یازدهمین پیشوای شیعیان جهان امام حسن عسکرى (ع) در روز ربیع الاخر سال ۲۳۲ هجری یعنی نزدیک به دو قرن و نیم پس از هجرت جدش رسول الله (ص) به مدینه؛ در این شهر مقدس پا به عرصه حیات گذاشتند درحالی که عباسیان به اسم اسلام بر مسلمانان حکومت کرده و ظلمها بر امت اسلام روا میداشتند.
علامه مجلسی رضوان الله تعالی علیه میفرماید: مشهور آن است که روز ولادت امام حسن عسکرى (ع) جمعه هشتم ربیعالثانی در شهر مقدس مدینه بوده است. نام مادر آن امام گرامی را حدیثه، سوسن و سلیل گفتهاند، او در نهایت پارسایی و تقوی بوده و از بانوان عارفه و صالحهای بود و چنان لایق شده بود تا حجّت حق را در دامان خود پرورش دهد. در وصف وی گفتهاند؛ هنگامی که در موطن خود بود بسیار محترم و پس از شهادت فرزندش امام حسن عسکرى ع پناه و دادرس شیعیان بود. این بانوی پرهیزکار در سفر امام عسکری به سامراء در کنار آن حضرت بود و در همان جا نیز از دنیا رفت.
آن حضرت دارای القاب و کنیه های زیادی بودند که معرفترین آنها عسکری است و چون امام حسن عسکرى (ع) در سامرا در محلهای نظامی به نام عسکر سکونت داشت آن حضرت را عسکری نامیدند.
یکی دیگر از القاب آن حضرت ابن الرضا میباشد اسم شریف آن بزرگوار حسن، کنیهاش ابومحمد، القابش: الزکی، الصامت، الهادی، الرفیق، النقی و العسکری است
دوران امامت
دوران امام حسن عسکرى (ع) همانند اجداد مطهرشان شاهد جنگها و ناملایمات جهان اسلام بود که نتیجة حکومت غاصبان از جمله عباسیان بوده است.
دورة امامت آن حضرت مقارن با قدرت ظاهری دولت عباسی بود و در این دوران خلفای عباسی به دلیل جایگاه والای ایشان از معاشرت آن حضرت با دیگر افراد جلوگیری میکردند.
دوران امامت امام حسن عسکرى عبا سه تن از خلفای عباسی به نامهای معتز بالله؛ مهتدی، و معتمد مقارن گردید. در این میان معتز بیشتر از دیگران نسبت به امام حسن عسکری کینه می ورزید و دستور قتل آن حضرت را صادر کرد، اما امام با علم امامت خود فرمودند که این واقعه روی نمیدهد و تنها سه روز بعد معتز از خلافت عزل شد و به قتل رسید. بطور کلی دوران عمر شریف امام حسن عسکری به سه دوره تقسیم میگردد: دورة اول به مدت 12 سال که زندگی آن حضرت در مدینه گذشت، دورة دوم 10 سال قبل از امامت که در سامراء بودند ودورة سوم 6 سال دورة امامت ایشان.
از جمله مسائل دوران امامت حسن عسکرى ع این بود که از طرف خلفای عباسی اموال شیعیان به دست افرادی میافتاد که دشمن آلمحمد بودند تا بدینوسیله نهضتهای شیعه تقویت نشوند و خلفاى عباسى از هرگونه اعمال فشار و محدودیت نسبت به امامان دریغ نمىکردند.
این فشارها در عصر امام جواد و امام هادى و امام عسکرىع در سامراء به اوج خود رسید و شدت این فشارها به قدرى بود که سه پیشواى بزرگ شیعه که در مرکز حکومت آنها (سامراء) مىزیستند، با عمر کوتاهى به شهادت رسیدند یعنی امام جوادع در سن 25 سالگى، امام هادىع در سن 41 سالگى و امام عسکرىع در سن 28 سالگى و این حاکى از شدت فشارها و صدمات رسیده از سوی حاکمان وقت بر آنها بود.
ولى در این میان، فشارها و محدودیتهاى زمان امام حسن عسکرى(ع)، به دو علت، از زمان دو پیشواى دیگر بیشتر بود زیرا در زمان ایشان شیعه به یک قدرت عظیم در عراق و جهان اسلام تبدیل شده بود و همة مردم مىدانستند که این گروه به خلفاى وقت معترض بوده و حکومت هیچیک از عباسیان را مشروع و قانونى نمىدانند، بلکه معتقد هستند امامت الهى در فرزندان علىع باقى است که در آن زمان شخصیت ممتاز خانوادة رسولالله ص، امام حسن عسکرى (ع) بود
خاندان عباسى و پیروان آنان، طبق روایات و اخبار متواتر، مىدانستند مهدى موعود که تار و مار کننده کلیة حکومتهاى خودکامه است، از نسل حضرت عسکرى (ع)خواهد بود، به همین جهت پیوسته مراقب وضع زندگى او بودند تا بلکه بتوانند فرزند او را به چنگ آورده و نابود کنند. فشار و اختناق در مورد پیشواى یازدهم فوقالعاده شدید بود و از هر طرف وی را تحت کنترل و نظارت داشتند. حکومت عباسى به قدرى از نفوذ و موقعیت مهم اجتماعى امام نگران بود که امام را ناگزیر کرده بود هر هفته روزهاى دوشنبه و پنجشنبه در دربار حاضر شود. دربار عباسى به قدرى از امام وحشت داشت که به این مقدار کفایت نکرد، بلکه معتز امام را بازداشت و زندانى کرد و حتى به «سعید حاجب» دستور داد امام را به سمت کوفه حرکت داده و در راه او را به قتل برساند، ولى پس از سه روز، ترکان، خود او را به هلاکت رساندند پس از او مهتدى نیز امام را بازداشت و زندانى کرد و تصمیم به قتل حضرت داشت که خداوند مهلت نداد و ترکان بر ضد او شوریدند و وى را به قتل رساندند.
«.... چون هرچه که دوران ائمه به دوره امام عصرع نزدیکتر مىشد کار بر آنها سختتر مىگردید. از زمان «معتصِم» مرکز خلافت از بغداد به سامرّا منتقل شد. مدتى آنجا بود و سپس دو مرتبه به بغداد برگشت. علتش هم این بود که لشکریان معتصم خیلى به مردم ظلم مىکردند، و مردم شکایت کردند و ابتدا معتصم گوش نکرد ولى بالاخره هرطور بود راضىاش کردند و او براى اینکه سپاهیان از مردم دور باشند مرکز را به سامرّا منتقل کرد.
امام عسکرى اجباراً در سامرّا به سرمى بردند، در محلى که به نام «العسکر» یا «العسکرى» نامیده مىشد، یعنى محلى که محل سپاهیان و درواقع پادگان بود؛ یعنى خانهاى که در آن زندگى مىکردند برایشان انتخاب شده بود که مخصوصاً در پادگان باشند و تحت نظر.
ایشان در بیست و هشت سالگى از دنیا رفتند (پدر بزرگوارشان هم در حدود چهل و دو ساله بودند که از دنیا رفتند) و دورة امامتشان فقط شش سال طول کشید. بنابر تواریخ، تمام این مدت شش سال یا در حبس بودند یا اگر هم آزاد بودند ممنوع المعاشر و ممنوع الملاقات بودند. از نظر معاشرت آزادى نداشتند، اگر هم احیانا رفت وآمدهایى مىشد.
