سوگنامه ياس نبوي

شناسه نوشته : 26124

1399/10/07

تعداد بازدید : 275

سوگنامه ياس نبوي
با كمى مطالعه و بررسى متون تاريخى و روايى شيعه و اهل سنت می توان به جايگاه رفيع و والاى زهراى اطهر(سلام الله علیها) به عنوان برترين بانوى جهانيان پى برد، چنان كه دانشمندان بزرگ فريقين در مقابل اين عظمت سر تعظيم فرود آورده‏اند و زبان به تحسين گشوده‏اند...

دل غريب من از گردش زمانه گرفت

به ياد غربت زهرا شبى بهانه گرفت

شبانه بغضِ گلوگير من كنار بقيع
شكست و ديده زدل اشك دانه‏دانه گرفت

زپشت پنجره‏ها ديدگان پراشكم
سراغ مدفن پنهان و بى‏نشانه گرفت

نشان شعله و درد و نواى زهرا را
توان هنوز زديوار و بام خانه گرفت

مصيبتى است على را كه پيش چشمانش
عدو اميد دلش را به تازيانه گرفت

فراق فاطمه را بوتراب باور كرد
شبى كه چوبه تابوت را به شانه گرفت

طليعه سخن
در بيستم جمادى الثانى سال پنجم بعثت 1) بوى بهشت مكۀ مكرمه را فراگرفت، گويى كه موجودى بهشتى به زمين آمده است. آرى، نورى از انوار الهى از ميان عرشيان به جمع فرشيان آمده بود تا با شعاع نورانى خود انسانها را بهره‏مند سازد و از تاريكيهاى ظلمت برهاند. او كسى جز «فاطمه(سلام الله علیها)» نبود.
زنان مكه حضرت خديجه(سلام الله علیها) را به خاطر ازدواج با فرزند يتيمى به نام محمد(صلی الله علیه و آله) ترك گفته بودند و خيال می كردند كه او در تنهايى و بى‏كسى وضع حمل خواهد كرد، غافل از اينكه عده‏اى از زنان بهشتى (ساره همسر ابراهيم، آسيه دختر مزاحم، مريم دختر عمران و كلثوم خواهر موسى بن عمران) به همراه عده‏اى از فرشتگان به امر پروردگار به زمين آمده و فاطمه(سلام الله علیها) را با آب كوثر شستشو داده‌اند و لباسهاى خوشبو و معطّر بر تن او كردند. 2)
البته مورخين اهل سنّت تاريخ ولادت حضرت فاطمه(سلام الله علیها) را پنج سال قبل از بعثت می دانند؛ 3) يعنى سالى كه قريش خانۀ كعبه را می ساختند؛ ولى قرينه‏اى وجود دارد كه قول شيعه را تقويت می كند و آن اينكه وقتى پيامبر گرامى اسلام(صلی الله علیه و آله) پس از بعثت از معراج برگشتند، فرمودند: در آن شب سيبى بهشتى به من دادند و نطفه دخترم زهرا از آن ميوه تكوين يافت. 4) پس معلوم می شود كه تولد آن حضرت پس از بعثت و بعد از واقعۀ معراج بوده است.
در هر حال آن بانوى بزرگ در زمانى به دنيا آمد كه جز اندكى از ياران و اصحاب، اكثر قبايل عرب با پيامبر(صلی الله علیه و آله) مخالفت و دشمنى می كردند و حتى در پاره‏اى اوقات درصدد قتل آن حضرت بودند. اين ماجرا گوياى اين حقيقت بود كه حضرت فاطمه(سلام الله علیها) روزگار سختى را پيش‏رو خواهد داشت.

غربت و مظلوميت
با كمى مطالعه و بررسى متون تاريخى و روايى شيعه و اهل سنت می توان به جايگاه رفيع و والاى زهراى اطهر(سلام الله علیها) به عنوان برترين بانوى جهانيان پى برد، چنان كه دانشمندان بزرگ فريقين در مقابل اين عظمت سر تعظيم فرود آورده‏اند و زبان به تحسين گشوده‏اند، براى نمونه «ابن حجر عسقلانى» از دانشمندان بزرگ اهل سنّت می گويد: «ومَناقِبُها كَثيرَةٌ جِدّا؛ فضايل فاطمه(سلام الله علیها) بسيار زياد است.» 5) همچنين «ذهبى» از مورخين بزرگ اهل سنت می نويسد: «وَمَناقِبُها غَزِيرَةٌ وكانَتْ صابِرةً دَيّنةً خَيّرةً صيِّنةً قانِعةً شاكِرةً للّه‏ِ؛ 6) فضيلتهاى حضرت فاطمه(سلام الله علیها) بسيار است و همانا [ايشان بانويى] صابر، متديّن، نيكوكار، عفيف، قانع و شكرگزار خداوند بود.»

پيامبر گرامى اسلام(صلی الله علیه و آله) براى آن بانوى شريف احترام ويژه‏اى قائل بودند و پيوسته در مورد ايشان به اصحاب خويش سفارش می كردند. ذهبى نقل می كند: «وَقَدْ كانَ النَّبىُّ يُحِبُّها وَ يُكْرِمُها وَ يُسِرُّ الَيها؛ 7) پيامبر(صلی الله علیه و آله) او را دوست می داشت و ايشان را اكرام و احترام می نمود و اسرارش را با وى در ميان می گذاشت.»
همچنين «بخارى» از علماى به‌نام اهل سنّت نقل می كند: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمودند: «فاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنّي فَمَنْ أَغْضَبَها أَغْضَبَني؛ 8) فاطمه(سلام الله علیها) پارۀ تن من است، پس هر كس او را غضبناك كند، همانا مرا غضبناك كرده است.»
اما برخلاف تصوّر، زندگى آن حضرت(سلام الله علیها) از دوران كودكى تا لحظه شهادت سراسر درد و رنج، مصيبت و مظلوميت بود و به همين دليل براى ايشان القابى همچون: مظلومۀ، مغصوبۀ (حقش غصب شده)، حاملةُ البلوى (حمل كنندۀ سختى و بلا)، محزونة، مكروبة (دل شكسته) و باكية (گريه كننده) ذكر شده است. 9)

