حضرت فاطمۀ زهرا(علیها السلام)نخستین فردی است که در زیر لوای «ولایت و امامت» حضرت علی(علیه السلام)در ایفای وظیفه خود نسبت به خدا و رسولش و اسلام و مسلمانان در قبال انحراف عمیق بشریت به پاخاست و طی مراحل قیام شکوهمندش، برای نجات بشریت از «حریم ولایت و امامت» دفاع و در حاکمیت «مکتب تشیع» جان خویش را نثار کرد.
در ماه جمادی الثانی حادثۀ شهادت بانوی بزرگوار اسلام و دخت نبی گرامی اسلام حضرت فاطمه(علیها السلام)رخ داد که قلوب مسلمانان واقعی و ولایتمداران حقیقی را داغدار کرد؛ حادثهای که به راستی میتوان گفت یکی از حوادث بزرگ تاریخ جهان اسلام است. به همین مناسبت برخی از مصائب و مراثی مربوط به آن حضرت را در این مقاله ارائه میکنیم.
آه جانسوز فاطمه کنار قبر پدر
بعد از رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله)، تا هفت روز فاطمه(علیها السلام)از خانه بیرون نیامد، روز هشتم برای زیارت قبر پیامبر(صلی الله علیه و آله)از خانه بیرون آمد با گریه و ناله به طرف قبر رسول خدا (صلی الله علیه و آله)رهسپار شد؛ از شدّت گریه و ریزش اشک، چشمهایش چیزی را نمیدید، تا کنار قبر آمد، همین که چشمش به قبر پدر افتاد، از حال رفت و خود را به روی قبر افکند، زنهای مدینه به سوی او شتافتند، آب به صورتش پاشیدند تا اینکه به هوش آمد، آنگاه صدا به گریه بلند کرد[1] و سپس با نالۀ جانسوز، این اشعار و گفتار را به زبان آورد: ای پدر جان!
«اِنَّ حُزْنِی عَلَیکَ حُزْنٌ جَدیدٌ
وَ فُؤادِی واللَّه صَبّ عَنِیدٌ
کُلُّ یَوْمٍ یَزیدُ فِیهِ شُجُونِی
وَاکْتِیابِی عَلَیْکَ لَیْسَ یَبِیدُ
یا اَبَتاهُ! مَنْ لِلْاَرامِلِ وَالْمَساکِینِ
وَ مَنْ لِلاُمَّةِ اِلی یَوْمِ الدِینِ
یا اَبتاهُ! اَمْسَیْنا بَعْدَکَ مِنَ الْمُسْتَضْعَفِینَ
یا اَبَتاهُ اَصْبَحْتُ النّاسُ عَنا مُعْرِضینَ
فَاَیُّ دَمْعَةٍ لِفِراقِکَ لا تُنْهَمِلُ
اَیُّ حُزْنٍ بَعْدَکَ لا یَتّصِلُ؛[2]
حزن من هر روز در مصیبت تو تازه است، و قلبم به خدا قسم، سوزان و دگرگون است، هر روز اندوه من از مصیبت تو زیاد میشود، و حزن من از فراق تو هرگز تمام نمیشود.
ای پدر جان! بعد از تو، زنان بیسرپرستو مستمندان به چه کسی پناه ببرند؟ و چه کسی تا روز قیامت به فریاد امّت میرسد؟
ای پدر جان! بعد از تو ما را تضعیف کردند، و صبح کردیم، مردم از ما روی گرداندند!
[ای پدر عزیز!] کدام اشک است که از فراق تو، روان نیست و کدام اندوه است که بعد از تو، پیاپی نیست؟
هجوم گستاخانه
پس از ماجرای سقیفه برخی از اصحاب پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله)با تأسّی به اهلبیت آن حضرت به ویژه امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)از بیعت با خلیفه اول سرپیچی کردند و با او به عنوان جانشین رسول خدا(صلی الله علیه و آله)بیعت نکردند؛ این وضعیت برای خلیفه و بانیان غصب خلافت، سنگین و غیر قابل تحمّل بود و بیم آن را داشتند که دیگر مسلمانان را نیز آگاه و بصیر گرداند؛ برای آن که به خیال خودشان مرکز تجمع مخالفان را مورد تهدید قرار دهند، به خانه امام علی(علیه السلام)یورش آوردند، خلیفه دوم به همراه قنفذ و برخی از طرفداران آنها تهدید کردند، اگر امام علی(علیه السلام)برای رفتن به مسجد و بیعت کردن با خلیفه از خانه بیرون نیاید، خانه را آتش میزنیم!!