امام عسکرى(ع) به جلالت و هیبت و رُواء به اصطلاح، ممتاز بودند یعنى اساساً عظمت و هیبت و جلالت در قیافه ایشان به نحوى بود که هرکس که ایشان را ملاقات مىکرد تحت تأثیر آن سیما قرار مىگرفت قبل از اینکه سخن بگویند و او از علم ایشان چیزى بفهمد. وقتى که سخن مىگفتند و دریاى موّاجى شروع مىکرد به سخن گفتن، دیگر تکلیفش روشن است. در بسیارى از حکایات و روایات این قضیه کاملاٌ مشخص و محرز است. حتى دشمنان با اینکه ایشان را سخت تحت تعقیب داشتند و گاهى به
زندان مى بردند وقتى که با حضرت روبرو مىشدند وضع عجیبى داشتند، نمى توانستند در مقابل ایشان خضوع نکنند...
علت عمده این که اینقدر امام شدید تحت نظر بود این بود که این مطلب شایع بود و مىدانستند که مهدى امت از صُلب این وجود مقدس ظهور مىکند. همان کارى که فرعون با بنىاسرائیل مىکرد که چون شنیده بود کسى از بنىاسرائیل متولد مىشود که زوال مُلک فرعون و فرعونیها به دست او خواهد بود پسرهاى بنىاسرائیل را مىکشت و فقط دخترها را زنده نگه مىداشت و زنهایى را مأمور کرده بود بروند در خانههاى بنىاسرائیل و ببینند کدام زن حامله است و هر زنى را که حامله بود تحت نظر بگیرند، عین این کار را دستگاه خلافت با امام عسکرىع انجام مىداد.
چه خوب مىگوید مولوى:
حمله بردى سوى دربندان غیب تا ببنـدى راه بر مـردان غیب
این احمق فکر نمىکرد که اگر این خبر راست است مگر تو مىتوانى جلوى امر الهى را بگیرى؟! هرچند وقت یک بار مىفرستادند به خانه حضرت به تفتیش، مخصوصاً وقتى که امام از دنیا رفت، چون گاهى مىشنیدند که حضرت مهدى متولد شدهاند.
راجع به ولادت ایشان هم داستان را همه شنیدهاید که خداى متعال ولادت این وجود مقدس را مخفى کرد و در حین ولادت کمتر کسى متوجه شد. ایشان شش ساله بودند که پدر بزرگوارشان از دنیا رفتند. در دوران کودکى، شیعیان خاص از هرجا که مىآمدند حضرت ایشان را به آنها ارائه مىدادند، ولى عموم مردم اطلاع نداشتند، اما این خبر بالاخره پیچیده بود که پسرى براى حسن بن على عسکرى متولد شده است و او را مخفى مىکنند. گاهى مىفرستادند به خانه حضرت که این بچه را به خیال خود پیدا کنند و بکشند و از بین ببرند، ولى کارى که خدا مىخواهد مگر بنده مىتواند بر ضد آن عمل کند؟! یعنى وقتى قضاى حتمى الهى در یک جا باشد دیگر بشر نمىتواند کارى در آنجا بکند. بعد از وفات حضرت و نیز مقارن با وفات حضرت، مأمورین ریختند خانه امام را تفتیش کامل کردند و زنهاى جاسوسه خودشان را فرستادند که تمام زنها، کنیز و غیرکنیز را تحت نظر بگیرند، ببینند آیا حاملهاى وجود دارد یا نه؟
یکى از کنیزان را احتمال دادند که حامله باشد. او را بردند تا یک سال نگاه داشتند، بعد فهمیدند که اشتباه کردهاند و چنین قضیهاى نبوده است.
وجود مقدس امام عسکرى مادرى دارد به نام «حُدَیْث» که به لقب «جدّه» معروف است. چون جدّه حضرت حجّت (عجّل اللَّه تعالى فرجه) بودند ایشان را «جدّه» مىگفتهاند. زنهاى دیگرى هم در تاریخ هستند که به اعتبار اینکه شهرتشان به اعتبار نوهشان است اینها را «جدّه» مىگویند... این زن بزرگوار به نام «جدّه» معروف شد. ولى تنها جدّه بودن سبب شهرتش نشد، مقامى دارد، عظمتى دارد، جلالتى دارد، شخصیتى دارد که نوشتهاند... بعد از امام عسکرى مفزع الشیعه بود یعنى ملجأ شیعه این زن بزرگوار بود. قهراً در آن وقت ـ چون امام عسکرى بیست و هشت ساله بودهاند که از دنیا رفتهاند، على القاعده مطابق سن امام هادى هم حساب کنیم ـ زنى بین پنجاه و شصت بوده است. اینقدر زن باجلالت و باکمالى بوده است که شیعه هر مشکلى برایش پیش مىآمد به این زن عرضه مىداشت.
مردى مىگوید به خدمت عمّه امام عسکرى حکیمه خاتون دختر امام جواد رفتم، با ایشان صحبت کردم راجع به عقاید و اعتقادات مسأله امامت و غیره. ایشان عقاید خود را گفت تا رسید به امام عسکرى. بعد گفت فعلا امام من فرزند اوست که الآن مستور و مخفى است. گفتم حال که ایشان مخفى هستند اگر ما مشکلى داشته باشیم به چه کسى رجوع کنیم؟ گفت به جدّه رجوع کنید. گفتم: عجب! آقا از دنیا رفت و به یک زن وصیّت کرد؟! فرمود: امام عسکرى همان کار را کرد که حسین بن على کرد.
حضرت امام حسین وصىّ واقعىاش و وصىّ او در باطن على بن الحسین بود ولى مگر بسیارى از وصایاى خودش را در ظاهر به خواهرش زینب سلام اللَّه علیها نکرد؟ عین این کار را حسن بن على العسکرى کرد. وصىّ او در باطن این فرزندى است که مخفى است ولى در ظاهر که نمىشد بگوید وصىّ من اوست. در ظاهر وصىّ خودش را این زن باجلالت قرار داده است....»
ابعاد فعالیت امام عسکرى (ع)
امام عسکرى، با وجود همة این فشارها و کنترلها و مراقبتهاى بىوقفه حکومت عباسى، یک سلسله فعالیتهاى سیاسى و اجتماعى و علمى در جهت حفظ اسلام و مبارزه با افکار ضد اسلامى انجام مىداد که مىتوان آنها را بدینگونه خلاصه کرد:
1- کوششهاى علمى در دفاع از آیین اسلام و رد اشکالها و شبهات مخالفان، و نیز تبیین اندیشة صحیح اسلامى و تربیت شاگردان متعهد و عالِم.
گاهى چنان مشکلات و تنگناهایى براى مسلمانان پیش مىآمد که جز آن حضرت کسى از عهدة حل آنها برنمىآمد. امام در اینگونه مواقع، در پرتو علم امامت، با تدبیری فوقالعاده، بنبست را مىشکست و مشکل را حل مىکرد. براى این مطلب مىتوان یک نمونه را ذکر کرد:
یک سال در سامراء قحطى سختى پیش آمد. «معتمد»، خلیفه وقت، فرمان داد مردم به نماز استسقاء (طلب باران) بروند. مردم سه روز پى در پى براى نماز به مصلا رفتند و دست به دعا برداشتند، ولى باران نیامد. روز چهارم «جاثلیق»، بزرگ اسقفان مسیحى، همراه راهبان به صحرا رفت. یکى از راهبان هر وقت دست خود را به سوى آسمان بلند مىکرد بارانى درشت فرو مىبارید. روز بعد نیز جاثلیق همان کار را کرد و آنقدر باران آمد که دیگر مردم تقاضاى باران نداشتند، و همین امر موجب شگفت مردم و نیز شک و تردید و تمایل به مسیحیت در میان بسیارى از مسلمانان شد. این وضع بر خلیفه ناگوار آمد و ناگزیر امام را که زندانى بود، به دربار خواست و گفت: امت جدت را دریاب که گمراه شدند! امام فرمود: از جاثلیق و راهبان بخواه که فردا سهشنبه به صحرا بروند.
