درس پنجم: ابعاد وجودی انسان

شناسه نوشته : 35695

1402/03/29

تعداد بازدید : 61

درس پنجم: ابعاد وجودی انسان
درس اخلاق مکتوب/سلسله درس های اخلاقی آیت الله علی مشکینی ره/ درس پنجم: ابعاد وجودی انسان

متن زیر که برای اولین بار در فضای مجازی منتشر می شود، جلسه پنجم از سلسله درس های اخلاق مرحوم آیت الله علی مشکینی اولین رییس مجلس خبرگان رهبری است که به بررسی «ابعاد وجودی انسان» می پردازد.

این دروس (که در ۲۰ قسمت تقدیم علاقه مندان خواهد شد) در چهار دهه قبل توسط حزب جمهوری اسلامی دفتر اصفهان منتشر شده است.

 

انسان موجودی مرکب از بهترین موجودات عالم علوی به نام روح منسوب به الله و از پست ترین موجود به نام لجن و «حَمَأ مَسنون» است. برخی از این صفات نشأت یافته از آن روح سماوی و برخی نشأت یافته از آن ماده زمینی است و برخی دیگر از خارج اکتساب شده است...


 بسم الله الرحمن الرحیم.

در بحث های گذشته این مطلب برای ما روشن شد که روح انسان دارای صفات متعدد است که به چهار بخش تقسیم کردیم:

صفات ملکی و ملکوتی، صفات شیطانی، صفات بهیمی، صفات سبعی. برخی از این صفات نشأت یافته از استعداد ذاتی و روح انسان است، آن صفاتی که معلول ماهیت روح است.

این مطلب را روشن کردیم که انسان موجودی مرکب از بهترین موجودات عالم علوی به نام روح منسوب به الله و از پست ترین موجود به نام لجن و “حَمَأ مَسنون” است. برخی از این صفات نشأت یافته از آن روح سماوی و برخی نشأت یافته از آن ماده زمینی است و برخی دیگر از خارج اکتساب شده، فلذا در مورد صفات از حضرت امام صادق(ع) سوال می کنند یا بن رسول الله این صفاتی که انسان و روح انسانی دارد، آیا مربوط به ذات انسان است یا کسبی می باشد حضرت می فرمایند: “فَمِنها مَوهوبیٌّ وَ مِنها کَسبی” است.

صِبْغَهَ اللَّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَهً وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ” (بقره، آیه ۱۳۸) شما خیال می کنید که رنگ آمیزی های پروردگار منحصر به رنگ های زمین است. “و َمِنَ الْجِبَالِ جُدَدٌ بِیضٌ وَحُمْرٌ” (فاطر، آیه ۲۷) قطعه های زمین از حیث الوان رنگ های مختلف، بیابان ها، رنگ های گوناگون، علف های صحرا، رنگ اشجار و درخت ها و گل های آنها همه متفاوت است. این رنگ آمیزی مواد و جمادات و نباتات است. رنگ آمیزی های پروردگار در انسان عجیب است “وَ مِنْ آیاتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَ أَلْوانِکُمْ” (روم، آیه ۲۲) رنگ آمیزی عجیب میوه جات، حیوانات وحشی و رنگ های مختلف طیور و ماهی های دریاها و حیوانات دریایی، اینها یک رقم صبغه الله است که صبغه ورنگ آمیزی عجیب پروردگار است.

بالاتر از این صبغه الوان روحی انسان است، هر فردی که در یک مدرسه زندگی می کند و یا عده ای که در یک آبادی زندگی می کنند اگر یک وقت دقت نظری بشود در رنگ آمیزی پروردگار نسبت به ارواح اینها این صبغه عجیب مشاهده می شود که خدا می فرماید:

و َمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَهً” چه کسی است که بتواند مثل پروردگار رنگ آمیزی کند. بچه هایی که در مدرسه اند، بزرگ هایی که در محیط اجتماعند، یکی حسود است و روح او رنگ حسد دارد، یکی ناصح است و ملت دوست، یکی متکبر و دیگری متواضع، یکی آنقدر بذل کننده و سخی است که حتی روحش را در راه هدف می بخشد و دیگری آنقدر بخیل است که بقول سعدی: گربه ابوهریره را به نانی و به لقمه ای نمی نوازد و سگ اصحاب کهف را استخوانی نمی اندازد، یکی آنقدر شجاعت دارد که به شیر و ببر و حیوانات درنده حمله می کند و یکی آنقدر جبون و بزدل است که از گربه می ترسد.

