حضرت آیت الله مشکینی/دنیا چیست؟

شناسه نوشته : 35653

1402/03/22

تعداد بازدید : 48

حضرت آیت الله مشکینی/دنیا چیست؟
درس اخلاق مکتوب/حضرت آیت الله مشکینی ره/درس دوم/دنیا چیست؟

 متن درس اخلاق ذیل مجموعه درس های استاد اخلاق مرحوم آیت الله علی مشکینی است که در ۲۰ قسمت تقدیم خوانندگان عزیز خواهد شد. اصل این سخنرانی ها در ابتدای انقلاب اسلامی در جزوات حزب جمهوری اسلامی (تولید و انتشار حزب جمهوری دفتر اصفهان) به چاپ رسیده است که هنوز تازگی و منحصر به فرد بودن خود را از دست نداده است.

آیت الله مشکینی در این قسمت به بیان و مقایسه انتفاعات مشروع از دنیا (حلال) درمقابل انتفاعات حرام و حیوانی می پردازند.
درس دوم با دو صفحه آرایی متفاوت به چاپ رسیده است که در زیر تصویر جلد آنها را می بینید.
***
 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

هفته گذشته جملاتی درباره شرح موضوع دنیا و شرحی از احکام آن به حضور رفقا معروض شد. اجمالی از مطلب این شد که به یک معنی دنیا عبارت است از استفاده های ما از این جهان به نحو غیرمشروع. دنیا یعنی تمتع و انتفاع یک انسان در ابعاد مختلف از این جهان، انتفاع گوش از شنیدنی ها، چشم از دیدنی ها، بدن و تمام اعضا از آنچه که در این جهان می تواند استفاده کنند، اما به نحو استفاده  غیرمشروع، دنیا یعنی لذائذ غیرمشروع شما. این معنایی بود که برای دنیا عرض شد و گفتیم هرکس انتفاع غیرمشروعش از این جهان بیشتر باشد او بیشتر اهل دنیا است و هرکس خود را از لذائذ و انتفاعات غیرمشروع حفظ کند، او اهل دنیا نیست. این دنیا دنیای مذمومه و ملعونه بوده اینک به یک معنای دیگری که برای دنیا ذکر شده، می خواهم بپردازم.
بخش دیگری از دنیا داریم که عبارت از انتفاعات مشروع یک انسان از این جهان است، انتفاعات و تمتع صحیح و جایز انسان است. این انتفاعاتی که شما از دنیا می برید ولو مشروع و جایز هم باشد، می خواهیم ادعا کنیم که به یک بیان این هم دنیای مذمومه است. شنیدن های جایز، خوردن های جایز، مسافرت های جایز، سفرهای حلال، لباس پوشیدن حلال، تمتع از شهوت حلال، مسکن و نشستن در محل حلال و کارهای حلال، همه این ها به یک معنی بخشی از دنیای مذمومه خواهد بود. به این بیان که می خواهیم بگوئیم زیرا تمتع حلال از این جهان یک وقت برای بشر به عنوان «هدف» ملاحظه می شود و یک وقت این تمتع حلال شما به عنوان «وسیله» ملاحظه می‌شود.
به تعبیر دیگر و اصطلاح خودمان انتفاعات حلال شما گاهی به عنوان مقدمه برای یک هدف الهی عالی و انسانی است و گاهی این انتفاعات شما به عنوان مستقل موضوعیت دارد، نه طریقیت برای امر دیگری، مثلاً اگر کسی سوار ماشین بشود و از اینجا برود کاشان و برگردد، این حرکت و انتفاعی است که شما از جهان برده اید. گاهی به عنوان استقلال و هدف است و گاهی به عنوان مقدمه و وسیله. کار لازمی در کاشان دارید، انجام وظیفه ای را اراده کردید، در طریق انجام آن وظیفه صحیح الهی سفر کردید و برگشتید، این عمل شما و این انتفاع شما این رفتن و برگشتن شما مقدمه یک هدف بزرگی است، پس این دنیا نیست، اما اگر کسی بخواهد این مسافرت را و امثال این سفرها را فقط برای «هوای نفس» انجام بدهد، فقط برای اینکه حظی برده باشد انجام بدهد، این می شود دنیا، منتهی دنیای مذمومه مکروه است.