خلیفه گفت: مردم دیگر باران نمىخواهند، چون به قدر کافى باران آمده است، بنابراین به صحرا رفتن چه فایدهاى دارد؟ امام فرمود: براى آنکه انشاءالله تعالى شک و شبهه را برطرف سازم.
خلیفه فرمان داد پیشواى مسیحیان همراه راهبان سه شنبه به صحرا رفتند. امام عسکرىع نیز در میان جمعیت عظیمى از مردم به صحرا آمد. آنگاه مسیحیان و راهبان براى طلب باران دست بسوى آسمان برداشتند. آسمان ابرى شد و باران آمد. امام فرمان داد دست راهب معینى را بگیرند و آنچه در میان انگشتان اوست بیرون آورند. در میان انگشتان او استخوانی از استخوانهاى آدمى یافتند. امام استخوان را گرفت، در پارچهاى پیچید و به راهب فرمود: اینک طلب باران کن! راهب این بار نیز دست به آسمان برداشت، اما ابر کنار رفت و خورشید نمایان شد! مردم شگفت زده شدند. خلیفه از امام پرسید: این استخوان چیست؟ امام فرمود: این استخوان پیامبرى از پیامبران الهى است که از قبور برخى پیامبران برداشتهاند و استخوان هیچ پیامبرى ظاهر نمىگردد جز آنکه باران نازل مىشود. خلیفه امام را تحسین کرد. استخوان را آزمودند، دیدند همان طور است که امام مىفرماید.
این حادثه باعث شد که امام از زندان آزاد شود و احترام او در افکار عمومى بالا رود. در این هنگام امام از فرصت استفاده کرده و آزادى یاران خود را که با آن حضرت در زندان بودند، از خلیفه خواست و او نیز خواسته حضرت را به جا آورد.
2- ایجاد شبکة ارتباطى با شیعیان مناطق مختلف از طریق تعیین و اعزام نمایندگان و ارسال پیامها
در زمان امام حسن عسکرىع تشیع در مناطق مختلف و شهرهاى متعدد گسترش و شیعیان در نقاط فراوانى تمرکز یافته بودند. شهرها و مناطقى مانند: کوفه، بغداد، نیشابور، قم، مدائن، خراسان، یمن، رى، آذربایجان، سامراء، جرجان و بصره از پایگاههاى شیعیان بشمار مىرفتند و در میان این مناطق، به دلائلى، سامراء، کوفه، بغداد، قم و نیشابور از اهمیت ویژهاى برخوردار بود. گستردگى و پراکندگى مراکز تجمع شیعیان، وجود سازمان ارتباطى منظمى را ایجاب مىکرد تا پیوند شیعیان را با حوزة امامت از یک سو، و ارتباط آنان را با همدیگر از سوى دیگر برقرار سازد، و از این رهگذر، آنان را از نظر دینى و سیاسى رهبرى و سازماندهى کند.
این نیاز، از زمان امام نهم احساس مىشد و شبکة ارتباطى وکالت و نصب نمایندگان در مناطق گوناگون، از آن زمان به مورد اجرا گذاشته مىشد.این برنامه در زمان امام عسکرىع نیز تعقیب گردید و به گواهى اسناد و شواهد تاریخى، امام نمایندگانى از میان چهرههاى درخشان و شخصیتهاى برجستة شیعیان، برگزیده و در مناطق متعدد منصوب کرده و با آنان در ارتباط بود و از این طریق پیروان تشیع را در همة مناطق زیر نظر داشت از میان این نمایندگان، مىتوان از «ابراهیم بن عبده»، نمایندة امام در «نیشابور»، یاد کرد.
3- فعالیتهاى سرى سیاسى با وجود تمامى کنترلها و مراقبتهاى حکومت عباسى
امام عسکرى (ع)به رغم تمامى محدودیتها و کنترلهایى که از طرف دستگاه خلافت به عمل مىآمد، یک سلسله فعالیتهاى سرى سیاسى را رهبرى مىکرد که با گزینش شیوههاى بسیار ظریف پنهانکارى، از چشم بیدار و مراقب جاسوسان دربار، به دور مىماند. در این زمینه نمونههاى فراوانى به چشم مىخورد که یک مورد آن را به جهت اهمیت مطرح میشود:
1- «عثمان بن سعید عمرى» که از نزدیکترین و صمیمىترین یاران امام بود، زیر پوشش روغنفروشى فعالیت مىکرد. شیعیان و پیروان حضرت عسکرىع اموال و وجوهى را که مىخواستند به امام تحویل دهند، به او مىرساندند و او آنها را در ظرفها و مشکهاى روغن قرار داده و به حضور امام مىرساند و این یکی راههایی بود که شیعیان با امام ارتباط پیدا میکردند.
4- حمایت و پشتیبانى مالى از شیعیان، بویژه یاران خاص خود
یکى دیگر از موضعگیریهاى امام عسکرىع حمایت و پشتیبانى مالى از شیعیان، بویژه از یاران خاص و نزدیک آن حضرت، بود و با مطالعه در زندگانى آن حضرت، این مطلب بخوبى آشکار مىشود که گاهى برخى از یاران امام، از تنگناى مالى، در محضر امام شکوه مىکردند و حضرت، گرفتارى مالى آنان را برطرف مىساخت و گاه حتى پیش از آنکه اظهار کنند، امام مشکل آنان را برطرف مىکرد. این اقدام امام مانع از آن مىشد که آنان زیر فشار مالى، جذب دستگاه حکومت ستمگر عباسى شوند.
در این زمینه مىتوان به این نمونه اشاره نمود: «ابوهاشم جعفرى» مىگوید: از نظر مالى در مضیقه بودم. خواستم وضع خود را طى نامهاى به امام عسکرىع بنویسم، ولى خجالت کشیدم و صرفنظر کردم. وقتى که وارد منزل شدم، امام صد دینار براى من فرستاد و طى نامهاى نوشت: هر وقت احتیاج داشتى، خجالت نکش، و پروا مکن، و از ما بخواه که به خواست خدا به مقصود خود مىرسى.
5- تقویت و توجیه سیاسى رجال و عناصر مهم شیعه در برابر مشکلات
یکی از مهمترین فعالیتهاى سیاسى امام عسکرىع تقویت سیاسى رجال مهم شیعه در برابر فشارها و سختیهاى مبارزات سیاسى، در جهت حمایت از آرمانهاى بلند اهلبیت: بود واز آنجا که شخصیتهاى بزرگ شیعه در فشار بیشترى بودند، امام به تناسب مورد، هر یک از آنان را به نحوى دلگرم و راهنمایى مىکرد و روحیه آنان را بالا مىبرد تا میزان تحمل و صبر و آگاهى آنان در برابر فشارها، تنگناها و فقر و تنگدستیها فزونى یابد و بتوانند مسئولیت بزرگ اجتماعى و سیاسى و وظایف دینى خود را بخوبى انجام دهند.
