9 ماه پـس از شروع جنگ به صورت رسمي, امام خميني ارزش مبارزه و تلاش زنان را بالاتر و ارزشمنـدتـر از مردان اعلام كـرد. ايشان در جمع بانوان عضـو جهاد دانشگاهي فرمـود: ((عواطفي كه در بانـوان است, مخصـوص خـودشان است و در مـردها ايـن عواطف نيست. لهذا آن چيزي كه در پشت جبهه از روي عواطف از بـانـوان صـادر مـي شــود, بيشتر و بالاتـر و ارزنـده تـر است از آن چيزي كه از مـردها صادر مـي شـود. به مـوجب عواطفـي كه بانـوان دارنـد, آنها بـراي جبهه كارهاي بسيار مفيد انجام داده اند و مـي دهند)).(4) خـواهر مريـم كاتبـي كه از امدادگران كردستان و نيز دفاع مقدس است, در قسمتي از خاطرات خود گفته است: ((هنگامي كه در مريوان بوديـم, يك روز خـواهري را آوردنـد كه دستـش سفيد سفيـد شـده بـود و حالت غش و بيهوشي داشت و از ضعف مفرطي رنج مي برد. ما بلافاصله به مداوايـش مشغول شديـم. بعدا كه قدري حالش بهتر شد, از وضعيت او پرس و جو كـرديم. فهميـديـم كه ايـن خـواهر اهل شمال است. چنـدي پيـش كه عمليـات شـروع شـده, نيمه شب به منطقه رسيـده و اظهار داشته كه مـي خـواهـم در يك مـركز درمـانـي كنـار پـرستـارهـا كـار كنـم.
او به مـدت 72 ساعت بـيآنكه چيزي بخـورد, در اتاق عمل پنسها را مي شسته و دسته بندي مي كرده است. از بـس كه دستـش داخل آب بوده و خون به دستـش نرسيده است, سفيد شده بـود. ايـن خواهر شمالي بعد از بهبـودي مجـددا در منطقه ماند و به صـورت تجربـي به پرستاري مجروحيـن جنگـي پرداخت)).(5) در همان سخنراني, امام خميني تعهد بانـوان را پشتـوانه محكمي براي ملت و اسلام معرفي مي كند. ايشان مي فرمايد:
((خـداي تبارك و تعالـي بـر اين ملت منت نهاد و ايـن پيروزي را نصيب كشـور ما فرمود كه به واسطه تعهد بانوان اميدواريـم كه در آتيه پشتـوانه اين ملت و اسلام محكمتر شود)).(6) خانـم زريـن تاج كيهاني در بيان يكي از خاطراتـش مي گويد كه هنگام ترك بيمارستان خانمي با سلاح ژ.ث جلوي او آمده و مانع از رفتـن او مي شـود و از او به عنـوان اوليـن كسـي ياد مـي كنـد كه در كامياران بچه ها را معالج كـرده است ... خـانـم دكتـر كيهانـي مـي گـويد:
آن مسإله باعث شـد هر وقت كه احساس كـردم در باره مـريضـي كـم مي گذارم, دو مرتبه بـرمي گـردم و باز معاينه اش را كامل مـي كنـم, حتـي اگـر وقت كـم باشـد.(7) امام خمينـي همچنيـن مـي فـرمايـد: ((بانوان محترم ايران ثابت كردند كه دستخـوش ايـن طور تـوطئه ها نشده اند و نمـي شـوند و ثابت كرده اند كه در دژ محكـم عفت و عصمت هستند و جـوانان صحيح و نيرومند و دختران عفيف و متعهد به ايـن كشـور تسليم خـواهند كرد)).(8) سخنانـي كه يادآور شديـم قبل از شروع رسمي جنگ تحميلي بـوده است و زنان آنچنان باصلابت و پرقدرت در صحنه حاضر شـده بـودنـد كه جهانيان را به شگفتـي وا داشته و امـام خمينـي آنـان را تحسيـن مـي نمـود.
پـس از قضاياي كـردستان, بعد ديگري در تاريخ ايران گشـوده شـد. خطاب پيام و سخنان گهربار امام خمينـي به زنان شكل ديگري يافت.
الف ـ وجـوب دفـاع از اسلام و مملكت اسلامـي بـر زنان
امام خمينـي در پيام دوازدهـم فـرورديـن خطاب به مردم كـردستان فـرمـود: ((مـن از بـرادران و خواهران كردستانـي مـي خـواهـم كه برادرانه با ساير برادران مسلمان خود در كنار هـم از كشور دفاع كنيد)).(9) و نيز فرمودند:
((اگر به كشور ما, كشـور اسلامي ما هجـوم بكنند و بخـواهند تعدي بكنند, تجاوز بكننـد, بر همه افراد مملكت, بر همه افراد كشـور, چه زن و چه مرد, كـوچك و بزرگ, اينجا ديگر شرطـي نيست, بـر همه واجب است كه دفاع بكننـد. لهذا حال دفاع فرق دارد با حال جهاد, حال دفاع شرطـي نـدارد)).(10) عمل به سخنان گهربار امام خمينـي صحنه هاي فرامـوش نشدني را پديد مـيآورد. يكـي از مددكاران دفاع مقـدس, خـانـم حميـرا خـان بيگـي, در خـاطـرات خـود مـي گـويــد:
((هنگام عمليات مرصاد در كرمانشاه از داخل يكـي از اتاقها صداي يك زن را شنيـدم كه با لهجه كـردي و بـا شجاعت, جـريان درگيـري خـودش با منافقيـن را تـوضيح مـي داد. كنجكاو شـدم. به طرف اتاق رفتـم تا چهره ايـن زن را ببينم. او يك زن قويهيكل و رشيد بود.
