اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم
لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللَّهِ الْعَلِىِّ الْعَظيمِ
الحمدلله رب العالمین والصلاة والسلام علی سیدنا ونبینا ابی القاسم مصطفی محمدوعلی آله طیبین الطاهرین سیما بقیة الله فی الارضین ولعن علی اعدائهم اعداء الله اجمعین.
قال الله تبارک و تعالی «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَ کونُواْ مَعَ الصَّادِقِينَ» (توبه / 119).
نثار روح پر فتوح و ملکوتی حضرت اباالفضل العباس ـ علیه السلام ـ نثار روح پر فتوح و ملکوتی حضرت علی بن الحسین ـ علیه السلام ـ و پدر بزرگوارشون حضرت اباعبدالله و تعجیل در ظهور قطب عالم امکان حجتبنالحسن ارواحنا فداء صلواتی عنایت کنید.
دنیا پرستی
بحث ما این شبها در رابطة با هشدارهای عاشورا بود یعنی تذکراتی که امام حسین ـ علیه السلام ـ در اون زمان در قالب نامهها سخنان و کلمات یا اشعار یا رجزهاشون فرمودند و تذکر دادند که این جامعه دچار چه مشکلی است این مشکلات موجب شده است که این ناهنجاریها موجب شده است که عدهای امروز به اسم اسلام جمع بشوند و فرزند رسولخدا را به شهادت برسانند چند تا از این هشدارها را شبهای گذشته بیان کردیم
امشب به یک هشدار دیگر از اباعبدالله اشاره میکنیم و آن موضوع دنیاپرستی مالدوستی و ترجیح دنیا بر آخرت است قبل از آنکه من این را توضیح بدهم اجازه بدهید یک حدیث زیبایی را از پیغمبرگرامی اسلام عرض کنم که با تکیة بر این حدیث این مطلب را توضیح بدهم أنس بن مالک میگوید که من یک روز وارد شدم بر پیغمبر گرامی اسلام در حالی که و هو نائم علی حصیر؛ یک قطعه حصیری پیغمبر انداخته بود و روش خوابیده بود خب پیغمبرخدا خیلی سادهزیست بوده زندگی بسیار سادهای داشته به گونهای که میگوید که وقتی رسولخدا بلند شد قد أفطر فی جنبه؛ من دیدم جای این حصیر به پهلوی پیغمبر مانده یعنی علامت انداخته این حصیر مثل پتو و فرش و اینها نبود که خلاصه یه مقداری حجم داشته باشه حصیر بالأخره یه مقداری حالت جا انداختن داره رو دست رو بدن قد افطر فی جنبه؛ دیدم روی پهلوی پیغمبر جای این دانهها و این در واقع ریشههای حصیر مانده سلام کردم و پیغمبر گرامی اسلام فرمودند: بنشین فرمود: یا أنس قد إقترب موتی إجلی؛ مرگ من نزدیک شده روزهای آخر عمر منه و پال شوقی إلی لقاء ربی؛ خیلی هم خوشحالم برای اینکه مرگ من موجب لقاء خدا خواهد شد و لقاء اخوانی الأنبیاء؛ من با رفتن از دنیا به دیدار انبیاء و اولیاء به هر حال گذشتگان و سلف خواهم رفت منتهی دیدم پیغمبر شروع کردند گریه کردن ثم بکی گفتم یا رسولالله لم تبکی؛ چرا اشک میریزید
نگرانی و اشک پیامبر برای چهار اتفاق
فرمود: برای چهار چیز عنایت بفرمائید این پیشبینی پیغمبر گرامی اسلام را از وقایع آینده تا من بیام تو قصة کربلا فرمودند: الهواء المختلفه؛ اولین چیزی که من نگرانم بعد از خودم چهار اتفاق بعد از من میافته
یکی اختلافات هواء به معنای میل به معنای درخواست گرایش اهواء المختلفه؛ یعنی گرایشهای مختلف یکی میگی منا أمیر یکی میگی منکم أمیر به جای اینکه بگن أمیرالمؤمنین أمیر انصار میگفتند منا امیر مهاجرین هم میگفتند منا أمیر کأن جریان غدیر فراموش شد به جاش تفکر منا أمیر منکم أمیر تو سقیفه مطرح شد اینو پیغمبر پیشبینی کرد فرمود: أهواء مختلفه؛ اختلافات گرایشهای مختلف مهاجر انصار خود انصار اینهایی که به هر حال بعداً پیش آمد
