نمونه های عینی در باب اتحاد

شناسه نوشته : 25668

1400/07/26

تعداد بازدید : 172

 نمونه های عینی در باب اتحاد
هارون عليه السلام كه ناراحتي شديد برادر را ديد، براي اينكه او را بر سر مهر آورد و از التهابش بكاهد، عذر موجّه خويش را چنين مطرح كرد: "اي فرزند مادرم! ريش و سر مرا مگير! من ترسيدم بگويي: تو ميان بني اسرائيل تفرقه افكندي و سخن [و سفارش ] مرا به كار نبستي."...

اشاره
گرچه سخن از اتحاد، ريشه اي قويم و قديم دارد، ولي ابتلاي جامعه اسلامي به تفرقه و اختلاف، همواره آن را در دستور كار قرار مي دهد و از اين رو جا دارد كه از زواياي گوناگون مورد بحث و بررسي قرار گيرد.
گرچه با يك نگاه، حوادث دراز دامن طول تاريخ در چشم انداز نمي آيد؛ ولي نمونه هايي از اين دست مي تواند راهگشا و پاسخگوي بسياري از پرسشها و رافع ابهامها باشد.
اگر به معصومان عليهم السلام و بزرگان اقتدا شود، خطبه و خطابه هاي تفرقه انگيز و نوشته هاي نيش دار پايان مي پذيرد و ملايمت و سلامت، رسم رسانه ها مي گردد.

معناي اتحاد، بين شيعه و سنّي
براي روشن شدن معناي وحدت و رفع برخي كژانديشيها و سنگ اندازيها در مسير همبستگي، چند جمله از گفتار نماينده شيعه، علامه محمدتقي قمي در اولين جلسه دار التقريب را نقل مي كنيم:
"آقايان! معناي رفع اختلاف، اين نيست كه هر يك از طرفين منتظر باشد ديگري دست از عقايد خود بردارد و به او ملحق شود؛ خير! شيعه، شيعه خواهد ماند و سنّي هم سنّي؛ بلكه هدف ما اين است كه هر يك از شيعه و سنّي آن طور به يكديگر نگاه كنند كه دو برادر ديني بايد به يكديگر بنگرند و بدانند كه هر دو بنده يك خدا و پيرو يك پيامبر و يك كتاب و متوجّه يك قبله اند.
و مسلمانان با شناختن اصول و عقايد يكديگر خواهند فهميد كه اختلاف نظر در برخي از مسائل هيچ ضرري به وحدت ديني آنها وارد نخواهد ساخت." 1)

مفهوم اتحاد اسلامي در سخنان شهيد مطهري رحمه الله
استاد مطهري رحمه الله پس از تأكيد فراوان بر اتحاد، در پاسخ به اعتراضها مي فرمايد: "بدون شك نياز مسلمين به اتحاد و اتفاق از مبرم ترين نيازهاست و درد اساسي جهان اسلام، همين كينه هاي كهنه ميان مردم مسلمان است. دشمن هم همواره از همينها استفاده مي كند.
اما به نظر مي رسد كه اعتراض كننده در مفهوم "اتحاد اسلامي" دچار اشتباه شده است.
مفهوم اتحاد اسلامي كه در صد سال اخير ميان علما و فضلاي مؤمن و روشنفكر اسلامي مطرح است، اين نيست كه فرقه هاي اسلامي به خاطر اتحاد اسلامي از اصول اعتقادي و يا غير اعتقادي خود صرف نظر كنند و به اصطلاح مشتركات همه فِرَق را بگيرند و مختصات همه را كنار بگذارند؛ چه اين كار، نه منطقي است و نه عملي.
چگونه ممكن است از پيرو يك مذهب تقاضا كرد به خاطر حفظ مصلحت و حفظ وحدت اسلامي و مسلمين، از فلان اصل اعتقادي يا عملي كه خود - به هر حال به نظر خود - آن را جزء متن اسلام مي داند، صرف نظر كند؟ در حكم آن است كه از او بخواهيم به نام اسلام، از جزئي از اسلام چشم بپوشد... .
آنچه ما انتظار و آرزو داريم، اين است كه محيط حسن تفاهم به وجود آيد تا ما كه از خود اصول و فروعي داريم، فقه و حديث و كلام و فلسفه و تفسير و ادبيات داريم، بتوانيم كالاي خود را به عنوان بهترين كالا عرضه بداريم، تا شيعه بيش از اين در حال انزوا به سر نبرد و بازارهاي مهم جهان اسلامي به روي كالاي نفيس معارف اسلامي شيعه بسته نباشد... .
آنچه مخصوصاً مرحوم آية اللّه العظمي بروجردي رحمه الله بدان مي انديشيد، اين بود كه زمينه را براي پخش و انتشار معارف اهل البيت عليهم السلام در ميان برادران اهل سنّت فراهم كند و معتقد بود كه اين كار جز با ايجاد حسن تفاهم امكان پذير نيست. توفيقي كه آن مرحوم در طبع برخي كتب فقهي شيعه در مصر به دست خود مصريان بر اثر حسن تفاهمي كه به وجود آورده بود، كسب كرد، از مهم ترين موفّقيتهاي علماي شيعه است." 2)

