توفان تبهکاران
خاندان اموی که نیای آنان «اُمیّه بن عبدالشمس» می باشد، در همان روزگار جاهلیت و قبل از بعثت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله با بنی هاشم نهایت عداوت را بروز می دادند و با طلوع اسلام توسط حضرت محمد صلی الله علیه و آله به کینه توزیهای خود ادامه دادند؛ اما وقتی معجزات و آیات روشن نبوت را مشاهده کردند و از سویی بازوی آیین محمدی توسط مجاهدان فداکار از مهاجر و انصار نیرومند گردید، خصومتهای خود را پنهان ساختند تا آنکه در اواخر حکومت عثمان علنی گردید و هنگامی که امام علی بن ابی طالب علیه السلام زمام امور مسلمین را به دست با کفایت خود گرفت، این عداوتها به اوج خود رسید.
سنگ بنای این انحرافات و طغیانها توسط «معاویۀ بن ابی سفیان» گذاشته شد و نبرد صفین نقطۀ عطف پیدایش سلسلۀ اموی بود. در پی فتنۀ خوارج که حضرت علی علیه السلام برای فرو نشاندن آشوب آنان اهتمام ورزید. معاویه به تجدید نیرو و تقویت موضع خویش پرداخت و چون امیرمؤمنان در 21 رمضان المبارک سال 40 ق به شهادت رسید، در شوّال همین سال رسماً در بیت المقدس دعوی خلافت کرد و خود را امیرالمؤمنین خواند.
در پی کناره گیری امام حسن مجتبی علیه السلام از خلافت برای حفظ مصالح اسلام و جامعۀ مسلمان و جلوگیری از خونریزی، معاویه دولتی عربی محض در شام پایه گذاری کرد که نود سال ادامه یافت و پس از وی سیزده تن از اعضای خاندانش بر جهان اسلام حکومت کردند. فرمانروایان و کارگزاران اموی همگی – جز موارد خیلی نادر و استثنایی – افرادی ستمگر، فاسد، دنیاطلب، خوشگذران و ضد فضیلت بوده اند، آنان ادارۀ امور را به دست سفاکان و جانیانی چون «بسر بن ارطاۀ»، «حجاج بن یوسف ثقفی»، «خالد بن عبدالله قسری»، «زیاد بن ابیه» و فرزندش «عبیدالله» و نظایر این جرثومه های فساد قرار دادند. 1 متأسفانه عده ای که جزء صحابه بودند و با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دیدار داشتند، در پایه ریزی خلافکاریهای بنی امیه دخالت داشتند، آنان با معاویه پیمان بسته و از بنی امیه طرفداری کردند و بدعتها و تحریفات اموی را بر اسلام و سنّت محمدی صلی الله علیه و آله ترجیح دادند. «عمرو بن عاص»، «مغیرۀ بن شعبه»، «ابو هریره»، «سمرۀ بن جندب»، «مروان بن حکم»، «اشعث بن قیس» و «جریر بن عبدالله» در زمرۀ این افرادند؛ البته تعهد اینها به برنامه های رسول اکرم صلی الله علیه و آله نیز بسیار ضعیف و مشکوک بود و از زبان آن حضرت در روایات متعددی نکوهش گردیده اند و از لسان ائمه هدی علیهم السلام نیز هم هیچ فضیلتی برایشان نقل نگردیده است2.
همراهی این افراد با امویان از مرز اظهارات و فعالیتهای مُسلّحانۀ آنان فراتر رفت و به جعل احادیث و روایاتی از لسان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله انجامید که امویان را تأیید و فضیلتهای ائمه هدی علیهم السلام را مورد تأمّل قرار می داد. امویان هشدار دادند هر کس از فضیلت حضرت علی علیه السلام و خاندانش بگوید، جان و مالش در امان نخواهد بود. 3 خطبا در هر شهر و دیاری بر فراز منبر به آن جانشین راستین رسول اکرم صلی الله علیه و آله ناسزا می گفتند، و از او و علویان بیزاری می جستند. 4 ستم و فشار امویان و عمّال آنان به بنی هاشم تا بدانجا رسید که هر گونه رابطه با آنان جرم سنگینی به حساب می آمد، علویان و سادات تحت شدیدترین شکنجه ها، تهدیدها و اهانتها قرار می گرفتند. 5
این گونه رفتارها و تبهکاریها هرگز مورد تأیید ائمه هدی علیهم السلام نبود. حضرت علی علیه السلام حاضر نشد حتی یک لحظه حاکمیت معاویه را بپذیرد. 6
امام حسن مجتبی علیه السلام به صراحت خطاب به معاویه اعلام کرد: «امروز از اینکه مشاهده می کنیم تو بر خلافت هجوم برده ای، در حالی که لیاقت و شایستگی آن را نداری، بسیار شگفت زده شده ایم.» و در خاتمه تهدید کرد، در صورتی که دعوت او را نپذیرد، او با یاری مسلمانان به سراغش خواهد رفت. 7
اما حیله گریهای امویان و بی بصیرتی خواص و اختلاف جامعۀ مسلمین موجب گردید که این دیدگاه صورت عینی و علمی به خود نگیرد. با روی کار آمدن یزید و آشکار گردیدن فساد و جنایتهای او، خلافکاری امویان برای اقشاری از مسلمانان مُسلّم گردید، بدین گونه بعد از آن همه تباهی موضع آل محمد صلی الله علیه و آله در برابر دشمنان اسلام موضع قیام گردید، و در واقع دو صف حق و باطل در مقابل هم قرار گرفت که در یک طرف امویان دیده می شدند که تا آخرین لحظه با رسول اکرم صلی الله علیه و آله در تضاد بودند و سی سال بعد از رحلت آن سرور عالمیان، موقعیت خود را بدانجا رساندند که بدون هر گونه لیاقت و شایستگی و با کارنامه ای از خطا و خلاف در رأس جامعه ای که خاتم پیامبران بنیاد نهاده بود، قرار گرفتند، و در سوی دیگر این مبارزه پاکانی از خاندان رسالت و مسلمانان خالص و وارسته بودند و در جانب دیگر اشراف قدرتمند مکه ـ که خواستار احیای جاهلیت و سنتهای موهوم و ضد ارزشهای الهی بودند ـ دیده می شدند. همانهایی که در پی یافتن جایگاهی بودند که با پیروزی اسلامی و درخشندگی نور توحید، از دست داده بودند. 8
در این میان امام حسین علیه السلام جهت بر پا کردن حماسۀ عاشورا روان گردید تا بدین وسیله در اعماق تاریکیها و نارواییها روشنایی پدید آورد و حرکتی با شکوه و جاوید را بنیان نهد. این نهضت مقدس پرده از سیمای کریه بنی امیه برافکند و پایه های آن را متزلزل ساخت، و گام اساسی ار در راه بیداری و بصیرت جوامع اسلامی برداشت. 9 امام سجاد علیه السلام و حضرت زینب(س) نیز برای زنده ساختن این حماسه و متبلور ساختن قیام پدرش، به صورتهای گوناگون و در فرصتهای مناسب اهتمام ورزید. 10 آن حضرت فرزندی را پرورش داد که شصت سال بعد از قیام عاشورا به خیزشی خونین دست زد و علیه «هشام بن عبدالملک» قیام کرد. 11
روال زوال
دوران امامت حضرت امام باقر علیه السلام (114 - 95ق) و امام صادق علیه السلام (148–114ق) که متجاوز از نیم قرن است، با ضعف، زوال و انقراض حکومت امویان و انتقال خلافت به عبّاسیان مصادف گردید. از آنجا که خلفای نالایق اموی بدعتها و انحرافهای آشکاری را در ارزشهای دینی و سنتهای اسلامی به وجود آورده و کوشیدند به جای پیروی از سیره و سنت رسول اکرم صلی الله علیه و آله در کشورداری روش شاهان ایران و رومیان را مورد تقلید قرار دهند و خلافت اسلامی را به امپراتوری اشرافی مبدّل سازند، خشم و نفرت جوامع اسلامی را به وجود آوردند، عواملی که باعث انزجار از این حکومت گردید، بر محورهای ذیل بود:
1. نظام حکومتی از زمان معاویه به بعد تبدیل به رژیم استبدادی موروثی تبدیل گردید.