حضرت زهرا(علیها السلام)در دفاع از امام، در برابر مهاجمان فرمود:
«أَیُّهَا الضَّالُّونَ الْمُكَذِّبُونَ! مَا ذَا تَقُولُونَ؟ وَ أَیَّ شَیْءٍ تُرِیدُونَ؟؛ شما ای گمراهان و دروغگویان! چه میگویید و چه میخواهید؟»
خلیفۀ دوم خطاب به حضرت زهرا(علیها السلام)گفت:«یَا فَاطِمَةُ! ... مَا بَالُ ابْنِ عَمِّكِ قَدْ أَوْرَدَكِ لِلْجَوَابِ وَ جَلَسَ مِنْ وَرَاءِ الْحِجَابِ؟؛ پسر عمویت را چه شده است که تو را برای جواب فرستاده و در پشت [پردۀ] حجاب نشسته؟»
آن حضرت(علیها السلام)به او فرمود: «طُغْیَانُكَ یَا شَقِیُّ أَخْرَجَنِی وَ أَلْزَمَكَ الْحُجَّةَ، وَ كُلَّ ضَالٍّ غَوِیٍّ؛ ای بدبخت! طغیان [و سرکشی] تو مرا از خانه بیرون آورده است تا حجّت و دلیل بر تو و بر هر گمراهی ثابت شود.»
خلیفۀ دوم در این هنگام به آن حضرت جسارت نمود و فرمایشات آن حضرت را اباطیل و گفتههای زنان دانست و از آن حضرت خواست تا حضرت علی(علیه السلام)را به بیرون خانه بفرستد.
فاطمۀ زهرا(علیها السلام)به او فرمود: «أَ بِحِزْبِ الشَّیْطَانِ تُخَوِّفُنِی یَا عُمَرُ؟! وَ كَانَ حِزْبُ الشَّیْطَانِ ضَعِیفاً؛ آیا به حزب شیطان مرا میترسانی ای عمر؟ و حال که حزب شیطان ضعیف است.»
خلیفۀ دوم در پاسخ دخت گرامی پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله)گفت: «إِنْ لَمْ یَخْرُجْ جِئْتُ بِالْحَطَبِ الْجَزْلِ وَ أَضْرَمْتُهَا نَاراً عَلَى أَهْلِ هَذَا الْبَیْتِ وَ أُحْرِقُ مَنْ فِیهِ، أَوْ یُقَادَ عَلِیٌّ إِلَى الْبَیْعَةِ؛ اگر [علی(علیه السلام)] از خانه خارج نشود، چوب [و هیزم] فراوانی خواهم آورد و خانه و اهلش را به وسیلۀ آن میسوزانم یا آنکه علی(علیه السلام)برای بیعت [به مسجد] بیاید.» سپس به خالد بن ولید گفت: تو و همراهانت به سرعت بروید و هیزم جمع کنید تا آن هیزمها را آتش بزنم.