نمونة دیگر در این زمینه نامهاى است که امام به «على بن حسین بن بابویه قمى»، یکى از فقهاى بزرگ شیعه نوشته است. امام در این نامه پس از ذکر یک سلسله توصیهها و رهنمودهاى لازم، چنین یادآورى مىکند: صبر کن و منتظر فرج باش که پیامبرص فرموده است: برترین اعمال امت من انتظار فرج است. شیعیان ما پیوسته در غم و اندوه خواهند بود تا فرزندم (امام دوازدهم) ظاهر شود؛ همان کسى که پیامبرص بشارت داده که زمین را از قسط و عدل پُر خواهد ساخت، همچنانکه از ظلم و جور پر شده باشد. اى بزرگمرد و مورد اعتماد من! صبر کن و شیعیان مرا به صبر فرمان بده! زمین از آن خداست و هر کسى از بندگانش را که بخواهد، وارث (حاکم) آن قرار مىدهد. فرجام نیکو، تنها از آن پرهیزگاران است. سلام و رحمت خدا و برکات او بر تو و بر همه شیعیان باد!
6- استفادة گسترده از آگاهى غیبى براى جلب منکران امامت و دلگرمى شیعیان
بر اساس عقیدة شیعیان، امامان در پرتو ارتباط با پروردگار جهان، از آگاهى غیبى برخوردار مییاشد و در مواردى که اساس حقانیت اسلام یا مصالح عالى امت اسلامى (همچون مشروعیت امامت آنان) در معرض خطر قرار مىگیرد، از این آگاهى به صورت «ابزار» هدایت استفاده مىکنند.
پیشگوییها و گزارشهاى غیبى امامان، بخش مهمى از زندگینامه آنان را تشکیل مىدهد، اما مطالعه در زندگانى امام عسکرى چنین به نظر مىرسد که آن حضرت بیش از امامان دیگر آگاهى غیبى خود را آشکار مىساخته است.
بر اساس تحقیق یکى از دانشمندان معاصر، از کرامات و گزارشهاى غیبى و اقدامات خارق العاده امام عسکرىع، «قطب راوندى» در کتاب «خرائج» جمعاً چهل مورد، «سید بحرانى» در «مدینة المعاجز» صد و سى و چهار مورد، «شیخ حرّ عاملى» در «اثبات الهداة» صد و سى و شش مورد، و «علامه مجلسى» در «بحارالانوار» هشتاد و یک مورد را ثبت کردهاند و این، بخوبى روشنگر فزونى بروز کرامات و گزارشهاى غیبى از ناحیه آن حضرت مىباشد. به نظر مىرسد علت این امر شرائط نامساعد و جو پراختناقى بود که امام یازدهم و پدرش امام هادىع در آن زندگى مىکردند؛ زیرا از وقتى که امام هادىع از سر اجبار به سامراء منتقل گردید بشدت تحت مراقبت و کنترل بود، از اینرو امکان معرفى فرزندش «حسن» به عموم شیعیان به عنوان امام بعدى وجود نداشت و اصولا این کار، حیات او را از ناحیه حکومت وقت در معرض خطر جدى قرار مىداد.
به همین جهت کار معرفى امام عسکرى (ع) به شیعیان و گواه گرفتن آنان در این باب، در ماههاى پایانى عمر امام هادىع صورت گرفت، به طورى که هنگام رحلت آن حضرت هنوز بسیارى از شیعیان از امامت حضرت «حسن عسکرى» آگاهى نداشتند. گویا عامل دیگرى نیز در این زمینه بىتاثیر نبوده و آن اعتقاد گروهى از شیعیان به امامت «محمد بن على»، برادر حضرت عسکرى، در زمان حیات امام هادىع بوده است. این گروه بر اساس همین پندار او را در محضر امام هادىع احترام مىکردند، ولى حضرت با این پندار مبارزه مىکرد و آنان را به امامت فرزندش حسن راهنمایى مىنمود.
پس از شهادت حضرت هادىع گروهى از خیانتکاران و نادانان، همچون «ابن ماهویه»، این پندار را دستاویز قرار داده و به اغواى مردم و منحرف ساختن افکار از امامت حضرت عسکرى(ع) پرداختند.
این عوامل دست به دست هم داده و موجب شک و تردید گروهى از شیعیان در امامت آن حضرت در آغاز کار گردیده بود، چنانکه برخى از آنان در صدد آزمایش امام بر مىآمدند و برخى دیگر در این زمینه با امام مکاتبه مىکردند. این تزلزلها و تردیدها به حدى بود که امام در پاسخ گروهى از شیعیان در این زمینه با آزردگى و رنجش فراوانى نوشت: «هیچ یک از پدرانم، مانند من، گرفتار شک و تزلزل شیعیان در امر امامت نشدهاند... » امام براى زدودن زنگار این شکها و تردیدها، و نیز گاه براى حفظ یاران خود از خطر، و یا دلگرمى آنان، و یا هدایت گمراهان، ناگزیر مىشد پردههاى حجاب را کنار زده، از آن سوى جهان ظاهر، خبر دهد، و این، از مؤثرترین شیوههاى جلب مخالفان و تقویت ایمان شیعیان بود.
7ـ آمادهسازى شیعیان براى دوران غیبت فرزند خود امام دوازدهم.
«احمد بن اسحاق»، یکى از یاران خاص و گرانقدر امام عسکرى (ع) مىگوید: به حضور امام رسیدم مىخواستم درباره امام بعد از او بپرسم، حضرت پیش از سؤال من فرمود:
اى «احمد بن اسحاق»! خداوند از زمانى که آدم را آفریده تا روز رستاخیز، هرگز زمین را از «حجّت» خالى نگذاشته و نمىگذارد. خداوند از برکت وجود «حجّت» خود در زمین، بلا را از مردم جهان دفع مىکند و باران مىفرستد و برکات نهفته در دل زمین را آشکار مىسازد. عرض کردم: پیشوا و امام بعد از شما کیست؟ حضرت بسرعت برخاست و به اطاق دیگر رفت و طولى نکشید که برگشت، در حالى که پسر بچهاى را که حدود سه سال داشت و رخسارش همچون ماه شب چهارده مىدرخشید به دوش گرفته بود.
فرمود: «احمد بن اسحاق» ! اگر پیش خدا و امامان محترم نبودى، این پسرم را به تو نشان نمىدادم، او همنام و همکنیة رسول خداست، زمین را پر از عدل و داد مىکند چنانکه از ظلم و جور پر شده باشد. او در میان این امت (از نظر طول غیبت) همچون «خضر» و «ذوالقرنین» است، او غیبتى خواهد داشت که (در اثر طولانى بودن آن) بسیارى به شک خواهند افتاد و تنها کسانى که خداوند آنان را در اعتقاد به امامت او ثابت نگه داشته و توفیق دعا جهت تعجیل قیام و ظهور او مىبخشد، از گمراهى نجات مىیابند...
آنچه مهم است این که همانطور که در تاریخ آمده است از ملاقات امام حسن عسکرى ع با مردم جلوگیری میشد و ایشان جز با یاران خاص و کسانی که برای مراقبت و یا حل مشکلات مادی و شرعی خود به آنها مراجعه میکردند کمتر معاشرت مینمودند، که شاید یکی از دلائل آن؛ نزدیک بودن دوران غیبت امام مهدی(عج) بوده و میبایست شیعیان با این سنت الهی آشنا میگردیدند
کوششهاى علمى
اگرچه امام عسکرى به حکم شرایط نامساعد و محدودیت بسیار شدیدى که حکومت عباسى برقرار کرده بود، موفق به گسترش دانش دامنهدار خود در سطح جامعه نشد، اما در عین حال، با همان فشار و خفقان شاگردانى تربیت کرد که هر کدام به سهم خود در نشر و گسترش معارف اسلام و رفع شبهات دشمنان نقش مؤثرى داشتند. «شیخ طوسى» - ره- تعداد شاگردان حضرت را متجاوز از صد نفر ثبت کرده است که در میان آنان چهرههاى روشن، شخصیتهاى برجسته و مردان وارستهاى مانند: احمد بن اسحاق اشعرى قمى، ابوهاشم داود بن قاسم جعفرى، عبدالله بن جعفر حمیرى، ابو عمرو عثمان بن سعید عمرى، على بن جعفر و محمد بن حسن صفار به چشم مىخورند که شرح خدمات و کوششهاى آنان در این مختصر نمىگنجد و زندگینامة پُر افتخار و آموزندة آنان را مىتوان در کتب رجال خواند.