دوم قطع رحم: در این روایت نورانی فرمودند: قطیعة الرحم؛ بیتوجهی به رحم به فامیل به خویشاوندی شکستن حرمت خویشاوندان
سومی که منظور من هست حب المال و الشرف؛ مال دوستی پول دوستی ریاست طلبی
چهارم اظهار البدعه بدعتهایی که در دین گذاشته خواهد شد خب تمام این چهار تا بعد از پیغمبر اتفاق افتاد هم اهواء المختلفه هم قطیعة الرحم هم حب مال هم إظهار البدعه که
حب مال و ریاست طلبی
حالا ما منظورمون اون سومیش مسعودی در این کتاب مروج الذهبش گزارش ریخت و پاشهای مالی بنیامیه را بیان میکنه میگوید زید بن ثابت شمشهای طلاش با تبر تقسیم میکردند اینها کسانی بودند که هیچی نداشتند در صدر اسلام سعد بن ابی وقاص کاخی از عقیق کاخی در منطقة عقیق برا خودش بنیان گذاشته بود که چنین وسعتش بود اونجا توصیف میکنه عبدالرحمن بن عوف که وقتی آمد مدینه نان شب نداشت اولین بار رفت با یکی از انصار پیغمبر بینشون عقد أخوت بست با سعد انصاری که او یک مقداری کمکش کنه حالا وقتی که از دنیا میره ده هزار میگه فقط گوسفند داشته چقدر شمش طلا این ثروت که بیشترم در دوران خلیفة سوم گسترش داده شد به گونهای که اباذر غفاری میآمد میایستاد فریاد میزد میگفت نکنید خود امیرالمؤمنین در این خطبة شقشقیه که یک وقتی مرور کنید دوستان خطبة سوم نهجالبلاغه است بسیار خطبة دردناکی است سوگنامة أمیرالمؤمنین است رنجنامة امیرالمؤمنین است آنجا میفرماید: آنچنان به بیتالمال اینها تهاجم کردند چگونه تقسیم کردند بیتالمال را بین خودشون که وقتی اباذر غفاری فریاد زد اون تبعیدش کردند به ربضه امیرالمؤمنین از او تعریف کرد فرمود: تو برا خدا غضب کردی فرق تو با اینا اینه تو نگران دینی اینا نگران دنیا هستند حالا این دنیاپرستی در میان جامعه وجود مقدس رسول گرامی اسلام فرمود: بعد از من این گسترش پیدا میکند این مالدوستی گسترش پیدا میکند و همینم شد شما قصة کربلا را بررسی کنید ببینید بعضیها به چه مقدار حاضر شدند بیایند مقابل ابیعبدالله بایستند من یکی دو نمونه خدمت شما عرض کنم از همین افرادی که حالا ارتباطی هم با هم دارند شما هانی بن عروه را ببینید هانی یک آدم شجاع یک آدم حر مؤمن متدینی است که حاضر نشد مسلم بن عقیل را لو بده جاشو بگه او را به شهادت رساندند یک داماد داره به نام عمر بن حجاج عمر بن حجاج داماد هانی آروزی ریاست قبیلة مزحج را داشت چون مزحجیها رئیسشون هانی بن عروه بود ایشون خیلی دلش میخواست جای پدر زنشو بگیره و ریاست این قبیله را دست خودش بگیره لذا به محض اینکه هانی به شهادت رسید نشست در این جایگاه و این عمر بن حجاج همان کسی است که یک عدهای زیادی از همین مزحجیها را از همین کوفیها را برداشت اورد کربلا و آب فرات را محاصره کرد یعنی محاصرة آب فرات توسط داماد هانی بن عروه عمر بن حجاج اون پدر زن با اون جایگاه ببینید اینم این داماد با این وضعیت خب این مال دنیا ریاست حب المال و شرر؛ چگونه اینها را در این صفحهآرائی کشیده نمونه دیگر بیائید شما تو بصره منذر بن جارود از کسانی است که ابیعبدالله بهش نامه نوشت آمد سفیر امام حسین را تحویل ابنزیاد داد و او را به شهادت رساندند به جای اینکه پاسخ مثبت به نامة ابیعبدالله بده ایشونم از بستگان سببی ابنزیاد هست به یک معنایی پدر زن ابنزیاد است ابنزیاد دامادشه ولی چون صاحب نفوذ بود امام حسین