اینها رنگ های مختلفی است که خدا روح ما را مُتَلَوِّن کرده صبغه ها و الوان مختلف در روح آدمی است. بر طبق آنچه از روایات زیاد و قرآن عظیم استفاده کردیم این است که قیافه های جسمی ما در عالم برزخ بر طبق آن رنگ آمیزی که در روحمان شده است و کرده ایم تشکل پیدا می کند و قیافه های جسمی ما در عالم آخرت تشکلش به این شکل خارجی نیست، بلکه به صورت دیگری است و آن شکلی که ما در دنیا به روحمان داده ایم در جسممان تجلی خواهد کرد.

و لذا در روایات زیادی می بینیم: “یُحشَرُ النّاسُ یَومَ القِیامَهِ عَلی صُوَرٍ مُختلِفَه” (از متن کتاب تجرید علامه حلی) بعضیه ا مانند حیوانات، صورت روباه، گرگ و گراز پیدا می کنند، آن الوانی است که به روح امروز بخشیده ای، قیافه ای است که به روح امروز داده ای، این قیافه و الوانی که شما خودتان به روح می دهید، همانجا روشن می شود و لذا قیافه های انسانی در دنیا غیر اختیاری و تکوینی است، اما قیافه های انسان در عالم آخرت قیافه های اختیاری است به آن طرزی که ما خودمان ساخته ایم. به هرحال روح ما دارای الوانی است “صِبْغَهَ اللَّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَهً“.

یکی از صفاتی که در روح انسانی پیدا می شود که هم ذاتی است و هم انسان خودش بدست می آورد و اگر چنانچه در او بی اختیار ایجاد شده تکمیلش می کند صفت «کبر» است. برای ماده کبر سه اصطلاح و سه واژه در قرآن دیده می شود: کبر، تکبر، استکبار.

کبر عبارت است از نفس آن صفت که علماء اخلاق درباره آن سخن ها گفته اند و گمان نمی کنم فردی باشد که از این مرض سالم باشد مثل مرض حسد، وجود این صفت در انسان به نام کبر نامیده می شود و اگر هنوز به خارج نیامده اثری ندارد و این نکته را در علم اصول فقه هم روشن کرده اند که صفات باطنی انسان اگر خبیثه است، مجازات و عقاب ندارد یعنی قبح فاعلی دارد و صفات روحی انسان گرچه صفات فاضله باشد صواب ندارد، بهشت ندارد گرچه بهترین صفات نفسانی را انسان دارا باشد، ثواب و عقاب دائر مدار اوصاف روحی انسان نیست بلکه دائر مدار آنچه که از این اوصاف به اعضاء ترشح می کند و به نام عمل نامیده می شود است، زیرا که این صفات منشأ اعمال است. صرف وجود کبر در یک انسان، اگر تکبر و استکبار نشود یعنی اثر بر آن بار نکند مجازات ندارد زیرا قبح فاعلی کتک ندارد قبح فعلی کتک دارد و صرف تواضع و غیره تا منشأ اثر خارجی نشود، تا از این منبع شیرها باز نشود و از اعضاء به خارج ترشح نکند و اثر عملی نگذارد وجودش برای انسان جزای اخروی ندارد، آیه شریفه این نکته را عجیب روشن می کند:

«کُلّ یعمل عَلی شاکِلَتِه» (اسری، آیه ۸۴) اَلشّاکِلَهُ هِیَ الطَّبیعَهُ الاِنسانی؛ این شاکله انسان است، می خواهد بگوید شاکله منشاء تمام اعمال است. “وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعی” آیه می خواهد بگوید مجازات دنیوی و اخروی از نظر ثواب و عقاب دائر مدار عمل است یعنی صفات، بنفسه ثواب و عقاب ندارد. در سوره مبارکه نجم قرآن چنین می گوید:

