سلسله درس های اخلاق آیت الله مشکینی- درس سوم
صفات چهارگانه انسان (قسمت اول)
بسم الله الرحمن الرحیم.
در بحث های گذشته این مقدار روشن شد، که روح انسانی یک موجود علوی دارای شعور و فهم، و دارای صفات حسنه و نیکو و صفات رذیله و زشت است. ولی خداوند این نعمت را به روح داده است، که روح انسانی می تواند برگردد و به خودش نگاه کند، نیروی عقل و خرد که یکی از مهم ترین نعمت های پروردگار است عارض روح است، و این روح به وسیله آن نعمت خرد و عقل به خودش می نگرد. درک می کند که این صفات، صفات حسنه و این صفات، صفات قبیحه است. مانند انسانی که خودش به بدن و لباس و جسم خودش می نگرد، درک می کند که لباس و بدنش کثیف است یا پاکیزه، و می تواند کثافت را از خود دور و طهارت و پاکیزگی ایجاد کند، و می تواند کثافت ایجاد کند و طهارت را دور کند.
روح شما به نیروی عقل می تواند در خودش بنگرد و درک کند که من چیم و کیم؟ و از کجا آمده ام؟ و به کجا می روم؟ این یکی از فضائل نفس و روح است که قدرت درک و نظر به خود را دارد. مکاتب انبیاء برای این است، که به روح این دید را ببخشد و این دید را در روح تقویت کند و درست حالیش کند که در خودت مطالعه کن و برگرد و نگاه کن و خود را پاکیزه نما، “قَد اَفلَحَ مَن زَکّیها” (سوره شمس، آیه ۶) و یکی از مهم ترین تکالیف در این مدارس دینی و مکتب های قرآن همین است و زحمات انبیاء برای نگرش و مطالعه انسان در روح خود و تزکیه نمودن خویش است.
قبلا جمله ای عرض کردیم که در روح انسانی چهار رقم اوصاف وجود دارد که باید در این اوصاف درست بنگرد، صفات ملکوتی، صفات شیطانی، صفات بهیمی، صفات سبعی. علی (ع) می فرماید:
“تَجَلّی لَها فَاَشرَقَت” نور خدا در این روح تجلی و اشراق می کند. اَلعِلمُ نورٌ یَقذِفُهُ الله فی قَلبِ مَن یَشاء “اَلقی فی هُویَّتَها مِثالَه”؛ در ماهیت این روح به طبع اولی که در یک عالم دیگری بود و از آنجا به این مرحله سقوط کرده است و زندانی شده است “اَلقی هُویَّتَها مِثالَه” در درون این روح خدا تجلی می کند “فَاظهَرَ عَنها اَفعالَه” آنگاه است که از بدن و اندام و اعضاء همه، افعال الله تولید می شود این نتیجه آن صفاتی است که در او ایجاد شده است.
مرحوم فیض در حدائقش روایتی از علی (ع) دارد، ای خدا کجا بطلبم تو را، در چه محلی و از زبان و دهان که؟ کجا مسافرت کنم؟ مگر گذشتگان ما نبودند که فرسنگ ها سفر می کردند تا در برابر یک انسان ابرقدرت ایمانی زانو بزنند و در پیشگاهش بنشینند تا خود را اصلاح کنند. قالَ اللهُ تَبارَکَ وَ تَعالی:
“مَن طَلَبَنی وَجَدَنی وَ مَن وَجَدَنی عَرَفَنی وَ مَن عَرَفَنی اَحَبَّنی وَ مَن اَحَبَّنی عَشَقَنی وَ مَن عَشَقَنی عَشَقتُهُ وَ مَن عَشَقتُهُ قَتَلتُهُ وَ مَن قَتَلتُهُ فَعَلَیَّ دیَتُهُ وَ مَن عَلَیَّ دیَتُه فَانا دِیَتُهُ” (حدیث قدسی)
آنکه دنبال من بیاید، آنکه مرا پی جویی کند، آنکه از این آثار عوالم مرا ببیند “عَمِیَت عَینٌ لاتَراکَ لِنَفسِه رَقیباً” حسین در آن مرحله بزرگ و در صحرای عرفات عرضه می دارد:
خدا کور باد آن چشم دل که تو را در تمام خلل و فرج جهان نبیند!