به پنج تن از سران بصره نامه نوشت از جمله منذر بن جارود به جای کمک کردن یاری کردن آمد نمایندة ابیعبدالله سلیمان ألمکنی به أبارزین را تحویل ابنزیاد داد ابنزیاد هم او را تو میدان عمومی بصره اعدام کرد و به شهادت رساند اینها ببینید چه انگیزههایی حالا رتبهها با هم متفاوت بود اینها که خائن بودند بعضیها هم رتبة پایینتر 28 ذیالحجه خدمت ابیعبدالله رسید رفته بود یک خریدی کرده بود برا خانوادهاش چون میخوردند به اول محرم آغاز سال وقتی آقا را ملاقات کرد با آقا عرض کرد اجازه بدید من این عوامل را ببرم تحویل خانواده بدم تفقدی بکنم زندگیمو یه برنامهای بدم برمیگردم تا اومد تفقد کنه اموالش وقتی برگشت اباعبدالله ـ علیه السلام ـ به شهادت رسیده بود حالا عرض کردم نمیخوام بگم اینا یکسان هستند با هم هر کدوم در یک مرتبهای طرما آدم علاقمندی به ابیعبدالله بود آقا بهش فرمود: فرمود عجله کن اگه میخوای بری عجله نکن زود به ما ملحق شو اما دیر رسید شریح قاضی نمونة دیگه است ببینید شما سکوتش حتی خیانتش تو قضیة شهادت هانی بن عروه این همان است که یکی از هشدارهایی که آقایون، خواهران، برادران، جوانهای عزیز باید انسان توجه کنه اینکه دنیا و مال و تعلقات اینگونه بر دین و خدا مقدم نشه بذارید این جمله را عرض کنم از باز
سه اتفاق و سه حادثه
روایتی از پیغمبر گرامی اسلام حضرت محمد ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ فرمود: اگر سه تا اتفاق تو جامعه بیفته سه تا اثر منفی دارد
یک: اذا عظمت امتی الدنیا نزع الله منها هیبة الاسلام؛ اگر دنیا در چشم مردم بزرگ شد ببینید دنیا به خودی خود بد نیست اومد خدمت امام صادق ـ علیه السلام ـ یک کسی گفت یابنالرسولالله إنی احب الدنیا؛ من دنیا را دوست دارم حالا کی از مال بدش میاد کی از رفاه بدش میاد کی از زندگی بدش میاد گفت آقا إنی احب الدنیا؛ آقا فرمود: یعنی چی دنیا رو دوست داری چه کار میکنی؟ گفت آقا چهار تا کار میکنم منظورم از اینکه میگم دنیا را دوست دارم این چهار تاست أتزوج منها؛ دوست دارم تو این دنیا ازدواج کنم فرزنددار بشم زن داشته باشم خانه داشته باشم دو: انفق علی عیالی؛ به زن و بچهام برسم مسافرت ببرم رفاه براشون فراهم کنم سه: أنیل إخوانی؛ به برادران برسم مادرم، پدرم، فامیلم، همسایههام، رسیدگی کنم مهمانی بدم، سفر ببرم و أتصدق به فقراء کمک کنم من میگم دنیا را دوست دارم یعنی این دوست دارم ازدواج کنم به خانوادهام انفاق کنم به برادران و مردم برسم صدقه هم بدهم امام صادق فرمود: لیس هذا الدنیا؛ هذا من الأخره؛ اینکه دنیا نیست که این آخرت است قرآن کریم در سورة قصص آیه 77 میفرماید: «وَلَا تَنسَ نَصِيبَک مِنَ الدُّنْيَا وَأَحْسِن کمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْک»؛ سهم تو از دنیا فراموش نکن منتهی فراموش نکردن سهم از دنیا منظور اینه یه وقتی یه کسی آمد خدمت آقا ابیعبدالله ـ علیه السلام ـ گفت: أخبرنی بجمیع خیر الدنیا و الآخره؛ خیلی روایت قشنگه آقا به من بگید خیر دنیا و آخرت در چیه؟ خیر دنیا تو دعاها میگیم اللهم لا تجعل الدنیا أکبر همنا؛ خدایا دنیا همه هم و غم ما نشه دنیا باعث میشه دین ما فروخته بشه ان جعلت دینک طبع لدنیا أهلک دینک و دنیا؛ حدیث میگه اگه دینتو تابع دنیا کردی هم دین از دست میدی هم دنیا را اما اگر دنیات تابع دین شد جفتشو داری خدا تو قرآن مذمت میکنه اوناییکه فقط میگن دنیا اوناییکه فقط میگن آخرت میگه اینا اثری نداره باید بگن «رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ» (بقره / 201)؛ هر دو را بخواهند آمد خدمت امام حسین یا نوشت خیلی جالبه این روایت کتب رجل یک شخصی نامه نوشت به ابیعبدالله نوشت یابنالرسولالله أخبرنی بجمیع خیر الدنیا و الآخره؛ به من بگید خیر دنیا و آخرت در چیه؟ وجود مقدس اباعبدالله دو کلمه براش نوشت نوشت خیر دنیا و آخرت تو دو تا جمله است من طلب رضا الله بسخط الناس کفی الله امور الناس؛ هر که دنبال رضایت خدا باشه حالا آدم دنبال رضایت خدا باشه ممکنه مردم ناراحت بشن بچة آدم بگه چرا خمس میدی باشه آقا خمس نمیدم ناراحت بشی زن آدم برادر انسان نه چرا انفاق میکنی چرا کمک به جبهه میکنی چرا نه شما کسب رضایت خدا کن ولو مردم ناراحت بشن قرآن میفرماید: خدا امور شما را کفایت میکنه وابستگی به مردم نخواهی اما من طلب رضا الناس بسخط الله؛ هر که بخواهد دائماً مردم را راضی کنه خب اون به قیمت ناراحتی خدا خداوند و کل الله الی الناس؛ به مردم واگذارش میکنه ملاک اینه که همواره تو زندگی رضایت الهی باشه اگر ملاک شد رضایت الهی ابیعبدالله ـ علیه السلام ـ از زن، فرزند، خانواده از همه چی گذشت اگر ملاک شد رضایت الهی انسان گذشتن براش راحت انسان مصیبت برش آسان است انسان سختی براش سهل است این خیلی مهم است خواهران گرامی برادران عزیز چرا شما تو عبادات مثلاً عبادات مالی یکبار اینجا عرض کردیم یک وقتی آقای قرائتی میفرمود: 10 ـ 15 درصد تو کشور ما زکات میدن چون هزینة مالی داره چند درصد مردم مقید به خمس هستند اینقدی که به روزه مقید هستند به عبادات مثلاً غیرمالی به دلیل اینکه این عبادات مالی یه مقداری صعوبت داره سختی داره انسان باید این توجه را داشته باشه که در زندگی فرمود: این روایت را داشتم میخواندم پیغمبر خدا فرمود: سه تا چیز سه تا اثر داره
یک: اگر انسان دنیا تو نظرش بزرگ شد هیبت اسلام میشکنه «اذا عظمت امتی الدنیا نزع الله منها هیبة الإسلام» (مجموعه ورام، ج1، ص75)؛ و لذا امیرالمؤمنین میفرماید: اینطور نباشه که دنیا در نظرتون بزرگ باشه عظم الخالق فی أعینهم؛ عالم در نظر شما بزرگ باشه چرا ابیعبدالله روز عاشورا فرمود: داغ علیاصغر بر من آسان است چرا تو مجلس ابنزیاد زینب کبری فرمود: در مجلس یزید ما رأیت إلا جمیلا؛ چرا به همین سهولت با این همه سختی از کنار این مسائل عبور میکنند چون ولایت الهی و رضایت الهی مطرح است
دوم: إذا ترکت الأمر بالمعروف و نهی المنکر حرمت برکة الوحی؛ اگر در یک جامعهای امر به معروف و نهی از منکر تعطیل بشه مردم براشون مهم نباشه چه منکراتی انجام میشه چه معروفی ترک میشه برکت وحی وحی یعنی همین قرآن قرآن برکت داره مگه نمیفرماید: کتاب مبارک است فی لیلة مبارکه نازل کردیم برکت این وحی مردم ازش محروم میشه که حالا انشاءالله بعداً اشاره خواهیم کرد یکی از هشدارهای ابیعبدالله این بود کسی تو جامعه به معروف و منکر اهمیت نمیده امروز هم خیلیها تو جامعه متأسفانه اینطور هستند بیتفاوت شدیم تساهل، سستی، بیدقتی، در واقع عادی شدن گناه، اینم نکتة دوم