این بشر آن نکاتی که ما در صحف ابراهیم و موسی گفتیم و نوشتیم توجه ندارد، ای انسان به آن صفاتی که در آن دو کتاب نوشتیم توجه نداری؟ “أَمْ لَمْ یُنَبَّأْ بِما فِی صُحُفِ مُوسى‌ وَ إِبْراهِیمَ الَّذِی وَفَّى” آن نکات چیست؟ چند جمله ذکر می کند که در آنجا نوشتیم:

وَ لَا تَزِرُ وَازِرَهٌ وِزْرَ اُخْرَیوَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعیوَ أَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُرَى” (سوره نجم، آیات ۳۶-۴۰) بنابراین ثواب و عقاب طبق آنچه که در اصول و فقه می خوانیم منشأ آن کتاب است که فعل را بیان می کند. تکبر یعنی مقداری از آن صفت بیرون بریزد و منشأ عمل بشود و استکبار این است که زیادتر منشأ اثر بشود، این فعل باید باشد “وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعی” پس ذات آن صفتی که در قرآن پیدا می شود که آن را کبر می گوئیم به نص آیه قرآن صفت قلبی می باشد و بیرونی نیست. “…إِنْ فِی صُدُورِهِمْ إِلَّا کِبْرٌ…” (سوره مؤمن (غافر)، آیه ۵۶) در دل های اینها این صفت خوابیده است.

“اَلصَّدرُ وَ القَلبُ وَ الرّوحُ وَ النَّفسُ اَلفاظٌ مُتَرادِفَهُ وَ کُلُّها تُشیرُ اِلی مَعناً واحِدُ” روان انسان “إِنْ فِی صُدُورِهِمْ إِلَّا کِبْرٌ” پیامبر می گویند در دل های اینها این صفت هست، اما وجود صفت منشأ اثر نیست تا برسد به این که تکبر شود؛ تکبر فعل خارجی است و باب تفعل می باشد و باب استفعال پیش از آن است و آنچه که هست منشأش آن است. کبر علت است برای تکبر یعنی منشأ اثر شدن، آثار بار کردن و علت است برای استکبار. علما در اینجا شرح داده اند یعنی اگر بخواهید این صفت را کشف کنید، کبر علت تکوینی و ثبوتی است برای افعال خارجیه، اما افعال خارجی علت اثباتی و راه فهمیدن آن صفت است.

اگر در نامه القاب مبارک شما را کمتر از آنکه توقع داشتید نوشتند و ناراحت شدید یا خم به ابرو وارد کردید معلوم می شود بیماردل هستید باید دلتان را پاکیزه کنید. اگر رفیقتان بر شما تقدم بجوید در نشستن و ایستادن و راه رفتن و امثال اینها، ایجاد ناراحتی در خودتان می کنید مرض در دلتان هست، “اَللّهُمَّ طَهِّر قَلبی” خدایا قلبم را پاک گردان. پیامبر اکرم (ص) فرمود: “بُعِثتُ لِاُتَمِّمَ مَکارِمَ الاَخلاق” خداوند مرا برای این مسئله مبعوث کرد تا صفات روحی را تکمیل کنم “وَ کانَ یَنظُرُ فی المِرآت” پیامبر گرامی در آینه نگاه می کرد و می فرمود:

اَللّهُمَّ کَما حَسَّنتَ خَلقی…” خدا همچنانکه بر من قیافه انسانی بخشیدی “لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی أَحْسَنِ تَقْویم” بهترین قیافه ها را در مقابل حیوانات به من دادی “اَللّهُمَّ کَما حَسَّنَت خَلقی فَحَسِّن خُلقی وَ رِقّی” اخلاق مرا نیکو کن، در مدرسه اسلامی، حوزه های علمیه برای این هدف تشریف فرما شده اید، نکند هدف ها را گم کنیم، نکند سراغ مطالب دیگر برویم، هرچه بخوانید و بگوئید و بنویسید و درس بخوانید و درس بگوئید فقط در راه این هدف است که: “بُعِثتُ لِاُتَمِّمَ مَکارِمَ الاَخلاق” را در خود پیاده کنید، یک انسان آسمانی باشید.