وقتـي چشمـش به مـن افتـاد, گفت: مـن اهل گيلان غرب هستـم. وقتـي منافقيـن به شهر حمله كـردنـد, با هميـن دستهايـم چهار نفـر از زنهاي منافق را به درك فـرستـادم. بعد بـا پـوزخنـد ادامه داد:
جان خودشان! منافقيـن مـي خـواستند خانه هايمان را قتلگاه كننـد, اما آرزويشان را به گـور بردند. آنها در شهر شايع كرده بـودنـد شام:
گيلان غرب, صبحـانه: بـاختـران! الحمـدلله ... صبحـانه در جهنــم نصيبشان شد!))(11) گرچه امام خمينـي دفاع از اسلام و قرآن كريـم و دفاع از مرزهاي عقيـده در ايران اسلامـي را بـر همه, مرد و زن واجب مـي دانـد, ليكـن در بحبـوحه جنگ بر امر ديگري نيز تإكيـد مي نمايد:
((مـن اميدوارم شما خواهران هـم در ميدان تحصيل كه يكي از امور مهمه است مجاهـده كنيـد و هـم در ميـدان دفاع از اسلام. ايـن از مهماتي است كه بر هر مردي, بر هر زني, بر هر كـوچك و بزرگي جزء واجبات است)).(12) همسـران شهيـد و رزمنـده بسياري به امر امام لبيك گفتند. خـواهر حـوريه بني اشرف مي گـويد: ((پـس از اسارت همسرم با شنيدن صداي گرم و كـوبنده او از راديو, روحي دوباره به كالبد غمگينـم دميده شد و تصميـم گرفتـم ادامه تحصيل بدهـم. در كنكـور آن سال مـوفق شـدم و در دانشگاه ثبت نام كـردم. ايام تحصيل را با سختـي فـراوان و بـا اميـد به بـازگشت همسـرم پشت سـر گذاشتــــم ...
پـس از فارغ التحصيلـي از دانشگاه در آمـوزش و پرورش به تـدريـس مشغول شدم, تا در اين سنگر به اداي دين بپردازم و ايـن در حالي بـود كه آزادگـان گـروه گـروه به آغوش خـانـواده خـود بـــــاز مي گشتند)).(13) تإكيد امام خميني همواره به حضـور پرقدرت زنان در صحنه هـاي دفـاع از اسلام همـدوش بـرادران بـوده است. ايشــان مي فرمايد:
((ملت عزيز مـا امـروز بحمـدالله تعالـي جـوانـانـي رزمنـده از خـواهران و برادران دارد كه با تعليمات نظامـي در سرتاسر كشـور قدرت تفكر را از دشمنان اسلام و ايران سلب و با اعتماد به قـدرت الهي و فـداكـاري در راه اسلام بـر همه مشكلات و همه قــــدرتهاي شيطاني غلبه خـواهد كرد)).(14) و نيز مـي فرمايد: ((ما مفتخريـم كه بانوان و زنان پير و جـوان و خرد و كلان در صحنه هاي فرهنگي و اقتصادي و نظامـي حاضر و همـدوش مردان يا بهتـر از آنان در راه تعالي اسلام و مقاصد قرآن كريم فعاليت دارند)).(15) خانـم مريـم سياول كه زمانـي در كردستان و مناطق جنگـي مربـي آمـوزش نظامـي بـود, مـي گـويـد: ((هـواپيماهاي عراقـي كه بـراي بمباران شهرها مـيآمـدنـد, گاهـي آنقـدر نزديك بـودنـد كه ما خلبانان آنها را مي ديديم و تيرانـدازي مـي كرديـم. يك دفعه مـن و 15 برادر كه به آنها آمـوزش مي دادم, به پشت خـوابيده و تيراندازي مي كرديـم. در ايـن تيراندازيها تـوانستيم چند هواپيما را بزنيـم)).(16) محور ديگـري كه در كلام امام خمينـي در بـاره دفاع مقـدس قابل تـإمل است, شـركت و حضـور در ميدانهاي رزم است.
ب ـ شركت زنان در ميدان جنگ
((ايـن تبليغات كه اگر اسلام پيدا شد, مثلا ديگر زنها بروند توي خانه ها بنشينند و قفلي هـم درش بزنند كه بيرون نيايند, ايـن چه حرف غلطي است كه به اسلام نسبت مي دهند! صدر اسلام زنها تـوي لشكر هم بـودند, توي ميدانهاي جنگ هـم مي رفتند)).(17) امام اينچنيـن باورهاي غلط و تبليغات سـوء دشمنان را در هـم مـي ريزد و جنگ را عرصه اي بـراي ظهور خلاقيتهاي زنـان و مـردان مـي داند.