خلیفۀ دوم در نقل ماجرای حمله به خانۀ وحی میگوید: «فَقَالَتْ: یَا عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّ رَسُولِهِ وَ عَدُوَّ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ. فَضَرَبَتْ فَاطِمَةُ یَدَیْهَا مِنَ الْبَابِ تَمْنَعُنِی مِنْ فَتْحِهِ فَرُمْتُهُ فَتَصَعَّبَ عَلَیَّ فَضَرَبْتُ كَفَّیْهَا بِالسَّوْطِ فَأَلَّمَهَا، فَسَمِعْتُ لَهَا زَفِیراً وَ بُكَاءً، فَكِدْتُ أَنْ أَلِینَ وَ أَنْقَلِبَ عَنِ الْبَابِ فَذَكَرْتُ أَحْقَاد عَلِیٍّ وَ وُلُوعَهُ فِی دِمَاءِ صَنَادِیدِ الْعَرَبِ، وَ كَیْدَ مُحَمَّدٍ وَ سِحْرَهُ، فَرَكَلْتُ الْبَابَ وَ قَدْ أَلْصَقَتْ أَحْشَاءَهَا بِالْبَابِ تَتْرُسُهُ، وَ سَمِعْتُهَا وَ قَدْ صَرَخَتْ صَرْخَةً حَسِبْتُهَا قَدْ جَعَلَتْ أَعْلَى الْمَدِینَةِ أَسْفَلَهَا؛ فاطمه(علیها السلام)[به من] گفت: ای دشمن خدا و دشمن رسول خدا و دشمن امیرالمؤمنین. پس دست خود را بر درب خانه گذاشت تا مرا از باز کردن درب، منع کند. به طرف در رفتم، استقامت کرد؛ با تازیانه بر دستهایش زدم، به دردش آورد، صدای ناله و گریهاش را شنیدم. نزدیک بود دلم بسوزد و برگردم که به یاد کینههای علی و حرص و ولع او در ریختن خون بزرگان عرب و نیرنگ محمد و سحرش افتادم؛ پس در حالی که او خود را به در چسبانده بود تا مانع شود با تمام توان لگدی به در زدم [ناگهان] فریادی کشید که گمان کردم مدینه زیر و رو شد.»
در ادامۀ این روایت چنین آمده است: «یَا أَبَتَاهْ! یَا رَسُولَ اللَّهِ! هَكَذَا كَانَ یُفْعَلُ بِحَبِیبَتِكَ وَ ابْنَتِكَ، آهِ یَا فِضَّةُ! إِلَیْكِ فَخُذِینِی فَقَدْ وَ اللَّهِ قُتِلَ مَا فِی أَحْشَائِی مِنْ حَمْلٍ، وَ سَمِعْتُهَا تَمْخَضُ وَ هِیَ مُسْتَنِدَةٌ إِلَى الْجِدَارِ، فَدَفَعْتُ الْبَابَ وَ دَخَلْتُ فَأَقْبَلَتْ إِلَیَّ بِوَجْهٍ أَغْشَى بَصَرِی، فَصَفَقْتُ صَفْقَةً عَلَى خَدَّیْهَا مِنْ ظَاهِرِ الْخِمَارِ فَانْقَطَعَ قُرْطُهَا وَ تَنَاثَرَتْ إِلَى الْأَرْضِ، وَ خَرَجَ عَلِیٌّ، فَلَمَّا أَحْسَسْتُ بِهِ أَسْرَعْتُ إِلَى خَارِجِ الدَّارِ وَ قُلْتُ لِخَالِدٍ وَ قُنْفُذٍ وَ مَنْ مَعَهُمَا: نَجَوْتُ مِنْ أَمْرٍ عَظِیمٍ؛[3] [فاطمه زهرا(علیها السلام)صدا زد] ای بابا ای رسول خدا این چنین رفتار میشود با حبیبهات و دخترت،آه ای فضّه! مرا بگیر به خدا قسم فرزندی که در شکم داشتم کشته شد. صدای نالهاش را از درد سقط در حالی که به دیوار تکیه داده بود شنیدم. در را باز کردم و داخل شدم، به من چنان رو کرد که چشمهایم تاریک شد. از روی مقنعه طوری بر دو گونهاش زدم که گوشوارهها پاره شد و به زمین ریخت. [آنگاه] علی(علیه السلام)از خانه بیرون آمد. همین که چشمم به او افتاد، به سرعت از خانه خارج شده (و فرار کردم) به خالد و قنفذ و همراهانشان گفتم: از گرفتاری بزرگی رها شدم.»[4]
اعترافات مذکور از قول خلیفۀ دوم، در نامهای که او (خلیفۀ دوم) به معاویه مینویسد نیز مشاهده میشود که در اینجا به جهت دوری از تکرار، از ذکر آنها پرهیز میشود و خواننده گرامی میتواند برای نمونه در کتابهای زیر که بزرگان اهل سنت نوشتهاند مطالعه کند:
1. ابن عبدربه اندلسی که دارای مذهب مالکی است در کتاب عقدالفرید مینویسد: «الذین تخلفوا عن بیعة ابیبکر؛ علی و العباس و الزبیر و سعد بن عباده. فاما علی و العباس و الزبیر فقعدوا فیبیت فاطمة و قال لهم ان ابوا فقاتلهم فاقبل عمر بقبس من نار علی ان یضرم علیهم الدار فلقتهُ فاطمه فقالت: یابنالخطاب اجئت لتحرق داری؟ قال نعم اوتدخلوا فیما دخلت فیهالامۀ؛[5] افرادی که از بیعت با ابوبکر امتناع کردند: علی(علیه السلام)و عباس و زیبر و سعدبن عباده بودند. علی(علیه السلام)و عباس و زبیر در خانه فاطمه نشسته بودند؛ [ابوبکر، عمربنخطاب را فرستاد تا آنها را حاضر کند برای بیعت.] اگر امتناع کردند با آنها قتال نماید پس عمر با آتش جلوی منزل فاطمه آمد که در خانه آن بانو را آتش بزند فاطمه به عمر فرمود: ای پسر خطاب آیا خانهام را آتش میزنی؟گفت: آری مگر همگی به بیعت ابوبکر گردن بنهید.»