پس یک دنیای مذمومه محرمه داریم و آن عبارت از اعمال و انتفاعات غیرجایز و نامشروع است و یک دنیای مذمومه مکروهه داریم و آن عبارت از انتفاعات حلالی است که به عنوان استقلال انسان ملاحظه کند. اگر کسی سرسفره رنگین بنشیند به این جهت که می خواهد بخورد و از خوردن لذت برد، این حرف دنیا است و آخرت نیست، اگر لباس نو می پوشد به این قصد که خوشش می آید و اگر انسان لباس متعدد بپوشد، این دنیای مکروهه است، این جزء دنیاست و همچنین مثال های دیگری در این باره یعنی کار را به عنوان اصالت انجام دادن که یکی از نویسندگان این جمله را خوب نوشته است، اگر یک وقت شعر می گوید به خاطر شعر، یک وقت شعر می‌گوید به خاطر هدف، یک وقت نقشه می کشد به خاطر نقشه، یک وقت نقشه می کشد به خاطر هدف، یک وقت درس می خواند به خاطر اینکه درس بخواند و استفاده مادی ببرد و یک وقت درس می خواند به خاطر یک هدف، هر عملی که از شما صادر شود ولو عمل حلال که هدف باشد و آن استقلال و موضوعیتش دنیا است و این دنیای مذمومه مکروهه است.
یک انسانی شاعر است، مثل شاعر امیر معزی، یک دیوان بزرگی را پر کرده است از اشعار آبدار، ولی همه این اشعار در توصیف رجال سیاسی بوده که برای خاطر گرفتن مالی و حظی و پولی و سیرکردن شکمی انجام داده است، این شعر به خاطر دنیا است، اما یک شاعر دیگری را سراغ داریم در یک مورد خطرناکی، وقتی هشام می نشینند نگاه می کند و می بینند همه مردم کنار رفتند و زین العابدین (ع) وارد کعبه شده و در کعبه می چرخد و مردم راه می دهند، از هشام و اطرافیانش که از شام آمده اند می پرسد که هشام، این کیست که ما با سلطنتمان می خواستیم طواف کنیم راهمان ندادند، اما این فرد آمد همه کوچه باز کردند و راه دادند، گفت من این را نمی شناسم؛ اینجا است که حق کشی شده شاعری برمی خیزد شعر می گوید، برای هدف می گوید:
ای هشام اگر که این مرد را نمی شناسی من بگویم این کسی است که وقتی وارد حرم می شود بیت‌الله او را می شناسد، وارد زمزم می شود چاه زمزم سلامش می کند، این شخص کسی است که وقتی پای مبارکش به نزدیک حجر می رسد سنگ زیر پا می خواهد پای او را بگیرد و نگاه دارد وقتی که پا می گذارد، حرم او را می شناسد، بطحا او را می شناسد و زمان و آسمان هم و این زین العابدین است.
شعر می گوید و اما شعر برای هدف می گوید، برای یک آرمان بسیار بزرگ، حقوقش قطع می شود، به بازداشت می رود، اسیر می شود کتک می خورد، اما هدفش انجام می گیرد، او یک انسانی را معرفی می کند و در محل خودش حقی را احقاق می کند و باطلی را ابطال.
پس بنابراین اعمال ما دو قسم است، گاهی به عنوان هدف و مقدمه هدف و گاهی کار انجام می‌دهد به عنوان وسیله، وارد حوزه قم می شود و از راه دور می آید، لباس روحانیت می پوشد، مشغول درس می شود، اما برای اینکه نان و نوائی پیدا کند، مقامی را صیانت کند، این درس است اما این درس دنیوی است، این درس، عین دنیا است، این مطالب خواندن عین دنیا است، این رسائل خواندن عین دنیاست، اما وقتی هدفی دارد درس می خواند که انسانی الهی شود، درس می‌خواند از آن ها شود که امام زمان آرزوی لقائش را دارد، درس می خواند از آن ها شود که شیخ مفید شده، از آنان باشد که شیخ طوسی شد، از آنان باشد که یک انسان کامل باید بشود و به آنجا برسد که به مرحله خلیفه الهی است، این درس است، این وسیله است، برای یک مقام عالی، این آخرت است و آن دنیا.
بنابراین اگر عمل به خاطر هدف شد و هدف صحیح به خاطر آخرت و اگر عمل به خاطر هدف شد و هدف صحیح به خاطر آخرت و اگر عمل استقلالی شد آن عمل درست است. مرحوم شیخ بهائی جمله ای دارد: علمی به طلب که تو را فانی سازد ز علائق جسمانی، در حوزه قم درس بخوان که آن قدر به اوج بروی، آن قدر بالا بروی که زمین و زمان را ببینی، به هرچه نگاه کنی الله را ببینی، توحید در گوش شما، توحید در چشم شما و در مغز شما، در اخلاق شما، در رفتار شما، در لباس شما در سخن شما، در مباحثه شما، در تدریس شما، در ملاقات شما و برخورد شما با مردم روشن باشد، توحید در تمام شئون و ابعاد زندگی شما ظاهر شود.
