راز سکوت و بی طرفی مردم مدینه در واقعه عاشورا)
هرچندازعمر ۵۷ ساله امام حسین پنج سالش درزمان حکومت امام علی (ع) در کوفه گذشت ولی ۵۲ سال ازعمرش را درمد ینه گذراند،ومردم مدینه ازکودکی وی را می شناختند نسبت به جایگاه آن حضرت وچگونگی ارتباط و محبوبیت وی نزد رسول الله صلی الله علیه علیه وآله اگاهی لازم داشتند، ولی با این همه شناخت و آگاهی، در نهضت سال (۶۱) کا ملا خود را کنار کشیدند، بی طرف و غایب ماندند به گونه ای که مردم کوفه باهمه بی وفائیشان بیشترین شهید دراین واقعه دارند ولی مردم مدینه هیج شهید ندارند و شهدای غیر ازکوفه و بصره همگی از بستگان امام علیه السلام اند نه مردم مدینه، همین امر حیرت انگیز و تاسف بار موجب شد پرسش پرتامل در برابر ما قرار بگیرد و آن اینکه راز و علت بی طرفی مردم مدینه النبی دراین واقعه چیست؟ چرا اینان دراین واقعه بازماندند و مردود شدند؟ اگر بخواهیم تحلیل جامعی نسبت به پاسخ این پرسش داشته باشیم مطالعه دقیق پنجاه سال بعد از رحلت پیامبر حکایت ازاین دارد بی طرفی مردم چند علت کلیدی داشته است.
علت اول؛ این سکوت و بی طرفی را بایست درجابجایی (امامت به خلافت ) و(قداست سازی خلافت)دانست، چرا که:
اولا؛ در روز بیست و هشت صفر سال دهم هجرت پیامبر رحلت نمود، هنوز بدنش غسل داده نشده بود و هفتاد روزازغدیرو بیعت مهاجر و انصار با امام علی (ع) نمی گذشت، جمعی از خواص با همان روحیه قبیله گرایی رجعت طلبی را اغاز کردند و در سقیفه بنی ساعده نشستی را بر قرار نمودند و با نقض بیعت درغدیر رهبر آینده بعد از رسول الله (ص) را از بین چهار قبیله (خزرج،اوس،تیم،عدی) انتخاب و نظام خلیفه گری که در حد مدیر اجرایی بود جای گزین نظام ولایی نمودند امام علی(ع) که خلیفه بلا فصل پیامبر بود کنار گذاشتند و ابوبکر که هیچ گونه شایستگی نداشت تنها به این دلیل که از قبیله تیم بود جانشین رسول الله (ص) نمودند و با این جابجایی سیاسی راه برای ورود افرادی چون یزید، مروان وعبد الملک مروان برای زمامداری بازشد.
ثانیاََ؛ سران سقیفه پس از جابجایی سیاسی امامت و ولایت به خلافت برای این که بتوانند مخالفین را به آسانی حذف فیزیکی کنند به مقام خلافت قداست وحرمت دادند خلفاء تامعاویه خلیفه الرسول، ولی بعد ازعثمان خلفای اموی مروانی و بنی العباس خود را خلیفه الله می دانستند، باهمین مبنا که مخالفت باخلیفه مخالفت باخد و رسول خدا است و تز ((النصر بالرعب)) هرکس با مشروعیت خلیفه مستقر مخالفت می کرد با انگ ارتداد مهدور الدم شناخته می شد، شهادت و سوزاندن (ایاس بن عبدالله) درمصلای مدینه وآتش زدن خانه حضرت زهرا(س)، کشته شدن مالک بن نویره به دست خالدبن ولید، وشهادت حجربن عدی و بسیاری ازشیعیان همگی با همین اتهام بوده است.
با چنین جابجایی و قداست سازی؛ مردم مدینه سید الشهدا علیه السلام را که شهروند معمولی می دانستند نه امام مفترض الطاعه؛ که به مخالفت به خلیفه شرعی که عنوان خلیفه الله را داشت بر خاسته است وبا این جهل مقدس حاکم برامت اسلامی طبیعی است کسی ازمردم مدینه باسید الشهداء همراهی نکند، امت پیامبر شاهد به مسلخ کشانده شدن آقازاده پیامبر باشند و به ندای مظلومانه وی پاسخ ندهند.