((بانوان از صدر اسلام, در صدر اسلام با مردان در جنگها هـم شركت داشته انـد. مقام زن والاست. عالـي رتبه هستنـد. بـانـوان در اسلام بلندپايه هستند. ما مي بينيم و ديديـم كه زنها, بانـوان محترمات همـدوش مـردان بلكه جلـوي مـردان در صف قتال ايستادنـد, بچه هاي خـودشان را از دست دادنـد, جـوانان خـودشان را از دست دادنـد و شجاعانه مقاومت كردند)).(18)
دكتر كرامت يـوسفيان مي گـويد: ((مادري همراه پسر مجروحـش بـود. آرنج مجروح بر اثر اصابت گلوله پر از خون شده بـود. وقتي او را به اتاق عمل مي برديـم, مادرش آمد جلـو و گفت: دكترجان! يك كاري بكـن دستش زودتر خوب شود تا به جبهه برگردد. اول فكر كردم براي روحيه دادن به پسرش ايـن حرف را مي زند, ولي دستيارم ـ خليلـي ـ گفت: دكتـر! ايـن مادر يك پسرش شهيـد شـده و حرفهايـش هـم جـدي است)).(19)
امام خمينـي همـواره بانـوان را پيشگامان ميـدان جنگ مـي دانست:
((ملتي كه بانـوانـش در ميدانهاي جنگ با ابرقدرتها و در مـواجه شدن با قواي شيطاني قبل از مردها در ايـن ميدانها حاضر شده اند, پيروز خواهد شد)).(20)
خانـم زهرا محمـودي كه به ((مادر جبهه)) معروف است, مـي گـويـد:
((وقتـي فـرودگاه تهران بمباران شـد, بلافاصله به مجلـس رفتـم و گفتـم: مـن مجوز مي خواهم تا راحت به جبهه رفت و آمد كنـم. برگه عبـور بـرايـم صادر شـد و از آن زمان خانه ام مقر فعاليت خانمها شد)).(21)
ج ـ فداكاري زنان در دفاع مقدس
فـداكاري و ايثارگريهاي زنان از چشـم بابصيرت امام دور نمانـد. ايشان بارها مراتب قدردانـي خـود را از فداكاريها ابراز كردند.
ايشان مي فرمايد:
((درود بر خـواهران و بردران مصدوم و معلـول كه شجاعانه در راه حق و پيروزي, قيام و فـداكاري كردنـد و ملت را در جهان سرافراز كردنـد)).(22) از ميان ايـن سـرافرازان مـي تـوان به خانـم آمنه وهاب زاده اشاره كرد. ايشان در بخشـي از خاطرات خـود مـي گـويـد:
((وقتي جنگ شروع شد, روز دهـم به همراه 300 نفر از خـواهران به جبهه اعزام شديم. جزء آخريـن نفراتي بـوديـم كه از خرمشهر خارج مي شديم ...
بعدها در عمليات ثامـن الائمه و عمليات شكست حصر آبادان و عمليات بيت المقدس شركت كردم. والفجر يك, آخريـن عملياتي بـود كه در آن شركت داشتـم. كلا 7 بار مجـروح شـدم. يك بار در همان منطقه خـوب شـدم. پاي چپـم تـركـش خـورده است. تا به حال 3 بار عمل شـده و احتمالا آخر هـم قطع خـواهد شـد. قسمتـي از كبـد و روده هايـم را بـرداشته انـد. گـردن و كمـرم دچـار شكستگـي شـده.
وقتـي در منطقه غرب دچار مـوج گرفتگي شدم, تعدادي از دندانهايـم افتاد و گوش چپـم شنوايي اش را از دست داد. دوباره در منطقه فكه شيميايي شدم. در حال حاضر نصف يكـي از ريه هايـم را برداشته اند.
حالا اگر رهبر انقلاب اجازه بدهند, براي ياري مسلمانان به بـوسني و لبنان مـي روم)).(23) فـداكاريهاي زنان مسلمان در جبهه هاي جنگ همگـان را به تعجب وا مـي دارد. امـام خمينـي در ايـن بـــــاره مـي فرمايد: ((مقاومت و فـداكاري ايـن زنان بزرگ در جنگ تحميلـي آنقـدر اعجـابآميز است كه قلـم و بيـان از ذكـــر آن عاجز بلكه شرمسار است)).(24) البته ايـن تعجب همگانـي است. بـرادر جانباز ايران خواه مي گويد: ((... در ايـن عمليات بيش از هر چيز بايد به فـداكاري خـواهـر شجاع و ايثارگـري اشاره نمايـم. ايشان كه بـا عنـوان ديـده بان به طرف بهمنشير رفته بـود, با اطلاعات مـوثـر و مفيدي كه از موقعيت دشمـن مي داد, در موفقيت عمليات نقـش تعييـن كننده اي را ايفا كرد. او نوه شهيد بزرگوار ((نواب صفوي)) بـود. ايـن خـواهـر رزمنـده انسان را بـي اختيار به ياد فـداكاري زنان مجاهد صدر اسلام مـي انداخت. زنانـي چـون زينب, سميه, نسيبه, ... در آخريـن ديدار او را در حالـي ديدم كه پيكر پاك شهيـدي را با خود حمل مي كرد.