علی می فرماید: آن کس که شمشیرش از همه شمشیرها تیزتر و آن کس که بیانش از شمشیرش تیزتر و آن کس که قلمش از بیانش تیزتر و آن کس که مغز و فکر و هوشش از قلم و شمشیر و بیانش رساتر و تیزتر است؛ اشاره به این مطلب است که دو دنیا داریم: یک دنیایی است که تو را می رساند به هدف، این دنیایی است که به شکل (دنیا و آخرت) است، اما یک دنیا استقلال دارد، یک دنیایی است تو را به هدف نمی رساند.
مثالی را بگویم که بیشتر محققین فرموده اند: ای انسانی که اعمال تو برای هدف نیست و استقلال دارد، یادت است که سابقاً با اسب و استر به مکه می رفتند، عده ای از حجاج سوار اسب شدند به سوی حج و خانه خدا روانه شدند، نزدیک شام رسیدند، اسب است باید غذا داد، علوفه داد، تا سوار شد و به خانه خدا رسید، باید خدمتش کرد، رسیدند به شام دیدند عجب ینجه زیاد است، کاه زیاد است، یکی از حجاج مشغول پروراندن اسب شد، هر روز تیمارش کرد و ینجه داد، کاه و جو داد، هی رفته رفته اسب را فربه و غفلت کرد که حجاج دارند می روند یا رفتند، یک وقتی اسب کاملاً پرواری شد به جایی رسید که بهترین و پروارترین اسب ها شد، نگاه کرد و دید که حجاج رفته اند و برگشته اند، گفتند آقا چه می کردی در اینجا؟ گفت مشغول پروراندن اسبم بودم!
ای مشغول شده به پرورش اسب، حج خدا از دستت رفت، خانه خدا از دستت رفت، ای انسان این بدن مرکز روح تو است تو داری به سوی حق می روی «یا اَیُّهَا الاِنسانُ اِنَّکَ کادِحٌ اِلی رَبِّکَ کَدحاً» وای بر من اگر مشغول پروراندن این جسم شوم و روحم را فراموش کنم و قصد خدائیم را فراموش کنم و روانم را فدای تن کنم، تا تن نکنی لاغر جانت نشود فربه- تا جان ندهی از کف جانانه نخواهی شد، ای آقا، ای انسان (انّک کادح الی ربّک) تو در سفر حجی، تو به سوی خدا می روی وَ اِنّا اِلَیهِ راجِعُونَ، آن قدر خدمت کن به این بدن که بتواند انجام وظیفه کند، آن خوردن که برای خوردن باشد مردن است و نفس کشتن است، آن خوردن که برای رسیدن به الله باشد آن وسیله است، آن به سوی خدا رفتن است و آن عین آخرت است.
از آن مرد بزرگ الهی مقدس اردبیلی که باید بگوئیم محقق و مقدس اردبیلی سوال کردند چه می کنی: گفت من هیچ گاه کار مباح نکرده ام و نمی کنم، هرکاری انجام می دهم کارهای واجب انجام می دهم، اصلاً مواظبم در شبانه روز هیچ کار مباح انجام ندهم. گفتند چگونه می شود تو غذا می خوری، حرف می زنی، راه می روی، می خوابی، شوخی می کنی، قدم می زنی، از نجف به کوفه می روی، راه می روی  این‌ها چیست؟ گفت تمام این ها برای این است که من این قراضه بدن را حفظ کنم تا بتوانم روحم را به دست بگیرم و نماز را بوسیله روحم انجام بدهم، همه این ها را مقدمه برای واجب انجام می دهم. چه می گویم من، کجا رفته اند آن ها و کجا داریم می رویم ما؛ چه طلابی بودند طلاب سابق نجف که یک عمر آب خوردن خنک پیدا نمی کردند، نه در تابستانش، نه در بهارش، اما آن زندگی، «صاحب جواهر» از آب در می آورد، در آن هوای گرم و آن ناراحتی زندگی، «شیخ انصاری» تربیت می کرد، زندگی تان مرفه است نسبت به آن ها، کمترین محصل حوزه قم زندگی اش مرفه تر از شیخ انصاری است، اما ما مشغول پرورش اسب شدیم، حجاج رفتند و به مقصد رسیدند! ما ماندیم (اِلهی قَدجَرَت عَلی نَفَسی فی النَّظَرِ لَها) ای پروردگار که می‌دانم هنگامی که بندگانت یا الله می گویند تو در مقابلشان لبیک می گویی من در رسیدن خودم ستم کردم و در تربیتم ظلم کردم، بدن تربیت کردم، اما روح را تربیت نکردم.