علت دوم؛ درسکوت مردم مدینه ((سکوت خواص )) است چرا که همیشه عوام با یک قدم فاصله ازخواص طی طریق می کنند، اگر خواص مستحبات را انجام دهند عوام واجبات را انجام می دهند واگر خواص واجبات رافقط انجام دهند عوام مکروه را مرتکب می شوند، و اگر خواص مکروه را انجام دهند عوام حرام را مرتکب می شوند، و اگر خواص حرام را مرتکب شوند مردم به اصل دین کافر می شوند باتوجه به این اصل کلی در واقعه عاشورا خواص به چهار گروه تقسیم شدند:
گروه اول؛ که عبد الله بن حنظله و طرف داران او هستند که بخش مهمی ازجمعیت مردم مدینه را تشکیل می دهند که بی طرفی کامل را درپیش گرفته بودند همان هایی که سال ۶۳ واقعه حره را شکل دادند.
گروه دوم؛ عبدالله زبیر است او هرچند مخالف یزید است ولی خود مدعی خلافت است.
گروه سوم؛ بنی هاشم چون محمد حنفیه ،عبد الله بن جعفر وعبد الله بن عباس هرچند مخالف یزید بودند ولی منطق دیگری مقابل امام داشتند قیام در آینده را پیشنهاد می کردند و به امام توصیه می کردند به یمن رفته یا به دامنه کوه ها پناه ببرد.
گروه چهارم؛ که اکثریت مردم مدینه بودندکه مذهب ابوبکری وعمری داشتند و از نظر فقهی تابع عبدالله عمر بودند و هرچه او می گفت پیروی می کردند و او وابسته به بنی امیه بود و مردم را توصیه به بیعت می کرد و می گفت مخالفت باخلیفه مساوی با شرک به خدا است ازهمین رو در گزارش تاریخی آمده است: ((پس از تصرف مکه به دست حجاج، عبد الله عمر شبانه برای بیعت نزد او رفت. حجاج از او پرسید: چرا و این گونه شتاب کردی؟ وی این روایت را از رسول خدا (ص) خواند: هر کس بمیرد و امام زمان خود را نشناسد، به مرگ جاهلی مرده است. حجاج گفت که دستش مشغول است و پایش را دراز کرد تا او با آن بیعت کند. وی نیز با پای حجاج بیعت نمود. حجاج با احمق خواندن او گفت: ابن عمر شبانه در پی بیعت است؛ اما بیعت با علی علیهالسّلام را ترک کرد. الکنی والالقاب،ج۱،ص۳۶۳))
با چنین موضع گیری متشتت خواص، ازعموم مردم مدینه که تابع خواص بودند چه انتظاری می رفت که بخواهند همراه باسید الشهداء شوند و به اونصرت برسانند.