معلـوم شـد كه از يك عمليات چـريكـي مـوفق باز مـي گـردد)).(25) فـداكـاريهاي زنان جلـوه هاي گـونـاگـون دارد. جلـوه اي از آن در ازدواج ديـدني است. امام خمينـي در پيام روز زن سال 61 فرمـود:
((آنچه بـراي مـن يك خاطره فرامـوش نشـدنـي است, با اينكه تمام صحنه ها چنيـن است, ازدواج يك دختر جـوان با يك پاسدار عزيز است كه در جنگ هـر دو دست خـود را از دست داده و از دو چشـــم آسيب ديده بـود. آن دختر شجاع با روحي بزرگ و سرشار از صفا و صميميت گفت: حال كه نتوانستـم به جبهه بروم, بگذار با اين ازدواج ديـن خـود را به انقلاب و به دينـم ادا كرده باشـم. عظمت روحاني ايـن صحنه و ارزش انسـانـي و نغمه هـاي الهي آنـان را نـويسنـدگــان, شاعران, گـوينـدگان, نقاشـان, هنـرپيشگان, عارفان, فيلسـوفـان, فقيهان و هر كـس را كه شماها فرض كنيد, نمـي تـواننـد بيان و يا ترسيـم كنند و فداكاري و خداجـويي و معنـويت ايـن دختر بزرگ را هيچ كـس نمي تـواند با معيارهاي رايج ارزيابي كند)).(26) يكي از اين زنان بزرگ همسـر جانباز مجتبـي شاكـري است كه امام در ايـن باره فرمود:
((شما بـا ايـن ازدواج قلب امام زمان(ع) را شاد كـرديـد)). اما متـإسفيـم كه همسـر ايـن رادمـرد بزرگ و عاشق آلاله هاي نـور از مصاحبه و صحبت خـودداري مي كند و متـواضعانه مـي گـويد: ((كسانـي هستنـد كه كارهاي بزرگـي انجام داده انـد. مـن كاري نكـرده ام)).
د ـ شهادت و روحيه شهادت طلبـي زنان
امام خمينـي بارها بر روحيه شهادت طلبـي زنان تإكيد داشته انـد. حدود سه ماه پـس از پيروزي انقلاب امام فرمود: ((ايـن نور ايمان است كه شما خانمها از شهادت نمي هراسيد)).(27) ((جـوانان ما همه براي شهادت حاضرند, مرد و زن ما براي شهادت حاضرنـد)).(28) طلب دعا بـراي شهادت از سـوي زنان نيز مـورد تـوجه امام قرار گرفته بـود. ((همه زنها به مـن مي گـويند كه شما دعا بكنيد كه ما شهيد بشـويـم)).(29) در حالات مرحـوم فهيمه باباييان پـور, همسر شهيـد غلامـرضا صادق زاده, گفته انـد كه وقتـي امام از فهيمه بـراي جاري ساختـن صيغه عقـد درخـواست وكالت كردند, فهيمه با كلامـي رسا به امام عرض كـرد: جـواب مثبت مـن مشـروط است! اطـرافيان بـا تعجب پرسيـدنـد: چه شرطـي؟ فهيمه به امام گفت: به شرط دعاي شما براي شهادت هـر دوي مـا در ايـن دنيـا و قبـول شفـاعت مـا در آخــرت ...))(30) و ايـن روحيه شهادت طلبـي است كه امـام خمينــي را به پيروزي مطمئن مي نمايد:
((مـن هر وقت بانـوان محترم را مي بينـم كه با عزم و اراده قاطع در راه هـدف, حاضـر به همه طـور زحمت بلكه شهادت هستنـد, مطمئن مي شوم كه ايـن راه به پيـروزي منتهي مـي شـود)).(31) ايـن روحيه شهادت طلبـي كه مـوجب پيشرفت است, به فرمان امام خميني بايد حفظ شـود, زيرا متضمـن پيروزي است. امام در بخشـي ديگر مـي فرمايـد: ((ملتي كه شهيد در راه اسلام, هم از بانوان دارد و هـم از مردها و شهادت را هم بانـوان طلب مـي كننـد و هـم مردها, آسيب نخـواهد ديد. ما اميـدواريـم به ايـن سيل خـروشان ملت كه در جلـوي آنها بانـوان محترم كه ارزشمندتريـن قشرهاي ملت هستند و براي پيشبرد آمال اسلامي مجاهدت مـي كنند)).(32) زهرا محمـودي در خاطرات خـود مي گويد: ((وقتي سوسنگرد آزاد شد, ما داخل شهر رفتيـم. سـوسنگرد كاملا ويران شده بـود. در اوليـن روز كه به سوسنگرد وارد شديـم, به بيمارستان شهر رفتيم.