طلبه محترم حوزه علمیه قم! ای نور چشمان امام باقر و امام صادق، ای سربازان رشید ولی عصر، می‌بینید دشمنان شما در هر ناحیه صدایی علیه روحانیت و قرآن و دین بلند کرده اند، من به نظرم امید امام زمان شمائید، ای امید امام زمان، شما را به خدا این همه افعال غیرمناسب از شما سرنزند، خودتان را آلوده به این جهان نکنید. خداوند در قرآن بسیار نزاکت را ملاحظه کرده است، من از این دو جمله خیلی تعجب می کنم؛ خدا در سخنانش در قرآن کمال عفت و نزاکت را ملاحظه کرده، اما در دو جا از روحانی غیرخدائی صحبت کرده و نزاکت را آنجا ملاحظه نکرده است، یکی آقای بلعم باعور که فقیه عالیقدر شده بود، اما خودش را فروخت به طاغوت، به لباسی به فلوسی، به مقامی به ثروتی «فَاَخَلَدَ اِلیَ الاَرضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الکَلب» خدا در این مثال نزاکت را ملاحظه نکرده است و همچنین درباره روحانی های دیگری مانند روحانیت یهود می فرماید «مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلوُا التَّوَراهَ ثُمَّ لَم یَحمِلوُها کَمَثَلِ الحِمارِ یَحمِلُ اَسفاراً» چه جرأت کنم بگویم (مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلوُا القُرآنَ ثُمَّ لَم یَحمِلوُها) ما علم قرآن، دانش قرآن را به او عرضه داشتیم و او خواند و فهمید اما عمل نکرد، راه را گم کرد، ای خدا! پناه می‌برم از این که در مسیر تو بیفتم و راه را گم کنم، به سجده بیفتید و از خدا بخواهید، در خلوت بخواهید که خدا از شرّ من دینت را نگه دار، خدا از شرّ زبانم از قلمم از شرّ سخنم، و کردارم دینت را نگاه دار و نگذار من شرّی انجام داده باشم.
یکی از اساتید من می گفت که اگر من گناه کنم خاصه در صرف سهم امام، این جور مثال می زد: در روایت دارد: ما یتیم هستیم و وجوهات مال ماست «لاتَأکُلُوا اَموالَ الیَتامی ظُلمَاً» اگر شما در مصرف کردن این وجوه درست مراعات دقت علمی و شرعی نکنید به اهل بیت ظلم کردید و گوینده می خواند (اَلَّهُمَّ العَن اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدِ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلی ذالِکَ) خدا نکند این ظلم ها پای مرا هم بگیرد، خدا نکند این ظلم ها پای مرا هم بگیرد، خدا نکند این لعنت ها شامل حال من هم بشود، وای بر من اگر در حوزه ماندم، در مکتب امام صادق مدت ها درس خواندم، اما از قلم ولی عصر وقتی که بگذرد من رفوزه شوم، وای به حال من اگر از من خوشش نیاید، وای بر من اگر بگوید از او ناراضی هستم، خدا این جسم من قدرت آتش جهنم ندارد، بروید خودتان را در خلوت امتحان کنید، آن آب داغ حمام را که دارد می جوشد، بازکن بسرت اندازه یک ثانیه آماده کن (اِلهی اَعَوذُبِکَ مِنَ نارٍ) سخن از علی بگویم، گوش و چشمت را باز کن که این سخن را بشنوی و این بیان را ببینی، اِلهی اَعُوذُبِکَ مِن نارٍ حَرُّها لایُطفَاء وَ جَدیدُها لایَبلاء وَ عَطشانُها لایُربادً، در نهج البلاغه می گوید (اِتقُّوا مِن نارِ حَرُّها شَدیدٌ وَ لِباسُها حَدیدٌ وَ شَرابُها سَدیدٌ وَ قَعرُها قَعیدٌ).
شاگردان امام صادق شما باید از این مطالب مطلع بشوید، روحتان را بپرورید تا بتوانید با ارواح خبیثه مقابله کنید، دل شما را آزردم و برای شما ایجاد ناراحتی کردم، مرا به مجلستان راه ندهید، در مجلس خود راه مده همچو منی را – افسرده دل افسرده کند انجمنی را.