سيره سلف صالح
تمامي كتابهاي شهيد اوّل، شهيد ثاني، محقق، علامه، سيد شرف الدين، كاشف الغطاء، و... به گونه اي مؤدّبانه و محترمانه تدوين شده است كه به راحتي در هر كشور اسلامي، قابل ارائه و نشر است. آيا اين كارنامه درخشان نبايد مشعلي فراراه ما باشد؟
سراسر عمر مصلحاني چون: سيد جمال الدين اسدآبادي و دوستانش شيخ محمد عبده و... در راه بيداري و وحدت مسلمين مصرف شد، آيا ايشان نمي توانند در موضوع وحدت الگوي ما باشند؟

سه گام
با هجرت رسول خداصلي الله عليه وآله به مدينه، سه گام اساسي در تحكيم اتحاد و انسجام، انجام پذيرفت:
گام نخست، تأسيس مسجد براساس تقوا به عنوان پايگاه انسجام؛ گام دوم، عقد اخوت و برادري بين اوس و خزرج و اعلام پايان درگيريهاي خونين صد ساله و گام سوم، انسجام مردم مدينه با عقد قراردادهاي تفاهم با يهود يثرب. تشريح و تفصيل اين سه گام، نياز پژوهشگران محترم نيست و فرصت و فراغتي ديگر مي طلبد.

اعتذار حضرت هارون عليه السلام و پذيرش حضرت موسي عليه السلام
هنگامي كه حضرت موسي عليه السلام به طور مي رفت، برادرش هارون عليه السلام را كه خليفه او نيز بود، به جاي خويش در ميان امّت نهاد و سفارشهايي به او فرمود. در ميقات، خداوند تعالي به موسي عليه السلام فرمود: "ما قوم تو را بعد از تو آزموديم؛ ولي از عهده امتحان، خوب بيرون نيامدند و سامري آنان را گمراه كرد." 3) بلافاصله موسي عليه السلام خشمگين و اندوهناك به سوي قوم خويش بازگشت. هنگامي كه چشمش به صحنه بسيار زننده گوساله پرستي امت خويش افتاد، هم به قوم و هم به برادر، جداگانه فرياد خطاب و عتابش بلند شد. به برادر گفت: اي هارون! چرا هنگامي كه مشاهده كردي اين قوم گمراه شدند، از من پيروي ننمودي؟ مگر هنگامي كه مي خواستم به ميعادگاه بروم؛ نگفتم: جانشين من باش و در ميان اين جمعيت به اصلاح بپرداز و راه مفسدان را در پيش مگير؟4) تو چرا با اين بت پرستان به مبارزه برنخاستي؟

هارون عليه السلام كه ناراحتي شديد برادر را ديد، براي اينكه او را بر سر مهر آورد و از التهابش بكاهد، عذر موجّه خويش را چنين مطرح كرد: "قَالَ يَبْنَؤُمَّ لَا تَأْخُذْ بِلِحْيَتِي وَ لَا بِرَأْسِي إِنِّي خَشِيتُ أَن تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَنِي إِسْرَ ءِيلَ وَ لَمْ تَرْقُبْ قَوْلِي "؛5) "اي فرزند مادرم! ريش و سر مرا مگير! من ترسيدم بگويي: تو ميان بني اسرائيل تفرقه افكندي و سخن [و سفارش ] مرا به كار نبستي."

