نقش امام موسی کاظم(علیه السلام) در گسترش فرهنگ و تمدن اسلامی

شناسه نوشته : 24370

1397/01/22

تعداد بازدید : 280

نقش امام موسی کاظم(علیه السلام) در گسترش فرهنگ و تمدن اسلامی
آری، زندگی آن‌ها ملاک و میزان بود و سرو وضع آن‌ها وجه مقایسه خوبی بود برای شناخت حق و باطل، راه و رسم درست و نادرست. مردم از دیدن راه و روش آنها می‌توانستند دریابند مجری برنامه حق کیست و زمامدار باطل چه فردی است.

چکیده 

این تحقیق اختصاص به موضوع «نقش امام موسی کاظم در گسترش فرهنگ و تمدن اسلامی» دارد. سعی شده در این تحقیق از منابع اصلی؛ از جمله الارشاد شیخ مفید، مروج الذهب مسعودی، تاریخ یعقوبی ابن واضح، الکامل ابن اثیر، اعیان الشیعه و رجال کشی و... استفاده گردد.

در این تحقیق روی سه محور سخن گفته شده است؛ محور سیاسی امام که در این قسمت به بیان و بررسی اوضاع خلفای بنی عباس و موضعگیری امام نسبت به این خلفا و نحوه‌ی عملکرد آنان، و همچنین به علل احیا و سقوط تمدن‌ها در زمان آن حضرت و خلافت عباسیان اشاره شده است. محور بعدی تحقیق روی اوضاع فرهنگی و اجتماعی است که مسائلی پیرامون شرایط امام کاظم در آن دوران و اینکه چرا حضرت راه تقیه را پیش گرفتند و سیره معنوی امام و نقش خانواده در تربیت (با توجه به گزیده ای از معارف آن حضرت) و در جهت اعتلای فرهنگ اسلامی مطرح شده و در آخر مهم‌ترین شاگردان حضرت و نقش آن‌ها در گسترش فرهنگ و تمدن اسلامی اشاره شده است.

مقدمه

نگاهی کوتاه به دوران امامت امام صادق (علیه السلام)

 دوران امامت امام صادق (علیه السلام) از شرایط خاص و ویژه ای برخوردار بود و در واقع امامت او مقارن با اضمحلال بنی امیه و قدرت گیری بنی عباس بود و شرایطی در اثر انتقال این قدرت برای وی ایجاد گردید، بسیار حایز اهمیت بود.

از جهت دیگری وی طولانی‌ترین دوره‌ی امامت را در نسل امام حسین (ع) داشت لذا ازآنجایی که در این دوره بنی امیه گرفتار مشکلات سیاسی زیادی بودند و بنی عباس نیز سرگرم قدرت گیری بودند، توانست از شرایط و اوضاع به وجود آمده نهایت استفاده را ببرد.

اقداماتی که به وسیله‌ی او صورت گرفت نقش زیادی در بقای تشیع و ایجاد مرام و مسلکی خاص به نام فقه جعفری گردید، از طرف دیگر بنی عباس در این دوران با طحر شمار، اکثریت شیعیان و علویان را تحت لوای آن‌ها متحد می‌کرد و از این طریق فریب کارانه آرمانهای خود را به واقعیت نزدیک می‌سازد. البته امام صادق در این جریان بسیار با بصیرت و دانا عمل کردند به طوری که ابومسلم خلال وقتی پیشنهاد خلافت را به وی نمود او قاطعانه نامه ابومسلم را سوزاند. (۲)

سفاح در سال ۱۳۲ ه. ق با تکیه بر خلافت بر اریکه قدرت چنگ انداخته و خود را از اهل بیت نامید که از پلیدها پاک و منزه اند و خود به کشتار و تصفیه مخالفان خود از بنی امیه پرداخت.

البته وی در آغارکار نسبت به شیعیان برخورد جدی نداشت چرا که شاید اولاً علویان تا آن زمان کنار او بودند. 

ثانیاً، ناشی از برخورد عالمانه و مصلحت طلبانه امام صادق (ع) درانجام تقیه بود، اما در مراحل بعدی آن‌ها شیعیان و اهل بیت را فروگذاشتند و به تقویت اهل سنت پرداختند و به مرور همین آزادی شیعیان نیز از بین رفت و دوباره شیعیان در شرایط سختی قرار گرفتند، به طوری که مردم بازگشت حکومت اموی را آزاد می‌کردند. در واقع امام صادق (ع) می‌دانستند که در برابر قدرت حاکم و اختناق آن روزگار وآن وضعیت هر اقدامی جز انقلاب فرهنگی به شکست خواهد انجامید؛ لذا نباید بدون انجام یک جریان منسجم شیعی دست به اقدامی شتاب زده و سطحی بزند. زیرا او شبیه این گونه حرکات تند و خشن را در حرکت‌هایی مثل حرکت امام حسین (ع) و زید دیده بود.

به هر حال باید چنین نتیجه گرفت که ایام امام صادق (علیه السلام) مصادف بود با اواخر دوران بنی امیه و اوایل دوران بنی عباس و او و شیعیان فرصت و شرایط مناسبی بدست آوردند و سعی نمودند عناصر اعتقادی شیعه را تعیین نمایند. زیرا دوگانگی میان فرزندان آل علی و آل عباس کمتر بود و مظلومیت آل پیامبر محوری برای اتحاد بود.

آن‌ها و شیعیان در این دوره از حالت تقیه خارج شدند و دانشمندان بزرگی در محضر این امام بزرگ تربیت شدند که مدینه را ملجأ و پناه خود قرار دادند. (۳)

این دوره دارای ویژگی‌های خاص دیگری بود که برخلاف دوران بنی امیه مصلحت را در جهل و بی خبری مسلمانان می‌دیدند، عباسیان گام‌های بلندی در زمینه علم و حدیث برداشتند و این مسأله یکی از ویژگی‌های منحصر به فرد از ممیزات این عصر می‌باشد. (۴)

اما از جهتی دیگر و به طور کلی، عصر امام صادق (علیه السلام) را باید عصر شکوفایی دانش، فقه، کلام، مناظره، حدیث و روایت همراه با بدعت‌ها و گمراهی‌ها و پیدایش مذاهب مختلف بدانیم زیرا در اثر برخورد مسلمانان با این عقاید و مباحث جدید، یک سلسله حوادث اجتماعی و پیچیدگی‌ها و ابهامات فکری وارد بافت جامعه مسلمانان شد. (عقاید، ابهامات و افکاری که چیزی نبود جز ورود و افکار و اندیشه های فلسفی ملل سرزمین‌های مفتوحه که روزگاری خود جز ملل متمدن جهان بودند مثل ایران و روم)

این فرق و مذاهب گاه شبهات سنگینی را برای مسلمانان ایجاد کرده بودند به طوری که حتی میان دانشمندان اسلامی و مسلمانان درعلوم اسلامی نیز اختلاف نظر به وجود آمده بود؛ لذا در این زمان پاسداری از سنگر اعتقادی و اسلام و تشیع جز اصولی‌ترین امور به شمار می‌رفت. (۵)

لذا دوران امام صادق (علیه السلام) را از آن جهت که هویت انقلاب فرهنگی بلند مرتبه آغاز کرده بود، را از ادوار دیگر تاریخ اسلام و تشیع مجزا می‌کند و نتایجی به بار می‌آورد که هنوز تحت عنوان فقه جعفری مشهود و محسوس است.

یکی از مواردی که در تمدن و فرهنگ اسلامی زمان امام صادق (علیه السلام) نقش داشت جریانهای منحرف آن زمان به نام غالیان است.

این گروه در آغاز به غلو درباره‌ی ائمه پراختند ولی از قرن دوم به بعد مطالب غلوآمیز را با سیاست آمیختند. این گروه در ایام امام صادق (ع) موجب آشفتگی درعقاید شیعه گردیده بودند که انزوای شیعه را به دنبال داشت، به گونه ای که شیعه را در نظر مکاتب و مذاهب دیگر بی قید و بند نسبت به فروع جلوه داده‌اند و نوعی بدبینی همگانی و تعمیم یافته ایجاد کرده بودند. (۶)

این مورد را نیز می‌توان یکی از مواردی که در پس رفت تمدن و فرهنگ اسلامی نقش داشت بیان کرد. یکی دیگر از این موارد، مسائلی چون جعل حدیث، فتوای به رأی، پیدایش غلبه های فکری منحرف و مذاهب کلامی مثل مرجئه، معتزله و خوارج بلکه به سرعت درحال گسترش و رشد بودند.