به همین دلیل برخی رجال و مورخان مسلمان حکومت معاویه را به نظام سیاسی کسری و قیصر تشبیه کرده اند. «یعقوبی» کارهای او را که نشانه هایی از نظام ملوک ایران و روم بود، چنین بر شمرده است: «نشستن بر تختگاه و نشانیدن دیگران در پایین آن، انتخاب بهترین اموال مردم و اختصاص آنها به خود.» 12
«ابوالاعلی مودودی» چند ویژگی برای تفاوت نظام سلطنتی معاویه با خلافت قبل از وی مطرح کرده است، یکی آنکه مردم را با ترس و تهدید وادار به بیعت با خود کرد و این ویژگی نارضایتیها را برانگیخت و خود معاویه به آن اعتراف کرد. 13 این موضوع در ادامه به موروثی شدن خلافت در میان امویان انجامید؛ دوم، دگرگونی در روش زندگی خلفا و به کاربردن شیوه های حکومت فرمانروایان روم و ایران؛ سوم، تصرّف در بیت المال به صورت ثروت شخصی شاه و دودمان او درآمد و کسی نمی توانست دربارۀ حساب و کتاب آن، حاکم وقت را بازخواست کند؛ چهارم، پایان آزادی ابراز عقیده بود و کسی را در این دوره یارای امر به معروف و نهی از منکر نبود، پنجم، پایان آزادی و اختیارات قوۀ قضاییه. ششم، خاتمۀ حکومت شورایی، هفتم، ظهور تعصبهای نژادی و قومی. هشتم، نابودی برتری قانون،14 خصوصاً قوانین الهی. «جرالدها وتینگ» اسلام شناس اروپایی، نوشته است: «سنگین ترین کارنامۀ خطای امویان این است که خلافت را برای خاندان خویش موروثی ساختند.» 15 وی در جای دیگر نوشته است: «معاویه نخستین کسی بود که خلیفه را به مَلِک تحریف کرد.» 16
2. بیت المال مسلمین که می بایست برای امور رفاهی، عمرانی، خدماتی و ارتباطی جامعۀ اسلام و رفع شکافهای طبقاتی و ریشه کن کردن فقر و ناداری هزینه گردد و برای رونق و توسعۀ دنیای اسلام به کار گرفته شود، به حاکمان این سلسله، والیان آنان و بستگان و انساب آنان اختصاص یافت و آنان بخش مهمی از این داراییها را صرف عیاشی، خوشگذرانی و سرکوبی علویان، شیعیان و تبلیغات ضد اهل بیت علیهم السلام می کردند.
3. دستگیری، زندانی، کشتار، شکنجه و قتل عام علاقه مندان به ساحت خاندان طهارت و شیعیان در عصر بنی امیه امری متداول بود. خاندان اموی در خصومت ورزی با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در میان مکیان انگشتها بودند و عمده آنها هنگامی به اسلام گرویدند که بر همگان روشن شد سرانجام پیروزی با پیامبر است؛ اما با این همه با ظاهرگرایی، در میان جامعۀ اسلامی رخنه کردند و از شرایط به سود خویش بهره برداری نمودند و با تدبیرهای سیاسی آغشته به نیرنگ و حیله گری، به قدرت دست یافتند و بر جای طلایه داران اسلام که خدمتهای خالصانه ای به این آیین نموده بودند و از دستورات پیامبر صلی الله علیه و آله تبعیت می کردند، نشستند و در قدرت، سیاسی در پیش گرفتند که به بدترین شکل ممکن قاطعانه در برابر اسلام سر برکشیدند و به بسیاری از بزرگان صدر اسلام ستم رو داشتند و در صدد حذف فکری و فیزیکی افرادی از خاندان رسول اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه هدی علیهم السلام بر آمدند. 17 سبّ و لعن بر حضرت علی علیه السلام که جانشین راستین رسول اکرم صلی الله علیه و آله بود، از فعالیتهای تبلیغی گستردۀ امویان بود، آنان می خواستند با فشار و ارعاب، سیمای آن حضرت را به عنوان شخصیتی برجسته و برخوردار از فضایل و مکارم عالی و آراسته به معرفت و بصیرت حذف و از او عنصری جنگ طلب و خونریز بسازند. 18 امام حسین علیه السلام و برخی یاران و افرادی از خاندانش را در سرزمین نینوا به طرزی فجیع به شهادت رساندند، و امام سجاد علیه السلام و امام باقر علیه السلام نیز توسط این سلسله شهید شدند.