صحنه دلخراشي بـود. خانـم جواني را ديدم كه شهيد شده و جنازه اش روي زميـن افتاده بـود. روي يك تخت فقط قنداق يك نوزاد شيرخوار ديده مـي شـد و از خـودش خبري نبـود ... صحنه بسيار تكان دهنده اي بـود)).(33) زنان شهيـد راه حق را يافتنـد و با خون خـود مسيـر پيروزي را ترسيـم كردند, چنانكه روح خـدا بر آنان درود فرستاد.
((درود خداوند بر زناني كه در ايـن انقلاب و در دفاع از ميهن به درجه والاي شهادت نايل شـده اند)).(34) ((زنان و مردان و كـودكان نمـونه اي كه در زيـر بمبـارانها و از بستـر بيمارستـانها سـرود شهادت سـر مـي دهنـد و با دست و پاي قطع شـده بازگشت به جبهه هاي انسان ساز را آرزو مي كنند, فوق آنچه ما تصـور مي كنيـم ... اينان در ميدان خـون و شهادت راه حق را يافته اند)).(35) از خيل عظيـم شهداي دفاع مقـدس, مـي تـوان به شهيـدان دفاع مظلـومانه خـرمشهر اشاره كرد. شهناز حاجـي شاه سرانجام به همراه يكـي از همرزمانـش به نام شهنـاز محمـدي در هيـإت قـرآن مقـابل دفتـر حزب جمهوري اسلامـي در خيابان چهل متري خرمشهر به شهادت رسيـد و از حسيـن كه در روز دوم آبانماه 1359 در نزديكي فرمانداري به ايـن فوز عظيم نايل شـد, سبقت گرفت. هنـوز صـداي غمآلـود مادر شهيـدان شهناز, محسـن و حسيـن حاجي شاه در گوشمان است كه مي گفت: خودم قبر شهناز را در محل ورودي پـادگان دژ كنـدم ... مـن از تـرس اينكه جنازه دخترم به دست دشمـن بيافتـد, او را به خاك سپردم. داخل قبـر او شدم و كفـن را از رويش به كناري زدم. او را بوسيدم و بعد خاكها را به روي تازه گلـم ريختـم. اما پيكر حسيـن كه به شهيـدان كربلا پيـوست, تا زمان آزادي خرمشهر پيـدا نشـد)).(36) زنان پيروز ما بـراي شهادت رفتند. عاشق شهادت بـودنـد و مرگ در بستر شرم داشت كه قدم پيش بگذارد.
ه ـ جهاد زنـان در پشت جبهه و پشتيبـانـي رزمنـدگان
به نظر مـي رسـد جلـوه اي از فعاليتهاي زنـان در دفـاع مقــدس كه رسانه هاي جمعي آن را بازگـو كرده اند, هميـن است. امام خميني در جمع مسـوولان كشوري يك ماه پـس از آغاز جنگ ايـن نقـش را يادآور شده است:
((شما در تاريخ نگاه كنيد از صـدر تاريخ تا آخر اگر پيدا كرديد يك جايي را كه زنها و زنهاي جـواني كه حالا بايد فرض كنيد بروند سراغ جواني شان و پيرزنش و پيرمردش, پيرزنـش ايـن طور كوشـش كند در اينكه پشتيباني از ارتشـش بكنـد, پشتيبانـي از پاسـدارهايـش بكنـد. شمـا كجـا اگـر داريـد سـراغ بگـوييـد مـا بفهميـم؟
كجا شما همچـو چيزي داريـد كه دوش به دوش مـردها و پاسـدارها و ژاندارمري و ارتـش و همه قـواي مسلح دوش به دوش اينها زنها هـم همراهي بكنند؟))(37)
يكي از خـواهران مدافع خرمشهر مي گويد: ((در خرمشهر كه بـوديـم به دليل درگيـريهاي فشـرده و نگهبانيهاي شبـانه, فـرصتـي بـراي تعليـم نظامـي بسياري از خـواهـران نبـود. ناچار شبها بـا همان تعليمات مختصر دو ساعت به خط مقدم مي رفتيم و دفاع مي كرديـم ...
خمپاره مثل باران مـي باريـد. از چپ و راست گلـوله مـي زدنـد ... ايثار و فـداكاري در مرز, مرزي نـداشت. يكـي دو روز بعد, برادر جهانآرا حفـاظت از مهمـات را به مـا سپـرد)). (38) حمـــايت از رزمنـدگان قيمت مادي نـداشت. بانـوان در ايـن جنگ از جان و روح مـايه مـي گذاشتنـد. امـام در يكـي از سخنـانـش مـي فـرمـايد:
((الان كـي هست كه دارد از آنها[ ارتشـي ها] پشتيبـانـي مـي كنـد؟
آن زنهايي كه براي شما نان مي پزند و آن مردمي كه براي شما پـول مي دهند و آن مردمي كه براي شما ذخيره مـي دهند و آنقدر چيزها را مـي فـرستند, هميـن مردم مسلماننـد)).(39) يكـي از راويان حماسه مي گويد: ((با وجودي كه پير بود و خميده اما فعال و پركار بـود. در ستاد پشتيبانـي استان فارس فعاليت مـي كرد. در گرماي تابستان مقابل آتـش مي نشست و براي جبهه ها نان مـي پخت. روزي خبر آوردنـد پسـرت مجـروح شـده و در بيمارستان شيـراز بستـري است. به ملاقات پسرش رفت و پـس از ساعتي برگشت. قبل از آنكه كارش را آغاز كند, فقط گفت:
الحمدلله فرزند مـن هـم عضوي از بدنش را در راه خدا و اسلام داد و مـن را پيش حضرت عباس(ع) روسفيد كرد)).(40) هميـن فعاليتهاست كه امـام از آنها به عنـوان ارزش ياد مـي كنـد و در جمع رييـس و نمايندگان مجلـس عنـوان مـي كنـد كه بايـد به آنها اقتـدا شـود:
((مـن وقتي كه در تلـويزيـون مي بينـم ايـن بانـوان محترم را كه اشتغال دارند به همراهي كردن و پشتيبانـي كردن از لشكر و قـواي مسلح, ارزشي در دلـم احساس مي كنم كه براي كـس ديگري نمي تـوانـم ايـن طـور ارزش قايل بشـوم ... سـربـازان گمنامـي هستنـد كه در جبهه ها بايد گفت: مشغول جهاد هستند ... ما بايد قـدر ايـن نعمت را بـدانيم و اقتدا كنيـم به ايـن زنها و بانـوان و بچه هاي پشت جبهه و آنهايـي كه خـود در شهرهاي مخروبه و نيمه مخروبه حاضرند.