صلح و اتحاد، عذر موجّه
موسي عليه السلام به عنوان عذر موجّه، موضوع حفظ حريم اتحاد امّت را مي پذيرد و آن را نفي و رد نمي كند. سبك قرآن كريم چنان است كه در داستانها اگر نكته اي، غير مقبول باشد، فوراً بر آن مهر باطل مي زند.
علت اينكه اگر هارون عليه السلام دخالت مي كرد، تفرقه مي افتاد، آن بود كه جمع كثيري و شايد اكثريت در پي پرستش گوساله به راه افتادند و به حقّانيّت هارون عليه السلام اعتنايي نكردند. خود آن حضرت، وضعيّت را اين گونه بيان مي فرمايد: "إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَكادُوا يَقْتُلُونَنِي"؛6) "اين قوم مرا تضعيف كردند و نزديك بود مرا بكشند."

عدم تغيير و اصلاحات براي حفظ اتحاد
هنگامي كه حضرت امام علي عليه السلام در مصدر امور قرار گرفت، لغزشها، انحرافها و تغييرات زيادي در اجراي احكام رخ داده بود؛ چنان كه به مالك اشتر گوشزد مي فرمايد: "فَاِنَّ هذا الدِّينَ قَدْ كانَ أَسِيراً فِي أَيْدِي الْأَشْرارِ؛7) به درستي كه دين در دست اشرار، اسير بود." بديهي است كساني كه جز خودكامگي، چيزي نداشتند و برخي كارگزاران كه نه علم و نه تقواي درستي داشتند چه بدعتها پيش آوردند! هشدار از پيشامد بدعتها و "محدثاث الأمور" در سخنان پيامبر خداصلي الله عليه وآله نيز وجود دارد.
در اين باره كه چرا امام عليه السلام بسياري از انحرافها را تغيير نداد، جاي گفتگوست. ابن ابي الحديد، جنگهاي پي درپي و نابساماني امنيتي و سياسي را عامل اين امر مي داند؛ ولي مرحوم محقق شوشتري، اشتغال امام علي عليه السلام به جنگ با "بُغاة" را في الجمله از موانع اصلاحات قلمداد مي كند و مي فرمايد: واقعيت آن است كه ياران امام علي عليه السلام نسبت به او معرفت نداشتند و او را به عنوان امام معصوم نمي شناختند. بنابراين، حتي اگر باغيان و جنگ افروزان هم نبودند، زمينه اصلاحات، وجود نداشت و حضرت موفق نمي شد؛ زيرا باعث تفرقه و اختلاف مي گشت و امام عليه السلام نمي خواست جامعه و نيروهايش دستخوش تشتت و تفرقه گردند.
حضرت علي عليه السلام در خطبه اي فرمودند: از پيامبرصلي الله عليه وآله شنيدم كه مي فرمودند: "كَيْفَ أَنْتُمْ اِذا لَبَسَتْكُمْ فِتْنَةٌ يَرْبُو فِيها الصَّغِيرُ وَيَهْرَمُ فِيهَا الْكَبِيرُ يَجْرِي النَّاسُ عَلَيْها وَيَتَّخِذُونَها سُنَّةً فَاِذا غُيِّرَ مِنْها شَي ءٌ قِيلَ قَدْ غُيِّرَتِ السُّنَّةُ وَقَدْ أَتَي النَّاسُ مُنْكَراً؛8) شما چگونه ايد! هنگامي كه فتنه اي شما را بپوشاند، خردسال در آن رشد مي كند و بزرگ سال در آن سالخورده مي شود. مردم به آن عمل مي كنند و آن را سنت محسوب مي دارند. پس هنگامي كه چيزي از آن تغيير كند، گفته مي شود كه سنّت تغيير يافت، در حالي كه مردم منكر انجام مي دادند."
سپس رو به حاضران كرد كه در اطرافش گروهي از خواص و شيعيانش بودند و فرمود: "زمامداران پيشين كارهايي كرده اند كه مخالف پيامبرصلي الله عليه وآله بود و در اين مخالفت قصد و تعمّد داشتند كه عهد او را بشكنند و سنّتي را تغيير دهند. اگر اكنون مردم را بر ترك آن شيوه ها وادار سازم و خرابيها را به جايگاه صحيح خود بازگردانم و به همان سبك دوران پيامبرصلي الله عليه وآله درآورم، لشكرم متفرّق مي گردد تا تنها خودم يا با عدّه اندكي از شيعيانم مي مانم؛ همانهايي كه به امامت من طبق كتاب و سنّت و فضيلت و برتري من اعتراف دارند." 9)