اما نکتة اساسی آن است در دوران عمر کوتاه اما با برکت امام تعالیم عالیة قرآنی و نشر کلام احکام الهی و مناظرات کلامی بصورت جنبش علمی در جهان اسلام ظهور پیدا نمود.
سیرة عملی امام حسن عسکرى (ع)
ردی به نام کامل مدنی جهت پرسش مسائلی به محضر امامع شرفیاب شد: همو میگوید: وقتی به خدمت حضرت رسیدم دیدم لباس سفید و نرمی بر تن دارند، نزد خود گفتم: ولیّ خدا و حجت او لباس نرم و لطیف میپوشد، و ما را به مواسات و برادرای فرمان میدهد و از پوشیدن چنین لباسی باز میدارد! امام تبسم نمودند و آستینهای خود را بالا زدند دیدم پلاسی سیاه و خشن در زیر لباس بر تن دارند، و فرمودند: ای کامل! (هذا لله و هذا لکم) این پلاس خشن برای خدا و این لباس نرم که روی آن پوشیدهام برای شماست.
کرامت امام
چند نفر از بنیعباس بر صالح بن وصیف وارد شدند در حالیکه وی امام حسن عسکرى ع را زندانی کرده بود. به او گفتند که بر آن حضرت سخت بگیر و هرچه میتوانی او را در تنگنا قرار بده! صالح در پاسخ گفت: من دو نفر از بدترین اشخاص را مأمور امام کردهام ولی هم اکنون آن دو اهل نماز و روزه شدهاند و در عبادت به مقامی بزرگ نائل گشتهاند.
آلعباس از صالح خواستند که آن دو را بیاورند پس از حضور آن دو، آنها را تهدید و توبیخ کردند که چرا بر امام سختگیری نمیکنید؟ گفتند چه بگوییم در حق کسی که روزها را روزه میگیرد و شبها را تا به صبح مشغول به عبادت است، با کسی حرف نمیزند و به چیزی جز عبادت مشغول نیست و هر وقت بر ما چشم میاندازد بدن ما میلرزد و چنان میشویم که مالک نفس خویش نیستیم. آل عباسی پس از شنیدن این مسائل دچار خجلت و ذلت شدند.
مبارزة علمی
یعقوب بن اسحاقِ کندی یکی از فیلسوفان عراق بود او شروع به تألیف کتابی کرد که میخواست اثبات نماید که قرآن دارای تناقض است و برای نوشتن این کتاب چنان مشغول مطالعه و تحقیق شد که از مردم کناره گرفت و روزها به تنهایی در خانه خویش به این کار مبادرت میورزید در همین ایام یکی از شاگردان او به محضر امام حسن عسکرى ع شرفیاب شد، امام به او فرمودند: آیا در میان شما یک مرد رشید و جوانمرد پیدا نمیشود که استاد شما را از این کاری که شروع کرده منصرف سازد؟!
شاگرد با ناراحتی عرض کرد: ما از شاگردان او هستیم، چگونه میتوانیم در این کار یا کارهای دیگر بر او اعتراض نماییم! امامع فرمود: آیا آنچه بگویم به او میرسانی؟ گفت: آری. امامع فرمودند: نزد او برو و با او انس بگیر و او را در کاری که میخواهد انجام دهد یاری نما، آنگاه بگو سؤالی دارم آیا میتوانم از شما بپرسم؟ به تو اجازه سؤال میدهد، بگو: اگر گوینده قرآن نزد تو آید، آیا احتمال میدهی که منظور او از گفتارش معانی دیگری غیر آن باشد که تو پنداشتهای؟ خواهد گفت: امکان دارد، چون او اگر به مطلبی توجه کند میفهمد و درک میکند. هنگامی که جواب مثبت داد بگو: از کجا اطمینان پیدا کردهای که مراد و منظور قرآن همان است که تو میگویی؟! شاید گویندة قرآن منظوری غیر از آنچه تو به آن رسیدهای داشته باشد، و تو الفاظ و عبارات را در غیر معانی و مراد آن بکار میبری!
آن شاگرد به نزد کندی رفت، و به همان ترتیب که امام دستور داده بودند با او مهربانی کرد تا سرانجام فرصت آن رسید تا سؤال را مطرح نمود، کندی با شنیدن این سئوال کمی جا خورد به همین خاطر از شاگردش خواست که سؤال خود را تکرار کند، و سپس مجدداً به فکر فرو رفت، و آن را بنا بر لغت محتمل و برحسب اندیشه ممکن دانست پس از لحظاتی سرش را بلند کرد و شاگردش را سوگند داد و گفت: این سؤال از کجا برای تو مطرح شد؟ شاگرد گفت: چیزی بود که به خاطرم رسید و سؤال کردم! کندی گفت: ممکن نیست تو و افرادی مانند تو به چنین سؤالی راه یابند، بگو این سؤال را از کجا آوردی؟ شاگرد گفت: ابومحمد امام حسن عسکرى ع به من چنین فرمان داد.
کندی لبخندی زد و به آرامی گفت: اینک درست گفتی، چنین سؤالی جز از آن خاندان نمیتواند باشد آنگاه آنچه در آن زمینه نوشته بود در آتش ریخت و سوزاند.
احترام به سادات
یکی از نوادگان امام صادق (ع) به نام حسین ساکن قم و مبتلا به شرابخواری بود یک بار برای درخواست حاجتی به در خانه احمد بن اسحق که وکیل اوقاف قم بود رفت و اجازه خواست تا با احمد بن اسحق ملاقات کند اما احمد به او راه نداد.
سید با حال غم و اندوه به خانه خود برگشت، در همان سال احمد بن اسحق به حج مشرف شده همین که در بین راه به سامراء رسید اجازه خواست که با امام حسن عسکرى ع ملاقات کند ولی بر خلاف انتظارش امام به او اجازه نداد، احمد گریة طولانی و تضرع نمود تا امام به او اجازه حضور دادند، همین که خدمت آن حضرت رسید عرض کرد ای پسر رسول خدا برای چه مرا از زیارت خود منع نمودی و حال آنکه من از شیعیان و پیروان تو هستم؟!
امام فرمودند: برای آنکه تو پسر عموی ما را از در منزل خود راندی. احمد با شنیدن این جمله گریه کرد و گفت به خداوند متعال قسم که او را رد نکردم مگر به خاطر آنکه از گناهانش و شرابخواری توبه کند.
امام فرمودند: راست گفتی ولکن چارهای نیست جز آنکه به سادات احترام بگذاری و در هر حالی آنها را حقیر نشماری و به آنها اهانت نکنی که در غیر این صورت از زیانکاران خواهی بود زیرا که آنها منتسب به ما هستند.
