درس هفتم
روح و مراتب رشد آن
سلسله درسهای اخلاق آیت اللّه مشکینی
از انتشارات:
حزب جمهوری اسلامی اصفهان
بسم الله الرحمن الرحیم
بحث ما در دوران انسان بود. و صفاتی برای روح انسان عرضه داشتیم. روان و روح انسانی دارای صفات حسنه و فضیلت، و صفات قبیحه و رذیلت بود. فعلاً مناسب است در دو موضوع صحبت کنیم. یکی راجع به بیان حقیقت و ماهیت روح تا آن اندازه که بتوانیم درک کنیم. دوم راجع به مراتب تربیتی روح و نفس بر طبق آنچه از ادله کتاب و سنت استفاده میکنیم، درک حقیقت روان و حقیقت روح تا حال از دست بشر انجام نیافته. روانکاوان عالم، روان شناسان دنیا راهی برای کشف این حقیقت مرموز و این موجود الهی پیدا نکردهاند.
روانشناسی علمی بوده است از قدیم الایام که ارسطو اولین کتاب را به نام کتاب علم النفس نوشته است، و پس از آن کتابهای مفصلی در کیفیت روانشناسی نوشته شده است. بحث روانشناسی یا علم النفس یا معرفه النفس نوعاً در اطراف این موضوع کتاب نویس ها صحبت کردهاند، آیا کیفیت ارتباط روان انسانی با جهان چگونه است؟ عکسالعمل روان با جهان و عکسالعمل متقابل جهان با روان و از راه این ارتباط روان با جهان خواستهاند حقیقت آن روان و از راه این ارتباط روان با جهان خواستهاند حقیقت آن روان را دریابند، و از این آثار آن مؤثر را کشف کنند. پس بحث اینها در این ارتباط برای یافتن حقیقت و ماهیت آن موجود بوده است. و هم چنین بحث مفصلی شده است در کیفیت ارتباط روان و غرائز روانی در افعال انسان. غرائز روان انسانی، افعال انسان را ایجاد میکند و ارتباط روان با افعال و اعمال خارجی یک انسان چیست؟ یا در اینجا بحث میکنند برای اینکه از اعمال و رفتار و کردار انسانی میخواهند پی به حقیقت آن روان ببرند و آن روح را پیدا کنند، و پیدا نکردهاند. بنابراین در علم روانشناسی تا حال ماهیت روان روشن نشده است. و روان و روح را مانند الله با آثارش شناختهاند نه ماهیت جنس و فصل او را.
ما مراجعه به آیات و اخبار میکنیم آیات هم در بیان کشف حقیقت روان ساکت است و بیان حقیقت روان را نمیکند بلکه میگوید نپرسید از این موجود مرموز و ماهیتی که نمیتوانید درکش کنید. «یَسئَلوُنَکَ عَنِ الرُّوحُ قُلِ الرُّوحُ مِن اَمرِ رَبّی» پیامبر به اینان بگو یک موجود لطیف آسمانی شفاف نورانی الهی در این کالبد دمیده میشود و این کالبد زنده میشود. ماهیت او چیست کاری با او نداشته باشید. مِن اَمرِ رَبّی، وَ ما اُوتیتُم مِن العِلمِ اِلّا قَلیلاً. شما کجا و درک آن حقایق کجا؟ شما موجودات جسمی خارجی را نمیتوانید درک کنید و هنوز هم ماهیت آنها را جز با فرضیههایی که اتم شکافان دادهاند، نشناختهاید، بنابراین ما از درک ماهیت این موجود عاجزیم و این مقدار میدانیم که یک موجودی است چنانچه شهید، در جائی اشاره میکند و متصرف در بدن و همانند تابش آفتاب که مربی موجودات و نباتات است یا حال است و داخل است در بدن و حلول کرده و حرکتش میدهد. اما از این مطلب باید غفلت نکنیم که در روایات و آیات، به مطالبی برمیخوریم که از آنها تاحدی پی به حقیقت این موجود ولو بهعنوان اوصافش میبریم. زیرا در آیات و روایات عناوین و نامهایی بر روان گذاشتهاند، که از این نامگذاری درک یک حقیقتی را میکنیم. از این نامگذاری پی به ماهیت میبریم ولو فیالجمله و نحو اجمال گاهی روان را به نام آن موجود را نفس میگوید تاحدی میخواهد آن موجود را تعریف کند. و بگوید تو خود آن هستی. اگر بخواهی بفهمی آن چیست آن حقیقت توست و تو حقیقت آنی.