ای زمینی ها مقامتان از آسمانی ها بالاتر و والاتر است، “دُعِیَ فی مَلَکوتِ السّمواتِ عَظیماً” آن کس که برای خدا قدم بردارد و بگوید و بشنود و تبلیغ کند و بخوابد اسمش را در آسمان ها به بزرگی یاد می کنند. اگر دیدید آثار تکبر در شما پیداست (همانوقت روشن نمی شود) مثل اینکه می گویند در وجود هر انسانی مقداری از مواد سرطانی موجود است اما گاهی تا آخر معلوم نمی شود چون در مناطق گرمسیر است و خرما می خورد و نمی گذارد این مرض آشکار بشود و لذا در آن مناطق سرطان خیلی کم است، اما وقتی زمینه مستعد شد در مدرسه، در حوزه علمیه با رفقا خیلی روشن نمی شود ولی فردا که منسبی به او بخشیدند و یا مقامی به او رسید می بینید.

تکبر نوعا در افرادی پیدا می شود که به مقامی رسیده اند، مرض آنجا زمینه پیدا می کند، وقتی که مزاج مستعد باشد، باید آنچنان معالجه کنی که اگر فردا کشوری را به دستت دادند حالت تغییر پیدا نکند. آقایان عزیز این درس ها اینجا باید خوانده شود و این روح الان باید تصفیه بشود که اگر فردا مقامی بدستش رسید از راه الله منحرف به راه شیطان نشود. عظمت تکبر و قبح تکبر و متعلقش باید روشن بشود، تکبرِ انسانی به مثل خود قبیح، تکبرِ شاگرد به استاد قبیح تر، تکبر در مقابل مرجعی والا قبیح تر و در مقابل امام قبیح تر، در مقابل پیامبران باز هم قبیح تر و در مقابل الله بی نهایت قبیح می باشد. در دنیا افتخار ما به این مطلب است که هیچ مکتبی و هیچ مسلکی و موسسه ای و اجتماعی در راه تکمیل لنسان ها نکوشیده غیر از مکتب اسلام و به دنیا می بالیم و افتخار می کنیم که مقامی را که امام زین العابدین ما، امام باقر و صادق ما دارند هیچ انسان ابرقدرتی، متفکری و رجل سیاسی اجتماعی ندارد. اینها انسان های نمونه الهی هستند و ما بدین جهت دنبال این انسان ها می رویم. مگر نمی بینید زین العابدین ابرقدرت ها را تسلیم می کند، اینها روباهان، گرگ ها، و گرازها هستند. آیه شریفه جمله ای راجع به تکبر دارد:

الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ” (سوره مومن (غافر)، آیه ۶)

نتیجه تکبرِ اینجا، تواضع آنجاست.

وَ اخْفِضْ جَناحَکَ لِلْمُؤْمِنینَ” (سوره حجر، آیه ۸۸) پیامبر میدانی با مومنین و طبقه های گوناگون مردم چگونه باید باشی؟

سابقا که ماشین جوجه کشی نبود حدود بیست تا تخم مرغ زیر مرغ می گذاشتند بعد از سه هفته تخم مرغ ها شکافته می شد، جوجه ها در می آمد، چند روز دیگر دور مادر را می گرفتند، آن وقت این جوجه ها روی کله مادر می پریدند، این مرغ کاملا پرها را انداخته و تسلیم شده و در مقابل نوک هایی که آنها می زدند حرکت نمی کرد و تکانی نمی خورد، آنچنان خاضع می شد که پرها به زمین می رسید “وَ اخْفِضْ جَناحَکَ لِلْمُؤْمِنینَ“. پیامبر پرهای تو در مقابل همه اقشار ملت باید زمین بخورد و تسلیم باشی، نکند بگویی من پیامبرم و تکبر بر تو پیروز گردد، آن کس که مالک نفس است آن انسان است و اما آن کس که مملوک نفس است انسان نمی باشد.