2. ابنابیالحدید شارحنهجالبلاغه مینویسد: «سزاوار بود ابوبکر و عمر فاطمه را احترام میگذاشتند.»[6]
3. ابراهیم بن سیار از اهالی بصره و از بزرگان معتزله و نزد اهل سنت از معروفین و مورد توجه است و معروف است به «نظام» او میگوید: «ان عمر ضرب بطن فاطمه یوم البیعة حتی القت المحسن من بطنها و کان عمر یصیح احرقوها بمن فیها و ماکان فیالدار غیر علی و فاطمه و الحسن و الحسین؛[7] عمر در روز بیعت چنان به شکم فاطمه زد که محسنش سقط شد و به دنبال آن عمر فریاد میزد خانه را با اهلش آتش بزنید و حال آن که در آن خانه غیر از علی و فاطمه و حسن و حسین دیگری نبود.»
4. محمدبن جریر طبری متوفی 310 در تاریخ خود مینویسد: «ابوبکر هنگام مرگ میگفت: ای کاش دستور نمیدادم که به خانه فاطمه بروند حتی اگر با من میجنگیدند و کار نمیکشید به انجا که کشید.»[8]
دفاع از امام در مسجد
آنگاه که امام را مظلومانه، ریسمان بسته و با ستم به مسجد بردند، حضرت زهرا(علیها السلام)وارد مسجد شد و فرمود:
«خَلُّوا عَنِ ابْنِ عَمِّی فَوَ الَّذِی بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِ لَئِنْ لَمْ تُخَلُّوا عَنْهُ لَأَنْشُرَنَ شَعْرِی وَ لَأَضَعَنَّ قَمِیصَ رَسُولِ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله)عَلَى رَأْسِی وَ لَأَصْرُخَنَّ إِلَى اللَّهِ فَمَا نَاقَةُ صَالِحٍ بِأَكْرَمَ عَلَى اللَّهِ مِنْ وُلْدِی؛[9] رها کنید پسر عموی مرا؛ قسم به آن خدایی که محمد(صلی الله علیه و آله)را به حق برانگیخت، اگر از علی دست برندارید، گیسوان خود را پریشان کرده و پیراهن رسول خدا(صلی الله علیه و آله)را بر سرافکنده و در برابر خدا فریاد خواهم زد، یقین بدانید که ناقه صالح، در نزد خدا از فرزندان من گرامیتر نبود.»
سپس دست امام حسن و حسین(علیهما السلام) را گرفت تا در کنار قبر پیامبر(صلی الله علیه و آله) بانفرین و ناله تهدید خود را تحقق بخشد.
در این هنگام امام علی(علیه السلام)به سلمان فرمود: «أَدْرِكْ ابْنَةَ مُحَمَّدٍ فَإِنِّی أَرَى جَنْبَتَیِ الْمَدِینَةِ تُكْفَئَانِ وَ اللَّهِ إِنْ نَشَرَتْ شَعْرَهَا وَ شَقَّتْ جَیْبَهَا وَ أَتَتْ قَبْرَ أَبِیهَا وَ صَاحَتْ إِلَى رَبِّهَا لَا یُنَاظَرُ بِالْمَدِینَةِ أَنْ یُخْسَفَ بِهَا وَ بِمَنْ فِیهَا؛[10] سلمان فاطمه را دریاب، گوئی دو طرف مدینه را مینگرم که به لرزه درآمد، سوگند به خدا اگر فاطمه(علیها السلام)موی خود را پریشان کند و گریبان چاک نماید و در کنار قبر پیامبر(صلی الله علیه و آله) نفرین و ناله سر دهد، دیگر مهلتی برای مردم مدینه باقی نمیماند، و زمین همۀ آنها را در کام مرگبار خود فرو میبرد.»