احمد بن موسی به قم برگشت، طبقات مختلف مردم به دیدن او آمدند و حسین نیز با ایشان بود. همین که چشم احمد به او افتاد از جای خود برخاست او را در آغوش گرفت و بالای مجلس نشانید. حسین با توجه به رفتار سابق احمد این کار را از او بعید میدانست به همین جهت پرسید: چه شد که روش تو عوض شده است؟ و احمد به تفصیل داستان خود را با امام عسکرى ع و فرمایشات ایشان را شرح داد. حسین با شنیدن این سخنان و توجه به مقام معنوی سادات از کرده خود پشیمان شد و در همان جا از کارهای زشت خویش توبه کرد و به خانه آمد و آنچه از آثار گناه وجود داشت نابود کرد و پرهیزکاری و ورع را پیشه نمود و معتکف در مساجد بود تا وفات نمود و در نزدیکی قبر مطهر حضرت فاطمه معصومه س به خاک سپرده شد. به عبارت دیگر حضرت از توصیة به روش مدارا با سادات اصلاح رویة آن فرد گنهکار را در نظر داشت.
وصف شیعیان
امام حسن عسکرى (ع) فرمودند: شیعیان ما کسانی هستند که از آثار ما پیروی میکنند؛ دستورات ما را به کار میبندند و از آنچه نهی کردهایم اجتناب میورزند و اما کسانی که در بسیاری از آنچه خداوند بر آنها واجب کرده با ما مخالفت میکنند از شیعیان ما نیستند....
شیعیان علی (ع) کسانی هستند که در راه خدا هیچ باکی ندارند که مرگ سراغ آنها آید؛ یا در دام مرگ قرار گیرند و آنها هستند که برادرشان را بر خود ترجیح میدهند گرچه در حال نیاز و حاجت باشند و آنها کسانی هستند که خداوند در جایی که نهی فرموده [یعنی در مواضع گناه] آنها را نمیبیند.
مقام اهل بیت
ابوحمزه یکی از اصحاب امام حسن عسکرى ع میگوید: مکرر دیدم امام با غلامان خودش که از ملل مختلف بودند و ترک و رومی و دیلمی و روسی در میان آنان بود به زبان خودشان سخن میگوید، من از دیدن این صحنهها شگفت زده شدم، پیش خود گفتم امام در مدینه متولد شده و با غیرعربزبانها نیز معاشرتی نداشته است پس چگونه به زبانهای مختلف تکلم میکند؟، در همان حال امام به من رو آورد و فرمودند: همانا خدای عزیز و جلیل حجت خود را از سایر آفریدگان ممتاز نموده و به او معرفت هر چیز را عطا فرموده، امام لغتهای گوناگون و نسبها و پیشامدها را میداند و اگر چنین نباشد تفاوتی میان امام و مردم نخواهد بود.
ابیهاشم یکی از صحابی امام میگوید: از امام دربارة این آیة شریفه پرسیدم: «ثمّ أورثنا الکتاب الذین اصطفینا من عبادنا فمنهم ظالم لنفسه و منهم مقتصد و منهم سابق بالخیرات باذن الله» .
«آنگاه این کتاب را به آن کسان از بندگانمان که انتخاب نمودیم به میراث دادیم و بعضی ایشان ستمگر خویشند و بعضی معتدلند و بعضی به اذن خدا به سوی نعمتها میشتابند.»
امام(ع) فرمود: هر سه دسته مربوط به آل محمدص میباشند. آن که بر خود ظلم روا داشته کسی است که اقرار به امام ننموده، و مقتصد کسی است که عارف به مقام امام است، و گروه سوم اشخاص هستند که سبقت در گرفتن فیض و خیرات از امام دارند. ابیهاشم میگوید: من در فکر فرو رفتم که این چه عظمتی است که نصیب امامان: شده. و مقداری هم اشک ریختم که امام عسکرى ع نگاهی به من انداخت و فرمود: مسئله بالاتر از آن است که تو فکر میکنی و تو شکر خدا را بجا آور و از او بخواه که توفیق تمسّک جستن به ریسمان ولایتشان را به تو عنایت فرماید زیرا در روز قیامت به همان خوانده خواهی شد چرا که فردای قیامت هر انسانی را با امامش محشور میکنند، امیدوارم که به راه خیر سیر کنی.
سفارش به شیعیان
امام حسن عسکرى (ع) برای علی بن حسین بن بابویه قمی که از بزرگان فقهای شیعه محسوب میشود نوشت:
به نام خداوند بخشنده مهربان، ستایش خدای را که پروردگار جهانیان است، سرانجام نیکو برای پرهیزکاران و بهشت برای یکتاپرستان و آتش برای کافران خواهد بود، و ستیزه و تجاوز جز بر ستمکاران نیست، و خدایی جز الله که بهترین آفرینندگان است نمیباشد، و درود و رحمت خدا بر بهترین آفریدگانش محمد و خاندان پاک او باد.
بعد از حمد و ثنای الهی، ترا ای بزرگمرد و مورد اعتماد و فقیه پیرامون من، ابوالحسن علی بن حسین قمی، که خدایت به آنچه رضای اوست موفق فرماید و از نسلت فرزندان شایسته برآورد، سفارش میکنم به پرهیزکاری در پیشگاه خدا و بر پا داشتن نماز و پرداخت زکات زیرا نماز کسی که زکات نمیپردازد پذیرفته نمیشود و به تو سفارش میکنم که از خطای مردم درگذری، و خشم خویش فرو بری، و به خویشاوند صله و رسیدگی نمایی، و با برادران مواسات کنی، و در رفع نیازهای آنان در سختی و آسایش بکوشی، و در برابر نادانی و بیخردی افراد بردبار باشی و در دین ژرفنگر و در کارها استوار و با قرآن آشنا باشی، و اخلاق نیکو پیشه سازی و امر به معروف و نهی از منکر کنی، خدای متعال میفرماید:
«لا خیر فی کثیر من نجواهم الاّ من امر بصدقة او معروف او اصلاح بین الناس» در بسیاری از سخنانشان با هم خیری نیست مگر کسی که به صدقه دادن یا نیکی کردن یا اصلاح میان مردم فرمان دهد. از همه بدیها و زشتیها خودداری کن، و بر تو باد که نماز شب بخوانی، همانا پیامبرص به علیع سفارش کرد و فرمود: ای علی بر تو باد نماز شب، بر تو باد نماز شب، بر تو باد نماز شب، و کسی که نماز شب را سبک بشمارد از ما نیست و به سیرة ما عمل نکرده است. پس به سفارش من عمل کن و به شیعیان من نیز دستور بده آنچه به تو فرمان دادم همانطور عمل کنند، و به تو باد که صبر و شکیبایی ورزی و منتظر فرج باشی، همانا پیامبر ص فرمود:
افضل اعمال امت من انتظار فرج است. شیعیان ما پیوسته در حزن و اندوه خواهند بود تا فرزندم امام قائم(عج) ظاهر شود، همان که پیامبرص بشارت داد که زمین را از قسط و عدل پر میکند همچنانکه از ظلم و جور پُر شده است. ای بزرگمرد و مورد اعتماد من اباالحسن، صبر کن و شیعه مرا به صبر فرمان ده، همانا زمین از آن خداست که بندگانش را وارث آن میسازد، و سرانجام نیکو برای پرهیزکاران است و سلام و رحمت خدا و برکات او بر تو و بر همه شیعیانم باد و خدا ما را کافی است و چه خوب وکیل و مولی و یاوری است.
حسن بن طریف گفت: برای امام نامه نوشتم که معنای بیان رسول خداص که دربارة امیرالمؤمنینع (من کنت مولاه فعلی مولاه) هرکس من مولی و سرپرست اویم علیع نیز مولی و سرپرست اوست فرموده چیست؟ امامع فرمود: پیامبر با این گفتار خواسته است او را در هنگام تفرقه و نفاق به عنوان رهبر و راهنمای حزب الله قرار دهد.