کشتار شیعیان از زمان حضرت علی علیه السلام آغاز گردید و بعد از شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام این روند به نحو شدیدتری ادامه یافت، مأموریت «زیاد بن ابیه» سرکوبی شیعیان در کوفه و سراسر عراق بود. معاویه به وی دستور داده بود تا هر کسی را که پیرو علی علیه السلام است، از بین ببرد، چنان چه خودش دستور به دار آویختن گروهی از شیعیان را صادر می کرده است. زیاد همواره در پی شیعیان بود و هر کجا آنان را می یافت، به قتل می رساند. او دست و پای افراد را قطع می کرد و آنان را از نعمت بینایی محروم می ساخت، «سمرۀ بن جندب» که جانشین زیاد در بصره بود، حدود هشت هزار نفر را در این دیار کشت. 19
مهم ترین فردی که از طریق کشتار و جنایات فراوان نقش اساسی در تحکیم بنای مروانیها داشت «حجاج بن یوسف ثقفی» است، خودش گفته بود: مهم ترین لذتهایش خونریزی و اقدام به کارهایی است که هیچ کس جرأت آن را ندارد. 20 نتیجۀ جنایات او در عراق کشتار پیش از یکصد و بیست هزار نفر بود، مُتجاوز از پنجاه هزار نفر مرد و سی هزار زن که نیمی از آنها مجرد بودند، در زندانهای مختلط حجاج به سر می بردند. 21
4. فقها و قاضیان درباری برای خوش آمدگویی زمامداران اموی احکامی بر خلاف قرآن و سنت نبوی صلی الله علیه و آله صادر می کردند. «محمد بن مسلم بن شهاب زهری» (متوفای رمضان 124ق) خلیفه نزد خداوند محاکمه نمی شود. از موافقان بنی امیه بود که برای آنان حدیث می ساخت. قبل از او «سمرۀ بن جندب» با جعل روایات از این خاندان و کارنامۀ آنان حمایت می کرد. «ابراهیم نخعی» این راه پرآفت را ادامه داد. «ابوالزناد» که فقیه مدینه بود، با «هشام بن عبدالملک» پیوندهایی برقرار کرد، «ابوبرده» فرزند «ابو موسی اشعری» که بعد از مرگ «شریح» قاضی کوفه، به منصب قضاوت رسید، وابسته به امویان بود، از وظایف عمدۀ این گونه افراد، تحکیم موقعیت امویان و توجیه رفتارهای فرمانروایان مذکور و موضوع تبعیض نژادی و برتری عرب بر عجم بود، آنان احادیثی در مذمت مخالفان این سلسله و نقل کرامتهای امویان جعل می کردند و چنین اشاعه می دادند که خلیفه نزد خداوند محاکمه نمی شود. 22
5. در دوران امویان، کیفرها و مجازات هیچ گونه تناسب و تطابقی با میزان جرم و خلاف نداشت و به نظر حاکم وقت بستگی داشت، گاه فردی را با کارنامه ای سیاه از خلاف و فساد می بخشیدند و گاه بی گناهی را به اتهامی ساختگی و موهوم، شکنجه کرده و یا خونش را می ریختند.
6. منکرات و خلافکاری در میان خلفای این سلسله رواج یافته، کمتر کسی جرأت می کرد حاکمی را از کار زشتی بازدارد، در واقع اصل حیات آفرین امر به معروف و نهی از منکر تحلیل کرده بود.
در این دوران هر نوع مخالفتی به بهانه های دینی و سیاسی سرکوب می گردید، به گفته «سیوطی»: عبدالملک مروان مردم را از امر به معروف نهی کرد، او تهدید نمود هرکس مرا به سوی درستی و تقوا فرابخواند، گردنش را قطع می کنم. 23 خلافکاری در میان خاندان اموی به صورت عادی درآمده بود و آنان به راحتی احکام اسلامی را زیرپا می نهادند و مردم شهامت اعتراض و انتقاد نداشتند؛ زیرا به شدت سرکوب می شدند.
معاویه اولین کسی است که خلاف سنت نبوی صلی الله علیه و آله رفتارهایی از خود بروز داد، در عهد او «عمرو بن عثمان نخستین فردی است که آشکارا ربا خورد و «مغیرۀ بن سعید» که از سوی معاویه والی کوفه بود، اولین حاکمی است که رشوه گرفت. خلفای اموی عقاید انحرافی را ترویج می کردند تا آسوده تر به خلافها و بدعتهای خود ادامه دهند. امام حسین علیه السلام در بیان علت عدم بیعت خود با یزید، خطاب به ولید، حاکم مدینه فرمود: «يَزِيدُ رَجُلٌ فَاسِقٌ شَارِبُ الْخَمْرِ قَاتِلُ النَّفْسِ الْمُحَرَّمَةِ مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ وَ مِثْلِي لَا يُبَايِعُ مِثْلَهُ...؛ 24 »
«مقریزی» می گوید: بنی امیه هیچ وقت اسلام را دین خود ندانسته بودند و چگونه می شود آنها را خلیفه رسول خدا صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین دانست؛ زیرا امیرمؤمنان باید کسی باشد که ایمانش از تمام مؤمنین قوی تر و سابقه اش در اسلام بیشتر و خدماتش به عالم اسلام افزون تر بوده، در راه ترقی و پشرفت اسلام بیش از سایرین صدمه خورده باشد، به علاوه در دانش و معرفت از معاصرین برتر باشد، آنها نه تنها این امتیازات را نداشته؛ بلکه معاند دین بودند؛ خانۀ خدا را خراب کردند، و گفتند: خلیفه از رسول خدا صلی الله علیه و آله محترم تر است، برخی از آنان برفراز منبر شراب خوردند، خانه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را غارت کردند و در مدینه متعرض ناموس مسلمانان شدند، به شهوت رانی و شکم پرستی اهمیت می دادند. 25
7. حریم شعائر و جلوه های اسلامی شکسته می شد و به آنچه از دیدگاه مسلمانان قداست داشت، اهانت روا می داشتند، چنان که در سال 64 ق «حصین بن نمیر» فرماندۀ سپاه شام به بهانۀ از میان برداشتن «عبدالله بن زبیر» که به مسجد الحرام و خانۀ کعبه پناه برده بود، این حرم امن الهی را طعمۀ حریق ساخته، و در تخریب کعبه کوشید، بار دوم «حجاج بن یوسف ثقفی» همراه لشکر دوازده هزار نفری مدت هشت ماه به محاصرۀ مکه پرداخت و منجنیق در اطراف شهر نصب کرد و آتش و سنگ بر مسجدالحرام فرو ریخت، به طوری که کعبه آتش گرفت. او با گستاخی هر چه تمام تر، حتی از ریختن کثافات بر روی مسجدالحرام خودداری نکرد و سرانجام در 10 جمادی الثانی 73 ق مکه سقوط کرد. 26
«عبدالملک» اهل شام را از رفتن به حج و انجام این مراسم عبادی واجب منع کرد و چون مورد اعتراض قرار گرفت، به مردم گفت: «ابن شهاب زهری برای شما از پیامبرتان روایت می کند که: پیامبر در حین معراج قدمهای خود را بر روی قبۀ الصخره نهاد و تأکید کرد که این به جای کعبه است»؟! آن گاه خود بر آن قبه ای بنا کرد و روی آن پرده های دیباج آویخت و مردم را مجبور کرد تا همان گونه که کعبه را طواف می کنند، بر آن طواف نمایند. این مراسم در دوران بنی امیه بر پا بود، بدین گونه مراسم حج در کنار بیت المقدس انجام می شد و به گفته «ابن خلکان» مردم در روز عرفه آنجا اجتماع می کردند. 27
8. گرایش به تجملات و اشرافی گری در زندگی، خوراک، لباس، محل سکونت و امکانات دیگر امویان روز به روز افزایش می یافت و کاخهای با شکوه در مقر حکومت و حتی در شکارگاهها و مناطق تفریحی ساخته شد، می گساری، زن بارگی و خرید کنیزکان آوازه خوان مرسوم گردید و بسیاری از اوقات، اموال و توانهای نظام حکومتی به این امور خلاف اختصاص یافت.