سوم: إذا صابت امتی سقط من عین الله؛ اگر امت من به سب و ناسزاگویی توهین تخریب یکدیگر بپردازد آبروشون کاهش پیدا میکنه از چشم خدا میافتند سه تا گناه سه تا اثر اگر دنیا در چشمشون بزرگ شد افرادی موجب میشود خداوند تبارک و تعالی میفرماید که هیبت اسلام از بین برود پیش آنها اگر چنانچه در یک جامعهای امر به معروف و نهی از منکر ترک شد موجب میشود برکت وحی سلب بشود و اگر در یک جامعهای سب و توهین و حرمتها شکست افراد حرمت هم را نگه نداشتند از در واقع عنایت الهی محروم میشوند ابیعبدالله ـ علیه السلام ـ یکی از نکاتی که روش دست گذاشتند مسئلة دنیاپرستی و وابستگی به دنیاست اینکه فرمودند: بطون شما از حرام پر شده (ملأت بطونکم عن الحرام) خب وقتی لقمة حرام آمد نگاه کنید بیش از سی تا بیست تا اثر تو روایات برای لقمة حرام آمده اجابت دعا سلب میشود توفیقات انسان سلب میشه جرم و جنایت برای انسان راحت میشه لذت عبادت از انسان سلب میشه خیلی حواسمان جمع باشه یکی از عواملی که به هر حال موجب کاهش معنویت موجب شکسته شدن قبح گناه انسان میشه دنیاپرستی به ویژه با این رویکردی که عرض کردم یعنی رویکرد به حرام
نامه امام حسین به برادرش محمد حنفیه
یک نامهای نوشته است ابیعبدالله ـ علیه السلام ـ ششم محرم یعنی مثل دیروز این را طبری در تاریخش آورده قاعدتاً این نامه نباید رسیده شده باشد به محمد حنفیه این نامه باید بعد از شهادت چون نامهای که ششم محرم نوشته میشود طی چهار روز کسی نبوده به مدینه برساند این نامه را ابیعبدالله به محمد حنفیه و به بنیهاشم نوشته تصور من این است که این نامه را امام میدانند بعد از شهادت میرسد منتهی میخواهند یک سندی تو تاریخ باشد بدانید این سند از سوی ابیعبدالله در اوج محاصرة دشمن صادر شده این نامه دو تا کلمه است بسم الله الرحمن الرحیم من حسین ابن علی این نامه از حسین بن علی است الی اخیه به برادرش محمد حنفیه و بنیهاشم چند نامه دو تا کلمه است کأن الدنیا لتکن کأن الاخر لم تذر من حسین فکر میکنم از اول دنیایی نبوده از اول آخرت بوده کأن الدنیا ببینید آقا یک قرن پیش تمام کسانی که بودند الان نیستند یعنی آخرتشان برقرار شده ما هم الان یک قرن دیگر مسلم مثلاً سال 1490 یکصد سال دیگر هیچکدام از ما نیستیم این حرم و شهر و اینا همه هست ما نیستیم پس مثل یک واگنهای قطاری که از جلوی ایستگاه عبور میکند شما دیدید یکسری واگنها رد میشود یک سری واگن جلو ایستگاه یکسری ایستگاه نرسیده به ایستگاه ماها فعلا اون واگن جلوی ایستگاهایم یکسری واگن رد شده یکسری واگن هم بچهها و پشت سریهای ماست اگر کسی دنیا را اینطور ببیند یعنی عبور شما روایات ما را ببینید تو نهجالبلاغه میگوید دنیا دار عبور است محل میهمانی است محل ماندن نیست محل استقرار نیست ابیعبدالله خب حالا در کربلا پنجاه و چهار پنج سال دارند مثلاً کنیم گویا میخواهد بفرماید من بیست سال سی سال دیگر هم زنده باشم چه فایدهای دارد وقتی ظلم و زور و ستم باشد تصورم اینه کأن الدنیا لنتکن اصلاً از اول برای من دنیایی نبوده و کأن الاخره..) این جهانبینی را کسی نمیتواند حریفش بشود کسی نمیتواند برش غالب بشود اینکه اون شخص به عمرسعد گفت گفت شما برای کشتن اینقد آدم این همه نیرو برده بودید سی هزار تا آدم برای صد تا مثلاً صد و بیست تا حالا حداکثر بین هفتاد تا صد و بیست و پنج تا صد و سی گفت که شما نبودید که این حرف را میزنید اینها کسانی بودند که از جان گذشته بودند اینها کسانی بودند که هر کدومشون (کل عضو منهم جندا) یک لشکر بودند ما با یکسری آدمهای عادی طرف نبودیم چرا چون