حضرت زهرا(سلام الله علیها) علاوه بر مصائب و رنجهايى كه از دوران طفوليت تا وفات رسول گرامى اسلام(صلی الله علیه و آله) تحمّل كردند و از آزمايش الهى سربلند بيرون آمدند، در دوران كوتاه؛ ولى پر درد و رنج بعد از وفات پدر مهربانشان نيز سختيها و محنتهاى بسيارى را متحمّل شدند. در اين زمان كسانى كه خود را از صحابه و نزديكان رسول اللّه‏(صلی الله علیه و آله) معرفى می كردند و توصيه‏ها و سفارشها آن حضرت(صلی الله علیه و آله) را درباره فاطمه(سلام الله علیها) شنيده بودند، به عللى هم‌چون حسادت، حب مال و مقام‌پرستي، ديدگان خود را بر تمام حقايق بستند و چنان ظلم و ستمى در حق آن بانوى مظلوم روا داشتند كه اگر بر كوههاى بزرگ وارد می شد، متلاشى می گرديد؛ ولى حضرت فاطمه(سلام الله علیها) كه از پدر بزرگوار خويش درس صبر و استقامت را به خوبى آموخته بود، در مقابل تمام ظلمها و سختيها صبرى جميل پيشه كرد و هر از گاهى در خطبه‏ها و سخنان پر از غم و اندوه خويش دشمنان را از سرانجام شومشان آگاه ساخت. از اين رو در اين نوشتار برآنيم تا گوشه‏هايى از ابعاد غربت و مظلوميت آن بانوى دل شكسته را از تولد تا شهادت بازگو كنيم و براى تسكين دلِ پر از اندوه خويش اشك غم جارى سازيم.

دوران كودكى
حضرت فاطمه(سلام الله علیها) در زمانى به دنيا آمد كه پيامبر گرامى اسلام(صلی الله علیه و آله) دعوت خويش را علنى ساخته و تمام قبايل و ملل را به دين اسلام فراخوانده بود. قريش كه به دليل تسلط بر مكّه و تجارت در اين منطقه و حفاظت از نظام دينى جاهلى، سرورى عرب را به دست آورده بود، موقعيت خويش را در خطر می ديد و به پيامبر(صلی الله علیه و آله) می گفت: «بد يُمن‏تر از تو براى قومش در ميان عرب نديديم، تو جماعت ما را متفرق كرده، امور ما را درهم ريخته، از دين ما عيب‏جويى كرده و ما را در ميان عرب مفتضح كرده‏اى.» 10) از اين رو به جز اندكى از اصحاب و ياران، اكثر قبايل عرب با آن حضرت مخالفت و دشمنى می كردند و حتى در پاره‏اى اوقات درصدد قتل ايشان بودند.

اين وقايع گوياى اين حقيقت بود كه حضرت فاطمه(سلام الله علیها) از همان ابتداى تولد روزگار سختى را در پيش‏رو خواهد داشت و رنجها و محنتهاى بسيارى را متحمّل خواهد شد. براى نمونه، هنوز دو سال از تولّد ايشان نگذشته بود كه واقعۀ شعب ابى طالب به وقوع پيوست و قريش پيمانى بر ضدّ بنى هاشم منعقد كرد كه بر طبق آن كسى حق ازدواج، خريد و فروش و رابطه با آنان را نداشت. مورخين عرب در مورد شعب می نويسند: «قَطَعُوا عَنْهُمْ المادَّةَ والْمَيْرَةَ؛ 11) راه ورود غذا و آب را به روى آنان بستند.» اين امر سبب شد كه فرزندان آنان (از جمله حضرت فاطمه(سلام الله علیها)) به قدرى دچار سختى شوند كه صداى ناله آنها از بيرون شعب شنيده می شد. 12)
حضرت على(علیه السلام) در نامه‏اى به معاويه به وقايع تلخ شعب اشاره می كند و می فرمايد: «وَهَمُّوا بِنَا الْهُمُومَ وفَعَلُوا بِنَا الأَفاعيلَ وَمَنَعُونَا العَذْبَ وأحْلَسُونا الخَوْفَ واضطَرُّونا اِلى جَبَلٍ وَعْرٍ... فَعَزَمَ اللّه‏ُ لَنا عَلَى الذَّبِّ عن حَوْزَتِهِ؛ 13) [قريش] غم و اندوه را به [جانهاى] ما ريخت و هر چه می توانست دربارۀ ما [بدى] انجام داد و ما را از زندگانى خوش و راحت باز داشت و ترس و خوف را با ما قرين گردانيد و ما را به پناه بردن به كوه صعب العبور مجبور ساخت...؛ ولى خداوند اراده نمود كه به وسيله ما شريعتش را نگهدارى كند.»