9. بر خلاف مساوات اسلامی، تبعیض نژادی به سود اعراب و به زیان اقوام و ملل دیگر بوجود آمد، در این وضع آشفته، افراد غیرعرب همچون بندگان زر خرید از تمام حقوق و شئون اجتماعی محروم بودند. 28
10. بنی امیه می کوشیدند دیدگاههای اصیل اسلامی را از نظر مردم پوشیده دارند و برای توجیه اعمال ننگین خود بهترین راه را تشکیل فرقه های مذهبی و سیاسی تشخیص دادند.
این فرقه های ساختگی با تفسیرهای انحرافی و گمراه کننده، مردم را فریب می دادند و دست زدن به هر گونه قیام و حرکتی را بیهوده تلقی می کردند. «مُرجئه» که در زمان معاویه بوجود آمد، چنین رواج دادند وقتی اهل قبله در ظاهر به اسلام اقرار کردند، مؤمنند و ارتکاب گناه به ایمان آنان «ضرری نمی رساند، و نیز هر گونه اعتراض و انقلاب توده های مردم در برابر خلیفۀ وقت حرام است، فرقه «جَبریّه» نیز چنین رواج دادند که هر پیشامدی از جانب خداوند است و انسان در انجام امور خود مجبور است، معاویه از این فرقه علناً حمایت کرد. 29
11. تخدیر اعتقادات و افکار عمومی از راه نیرنگ و تزویر به اجرا گذاشتن توطئه های گوناگون برای جلوگیری از خروشهای مردمی و حرکتهای انقلابی؛ در این راستا عده ای ریاکار با ظاهری آراسته و حق به جانب، به گونه ای که آثار زهد و خضوع در سیمایشان نمایان بود، برای تقرب نزد حکام جور و رسیدن به دنیا به فضیلت سازی برای امویان می پرداختند و دورغهای زیادی انتشار می دادند، بعد از اینکه مردم به شنیدن مناقب جعلی این خاندان خو گرفتند، طبق بخشنامه ای، دستور دادند: هر کس که متهم به دوستی علی بن ابی طالب علیهما السلام و خاندانش گردد چه ثابت شود و چه نشود، باید مورد شکنجه و آزار قرار گیرد و خانه اش ویران گردد. 30
12. با وجود آنکه امویان با نام اسلام و عنوان خلیفۀ رسول خدا صلی الله علیه و آله بروند خلافت تکیه زده بودند؛ ولی در عمل نه تنها برای این آیین و دستورات آسمانی آن ارزشی قائل نبودند؛ بلکه همواره سعی در خاموش کردن نور الهی داشتند. امویان این مخالفتها را از نیاکان خود به ارث برده بودند، دشمنی «امیّۀ بن عبدشمس» نیای اعلای امویان، با عمویش هاشم، فخرفروشی «حرب بن امیه» نسبت به عبدالمطلب و کنیه توزی «ابوسفیان» در حق رسول خدا صلی الله علیه و آله مورد اتفاق تمامی مورخان است. معاویه همچون پدرش اسلام و رسالت محمدی صلی الله علیه و آله را خطرناک ترین خصم خود تلقی می کرد. «مغیرۀ بن شعبه» برای فرزندش نقل کرده است: روزی در سنین پیری معاویه، به وی گفتم: در واپسین روزهای زندگی ضرورت دارد به بنی هاشم عاطفه نشان دهی و از آنان دل جویی کنی و ذکر خیری از خود بر جای بگذاری معاویه گفت: به کدام ذکر خیر امیدوار باشم؟ از خلفای قبل از من – با وجود چندین سال خلافت – تنها نامی بر سر زبانها مانده است؛ اما نام محمد صلی الله علیه و آله در هر شانه روز پنچ بار بلند است و مسلمانان در اذان با صدای رسا اعلام می کنند: «اشهد انّ محمد رسول الله». باید کاری کرد که نام وی از ذهن جامعه اسلامی محو گردد و از شهرت و رونق عالم گیر او کاسته شود. 31
سبّ و لعن حضرت علی علیه السلام یک سنت شده بود و هفتاد هزار منبر در عصر امویان در سراسر جهان اسلام نصب گردیده بود که هر روز مبلغان معاویه برفراز این منابر رفته و بر امیرمؤمنان و پیشوای پارسایان ناسزا می گفتند. 32 دلیلی هم برای این اهانتها اعلام نمی گردید؛ در حالی که حضرت علی علیه السلام در زمرۀ خاندانی است که آیۀ تطهیر در شأن آنان نازل گردیده است؛33 بلکه امویان نمی توانستند عزت، عظمت، اقتدار معنوی و شوکت این خاندان را تحمل کنند. سرانجام این روش مذموم توسط «عمر بن عبدالعزیز» لغو گشت؛ اما اثرات سویی بر جای گذاشت. 34
13. امویان برای تمدید حکومت غاصبانۀ خویش و حفظ و ثبات آن، سخت ترین و شکننده ترین فشارهای سیاسی و اقتصادی را به مردم تحمیل می کردند و برای خاموش کردن فراید مردم و ایجاد فضای ارعاب و اختناق، از هرگونه جنایتی خودداری نمی کردند و به قانون و ضابطه ای اعتقاد نداشتند. ثروت اندوزی، حرص و طمع بنی امیه موجب گردید که مردم علاوه بر مالیتهای سنگین و کمرشکن، سالانه مبلغی تحت عنوان هدایای نوروزی بپردازند. گروه هایی از اهل ذمّه به اسلام روی آوردند؛ امام دولتمردان اموی که به منافع خود فکر می کردند، نه مصالح اسلام، گرایش ذمیان به اسلام را لطمه ای برای اقتصاد دولت دانسته، به فکر چاره جویی افتادند و تصمیم گرفتند از تمام کسانی که قبلاً ذمّی بوده و اکنون مسلمان شده اند، جزیه دریافت کنند. این فشارها و اجحافها مردم را به برخی قیامها واداشت. 35
14. کشمکشهای درون دستگاه فرمانروایی نیز آزار دهنده و تهدید کنندۀ امنیت اجتماعی مردم بود. اگرچه این نزاعهای سیاسی ریشه در جاه طلبی داشت؛ اما عوامل دیگری در آن دخالت می نمود. برخی از خلفای اموی برای منصب ولایت عهدی دو نفر را تعیین می کردند. وقتی ولیعهد اول به حکومت می رسید، به جای تفویض قدرت به دومی، آن را به دیگری واگذار می کرد. «مروان حکم» دو پسر خود «عبدالملک» و «عبدالعزیز» را ولیعهد خود ساخت؛ ولی هنگامی که عبدالملک زمام امور را به دست غاصبانۀ خود گرفت، بدون توجه به توصیۀ پدرش، خلافت را به فرزندش «ولید» واگذار کرد که موجب بروز اختلاف و درگیری بین سران اموی گردید و شعله های چنین نزاعی به کارگزاران مناطق و عمّال سطوح پایین تر سرایت کرد. شورش «یزید بن ولید» (یزید ناقص) علیه پدرش ولید و قتل وی و مخالفت «مروان بن محمد» با یزید بن ولید از حملۀ این کشمکشهاست. نقش این تفرقه و پراکندگی در نظام سیاسی به حدّی بود که وقتی از یکی از سران اموی دربارۀ علت سقوطشان سؤال گردید، گفت: علت اصلی آن اختلاف و نفاق در میان خودمان و اتحاد مخالفان علیه ما بود. 36