دو معنی از دنیا به حضورتان عرض شد. معنی و بخش دیگر دنیا عبارت از متاع خارجی دنیاست. خانه، فرش، زندگی مربوط به اجناس خارجی است، همین اجناس یک وقتی دنیاست و یک وقتی آخرت است. این را هم توجه داشته باشید ما که می گوییم پول و خانه و فرش و اثاث و لباس و امثال این ها اگر این ها را از راه حرام تهیه کرده باشی دنیای ملعونه است اگر از راه حلال برای اینکه خوشت آمد بدون نیاز تهیه کردی، دنیای ملعونه است، اما اگر از راه حلال بوده و به عنوان وسیله باشد برای هدف اصلی، این می شود آخرت. آیه شریفه قرآن می فرماید: «وَالَّذینَ کَفَروا یَتَمَتَّعوا وَ یَأکُلُونَ کَما تَأکُلُ الاَنعامُ وَ النّارُ مَثویً لَهُم» آنان که کافرند انتفاع می برند و می خوردند مانند چهارپایان و انعام، یعنی کافر می رود در صحرا دست هایش را می گذارد زمین مثل چهارپا می شود بعد با دهان و دندانش علف ها را می کند و می خورد.
از بهائم خوردنش بالاصاله است، گوسفند وارد علفزار می شود، بز و گاو و شتر این خوردن را بالاصاله می بیند، حظ همین است، هدف دیگری در کار نیست. می گوید کفار خوردنشان مثل خوردن بهائم است بالاصاله، او هدف الهی ندارد، اگر ما بخواهیم بر نفسمان پیروز شویم، باید بر این نفس امارّه تسلّط پیدا کنیم که رسیدن به این منظور ورزش می خواهد، یعنی عبادات اسلامی (وَاعبُد رَبَّکَ حَتّی یَأتِیکَ الیَقین). مرحوم شیخ انصاری استاد بزرگ و خاتم المجتهدین رضوان اله علیه از دنیا رفت، سه چهار تا از شاگردان ایشان بلکه بیشتر فقیه و مجتهد عالی قدر گشتند، مثل مرحوم حاج میرزا حبیب اله رشتی و مرحوم حاج محمدحسن شیرازی بزرگ، مرحوم فشارکی و امثال این ها، این ها بعد از شیخ انصاری می خواهند مرجع تقلید بشوند، از همه این ها به حسب ظاهر مرحوم میرزای رشتی اعلم بود، پیغامی داد همه منتظرند که فردا رساله توضیح المسائل مرحوم میرزای رشتی از چاپ خارج گردد و همه از او تقلید کنند دیدند خبری نشد، امروز، فردا، یک هفته گذشت پس کسی را فرستاد نزد مرحوم میرزا محمدحسن شیرازی بزرگ که فتوای توتون و تنباکو را داده، که سلام مرا به میرزای شیرازی برسان و بگو من برای مرجعیت شرایطی قائل هستم، نه قسم از شرایط مرجعیت را عقل می دانم و یک قسمش را سواد و علم، و چون عقل تو از من تو بیشتر است، باید مرجعیت را انتخاب کنی. بارک الله به این نفس، این نفس مطمئنه است، این نفس، نفس بزرگی است، این نفسِ انسانِ پیروز است، این انسانی است که غالب بر نفس است.
طلاب محترم بجنگید با نفستان تا پیروز شوید و تا بتوانید با دشمنتان بجنگید، واله این جهاد اکبر و آن جهاد اصغر است. و تا این جهاد اکبر را نکنید قدرت بر جهاد اصغر پیدا نمی کنید. (اِلهی اُنظُر اِلَیَّ نَظَر مَن نادَیتُهُ فَاِجابَکَ) خدایا به بنده ات آن نظری را انجام بده که به سوی تو گرایش پیدا کند. یک جای خلوتی به دست بیاور و به پروردگار بگو (رَبَّنا اِنَّنا سَمِعنا مُنادی یُنادی لِلایمانِ اَن آمِنُوا بِرَبِّکُم) خدایا از قله کوه حرای مکه صدایی به گوشم رسید و آن پیامبر بزرگ مرا دعوت کرد و گفت (آمِن) بیا ایمان بیاور (فَآمَنّا) پروردگارا من لبیک گفتم، وارد خانه تو شدم، وارد قم شدم، سرباز شدم، توفیقم بده (رَبَّنا فَاغفِرلَنا ذُنُوبَنا وَ کَفِّرعَنّا سَیِئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ الاَبرار). شاگردان ولی عصر! عرض ادب به امام زمان کنید، رابطه خودتان را به حضرتش قوی کنید، تا بتوانید بلوغ پیدا کنید و بالا بروید و مورد الطاف پروردگار واقع شوید.

ترنم هدایت

سلسله جلسات تهذيبي

هِیأَت مَجازیِ زِینَبیُون

سایت مراجع تقلید