علت سوم ((استحاله فرهنگی)) و ((بی هویتی)) مردم مدینه است؛ به این معنا مردمی که اوای قرآنی لذت روحی ومعنوی می بردند و برای ارتقا معنویت روحی یا قرآن را به گونه ای تلاوت می کردند کانه رسول الله برای آنان تلاوت می کند، یا به گونه ای تلاوت می کردند جبرئیل بر پیامبر تلاوت می کرد، و یا به گونه ای تلاوت می نمودند که اصلا جبر ئیل برخود انان ایات نازل می کند آنچنان پس از پنجاه سال بی هویت و بی غیرت شده بودند نه تنها لذت روحی و آرامش روانی خود را درغنا جستجو می کردند بلکه آن چنان رجعت طلب شده بودند دربزم شبانه مختلط زن و مرد که دختر طلحه بر قرار می کرد و به صورت جمعی به رقص آواز می پرداختند شرکت می کردند و این استحاله فرهنگی تاجایی پیشرفت نه تنها مردان مجاهد و حافظ و قاری در مدینه منزلت نداشت بلکه وقتی جمیله خوانند ه مشهور مدینه خواست به عمره برود قرا وعرفاء او را همراهی کردند وهنگامی که از عمره هم بر گشت جمعیتی زیادی ا ز او استقبال کرد و چون کوچه های مدینه گنجایش نداشت عده ای روی بام رفتند و در اثر فشار جمعیت ساختمان خراب شد وعده ای کشته شدند ازهمین رو ابو الفرج اصفهانی درکتاب (اغانی) می نویسد: (( در شهر مدینه، نه عالمان، آوازه خوانی را زشت می شمردند و نه عابدان با آن مخالف بودند :اغانی، ج۸، ص ۳۶۸))
طبیعی بود مدینه النبی این گونه زمین گیر شده مردمش به چنین سرنوشت تلخ گرفتار شود که در واقعه عاشورا فریاد حسین بن علی (ع) که می فرمود: (الاترون ان الحق لایعمل به وان الباطل لا یتناهی عنه) نشوند و به ندای مظلومانه وی لبیک پاسخ نگویند و حتی یک شهید دراین واقعه نداشته باشند.
علت چهارم؛ در باز ماندگی مردم مدینه نسبت به واقعه عاشورا ((اشرافیت، تجمل گرایی، عافیت طلبی)) است. به این معنا با فتح ایران و روم و به دست آوردن غنایم از این دو کشور در دوره خلفیه دوم، و حاتم بخشی ویژه ای که معاویه در ۲۰ سال از خلافتش نسبت به مردم مدینه داشت آنچنان عموم مردم به ویژه خواص را آلوده به زندگی اشرافی شده بودند که در گزارش آمده است:
۱-اموال زبير بن عوام : بخارى مى گويد : " زبير يازده خانه در مدينه ، دو خانه در بصره، يك خانه در كوفه و يك خانه در مصر داشت. نقدينگی زبير هنگام مرگش ۵۹ ميليون درهم بود علاوه بر اين زبير هزار اسب، هزار بنده و هزار كنيز داشت .
۲- اموال طلحة بن عبيد الله: املاك وى ۳۰ ميليون درهم ارزش داشت. هنگام مرگ نقدينگی او ۲۰۰ هزار دينار طلا و ۰۰۰ / ۲۰۰ / ۲ درهم بود. علاوه بر اين ۳۰۰ بار شتر طلا ( يا به قول بعضى ۳۰۰ پوست گاو پر از طلا ) از وى به جا ماند. بلاذرى مى گويد: "عثمان يك بار در زمان حكومتش ۲۰۰ هزار دينار به طلحه بخشيد."
۳-اموال عبد الرحمن بن عوف: در ميان دارائى وى قطعه طلاى بسيار بزرگى وجود داشت كه دست تمامى مردانى كه اين طلا را با تیرهاى خود مى شكستند تاول زد. ثروت وى هنگام مرگ عبارت بود از: يكصد اسب، هزار شتر، ۱۰ هزار گوسفند، نقدينگی وى در هنگام مرگ ۰۰۰/ ۲۰۰/ ۳ دينار طلا بوده است. مروج الذهب، ج۲، ص۳۴۲))
((جمع بندی ونتیجه))
طبیعی بود مردمی که در چنین رفاه و اشرافیت زیست می کردند، دیگر آنهایی نبود ندکه توسط آنها ۷۵ غزوه وَ سریه در ده سال ازهجرت پیامبر رقم خورده بود که بخواهند امام (ع ) را یاری نمایند، بلکه مشتی آدم های وارفته ای بودند که لایق آنها مسلم بن عقبه بود که در ذی حجه سال ۶۳ بعداز کشتن دوازده هزار نفر ازمردان ۸۰ تن از اصحاب و۷۰۰ تن از قراء ومباح کردن، سه روز زنان مردم مدینه برای سپاه شام، بازماندگان را به عنوان برده زر خرید وادار به بیعت با یزید نمود.
نگارنده: حجت الاسلام و المسلمین سیّد محمدتقی قادری