ماها بايد از اينها اخلاق اسلامـي و ايمان و تـوجه به خدا را ياد بگيريـم)).(41) از ايـن مقتدايان جنگ نمونه هاي زيادي را مي توان برشمرد. خواهر آتـش پنجه مـي گـويد: ((عده اي از خـواهران دوشادوش بـرادران رزمنـده در مسجـد, در بيمارستان هر جاي ديگري كه نياز به وجود آنها حـس مي شد, به خدمت و فعاليت مشغول بـودند. يكي از خـواهران فـداكار مادر خانـم ميمنت كريمـي (يكـي از امـدادگران آبادان) بـود. ايـن مادر در جريان حمله شكست حصر آبادان در شهر مانـد و به محض ورود رزمنـدگان به شهر ظرف آبـي به دست گـرفت و دست و پاي رزمندگان را كه گلي و خاكآلود بـود, شست و پنبه خيـس به لب و دهـان آنها كه خشك و تشنه بـود, كشيـد مبـادا كه تــرك بردارد و اذيت شـوند. او با اين كار خـود كوچكتريـن كمكي كه از دستـش برميآمد, انجام مي داد)).(42) جلوه ديگر از ايـن پشتيباني در تهيه لبـاس بـراي رزمنـدگان بـود. خـواهـر ابـري مـي گـويـد:
((قبل از آغاز عمليات كـربلاي 4 خـواهـران شبهاي زمستان تـا صبح بـي وقفه لبـاسهاي شيميـايـي و مـاسكهاي مخصـوص رزمنـدگـــان را مـي دوختند. به خاطر سردي هـوا و جنـس مخصـوصـي كه ايـن پارچه ها داشتند و در هـواي سرد بسيار سخت مي شدند, به خاطر هميـن, صبحها وقتـي خـواهران براي نماز دست از كار مي كشيدند, دستهايشان بشدت زخـم شـده بـود)). (43) ايثـاري چنيـن را امام حاصل تحـول زنان مـي دانـد و به هميـن جهت سهم بيشتري در نهضت را به آنها اختصاص مي دهد.
((آنچه كه در ايران بزرگتـر از هر چيز بـود, تحـولـي است كه در بانوان ايران حاصل شد. بانـوان ايران در ايـن نهضت و انقلاب سهم بيشتـري از مـردان دارنـد و امـروز هـم كه در پشت جبهه ها مشغول فعاليت هستنـد, سهم آنها بيشتـر از ديگـران است)).(44) جلـــوه ديگري از پشتيبانـي جبهه ها در اهداي طلا و زيـورآلات است. چنانكه امام خمينـي در ايـن باره مـي فرمايـد: ((امروز همكاري و همياري مردم بـي سابقه است. ما هر روز شاهـد بانـوانـي هستيـم كه ماحصل عمـرشـان يك تكه طلا را مـيآورنـد و در راه خـدا و جنگ انفـــاق مي كنند)).(45) در ايـن باره مرحـوم فهيمه بابائيان پـور در دفتر خود چنين يادداشت كرده است:
((... قلبـم داشت از جاي كنده مي شد. دستم را از زير چادر بيرون آوردم. يك بار ديگر براي آخريـن دفعه به آن نگاه كردم. از دستم بيرونش آوردم. گفتـم: براي جبهه مي خواهم بدهـم ... مـن به خاطر ميآوردم لحظات خوشي را كه براي خريدش صرف كرده بوديـم. از ايـن مغازه به آن مغازه و سپـس در مغازه اي كـوچك از پشت شيشه نظر هر دومـان را به خـود جلب كـرده بـود. مغازه دار وقتـي آن را آورد, گفت: عقيق ايـن انگشتر يمني است. تـو خيلي خـوشحال شدي. دست در جيب كردي و پـولهايـي را كه از جبهه گرفته بـودي, به خاطر تنها خـريـد ازدواجمان دادي. آري در يادم ميآمـد. مـي خـواستـم به آن بـرادر بگـويـم: آري بـرادر طلاست. تنها خـريـد ازدواجمـان است. مي خواستم بگويم كه مـن خيلي دوستش دارم. مي خواستم بگويم كه چند روزي در دستم كردم كه خاطرش در ذهنـم بماند. مي خـواستـم بگويـم تـولد زهراي اطهرش خدا را صد هزار بار شكر كه مي خـواهيـم در يك مـورد كـوچك پـايـم را جـاي پـايش بگذارم.
