فضائل حضرت رضا (سلام الله علیه)
اسم آن بزرگوار علی و کنیه او ابو الحسن الثانی و لقب مشهور او رضا است. عمر مبارک آن حضرت پنجاه و پنج سال بود. (۱) در یازده ذی القعده سال ۱۴۸ هجری به دنیا آمد (۲) و در سال ۲۰۳ هجری (۳) در آخر ماه صفر به دست مأمون عباسی مسموم و شهید شد.
مدت امامت آن بزرگوار بیست سال بود (۴) ، که تقریبا هفده سال آن را در مدینه، ملجأ عوام و معلم علما بود. سه سال آخر، او را از مدینه جبرا به طوس بردند و در طوس تا توانست از حریم دین حراست کرد تا سر انجام به دست مأمون شهید شد.
مقام علمی حضرت رضا (سلام الله علیه)
از متون اسلامی می توان نتیجه گرفت که آن حضرت عالم بما سوی الله، واسطه فیض این عالم، معدن کلمات پروردگار، صندوق انوار الهی و خزینه علم خداوند متعال است. احتجاجات و مباحثات حضرت رضا (علیه السلام) با فرقه های مختلف در مجلس مأمون، مقام علمی آن حضرت را آشکار می کند. چنانکه بارها مأمون می گفت:
ما اعلم احدا افضل من هذا الرجل علی وجه الارض. هیچ کس را در روی زمین داناتر از حضرت رضا نمی دانم.
فرید وجدی در دایرة المعارف خود، در ذیل کلمه رضا می گوید:
«مأمون سی و سه هزار نفر از بزرگان طوایف و فرق مختلفه را جمع کرد و از آنان خواست که لایق ترین افراد را از میان خود انتخاب کنند تا ولایتعهدی را به او وگذارنماید. همه آن سی و سه هزار نفر، در علی بن موسی الرضا اتفاق نمودند.»
عبادت امام (سلام الله علیه):
در این باب از حضرت رضا (علیه السلام) مطلبی نقل است که مقام عبودیت آن بزرگوار را بر ما روشن می کند . آن حضرت به دعبل خزاعی شاعر معروف عبایی داد و فرمود: «قدر آن را بدان که در این عبا هزار شب و هر شبی، هزار رکعت نماز خوانده است.»
آنان که حضرت رضا (علیه السلام) را از مدینه به طوس آوردند، همه از کثرت عبادت و تضرع و انابه و زاری وتهجد و مواظبت کامل آن حضرت در عبادت سخن گفته اند.
تواضع حضرت رضا (سلام الله علیه)
یاسر، خادم آن حضرت می گوید: حضرت رضا همیشه با خدمه و کارگرهای خود غذا می خورد و دوست داشت که با آنها بنشیند و صحبت و درددل کند. بعضی از ناآگاهان به این کار حضرت ایراد می کردند و حضرت می فرمود: ان الرب تبارک و تعالی واحد و الأب واحد و الام واحدة و الجزاء بالاعمال. (۵) پروردگار، پدر، و مادر، یکی است و فضیلت فقط و فقط به کردار است.
ادب و اخلاق حضرت رضا (سلام الله علیه)
ابراهیم بن عباس که در مسافرت از مدینه تا طوس خدمت آن حضرت بوده است، چنین می گوید : «ندیدم به احدی ظلم کند، هیچ وقت کلام کسی را قطع نمی کرد. هیچ حاجتی را رد نمی نمود . پای خود را مقابل احدی دراز نمی کرد و در مقابل احدی تکیه نمی داد و با هیچ کس سخن جسارت آمیز نمی گفت.» (۶)
سخاوت حضرت رضا (سلام الله علیه)
قضیه ای که کلینی رحمه الله در این باره نقل کرده است، ذکر می کنیم. راوی می گوید:
«با جمعی بسیار خدمت حضرت رضا بودیم که ابن سبیلی آمد و چنین گفت: یابن رسول الله! من دوست شما و پدران شما هستم. نفقه خود را در راه حج گم کرده ام. نفقه راه به من عنایت کنید، چون به خراسان رسیدم برای شما صدقه می دهم، زیرا آنجا مکنت دارم. حضرت رضا (علیه السلام) داخل اتاق شده پس از چندی از بالای در، دویست دینار به او داد و خواهش کرد برود و فرمود: لازم نیست صدقه بدهی. چون حضرت آمد، از ایشان پرسیدند: پول را از بالای در دادید و خواهش نمودید که برود تا او را نبینید. فرمود: من خواستم ذلت سؤال را در صورت او نبینم. آیا نشنیده اید که رسول اکرم فرموده است: صدقه پنهانی، معادل هفتاد حج است، و گناه آشکار موجب خذلان، و گناه پنهانی را خداوند می آمرزد.» (۷)
مسافرت جبری حضرت رضا (سلام الله علیه):
ممالک اسلامی، بعد از مرگ هارون الرشید در طغیان بودند و شورشهای فراوانی پدید آمد. هنگامی که مأمون برادرش را نابود کرد و توانست زمام امت اسلامی را به دست بگیرد، صلاح را در آن دید که سران ممالک اسلامی را جمع کند، تا بدینوسیله بتواند فتنه ها را خاموش نماید. پس سی و سه هزار نفر از بزرگان بلاد را به نام مستشار در مرکز جمع نمود، و ولایتعهدی را به طور جبر و تهدید به حضرت رضا واگذار کرد، و بدین وسیله توانست به ممالک اسلامی آرامش بخشد.