فراق مادر
در سال نهم بعثت كه مسلمانان با موفقيت و سربلندى از شعب ابى طالب خارج شدند، اميد آن بود كه از رنجها و سختيهاى آنان كاسته شود؛ اما چيزى نگذشته بود كه در سال دهم بعثت فاطمه با مصايبى بزرگ مواجه شد؛ مرگ مادرش خديجه و ابوطالب براى او آزمايش سختى بود؛ امّا او در مكتب پدر آموخته بود كه: (( وَبَشِّرِ الصّابِرينَ الّذينَ إذا أَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ قالُوا إنّا للّه‏ِ وإنّا إليهِ راجِعُونَ ))؛ 14) «و به استقامت كنندگان بشارت ده! كسانى كه هر گاه مصيبتى به آنان رسد، می گويند: ما از آن خدا هستيم و به سوى او باز می گرديم.»
در اين هنگام فاطمه(سلام الله علیها) كه از فراق مادر مهربانش غمگين و افسرده است، بايد جاى خالى او را نيز پر كند تا مبادا پيامبر(صلی الله علیه و آله) احساس تنهايى كند. او ديگر تنها دختر خانواده نيست؛ بلكه جانشين ابوطالب، عبداللّه‏ و خديجه(علیهم السلام) است. به همين دليل بر طبق نقل مورخين شيعه و اهل سنت، او را «أمّ أبيها؛ مادر پدرش» ناميدند. 15)
از طرف ديگر چون وفات حضرت خديجه(سلام الله علیها) با وفات ابوطالب، عموى پيامبر نزديك بود، رسول گرامى اسلام(صلی الله علیه و آله) بزرگ‏ترين حاميان خود را از دست داد و اين امر سبب شد كه قريش بر آزار و اذيت پيامبر(صلی الله علیه و آله) بيافزايند، به حدّى كه در اين دوران روزى فاطمه(سلام الله علیها) كه كودكى خردسال بود، از شدّت اندوه دشمنانِ پدر را نفرين می كند. بخارى می نويسد: در هنگامى كه پيامبر(صلی الله علیه و آله) در سجده بود و عده‏اى از قريش اطراف ايشان بودند، «عقبة بن أبى معيط» كه شكنبه شترى (يا گوسفندى) به همراه داشت، آمد و آن را بر پشت پيامبر پاشيد، آن حضرت سر از سجده برنداشتند تا اينكه فاطمه(سلام الله علیها) آمد و آنها را از پشت آن حضرت برداشت و بر كسى كه چنين كارى كرده بود، نفرين كرد.» 16)


شريك غمهاى پدر
رسول گرامى اسلام(صلی الله علیه و آله) در دوران حيات شريفشان رنجها و آزار و اذيتهاى بسيارى را تحمّل نمودند تا بتوانند نهال نوپاى اسلام را آبيارى نمايند و آن را به ثمر بنشانند. از آن حضرت نقل شده است كه فرمودند: «ما أوُذِىَ نَبِىٌّ مِثْلَ ما أوُذِيْتُ؛ 17) هيچ پيامبرى به اندازه‏اى كه من اذيت شدم، اذيت نشد.» در چنين شرايطى و مخصوصاً بعد از وفات حضرت خديجه و ابوطالب(علیه السلام) كه سخت‏ترين دوران زندگى آن حضرت سپرى می شد، فاطمه(سلام الله علیها) بهترين يار و حامى و شريك غمهاى پدر بود و حتى در هنگام جنگها ايشان را تنها نمی گذاشت.
مورخين نوشته‏اند: «وقتى در جنگ احد صورت نازنين رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مجروح و خون‌آلود شد و خبر آن به حضرت فاطمه(سلام الله علیها) رسيد، به همراه عده‏اى از بانوان به راه افتاد و خود را به پيامبر(صلی الله علیه و آله) رساند، پس چون فاطمه(سلام الله علیها) مشاهده نمود كه خون بند نمی آيد، در حالى كه او خون را شستشو می داد و على(علیه السلام) بوسيله سپر آب بر روى آن می ريخت، قطعه حصيرى را سوزاند تا به خاكستر تبديل شد، سپس آن را بر زخم پدر ريخت و خون قطع شد.» 18)
همچنين نقل شده است كه در جريان جنگ احزاب، كه از پر رنج‏ترين غزوات اسلامى بود، فاطمه(سلام الله علیها) به كنار خندق آمد و براى پدر كه چند روزى گرسنه مانده بود، غذا آورد، و در جريان فتح مكّه براى پدر خيمه زد و براى شستشو آب آماده نمود تا گرد و غبار از تن بشويد و لباس پاكيزه بپوشد و رهسپار مسجدالحرام شود. 19)

فقر و تنگدستى
با وجود اينكه حضرت فاطمه(سلام الله علیها) دختر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بود و تصوّر می شود كه در زندگى از رفاه نسبى برخوردار بوده؛ ولى برخلاف تصور، آن بانوى صبور در زندگى با فقر و تنگدستى مواجه بود و دوران سختى را می گذراند؛ به حدّى كه «ابن سعد» از مورخين اهل سنّت از قول امام على(علیه السلام) اين‌گونه نقل می كند: «لَقَدْ تَزَوَّجْتُ فاطِمَةَ وَمالي وَلَها فِراشٌ غيرُ جِلْدِ كَبْشٍ ننامُ عَلَيْهِ بِاللَّيْلِ ونَعْلَفُ عَلَيْهِ النّاضِحَ بِالنَّهارِ ومالي وَلَها خادِمٌ غَيْرُها؛ 20) همانا با فاطمه(سلام الله علیها) ازدواج كردم، در حالى كه براى من و او هيچ فرشى نبود؛ مگر پوست گوسفندى كه شب بر روى آن می خوابيديم و در روز به شتر آبكش خود روى آن علوفه می داديم و به جز اين شتر خدمتگذارى نداشتيم.»
همچنين «اسكافى» معتزلى می نويسد: «روزى على(علیه السلام) از فاطمه(سلام الله علیها) پرسيد: آيا طعامى در خانه هست؟ فاطمه(سلام الله علیها) پاسخ داد: نه، به خدا سوگند سه روز است كه براى خود و فرزندانمان حسن و حسين(علیه السلام) چيزى نداريم. على(علیه السلام) فرمود: پس چرا به من خبر ندادى. ايشان فرمودند: «إنّي لَأَسْتَحْيى مِنْ رَبّي أَنْ أُكَلِّفكَ ما لاتَقْدِرُ عَلَيْهِ؛ من از خدايم شرم می كنم از تو چيزى بخواهم كه توانايى آماده كردن آن را نداشته باشى.»
در اين هنگام على(علیه السلام) از خانه بيرون آمد و دينارى قرض گرفت. در ميان راه مقداد را ديد كه از شدت گرما آستين خود را روى سرش گذاشته بود، حضرت فرمود: «ما أَخْرَجَكَ في هِذهِ الْحال وأَراكَ كَالْحيرانِ؛ چه چيزى در اين حال (هواى گرم) تو را [از خانه] خارج نموده و اكنون تو را حيران و سرگردان می بينم.» مقداد گفت: مرا معذور بدار و از من چيزى نپرس؛ ولى با اصرار آن حضرت گفت: همانا ديدم كه فرزندانم از شدّت گرسنگى گريه و زارى می كنند و من نتوانستم گريۀ آنها را تحمّل كنم. در اين هنگام اميرمؤمنان على(علیه السلام) آن دينار را به مقداد داد و سپس به طرف مسجد آمد و بعد از اينكه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از نماز فارغ شد، ماجرا را براى ايشان تعريف نمود و به همراه ايشان به سوى فاطمه(سلام الله علیها) آمدند.
هنگامى كه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) وارد خانه شد، فرمود: «هاتي ما عِنْدَكِ يا فاطِمَةُ، قال(علیه السلام) : فأَخْرَجَتْ الينا مائدةً عَلَيْها طَعامٌ طَيِّبٌ لَمْ أَرَ أَحْسَنَ مِنْهُ لَوْنا ولا أطْيَبَ رِيْحاً؛ اى فاطمه! آنچه را كه نزد توست بياور. على(علیه السلام) می فرمايد: فاطمه(سلام الله علیها) برايمان سفره‏اى گسترد كه در آن طعامى پاكيزه و طاهر بود، كه تاكنون غذايى به خوشرنگى و خوشبويى آن نديده بودم. در اين موقع پيامبر(صلی الله علیه و آله) به على(علیه السلام) فرمود: «هذا رِزْقٌ مِنَ اللّه‏ِ بَدَلُ دِينارِكَ؛ 21) اين رزق از طرف پروردگار است، عوض دينارى كه بخشيدى.»