دعای امام حسن عسکرى (ع)
ابیهاشم میگوید: بعضی از دوستان امام برای حضرت نوشتند تا دعایی به آنها بیاموزد. آن گرامی نوشت که اینگونه دعا کنید:
«یا اسمع السّامعین، و یا أبصر المبصرین، یا عزّ الناظرین، و یا أسرع الحاسبین و یا ارحم الراحمین، و یا احکم الحاکمین، صلّ علی محمّد و آلمحمّد، و اوسع لی فی رزقی، و مد لی فی عمری، و امنن علیّ برحمتک و اجعلنی ممّن تنتصر به لدینک تستبدل بی غیری»؛
«ای شنواترین شنوندگان، و ای بیناترین بینندگان، ای عزت ناظرین، ای سریعترین حسابرس بندگان، ای رحیمترین رحمکنندگان، ای محکمترین حاکمان، درود بر محمد و آلش بفرست و روزیم را توسعه بده، عمرم را طولانی کن و بر من منت بگذار و رحمتت را شامل حالم فرما و مرا از جمله کسانی قرار ده که یاری دینت کنم و مرا از در خانهات نران.
پند به یکی از اصحاب
محمد بن حسن یکی از اصحاب امام مىگوید: نامهاى به امام عسکرى (ع) نوشتم و از فقر و تنگدستى شکوه کردم، ولى بعداً پیش خود گفتم: مگر امام صادقع نفرموده که: فقر با ما بهتر از توانگرى با دیگران است، و کشته شدن با ما بهتر از زنده ماندن با دشمنان ما است.
امام در پاسخ نوشت: هرگاه گناهان دوستان ما زیاد شود، خداوند آنها را به فقر گرفتار مىکند و گاهى از بسیارى از گناهان آنان در مىگذرد.
همچنان که پیش خود گفتهاى، فقر با ما بهتر از توانگرى با دیگران است. ما براى کسانى که به ما پناهنده شوند، پناهگاهیم، و براى کسانى که از ما هدایت بجویند، نوریم. ما نگهدار کسانى هستیم که (براى نجات از گمراهى) به ما متوسل مىشوند. هر کس ما را دوستبدارد، در رتبة بلند (تقرّب به خدا) با ماست، و کسى که پیرو راه ما نباشد، به سوى آتش خواهد رفت.
مقام امام در کودکی
در ایام کودکی امام حسن عسکرى (ع) شخصی آن حضرت را دید که میگرید و دیگر کودکان به بازی مشغولند، پنداشت گریة آن گرامی برای اسباب بازی است که سایر کودکان دارند و او ندارد به امام عرض کرد: برایتان اسباب بازی بخرم؟ امام فرمود: یا قلیل العقل ما للعب خلقنا، یعنی ای کمخرد، ما برای بازی آفریده نشدهایم. آن فرد پرسید: پس برای چه آفریده شدهایم؟ امام فرمود: للعلم و العباده برای علم و عبادت؛ آن فرد پرسید: از کجا چنین میگویی؟ امام فرمود: از کلام خدای عزیز و جلیل، که در قرآن میفرماید: «افحسبتم انّما خلقناکم عبثاً و انّکم الینا لا ترجعون» آیا میپندارید شما را بیهوده آفریدیم و به سوی ما باز نمیگردید؟!
صلوات بر حسن بن علی امام عسکرى (ع)
(اللهمّ صلّ علی الحسن بن علی بن محمّد البرّ التّقیّ الصّادق الوفیّ النّور المضیی خازن علمک و المذکّر بتوحیدک و ولیّ امرک و خلف ائمه الدّین الهداة الراشدین و الحجّة علی اهل الدّنیا فصلّ علیه یارب افضل ما صلّیت علی احدٍ من اصفیائک و حججک و اولاد رسلک یا اله العالمین.)
ای خدا درود فرست بر حضرت امام حسن عسکری فرزند علی بن محمدع که آن بزرگوار نیکوکار و پرهیزکار و صادق و وفادار بود، نور فروزنده و خزینهدار علم تو و یاد آورندة مقام توحید و یکتایی و صاحب فرمان تو و جانشین پیشوایان دین و هادیان و رهبران خلق و حجت خدا بر اهل دنیا بود. پس خدایا بر او درودی فرست بهتر از هر درودی که بر احدی از خاصان و بندگان خالص حجتهای هادی خود بر خلق و فرزندان رسولانت فرستادی ای خدای تمام عوالم وجود.
احادیثی از امام حسن عسکرى(ع)
1- نزاع و جدال مکن که آبرویت میرود، و شوخی مکن که بر تو جرأت مییابند.
2- هرکس به نشستن در پائین مجلس (از روی تواضع و فروتنی) راضی باشد تا مادامی که برمی خیزد خداوند تبارک و تعالی و فرشتگان به او درود میفرستند.
3- سلام کردن به هر که با او برخورد میکنی از نشانههای تواضع است.
4- پرهیزکارترین مردم کسی است که در برابر مسائل شبهه انگیز توقف کند و انجام ندهد.
5- قلب انسان احمق در دهان اوست و دهان انسان حکیم و فهمیده در قلب اوست.
6- هیچگاه روزی نامشروع تو را از انجام واجبات باز ندارد.
7ـ همنشینی با نادان رنجآور است.
8- شادمانی نزد اندوهگین دور از ادب است.
9ـ آنکه برادر خود را پنهانی اندرز میدهد او را آراسته است، و آنکه آشکار و در حضور دیگران اندرز دهد او را بدنام ساخته است.
10- نادان را دانا ساختن و معتاد [به بدی] را ترک عادت دادن همانند معجزه است.
11- فروتنی نعمتی است که مورد رشک قرار نمیگیرد.
12- بر تو باد به میانه روی در زندگی، و از اسراف و زیاده روی بپرهیز.
13 ـ دو صفتى که برتر از آن چیزى نیست :ایمان به خداوند عالم و کمک و نفع رساندن به برادران دینىات .
14ـ هیچ عزیز و صاحب اقتدارى حق را ترک نکرد مگر آنکه ذلیل و خوار شد و هیچ ذلیلى به حق تمسک نکرد مگر آنکه عزیز شد.
15ـ چه بد بنده اى است آنکه دو رو باشد، و نسبت به برادران دینى خود دو زبان داشته باشد. در حضور، آنها را بستاید و از آنها تعریف کند و در غیاب از آنها مذمت و نکوهش نماید و غیبت نماید. اگر همان برادر دینى به او بخشش کند حسد ورزد، و اگر مبتلا شود خیانت نماید.
16ـ خشم و غضب کلید همة زشتى هاست .
17ـ پارساترین و پرهیزکارترین مردم آن کسى است که حرام را ترک کند.
18ـ شرک به خدا در مردم مخفى تر است از راه رفتن مورچه بر سنگ سیاه در شب تاریک .
19ـ خدا و مرگ را پیوسته به یاد آورید و بر تلاوت قرآن و درود بر پیغمبرصمواظبت کنید.
20ـ عبادت تنها به روزه گرفتن و نماز گزاردن نیست بلکه در این است که دربارة آثار عظمت حق و عالم خلقت تفکر کنید.