15. بنی امیه علاوه بر به شهادت رسانیدن چهار امام و بوجود آوردن فاجعه ای چون کربلا شخصیتهایی چون «حُجر بن عدی کندی» از بزرگان صحابۀ حضرت محمد صلی الله علیه و آله و حضرت علمی علیه السلام، «صیفی بن فسیل شیبانی»، «سعید بن جبیر» از بزرگان تابعین، «عمرو بن حمق خزاعی» از یاران با وفای رسول خدا صلی الله علیه و آله و «رشید هُجری»، «عبدالله بن یحیی حضرمی» و یارانش، «جویریۀ بن مسهر عبدی»، و «اوفی بن حصین» را نیز به طرز فجیعی به شهادت رساندند. 37
«صعصۀ بن صوحان» از پیشوایان فضیلت که در روزگار رسول اکرم صلی الله علیه و آله اسلام آورده و حضرت علی علیه السلام را در نیروهای جمل و صفین یاری داده بود، همراه «عبدالله بن کواء» و جمعی دیگر دستگیر و روانۀ زندان گشت و شرایط سخت و آزاد دهنده ای را تحمل کرد، آنگاه وی را از کوفه اخراج کردند. 40 «عبدالله بن خلیفه طایی» که در فتوحات و نبردهای صدر اسلام همچون رزم جلولاء و نهاوند از خود دلاوریهای ارزشمندی نشان داده بود، تحت هجوم قوای «زیاد بن ابیه» قرار گرفت که او با کمک عشیره اش آنان را متفرق کرد، سرانجام این سلحشور فداکار و آوارۀ کوه و صحرا گردید و به روایتی در صنعای یمن اقامت گزید. 41
16. حجّ از احکام مسلم اسلامی به شمار می رود و ضرورت و اهمّیت آن بر هر مسلمانی روشن است؛ ولی امویان برای اینکه به مقاصد پلید خود برسند، از برگزاری این مراسم عبادی جلوگیری می کردند. هنگامی که عبدالله بن زبیر به مکّه پناهنده گردید عبدالملک بن مروان به بهانۀ اینکه مردم حجّ گذار تحت تأثیر تبلیغات او قرار می گیرند و با وی بیعت می کنند و در بازگشت از حجاز برایش تبلیغ می نمایند، اجازه نداد مردم به مکه بروند و خانۀ خدا را زیارت کنند و چون مسلمانان به این وضع اعتراض کردند، به کمک «محمد بن شهاب زهری» حدیثی را جعل کرد که براساس آن افراد مسلمان می توانند به جای مسجدالحرام به مسجدالاقصی بروند و اعمال خود را در آنجا به جای آورند. به دستور عبدالملک برفراز سنگی که رسول خدا در بیت المقدس پای خود را بر رویش گذاشته و به معراج رفته بود قبه ای ساختند و برایش خادمانی معین کردند و پرده های حریر بر آن آویختند و مردم را به طواف آن واداشتند و این رسم مجعول در تمام دوران بنی امیّه باقی بود. از آنجا که فلسطین جزء شام و تحت نفوذ عبدالملک بود، این حدیث جعل گردید تا موقعیت خلیفۀ مروانی تثبیت گردد. 42
17. از شیوه های زشتی که در عصر بنی امیه برای استواری پایه حکومتشان (به تصور باطل خودشان) ترویج گردید، تا از این طریق بتوانند مقام و موقعیتی نزد اقشار گوناگون کسب کنند، تشویق شعرا به سرودن اشعار بی پایه و اساس در تعریف و تمجید از حاکمان اموی بود. شاعران با گزافه گویی و مبالغه در مدیحه سرایی، خود را به زمامداران خودسر این سلسله نزدیک می ساختند و غالباً دروغهای شرم آوری می سراییدند که با واقعیت تطبیق نمی کرد و این وضع اسف بار را وسیله ای برای کسب مقام و ثروت کرده بودند. همین شاعران یاوه گو مقرب تر از دیگران بودند و از صلۀ جایزه برخوردار می شدند. 43
در برابر این مداحان چابلوس، شاعران آزاد اندیشی بودند که هیچ گاه تطمیع نمی گردیدند و بدون چشم داشت و انتظار صله، مقامات اهلبیت علیهم السلام را می ستودند و ستم بنی امیه در حق آنان را مورد مذمت و نکوهش قرار می دادند؛ حتی اگر به بهای زندانی گردیدن و آزارشان تمام می شد، «کمیت بن زید اسدی» از حملۀ این شاعران است. 44
مبارزات شیعیان
در ایام اختناق سیاه امویان، شیعیان، پرچم مبارزه با قدرتهای فاسد و پوشالی آنها را با رهبری و هدایت ائمۀ هدی علیهم السلام بر دوش می کشیدند، ستیز پیروان اهل بیت علیهم السلام با هر گونه جفاکاری و ستم از مبانی اعتقادی آنان سرچشمه می گرفت. به عنوان نمونه: عناصری چون عصمت، عدل و اختیار که در معتقدات شیعه وجود دارد، آنان را در برابر هر حاکمی که وضع او با این اصول انطباق نداشت، به مخالفت و اعتراض وامی داشت. چون شیعیان معتقد به امامت افرادی بودند که از هرگونه خطاب و خلافی مصون باشند، حکومت هر زمامدار غیرمعصومی را به رسمیت نمی شناختند و حتی آن را غیرشرعی دانسته و اطاعت از چنین حاکمی را حرام تلقی می کردند و در برابرش علم مخالفت و مبارزه بر می افراشتند، به علاوه، آنان اعتقاد داشتند سرنوشت هر کس در دست خودش است و با این باور، حاکمان را مثل هر فرد دیگری مسئول اعمال و رفتار خود می دانستند و ایشان را در برابر هر علم خلافی مورد نکوهش و انتقاد قرار می دادند. شیعیان با ترویج جبری گری که زمامداران را از هر گونه اختیار و مسئولیتی مبرّا می دانست و آنان را «ظل الله» به حساب می آورد و اعمالشان را به عنوان خواست خدا و ارادۀ الهی توجیه می کرد، سخت در مبارزه بودند، آنان می گفتند: حاکمان مسلمان باید در جامعه مظهر عدل الهی باشند. از اینرو حامی اجرای عدالت بودند و در برابر هر گونه اجحاف و ستم عکس العمل تندی نشان می دادند. این نگرشها موجب گردید که شیعیان و ارادتمندان خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام پیوسته با امویان به مبارزه برخیزند.