نمیترسیدند از شهادت چون اینها به تعبید امام صادق ـ علیه السلام ـ میفرمود: (یستقرمون برماح بصدورهم و لم یجد الم عن حدید) اصلاً درد احساس نمیکردند وقتی وجود مقدس امام حسین شب عاشورا بچههای عقیل را جمع کرد فرمود شما یک شهید داشتید به نام مسلم بن عقیل کافیه (حسبکم) ما از شما پذیرفتیم کل آل عقیل هجده نوزده نفر بودند کربلا حدود نوزده تا شهید کلتان برگردید من از شما بیعتم را برداشتم اشک تو چشمانشان حلقه زد گفتند (والله لا افارغ سیدنا و مولانا حتی نقتل بین یدی) به خدا قسم ما جدا نمیشویم از آقامون و مولامون تا اینکه کشته بشویم در بینشان وقتی به نافع بن هلال فرمود برو فرمود: أکل ابن السابع ان فارقتک) درندگان من را قطعه قطعه کنند اگر من شما را تنها بگذارم این کلمات که مرحوم سماوی در ابصار العین که کتاب بسیار باارزش و خوبی است ترجمه یعنی تحقیق و ترجمه هم شده است تو بازار هم هست میگوید وقتی ابیعبدالله ـ علیه السلام ـ روز عاشورا همة یارانش شهید شدند بدنها رو زمین ریخت اومد ایستاد وسط میدان (وقبض شیبته) دست برد زیر محاسنش (نحو السماء) به طرف آسمان این تعبیر به نظرم طبری هم داشته در کتابش ابصار العین از اون نقل میکند اینکه به ذهنم هست میگوید: ابیعبدالله ـ علیه السلام ـ ایستاد وسط میدان (قبض شیبته) دست برد زیر محاسنش به طرف آسمان بعد رو کرد به دشمن شاید آخرین کلام ابیعبدالله روز عاشورا همین بوده (اشتد غضب الله علی الیهود اذ جعل له والدا) آی لشکری که جلوی من جمع شدید خدا بر یهودیها غضب کرد خار شدند بدبخت شدند بخاطر اینکه آمدند شرک قائل شدند برای خدا فرزند قائل شدند گفتند خدا فرزند دارد عزیر ابن ... به خاطر این انحراف عقیدتی است که یهود بعد از موسی پیدا کرد خداوند برشان غضب کرد
دو: (اشد غضب الله علی النصاری اذ جعل ثالث ثلاث) خدا غضب کرد بر مسیحیها دینشان نسخ شد کتابشان نماند چون آمدند خدا را برایش شریک قائل شدند گفتند سه تا خدا داریم خدا ثالث ثلاث، یکی از او سه تاست نه واحد بدون شریک (اشتد غضب الله علی المجوس اذ عبد والشمس و القمر) مجوس مورد غضب خدا واقع شدند چون بت پرستیدند آفتاب و خورشید و ماه پرستیدند این سه تا را که فرمود، فرمود فوالله فسم میدهم به خدا قسم میخورم اشتد غضب الله علی امه اجتمعت علی قتل ابن نبی امتی که امروز جمع شدند پسر پیغمبر را به شهادت برساند تنها فرزند پسری نوة پیغمبر امام حسین بود دیگر پیغمبر آن روز روز عاشورا دیگر نوهای نداشت روی کرة زمین نوه اباالفضل العباس محمد بن حنفیه اینها نوههای در واقع پیغمبر نیستند فرزندان امیرالمؤمنین هستند برادرهای ابیعبدالله فرمود تنها نوة پیغمبر منم بدانید اگر مرا به شهادت برسانید غضب خدا شامل شما میشود (ثم ساح بأعلی صوته هل من ذاب یذب یابن رسول الله هل من مقیس) بعد با صدای بلند فریاد زد آیا کسی هست مرا یاری کند که طبری میگوید وقتی این جمله را ابیعبدالله تو میدان گفت صدای نالة زنها از تو خیمه بلند شد صدای گریه و شیون زنها تو خیمه بلند شد این آخرین جلمهای بود که باز هم تو مسیر فرموده بود فرموده بود بنیامیه خار میشوند ذلیل میشوند پست میشوند اما روز عاشورا
آخرین کلام اباعبدالله در روز عاشورا