هنگامی که شورشها فرو خفت، افرادی که به عنوان مستشار خوانده شده بودند، متفرق و بسیاری از آنان مورد بی مهری و یا احیانا زندان و تبعید قرار گرفتند و کشته شدند. از جمله آن افراد که صلاح دانستند او را شهید کنند، حضرت رضا (علیه السلام) است.
نکات:
۱ـ حضرت رضا (علیه السلام) در موارد متعددی ذکر کرده که سفرش به خراسان، قبول ولایتعهدی و ورود به دستگاه مأمون بر ایشان تحمیل شده بود. (۸) تشکیل مجلس عزا در مدینه موقع حرکت، گریه های آن بزرگوار در مکه و خدا حافظی با بیت الله قبل از موقع آمدن عمال مأمون، گریه های او کنار قبر جد بزرگوارش و خدا حافظی با او بعد از آمدن آنان، قبول نکردن مکرر ولایتعهدی تا آنکه تهدید می شود و سپس قبول کردن آن مشروط بر اینکه در امور مملکتی هیچ دخالتی نکند، همه مبین این مطلب است که این جریان جبرا به حضرت رضا (علیه السلام) تحمیل شده است. (۹)
۲ـ مأمون دستور داده بود که حضرت رضا را از راه فارس به مرو ببرند (۱۰) و سفر ایشان حتی الامکان در شب صورت گیرد. آیا این دستور، خود دلیل بر این نیست که محبت اهل بیت در دلها جایی داشته و مأمون از اینکه حضرت رضا وارد شهرهای پرجمعیت و شیعه نشین شود، در هراس بوده است، و یا نمی خواسته که حضرت رضا (علیه السلام) در دلها جایی باز کند؟ممانعت مأمون از برگزاری نماز عید فطر توسط حضرت، (۱۱) احتمال دوم را تأیید می کند.
۳ـ حضرت رضا از برخوردش با مأمون فوق العاده ناراحت بود، چنانکه هر وقت که از نماز جمعه باز می گشت، با حالت خستگی از خداوند متعال طلب مرگ می کرد.
آیا درخلوت حضرت رضا را زجر می دادند؟ آیا اعمال منافقانه روی آن بزرگوار اثر می گذارده است؟ آیا مطلب دیگری بوده؟ نمی دانیم، ولی ناراحتی فوق العاده حضرت رضا (علیه السلام) از مسافرت امری مسلم است.
۴ـ آمدن حضرت رضا (سلام الله علیه) به مرو برای اسلام بسیار مفید بود، زیرا طوس برای بیگانگان میدان علم بود و اگر حضرت رضا در طوس نبود، کسی وجود نداشت که شبهات آنان را رفع کند و اگر آن شبهات رفع نمی شد، برای عالم اسلام خطرناک بود.
۵ ـ حضرت رضا (سلام الله علیه) در بین راه به نیشابور رسیدند. نیشابور فوق العاده پرجمعیت و شیعه نشین بوده است. همه مردم به استقبال حضرت رضا (سلام الله علیه) آمدند و می خواستند که آن بزرگوار خود را در میان مردم آشکار کند و برای آنان روایت بگوید. عقل و درایت حکم می کند که حجت خداوند متعال در آن وضع حساس باید بهترین سوغات را به آنها عنایت کند.