گريۀ رسول خدا(صلی الله علیه و آله)
رسول گرامى اسلام(صلی الله علیه و آله) می دانست كه بعد از او چه ظلمها و ستمهايى در حق اهل‏بيت(علیهم السلام) انجام خواهد شد، از اين رو براى اتمام حجّت در مواضع مختلف به اصحاب، ياران و نزديكان سفارشاتى می نمود و در مواردى نيز خود اهل‏بيت(علیهم السلام) را از وقايع آينده باخبر می ساخت. از جمله «عبداللّه‏ بن عباس» نقل كرده است: هنگامى كه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در اواخر عمر شريفشان در بستر بيمارى بودند، شروع به گريستن نمودند، به حدّى كه «بَلَّتْ دُمُوعُهُ لِحْيَتَهُ؛ اشكهاى ايشان محاسنشان را خيس كرد.» به ايشان عرض كردند: اى رسول خدا! براى چه گريه می كنيد؟ ايشان فرمودند: «أَبْكي لِذُريّتي وما تَصْنَعُ بِهِمْ شِرارُ أُمَّتي مِنْ بَعْدي كَأَنّي بفاطِمَةَ بِنْتي وَقَدْ ظُلِمَتْ بَعْدي وَهِىَ تُنادى يا أَبَتاهُ فَلا يُعينُها أحدٌ مِنْ أُمَّتي؛ 22)براى ذرّيه‏ام گريه می كنم و آنچه كه أشرار امتم بعد از من در مورد آنان انجام می دهند. گويا دخترم فاطمه(سلام الله علیها) را می بينم كه بعد از من مورد ظلم و ستم واقع می شود، در حالى كه ندا سر می دهد: اى پدر! ولى هيچ كس از امتم او را يارى نمی كند.»
در حديث ديگرى از اميرمؤمنان نقل شده است: «من و فاطمه و حسن و حسين(علیهم السلام) نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بوديم، آن حضرت به ما نگريست و اشك از چشمانش جارى شد. از ايشان پرسيدم: اى رسول خدا! براى چه گريه می كنيد؟ ايشان فرمودند: «أَبْكي مِمّا يُصْنَعُ بِكُمْ بَعْدي؛ براى آنچه بعد از من در مورد شما انجام خواهد شد گريه می كنم.» از ايشان پرسيدم: چه امورى؟ فرمودند: «أَبْكي مِنْ ضَرْبَتِكَ عَلَى القَرَنِ ولَطْمِ فاطمةَ خَدِّها وطَعْنَةِ الحَسَنِ فِى الفَخْذِ وَالسَّمِ الّذي يُسقى وقَتْلِ الحُسَيْنِ؛ 23) گريه می كنم بخاطر ضربه‏اى كه بر فرق سرت زده می شود، و آسيب ديدن صورت فاطمه(سلام الله علیها) و ضربه‏اى كه به ران پاى حسن(علیه السلام) زده می شود و سمّى كه به او خورانده می شود و كشته شدن حسين(علیه السلام).»

فراق پدر
به راستى أوج مصايب و محنتهاى حضرت فاطمه(سلام الله علیها) از زمانى شروع شد كه پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) به ديدار حق شتافت و آن بانوى گرامى غريب و تنها در كنار همسر وفادارش على(علیه السلام) آماج طعنه‏ها و كينه‏هايى قرار گرفت كه از جنگهاى بدر، اُحد، حنين، احزاب و فتح مكّه نسبت به رسول اللّه‏(صلی الله علیه و آله) و على(علیه السلام) بوجود آمده بود، و در زمان حيات رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در دلهاى مشركان و منافقان مخفى مانده بود. زهراى أطهر(سلام الله علیها) در مقابل تمام اين نامهربانيها صبر و بردبارى از خود نشان می داد و در خلوت خود اشك غم جارى می ساخت، به حدّى كه در زمرۀ كسانى كه بسيار گريه می كردند نام برده شد. از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است كه فرمودند: «البَكّاؤُونَ خَمْسَةٌ: آدمُ ويَعقوبُ وَيُوسفُ وفاطمةُ بنتُ محمّدٍ وعلىُّ بن الحسينِ(علیهم السلام)؛ بسيار گريه كنندگان پنج نفرند: آدم و يعقوب و يوسف و فاطمه دختر رسول خدا و على فرزند حسين(علیهم السلام).»؛ امّا آدم گريه كرد بخاطر بهشت به‌طوري كه بر گونه‏هاى او جاى جارى شدن اشك باقى مانده بود، و يعقوب آنقدر براى يوسف گريست كه بينايى‏اش از دست رفت و يوسف آنقدر براى پدرش يعقوب گريست كه اهل زندان به ستوه آمده، گفتند: يا روزها گريه كن و شب را براى استراحت ما بگذار و يا شبها گريه كن و روز را براى استراحت ما بگذار.