من یک لیستی از گفتارهای ابیعبدالله را جمع کردم با خانوادهاش آخرین حرفی که زد چی بود با امام سجاد آخرین حرفی که زد چی بود با زینب کبری آخرین حرفی که زد چی بود جالبه این آخرین کلامها اینکه الان گفتم آخرین جملهای است که رو کرد به دشمن در روز عاشورا بعد از اینکه روایت دارد جنازهها رو زمین ریخته بود اصحاب او به شهادت رسیده بودند خب اینها یک نگاهی انسان به تاریخ بکند که ظلم بنیامیه چی شد هزار نفر از بنیامیه را ابوالعباس صفاح کشت البته آنها هم برای خدا نکشتند (اللهم علی الظالمین بالظالمین) شد اما جنازههای بنیامیه را از قبر کشید بیرون آتش زد جنازههاشون را کشید بیرون آتش زد استخوانهاشون را سوزاند یک تعداد زیادی مختار یک تعداد زیادی ابوالعباس صفاح چه جور اینها ببینید تک تک شون یک وقت آدم تاریخ را مطالعه کند یک نفر از این قاتلان اباعبدالله سیاهی لشکرهاش هم آب خوش از گلوشون پایین نرفت این پیامی بود که ابیعبدالله فرمود: (اشتد غضب الله علی قوم اجتمعوا علی قتل نبت نبی)
ذکر مصیبت
این هم بحث امشب ما در ارتباط با در واقع یکی دیگر از هشدارهای اباعبدالله شب هشتم ماه محرم است در این تقسیمبندیهای که به صورت ذوقی حالا عزیزان به کار میبرند شب هشتم را اختصاص میدهند و روز هشتم را به علیاکبر علی بن الحسین ـ علیه أفضل التهیة و الثناء ـ این شخصیت شخصیت بسیار بارزی است مرحوم مقرم میگوید: ایشون فرزند داشته همسر داشته نام فرزندش حسن بوده به همین جهت هم تو زیارتنامهاش میگیم السلام علیک یا أبا الحسن ایشون دو تا فرزند برا علیاکبر ذکر میکنه و در آنجا تأکید بر این مطلب دارد مرحوم مقرم یک مقتلی دارد مقرم از علما و فقهای ما بوده که در نجف زندگی میکرد و یک کتابی دارد ترجمه فارسی هم شده خیلی مقتل خوبی است به نام مقتل مقرم در آنجا ایشون مطالبی راجع علیاکبر میگه سن هم معتقد ایشون 27 سال بوده اصرار داره بر 27 سال و بین 25 تا 27 چون میگه ایشون بزرگتر از امام سجاد بوده و در دوران خلافت عثمان به دنیا آمده امام سجاد در دوران خلافت امیرالمؤمنین به دنیا اومده سال 38 ولی در مورد علیاکبر ایشون میگه 34 ـ35 حدود اواخر خلافت خلیفة سوم لذا خود امام سجاد هم فرموده این شاهد داره فرمود: علیاکبر از من بزرگتر بوده من برادری داشتم او را به شهادت رساندید از من بزرگتر بوده این تأکید خود سید الساجدین ـ علیه السلام ـ است خب این شخصیت یک شخصیت بارزی است این تعبیر شباهت به پیغمبر دربارهاش تعبیر سادهای نیست خلق خلق منطق و لذا دارد نه خود امام حسین، امام حسین که فرمود ولی افرادی که از صحابه گاهی میآمدند خدمت ابیعبدالله یک نقلی دارد اصرار داشتند علیاکبر را ببینند میگفتند ما یاد پیغمبر خدا میافتیم چون شباهت ایشون ما خود امام حسین هم شباهت داشت حضرت زهرا راه رفتنش شبیه پیغمبر بوده همه شباهت اما شباهت تام خلق و خلق و منطق به پیغمبر گرامی اسلام در بعضی از نقلها دارد بعضی اصحاب میآمدند خیره خیره به علیاکبر نگاه میکردند میگفتند ما کأنه داریم رسولالله را در چهرة شما میبینیم مرحوم آیتالله العظمی مرعشی نجفی ـ رضوان الله تعالی علیه ـ که سالها تو این حرم اقامة نماز کردند یک داستانی نقل میکنند من یه تیکهاشو میگم مفصل وقت میگیره میگه یک وقتی یک مشکلاتی در نجف برای من پیدا شد از نظر درس خواندن و نوشتن و سوء ظن و بدگمانیهایی که برام پیدا شده بود بلند شدم و آمدم کربلا و اون خادم کربلا هم چون با پدرم آشنا بود ازش اجازه گرفتم یک شب تو حرم ابیعبدالله بمانم اون موقع درها را میبستند رفتم وارد حرم امام حسین شدم که اونشب را بمانم و متوسل بشم به آقا هی فکر کردم کجا بنشینم یک وقت متوجه قبر علیاکبر ـ علیه السلام ـ شدم دیدم اینجا محل توجه امام حسین است چون امام صادق فرمود: به ابو حمزة ثمالی این روایت گفت آقا چه جوری برم زیارت کربلا فرمود: وقتی جدم حسین زیارت کردی بعد برو سه مرتبه صورتت را بذار روی قبر علیاکبر ثلاث مرات؛ اونوقت سه مرتبه بگو صلی الله علیک یا أبا الحسن چرا سه مرتبه؟ بعضی از نقلها دارد تأسی به امام حسین است چون ابیعبدالله سه مرتبه روز عاشورا صورت رو صورت علی گذاشت لذا امام صادق ایشون میفرماید: آیتالله مرعشی که من رفتم اونجا متوجه علیاکبر و متوسل داستان نمیخوام عرض کنم مشکلم حل شد از این طریق و لذا علیاکبر باب الحسین است امشب این دلها را روانه کنیم جوان ابیعبدالله است ابیعبدالله که از صبح و از شب عاشورا هر کسی آمده بود اجازه بگیره بهش فرموده بود برو میتونی بری به جون فرمود به أسم فرمود به آل عقیل فرمود به نافع فرمود به محمد بن بشیر فرمود اما وقتی جوانش اومد خداحافظی کنه نفرمود برو بلافاصله بهش اجازه داد اینو میگن ایثار از فرزند خود زود گذشت به او نفرمود تو هم برگرد تنها جایی که این تعبیر را شاید ندارد حتی به قاسم اول اجازه نداد به قاسم بن الحسن به اباالفضل العباس چند بار اومد اجازه بگیره اجازه نداد هی میفرمود: صبر کن أنت صاحب لوائی؛ اما بلافاصله به علیاکبر اجازه داد فقط دو تا مطلب هست فرزندم میخوای بری برو من تو را از خودم زود جدا میکنم اما دو تا مطلب حالا اینها بعضیهاش زبان قال بعضیهاش زبانحال است برداشت از مقتل است مطلب اول اینه برو با زنها خداحافظی کن با عمههات با محرمهات اینها با تو وداع کنند آمد دور تا دورش حلقه زدند اشک میریختند گریه میکردند ابیعبدالله فرمود: رهاش کنید بذارید بره مطلب دوم فرمود: پسرم یه قدری جلوی من راه برو من قد و بالات را ببینم.
من نگویم که تو ای ماه نرو لیک قدری بر من راه برو
امام صادق فرمود: زیباترین زینت برای پدر اینکه جوان خوبی داشته باشه این جوان راه بره ببینه خیلی لذت داره من برداشتم اینه جلوی علی نمیخواست گریه کنه همچین که پشتش کرد رفت شروع کرد گریه کردن یه نگاهی به آسمان کرد محاسنشو به دست گرفت خدایا کسی را دارم میفرستم که شبیهترین افراد به پیغمبر توست او را فرستاد علیم رفت روضه را میخوانند من نمیخوام طول بدم همین قدر بهتون بگم ابیعبدالله نمیدونم چه جور خودش کنار این بدن رساند بدنی که اربا اربا شده بود قطعه قطعه شده بود ولی بعضیها نوشتند هفت مرتبه از ته دل فریاد زد ولدی یا علی ولدی یا علی من امشب خیلی گشتم تو چند تا مقتل معتبر دیدم اگر معتبر نبود نمیگفتم تو چند تا مقتل معتبر دیدم که زینب کبری زودتر از ابیعبدالله خودش رسوند با اینکه ابیعبدالله نزدیکتر بود زینب تو خیمه بود نمیدونم چطور رساند خودش انکبت علیه؛ خودش انداخت رو بدن تعبیر اینه ابیعبدالله هر چه سعی کرد عقیلة بنیهاشم برداره بلند نمیشد هی میگفت واخیا واعلیا این مطلب جای ننوشته باز برداشت منه من برداشتم اینه میخواست یک مقداری داغ ابیعبدالله آسان بشه بابا این خونها را نبینه این بدن قطعه قطعه شده را نبینه فأخذ برأسها؛ سر زینب گرفت از رو بدن بلند کرد بعد خودش انداخت رو بدن صورت را گذاشت رو صورت لقد ... و بقی ابوک... فریدا؛ هر کجا هستید به نام ابیعبدالله یا حسین...