حضرت رضا صبر نمود تا شوق مردم به نهایت رسید، پس از آن سر از هودج بیرون آورد و چنین فرمود:
حدثنی ابی موسی الکاظم عن ابیه جعفر بن محمد الصادق عن ابیه محمد الباقر عن ابیه زین العابدین عن ابیه الحسین عن ابیه علی بن ابی طالب قال:حدثنی رسول الله صلی الله علیه و آله قال:حدثنی جبرئیل قال سمعت عن الله تعالی قال:کلمة لا اله الا الله حصنی فمن قال لا اله الا الله دخل فی حصنیو من دخل فی حصنی امن من عذابی!
پدرم و او از پدرش تا به رسول اکرم واو از جبرئیل و او از خداوند متعال نقل کرد که خداوند فرموده است: کلمه لا اله الا الله، قلعه محکم من است و هر که در آن داخل شود، از عذاب من در امان است.
سپس حضرت سر را در هودج بردند و چند قدمی رفتند. دوباره سر را از هودج بیرون آوردند و فرمودند:
بشرطها و شروطها و انا من شروطها. (۱۲)
گفتن: لا اله الا الله که موجب سعادت است شرایط اساسی دارد، و یکی از شرایط اساسی آن من هستم، یعنی اقرار به ولایت.
چند کلمه درباره این روایت شریف :
کلمه لا اله الا الله، اقرار به آن و عمل نمودن به آن، موجب سعادت است.
کلمه لا اله الا الله در حقیقت همان اثر آن است.
همان کتابی است که مایه سعادت جامعه بشری است، ولی از نظر قرآن، کلمه لا اله الا الله منهای ولایت، ناقص و بلکه هیچ است.
پروردگار عالم وقتی امیر المؤمنین (علیه السلام) را به ولایت منسوب نمود، آیه اکمال را فرو فرستاد :
الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا. (۱۳)
در این روز کامل نمودم برای شما دین شما را و اتمام نمودم برای شما نعمت خود را و راضی شدم که اسلام ـ توأم با ولایت ـ دین شما باشد.
قبل از نصب امیر المؤمنین به ولایت، آیه تبلیغ به پیامبر چنین خطاب می کند: یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته. (۱۴)
ای پیامبر! آنچه را به تو نازل شد ـ نصب امیرالمؤمنین به ولایت ـ به مردم بگو و اگر تبلیغ نکنی ، رسالت خود را نرسانیده ای.
حضرت رضا با جمله شرطها و شروطها همان آیه اکمال و آیه تبلیغ را یاد آوری می کند و می فرماید : شرط اساسی کلمه لا اله الا الله، ولایت است.
معنی و حقیقت ولایت
ولایت از نظر لغت، معانی متعددی دارد و از جمله به معنی دوست هم آمده است همه باید اهل بیت را دوست بدارند، و محبت اهل بیت نعمت بزرگی است، چنانچه بغض اهل بیت خذلان بزرگی است. سنی و شیعه این روایت را از پیامبر گرامی نقل می کنند که فرمود:
الا من مات علی حب آل محمد مات شهیدا
الا و من مات علی حب آل محمد مات مغفورا له،
الا و من مات علی حب آل محمد مات تائبا،
الا و من مات علی حب آل محمد مات مؤمنا مستکمل الایمان،
الا من مات علی بغض آل محمد مات کافرا،
الا و من مات علی بغض آل محمد لم یشم رائحة الجنة. (۱۵)
الا و من مات علی حب آل محمد مات مغفورا له،
الا و من مات علی حب آل محمد مات تائبا،
الا و من مات علی حب آل محمد مات مؤمنا مستکمل الایمان،
الا من مات علی بغض آل محمد مات کافرا،
الا و من مات علی بغض آل محمد لم یشم رائحة الجنة. (۱۵)
«آگاه باشید کسی که با محبت آل محمد بمیرد، شهید مرده است. آگاه باشید کسی که با محبت آل محمد بمیرد، آمرزیده است. آگاه باشید کسی که با محبت آل محمد بمیرد، آمرزیده است. آگاه باشید کسی که با محبت آل محمد بمیرد، مؤمن کامل مرده است. آگاه باشید کسی که با بغض آل محمد بمیرد، بوی بهشت به دماغ او نمی رسد.»