با صد هزار جلوه برون آمدی که من با صد هزار دیده تماشا کنم تو را
“مَن طَلَبَنی وَجَدَنی” من هستم همه جا، بیا پیش من، وَ مَن وَجَدَنی عَرَفَنی وَ مَن عَرَفَنی اَحَبَّنی، کسی که بشناسد من چه هستم، و چرا او را آفریدم و چه سعادتی در نظر دارم، می خواهم او را از زمینی بودن بیرون آورم و او را آسمانی کنم، فردا در بهشتش جای دهم، آنجا که فرشتگان به سراغش بیایند سلامشان بر او اینگونه باشد “سَلامُ مِنَ الحَیِّ الَّذی لایَموتُ اِلی الحَیِّ الَّذی لایَموتُ” درود فراوان از آن خدایی که مرگ ندارد بر این بنده اش که مرگ ندارد.
“وَ مَن عَرَفَنی اَحَبَّنی وَ مَن اَحَبَّنی عَشَقَنی” اگر کسی مرا بشناسد و بفهمد، معرفت سبب محبت و محبت سبب مرحله بالاتر است. چهار مرحله برای معرفت بیان کرده اند؛ این است که عایشه شب بلند می شود و می بیند پیغمبر گرامی در رختخواب نیست “تَتَجافی جُنُوبُهم عَنِ المَضاجِعِ” من هر وقت، این آیه را می خوانم خدایم شاهد است در پیش خودم شرمنده ام و خجل. آیه می گوید:
“اینان که در راه حق می خواهند بروند پهلویشان خیلی آشنا با رختخواب نرم نیست؛ در نیمه شب تَتَجافی، دور می شود، “جُنُوبُهم” پهلوهای اینها “عَنِ المَضاجِع” از خوابگاهشان. عایشه می بیند که پیغمبر هم “تَتَجافی جَنبِه عَن مَضجَعِه”، این طرف و آن طرف می رود می بیند رفته در پشت بام به سجده افتاده، “اِلهی عَبدُکَ بِبابِکَ اَقامَتهُ الخَصاصَه بَینَ یَدَیکَ. اِرحَم عَبدَکَ الذَّلیلَ وَ اللِّسانَ الکَلیلَ وَ العَمَلَ القَلیلَ وَ امنُن عَلَیهِ بِفَضلِکَ الجَزیلِ وَ اکنُفهُ فی ظِلِّکَ الذَّلیلِ یا کَریمُ یا جَمیلُ”
ای خدای بزرگ “وَ مَن اَحَبَّنی عَشَقَنی” خدا ما در خانه تو جمع شدیم، و از راه دور به این منزل و مکتب آمده ایم، ما پیروان اسلام ما فرزندان قرآن (اختصاص به عمامه سر و لباس ندارد، در منطق اسلام لباس مطرح نیست، روحانی کسی است که در خط قرآن است در هر لباس باشد) آمده ایم که عشقت در دل ما پر شود، خدا آمده ایم ما را بپذیری و از نیکانمان کنی، افتخار مجاهده، درس و تحصیل و بحث و قیام و نهضت و حرکت و جهاد و کشته شدن در راهت را به همه ما عنایت کنی.
خدا چه نعمت بزرگی که ابرقدرت ها با ما می خواهند بجنگند مثل اینکه این مطلب درست است، “کُلُّ یَومٍ عاشورا، کُلُّ اَرضٍ کَربَلا” دارد محقق می شود، اینجا یا حسینی هستیم اگر بمیریم و اگر بمانیم باید زینبی باشیم وگرنه همانطور که او گفت یزیدی هستیم “وَ مَن عَشَقَنی عَشَقتُهُ” هرکس عشق بورزد به من، من هم بیش از او الطاف و محبتم بسوی او شامل می شود.