«وَأَمّا فاطِمَةُ فَبَكَتْ عَلى رَسُولِ اللّه‏ِ حَتَّى تَأَذّى بِهِ أَهْلُ المَدينَةِ فَقالُوا لَها: قَدْ آذَيْتِنا لِكَثْرةِ بُكائِكِ فكانَتْ تَخْرُجُ إِلَى الْمقابِرِ، مقابرِ الشُّهَداء فَتبْكِى حتّى تَقْضِى حاجَتَها ثَمَّ تَنْصَرِفُ؛ و اما فاطمه(سلام الله علیها) آن قدر براى پدرش گريست كه مردم مدينه در سختى قرار گرفتند و به ايشان گفتند: با زيادى گريه‏ات ما را اذيت كردى، از اين رو آن بانوى گرامى به مقابر شهدا (در بيت الأحزان كه على(علیه السلام) براى ايشان مهيّا نموده بود) می رفت و می گريست و پس از آنكه حاجتش محقق می شد، بازمی گشت.» و اما على بن الحسين(علیه السلام) براى پدرش امام حسين(علیه السلام) می گريست.» 24)

شدت غم و اندوه فاطمه(سلام الله علیها) در اين دوران به حدّى بود كه مورخين نوشته‏اند: «انّها ما زالَتْ بَعْدَ أَبيها مُعَصَّبَةَ الرَّأْسِ ناحِلَةَ الْجِسْمِ مُنْهَدَّةَ الرُّكْنِ باكِيَةَ الْعَيْنِ مُحْتَرَقَةَ القَلْبِ؛ 25) همانا فاطمه(سلام الله علیها) بعد از رحلت پدرش پيوسته (بخاطر زيادى مصيبت) شال بر سر بسته بود و جسم او ضعيف و رنجور شده و پهلويش شكسته و چشمهايش گريان بود و قلبى سوزان داشت.»

هجوم به خانه زهرا(سلام الله علیها)
هنوز از وفات رسول اللّه‏(صلی الله علیه و آله) چند لحظه‏اى بيش نگذشته بود و وجود شريف آن حضرت كفن و دفن نشده بود كه فريب‌خوردگان دنيا گرد هم جمع شدند و برخلاف وصايا و سفارشات پيامبر(صلی الله علیه و آله) به تعيين خليفه اقدام كردند. پس از اين واقعه، براى گرفتن بيعت از على(علیه السلام) و فاطمه(سلام الله علیها) به طرف خانۀ آنها آمدند. علماى متعصّب اهل سنّت كه بسيارى از حقايق را مخفى كرده‏اند، نوشته‏اند: «عمر شعله‏اى از آتش در دست داشت و تهديد كرد كه: اگر با ابوبكر بيعت نكنيد، خانه را به آتش خواهم كشيد. فاطمه(سلام الله علیها) فرمود: اگر چه خانۀ دختر رسول خدا باشد؟ عمر گفت: آرى.» 26)
در ادامۀ اين رويداد «ابن جرير طبرى» می نويسد: «سبب شهادت فاطمه(سلام الله علیها) اين بود كه قنفذ، غلام عمر به دستور عمر با غلاف شمشير به ايشان ضربه‏اى وارد كرد كه در اثر آن فرزندش محسن را سقط كرد و دچار بيمارى سختى شد و بعد از آن به أحدى از كسانى كه او را مورد آزار و اذيت قرار دادند اجازه نداد تا بر او داخل شوند.» 27)

واقعه غمبار فدك
طبق نقل مورخين فدك قريه‏اى آباد و حاصل‏خيز در سرزمين حجاز و نزديكى خيبر بود. 28) هنگامى كه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از فتح خيبر باز می گشت، خداوند رعب و وحشت را در قلوب اهل فدك كه از يهوديان سرسخت بودند، افكند و آنان به خاطر ترس از كشته شدن با پيامبر(صلی الله علیه و آله) صلح نامه‏اى را امضا نمودند و براساس آن نيمى از فدك را به آن حضرت(صلی الله علیه و آله) بخشيدند و چون براى بدست آوردن فدك جنگى انجام نشده و سربازان اسلام هيچ دخالتى در آن نداشتند، مشمول عنوان غنيمت نگشته و «فِىْ‏ءْ» محسوب می شد كه اختيار آن با پيامبر بوده است. 29) به همين دليل وقتى برخى از سران مسلمين از پيامبر(صلی الله علیه و آله) درخواست كردند كه فدك را مانند ديگر غنائم بين آنها تقسيم كند، اين آيه نازل شد: (( وَما أفاءَ اللّه‏ُ على رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَما اَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ من خَيْلٍ وَلارِكابٍ ولكنَّ اللّه‏َ يُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلى مَنْ يَشاءُ وَاللّه‏ُ عَلى كُلِّ شى‏ءٍ قَديرٌ ))؛ 30) «آنچه را خدا به رسولش از آنها (يهود) باز گرداند، چيزى است كه شما براى بدست آوردن آن نه اسبى تاختيد و نه شترى؛ ولى خداوند رسولان خود را بر هر كس بخواهد مسلط می سازد و خدا بر هر چيز قادر است.»