از دیگر بحران‌های عقیدتی، پیدایش عقاید کلامی بود. اگرچه در باب پیدایش علم کلام در میان مسلمانان اختلاف نظر فراوانی وجود دارد و سابقه قدیمی‌تر برای آن بیان می‌کنند ولی در این دوره شدّت و حدّت بیشتری یافت. به عنوان مثال، از جمله گروههایی که امام با آن بحث و مناظرات زیادی داشت زنادقه بودند که شکل گیری آن‌ها ناشی از ترجمه آثار حکما و فیلسوفان و متکلمان یونانی بود. 

دسته دیگر مرجئه بودند که جامعه اسلامی را دچار تشتت و دوگانگی کرده بودند. آن‌ها اقرار زبانی به ایمان را شرط اصلی ایمان می‌دانستند. وجود این تفکرات در این دوره خطرناک شده بود.

دسته دیگر معتزله، که در هیمن زمان گسترش زیادی داشت. 

این مسائل امام صادق را برآن داشت که سودمندترین راه را که همان ایجاد انقلاب فرهنگی و علمی بود برگزینند. (۷)

در نگاهی اجمالی و کوتاه و سطحی به این موارد، شاید این مورد را در ابتدا موجب عقب ماندگی تمدن بدانیم ولی در اصل این خود عاملی بزرگ برای پیشرفت فرهنگ و تمدن اسلامی شد. چرا که باعث تربیت هزاران شاگرد در مکتب امام صادق (ع) شد. به راستی که در میان هیچ کدام از ائمه در نقل علوم و معارف به اندازه امام صادق (ع) فرصتی در ارائه حدیث و علوم به وجود نیامده بود و چنین باید نتجه گرفت که :

عصر امام صادق (علیه السلام) و دوران قبل از ایشان (دوران امام باقر) ع شرایط منحصر به فردی هم از نظر اجتماعی و هم سیاسی و فرهنگی می‌باشد که دوران اصمخلال بنی امیه و قدرت گیری بنی عباس تحت لوای خون خواهی آل محمد بود و از آن جا که بنی امیه گرفتار مشکلات سیاسی فراوانی و عباسیان سرگرم تثبیت قدرت خود بودند دوران مناسبی برای فعالیت‌های علمی و فرهنگی امام بزرگوار به وجود آمد و از طرف دیگر شور و شوق زیادی برای کسب علوم مختلف از قرائت و حدیث و تفسیر گرفته تا علوم دیگر مثل طب، نجوم، ریاضیات فراهم شده و آن چه این فضا را مناسب‌تر می‌کرد از یک طرف آزادی عقیده و فکر در اسلام بود که البته عباسیان در توسعه آن نقش زیادی داشتند و از طرف دیگر ورود افکار و اقوام ملل دیگر مثل ایرانیان، مصریان، سوریان و در آخر هم تسامح با اهل کتاب.

پس به طور کلی و جمع بندی از مباحث دوران امام صادق می‌توان این دوره را با توجه به مسائل انحرافی و عقیدتی یک دوره ای که در پیشرفت فرهنگ اسلامی نقش به سزایی داشته است برشماریم.

الف شخصیت امام کاظم (علیه السلام) (۸)

 پیشوای هفتم شیعه در خانواده مقدس و در هاله ای از قدس و تقوا به دنیا آمد. از پدر و مادری به وجود آمد که دارای ارحام مطّهر و اصلاب شامخه بوده‌اند. دوران حیات او مصادف است با آخرین نفسهائی که از دودمان اموی بیرون آمد در واقع بنی امیه در حال نزع روان بود.

طبیعی است که جامعه و عصر کودکی او، عصر بحران باشد زیرا از سک سو بنی امیه در حال جای خالی کردن است و از سوی دیگر بنی عباس درحال جان گرفتن و ریشه دار شدن؛ و در این کشمکش بود که بزرگ‌ترین واقعه تاریخ فقه اسلام جان گرفت و اتفاق افتاد.

شیخ مفید درباره‌ی آن حضرت می‌گوید : «کانَ ابُوالحسن مُوسی (علیه السلام) اَعبَدَ اَهلِ زَمانِهِ و اَفقَهَهُم و أسخاهُم کفّاً و اکرَمَهُم نفساً» (۹)

ابوالحسن موسی (علیه السلام) پرستنده‌ترین و سخی‌ترین و با شخصیت‌ترین اهل زمان خود بود.

و همچنین یعقوبی، موّرخ شهید درباره‌ی وی می‌نویسد :(۱۰)

«و کانَ موسی بن جعفر (علیه السلام)» مِن اَشَدِّ النّاسِ عبادَهً، «عابدترین مدرم زمان خود بوده است.»

ب امام کاظم (علیه السلام) و سیاست و حاکمیت 

 امام کاظم (علیه السلام) دردوران امامت خود با چهارتن از زمامداران بنی عباس معاصر است که هرکدام بلای جان و آفت ایمان بودند و امام درباره هریک موضع ویژه ای داشت. آن چهار عبارت بودند از : 

- پس از شهادت پدر، حدود ۱۰ سال با منصور زندگی گذراند (حدود سال ۱۵۸)

- مدت ۱۰ سالی را هم با مهدی عباسی گذراند (حدود سال ۱۶۹ هجری)

- حدود یکسال و ۳ ماه را با هادی عباسی گذراند (حدود سال ۱۷۰ هجری)

- حدود ۱۵-۱۴ سال را با هارون گذراند (حدود سالهای ۱۸۵ هجری).(۱۱)

 حکومت منصور و موضع امام :

امام کاظم (علیه السلام) ده سال از دوران امامت خود را در عصر او گذراند. سالهای اولی امامتش منصور هنوز در دغدغه‌ی شهادت امام صادق (علیه السلام) بود. آری او امام صادق (ع) را به شهادت رسانده و منتظر بازتاب آن بود.

بسیاری از مردم به او خوشبین بودند و باورشان نمی‌شد که منصور با آن همه ادعای حمایت از اهل بیت دستش به خون فرزند راستین اسلام و سمبل اهل بیت آغشته باشد. امام را شهید ولی از آینده امر خوف داشت. به همین دلیل درباری فرزندش امام کاظم (ع) راه مدارا و خاموشم اندن را در پیش گرفت و در سال‌ها اول امامت معترض او نشد و امام کاظم (علیه السلام) توانست حوزه درسی پدر را سروسامان دهد و شاگردان پراکندی او را از نو جمع کند و به درس و بحث بپردازد.

هر مقدار که از زمان شهادت امام صادق (علیه السلام) فاصله بیشتر می‌شد اعمال فشار او بر امام و بر علویان نیز بیشتر می‌گشت. در طراحی برای قتل امام کاظم (علیه السلام) بود که اجل مهلتش نداد پس از ۱۰ سالی که از امامت امام می‌گذشت او از دنیا رفت و به ظامر امام کاظم (علیه السلام) از شر او و از مشکل آفرینی‌های او راحت و آسوده شد.

 درخواست منصور و موضعگیری امام (علیه السلام)

منصور برای نزدیک کردن امام به خود و استفاده از عنوان و موقعیت او، و برای اینکه خود را به مردم نشان داد که رابطه‌اش با اهل بیت خوب است، از او درخواستهایی به ظاهر احترام آمیز داشت.

مثلاً از او خواسته بود که در نوروز ایرانیان در جای او بر مسند او بنشیند و تحفه و هدایایی که از سوی ایرانیان برایش آورده می‌شود جمع آوری کرده و دریافت دارد.