خدا چه زیانکار است آن کسی که حبّ تو در دلش جای نگرفته است. بینوا یک دختری است که آمده تماشا کند پدرش (میثم تمار) را چگونه می کشند، اینها جهاد است آنوقت ها هم بوده است. دست پدر را بریدند، پای پدر را بریدند، پدر را از دار آویزان کردند، از آنجا آویزان است خون از بدنش جاری است دستور دادند که زبانش را هم ببرند؛ این چه کسی بوده آنجا رفته بالای دار؟ آن مقام است، آنجا باید بتوانیم برویم.
با مسجد و منبر نشود دعوی توحید منزلگه مردان خدا بر سر دار است
ما باید به آنجا برسیم؛ کجائیم؟ بنوا آمد و گفت، پدرجان “ما اَشَدَّ اِجتِهادَکَ یا اَبَتا” پدر، میثم، چقدر در راه خدا کوشا بودی و کوشش می کنی و زحمت می کشی، این میثم است وَعَلَّمَهُ عَلیٌّ عِلمَ المَنایا وَ البَلایا” شاگرد مدرسه و مکتب علی علم مرگ و علم بلیه و حوادث به او آموخته است، گفت: بنوا به من می گویی من زحمت می کشم، زحمت من چیست، گویا می گوید علی به من فرمود، ملتی پس از مدتی به جهان خواهند آمد، شمائید، شما جوان های ایرانی، شما روحانیانید، شما دانشجویانید، آنکس که در خط قرآن است، شما فرزندان قرآنید و شاگردان مکتب اسلام، علی(ع) می گوید، به من فرمود:
“یَأتی قَومٌ بَصائِرُهُم فی دینِهِم اَفضَلُ مُن اِجتِهادِنا” درس خواندن آنها تحصیل آنها، صرف میر آنها، تصریف آنها، علوم طبیعی آنها، علوم ریاضی آنها در هر جایی باشد، می خواهد جای دیگر باشد یا دانشگاه فرق نمی کند، می خواهد معمم باشد یا غیر معمم، می خواهد لباس آخوندی باشد یا غیر آخوندی، مطلب این نیست، شما بگردید در اسلام ببینید یک حکم واجب برای لباس هست، پیدا کنید که خدا درباره لباس یک حکم واجب داده باشد، جز مطالبی که فرق ندارد بین زن و مرد. آنها درس خواندنشان، اجتهادشان، فکرشان رویه شان، تحصیل آنها از زحمات من میثم برتر است.
خوب، پس شما وقتی که نگاه به روحتان می کنید روح درک می کند که دارای صفات حسنه و قبیحه هستم یا نیستم. یک ردیف از صفت ها، صفات فرشتگان است که اکنون می خواهم چند صفت از فرشته ها را که صفت خود شماست بیان کنم. من در قرآن راجع به این موضوع مطالعاتی از سابق دارم.
این روح آسمانی، در حقیقتِ روح بحث زیاد است، کسی درک حقیقت آن را نکرده ولی آنطوری که از اخبار استفاده می شود و مرحوم مجلسی هم خیلی پافشاری دارد، این است که روح یک موجود آسمانی نورانی سماوی شفاف الهی است، “مِن عالَمِ الاَمرِ یَدخُلُ فی هذا البَدَنِ”.
یکی از صفات فرشتگان تعصب آنهاست، تعصب یعنی چه؟ می گویند تعصب صفت خیلی بدی است؟ تعصب، طرفداری از شیئی و بی تفاوت نبودن در او و حساسیت نشان دادن به آن شیء و نیرو مصرف کردن در حفظ آن است، منتها «تعصب عمیاء». یک تعصب کور و یک تعصب بینا داریم؛ اگر برای وطن تعصب می ورزد، برای لباس برای قومی، برای خویشی، برای خانه، برای لانه، برای کتاب و امثال اینها تعصب می ورزد، که این را بگوید از همه کس و از همه چیز بهتر است، “هذا تَعَصُّبُ العَمیاءُ” اما برای هدف تعصب می ورزد، یک هدف الهی دارد کاملا نسبت به او متعصب است، پشتیبانی دارد در راهش جان می بازد، این تعصب صحیح است، خدا به فرشتگان دستور داد، اخبار و اطلاع داد که “إنّی جاعِلُ فی الاَرضِ خَلیفَه” من می خواهم در زمین خلیفه ایجاد کنم و جانشین “قالوا اَتَجعَلُ فیها مَن یُفسِدُ فیها وَ یَسفِکُ الدِّماءَ” اینها متعصب اند در حفظ اوامر پروردگار، اینها درباره اینکه یک منکری ایجاد شود حساسیت کامل دارند و این صفت هر مومنی است.