حماسۀ پرشکوه عاشورا، رویداد بسیار بزرگی بود که باعث تبلور و تشکّل شیعیان گردید و آنان را به صورت یک گروه مشخص و دارای مبانی ویژۀ سیاسی و مکتب عقیدتی انقلابی درآورد گروه «توابین» به رهبری «سلیمان بن صرد خزاعی» نخستین جلوۀ تشکّل شیعیان به شمار می آمد. عملیات سازماندهی شیعیان در قالب گروه توابین به سال 61 ق به کوفه انحصار نداشت؛ بلکه سلیمان طی نامه هایی از شیعیان مدائن و بصره نیز دعوت کرد که برای خونخواهی حسین بن علی علیهما السلام به این خیزش بپیوندند و آنان نیز این دعوت را پذیرفتند.
توّابین در مقابل سپاه شصت هزار نفری امویان از خود رشادتهایی افتخارآفرین نشان دادند؛ اگرچه این خیزش برحسب ظاهر شکست خورد؛ ولی اخلاص، فداکاری و پایداری سلحشوران این حرکت، فراموش نشدن است. 45 قیام «مختار ثقفی»، مبارزات شیعیان را وارد روند جدیدی ساخت، وی به سازماندهی جنبش شیعیان پرداخت و نهضتی را رهبری کرد که اثرش تا آغاز حکومت عباسیان استمرار یافت. 46
با روی کار آمدن «هشام بن عبدالملک» نیز نهضت آشکار و مسلحانۀ علویان بار دیگر اوج گرفت که در رأس آنها انقلاب «زید بن علی» فرزند امام چهارم علیه السلام است که با حدود پنج هزار نیرو در کوفه علیه امویان قیام کرد. از آنجا که رهبر این حرکت به لحاظ دانش، زهد، پارسایی، شجاعت و سخاوت از چهره های سرشناس خاندان هاشمی بود، هشام از بروز قیام وی دچار هراس گردید. زید شروع به اخذ پیمان از مردم عراق کرد که مفاد آن روشنگر هدف مقدس وضد استبداری او بود. وی به مردم گفت: ما شما را به اجرای دستورهای قرآن و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله، مبارزه با ستمگران، دفاع از محرومان، توزیع بیت المال بر حسب عدالت، مهار کردن فتنه و یاری اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله در برابر دشمنان و منکران حق فرا می خوانیم.
البته به دلیل نیرنگهای کارگزاران اموی و نیرومندی سپاهیان هشام از یک سو، و بی وفایی و عدم حمایت اقشاری از مردم عراق، این قیام شکست خورد؛ ولی در سُست نمودن پایه های حکومت بنی امیه بسیار مؤثر بود و جهان اسلام را متوجه حقایقی دربارۀ فساد و ناروایی حاکمان وقت ساخت. 47
بعد از شهادت زید در صفر 122ق فرزندش «یحیی» در خراسان علیه امویان قیام کرد؛ اما متأسفانه او نیز بعد از نیروی خونین و حماسه ساز در 125ق به شهادت رسید، نفوذ فرقۀ منحرف خوارج در بدنۀ این حرکت از عوامل شکست آن بود. 48
ناگفته نماند قبل از نهضت عظیم عاشورا، در اعتراض به استبداد امویان، تحرکاتی اگرچه محدود، صورت می گرفت، چنان چه در سال 52ق، «زیاد بن خراش عجلی» همراه سیصد نفر مُسلّح بر سرزمین مسکن در عراق وارد گردید و در صدد یورش به نیروهای معاویه برآمد که با نیروهای «سعد بن حذیفه» روبرو گشت و مغلوب شد، «معاذ طایی» نیز حملاتی را با قوای خود آغاز کرد که موفقیتی به دست نیاورد. 49 به سال 53 ق «ربیع بن زیاد» که خود از سوی معاویه فرماندار منصوب خراسان بود، از ستم و جنایات معاویه به ستوه آمد و آن گاه که از شهادت مظلومانۀ «حجر بن عدی» و یارانش باخبر شد، سخت متأثر گردید و هنگام ایراد خطبه های نماز جمعه دست به سوی آسمان بلند کرد و گفت: ای مردم! من از این وضع به ستوه آمده ام، دعا می کنم شما نیز آمین بگویید. سپس گفت: بارخدایا! اگر ربیع در درگاه تو عمل خیری دارد، جانش را بستان! دعای وی مستجاب گردید و چندی بعد درگذشت. 50
جنبشهای شیعه از نظر ویژگیها، شرایط و اوضائی که در آن به سر می برند و نیز دامنۀ آگاهی خویش، با یکدیگر تفاوتهایی داشتند، این اختلاف به شخصیت رهبر قیام، قلمرو جغرافیایی آن و خلیفه ای که به روزگار وی جنبش برپا شد، برمی گردد؛ ولی همگی در یک هدف با یکدیگر هماهنگ بودند، و آن براندازی حکومت امویان و انتقال خلافت به خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام و دودمان علوی بود. تمام آنها نمود عملی و عینی آراء و آموزه های تشیع بودند و بنابراین در جوهر و ذات خود با یکدیگر منسجم و در جزئیات و برخی موضع گیریها از یکدیگر متفاوت بودند.
هیچ جنبشی پایان قیامهای شیعیان نبود؛ زیرا آنان جمعیت گسترده ای با آموزه های ریشه دار بودند که در نواحی گوناگون عراق، حجاز و ایران پراکنده گردیده و به خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام ارادت داشتند و به علویان و طالییان با دیدۀ تقدیس و احترام می نگریستند. چنین ویژگی ای موجب می گردید جنبشهای شیعه به صورت حلقه های به هم پیوسته ای به وجود آیند.
عقیده به این حقیقت که امامان علیهم السلام وارثان پیامبران علیهم السلام می باشند و معارف و احکام الهی را از طریق پیامبر صلی الله علیه و آله و امام قبل از خود دریافت می کنند و اگر با پدیده ای نو رو به رو شوند، با مدد نیروی قدسی و دانش غیبی و الهام، از آن آگاه می گردند، مردم را به اجتماع پیرامون آنان و پیوستن به جنبشها و مبارزه با امویان بر می انگیخت.