سلمان به حضرت فاطمه(صلی الله علیه و آله)عرض کرد: ای دختر محمد(صلی الله علیه و آله)! خداوند پدرت را مایۀ رحمت جهانیان قرار داده است، خواهش میکنم به خانه برگرد و نفرین در حق مردم نادان مکن.
آن حضرت(علیها السلام)به سلمان فرمود: «یَا سَلْمَانُ یُرِیدُونَ قَتْلَ عَلِیٍ مَا عَلَیَّ صَبْرٌ فَدَعْنِی حَتَّى آتِیَ قَبْرَ أَبِی فَأَنْشُرَ شَعْرِی وَ أَشُقَّ جَیْبِی وَ أَصِیحَ إِلَى رَبِّی؛ ای سلمان! آنها قصد جان علی(علیه السلام)را دارند، و [من در شهادت علی(علیه السلام)نمیتوانم صبر کنم،] صبرم تمام شده، مرا به حال خود بگذار تا کنار قبر پدرم بروم، موهایم را پریشان نمایم، گریبان چاک دهم، و به درگاه خدا ناله سر دهم.»
سلمان برای مرتبه دوم گفت: «إِنِّی أَخَافُ أَنْ یُخْسَفَ بِالْمَدِینَةِ وَ عَلِیٌّ بَعَثَنِی إِلَیْكِ یَأْمُرُكِ أَنْ تَرْجِعِی لَهُ إِلَى بَیْتِكِ وَ تَنْصَرِفِی؛ من میترسم که مدینه در هم فرو ریزد و [ای دختر رسول خدا(صلی الله علیه و آله)] علی(علیه السلام)مرا فرستاده به سوی شما که [از قول ایشان به شما بگویم] فاطمه بخانه بازگردید و [از ناله و نفرین] خودداری کنید.»
در این هنگام حضرت زهرا(علیها السلام)به خانۀ خود بازگشت و صبر کرد و گوش به فرمودۀ امام خود داد و از او اطاعت نمود.[11]
لحظات احتضار
اسماء بنت عمیس [و در بعضی روایات سلمی زوجه ابی رافع] میگوید:
فاطمه(علیها السلام)مریض شد به آن مرضی که در او وفات کرد و من او را پرستاری میکردم؛ در یک روز حالت آن حضرت بسیار نیکو شد و مرض او تسکین یافت أمیرالمؤمنین برای بعضی کارها بیرون رفت فاطمه مرا فرمود که مقداری آب برای اینکه من غسل کنم و خود را شست و شو دهم بریز آب برای آن حضرت آوردم پس برخاست غسل نیکوئی به جای آورد پس جامههای نو بر خود بپوشید سپس مرا فرمود: که فراش مرا در وسط خانه بگستران و بقیۀ حنوط پدرم رسول خدا را از فلان موضع به نزد من بیاور و آن را در نزد سر من بگذار پس آن مخدره غسل کرد و از آن حنوط خود را معطر نمود پس جامههای کفن خویش را طلب کرد جامههای غلیظ و خشنی برای او آوردند و آنها را بر خود پیچید و رو به قبله خوابید و جامه بر روی خود کشید و فرمود: ای اسماء لحظهای صبر کن و انتظار مرا ببر و پس از آن مرا صدا کن؛ اگر جواب نگفتم بدان که من در نزد پدرم رسول خدا رفتهام.
اسماء میگوید: پس از لحظهای آن حضرت را اینگونه صدا زدم: «یَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى یَا بِنْتَ أَكْرَمَ مَنْ حَمَلَتْهُ النِّسَاءُ یَا بِنْتَ خَیْرِ مَنْ وَطِئَ الْحَصَى یَا بِنْتَ مَنْ كَانَ مِنْ رَبِّهِ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى.»ولی جوابی نشنیدم! جامه از روی فاطمه برداشتم دیدم آن مخدره دار فانی را بدرود گفته است.