ای خدا این نیرو را به ما بده، ای خدا از راه دور آمده ایم به طمع اینکه انسان بشویم، در کارخانه انسان سازی های حوزه وارد شده ایم ولی متاسفانه کو آن انسان های انسان ساز که انسان، یک دقیقه و ده دقیقه و یک ساعت پیش او بنشیند و روحش تصفیه بشود. آنقدر پیامبر گرامی مقتدر بود که این عرب های نتراشیده نخراشیده پیش او می آمدند و او مانند کارخانه ای که از یک طرف تن ها چغندر ریخته می شود و از طرف دیگر کله های قند با آن زیبایی رنگ و عطر و بو و طعم بیرون می آید، این انسان و کارخانه انسان سازی نمی دانم چه نَفَسی بر اینها می دمید، پس از اندک مدتی از میان آنها عمار، و سلمان و مقداد و اباذر پیدا می شد، ای به قربان انفاس قدسیه ات؛ ولی ما چه کار کنیم؟ برویم در پیشگاه خدا زانو بزنیم و بخوانیم “اِلهی اَلبَسَتنِی الخَطایا ثَوبَ مَذَلَّتی وَ جَلَّلَنِی التَّباعُدَ مِنکَ لِباسَ مَسکَنَتی وَ اَماتَ قَلبی عَظیمُ جِنایَتی فَاَحیِه بِتَوبَهٍ مِنکَ یا اَمَلی وَ بُغیَتی وَ یا سُؤلی وَ مُنیَتی فَوَعِزَّتِکَ ما اَجِدُ لِذُنوبی سِواکَ غافِراً وَ لااَری لِکَسری غَیرَکَ جابِراً

با او سخن بگو و صحبت کن.

سید مرتضی وصیت می کند پس از من پول بدهید تمام نمازهای عمر مرا عوض کنند، آقا سید مرتضی تو فقیه جامع الشرایطی، نمازهایت هم جامع الشرایط است، می گفت نه، بگوئید قضا کنند نمازهایم را دوباره بخوانند، زیرا وقتی که نزدیک ظهر می شد روح من علاقه پیدا می کرد کی اذان می گویند بروم در پیشگاهش بایستم با اجازه اش با او سخن بگویم و صحبت کنم، اَلحَمدُلِلّه بگویم، اِیّاکَ نَعبُدُ، به خطاب بروم اول از غیبت شروع کنم “اَلحَمدُ لِلّه رَبِّ العالَمینَ… مالِکِ یَومِ الدّینِ بعد به خطاب برسم: “اِیّاکَ نَعبُدُ وَ اِیّاکَ نَستَعینُ” من شوق داشتم، این نمازها را با شوق می خواندم زیرا که به معراج می رفتم، زمینی نبودم، من آنوقت آسمانی بودم، سعدی می گوید:

طیران مرغ دیدی تو ز پای بند شهوت                             بدرآی تا ببینی طیران آدمیت

اَلصَّلوهُ مِعراجُ المُؤمِنِ” (به نقل از کتاب اعتقادات مرحوم مجلسی) آیا معراج می کنیم؟

گاهی پس از نماز متذکر این آیه می شوم، خدایم شاهد است که ناراحت می شوم “فَخَلَفَ مِن بَعدِهِم خَلفٌ أَضاعُوا الصَّلاهَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَواتِ فَسَوفَ یَلقَونَ غَیًّا” (سوره مریم، آیه ۵۹)

آن نمازها گذشت آنها که در حال نماز اشکشان جاری بود؛ یک عده آمدند نماز را هم ضایع کردند، نکند از اینها باشیم “فَیَدخُلونَ جَهَنَّمَ داخِرینَ” ما آنها را خوار به جهنم می اندازیم، متکبرین را چطور خوار می اندازد؟ آیه دیگر مسئله را روشن می کند:

لِیَمیزَ اللهُ الخَبیثَ مِنَ الطَّیِّبِ وَ یَجعَلَ الخَبیثَ بَعضَهُ عَلی بَعضٍ فَیَرکُمَه جَمیعاً فَیَجعَلَهُ فی جَهَنَّمَ” (انفال، آیه ۳۷)

آنها را مانند سوسک ها می اندازد روی هم و یک خاک انداز پر می کنند و به زباله دانی می اندازند.