برادر نوشت: انگشتر طلا با نگيـن دريافت گرديد و مـن هـم زير آن را امضا كردم. از دكه كمك به جبهه بيرون آمدم. پيش خودم گفتـم: يا زهرا قبول كن)).(46)
ايـن فعاليتها از ديـدگاه امام روح الله چـون فعاليت در جبهه ها است. ((شما بانـوان در پشت جبهه آن فعاليتـي را مـي كنيـد كه آن سلحشـوران در جبهه هـا)).(47) در بخشـي از پيام امـام خمينـي در تجليل از شهداي گـرانقـدر انقلاب اسلامـي آمده است:
((اگر نبـود مجاهـدت شما, برادران و خـواهران بزرگـوار, شما در جبهه ها و پشت جبهه ها كه بـا اخلاص خاص خـود عنايت خـاص خـداونـد قادر را جلب نمـوديد, كدام قدرت و كدام ابزار جنگـي مـي تـوانست جمهوري اسلامي و كشور عزيز شما را از ايـن درياي مواج متلاطـم كه شـرق و غرب و وابستگان به آنان دست به دست هـم و بازو به بازوي يكـديگـر داده و در پـي غرق آن كـوشيـدنـد و مـي كـوشنـد, نجـات دهد؟!)).(48)
خـانـم زهـرا محمـودي كه به مـادر جبهه معروف است, در بخشـي از خاطرات خـود چنيـن عنـوان مـي كند: ((يك بار به تنهايـي عازم خط شدم. فقط چند نفر از رزمنده ها همراهـم بودند. وقتي در خط وسايل را بيـن بچه ها تقسيـم كردم, يكي از رزمنده ها مرا كنار تـوپ 106 بـرد و گفت: مادر! ما ايـن تـوپ را روي سنگر فرمانـدهـي عراقـي تنظيم كـرده ايم. دوست داريـم با دست شما شليك شـود. ان شإالله به هدف بخـورد و گروهـي از فرماندهان عراقـي به درك واصل شـوند ... با كمك بچه ها گلوله تـوپ را شليك كردم و بعد شنيدم كه درست به هـدف اصابت كرد)).(49) امام تإكيد داشتنـد بانـوان بايد در پشت جبهه فعال باشند و الحق كه بانـوان ايـن مطلب را بخـوبي به ثبـوت رسـانـدنـد. به نمـونه هـاي زيـر تـوجه كنيـد:
((بچه ها كاملا در تيـررس عراقيها بـودنـد. اگـر سـرشـان را بـالا مي گرفتند, مطمئنا هـدف تك تيراندازهاي عراقـي قـرار مـي گرفتنـد.
حركت بچه ها به صـورت خزنده و سينه خيز بـود. مسيري را هـم كه ما مي خواستيم با گذشتـن آن به بچه ها برسيم, به هميـن صورت بود ... با هر تلاشي بـود خود را به سنگر بچه ها رسانديـم. براي رزمندگان باور كردني نبـود. نيم خيز در سنگر آنها نشستيـم. باورشان نمي شد كه ما آنجا باشيم. هدايا را تقسيم كرديـم. سپـس ذوباره به صورت سينه خيز از سنگـر آنها دور شـديـم)).(50) خـواهر علـي خانـي نيز مـي گـويد: ((يك روز در ستاد بيت الزهرا مشغول مرتب كردن هـداياي مردمـي بـوديـم كه بعد از باز كردن يكـي از بسته هاي قنـد و شكر ناگهان چشممان به نامه اي افتاد كه در حاشيه آن نوشته شده بـود:
من بيـش از ايـن تـوان كمك به جبهه را نـداشتـم ... مـن كـوپـن يك نفـره اي داشتـم كه ارزاق آن را بـراي شمـا رزمنـدگـــان اسلام فـرستادم)).(51) دو نمونه فـوق نمـونه كـوچكـي از رزم پشت جبهه بودند كه تـوسط بانـوان صـورت گرفت. آنها حاضر بـودند از مال و جـان خـويـش بـراي حمـايت از رزمنـدگـان دست بشـويند.