از اين رو پس از اينكه آيۀ (( وَآتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ )) 31)؛ «حق خويشاوندان نزديك خود را بده.» نازل شد، پيامبر(صلی الله علیه و آله) فدك را به حضرت فاطمه(سلام الله علیها) بخشيد. دانشمندان بزرگ اهل سنّت همچون: ابى يعلى موصلى 32)، ذهبى 33)، سيوطى 34)، هيثمى 35)، خوارزمى 36) و حاكم حسكانى 37) نقل می كنند كه: وقتى آيۀ فوق نازل شد «دَعَا النَّبىُّ فاطمةَ وأَعْطاها فَدَكَ؛ پيامبر(صلی الله علیه و آله) فاطمه(سلام الله علیها) را فرا خواند و فدك را به او اعطا نمود.»

از مطالب بيان شده روشن می شود كه «فدك» ملك شخصى حضرت فاطمه(سلام الله علیها) بوده و ابوبكر به زور و بدون هيچ مدرك معتبرى و به صرف يك حديث جعلى دالّ بر اينكه پيامبران از خود ارثى به جاى نمی گذارند 38)، آن را غصب كرد. نقل شده است كه بعد از وفات رسول خدا(صلی الله علیه و آله) حضرت فاطمه(سلام الله علیها) نزد ابوبكر رفت و فرمود: «يا اَبابَكْرٍ مَنْ يَرِثُكَ إذامُتَّ؛ اى ابابكر! هنگامى كه بميرى چه كسى از تو ارث می برد؟» ابوبكر گفت: أهل و فرزندانم. ايشان فرمودند: «فمالي لاأرثُ رسولَ اللّه‏ِ؛ پس چگونه است كه من از رسول خدا ارث نمی برم؟» و سپس فرمودند: «واللّه‏ِ لاأُكَلِّمُكَ بِكَلِمَةٍ ما حَيَيْتُ؛ به خدا قسم تا وقتى كه زنده‏ام كلامى با تو سخن نخواهم گفت.» و لذا تا وقتى كه ايشان زنده بود، با او سخن نگفت 39).

البته «فدك» اگر چه از نظر اقتصادى براى اهل‏بيت(علیهم السلام) مهم بود؛ ولى از آنجا كه سند مشروعيت و حقانيت و قرب معنوى آنان به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) محسوب می شد، دشمنان اسلام سعى داشتند به هر نحوى كه شده آن را در اختيار گيرند و به كار خود (غصب) مشروعيت بخشند. شاهد گويا بر اين مطلب اين است كه «ابن ابى الحديد» دانشمند اهل تسنّن می گويد: از استادم «على بن فارقى» پرسيدم: آيا فاطمه راستگو و صادق بود؟ پاسخ داد: آرى. گفتم: پس چرا ابوبكر «فدك» را به ايشان برنگرداند؟ استادم لبخندى زد و گفت: اگر در آن روز فدك را به فاطمه(سلام الله علیها) داده بود، در روز بعد فاطمه(سلام الله علیها) خلافت شوهرش را ادّعا می كرد و ابوبكر نمی توانست هيچ عذرى بياورد؛ چرا كه يقين داشت فاطمه(سلام الله علیها) در مورد خلافت شوهرش راست می گويد. 40)

آرى، اين هم ظلم و مصيبتى ديگر؛ امّا فاطمه(سلام الله علیها) كه در كوران حوادث تلخ روزگار همچون كوهى پرصلابت و استوار ايستادگى نموده بود، از حقّ مسلم خود گذشت و همچون ديگر موارد صبر و پايدارى نمود و دردهاى خود را با خالق خويش در ميان گذاشت و اين سخن پيامبر(صلی الله علیه و آله) در ذهن او تداعى می كرد كه: «اِلَى اللّه‏ِ أَشكُو ظالِميكِ مِنْ أُمَّتي؛ نزد خداوند از ستمكاران امتم كه در حق تو ظلم می كنند شكايت می كنم.» 41)

در بستر بيمارى
پس از اين وقايع دردناك، حضرت فاطمه(سلام الله علیها) بيمار و رنجور در بستر بيمارى، در انتظار فرا رسيدن وعده پدر و ملحق شدن به ايشان بود و هر زمان كه بر سر قبر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می رفت، با او چنين نجوا می نمود: «يا أَبَتاهُ! بَقيتُ والِهةً وَحَيْرانَةً فَريدَةً قَدِ انْخَمَدَ صَوْتي وانْقَطَعَ ظَهْرى؛ 42) پدر جان! [بعد از تو] بى‏كس و تنها شدم، حيران و محروم مانده‏ام، صدايم به خاموشى گرائيد و پشتم شكست.»
و همچنين در شعرى ـ كه منسوب به آن حضرت(سلام الله علیها) است ـ می فرمايد:
صُبَّتْ عَلَىَّ مَصائِبُ لَوْ أَنَّها صُبَّتْ عَلَى الأَيّامِ صِرْنَ لَيالِيا
«[بعد از تو اى پدر] آنقدر مصايب بر من فرو ريخت كه اگر بر روزگار [روشن] فرو می ريخت، به صورت شبها [ى تيره و تار] در می آمد.» 43)
هنگامى كه آن بانوى مظلوم در بستر بيمارى بود، عده‏اى از زنان مدينه به ديدارش آمدند و حال ايشان را جويا شدند. در پاسخ فرمود: «أَصْبَحْتُ وَاللّه‏ِ عائِفَةً لِدُنيا كُنَّ قالِيَةً لِرِجا لِكُنَّ لَفَضْتُهُمْ بَعْدَ أَنْ عَجَمْتُهُمْ وشَنَأتُهُمْ بَعْدَ أَنْ سَبَرْتُهُمْ فَقُبْحا لِفُلُولِ الحَدِّ واللَّعْبِ بَعْدَ الجِدِّ وقَرْعِ الصَّفاةِ وصَدْعِ القَناةِ وخَطَلِ الآراءِ وزُلَلِ الاْءَهواءِ وَبِئْسَما قَدَّمَتْ لَهُمْ أنْفُسُهُمْ أَنْ سَخِطَ اللّه‏ُ عَلَيْهِمْ وفِىِ العَذابِ خالِدُونَ؛ 44) به خدا سوگند! شب را به صبح رساندم، در حالى كه از دنياى شما متنفّرم. مردان شما را دشمن می شمرم و از آنها بيزارم. آنها را آزمودم و دور افكندم، و امتحان كردم و مبغوض داشتم. چقدر زشت است شكسته شدن شمشيرها (سكوت در برابر غاصبان) و بازى كردن بعد از جديت (و به شوخى گرفتن سرنوشت اسلام و مسلمين) و كوبيدن بر سنگ (كار بى‏حاصل كردن) و شكافته شدن نيزه‏ها (تسليم در برابر دشمن) و گمراهى افكار و لغزش اراده‏ها و چه بد چيزى پيش از خويش (براى سراى آخرت) فرستادند كه خدا بر آنها غضب كرد، و در عذاب الهى جاودانه خواهند بود.»
«إربلى» از مورخين بزرگ شيعه در اين‏باره می گويد: سخنان حضرت فاطمه(سلام الله علیها) در بستر بيمارى نشان دهندۀ شدت اندوه، بزرگى مصيبت و نهايت شكوۀ ايشان از كسانى است كه در حق او ظلم كردند و او را از حقش منع نمودند. 45)