می فرماید: “وَ یَجعَلَ الخَبیثَ بَعضَهُ عَلی بَعضٍ” در آن نزدیک جهنم اینها روی هم “فَیَرکُمَه” انباشته و متراکم می کنند “ فَیَجعَلَهُ فی جَهَنَّمَ” همه را می ریزند توی جهنم.

این پذیرایی ما در آن محیط است. در مقابل واردین محیط های دیگر “وَسِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّهِ زُمَرًا حَتَّى إِذَا جَاءُوهَا وَفُتِحَتْ أَبْوَابُهَا وَقَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا سَلَامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِینَ” (زمر، آیه ۷۳)

ای آیات قرآن چه اثری می گذارید؛ یک جمله ای همین جا برایتان بگویم. پیامبر گرامی به چند نفر از جوان ها گفت (جوان ها به شما می گویم که مقایسه کنید خودتان را با آن جوان ها) بنشینید اینجا، نشستند، حضرت گفت: سه چهار تا آیه می خوانم ببینم کدامتان گریه می کنید؛ شروع کرد به خواندن آیات با آن لحنی که او می خواند.

چه خوش است صوت قرآن ز تو دلربا شنیدن، چند نفر گریه شان گرفت “فَتَباکی واحِدٌ مِنهُم” فرمود هرکس گریه کند بهشتی است، یکی گریه نکرد، فرمود اگر بار دوم خواندم و گریه کردید بهشتی هستید، کجاست این سینه ها و این دل ها و این گوش ها و این روح ها و این انسان های آسمانی، ما کجا و اینها کجا؟

نه اشک روان نه رخ زردی چه کنیم؟ خدای بزرگ، ما را آوردی و این دین عزیزت را به ما سپردی، این معجزه را به ما مرحمت کردی و ابرقدرت ها را نابود کردی، چه کردیم؟ و چه کنیم؟

یک روایت می خوانم امید است ان شاءالله چند لحظه ای در دل ها باقی باشد و آن روایت اینکه بهترین دقایق زندگی انسان طبق آنچه که از استادم شنیدم و در روایات دیدم دو دقیقه است، یکی آن ساعاتی که انسان خطرناک ترین لحظات زندگی را در میدان نبرد می گذراند و سپس به ملاقات الله می شتابد و دوم لحظاتی است که گناهان خود را در جلوی چشمش مجسم کرده و پشیمان شده است و اشک از چشمش می ریزد، این بالاتر از آن است.

زین العابدین (ع) می گوید: فَهُناکَ هُناکَ، اینجا دیگر ارزش خود را بدان، به مبداء رسیده ای، بگو و هر چه می خواهی طلب کن. امام کاظم (علیه السلام) سوار اسب بود عده ای هم در حضورش، یک انسانی را دیدند خیلی نازل، طبقه پایین با لباس مندرس، حضرت ناگهان از اسب پیاده شد مصافحه کرد و گرم گرفتن را شروع کرد با او، بعد فرمودند فرمایشی داشتید، اطرافیان گفتند آقا این که بود که شما این همه تواضع کردید (تواضع هم باز مرتبه دارد) جمله ای می فرمایند: “عَبدٌ مِن عَبیدِ اللهِ اَخٌ فی کِتابِ اللهِ جارٌ فی بِلادِ اللهِ یَجمَعُنا وَ اِیّاهُ خَیرَ الاباءِ آدَمَ وَ اَفضَلَ الاَدیانِ الاِسلامُ” (تحف العقول، صفحه ۴۳۶)

بنده ای از بندگان خدا، برادرم در کتاب خدا، همسایه ام در زمین خداست، در تکوین، زیر چتر آدم و در تشریع، زیر چتر اسلام بین من و او فرقی نیست.