اگر یک انسان بشنود در یک طرف کره گناهی واقع شده و بی تفاوت باشد تعصب ایمانی ندارد، این آدم بی تفاوتی است، مثل آمریکائی ها، می گویند غالبا آدم های بی تفاوتی هستند، دنیا به هم می خورد، ده هزار نفر آدم کشته بشود اگر این میز غذا خوریش مرتب باشد هیچ تفاوتی برایش نمی کند! “وَ لاتَجعَلِ الدُّنیا اَکبَرُ هَمِّنا وَ لامَبلَغَ عِلمِنا” خدا نکند تمام علوم ما منتهی به دنیا شود و از این دنیا عبور به یک عالم دیگر نکند، فرشتگان می گویند:
خدا ما با وجود هر فشاری هرجا باشد مخالفیم، ما تعصب داریم “اَتَجعَلُ فیها مَن یُفسِدُ فیها وَ یَسفِکُ الدِّماءَ” شما کجائید، این فساد در کجا تولید می شود، تو در صف چهارم عبادت می کنی، خدا این بشر، این خلیفه را می خواهد در یک کره کوچک به نام زمین ایجاد کند، آنجا چند میلیون سال نوری با تو فاصله دارد، این را تعصب می ورزی فساد ایجاد شود و می گویی نه ما راضی نیستیم که همه فاسد بشوند؟ “اَتَجعَلُ فیها مَن یَفسِدُ فیها وَ یُسفِکُ الدِّماءَ”، می ترسم خون ریخته شود، خون بناحق فساد ایجاد می کند، این یکی از صفات مومن است و اولین مرحله نهی از منکر در قلب هر انسان است.
یکی از صفات ملائکه رسالت است؛ این از آن صفت های بسیار عظیم فرشته است که باید “تَأدَّبوا بِآدابِ المَلائِکَه” این هم هست “تَخَلَّقوا بِاَخلاقِهِم، تَأَدَّبوا بِاَخلاقِ اللهِ وَ تَخَلَّقوا بِاَخلاقِ اللهِ”
فرشتگان دو رسالت عظیم به عهده دارند چنانچه شما هم به عهده دارید این دو رسالت را، و باید هم داشته باشید؛ یکی رسالت در تکوین و یکی رسالت در تشریع، “اِنَّ اللهَ اصطَفی مِنَ المَلائِکَه رُسُلاً وَ مِنَ النّاسِ” فرشتگان در عالم تکوین رسالتی بر عهده دارند و آن تنظیم امور عالم تکوین است. سنگی از سنگی تکان نخورده است، ابری حرکت نکرده، بادی نوزیده، بارانی نریخته است، مگر آنکه همه در قبضه تصرف فرشتگان است و آنها در این باره رسالتی انجام دادند. حتی یک قطره ای، روایت دیدم، به یک جایی می افتد، فرشته می آورد، آن آقا می گوید که من نمی توانم به این معنا باور کنم که یک قطره ای در یک صحرایی واقع شد، این پیش بینی شده است، کسی از این مطلع بوده و لذا من نه الله و نه علم الله را معتقد نیستم!