اهتمام به وحدت در عصر حضور
در عصر حضور، حدود دويست سال ائمّه معصوم عليهم السلام و اصحاب بزرگوارشان با اهل سنّت حج گذاردند و حتي يك مورد هم نقل نشده كه در وقوف عرفات و مناسك بعدي حج، با آنان همراهي نكرده باشند. اين احتمال هم كه در تمامي مدت با امير الحاجّ اموي و عباسي و حكام جور در رؤيت هلال متّفق القول بوده باشند، بسيار بعيد است. در آن روزگار، حاكمان همواره امير الحاج نصب مي كردند و مردم در همه مواقف پيرو آنان بودند. 10)

در اين باره نه تنها عدم همراهي ائمه عليهم السلام و اصحاب با عامه و امير الحاج آنها نقل نشده، بلكه امام باقرعليه السلام در روايت ذيل به متابعت آنها دستور داده است. ابو الجارود مي گويد: "أَنَّا شَكَكْنا سَنَةً فِي عامٍ مِنْ تِلْكَ الْأَعْوامِ فِي الْأَضْحي فَلَمَّا دَخَلْتُ عَلي اَبي جَعْفَرٍعليه السلام وَكانَ بَعْضُ أَصْحابِنا يُضَحِّي فَقالَ الْفِطْرُ يَوْمُ يُفْطِرُ النَّاسُ وَالْأَضْحي يَوْمُ يُضَحِّي النَّاسُ وَالصَّوْمُ يَوْمُ يَصُومُ النَّاسُ؛11) در سالي از سالها در عيد قربان، شك داشتيم، به محضر امام باقرعليه السلام رسيدم؛ در حالي كه برخي از اصحاب هم مشغول ذبح و قرباني بودند. [پرسيدم: وظيفه چيست؟ آيا امروز را عيد قربان به حساب آوريم؟] حضرت فرمودند: عيد فطر، مصادف با همان روزي است كه مردم (عامه) عيد فطر مي گيرند، عيد قربان نيز همان روزي است كه مردم قرباني مي كنند و [ماه ] روزه همان وقتي است كه مردم روزه مي گيرند."
در اين حديث شريف، امام عليه السلام دستور اتحاد و هماهنگي مي دهد و تفصيل نمي دهد بين مواردي كه علم به خلاف رفتار عامه داريم يا احتمال خلاف مي دهيم و بين تمكّن ازعمل به وظيفه شخصي يا وجود و عدم خوف و يا امكان تقيّه و عدم آن و... .
تعبيرهاي بالا، در احاديث اهل سنّت نيز از عايشه و ابو هريره - به ترتيب - از قول پيامبر خداصلي الله عليه وآله آمده است:
"اَلْفِطْرُ يَوْمُ يُفْطِرُ النَّاسُ وَالْأَضْحي يَوْمُ يُضْحِي النَّاسُ... ." 12)
"اَلصَّوْمُ يَوْمُ تَصُومُونَ وَالْفِطْرُ يَوْمَ تُفْطِرُونَ وَالْأَضْحي يَوْمُ تُضَحُّونَ." 13)
ترمذي در تفسير حديث اخير گفته است: "برخي اهل علم اين حديث را چنين تشريح كرده و گفته اند: تنها معناي حديث آن است كه روزه داري ماه رمضان و عيد گرفتن فطر، بايد همگام با جماعت و اكثر مردم باشد." 14)
مرحوم آية اللّه طالقاني سالها پيش در اين باره نوشته است:
"... با آنكه هميشه اكثريت و نفوذ در اجتماع حج، با اهل سنّت و جماعت بوده و آنچه در كتب فقهي سابقين و احاديث، به طور وضوح بيان نشده، وظيفه مخصوص شيعه و چگونگي اثبات اوّل ماه براي آنهاست؛ بلكه به عكس، احاديث ما و ظواهر آيات درباره ادراك موقفين - كه از اركان حج است - ناظر به ادراك اجتماع و تبعيّت از عموم است... ." 15)