و از جمله معانی ولایت، سرپرستی است. کسی که سرپرست دل او علی بن ابی طالب (علیهما السلام) باشد، ولایت دارد. کسی که از صفات رذیله مهذب شده باشد، ولایت دارد. کسی که سرپرست دلش طاغوتهای برونی و درونی، شیطانهای درونی و برونی، هوی ها، هوسها، آمال و آرزوهای بیجا باشد، کسی که هوای او، عقیده شخصی او، خواست او مقدم برخواست اهل بیت باشد، بی ولایت بلکه بی محبت به اهل بیت است. از این جهت است که امام سجاد (علیه السلام) می فرماید: «ولایت و محبت بدون متابعت معنایی ندارد. کسی که خداوند متعال را معصیت کند و با این وصف اظهار محبت خدا کند، اظهار او بیجا است و از عجایب روزگار است.» از این جهت می توان گفت که معنای اول و دوم ولایت به یک معنی می رسد، ولایت اهل بیت ادامه ولایت خداوند متعال است. خداوند متعال می فرماید :
الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور... (۱۶) .«خدا سرپرست افراد مؤمن است. آنان را از تاریکیها به سوی نور می برند .»
حضرت رضا (سلام الله علیه) فرمود است: «کسی که داخل در لا اله الا الله شود، سرپرست دلش الله باشد ـ عقیده اش، عملش، گفتارش و کردارش، نمایانگر این است که تأثیری در عالم جز از ناحیه الله نیست ـ و ادامه آن سرپرستی ولایت باشد، در قلعه محکم خداوندی است.»
بنابراین باید گفت که حضرت رضا (سلام الله علیه) به یک جمله تمام ایمان، تمام سعادت، تمام قرآن و تمام سنت را عرضه کرده است.
نظیر همین جمله با شرحی که داده شد از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت شده است.
چون آیه شریفه و انذر عشیرتک الاقربین، (۱۷) یعنی: خویشان نزدیک خود را سنجش کن.» نازل شد، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بزرگان قریش را دعوت کرد و فرمود :
«اگر یک جمله بگویید، سعادتمند خواهید شد. بگویید لا اله الا الله و هر که اول بگوید بعد از من وصی من است.» اول کسی که جواب آن حضرت را داد، امیر المؤمنین (سلام الله علیه) بود.
حضرت رسول سه مرتبه کلام خود را تکرار کرد و جز امیر المؤمنین کسی جواب نداد. پیامبر اکرم در همان جلسه فرمودند:« علی، بعد از من وصی و جانشین من است.» (۱۸) این کلام با کلام فرزندش حضرت رضا شباهت دارد.
قصیده دعبل:
قصیده دعبل را که در مرو برای حضرت (سلام الله علیه) خوانده است، یادآور می شویم . قصیده بسیار مفصل است و صاحب کشف الغمه همه آن را ضبط نموده است. چند بیتی از آن را اینجا می آوریم. دعبل خدمت حضرت رسید و اشعارش را خواند تا بدین جا رسید:
افاطم لوخلت الحسین مجدلا و قد مات عطشانا بشط فرات
ای فاطمه! کاش با حسینت در کربلا بودی، که در کنار نهر فرات تشنه جان داد.
تا اینکه رسید به قبر موسی بن جعفر (سلام الله علیهما) در بغداد و چنین گفت:
و قبر ببغداد لنفس زکیة تضمنها الرحمن فی الغرفات
ای فاطمه! از قبر بیرون آی و گریه کن، برای قبری که در بغداد است قبر نفس پاکی که انوار رحمانی آن را فرا گرفته است.
حضرت رضا فرمود: دعبل! من هم شعری می گویم، همین جا آن را درج کن.
و قبر بطوس یا لها من مصیبة الحت علی الأحشاء بالزفرات
إلی الحشر حتی یبعث الله قائما یفرج عنا الغم و الکربات
إلی الحشر حتی یبعث الله قائما یفرج عنا الغم و الکربات
فاطمه! گریه کن برای قبری که به طوس است. دل او را غصه ها پاره پاره کرده است. این غصه ها ادامه دارد تا روز قیامت، نه بلکه، تا قیام آل محمد که همه غمها و غصه های اهل بیت را می زداید.
دعبل می گوید: یابن رسول الله! ما در طوس از شما اهل بیت قبری سراغ نداریم.