امام که از نقشه فریب کارانه او آگاه بود در پاسخ به درخواست منصور فرمود من در اخبار جدم رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) بررسی کردم و برای این عید خبری و اثری نیافتم. این رسم به عنوان سنتّی درنزد ایرانیان بود که اسلام برآن مهر محو و فنا زد. پناه بر خدا چیزی را که اسلام محو کرده من زنده سازم.

در عین حال منصور بر او فشار آورد و امام مجبور به جلوس در آن روز شد. هدیه های بسیاری آوردند و امام از منصور درباره مصرف آن کسب تکلیف کرد و منصور اجازه تصرف را به امام داد. در این حال فردی به حرفت امام کرد که هدیه ای نداشت که تقدیم محضر او کند و سه بیت شعر در مدیثه امام حسین (علیه السلام) سرود و آن را تقدیم کرد و امام هم هدیه را به عنوان سپاس تقدیم او کرد.

کار منصور در تمام مدت حکومتش زجردادن و آزار رساندن بود. دامن همت به کمر زد تا شمر صفت به قتل آل علی پردازد و در این راه صدمات بسیاری را وارد کرد. (۱۲)

امام کاظم پس از دنات پدر، درس بیست سالگی با چنین زمامدار ستمگری روبرو گردید که حاکم بلامنازع قلمرو اسلامی به شمار می‌رفت. منصور وقتی که توسط «محمدبن سلمان» فرماندار مدینه از درگذشت امام صادق (ع) آگاه شد، طی نامه ای به وی نوشت :

«اگر جعفر بن محمد سقفی را جانشین خود قرار داده، او را احضار کن و گردنش را بزن» طولی نکشید که گزارش فرماندار مدینه به این مصمون به بغداد رسید :

جعفر بن محمد ضمن وصیتنامه رسمی خود، پنج نفر را به عنوان وصی خود برگزیده که عبارت است از :

۱- خلیفه وقت، منصور دوانیقی 

۲- محمدبن سلیمان (فرماندار مدینه و خود گزارش دهنده)

۳- عبدالله بن جعفر (برادر بزرگ امام کاظم)

۴- موسی بن جعفر 

۵- حمیده (همسر آن حضرت)

فرماندار در ذیل نامه کسب تکلیف کرده بود که کدام را به قتل برسانم. منصور که هرگز تصور نمی‌کرد با چنین وضعی روبرو شود فوق العاده خشمگین گردید و فریاد زد : این‌ها را نمی‌شود کشت.

البته این وصیتنامه امام یک حرکت سیاسی بود، زیرا حضرت امام صادق (ع) قبلاً امام بعدی و جانشین واقعی خود یعنی حضرت امام کاظم را به شیعیان خاص و خاندان علوی معرفی کرده بود ولی از آن جا که از نقشه های شوم و خطرناک منصور آگاهی داشت برای حفظ جان پیشوای هفتم چنین وصیتی نموده است. (۱۳)

فشار سیاسی عباسیان در دوره ای آغاز شده بود که بیش از آن امام باقر (ع) و امام صادق (ع) با تربیت شاگردان فراوان، بنیه‌ی علمی و حدیثی شیعه را تقویت کرده بودند و جنبشی عظیم درمیان شیعه پدید آورده بودند.

امام کاظم (ع) پس از این دوره در مرکز این فشارها قرارگرفت. در عین حال رسالت ایشان آن بود تا در این حرکت علمی، توازن و تعادل فکری را میان شیعیان برقرار کنند. طبعاً عباسیان نمی‌توانستند تشکلی به نام شیعه را با رهبری امام بپذیرند. این مهم‌ترین عاملی بود که آن‌ها را وادار کرد تا امام را تحت فشار بگذارند. (۱۴)

البته این فشارها باعث شده بود که شاید امام نتوانند ارتباط روشن و واضحی با علویان و شیعیان برقرار کنند، و نمی‌خواستند تا بهانه ای به دست حاکمان بدهند تا موجب آزار و اذیت و فشار بر شیعیان گردد. به همین علت امام در این دوره نتوانستند آن طور که باید در روند تحول فرهنگ و تمدن اسلامی گامهای بزرگی بردارند.

 عصر مهدی عباسی 

به طور خلاصه باید گفت که او در آغاز کار فرمان عفو عمومی داد. زندانیان سیاسی را آزاد کرد، از قتل و کشتار مردم که در عصر منصور امری جاری و عمومی بود خودداری کرد اموال مصادره شده در زمان منصور را به صاحبشان برگرداند و بیت المال را بین مردم قسمت کرد... ولی غافل از اینکه این در آغاز کار است و شرارتهای او در پشت سر است. او در آغاز کار به دینداری تظاهر داشت و می‌کوشید خود را فردی پای بند به دین و مذهب نشان دهد. او سعی داشت نشان دهد که کارهایش در خط مذهب است و حتی دوست ندارد که مظالم مردم را برگردن داشته باشد. به همین ادعا بود که اموال مصادره شده امام صادق را توسط منصور بر فرزندش امام کاظم برگرداند. ولی دینداری او طولی نکشید و به عیش و اسراف و لهو و لعب مشغول شد. اموال پدر را به تدریج صرف مجلس شب نشینی و عیاشی نمود. که در این زمان ثروت باد آورده‌ی پدر زود فانی شد و مهدی عباسی برای جبران آن دست به ستم اقتصادی گشود و به حقوق مردم اجحاف کرد. از آنان مالیاتهای سنگین درخواست کرد که البته این اخذها و درآمدها صرف عیاشی‌ها و اسراف کاری‌های او شد.

سیاست او سیاست مردم فریب بود و البته از پدرش ملایم تربود ولی کینه علویان را در دل داشت. او کاملاً این مسأله را احساس می‌کرد که وجود و حیات علویان برای حکومت او خطرناک است. به همین دلیل آن‌ها را یا تسلیم خود می‌کرد یا در زندانهای تاریک سرکوب می‌کرد.

امام کاظم در عصر امامت با سه زمامدار عباسی سروکار داشت ولی هر سه آن‌ها بیم آن داشتند که مبادا حکومتشان توسط امام از بین برود. مهدی پس از استقرار حکومتش امام را به بغداد آورد و وارد زندانش کرد. (۱۵) امام در دوران فراغ سرگرم درس و بحث و نقل حدیث بود. می‌کوشید تلاش و برنامه ریزی پدر را زنده بدارد و خط علمی پدر را تعقیب کند. چه بسیار مردم که از نقاط مختلف جهان به مدینه آمده و پنهانی از محضرش استفاده می‌کردند و عطش معنوی خود را فرومی نشاندند. وقتی خبر این مجالست‌ها به مهدی رسید بر میزان اضطرابش افزوده گشت در نتیجه به کنترل درس امام پرداخت و این امر همچنان ادامه داشت تا او نیز از دنیا رفت. (۱۶)

به نظر می‌رسد که این دوره برای امام، فرصت بیشتری را فراهم کرده بود تا امام بتوانند در روند تحویل فرهنگ اقدام کنند.

 عصر هادی عباسی 

در سال ۱۶۹ هجری بعد از مرگ «مهدی عباسی» پسرش «هادی» که نو جوانی عیاش، مغرور و بی تجربه بود به مسند خلافت رسید و حاکمیت او باعث تلخی‌های شد که برای جامعه اسلامی بسیار سخت بود.

زمانی که هادی بر مسند خلافت نشست، هنوز ۲۵ سال نداشت و از جهات اخلاقی به هیچ وجه شایستگی احراز مقام خطیر خلافت و زمامداری جامعه اسلامی را نداشت.