پايان رنجها
در نهايت زهراى أطهر(سلام الله علیها) پس از تحمّل مصايب، محنتها و بى‏وفاييهاى بسيار، در اثر بيمارى و تألمى كه از ضربات دشمنان بر بدن مباركشان حاصل شده بود، به شهادت رسيدند و به ديار حق و ملاقات پدر شتافتند. 46) پس از آن طبق وصيت آن حضرت(سلام الله علیها) جسد شريفشان شبانه غسل داده و كفن شد 47) و آن گاه غريبانه به خاك سپرده شد، بدون اينكه كسى از محل دفن آگاهى يابد.
از «واقدى» نقل شده است: «انّ فاطِمَةَ لَمّا حَضَرَتْها الوَفاةُ أَوصَتْ عَليّا أنْ لايُصَلِّي عَلَيْها أَبُوبَكْرٍ وَ عُمَرُ فَعمِلَ بِوَصِيَّتِها؛ 48) هنگامى كه فاطمه(سلام الله علیها) در بستر شهادت بود، به على(علیه السلام) وصيت فرمود كه ابوبكر و عمر بر جنازه‏اش نماز نگذارند و اميرمؤمنان نيز به وصيت ايشان عمل نمود.»

در روز بعد، وقتى اين خبر به عمر و ابوبكر رسيد، به سرعت خودشان را به بقيع رساندند و وقتى نتوانستند قبر را پيدا كنند، عمر به اميرمؤمنان(علیه السلام) گفت: «به خدا قسم قبر او را پيدا كرده و نبش خواهيم كرد و بر بدن او نماز خواهيم گذاشت.» آن حضرت با چهره‏اى غضبناك فرمود: «يَا ابْنَ السَّوْداءِ أَمّا حَقّي فَقَدْ تَرَكْتُهُ مَخافَةَ أَنْ يَرْتَدَّ النّاسُ عَنْ دِيْنِهِمْ، أَمّا قَبْرُ فاطِمَةَ فَوَ الَّذي نَفْسُ عَلِىٍّ بِيَدِهِ لَئِنْ رُمْتَ وَأَصْحابُكَ شَيْئا مِنْ ذلكَ لاَءَسْقِيَنَّ الأَرْضَ مِنْ دِمائِكُمْ؛ اى فرزند سوداء (زن سياه‏رو)! اما از حق خودم (خلافت) گذشتم تا مبادا مردم از دينشان خارج شوند؛ امّا در مورد قبر فاطمه(سلام الله علیها)، قسم به كسى كه جان على در دست اوست، اگر تو و يارانت قصد چنين كارى داشته باشيد، هر آينه زمين را از خونهاى شما سيراب خواهم كرد.» در اين هنگام ابوبكر قسم ياد كرد كه چنين كارى انجام ندهد، و سپس آنجا را ترك كردند و مردم متفرق شدند. 49)
آرى، فاطمه(سلام الله علیها) از ميان شعله‏هاى ظلم و نامهربانى رهايى يافت؛ امّا على(علیه السلام) و يتيمان فاطمه(سلام الله علیها) غريب و تنهاتر از گذشته راه سخت و دشوارى را در پيش رو داشتند. با شهادت آن بانوى بزرگ اميرمؤمنان شريك روزهاى تلخ و پر درد زندگى خويش را از دست داد و زندگى براى او دشوارتر گرديد. در اين هنگام بود كه اين شعر را انشا نمود:
نَفْسي عَلى زَفَراتِها مَحْبُوسَةٌ يا لَيْتَها خَرَجَتْ مَعَ الزَّفَراتِ
لاخَيْرَ بَعْدَكِ فِي الحَياةِ وإنَّما أبْكي مَخافَةَ أَنْ تَطُولَ حَياتي
«جان من در بين نَفَسهايش حبس شده، اى كاش جانم به همراه آنها [از بدنم] خارج می شد. بعد از تو هيچ خيرى در زندگى [دنيا] وجود ندارد و من در حالى گريه می كنم كه می ترسم [بعد از تو] عمرم طولانى شود.» 50)
اى كاش می آمد زتن من جان من
برون همراه ناله‏هاى اسف خيز زار من