علاوه بر این شیعیان در لاک انزوا زندگی نمی کردند و به تحول و نوسازی توجه داشتند. غیرت دینی و پای بندی به ارزشهای الهی نیز در شکل گیری خیزشهای مردمی دخالت داشت. قیام مردم مدینه در 63 ق علیه سلطۀ امویان از این نمونه است. انس مردم این دیار مقدس با روش رسول اکرم صلی الله علیه و آله و اوصیاء اصحاب آن حضرت سبب گردید شیوۀ نادرست حاکمان و والیان اُموی را مورد مذمت قرار دهند و انگیزه ای روش و قوی برای مبارزه با مفاسد و کج رویهای زمامداران این سلسله داشته باشند.
اگر چه این حرکتها خودجوش بود؛ ولی بعد از همدلی و هماهنگی در انکار سلطه اموی، به منظور ایجاد انسجام در قوای دفاعی دو فرمانده را برای خود برگزیدند؛ گروه انصار به فرماندهی «عبدالله بن حنظله» و گروه قریش به فرماندهی «عبدالله بن مطیع» تشریح ماجرای کربلا از سوی اهل بیت علیهم السلام در تشدید این قیام بسیار اثر گذاشت. مردم مدینه بعد از بیعت با «عبدالله بن حنظله» در اولین روز از محرم 63ق، «عثمان بن محمد بن ابی سفیان»، عامل یزید و والی مدینه را از شهر بیرون کردند، سپس بنی امیه و وابستگان آنان که از هزار نفر بالغ می گردیدند، در خانۀ «مروان بن حکم» محبوس ساختند. وقتی این خبر به یزید رسید، لشکری را به فرماندهی «مسلم بن عقبه» برای سرکوبی قیام، روانۀ حجاز نمود و به او سفارش کرد که مردم مدینه را به سوی ما دعوت کن، اگر نپذیرفتند و بر آنان غلبه یافتی، مدت سه روز اهالی آنجا را قتل عام کن. مسلم همراه لشکریان خود از وادی «القدی» به سوی مدینه حرکت کرد و در محلی به نام «جُرف»، در حوالی مدینه اردو زد. این وضع سبب گردید تا اهالی جنگ را جدّی بگیرند و برای دفاع شهر تدابیر افزون تری بیاندیشند. مبارزان و مدافعان مدینه در جانب غربی که دارای زمینهای همواری بود، خندق جامانده ار زمان رسول اکرم صلی الله علیه و آله را بازسازی کرده و نوعی اطمینان دفاعی در برابر مهاجمان بوجود آوردند. عبدالله بن حنظله که فرماندهی کل نیروهای رزمی را بر عهده گرفته بود، در تهییج و تشویق مردم برای ستیز با امویان نقش مهمی ایفا کرد. نخست تیراندازان شامی وارد کارزار شدند و فداکاران مدینه نبردی بی سابقه با آنان را شروع کردند، در مراحل نخست نبرد، شامیان شکست خوردند؛ اما با خیانت «مروان بن حکم» لشکریان شام به داخل مدینه نفوذ کردند، این وضع توان مدافعان مدینه را فرسوده ساخت و مقاومت آنان رو به کاهش رفت. و عبدالله بن حنظله به شهادت رسید. با مرگ وی، پایداری باقی ماندۀ مردم به پایان رسید، آن گاه هجوم اسفناک شامیان به خانه های مدینه و کشتار خونین، غارت اموال و تجاوز به نوامیس مردم آغاز شد که بسیار وحشیانه و ددمنشانه بود که این وضع سه روز متوالی(27ذی الحجۀ تا آغاز محرم الحرام63 ق) ادامه داشت. 51
سقوطی ننگین
بنی امیه از سال 41 تا 132ق بر سراسر جهان اسلام حکومت کردند، آنان توسط مؤسس این سلسله (معاویه) دولتی عربی محض را در شام پی افکندند که نود سال ادامه یافت بعد از معاویه سیزده تن از اعضای خاندانش بر دنیای مسلمانان حکمرانی کردند که از میان خلفای آنان تنها «عمر بن عبدالعزیز» بود که کوشید در مدت خلافت کوتاه خود (101-99 ق) سنت رسول اکرم صلی الله علیه و آله را احیا کند و فساد رایج در دستگاه اموی را براندازد، او راه مدارا با علویان را در پیش گرفت و سبّ حضرت علی را متوقف ساخت، خمس را به بنی هاشم داد و بسیاری از مالیاتهای ناروا را لغو کرد؛ اما جانشینان وی همچنان به ستم، فساد و شرارت ادامه دادند، آخرین آنها که به «مروان حمار» 132-127 ق معروف است؛ گرچه توانست شورش عراق و حجاز را فرو نشاند و چندی آسوده بر تختگاه حکومت تکیه زند؛ ولی چندی نگذشت که جنبشهای شیعیان – که توسط عباسیان مصادره گردیده بود، به کار امویان پایان داد و این تشکیلات در محرم132ق برچیده شد؛ البته عده ای از آنان در اسپانیا (اندلس) تا424ق خلافت می کردند. 52
پی نوشت:
2) نک: شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1382ق، ج4، خطبه 84، ص79؛ شمشیر و سیاست (مبارزۀ اسلام نبوی و اسلام اموی)، صالح الوردانی مصری، ترجمه سید محمدجواد مُهری، بنیاد معارف اسلامی، قم، 1375ش، ص280-279.
3) صحیح بخاری، ابو عبدالله محمد بن اسماعیل البخاری، دار المعرفۀ، بیروت، بی تا، ج4، ص281؛ صحیح مسلم، مسلم بن حجاج، دارالکتاب العربی، بیروت، 1407ق، ج3، ص1452؛ مستدرک علی الصحیحین، ابو عبدالله حاکم نیشابوری، دار المعرفۀ، بیروت، ج3، ص148؛ مسند احمد بن حنبل، دار صادر، بیروت، بی تا، ج4، ص127.
4) شیعه در تاریخ، محمدحسین زین عاملی، ترجمه محمدرضا عطایی، آستان قدس رضوی، مشهد، صص 219-218.
5) تاریخ طبری، محمد بن جریر طبری، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، دار القاموس الحدیث، بیروت، بی تا، ج2، ص18؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج2، ص15.
6) مروج الذهب، مسعودی، ج2، ص355؛ فتوح البلدان بلاذری، بلاذری، ج2، ص266.
7) مروج الذهب، مسعودی، ج2، صص 5-4.