سخت گیری‌های هادی نسبت به فرزندان علی (علیه السلام) و بنی هاشم باعث شده نارضایتی مردم شد و خشم مردم را برانگیخت. او از اول زمان خلافت، سادات و بنی هاشم را زیر فشار گذاشت و حقوق آنه ارا از بیت المال مسلمین قطع کرد و رعب و وحشت شدیدی در دل آنان به وجود آورد و فرمان داد : آنان را در هر کجاوی که هستند بازداشت روانه‌ی بغداد کنند. (۱۷)

عصر امام کاظم (علیه السلام) دوران سختی برای پیروان و شیعیان ایشان بود و هراز گاهی حرکتهای اعتراض آمیز متعددی از ناحیه شیعیان و علویان نسبت به خلفای عباسی صورت گرفت که از مهم‌ترین آن‌ها قیام حسین بن علی، شهید فخّ -در زمان حکومت هادی عباسی- و نیز جنبش مسیحی را در بین فرزندان عبدالله بود که در زمان هارون رخ داد. در واقع مهم‌ترین رقبت عباسیان، علویان بودند و طبیعی بود که حکومت آنن را سخت تحت نظارت آن‌ها بگیرد. (۱۸)

ج) فاجعه خونین سرزمین فخ :

 فشارهای عباسیان، بنی هاشم را به ستوه آورد و آن‌ها را به مقاومت در برابر آن‌ها واداشت. در اثر همین بیدادگری‌ها، کم کم نطفه‌ی یک نهضت مقاومت در برابر حکومت عباسی به رهبری یکی از نوادگان امام حسن مجتبی (علیه السلام) به نام «حسین صاحب فخ» (۱۹) مستقرگردید.

البته موعد این نهضت فصل و موسم حج بود که هنوز فرا نرسیده بود ولی سخت گیریهای طاقت فرسای فرماندار وقت مدینه باعث شد که آتش این نهضت زودتر شعله ور شود.

یکی دیگر از کارهای ناشایست این بود که در زمانی «حسین صاحب فخ» و «یحیی بن عبدالله» را به دلیل پشت سر حرف زدن (غیبت) یکی از رجال بنی هاشم به شدت مؤاخذه نمود همین امر مثل جرقه ای که به انبار باروتی برسد و باعث انفجار شدید شود، موجب انفجار خشم و انزجار شیعیان گردید و نهضت آن را به جلو و باعث آتش خشمی در مدینه شعله ور گردید.

در زمانی که حسین قیام کرد تعدادی از هاشمیان و برخی از مردم مدینه با او هم پیمان شدند و با مأمورین هادی به جنگ پر داخت و بعد از شکست و عقب رانی پیروان هادی به سوی مکه روان شدند تا مکه را به عنوان پایگاه خود قرار دهند. هادی لشگری را به سوی آنان فرستاد و دو گروه در سرزمینی به نام فخ به هم برخورد کردند و جنگ سختی میان آن دو درگرفت. (۲۰)

عدم پیروزی نهضت فخ حادثه بسیار سختی بود که دل پیروان و شیعیان و خاندان عصمت و طهارت را به درد آورد این فاجعه به توری دلخراش بود که سال‌ها بعد امام جواد (علیه السلام) می‌فرمود : «پس از فاجعه کربلا هیچ فاجعه ای برای ما بزرگ‌تر از فاجعه فخ نبود.»(۲۱)

تأثیر نهضت بر امام موسی کاظم (علیه السلام)

پس از شهادت حسین بن علی هنگامی که سر بریده‌ی او را به مدینه آوردند پیشوای هفتم از مشاهده‌ی آن سخت افسرده شد و با تأثر اندوه عمیق فرمودند : «به خدا سوگند اویک مسلمان نیکوکار بود. او بسیار روزه می‌گرفت، فراوان نماز می‌خواند، با فساد و آلودگی مبارزه می‌نمود، وظیفه امر به معروف و نهی از منکررا انجام می‌داد. او در میان خاندان خود بی نظیر بود.»(۲۲)

کتب تاریخی و حدیث، برخوردهای متعدد خلفای عباسی با موسی بن جعفر (علیه السلام) را نقل کرده‌اند که عمده‌ترین آن‌ها برخوردهای هارون است. درعین حال باید توجه داشت که امامان شیعه همگی بر لزوم رعایت تقیه پافشاری کرده و می‌کوشیدند تا تشکلّ شیعه و رهبری آن‌ها را به طور پنهانی اداره نمایند. طبعاً این وضعیت سبب می‌شد تا تاریخ نتواند از حرکات سیاسی آن‌ها ارزشیابی دقیقی به عمل آورد. با این حال، شاهد این تلاشهای زیاد، همان استوارماندن شیعه است که نمی‌توانست چنین تلاشهایی پابرجا بماند. رهبری این حرکت و ظرافتی که در هدایت آن بکار برده شد، عامل مهم استواری شیعه در تاریخ است. (۲۳)

بخش مهمی از روایتا تاریخی درباره‌ی حیات امام کاظم (علیه السلام) است، پیرامون سختگیریهای هارون نسبت به آن حضرت است. این روایات را در سه قسمت بیان می‌کنیم :

۱- روایاتی که اشاره به برخورد بین امام و هارون دارد.

۲- روایاتی که حوادث مربوط به دستگیری و زندانی شدن آن حضرت را بیان کرده است.

۳- روایات مربوط به شهادت آن حضرت.

بخش نخست :

برخی از این روایات نشان می‌دهد که هارون در اوایل کار نسبت به امام سختگیری نشان نمی‌داد، ولی به مرور زمان و بنا به دلایلی به تدریج حضرت را تحت فشار بیشتر و بیشتر قرار داد.

در روایتی عیاشی و شیخ مفید آن را نقل کرده‌اند آمده :

«کان ممّا قالَ هارونُ لأبی ...»(۲۴)

موقعی که موسی بن جعفر (علیه السلام) را پیش هارون آوردند، قسمتی از سخنانی که به آن حضرت گفت چنین بود: «این دنیا چیست و برای چه کسانی است؟ فرمود : آن برای شیعیان ما مایه‌ی آرامش خاطر وبرای دیگران مایه‌ی آزمایش است. هارون گفت : پس چرا صاحب آن، آن را در اختیار خود نمی‌گیرد؟ جواب داد : در حالی که آباد بود از او گرفته شده و وقتی آباد شد صاحب آن، آن را در اختیار خود می‌گیرد. گفت : شیعیان شما کجایند؟ امام در جواب این آیه را قرائت کرد : »کنار اهل کتاب و مشرکین از کفر خود دست بردار نبودند تا آن که برایشان دلیلی روشن از جانب خود آمد

هارون گفت : پس بدین ترتیب ما کافریم؟ فرمود : نه ولی همچنانید که خدا فرموده : «آیا نمی‌بینید کسانی را که نعمت خدا را تغییر داده و کفر را پیشه‌ی خود ساختند، چگونه مردم خود را به هلاکت انداختند.»

در این موقع هارون به خشم آمد و نسبت به آن حضرت با تندی رفتار کرد.

بخش دوم :

درباره‌ی زندانی شدن امام، اخبار متعدد مختلفی نقل شده است. آنچه ازمجموع این روایات استفاده می‌شود، این است که امام کاظم (ع) دوبار به دست هارون به زندان افتاده است که مرتبه دوم آن از سال ۱۷۹ تا ۱۸۳ یعنی به مدت چهار سال به طور انجامیده و به شهادت آن حضرت منجر شده است. درباره‌ی مرتبه نخست زندان مدت قید نشده است درباره‌ی دلیل زندانی شدن امام در این دو بار که هر دو به دست هارون بوده نقلهایی است که حاکی از آزادی امام از زندان اول هارون که آن را بسیاری از رُوات اخبار نقل کرده‌اند.

زندانی شدن امام پس از آن، نشان می‌دهد که این، یک حرکت سیاسی بر ضد هارون تلقی شده است. این قبیل برخوردهای امام کاظم (علیه السلام) خطراتی را برای هارون در برداشت.

بخش سوم :

توقیف و زندانی شدن امام دلایل فراوانی داشت. از جمله این که شیعیان موظف بودند مطالب مربوط به امام و رهبری را، که به آن‌ها گفته می‌شد، مخفی نگاه داشته و اسرار رهبری را افشا نکنند، طبیعی است آنگاه که مطالبی درباره‌ی امام موسی بن جعفر (علیه السلام) ومفترض الطاعه بودن آن حضرت درجایی مطرح می‌شد، مشکلاتی را برای مردم و نیز برای افراد مطرح کننده در پی داشت.