حضرت فرمودند: آن قبر من است، زمانی نخواهد گذشت که من در طوس مدفون می شوم. هر که مرا زیارت کند، در بهشت با من است و از این جهان آمرزیده خواهد رفت. (۱۹) دعبل ادامه می دهد:
خروج امام لا محالة واقع یقوم علی اسم الله و البرکات
یمیز فینا کل حق و باطل و یجزی علی النعماء و النقمات
یمیز فینا کل حق و باطل و یجزی علی النعماء و النقمات
قیام پیشوا ـ امام ـ قطعا واقع می شود با نام خدا و با فیض و برکات خدا می آید. حق و باطل با وجود او در میان مردم ظاهر می شود و خوبان و بدان به جزای کردارشان خواهند رسید .
چون به اینجا رسید، حضرت رضا بلند شد و برای احترام دست روی سر نهاد و سر فرود آورد، گریه کرد و فرمود: دعبل این امام را می شناسی؟ دعبل گفت: می دانم که امامی از شما قیام می کند و به دست او پرچم اسلام روی زمین افراشته می شود و عدالت اسلامی، سرتاسر جهان را می گیرد. فرمود: دعبل، امام بعد از من، محمد پسر من است و بعد از او پسرش علی است و بعد از پسرش حسن و بعد از حسن پسر او حجت، قام آل محمد منتظر مطاع است. منتظر است در غیبت، مطاع است وقت ظهور او است که جهان را از عدالت انباشته می کند، پس از آنکه از ظلم انبوه بود. سپس حضرت صد دینار و یک لباس به دعبل عنایت کردند. (۲۰)
چون دعبل به قم آمد، هر دیناری را از او صد دینار خریدند و هرچه کردند که لباس را به هزار دینار از او بخرند نداد، ولی چون از قم بیرون رفت، بعضی از اهل قم لباس را به زور از او گرفتند. (۲۱)
--------------------------
پی نوشتها:
۱)اصول کافی، ج ۱، ص .۴۸۶
۲)اصول کافی، ج ۱، ص .۴۸۶
۳)اصول کافی، ج ۱، ص .۴۸۶
۴)اصول کافی، ج ۱، ص .۴۹۲
۵)کافی، ج ۸، ص .۲۳۰
۶)اعلام الوری، ص .۳۱۴
۷)مناقب ابن شهر آشوب، ج ۴ ص ۳۶۰ و .۳۶۱
۸)امام رضا علیه السلام در پاسخ احمد بن محمد بزنطی می نویسد: «...و اما اینکه اجازه ملاقات خواسته ای، آمدن نزد من دشوار است، و اینها اکنون بر من سخت گرفته اند، و فعلا برایت ممکن نیست، انشاء الله بزودی ملاقات میسر خواهد شد.» نقل از حیاة الامام الرضا علیه السلام، ص ۳۱۵ و رجال ممقانی، ج ۱، ص ۹۷ و عیون الاخبار، ج ۲، ص .۲۱۲
۹)در کتاب حیاة الامام الرضا آمده مأمون در پاسخ درباریان و گروهی از عباسیان راجع به ولایتعهدی چنین گفت: این مرد از ما پنهان و دور بود و برای خود دعوت می کرد. ما می خواستیم او را ولیعهد خویش قرار دهیم تا دعوتش برای ما باشد، و به سلطنت و خلافت ما اعتراف نماید، و شیفتگان او دریابند که آنچه او ادعا می کرد در او نیست، و این امر ـخلافتـ مخصوص ماست نه او! و ما بیمناک بودیم اگر او را به حال خود باقی گذاریم، آشوبی برای ما برپا سازد که نتوانیم جلوی آن را بگیریم... «عیون اخبار، ج ۲، ص ۱۷۰ و بحار، ج ۴۹، ص ۸۳۱».
۱۰)اصول کافی، ج ۱، ص .۴۸۹
۱۱)اصول کافی، ج ۱، ص ۴۸۹ ـ۴۹۰، ارشاد مفید، ص ۳۱۴ـ .۲۱۳
امام رضا علیه السلام به برخی از یاران خود درباره مأمون فرمود: به گفتار او مغرور نشویدو فریب نخورید. سوگند به خدا کسی جز مأمون قاتل من نخواهد بود، اما من ناگزیرم شکیبایی ورزم تا وقت در رسد.