از سوز دل بنالم و ترسم كه از قضا
گردد دراز زندگى رنجبار من

اميرمؤمنان(علیه السلام) هنگام دفن زهراى مرضيّه، در حالى كه با فاطمه(سلام الله علیها) وداع می نمود، وداع با پيامبر را به ياد آورد و به حضرتش(صلی الله علیه و آله) چنين گفت: «قَلَّ يا رَسُولَ اللّه‏ِ عن صَفِيَّتِكَ صَبْرى وَرَقَّ عَنْها تَجَلُّدي... فلَقَدِ استُرْجِعَتِ الوَديعَةُ وأُخِذَتِ الرَّهينَةُ، أَمّا حُزْني فَسَرْمَدٌ وأمّا ليلي فَمُسَهَّدٌ إلى أَنْ يَخْتارَ اللّه‏ُ لي دارَكَ الّتي أَنْتَ بِها مُقيمٌ وَسَتُنَبِّئُكَ ابْنَتُكَ بتَضافُرِ أُمّتِكَ عَلى هَضْمِها، فأحفِها السُّؤالَ وَاستَخْبِرْهَا الْحالَ، هذا ولم يَطُلِ العَهْدُ ولَمْ يَخْلُ مِنْكَ الذِّكْرُ؛ 51) اى پيامبر خدا! از فراق دختر برگزيده‏ات صبرم كم شده و طاقتم از دست رفته است... امانت باز گردانده شد و آنچه در دست من بود گرفته شد؛ اما اندوهم هميشگى است و شبهايم همراه بيدارى، تا آن دم كه خداوند سر منزل تو را كه در آن اقامت گزيده‏اى برايم انتخاب كند. به زودى دخترت تو را آگاه خواهد ساخت كه امّتت در ستم كردن به وى اجتماع كرده بودند. سرگذشت وى را از او بپرس و چگونگى حال را از وى خبر گير. وضع اين‌چنين است، در حالى كه هنوز فاصله‏اى از زمان حيات تو نگذشته و يادت فراموش نگرديده است.»


 پی نوشت :

1) . بحارالأنوار، ج43، ص7؛ كشف الغمّة، ج2، ص75.
2) . أمالى، مجلس 87، ح1؛ بحارالأنوار، ج43، ص3.
3) . الطبقات الكبرى، دارصادر، ج8، ص19.
4) . بحارالأنوار، ج43، ص5.
5) . تهذيب التهذيب، ابن حجر عسقلانى، ج12، ص391.
6) . سير أعلام النبلاء، ذهبى، ج2، ص119.
7) . همان.
8) . صحيح بخارى، ج5، ص26.
9) . مناقب آل ابى طالب، ج3، ص133.
10) . المصنف فى الأحاديث والآثار، ج14، ص296.
11) . الطبقات الكبرى، ج1، ص209.
12) . همان.
13) . نهج البلاغة، نامه9.
14) . بقره /155 ـ 156.
15) . مناقب آل ابى طالب، ج3، ص132؛ تهذيب الكمال، ج35، ص247؛ تهذيب التهذيب، ج12، ص391.
16) . صحيح بخارى، ج5، ص57.
17) . جواهر المطالب، ج2، ص360.
18) . كشف الغمّه، همان، ج1، ص195؛ المغازى، ج1، ص249؛ انساب الأشراف، ج1، ص396؛ الكامل فى التاريخ، ج1، 554.
19) . زندگانى حضرت فاطمه زهرا(س)، ص43.
20) . الطبقات الكبرى، ج8، ص22.
21) . المعيار والموازنة، ص236.
22) . امالى شيخ صدوق، مجلس 28، ح2؛ بحارالأنوار، ص156.
23) . امالى شيخ صدوق، مجلس 28، ح2؛ مناقب آل ابى طالب، ج2، ص51.
24) . أمالى شيخ صدوق، مجلس 29، ح5؛ كشف الغمّة، همان، ج1، ص124؛ بحارالأنوار، همان، ص155.
25) . مناقب آل ابى طالب، همان، ج3، ص137.
26) . الامامة والسياسة، ج1، ص18؛ العقد الفريد، ج3، ص63؛ تاريخ الامم والملوك، همان، ج3، ص202؛ شرح نهج‏البلاغة ابن ابى الحديد، ج2، ص56.
27) . دلائل الامامة، ص134؛ بحارالأنوار، ص170.
28) . معجم البلدان، مادّه «فدك.»
29) . ر.ك: سيرة النبوية، ج3، ص353.
30) . حشر/6.
31) . اسراء/ 26.
32) . مسند ابى يعلى موصلى، ج2، ص334.
33) . ميزان الأعتدال، ج2، ص228.
34) . الدر المنثور، ذيل آيه فوق.
35) . مجمع الزوائد، ج7، ص49.
36) . مقتل الحسين، ج1، ص71.
37) . شواهد التنزيل، ج1، ص438.
38) . تاريخ المدينة، ج1، ص197 ـ 198.
39) . كشف الغمّة، ج1، ص103.
40) . شرح نهج‏البلاغة، ج16، ص284.
41) . كشف الغمّة، ج1، ص123؛ بحارالأنوار، ج28، ص27.
42) . بحارالأنوار، ج43، ص175.
43) . زندگانى فاطمه زهرا سلام الله علیها، ص144.
44) . بحارالانوار، ج43، 159؛ أمالى طوسى، مجلس 13، ح55.
45) . كشف الغمّة، ص132.
46) . در تاريخ شهادت ايشان اختلاف زيادى وجود دارد؛ ولى مشهورترين اقوال از نظر شيعه 75 يا 90 روز بعد از رحلت رسول گرامى اسلام است. ر.ك: مناقب آل ابى طالب، ج3، ص132؛ بحارالانوار، ج43، ص188؛ كشف الغمّة، ج1، ص128.
47) . كشف الغمّة، ص120.
48) . مناقب آل ابى طالب، ج3، ص362.
49) . دلائل الأمامة، ص134؛ بحارالأنوار، ج43، ص171.
50) . مقتل الحسين(ع)، ج1، ص84.
51) . نهج‏البلاغة، خطبه 202.

منبع : کتاب حضرت زهرا(سلام الله علیها) / معاونت تبلیغ و آموزشهای کاربردی حوزه علمیه قم/ چاپ اول-1390 .

    ترنم هدایت

    سلسله جلسات تهذيبي

    هِیأَت مَجازیِ زِینَبیُون

    سایت مراجع تقلید