این رسالت تکوینی فرشتگان، به چه بیان [است؟] این مطلب را روشن کنم که فرشتگان طبق آنچه که آیات قرآن می گوید کارمندان و کارگران عالم تکوین هستند و همه حوادث از مرگ و حیات و امثال اینها به دست توانای آنها واقع می شوند “وَ الصَّافَّاتِ صَفًّا، فَالزَّاجِرَاتِ زَجْرًا” همه اینها کارهای فرشتگان است، این رسالت تکوینی آنهاست و آن را خوب انجام می دهند “لا یَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ”(تحریم، آیه ۶) یک رسالت تشریعی هم دارند که باید علوم الهی به دست برترین فرشته ها بر قلوب انبیاء برسد و علاوه بر آن “لِکُلِّ اِنسانٍ وَ لِکُلِّ قَلبٍ اُذُنانِ یَنفَسُ مِن اَحَدِهِمَ المَلَکُ وَ مِنَ الاخَرَ الشَّیطانُ”
در دل ها القاءها دارند، تقویت قلب می کنند، این رسالتی است که آنها دارند، این رسالت الهی را انجام می دهند، این رسالت به عهده ماست، ما هم دو رقم رسالت الان داریم، کشور ما دو رسالت و دو رقم رسالت مانند این فرشته ها به عهده ما گذاشته، رسالت تکوینی در بازسازی این کشور ویران شده و رسالت تشریعی در اینکه مغزها را حیات ببخشیم، اگر بگذارند. این رسالت الهی است چندین بار در حوزه عرض کردم، پیشنهاد کردم، حتی بعضی از بزرگان هم فرمودند آن کس که قدرت دارد باید بطور بسیج عمومی از حوزه به خارج از حوزه برود.
چه نعمت عظیمی که رژیم بعثی عراق دستور داده لشکرش حرکت کند و با ایران بجنگد و چه نعمت بزرگی طبق بیان امام که قبل از گفتن ایشان هم این مطلب در ذهن خلجان داشت، چه مطلب بزرگی و چه نعمت بزرگی که یک ابرقدرت می گوید من رابطه ام را با ایران قطع کردم، یعنی چه؟ این نعمت است برای ما، قریب ۵۰ سال پیش رضاخان قلدر با رئیس جمهور ژاپن در یک مجلسی در تهران نشسته و گفتند باید همه آنچه از خارج به کشورمان وارد می شود قدغن کنیم، مدتی بدون کفش راه برویم تا ملتمان مجبور بشود برای خودش کفش درست کند، مجبور بشود برای خودش پارچه درست کند، مجبور بشود برای خودش دوچرخه سواری درست کند و سایر صنعت ها را ایجاد کند؛ از خارج وارد نکنیم، پیمان بستند، قسم خوردند، او رفت در ژاپن عملی کرد و اکنون یکی از صنعتی ترین کشورهای دنیا شده است اما این خودش را باخت و نوکر یک ابرقدرتی شد و ما را به چنین خاک مذلتی نشاند.
حالا ان شاءالله رابطه شان را قطع کنند، خدا چه نعمتی، بلند شویم بسیج بشویم برای اصلاح دنیا و آخرتمان؛ ما استقلال پیدا کردیم، دنیا به ما متوجه است که ایران چه می کند، ما به دنیا می گوئیم از ابرقدرت ها بریدیم، الحمدلله می خواهیم الان دیگر زنده بشویم، امروز اولین روز تولد مسلمین است، این نهضت ما رنسانس اسلامی و مسلمین و کشور اسلامی و کشور تشیع است؛ یعنی از نو متولد شدن، خدا یک چنین نعمتی به ما داده است بنابراین دو رسالتی که فرشته به عهده دارد ما هم داریم؛ رسالت نوسازی کشور، باید همه نهادها و اقشار و روحانیون دست به دست هم بدهند و مشغول کار بشوند.
تشریف ببرید با جهاد سازندگی با پاسداران، با بنیاد مستضعفان با نهادهای دیگر کلنگ و بیل را بردارید و مشغول بشوید برای نوسازی کشور، و اما از یک طرف مهم تر از این، شما فهمیده ها و دنباله رو قرآن باید ساختمان فکری این ملت را که مدت ها این بچه های معصوم ما را بردند، پهلوی نگذاشت که انسان تربیت شود، کجا اینها معارف اسلامی تو مغزشان رفته است، این دو رسالت به عهده شما و به عهده کسانی که قدرت دارند باید بروند، اما همه نه، من با رفتن همه هم (این هم استثناء می کنم)، مخالفم؛ آنها که قدرتش را ندارند آنها که رفتنشان و وارد شدنشان عوض خدمت لاخدمت است، اینجاست که شناختی درباره خود انسان لازم است، انسان خودش را بشناسد، امید است ان شاءالله این صفت های گوناگون فرشته ها را در خود پرورش دهیم.