«بحار، ج ۴۹، ص ۸۹۱» شاهد بر فریبکاری مأمون رجاء بن ابی الضحاک (فرستاده مخصوص مأمون) است که گفت: مأمون مرا مأمور کرد به مدینه بروم و علی بن موسی الرضا علیهما السلام را حرکت دهم و دستور داد روز و شب مراقب او باشم و محافظت او را به دیگری وانگذارم (نقل از اصول کافی، ج ۱، ص ۴۹۸.)
۱۲)عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج ۲، ص ۱۳۱ ـ .۱۳۴
۱۳)مائده، قسمتی از آیه ۳، در غایة المرام در باب ۳۹ شش حدیث از احادیث اهل سنت نقل شده است که این آیه در روز غدیر خم که پیغمبر خدا علی علیه السلام را به امامت معرفی کرد، درباره علی علیه السلام نازل شده و در بیشتر آنها است که پیغمبر گفت: «الله اکبر علی اکمال الدین و تمام النعمة و رضی الرب برسالتی و الولایة لعلی» نقل از کشف الاسرار، ص .۱۳۶
۱۴)در الغدیر، ج ۱ از ابن ابی حاتم و ابن مردویه و واحدی نیشابوری از ابو سعید خدری و حافظ حاکم حسکانی در شواهد التنزیل از ابن عباس و جابر انصاری و ابو اسحاق حموینی در فرائد السمطین، قاضی شوکانی در تفسیر خود فتح القدیر از ابن مردویه و او از ابن مسعود نقل می کند که این آیه در روز غدیر نازل شده و دلالت بر ولایت و جانشینی علی علیه السلام دارد. نقل از کتاب «پرتوی از امامت و ولایت».
۱۵)تفسیر کبیر فخررازی، ج ۲۷، ص ۱۶۶، کشاف زمخشری، ج ۴، ذیل آیه ۳۲ شوری، نقل از کتاب ولاء و ولایتها تألیف شهید استاد مرتضی مطهری(ره).
۱۶)سوره بقره، .۲۵۷
۱۷)شعراء/ .۲۱۴
۱۸)همین قضیه «انذار عشیره» را که ذکر کردیم، طبری در جزء ثانی از کتاب تاریخ الامم و الملوک به طرق مختلفه مذکور داشته و تاریخ طبری از تواریخی است که علماء فن تواریخ و سیر از آن مدحها کردند... و علاوه بر طبری جمع کثیری از بزرگان محدثین و مورخین و اهل سیر این قضیه را نقل کردند، مثل: ابن اسحاق و ابن ابی حاتم و ابن مردویه و ابی نعیم و بیهقی در سنن و دلائل خود و ثعلبی در تفسیر کبیر و ابن اثیر در جزء ثانی این قضیه را از مسلمات دانسته و... «نقل از کشف الاسرار، ص ۱۵۱ ـ ۱۵۲ تألیف امام خمینی قدس سره» .
۱۹)اعلام الوری، ص .۳۲۹ ۳۳۰
۲۰)اعلام الوری، ص .۳۳
۲۱)اعلام الوری، ص ۳۳۰ مناقب ابن شهرآشوب، ص .339
پی نوشتها:
۱)اصول کافی، ج ۱، ص .۴۸۶
۲)اصول کافی، ج ۱، ص .۴۸۶
۳)اصول کافی، ج ۱، ص .۴۸۶
۴)اصول کافی، ج ۱، ص .۴۹۲
۵)کافی، ج ۸، ص .۲۳۰
۶)اعلام الوری، ص .۳۱۴
۷)مناقب ابن شهر آشوب، ج ۴ ص ۳۶۰ و .۳۶۱
۸)امام رضا علیه السلام در پاسخ احمد بن محمد بزنطی می نویسد: «...و اما اینکه اجازه ملاقات خواسته ای، آمدن نزد من دشوار است، و اینها اکنون بر من سخت گرفته اند، و فعلا برایت ممکن نیست، انشاء الله بزودی ملاقات میسر خواهد شد.» نقل از حیاة الامام الرضا علیه السلام، ص ۳۱۵ و رجال ممقانی، ج ۱، ص ۹۷ و عیون الاخبار، ج ۲، ص .۲۱۲
۹)در کتاب حیاة الامام الرضا آمده مأمون در پاسخ درباریان و گروهی از عباسیان راجع به ولایتعهدی چنین گفت: این مرد از ما پنهان و دور بود و برای خود دعوت می کرد. ما می خواستیم او را ولیعهد خویش قرار دهیم تا دعوتش برای ما باشد، و به سلطنت و خلافت ما اعتراف نماید، و شیفتگان او دریابند که آنچه او ادعا می کرد در او نیست، و این امر ـخلافتـ مخصوص ماست نه او! و ما بیمناک بودیم اگر او را به حال خود باقی گذاریم، آشوبی برای ما برپا سازد که نتوانیم جلوی آن را بگیریم... «عیون اخبار، ج ۲، ص ۱۷۰ و بحار، ج ۴۹، ص ۸۳۱».