در پانزده سال قبل که امام امت خمینی کبیر در مدرسه فیضیه بر علیه ابرقدرتی که خود را انسان بزرگ خیال می کرد (یعنی عاری از مهر کثیف) حمله کرد یادم می آید تمام حضار از اینکه امام گفتند آقای شاه تو را از مملک بیرون می کنم از ترس لرزیدند! بعد شاه ملعون در یکی از سخنرانی هایش با یک لبخند تمسخرآمیزی گفته بود این آخوندها چطور مرا از مملکت بیرون می کنند، نیروی همه اینها در مقابل نیروی من مانند یک پشه است در مقابل لکوموتیو.

این پشه آمد لکوموتیو را خراب کرد نابود کرد، این تکبر داشت، آهِ این مظلومان که در خیابان ها رفتند و شعار ای شاه خائن آواره گردی را دادند گرفت و خدا آواره اش کرد، هر جا می رفت بر علیه اش قیام می کردند. شاعر برای نادرشاه حرفی زده و او را به چرخ نسبت داده:

بنازم من این چرخ پیروز را                      پریروز و دیروز و امروز را

شبانگه به سر قصد تاراج داشت                 سحر گه نه تن سر نه سر تاج داشت

به یک گردش چرخ نیلوفری                    نه نادر به جا ماند و نه نادری

این خداوند بزرگ است “یَهلِکُ مُلوکاً وَ یَستَخلَفُ آخَرینَ وَالحَمدُ لِلّهِ قاصِمِ الجَبّارینَ مُبیرِ الظّالِمینَ مُدرِکِ الهارِبینَ…

ای دعای افتتاح چه دعای آسمانی هستی، انسان را به یک دنیای دیگر می برد، این دعا را همیشه بخوانید، لازم نیست ماه رمضان باشد “ اَللّهُمَّ اِنّی اَفتَتِحُ الثَّناءَ بِحَمدِکَ وَ اَنتَ مُسَدِّدٌ لِلصَّوابِ بِمَنِّکَ وَ اَیقَنتُ اِنَّکَ اَنتَ اَرحَمُ الرّاحمینَ فی مَوضِعِ العَفوِ وَ الرَّحمَه…

امید است ان شاءالله به خود متوجه باشیم. دوستان عزیز شما را بخدا گاهگاهی با نفس خود خلوت کنید و از همه دنیا ببرید و نظری و عینک دقیقی بزنید و کتاب روحتان را مطالعه کنید، خط های باطل زیاد توسط پدر و مادر، استاد، شاگرد، و رفیق تان در کتاب روحتان نوشته شده و شما مکلفید آنها را پاک کنید و جای آن خطوط صحیح بنگارید. آقایان عزیز:

“…اِلهی اِلَیکَ اَشکو نَفساً بِالسّوءِ اَمّارَهً وَ اِلی الخَطیئَهِ مُبادِرَهً وَ بِمَعاصیکَ مولِعَهٍ وَ…”

خدا شکایت دارم از اینکه با این نفس نمی توانم مجاهده کنم، بر من پیروز می شود و مرا زمین می زند، هیچ وقت مایوس نباشید، هر وقت زمین خوردی دوباره بلند شو و کشتی بگیر، ان شاءالله پیروز می شوی.

پروردگارا: ما آمده ایم در خانه تو که به تو متوجه شویم، پروردگارا می خواهیم به ما اظهار عنایت کنی.

پروردگارا: شب جمعه سجده خواهیم کرد و از تو اصلاح امور دنیا و آخرتمان را خواهیم و آنقدر بگوئیم یا رَبِّ قَوِّ عَلی خِدمَتِکَ جَوارِحی وَ اشدُد عَلَی العَزیمَهِ جَوانِحی، بدنم را نیرو بخش در راهت جهاد کنم، عزم و اراده ام را قوی کن تا بسویت بیایم.

خداوندا به محمد و اهل بیتش تسلیمات خالصانه ما را به مهدی موعود ما برسان، آن سلامی که با رسیدن آن حضرت ولیّ عصر ارواحنا له الفدا لبخند رضایتی از ما داشته باشد؛ ای خدا این دعا را می کنم سلامی از ما به او برسان.

“والسلام”

ندای اصفهان

ترنم هدایت

سلسله جلسات تهذيبي

هِیأَت مَجازیِ زِینَبیُون

سایت مراجع تقلید