رعایت این تقیه در میان شیعیان سبب می‌شد تا دشمن تصور کند شیعیان کمترین اقدام سیاسی بر ضد آن‌ها نخواهند داشت و نهایت آن که امامان خود را تنها به عنوان امام فکری و معنوی می‌پذیرفتند. به همین دلیل خلفا به علویان زیدی مذهب که به طور دائم در پی شورش سیاسی بودند توصیه می‌کردند که، همانند عموزادگان خود – یعنی موسی بن جعفر- باشند تا سالم بمانید.

در حقیقت امامان شیعه با وجود اعتقاد به انحصار امامت در خود و اثبات بطلان نظام حاکم، قیام بر نظام حاکم را در آن شرایط روان نمی‌دیدند، چرا که پیروزی برای آن تصور نمی‌کردند. این روال پذیرفته شده از میان شیعیان امامی بود. در عین حال، گاهی به سبب افشای همین اعتقاد که امام کاظم (علیه السلام) امام مفترض الطاعه است، گرفتاریهایی برای جامعه‌ی شیعه به وجود می‌آمد. (۲۵)

 دلایل سقوط تمدن‌ها درزمان امام کاظم (علیه السلام) و خلافت عباسیان 

به دلیل محدودیت این تحقیق به اختصار درباره‌ی جو سیاسی امام کاظم (علیه السلام) اشاره‌ی مختصری می‌کنیم : در زمان عباسیان کسانی که حامیان دستگاه خلافت بودند نیز صدمات زیادی را بر پیکرده اسلام وارد کردند که این عوامل را نیز می‌توان در رکورد و سقوط تمدن‌ها منحصر بدانیم.

۱- خلافت فقها :

علما و فقهای درباری برای خاندان پیامبر مصیبت آفریدند. چه بسیار از آنان که به مدح و ستایش آن‌ها پرداخته و آلودگی‌شان را تطهیر می‌کردند، چه بسیار از آنان که به تملق گویی از دستگاه خلافت پرداختند و شک آن‌ها را در عدم حقانیت خود از میان بردند.

- برخی از آنان احادیثی را به نفع خلفا ساخته و وارد بازار می‌کردند.

- برخی دیگر می‌کوشیدند خلیفه را در هاله ای از قداست فرو برند و با تقدیس و تعظیمشان، اعمال فاسد و حتی قتل و خونریزی آن‌ها را تایید و یا در امان نامه ای که به فردی می‌دادند تشکیک کرده و او را به جنگ خنجر و شمشیر اندازند. 

- آنان با دروغ بافی های خود به لاشه های بنی عباس جان دادند.

- اینان عمل ناروایی زمامداران را توجیه و شخصیت کثیف و آلوده‌ی آن‌ها را تطهیر می‌کردند.

- برخی از روحانی نمایان به نفع خلیفه احکام اسلامی را زیر پاگذارده و فتوای خلاف قرآن می‌دادند.

آن‌ها چندان به نفع و دستگاه فقوا دادند و چندان به تطهیر زمامداران پرداختند که مردم عوام گمان داشتند تا زمان فرود آمدن مسیح از آسمان بنی عباس و بر روی زمین زمامداری دارند و اگر روزی آن‌ها سقوط کنند خورشید منکسف می‌شود، باران نمی‌بارد و گیاهان خشک و بی آب می‌شوند. (۲۶)

آن‌ها صفتی تراشیدند، تافی القضاه ساختند، برای خلیفه مقام خدائی و پیامبر قائل شدند. گفتند خلقه، ظلّ الله است و درباره‌ی همه مظالم آن‌ها حکم به عدالت است و در برابر آن‌ها حق مقاومت و ایستادگی نیست و روش آن‌ها را نمی‌پذیرفتند.

۲- شعرای متحلّق 

شعرای مؤثر در ارواح و نفوسند. در جان افراد نفوذ می‌کنند و به خاطر ریتم و آهنگی که دارند از ذهن‌ها بیشتر و بهتر از نثرها جایگزین می‌شوند. چه چاپلوسی‌ها، چه تملق گوئی ها، چه پرده دری‌ها که از خود بروز دادند. آن‌ها که در مهمانی‌ها و ضیافتهای عمومی، در مجلس عیش و شراب حضور یافته برای دل خلیفه شعری می‌سرودند.

شاعری هارون را پیامبری پس از پیامبر اسلام معرفی کرد و جایزه ای کلان دریافت کرد.

۳- نوکران بی دین :

زمامداران عباسی را صاحب منصبانی بود که دین و شرف خود را به خاطر طمع دنیا مایه می‌گذاشتند و خلیفه خدایشان بود. فردی چون حمید بن مخطبه که در خدمت هارون بود که گفته بود، جان، مال و فرزند و دین خود را در راه تو می‌دهم و هارون از او خواست تا جوانان متدی و خوش سیمای علویان را بی چون و چرا به قتل برساند. (۲۷)

موضع سیاسی امام 

 - و به طور کلی باید گفت که موضع سیاسی امام در برابر حاکمان عباسی موضع، تحقیر و بی اعتنایی، بود. با موضعگیری در برابر بنی عباس مشروعیت حکومت آن‌ها را زیرسوال برد. امام همیشه در حال حرکت و مبارزه بود و سکوت و سکونی در کار او مشاهده نمی‌شد.

- چه بسیاردعوتهایی که از امام به عمل آمده و از او می‌خواستند حکومت را پذیرا شود و آن‌ها تلاش کنند قدرت را از دست عباسیان بیرون آورده و به دست او بسپارند و امام به دلایل متعدد دعوت‌ها را نمی‌پذیرفت.

- او حتی در برابر دعوت علویان را نیز، نفی و انکار را در پیش گرفت زیرا می‌دانست آن‌ها مرد مبارزه نیستند و وحدت فکری و یکپارچگی درتوان و عمل ندارند.

- او حتی در برابر مشورت خواهی برخی از سران قیام به آن‌ها هشدار می‌داد و تفهیمشان می‌کرد که اکنون وقت قیام نیست باید به فکر مبارزه‌ی فکری و فرهنگی باشند.

- کار امام مبارزه بود ولی نه مبارزه مسلحانه، بلکه مبارزه منفی که در این مبارزه : نفی همکاری با دستگاه، نفی مشروعیت آن‌ها، توجه دادن مردم به عدم صلاحیت علمی و تقوائی زمامداران، سکوت و خاموشی در برابر سوالات معرکه ساز خلفا عدم حضور در دربار- بیان احادیثی که حاصل آن‌ها رد و نفی دستگاه بود.

- اما این اندیشه را نیز داشت که باید در دستگاه جباران نمایندگانی داشته باشد تا در مواقع لازم از وجود او و کار و همراهی او برای پیشبرد مقاصد مکتب استفاده کند. همانطور که علی بن یقطین اجازه داد تا در دستگاه هارون باشد و شغل رسمی وزارت را بپذیرد تا در آن موقعیت به استیفای حقوق مسلمین بپردازد. (۲۸)

در آخر، این فصل را مزین می‌کنیم به حدیثی از امام کاظم درباره‌ی سیاست :

«به هنگامی که پیشوای جامعه ای عادل باشد او را در اجرای عدالت پاداش و تو را نسبت به او وظیفه سپاسگزاری است؛ و زمانی که امام جامعه اهل جور و ستم باشد گناه وبال از آن او تو را وظیفه، مقاومت است»

اوضاع فرهنگی و اجتماعی امام کاظم (علیه السلام)

 عصر امام از دید فرهنگی زمان ظهور و بروز مکتب‌ها و انحرافات فکری و عقیدتی در جامعه و عصر برخورد اندیشه در جامعه اسلامی است. مکاتب گوناگون وفلسفه های مختلفی فرصتی برای بروز و ظهور یافتند که آثاری مثبت و منفی به همراه داشتند.

در جنبه مثبت باید گفت : علم و فکر و تحقیق توسعه یافته و بسیاری از حقایق در پرده و استتار، علنی و آشکار شدند. مسلمانان با فسلفه یونان و افکار علمای آن‌ها آشنا شده و توانستند به بررسی و مقایسه آن‌ها با خطوط فکری اسلام بپردازند و حتی در سایله مصاحبه‌ها و مناظره‌ها مبانی فکری خود را به دیگران القا کنند.