۱۰)اصول کافی، ج ۱، ص .۴۸۹
۱۱)اصول کافی، ج ۱، ص ۴۸۹ ـ۴۹۰، ارشاد مفید، ص ۳۱۴ـ .۲۱۳
امام رضا علیه السلام به برخی از یاران خود درباره مأمون فرمود: به گفتار او مغرور نشویدو فریب نخورید. سوگند به خدا کسی جز مأمون قاتل من نخواهد بود، اما من ناگزیرم شکیبایی ورزم تا وقت در رسد.
«بحار، ج ۴۹، ص ۸۹۱» شاهد بر فریبکاری مأمون رجاء بن ابی الضحاک (فرستاده مخصوص مأمون) است که گفت: مأمون مرا مأمور کرد به مدینه بروم و علی بن موسی الرضا علیهما السلام را حرکت دهم و دستور داد روز و شب مراقب او باشم و محافظت او را به دیگری وانگذارم (نقل از اصول کافی، ج ۱، ص ۴۹۸.)
۱۲)عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج ۲، ص ۱۳۱ ـ .۱۳۴
۱۳)مائده، قسمتی از آیه ۳، در غایة المرام در باب ۳۹ شش حدیث از احادیث اهل سنت نقل شده است که این آیه در روز غدیر خم که پیغمبر خدا علی علیه السلام را به امامت معرفی کرد، درباره علی علیه السلام نازل شده و در بیشتر آنها است که پیغمبر گفت: «الله اکبر علی اکمال الدین و تمام النعمة و رضی الرب برسالتی و الولایة لعلی» نقل از کشف الاسرار، ص .۱۳۶
۱۴)در الغدیر، ج ۱ از ابن ابی حاتم و ابن مردویه و واحدی نیشابوری از ابو سعید خدری و حافظ حاکم حسکانی در شواهد التنزیل از ابن عباس و جابر انصاری و ابو اسحاق حموینی در فرائد السمطین، قاضی شوکانی در تفسیر خود فتح القدیر از ابن مردویه و او از ابن مسعود نقل می کند که این آیه در روز غدیر نازل شده و دلالت بر ولایت و جانشینی علی علیه السلام دارد. نقل از کتاب «پرتوی از امامت و ولایت».
۱۵)تفسیر کبیر فخررازی، ج ۲۷، ص ۱۶۶، کشاف زمخشری، ج ۴، ذیل آیه ۳۲ شوری، نقل از کتاب ولاء و ولایتها تألیف شهید استاد مرتضی مطهری(ره).
۱۶)سوره بقره، .۲۵۷
۱۷)شعراء/ .۲۱۴
۱۸)همین قضیه «انذار عشیره» را که ذکر کردیم، طبری در جزء ثانی از کتاب تاریخ الامم و الملوک به طرق مختلفه مذکور داشته و تاریخ طبری از تواریخی است که علماء فن تواریخ و سیر از آن مدحها کردند... و علاوه بر طبری جمع کثیری از بزرگان محدثین و مورخین و اهل سیر این قضیه را نقل کردند، مثل: ابن اسحاق و ابن ابی حاتم و ابن مردویه و ابی نعیم و بیهقی در سنن و دلائل خود و ثعلبی در تفسیر کبیر و ابن اثیر در جزء ثانی این قضیه را از مسلمات دانسته و... «نقل از کشف الاسرار، ص ۱۵۱ ـ ۱۵۲ تألیف امام خمینی قدس سره» .
۱۹)اعلام الوری، ص .۳۲۹ ۳۳۰
۲۰)اعلام الوری، ص .۳۳
۲۱)اعلام الوری، ص ۳۳۰ مناقب ابن شهرآشوب، ص .339