و ـ موضع و مقام خانواده شهدا
امام خانـواده شهدا را چشـم و چراغ ملت مي داند و البته آنها به شهادت افتخار مي كننـد. امام مـي فرمايـد: ((ملتـي كه خـواهران و مادران دليرش افتخار به مرگ جـوانان بـرومندش مـي كنـد كه در صف شهدا هستند, پيروز است)).(52) حجت الاسلام محمـدرضا وحيدينژاد نقل مـي كنـد: ((هنگامـي كه در مقـابل پيكـر مطهر شهيـد احمـد اسـدي ايستاديـم, همه بشـدت نگـران حال مادرش بـوديـم. اما بـا اينكه گلـوله اي بي رحـم يك طرف سر شهيد را برده و پدرش تاب تحمل از كف داده بود, مادر به صبوري سروهاي سرافراز گرد پاره دلـش به طواف برخاسته بـود و در نگاه حيرت جمع, زبان به ذكر صلوات بر محمد و آل محمد(ص) معطر مـي كرد و براي پاسـدارانـي كه گرداگرد ما حلقه زده بـودند و به نظاره ايستاده بـودنـد, دعا مـي كـرد و دريغ از قطره اشكي!)).(53)
امام خمينـي همواره بر ايـن امر تإكيـد دارنـد كه نمـونه زنان تاريخ ما تنها در صدر اسلام يافت مـي شـود. ((زنها و مادرهايي كه بچه هايشان شهيد شده است, مي گويند ما مفتخر هستيـم و يكي دو تاي ديگر كه داريم, اينها را هـم مي خـواهيـم شهيد بشوند و دعا كنيد كه شهيد بشوند. اين تحولي بود, همان تحولي كه در صدر اسلام بيـن مسلميـن حاصل شده بـود كه شهادت را براي خـودشان فوز مي دانستند ... از اين جهت ايـن پيروزي ما مرهون همچو تحول روحي است كه در مـردم پيـدا شـد)).(54) زنـان نمـونه اي كه شهادت را جـاودانگـي يارانشان و همسرانشان مي پنداشتند و از رفتـن آنها كوچكترين غمي به خود راه نمي دادند.
راويان خرمشهر حكايت مي كنند:
((در خـرمشهر خـواهري بـود به نام زهره حسينـي. او در هفته اول جنگ پدر شهيدش را با دستهاي خـود دفـن كرد. در روز يازدهـم مهر 1359 هـم بـدن قطعه قطعه شـده بـرادرش علـي را كه در مــــدرسه ((دريابـد رسايـي)) به شهادت رسيـد. خـداونـد به زهره حسينـي و خـواهـرش چنان تحملـي داده بـود كه كارشـان در گلزار شهدا دفـن شهيدان و نگهبانـي جنازه ها شـده بـود)).(55) فداكاري, زن و مرد نمي شناسـد, اما به فرمـوده رهبـر كبير انقلاب اسلامـي, نقـش زنان چشمگيـر و نمايانتـر است. زنان ما علاوه بـر آنكه در جبهه و پشت جبهه نقش فعالـي را ايفا مـي كردنـد, نقـش مادري و همسري را نيز داشتنـد و در عيـن حـال مـدافع عصمت و عفت خـود بـودند.
خواهر مهناز جزايري در خاطرات خـود مـي نـويسـد: ((ادامه عمليات كربلاي 8 بـود و رزمنـدگان از منطقه غرب, خرمال و شاخ شميران در حال نفـوذ بودند. بيمارستان خيلي شلوغ بـود. علاوه بر آنكه حمله هواپيماهاي عراقي باعث شده بـود كه تعداد زيادي زن و بچه و پير و جـوان بشـدت مجـروح شـونـد. تعداد مجـروحيـن زيـاد بــــود و جراحتهايشان همراه با خاك و خون بود. امكان شستشوي زخـم نبـود. بايد سريع از خونريزي جلوگيري مي كرديـم و آمپـول كزاز و سرم به آنها تزريق مي كرديـم. در ميان آنها زني ميانسال بود كه به خاطر شدت جراحتـش فكر كردم زنده نيست. پيكر خونيـن او به خاك و خـون آغشته بـود. از نـاحيه صـورت بشـدت آسيب ديـده بـود.
شكافي عميق از بالاي سر تا لب فـوقاني ديده مي شد كه صـورت را دو قسمت كرده بود. پـوست صورتـش كه چاك خـورده بـود, در دو طرف سر جمع شـده بـود و در وسط استخـوان جمجمه و فك دنـدانهايـش ديـده مـي شد. كره چشمـش از حدقه بيرون زده بـود وكنار گـوشهايـش قرار گـرفته بـود. دقت كـردم ديـدم تكـان نمـي خورد.
نبضش را گرفتـم. ناله اي كرد, حدس زدم در بيهوشي است, اما مطمئن بودم كه زنده است. تصميـم گرفتـم به او آمپول كزاز تزريق كنـم. آرام دستـم را نزديك بـردم. ناگهان دستـم را گـرفت. جا خـوردم, مطمئن بـودم كه نمي تواند ببيند. خيلي زود فهميدم براي چه دستـم را گرفته است. آرام دهانـم را كنار گوشـش بردم و گفتـم: مـن زن هستـم. بلافاصله دستـش شل شد و آرام مچـم را رها كرد. لحظه اي به چشمـش كه آويزان از حدقه بود, خيره شدم و به واكنشـش فكر كردم. او در آن حال هـم مدافع عصمتـش بود)).(56) درود بر همه شهيدان, درود بر همه بانوان فـداكار, درود بر بانـوان شهيـد و درود بـر امام شهيدان.
منبع: http://www.daneshpajhoo.blogfa.com/