در جنبه منفی باید چنین بیان کرد که عامه مردم آگاهی و اطلاع کافی نداشته و برخی از آنان دچار سردرگمی و انحراف شدند و بد نیست متذکر شویم که شخص خلیفه از این انحراف به نفع خود بهره برداری بسیار داشت و اقل نایده اش این بود که سرمردم به همین بحث‌ها و مناظره‌ها گرم بود و دیگر اندیشه مقاومت و قیام علیه دستگاه را در سر نمی‌پروراندند. (۲۹)

یکی از موارد فرهنگی آن زمان پیدایش چندین فرقه فعال بود که در پایان قرن اول و اوایل قرن دوم هجری شکل گرفت.

خوراج، مرجئه، مهمیه و معتزله مهم‌ترین آن‌ها بودند. هریک از اینان در زمینه ای خاص، عقایدی داشتند و به تروج آن‌ها مشغول بودند. آنچه می‌توان گفت : این که حکومت اموی با هیچ یک از این گروه‌ها توافقی نداشت و عملاً در خراسان با مهمیه و مرجئه درگیر بود، چنانکه در نواحی دور دست جنوب ایران، مشغول نبردهای سخت با خوارج بود. معتزله نیز جز در مواردی محدود قدرت چندانی نیافتند. در این میان وضعیت شیعه نیز در برابر امویان و مذهب عثمانی ساخته آن‌ها روشن بود.

مردم به پیروی از فرمانروایان خود، به دنبال آئینی بودند که افرادی هم چون ابن شهاب زهری و پیش از آن عروة بن زبیر و پیش‌تر از وی ابوهریره و عمرة بن جندب انتشار می‌دادند. آن‌ها احساس می‌کردند که باید مردم را به وسیله «حدیث» فریب دهند. (۳۰)

یکی از اقدامات امامان شیعه این بود که در مقابل این احادیث و به مضمونی دیگر «اهل حدیث» بایستند، به طوری که در موارد لازم تحریفات و جعلیّات را پاسخ داده و همچنین نادرستی برداشتهای عامیانه وظاهرانه آنان را در تفسیر برخی از آیات متشابه و احادیث نشان دهند.

امام کاظم (علیه السلام) خود شخصاً وارد بحث می‌شد و هم اصحاب را تشویق می‌کرد، تا نظرات اهل بیت را در میان مردم منتشر کنند. هشام بن حکم از قوی‌ترین اصحاب امام صادق و امام کاظم برای انتقال دیدگاههای اهل بیت به مخالفان بود.

افزون بر این امام کاظم (ع) اصحابی را که قدرت بحث و جدل داشتند تشویق می‌کرد تا با مخالفان به بحث بپردازند و عقاید کلامی شیعه را که گاه به صورت محرّف در دست بود بیان کنند.

این تلاش‌ها از سوی امامان شیعه و اصحاب آنان، با وجود همه محدودیت‌ها سبب شد تا عقاید اهل بیت (علیهم السلام) بنیاد فکری شیعه را تشکیل داده و اسلام درست و به دور از تحریف، از طریق اهل بیت باقی بماند. (۳۱)

الف) امام کاظم و تقیه :

یکی از مسائل فرهنگی – اجتماعی عصر امام کاظم (علیه السلام) مسأله تقیه بود که در فصل قبل به اختصار در مورد آن توضیح داده شد.

دامنه تقیه امام وسیع بود او در رابطه با حفظ مال، جان، عقیده، خط فکری و سیاسی شیعیان را به تقیه وا می‌داشت و هم او برای جلوگیری از ترویج باطل و اعانت به اثم تقیم می‌کرد و از این طریق به توسعه خدا و تثبیت موقعیت مکتب خویش می‌پرداخت. 

نمونه آن را در انتخاب جانشین و حفظ آن، نمونه دیگر را در قبول هدایای هارون، دستور به علی بن یقطین در مورد وضوگرفتن به طریقه اهل سنت بود که سبب حفظ او به عنون نماینده امام و کارگزار او در دستگاه هارون بود که خود هارون از آن آگاه بود. (۳۲)

به نظر گروهی از مردم عامه یا افرادی مثل شیعیان زیدی تندرو که باورشان این بود که امامی که قیام مسلحانه نداشته باشد امام نیست و به همین بهانه از تسلیم در برابر امام باقر (ع) امام صادق (ع) امام کاظم (ع) سرباز زدند. آنها نمی‌دانستند که امام با این تقیه به گونه ای رفتار کرد که بنی عباس را متزلزل کرد و این بزرگ‌ترین گام در جهت حفظ شعائر اسلام و فرهنگ و تمدن اسلام بود.

ب) سیره معنوی امام 

امام را زین المجتهدین می‌نامیدند یعنی مایه زینت عبادتکاران و تلاشگران راه خدا و او الحق در خور این نام و لقب بود. با قرآن و دعا انس داشت و مایه افتخار رهروان شب و قاریان قرآن بود. شب زنده داران به این دلخوش داشتند که هم آوا و همنوائی دارند و درست درهماندم که خود در راز و نیاز با خدای خود بودند امام آن‌ها نیز با خدا در راز و نیاز است.

امام اسوه صلابت قرآنی داشت، درس مقاومت و پایداری را از محضر قرآن فراگرفته و هم آن پایداری را در راه حفظ قرآن به کار برده است. بخشی از ترس و وحشت حضم از امام این بود که او را فردی قرآنی و تابع قرآن می‌شناختند می‌دانستند او از کسانی است که هدف را الله قرار داده و در راه آن با استقامت و صلابت به پیش می‌رود.

امام صوت و آوائی خوش در قرآن داشت. در حین قرائت در عالمی دیگر بود، چنان تلاوت قران می‌کرد که گوئی، آن ندا و آواز از سراسر وجودش و از همه سلول‌هایش بیرون می‌زد.

چنین قرائتی بود که دیگران را تحت جنبه و تأثیر خود قرار می‌داد، آنچنان که در مواردی بسیار مستمعان قرآن او از حرکت باز می‌ماندند و بی اختیار بر در سرای او، یا در گوشه مسجد (فاصله ای اندک با او نشسته و یا ایستاده و به آوای تلاوت او گوش ندا می‌دادند)

ج)اثربخشی امام :

او در زندان هارون روزه دار و درحالت عبادت و تهجدّ بود و این مسأله ای بود که زندانبان‌های او و حتی خود هارون نیز آن را دیده و پنهانی به تماشای عبادت او ایستاده بودند. دیدار مکرر این وضع، فضل بن ربیع را وجداناً متأثرکرد تا حدّی که به تعظیم او پرداخت و برای او وسعتی ایجاد کرد و به هنگامی که هارون خبر آن را شنید دستور قتل امام را صادر کرد. فضل از آن سرپیچی کرده و حتی به خاطر آن تازیانه خورد. او را به زندان سندی بن شاهک منتقل کردند و اما در آن جا نیز اثر معنوی خود را گذاشت و خاندان سندی تحت تأثیر او قرارگرفته و بعدها از تشیع سردرآوردند. (۳۳)

یکی از القاب معروف امام کاظم است و تاریخ او را در کظم غیظ فردی بی نظیر معرفی می‌کند و می‌گوید : او را به دلیل حلم و بردباری در برابر دشمنان و فروخوردن خشم و غیظ لقب کاظم داده‌اند. (۳۴)

 نقش خانواده در تربیت و اعتلای فرهنگ اسلامی 

 در مورد خانواده امام موسی کاظم (علیه السلام) باید بیان کنیم که امام را عائله ای سنگین بود. در بین امامان ما تنها اوست که فرزندانی متعدد و بسیار داشت که برخی عده آن را تا ۳۷ نفر نوشته‌اند؛ و طبیعی است که اداره این عائله سنگین با چه دشوارهائی همراه است. اما اسناد اسلامی ما حکایت از آن دارند که او برای خانواده و فرزندان وقت گذاری می‌کرد، به تربیت صحیح آن‌ها عنایت داشت. نسبت به همسر و فرزندان مهربان بود.