اسماء خود را روی جنازه فاطمه انداخت او را میبوسید و میگفت ای فاطمه چون نزد پدرت پیغمبر اکرم رسیدی سلام اسماء دختر عمیس را بر او برسان پس اسماء گریبان پیراهن خود را چاک زد و از خانه بیرون دوید امام حسن و امام حسین اسماء را دیدار کردند و پرسیدند که مادر ما فاطمه چه شد و کجا است ولی اسماء در جواب آن دو ساکت بود تا خود آن بزرگواران وارد خانه شدند مادر را دیدند که به طرف قبله کشیده جناب امام حسین پیش آمد و مادر را حرکت داد دید مادر از دنیا رفته صدا به ناله بلند کرد و قال یا اخاه آجرک الله ماتت امنا الزهراء
پس حضرت امام حسن خود را به روی نعش مادر انداخت گاهی مادر را میبوسید و میگفت: «یَا أُمَّاهْ كَلِّمِینِی قَبْلَ أَنْ تُفَارِقَ رُوحِی بَدَنِی؛ ای مادر پیش از آنکه روح از بدنم جدا شود با من سخن بگو.» امام حسین نیز پاهای مادر را میبوسید و میگفت: «یَا أُمَّاهْ أَنَا ابْنُكِ الْحُسَیْنُ كَلِّمِینِی قَبْلَ أَنْ یَنْصَدِعَ قَلْبِی فَأَمُوتَ؛[12] ای مادر! من فرزند تو حسینم پیش از آنکه قلبم شکافته شود و بمیرم با من تکلم کن.»
اسماء امام حسن و امام حسین(علیهما السلام)را گفت ای فرزندان رسول خدا در نزد پدر خود روانه شوید و او را از مرگ مادرتان خبر دهید حسنین(علیه السلام)از خانه بیرون آمدند و با صدای بلند گریه میکردند و میگفتند:
یا محمداه یا احمداه امروز مصیبت مردن تو بر ما تازه شد که مادر ما از دنیا رفت.
أمیرالمؤمنین علی(علیه السلام)که در مسجد بود از شهادت فاطمه (علیها السلام)با خبر شد «فَوَقَعَ عَلِیٌّ(علیه السلام)عَلَى وَجْهِه؛ علی(علیه السلام)با صورت بر زمین افتاد.» و بیهوش گردید. سپس آن حضرت بر بالین فاطمه(علیها السلام)حاضر شد و فرمود: «بِمَنِ الْعَزَاءُ یَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ كُنْتُ بِكِ أَتَعَزَّى فَفِیمَ الْعَزَاءُ مِنْ بَعْدِكِ؛[13] ای دختر محمد تا زنده بودی من خود را در مصیبت پیغمبر به تو تسلیت میدادم اکنون پس از مرگ تو چگونه شکیبائی کنم.»
در برخی روایات چنین آمده است:
على(علیه السلام)ردا را از دوش خود و عمّامه را از سر مبارك خویش افكند، آنگاه بر بالین حضرت فاطمه(علیها السلام)آمد و فرمود: «یَا فَاطِمَةُ كَلِّمِینِی فَأَنَا ابْنُ عَمِّكَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ قَالَ فَفَتَحَتْ عَیْنَیْهَا فِی وَجْهِهِ وَ نَظَرَتْ إِلَیْهِ وَ بَكَتْ وَ بَكَى؛[14] اى فاطمه، با من سخن بگو! من پسر عموى تو على بن ابى طالب هستم. فاطمه چشمان خود را به روى او باز كرد، آنگاه آن بانو گریست و على(علیه السلام)هم گریان شد.»
آنگاه حضرت زهرا(علیها السلام)وصایای خود را به مولای متّقیان حضرت علی(علیه السلام)فرمود؛ وصایایی که هم به جنبۀ زندگی فردی و زناشویی آن حضرت مرتبط بود و هم به آیندۀ حضرت علی(علیه السلام)و فرزندان حضرت زهرا(علیها السلام).