پس این صفت دوم را عملی کنیم، فردی خدمت زین العابدین(ع) رسید، سؤالی کرد، حضرت جواب داد، سؤال دوم، جواب داد، سؤال سوم بود، فرموند برو آنها را به کار ببند و بعد بیا تا جواب سؤالات دیگر را بدهم.
پروردگارا: به محمد و اهل بیتش از آن نورهایی که در قلوب مسلمین صدر اسلام تاباندی در قلوب ما نیز بتابان.
این آقای مقداد مگر چقدر کار کرده، این آقای اویس قرن کجا درس خوانده بود، اینها در کدام مدرسه درس خوانده بودند، اینها در مکتب دین درس خوانده اند، چند روزی هم اگر درس بخواند در این مکتب ملا و استاد شده است، از این طور درس ها یکقدری بخوانید. یک شعری که خیلی خوشم می آید، من اشعار خیلی محدود دارم، زیاد نمی دانم ولی گاهی خیلی خوشم می آید گرچه برای شما تکرار هم حساب شود، زبان حال آن کسی [است] که اویس قرن در در مکتب اینها درس خوانده است، زراره در مکتب آنها درس خوانده، محمد بن مسلم در مدرسه آنها درس خوانده، شیخ طوسی و مفید و سید مرتضی در آن مکتب درس خوانده است، زبان حال اوست.
به عمری یک نفس با ما چو بنشینند برخیزند…
(یک ساعت با آنها نشستی دیگر همیشه قیام داری و نمی نشینی)
به عمری یک نفس با ما چو بنشینند برخیزند
نهال شوق اندر دل چو برخیزند بنشانند
میان دانشجویان قدیم و جدید، ای ولیّ عصر، ای جانم به قربانت چه نظر داری، ما را می پذیری یا نه؟ اگر فردا آمدی به ما چه می گویی؟ دستور جلب می دهی، حبس می دهی، کتک می دهی، اعدام می دهی یا اجازه می دهی در خدمتت بنشینیم و اجازه می دهی با تو سخن بگوئیم؟ نامه ای است از حضرت مهدی ارواحنا فداه به شیخ مفید آن عالم ربانی و مرد عمل و اخلاق:
بسم الله الرحمن الرحیم. اَمّا بَعدُ، سَلامٌ عَلَیکَ اَیُّهَا المَولیَ المُخلِصُ فِی الدّینِ المَخصُوصِ فینا بِالیَقینِ، فَاِنّا نَحمَدُ اِلَیکَ اللهُ الَّذی لا اِلهَ الّا هُوَ وَ نَسأَلُهُ الصَّلاهَ عَلی سَیِّدِنا وَ مَولانا بِنَبیِّنا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرینَ وَ نُعَلِّمُکَ اَدامَ اللهُ تَوفیقَکَ لِنُصرَهِ الحَقِّ وَ اَجزَل مَثوبَتِکَ عَلی نُطقِکَ عَنّا بِالصِّدقِ اِنَّهُ قَد اُذِنَ لَنا فی تَشریفِکَ بِالمُکاتَبَه وَ تَکلیفِک ما تُؤَدّیهِ عَنّا اِلی مَوالینا قَبلَکَ اَعَزَّهُمُ اللهُ بِطاعَتِه وَ کَفاهُمُ المُهِمَّ بِرِعایَتِه لَهُم وَ حَراسَتِه. (بحارالانوار باب ما خرج من توفیقاته علیه السلام، ج ۵۳ صفحه ۱۷۴)
درود خداوند بر تو ای دوست مخلص در دین که درباره ما به یقین رسیده ای؛ ما سپاسگذاری می کنیم خدا را، و از خدا می خواهیم درود بفرستد بر پیامبر حضرت محمد(ص) و آله طاهرین او.
