دارد.
6. اختصاص ساعاتی از کار استاد به مشاوره ؛ دانشجویان که طبیعتاً مشاورههای اخلاقی را نیز در برگیرد، برای برخی استادان صاحب فن، راهکای مناسب و تأثیر بخش است.
7. معرفی کتابهای مفید و مؤثر اخلاقی، برنامههای سازنده صدا و سیما، لوحهای فشرده مناسب، فیلمهای جذاب و پرمحتوا، بزرگان اخلاق و تربیت و تشویق به استفاده از محضر آنان، و معرفی الگوهای استوار دفاع مقدس و صاحبان راست کردار علم و اندیشه، میتواند در بر آوردن بخشی از وظایف تربیتی و اخلاقی استادان راهشگا و دانشجویان را مددکار باشد.
8. اگر استاد میان خود و مخاطب دیوار حائل، فرض یا رسم نماید و روابط طرفینی قرار دادی و تنها دچار چوب استاد و شاگردی باشد، باید از تأثیر گذاری دست شست و به انتظار میوههای شیرین این درخت خشک و فرسوده ننشست. تأثیر گذاری در اخلاق، بی ایجاد جو صمیمانه و محبتآمیز (آن هم در محیط دانشگاهها) امکانپذیر نخواهد بود.
9. دانشجو هم هویت دینی دارد و هم هویت ملی و صنفی؛ کسی که چه به لحاظ دینی و چه به لحاظ صنفی و ملی احساس کمبود و بیتشخصی میکند، از درون تهی و بی هویت قلمداد میشود. در نتیجه هیچ جایی برای اندیشیدن و تأثیر پذیرفتن نخواهد یافت، بنابراین استادان باید پیشتر در هویت بخشی به دانشجو همت بگمارند تا تأثیر گذاری شان مثبت و ماندگار باشد.
10. همواره باید مراقب بود که بین اقوال و افعال تعارض، ناسازگاری رخ ندهد. اگر استادی نمیتواند، به هر دلیل در نماز جماعت شرکت کند. از تبلیغ این یک مسئله صرف نظر کند، زیرا همین یک تعارض در ذهن و ضمیر دانشجو جلوهگری میکند و سرانجام تشکیک و تردید او را در باب سایر موضوعات اخلاقی به دنبال خواهد داشت. بنابراین بر آن دسته از نکات اخلاقی تکیه و تأکید شود که جلوههای بیرونی فعل استاد با آنها تعارض مشهود و ملموس نداشته باشد.
11. شناخت روحیه مخاطبان در تأثیرگذاری اخلاقی، نکتهای کلیدی و محوری است. مسلماً دختران از لحاظ روانشناسی با پسران تفاوتهایی دارند و اگر استاد هوشمند به نیکی چنین تفاوتهایی را درک و دریافت کرده باشد، بهتر میتواند در مواجهه با هر جنس، به گونهای نکات اخلاقی را یادآور شود که زمینه پذیرش مساعدتر گردد. هم چنین توجه به خرده فرهنگها (در مراکز مختلف دانشگاهی) و عنایت به باور داشتهای عمومی و ترکیب مذهبی مخاطبان و... میتواند استاد را در پرورش اخلاقی مخاطبان یاری دهد.
منبع: راسخون