فرزندان خودرا دور خود جمع می‌کرد. با آن‌ها سخن می‌گفت، بازی می‌کرد و موجبات رشد و نشاط آن‌ها را فراهم می‌آورد.

امامان ما زندگی ایده آل و متعادلی را می‌گذراندند و نشان می‌دادند که در موارد پیروزی یا شکست و در خوشبختی و بدبختی چه باید کرد و چگونه باید موضع گرفت و یا در وصول به اهداف زندگی چگونه باید به پیش رفت و به چه صورتی باید اقدام کرد.

آری، زندگی آن‌ها ملاک و میزان بود و سرو وضع آن‌ها وجه مقایسه خوبی بود برای شناخت حق و باطل، راه و رسم درست و نادرست. مردم از دیدن راه و روش آنها می‌توانستند دریابند مجری برنامه حق کیست و زمامدار باطل چه فردی است. (۳۵)

گزیده ای از معارف حضرت در زمینه تربیت و هدایت :

این‌ها معارف تربیتی اصول کلی رفتار و اخلاق و عبادت و تفکر است که از پیشوای مسلمانان و راهنمای انسان‌ها و جهانیان امام زندانی و شهید موسی بن جعفر (ع) برمی گیریم. (۳۶)

«لَیسَ حُسن الجَوار کفَّ الاذَی و لکنَ حُسنَ الجَوار الصَّبر عَلَی الاَذی»

«همسایه خوب بودن اذیت نکردن نیست بلکه تحمل اذیت همسایه می‌باشد»

«لَیسَ مِنّا مَن لَم یُحاسِبُ نَفسَه فی کُلِّ یَوم – فَاِن عَمِلَ حَسَناً اِستَزادَ مِنهُ و ان عَمِلَ یَسّئاً استَغفَر اللهَ مِنهُ و تابَ»

«از ما نیست کسی که حساب هر روز خود را نکشد، اگر کار خوبی انجام داده بر مقدار و دامنه‌اش بیفزاید؛ و اگر کار بد و ناروائی مرتکب شده از خدای آمرزش خواهد و به درگاهش توبه کند»

مهم‌ترین شاگردان امام موسی کاظم (علیه السلام)

با همه محدودیت هائی که برای امام بود، او موفق به تربیت صدها شاگرد زبده و آگاه و متخصص در علوم اسلامی شد. شیخ طوسی عده شاگردان او را تا چهار هزار نفر هم نوشته است.

شاگردان امام هم مانند شاگردان پدرش در رشته هائی خاص تخصص داشتند اگرچه همه آن‌ها در فقه و حدیث اطلاعات کافی داشتند. اغلب آن‌ها دریائی از دانش و معارف بودند و خودسرپرستی گروههائی از دیگر شاگردان را برعهده داشتند.

الف هشام بن حکم :

از شاگردان امام هشام بن حکم است که در جوانی شاگرد امام صادق (ع) و بعد هم در محضر امام کاظم (ع) بود و در آن جوّ و فشار سیلی خدمات ارزنده ای به اسلام کرد.

هشام در سال ۱۱۳ ه. ق در کوفه متولد شد. او از متکلمین و مفسرین قرن دوم هجری به شمار می‌آید. علمای علم رجال او را به عنوان موالی معرفی کرده و می‌گویند از نژاد عرب نبوده است. (۳۷)

ابن ندیم نیز می‌گوید «هشام، غلام آزاد شده بنی شیبان است» (۳۸)

شیخ طوسی در فهرست خود می‌گوید : «هشام بن حکم از خواص سید و مولای ما، امام کاظم (علیه السلام) بوده است و در اصول دین با مخالفان بسیار به بحث و گفتگو نشسته است.»(۳۹)

ب علی بن یقطین :

از دیگر شاگردان امام، علی بن یقطین است، علی در سال ۱۲۴ ه. ق در کوفه دیده به جهان گشود. او از خاندان‌های اصیل ایرانی است که پدرش یقطین از اهواز به کوفه مهاجرت کرد. علی در کوفه رشد و نمو پیدا کرده و به ابزار فروشی مشغول شد. (۴۰)

امام کاظم (ع) همواره مراقب علی بن یقطین بود داد او را ارشاد و پشتیبانی می‌کرد و بلاها و خطرات را از وی دفع می‌نمود.

وی از شیعیان خالص امام کاظم بوده و برای آن حضرت بسیار محترم بود. امام حتی در خلوت او را دعا می‌کردند به گونه ای که امام فرمودند : «در موقف» در روی کوه صفا جز علی بن یقطین کسی دیگری در ذهن و نظرم نبود و از فکرم خارج نمی‌شد تا از آنجا کوچ کردم. (۴۱)

امام شاگردان زیادی داشتند از جمله یونس بن عبدالرحمن، ابوالصلت، اسمعیل بن مهران، علی بن مهزیار و غیره بودند.

شاگردان، درس و بحث و سخن امام را از منبع وحی و الهام می‌دانستند و گرسنگی درونی را با غذای علم و حلم او رفع می‌کردند. بعضی از اینان با همه علم و فضل با دستگاه طاغوت به ستیزه برمی خاستند و تا مرز جان و پیش رفته و از اسلام دفاع می‌کردند و یا جان خود را کف دست گرفته و در دستگاه حکومت با تقیه به فعالیت می‌پرداختند.

شاگردان امام بزرگ‌ترین عامل در پیشرفت تمدن و فرهنگ اسلامی بودند. آن‌ها با تربیت گرفتن از محضر بزرگ استاد و امام خود امام کاظم (علیه السلام) توانستند جرقه های بزرگ فرهنگی را در جامعه ای که دچار خفتان شدیدی بود روشن کنند که تا سالهای بعد این آثار باقی ماند و زمینه تحول و پیدایش تمدن و فرهنگ اسلامی اگرچه در دوران امام کاظم ضعیف ولی در دوره های ائمه دیگر فراهم شد.

نتیجه گیری 

دوران امام موسی کاظم (علیه السلام) به دلیل اینکه همزمان با دوران خلافت بنی عباس بود در خفقان شدیدی به سر می‌برد. حضرت در راه تداوم خط خلافت و امامت رسول الهی مکتب ویژه ای داشت، مکتبی که در آن مقاومت است، مبارزه منفی است، سکوت برتر از فریاد است، خاموشی فریاد آفرین است، و ایستادن در برابر ظلم است، سینه سپر کردن برای خداست، (قد نَصَبَ نَفسَهُ لِللّه)، حضرت در واقع در یک جمله قهرمان مبارزه با ظلم و ستم بنی عباس است، و در برابر حکومتهای جور آنان چون کوهی استوار کظم غیظ می‌کند و با مقاومتهای خود دلِ هارون را لرزاند. امام با خط فکری و عملکردهای سیاسی و فرهنگی – اجتماعی خود و تربیت شاگردان وارسته توانست آن علوم باقری و صادقی (علیهم السلام) را در راه تکامل و حفظ ارزشهای اسلام بکار ببندد و تعالیم اسلامی را هر چند محدود در راه فرهنگ و تمدن اسلامی اگرچه گاهی رو به افول و گاهی رو به صعود بود جهت بخشیدند.

 

 

پي نوشت ها :

 -----------------------------------------

۱. مسعودی، علی بن حسین (۱۳۴۴)، مروج الذهب و معادن الجوهر، ابوالقاسم پاینده.

۲. ۱-عسگری، سید مرتضی، معالم المدرستین، مدرسه الاعلمی، للمطبوعات، بیروت، ج ۲، ص ۴۴.

۳. امین، حسن، (۱۴۲۲ ه. ق)، اعیان الشیعه، جلد ۲، ص ۲۲۰.

۴. شهرستانی، ابوالفتح محمد بن عبداکریم، الملل و النحل، افضل الدین صدر ترکه اصفهانی، جلد ۱، ص ۱۷۲.

۵. ۲-طوسی، ابی جعفر محمد بن حسن بن علی (۱۳۴۱)، اختیار معرفة الرجال، حسن المصطفوی، ص ۲۹۰.