اعلام می کنیم به تو (خداوند توفیق تو را برای یاری حق مستدام بدارد و بهترین ثواب ها را به تو عنایت کند چون نسبت به ما براستی سخن می گویی) ما به تو اجازه دادیم که با ما مکاتبه کنی و از تو می خواهیم آنچه را که دوستان قبل از ما انجام می دادند، خداوند با طاعت خودش عزت به آنها بدهد و مهمّ آنها را زیر نظر خود کفایت و حفظ کند.
خدا به وسیله خضوع آنها در برابرش عزیزشان می گرداند “اِنّا نُحیطُ عِلماً بّاَنبائِکُم” شما خیال می کنید ما از شما اطلاع نداریم، تمام خبرهای شما پیش ماست “وَلا یَعزُبُ عَنّا شَیءٌ مِن اَخبارِکُم” از ما غایب نیست اخبار شما، به ما می رسد “وَ مَعرِفَتُنا بِالضَّلَلِ الَّذی صَدَرَ عَنکُم” اما پایتان گاهی می لغزد، شما شاگردان مکتب را نمی گوید ان شاءالله، دیگران را می گوید.
چرا چه شده مگر یک عده ای به راه هایی می روند که پیروان اسلام سابق از آنها منزجر بودند، مگر چه شده است که این خط مستقیم اسلام، عده ای به طرف راست و عده ای به طرف چپ می روند، مگر این راه، راه درستی نیست، چرا؟ علت دارد. طبیعت انسان همین است؛ راه اسلام، راه فکر است، راه تعقل است، راه نیروی عقلی است، راه تکلیف الهی است و راه عقلی و تکلیف الهی مشکل است، هرجا بروند هوی و هوس است و انسان بیشتر میل به هوی و هوس دارد. علت اینکه راه مستقیم اسلام را نمی روند روشن است، کار مشکلی است، می گویند یکدفعه زیر همه چیز بزنم تا راحت بشوم، اصلا خدا را منکر بشوم تا راحت بشوم.
شنیده اید، آن بچه را آوردند معلم گفت بگو “الف”، می خواستند بگوید “الف، ب، ج، د” نگفت. گفتند: آقا جان یک “الف” بگو مگر چه اشکالی دارد، فقط بگو “الف” درس اول است، گفت اگر بفهمم “الف” است می گویم، دنبالش می گوید “ب”، دنبالش می گوید “ج” دنبالش می گوید “د” دنبالش ابجد تمام می شود، قرآن بخوانم بروم بالا، مگر تمام شدنی است! اینها می گویند از ابتدا از زیر بار خدا و حکم او و قرآن نمی رویم “کَأَنَّهُم لایَعلَمُون”. حضرت ولی عصر(ع) می فرماید گویا اینها نمی دانند که ما مراقبت شما را داریم “وَ لاناسینَ لِذِکرِکُم” همیشه شما را در یاد داریم و از چشم ما غایب نیستید.
می بخشید فرزندان قرآن، امام زمان توقع دارد، خاصه در این وقت، یک مقدار با هوای نفس مخالفت کنید، بیائید از این اسارت نفس بیرون برویم، بیائید از اسارت شیطان برویم. استادی داشتم گفت چند بار در خواب شیطان را دیده حمله کرده، تف کرده به طرف من، که هیچ وقت گوش به حرف من نمی دهی، انسان باشید.
فرشته هایی که می آیند که گناهان شما را بنویسند و ببرند بیایند و بروند، و بیایند و بروند، ماه بگذرد، از شما چیزی ننویسند، به او بگویند آقا چه نوشته ای و آورده ای؟ بگوید این بنده خدا زبانش در اختیار، عملش در اختیار، اینان شاگردان با صفای قرآنند، شاگردان با وفای قرآنند.
مزاحمت کردم، خدا به عظمت و جلالت ما را از افراد و انسان هایی قرار بده که از آنها راضی و ممنونی.
“والسلام”
پایگاه تحلیلی خبری ندای اصفهان