تدفین شبانه حضرت زهرا(علیها السلام)
امام علی(علیه السلام)پس از به شهادت رسیدن حضرت زهرا(علیها السلام)رقعهای (وصیت نامهای) را بر بالین آن حضرت دید که در آن نوشته شده بود:
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ هَذَا مَا أَوْصَتْ بِهِ فَاطِمَةُ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله)أَوْصَتْ وَ هِیَ تَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ أَنَّ الْجَنَّةَ حَقٌّ وَ النَّارَ حَقٌ وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ لا رَیْبَ فِیها وَ أَنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ یَا عَلِیُّ أَنَا فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ زَوَّجَنِیَ اللَّهُ مِنْكَ لِأَكُونَ لَكَ فِی الدُّنْیَا وَ الآخِرَةِ أَنْتَ أَوْلَى بِی مِنْ غَیْرِی حَنِّطْنِی وَ غَسِّلْنِی وَ كَفِّنِّی بِاللَّیْلِ وَ صَلِّ عَلَیَّ وَ ادْفِنِّی بِاللَّیْلِ وَ لَا تُعْلِمْ أَحَداً وَ أَسْتَوْدِعُكَ اللَّهَ وَ أَقْرَأُ عَلَى وُلْدِیَ السَّلَامَ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَة؛[15] به نام خداوند بخشنده و مهربان این است وصیت فاطمه دختر رسول خدا و او شهادت میدهد به یگانگی و یکتایی ذات باریتعالی و رسالت حضرت محمد رسول الله و گواهی میدهد که بهشت حق است و آتش جهنم حق است وبدون شک قیامت در پیش است و خواهد آمد و خدا در آن روز همه را از قبرها بر میانگیزد یا علی من فاطمه دختر محمدم که خداوند مرا به ازدواج تو در آورد تا در دنیا و آخرت همسر تو باشم و از آن تو، تو از هر کس بر من نزدیکتری مرا شبانه حنوط کن و شب غسل بده و شبانه کفنم کن و بر من نماز بگذار و شب بهخاکم بسپار و کسی را [از دفن من] مطلع مکن. تو را به خدا میسپارم و سلام من به فرزندانم تا روز قیامت برسان.»
علی(علیه السلام)بر طبق وصیت حضرت زهرا(علیها السلام)پیکر مطهر بانوی مظلومهاش را در شب هنگام تغسیل و تجهیز و تدفین نمود.
____________________________________________________
پی نوشت ها:
[1]. بحار الانوار، محمدباقر مجلسی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، 1403ق، ج43، ص176.
[2]. بحار الانوار، ج43، ص176 و عوالم العلوم، نورالله بحرانی اصفهانی، مؤسسه امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، قم، چاپ اول، 1413ق، ج11، ص803.
[3]. بحار الانوار، محمد باقر مجلسی، ج30، ص293 و 294.
[4]. در منبع مذکور (بحار الانوار) در ادامۀ این روایت چنین آمده است:
«جنایت بزرگی مرتکب شدم که بر خود ایمن نیستم، این علی است که از خانه بیرون آمده،من و همه شما توان مقاومت در برابر او را نداریم.»
[5]. عقد الفرید، ابن عبدربه، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1417ق، ج2، ص443.
[6]. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، مرکز نشر آثار فیض الاسلام، تهران، 1368ش، ج2، ص19.
[7]. ملل و نحل، شهرستانی، دارالکتب، بیروت، 1410ق، ص26.
[8]. تاریخ الامم و الملوک، محمد بن جریر طبری، مؤسسه اعلمی للمطبوعات، بیروت، 1362ق، ج2، ص619.
[9]. بحار الانوار، ج43، ص47.
[10]. البرهان فی تفسیر القرآن، سید هاشم بحرانی، مؤسسه بعثت، قم، چاپ اول، 1374ش، ج2، ص710.
[11]. عوالم العلوم، نور الله بحرانی اصفهانی، ج11، ص561.
[12]. کشف الغمه فی معرفۀ الائمه، علی بن عیسی اربلی، نشر بنی هاشمی، تبریز، چاپ اول، 1381ش، ج1، ص501.
[13]. بحار الانوار، ج43، ص187.
[14]. همان.
[15]. همان، ص214.
منبع : ماهنامه اطلاع رسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان، شماره 200.