۶. مطهری، مرتضی، سیری در سیره‌ی ائمه اطهار، انتشارات صدرا، ص ۱۵۷.

۷. نام او «موسی»، لقبش «کاظم» مادرش بانویی با فضیلت به نام «حمیده» و پدرش پیشوای ششم، امام صادق (ع) است. حضرت کاظم (ع) در سال ۱۲۸ هجری در سرزمین «اَبواء» یکی از روستاهای اطراف مدینه چشم به جهان گشود. از سال ۱۴۸ هجری که امام صادق (ع) به شهادت رسید، دوران امامت او آغاز گردید و در سال ۱۸۳ یا (۱۸۶) هجری به شهادت رسید.

۸. «پیشوائی، مهدی، سیمای پیشوایان در آینه تاریخ، دارالعلم، قم، ص ۱۱۳».

۹. شیخ مفید، الارشاد، ص ۲۳۱، ج ۲.

۱۰. یعقوبی، ج ۲، ص ۴۲۰.

۱۱. قائمی، علی، در مکتب اسوه‌ی صلابت حضرت امام موسی بن جعفر، چاپ سپهر قم، ۷۸، صفحه ۷۶.

۱۲. قائمی، علی، همان، ص ۷۹.

۱۳. پیشوایی، مهدی، سیمای پیشوایان درآینه تاریخ، درالعلم قم، ص ۱۱۳ و ۱۱۴.

۱۴. جعفریان، رسول، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه (ع)، ص ۳۸۵-۳۸۴.

۱۵. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۵، ص ۷۲.

۱۶. قائمی، علی، همان، خلاصه صفحات ۸۷-۸۲.

۱۷. ابن واضح، یعقوبی، ج ۲، ص ۴۰۷.

۱۸. جعفریان، رسول، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه (ع) – ص ۳۸۵.

۱۹. ابی حسین بن علی بن حسن بن حسن بن ابیطالب است و چون در سرزمینی به نام «فخ» در ۶ میلی مکه در جنگ با سپاهیان خلیفه عباسی به قتل رسید به صاحب فخ یا شهید فخ مشهور گردید.

۲۰. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر، ج ۶، ص ۹۳.

۲۱. مجلسی، بحارالانوار، تهران، المکتبه الاسلامیه، ۱۳۸۵ ه. ق، ج ۴، ص ۱۶۵.

۲۲. پیشوایی، مهدی، سیمای پیشوایان در آینه تاریخ، صفحه ۱۲۲-۱۲۰.

۲۳. جعفریان، رسول، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه (ع)، ص ۳۸۵.

۲۴. محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر عیاشی، ج ۲، ص ۲۹(سوره ابراهیم، حدیث ۲۶)

۲۵. جعفریان، رسول، همان، ص ۳۹۸-۳۹۰.

۲۶. جرجی زیدان، تاریخ تمدن اسلام، ج ۲، ص ۲۴۳.

۲۷. دکتر قائمی، علی، در مکتب اسوه‌ی صلابت امام موسی کاظم (ع)، ص ۱۱۱-۱۰۵.

۲۸. همان، ص ۱۲۷-۱۲۴.

۲۹. همان، ص ۱۷۲.

۳۰. جعفریان، رسول، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه (ع)، ص ۴۱۲.

۳۱. همان، ص ۴۲۱-۴۱۳.

۳۲. قائمی، علی، همان، ص ۱۴۸-۱۴۶.

۳۳. همان، ص ۲۵۹-۲۵۴.

۳۴. شیخ مفید، الارشاد، ج ۲، ص ۲۳۳.

۳۵. قائمی، علی، همان، ص ۲۴۶-۲۴۵.

۳۶. خندان، محسن، سرچشمه های نور امام موسی کاظم (ع)، ص ۹۱.

۳۷. عقیقی بخشایشی، طبقات مفسرین شیعه، ج ۱، ص ۴۳۵.

۳۸. ابن ندیم، الفهرست، ص ۳۲۷.

۳۹. طوسی، الفهرست، ص ۳۲۹.

۴۰. نجاشی، بی تا، ۲۰۹ – کشی الجزالخامس ۱۳۴۸، ص ۴۳۰.

۴۱. محمد علی عالمی دامغانی، شاعران مکتب، ج ۳، ص ۵۹.

 --------------------------------------------

فهرست منابع 

۱. امین، حسن، (۱۴۲۲ ه. ق) اعیان الشیعه، دارالتعاریف للمطبوعات لبنان.

۲. الطوسی، ابی جعفر محمد بن الحسن، الفهرست، منشورات : الشریف الرضی – قم، صححه : سید محمدصادق آل بحرالعلوم، نشریات المکتبه المرتضویه، مطبعتها فی النجف – العراق.

۳. ابن اثیر (عزالدین ابوالحسن علی بن ابی الکرم)، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارحادر- دار بیروت، ۱۳۸۵/۱۹۶۵.

۴. الندیم، محمدبن اسحاق، الفهرست، ترجمه : رضا تجدد، چاپ دوم، چاپخانه بانک بازرگانی ایران ۱۳۴۶.

۵. پیشوائی، مهدی، سیمای پیشوایان در آینه تاریخ، انتشارات دارالعلم، چاپ شرکت قدس.

۶. جعفریان، رسول، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، انتشارات الفاریان، چاپخانه صدر – قم، چاپ سوم، زمستان ۷۹.

۷. جرجی زیدان، تاریخ تمدن اسلام، جلد ۲، انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۳، چاپ هشتم.

۸. خندان، محسن، سرچشمه های نور امام موسی کاظم (ع)، ناشر، مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ اول زمستان ۶۹، چاپخانه علامه طباطبائی.

۹. رجال نجاشی، بی تا.

۱۰. شهرستانی، ابوالفتح محمد بن عبدالکریم (۱۳۳۵)، الملل و النحل، افضل الدین صدرترکه اصفهانی، چاپ دوم، چاپخان تابان.

۱۱. طوسی، ابی جعفر محمد بن حسن بن علی (۱۳۴۱)، اختیار معرفة الرجال، حسن المصطفوی، چاپخانه دانشگاه مشهد.

۱۲. عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر عیاشی، انتشارات الاسلامیه، چاپخانه علمیه تهران، ۱۳۸۰ ه. ق.

۱۳. عسکری، سید مرتضی، معالم المدرستین، مدرسه الاعلمی المطبوعات بیروت.

۱۴. عقیقی بخشایشی، طبقات مفسران شیعه، جلد اول، نشر نوید اسلام (قم)، چاپ اول : ۱۳۷۱، چاپخانه : امیرا لمومنین.

۱۵. عالمی دامغانی، محمدعلی، شاگردان مکتب، چاپ اول مهر ۱۳۶۸، چاپ انقلاب سمنان، جلد ۳.

۱۶. قائمی، علی، در مکتب اسوه صلابت و مقاومت امام موسی بن جعفر (ع)، انتشارات امیری، چاپ سپهر- قم، چاپ اول بهار ۷۸.

۱۷. کلینی، اصول کافی، تهران، مکتبه الصادق، جلد ۱، ص ۱۳۸۱ ه. ق.

۱۸. مسعودی، علی بن حسین (۱۳۴۴)، مروج الذهب و معادن الجواهر، ابوالقاسم پایند، بنگاه ناشر کتاب طهران.

۱۹. مطهری، مرتضی (۱۳۷۴)، سیری در سیره‌ی ائمه اطهار، انتشارات صدرا، چاپ یازدهم.

۲۰. مفید، الارشاد فی معرفة و حج الله علی العباد، کنزه شیخ مفید، تاریخ وفات ۴۱۳ ه. ق

۲۱. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، تهران، المکتبة السلامیه، جلد ۴، ۱۳۸۵ ه. ق.

۲۲. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب بن واضح، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ ششم، ۱۳۷۱ ش.

راسخون

    ترنم هدایت

    سلسله جلسات تهذيبي

    هِیأَت مَجازیِ زِینَبیُون

    سایت مراجع تقلید