معرفی امامِ پس از خود
ابوالادیان یکی از صحابة امام حسن عسکرى (ع) میگوید روزی به آن حضرت عرض کردم: ای سید هرگاه این واقعه (وفات شما) روی دهد امر امامت با کیست؟ امام فرمودند: هر که جواب نامههای مرا از تو طلب کند او امام است بعد از من، گفتم: دیگر علامتی بفرما، فرمودند: هر که بر من نماز کند او جانشین من خواهد بود...
ابوالادیان گفت که مهابت حضرت مانع شد که بپرسم که کدام همیان، پس بیرون آمدم و نامهها را به اهل مدائن رسانیدم و جوابها را گرفته و بر گشتم و چناچه آن حضرت فرموده بود در روز پانزدهم داخل سامره شدم و صدای نوحه و شیون از منزل آن امام مطهر بلند شده بود.چون به در خانه آمدم جعفر کذّاب را دیدم که بر در خانه نشسته و شیعیان بر گِرد او درآمده اند و او را تعزیت به وفات برادر و تهنیت به امامت خود میگویند.
پس من در خاطر خود گفتم که اگر این امام است پس امامت نوع دیگر شده است این شخص کی اهلیت امامت دارد زیرا که پیشتر او را میشناختم که شباهتی به ائمه اطهار نداشت و من تعزیت و تهنیت گفتم و هیچ سئوال از من نکرد در این حال به جعفر گفتند که برادرت را کفن کردهاند بیا و بر او نماز بکن جعفر برخاست و شیعیان همراه او شدند چون به صحن خانه رسیدیم دیدم که پیکر مطهر امام حسن عسکرى (ع) را در کفن پیچانده و در حیاط گذاشتهاند و جعفر پیش ایستاد که بر برادر خود نماز بگذارد.
چون خواست تکبیر بگوید طفلی گندمگون با موی گشاده بیرون آمد و ردای جعفر را کشید و فرمود: ای عمو پس بایست که من سزاوارترم به نماز بر پدر خود از تو؛ پس جعفر عقب ایستاد و رنگش متغیر شد آن طفل پیش ایستاد و بر پدر بزرگوار خود نماز کرد و آن جناب را در کنار امام علینقیع دفن کرد و متوجه من شد و فرمود ای بصری بده جواب نامه را که با توست پس تسلیم کردم و در خاطر خود گفتم دو نشان از آن نشانه که حضرت امام حسن عسکرى ع فرموده بودند ظاهر گشت و یک علامت مانده بیرون آمدم پس یکی از اصحاب به جعفر گفت: کی بود آن طفل؟ جعفر گفت: والله من او را هرگز ندیده بودم و نمیشناختم...
شهادت امام حسن عسکرى (ع)
امام روز جمعه هشتم ماه ربیعالاول سال دویست و شصت از هجرت هنگام نماز صبح به شهادت رسید. ابن بابویه و دیگران گفتهاند که معتمد عباسی آن بزرگوار را به زهر شهید نمود. پس از انتشار خبر درگذشت امام شهر سامراء را غم و اندوه فراگرفت .
ابوسهل میگوید: در محضر امام عسکرى (ع) بودم که امام به خادم خود فرمود مقداری آب بجوشاند پس از آنکه آماده شد مادر حضرت حجت(عج) آن را برای امامع آورد، همین که خواست قدح را به دست آنجناب بدهد و حضرت بیاشامد دست مبارکش لرزید و قدح به دندانهای نازنینش خورد و قدح را بر زمین گذاشت و به خادم خود فرمود: داخل آن اتاق میشوی و کودکی را به حال سجده میبینی، او را نزد من بیاور.
ابوسهل میگوید که خادم گفت: من وارد اتاق شدم ناگاه چشمم به کودکی افتاد که سر به سجده نهاده بود و انگشت سبابه را به سوی آسمان بلند کرده بود به آن گرامی سلام کردم آن حضرت نماز و سجده را مختصر کرد. پس از پایان نماز عرض کردم که آقای من میفرماید شما نزد او بروید. در همین هنگام مادر بزرگش آمد و دستش را گرفت و نزد پدر برد.
ابوسهل میگوید چون آن کودک به محضر امام حسن عسکرى (ع) رسید سلام کرد، بر چهرهاش نگاه کردم دیدم که رنگ چهره مبارکش روشنایی و تلألؤ دارد و موی سرش به هم پیچیده و مجعد است و ما بین دندانهایش گشاده است. همین که امام حسنع نگاهش به فرزندش افتاد بگریست و فرمود: ای سید اهلبیت خود مرا آب بده، همانا من به سوی پروردگار خویش میروم. آن کودک قدح آب جوشانیده را به دست خویش گرفت و بر دهان پدر گذاشت و او را سیراب کرد. آنگاه فرمود: مرا آماده کنید که میخواهم نماز بخوانم، سپس روی به فرزند کرد و فرمود: پسرم بشارت باد تو را که تویی مهدی و حجّت خدا بر روی زمین و تویی پسر من و منم پدر تو و تویی (محمد) بن الحسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن ابیطالب و پدر توست رسولخدا (ص)و تویی خاتم ائمة طاهرین و نام تو همنام رسول خدا است و این عهدی است به من از پدرم و پدران طاهرین تو صلّی الله علی اهل البیت ربّنا، انّه حمیدٌ مجید و در همان هنگام به شهادت رسید.
پس از شهادت امام حسن عسکری، جعفر کذاب به قصر خلیفه رفته و واقعة روی داده را برای وی تعریف کرد و خلیفة وقت عباسی که از طریق اخبار بارها شنیده بود که از نسل این امام مهدی این امت بدنیا خواهد آمد و تخت و تاج ستمکاران را نابود خواهد گردانید دستور داد تا مأموران به بهانههای مختلف به خانه امام حسن عسکری مراجعه کنند تا از فرزند ایشان اثری پیدا نمایند و او را نابود سازند امّا ارادة خداوند بر این قرار گرفته بود تا همانند دوران حضرت موسی و حضرت ابراهیمع دشمنان خدا در نابودی حجّت او ناکام باقی بمانند.
- منابع و مآخذ
1. احمد حمدی بیرجندی، چهارده اختر تابناک، انتشارات آستان قدس رضوی
2. على بن عیسى الاربلى، کشف الغمة، تبریز، مکتبة بنىاشمى، 1381 هـ ق.
3. شیخ طوسى، الغیبة، تهران.
4. شیخ عباس قمى، سفینة البحار، تهران، کتابخانه سنائى، ج 2.
5. شیخ مفید، الارشاد، قم، مکتبة بصیرتی.
6. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابیطالب، قم.
7 حاج شیخ عباس قمى، الانوار البهیة، مشهد.
8. طبسی، شیخ محمد جواد، حیاة الامام العسکری، الطبعة الاولى، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1413 هـ. ق.
9 مسعودى، اثبات الوصیة، الطبعة الرابعة، نجف، المطبعة الحیدریة.
10. حسن بن على بن شعبة، تحف العقول، الطبعة الثانیة، 1363 هـ . ش، قم، مؤسسة النشر الاسلامی (التابعة) لجماعة المدرسین بقم المشرفة.
11. صدوق، کمالالدین، قم، مؤسسة النشر الاسلامی (التابعة) لجماعة المدرسین، 1405 هـ. ق.
12. منابع ابن شهر آشوب در کتاب «مناقب»، ج 4.
13. شریف القرشى، باقر، حیاة الامام الحسن العسکری، بیروت، دارالکتاب الاسلامی.
14. مجلسى، بحار الانوار، ط 2، تهران، المکتبة الاسلامیة.
15. علامه مجلسی، تاریخ چهارده معصوم، انتشارات سرو.
16. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، جلد 18، انتشارات صدرا.