8) شیعه در اسلام، علامه سید محمدحسین طباطبایی، مرکز بررسیهای اسلامی، تهران، 1346ش، ص24؛ امویان؛ نخستین دودمان حکومت گر در اسلام، جرالد هاوتینگ، ترجمه عیسی عبدی، امیرکبیر، تهران، 1388ش، ص47.
9) حماسۀ حسینی، شهید مطهری، صدرا، تهران، چاپ 37، دی 1380ش، ج1، صص 31 و 43.
10) سیری در سیره ائمه اطهار، شهید مرتضی مطهری، صدرا، تهران، چاپ اول، س367ش، صص 114-113.
11) نک: سیره و قیام زید بن علی، حسین کریمان، شرکت انتشارا علمی و فرهنگی، تهران، 1364؛ رهبر انقلاب خونین کوفه (زید بن علی)، علامه سید عبدالرزاق موسوی مقدّم، ترجمه عزیز الله عطاردی.
12) تاریخ یعقوبی، ابن واضح یعقوبی، ج2، ص233.
13) البدایه و النهایۀ، ابن کثیر، دار الکتب العلمیه، بیروت، 1407 ق، ج8، ص132.
14) خلافت و مسکوکیت، ابو الاعلی مردودی، ترجمه خلیل احمد حامدی، پاوه، 1405، ص31.
15) امویان؛ نخستین دودمان حکومت گر در اسلام، جرالد هاوتینگ، ص27.
16) همان، ص59.
17) همان، ص27.
18) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج4، ص63؛ تاریخ الخلفاء، جلال الدین سیوطی، تحقیق محمد محی الدین عبدالحمید، مصر، 1371ق، ص243.
19) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج4، ص57، ج11، ص44؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، دار الکتب العلمیه، بیروت، 1406ق، ج4، ص203؛ تاریخ طبری، ابن طبری، ج4، ص176.
20) وفیات الاعیان، ابن خلکان، تحقیق: احسان عباس، بصیرتی، قم، طبع ثانی، 1382ق، ج2، ص31.
21) مروج الذهب، مسعودی، ج2، ص196.
22)تاریخ سیاسی اسلام، رسول جعفریان، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، 139ش، ج2، ص319-318.
23) تاریخ الخلفاء، سیوطی، ص211.
24) بحارالانوار، علامه مجلسی، داراحیاء التراث العربی، بیروت، ج44، ص325؛ مقتل خوارزمی (مقتل الحسین) ابو المؤید الموفق بن احمد المکی اخطب خوارزم، مکتبۀ المفید، قم، بی تا، ج1، ص184؛ مثیر الاحزان، ابن نما حلّی، مؤسسه امام مهدی، قم، 1406ق، ص24.
25) النزاع و التخاصم فیما بین بنی امیّه و بنی هاشم، تقی الدین المقریزی، تحقیق حسین مؤنس، افست قم، 1412 ق، صص 31، 39 و41.
26) تاریخ الخلفا، سیوطی، ص215؛ تاریخ طبری، ابن طبری، ج5، ص35.
27) تاریخ یعقوبی، یعقوبی، ج2، ص261؛ البدایۀ و النهایۀ، ابن کثیر، ج8، ص280؛ وفیات الاعیان، ابن خلکان، ج3، ص72.
28) تاریخ تحلیلی اسلام، سیدجعفر شهیدی، مرکز نشر و دانشگاهی، تهران، 1371ش، ص204؛ سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، توحید، قم، چاپ دوم، 1374ش، صص 381-379.
29) زندگی تحلیلی پیشوایان ما، عادل ادیب، ترجمه اسدالله مبشری، دتفر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، چاپ ششم، 1366ش، ص133؛ جنبشهای پنهانی در اسلام، محمود اسماعیل، ص93؛ ریاکاریهای امویان و عباسیان، محمدعلی چنارانی، انتشارات فدک، مشهد، چاپ اول، 1369ش، صص 107-105.
30) معاویه و تاریخ، ابن عقیل حضرمی، ترجمه عزیز الله عطاردی، عطارد، تهران، 1373.
31) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج5، ص1325؛ مروج الذهب، مسعودی، ج2، ص341؛ مأخذ قبل، ص173.
32) الغدیر، علامه عبدالحسین امینی، دار الکتب العربی، بیروت، 1397ق، ج10، صص 266 و 290.
33) احزاب/33.
34) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج3، ص16.
35) الامام الصادق و المذاهب الاربعه، اسد حیدر، دار الکتب العربی، بیروت، 1403 ق، ج1، صص339 و342.
36) الکامل فی التاریخ، عز الدین ابن اثیر، دارالصادر، بیروت، 1399ق، ج4، صص 189 و 514؛ الفخری، ابن طقطقی، دار صادر، بیروت، بی تا، ص134.
37) سفینۀ البحار، محدث قمی، بنیاد پژوهشهای آستان قدس رضوی، تحقیق مجمع البحوث الاسلامیه، مشهد، تقدیم و اشراف: علی اکبر الهی خراسانی، مشهد، 1416ش، ج1، ص522؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج10، ص101؛ تاریخ طبری، جریر الدین محمد طبری، ج6، ص130.
38) صلح امام حسن علیه السلام، شیخ راضی آل یایسین، ترجمه حضرت آیت الله خامنه ای، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، ص416.
39) تاریخ طبری، جریر طبری، ج6، ص5؛ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج3، ص189.
40) سفینۀ البحار، محدث قمی، ج1، ص31.
41) تاریخ طبری، جریر طبری، ج6، صص 160-157.
42) تاریخ یعقوبی، یعقوبی، ج2، ص8؛ سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، صص 286-285.
43) تاریخ تمدن اسلام، جرجی زیدان، ترجمه: علی جواهر کلام، چاپ هفتم، 1372، ص524.
44) الغدیر، علامه امینی، ج2، ص195.
45) نک: قیام توابین، ابراهیم بیضون، ترجمه شریفی، حکمت، تهران، 1357ش؛ فبام توابین، سیدعلی محمدی متکازینی، مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما، قم، 1387ش.
46) بنگرید به: قیام مختار، سید ابو فاضل رضوی اردکانی، بوستان کتاب، قم، 1372ش.
47) نک: زیر رهبر انقلاب کوفه، سید عبدالرزاق مقدم، ص217 به بعد.
48) تاریخ طبری، جریر طبری، ج8، ص300؛ مقاتل الطالبین، ابوالفرج اصفهانی، ص113.
49) الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج3، ص491.
50) تاریخ طبری، جریر طبری، ج4، ص491.
51) تفصیل این ماجرا در کتاب «واقعه حرّه» با پژوهش محمدعلی چنارانی و تدوین و تحلیل احمد ترابی، بنیاد پژوهشهای آستان قدس رضوی، 1382 ش، آمده است.
52) دائرۀ المعارف تشیع، بهاء الدین خرمشاهی، ج3، ص450.
منبع: ماهنامه اطلاع رسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان شماره 147.