از خودگذشتگي ميرزاي شيرازي رحمه الله براي حفظ اتحاد
يكي از مردم سامرا [ از اهل سنّت ]كه به ميرزاي شيرازي رحمه الله كينه مي ورزيد، پسر بزرگ ميرزا، ميرزا محمد شيرازي را كتك زد و ميرزا محمد به علت اين ضربت درگذشت. ميرزاي شيرازي در اين واقعه لام تا كام نگفت و كمترين واكنشي نشان نداد.
دشمنان آن روز اسلام، واقعه را مورد توجّه قرار دادند و خواستند براي ايجاد فتنه اي در دنياي اسلام از آن بهره برداري كنند. بدين منظور، عدّه اي به سامرا آمدند و به خدمت ميرزا رسيدند و از وي خواستند تا در موضوع از دست رفتن فرزندش و كار ناشايستي كه واقع شده است، اقدام كند و دستوراتي بدهد.
ميرزاي بزرگ به شدّت آنان را از خود راند و فرمود: "مي خواهم خوب بفهميد كه شما حق نداريد در هيچ يك از امور مربوط به ما مسلمانان و سرزمينهاي ما مداخله كنيد. اين يك قضيّه ساده است كه ميان دو برادر اتّفاق افتاده است."
آنان با بينيهاي به خاك ماليده از حضور ميرزا مرخّص شدند. وقتي اين ماجرا در آن ايّام در استانبول به "باب عالي" رسيد، خليفه عثماني از اين موضعگيري هوشمندانه مرجع شيعه شادمان شد و به والي بغداد دستور داد كه خود به حضور ميرزا برسد و از وي تشكّر كند و از وقوع حادثه اعتذار جويد و ابراز تأسف نمايد. 16)

 


پی نوشت :

1) همبستگي مذاهب اسلامي، مقالات دار التقريب قاهره، ترجمه عبد الكريم بي آزار شيرازي، مؤسسه انتشارات امير كبير، ص 122.
2) امامت و رهبري، شهيد مرتضي مطهري رحمه الله، صص 11 - 18.
3) ر.ك: طه/85 به بعد؛ تفسير نمونه، ج 13، ص 268 به بعد.
4) ر.ك: اعراف/ 142.
5) طه/94.
6) اعراف/150.
7) نهج البلاغه، نامه 53.
8) الكافي، ج 8، ص 58، ح 21.
9) همان.
10) تنها اين رخداد در عصر امير المؤمنين عليه السلام عجيب است:ابن عباس به نمايندگي عثمان به عنوان امير الحاج مي آمد و همه مي پذيرفتند؛ اما سال 37، يعني همزمان با حكومت ظاهري امير المؤمنين عليه السلام، بخشي از مردم همان ابن عباس را نپذيرفتند و نگذاشتند در مسجد الحرام امام جماعت شود و مصالحه بر امامت جماعت شيبة بن عثمان بن ابي طلحه شد. مسعودي در مروج الذهب امير الحاجهاي صدر اسلام را تا سال 335 نام برده است. مروج الذهب، ج 2، صص 739 - 750.
11) تهذيب الاحكام، ج 4، ص 317، ح 966؛ وسائل الشيعة، ج 10، ص 133، ح 13037.
12) كنزل العمال، ج 8، ص 489، ح 23763.
13) سنن الترمذي، ج 3، ص 80، ح 697.
14) همان، ذيل حديث 697.
15) حج 25، صص 608 - 609، به نقل از: به سوي خدا مي رويم، صص 185 - 187.
16) گزيده سيماي فرزانگان، ص 246، به نقل از: شيخ آقابزرگ، صص 28 - 29.

منبع : ماهنامه اطلاع رسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان شماره94 .

    ترنم هدایت

    سلسله جلسات تهذيبي

    هِیأَت مَجازیِ زِینَبیُون

    سایت مراجع تقلید