انسان یعنی او، انسان نه یعنی این بدن حقیقت الانسان آن است نفس الشیء ذات الشیء است. میخواهد بگوید ای انسان آنکه تو میگویی منم و من هستم و من در عالم برزخ خواهم بود و من در قیامت و من در بهشت و من در جهنم این منها که میگویی همان روان است که به نام من میگویی، وگرنه این بدن لباسی است مدتی میپوشد و سپس رها میکند. حقیقت آن است. آن باقی است. اَحیاءٌ عِندَ رَبِّهم یُرزَقوُنَ که شما میگویید. خوشا به حال آن شهیدانی که روح در راهش دادند. میفرماید اَحیاءٌعِندَ رَبِّهِم. آنها زندهاند تو نمیمیری. خُلِقتُم لِلبَقاءِ لا لِلفَناءِ ای بشر شما خلق شدید برای اینکه همیشه بمانید شما فنا ندارید، شما مثل الله اگر ازلی نباشید مانند الله ابدی هستید. شما در مرحله قدم اگر قدیم نیستید، قدیم بالذات و بالزمان نیستید، اما ازلی بالذات و بالزمان هستید و همیشه هستید. بنابراین میگویید من در اینجا و فعلاً و پس از مدتی در برزخ هستم، اَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یَستَبشِرُونَ بِنِعمَهٍ مِنَ اللهِ نشسته اند و بشارت می دهند به اینکه شهدای دیگر هم به این نجات و فوز خواهند رسید آن توئی.
پس نفس یعنی آن روان که تو هستی، اطلاق کلمه میخواهند بیان کند اگر بخواهید بفهمید تو آنی و آن تو است و آن است که همیشه باقی است. این تعبیر برای این است. و در آیات زیاد راجع به این معنا که اصلاً انسان را عبارت از همان میگیرد و این بدن را حساب نمیکند. این فردا قاطی میشود در میان موجودات نابود میشود و انسانیت انسان آن است فلذا در بحث معاد اگر چنانچه بخواهیم یک چنین مطلبی را هم ادعا کنیم مانعی ندارد اگرچه ادعا نمیکنیم. اگر چنانچه فردا پروردگار خاکهای زمین تمام شود و اجسادی که از او ساخته میشود خاکی را تمام کند ارواح بماند و اجسام کم بیاید از کره مریخ اگر خاکی وارد کند و روان شما را در آن وارد کند و در این قالب همانند این قالب بریزد این خلاف عدل و خلاف معاد نخواهد بود و اگر او کتک بخورد خلاف عدل نیست، او منعم بشود خلاف عدل نیست. زیرا که آنچه کتک میخورد روان است. و آنچه که ثواب میبرد روان است، و ثواب و عقاب مربوط به روان است. قالب معنا ندارد لباس کتک ندارد. اشکالی نیست که لباس را بکند و لباس دیگر را بپوشد. اگر مجرم لباسی را بکند لباس دیگر را بپوشد و تازیانه بزنند مگر این تازیانه زدن خلاف عدل میشود، که گاهی چنین تصوری را کردهاند.
به هرحال یکی از نامهای روان «نفس» است یعنی خودت آن هستی.
گاهی کلمه روح بر او اطلاق شده است. آن هم همان روان است. ولی روح «ما بِهِ الحَیاتِ شَیء» را می گویند یعنی حیات این بدن مربوط به ارتباط اوست اگر ارتباطش را محکم کند ارتباط مراتبی و مراحلی دارد، اگر ارتباطش را محکم شود مانند حال بیداری انسان حیاتش خیلی قوی است. حیاتش خیلی محکم است و حساس. و اگر ارتباطش کم شود، شعاعش بیافتد مانند عالم خواب خیلی ضعیف میشود، بیشتر حواسش از درک میافتد. ارتباطش کم است. یک وقت هم مقداری دورتر شد و انقطاع شد مرگ است. پس حیات این موجود با آن است. هرچه نزدیکتر حیات قویتر. فلذا در عالم آخرت این روان آن قدر نزدیک به جسد خواهد شد که خطاها و کتکها و ثوابها و عقابها را چندین برابر این جسم دنیایی درک خواهند کرد. پس روح است. ما به الحیاه است..اَوصَینا اِلَیکَ روُحاً مِن اَمرِنا ما کُنتَ تَدری مَا الکِتابُ وَ لَا الایمانُ[۱]. پیامبر، این برنامه، روح جامعه است یعنی حیات بخش جامعه است. روح یعنی حیات بخش. پس یک تعریفی بر روان بیان میکند. اگر بپرسند آن روان چیست بگو ما به الحیاه بدن است.
قلب هم بر او اطلاق میشود. اگر بگویند آن روان چیست بگو سبب قلب و انقلاب است و حرکت و سکون و حرف زدن و خوابیدن و گفتن همه معلول آن است. او قلب است. پس نام آن روان را قلب می گویند، این هم یک تعریف است بر روان یعنی مقلب القلوب و الابدان است. گاهی هم عقل می گویند. شاید شما منی هستید که فقط بدن است. ما من روحی هستیم. من همان روحم. چه موجودی داریم به اینکه گاهی در این موجود هست انسان زنده است یک دفعه به برق متصلش میکنند به اندازه چند ثانیه میمیرد، تمام یاختههای بدن میمیرد دیگر هر کاری بکنیم حس ندارد، حرکت ندارد آنچه بود که در این بود که مقلب بود و محرک بود و حالا کجا رفت آنکه به این حال درآمد ما آن داریم میگوییم. و او عقل است یعنی عاقل. در دعا دارد، اَللّهُمَّ لاتَجعَل لِلشّیطانِ عَلی عَقلی سَبیلاً وَ لا لِلباطِلِ عَلی عَمَلی دَلیلاً. پروردگارا شیطان و طاغوت را بر فکر من و بر روان من مسلط نکن. تفکر شما، تدبر شما، ادراک شما مربوط به آن است پس یکی از تعاریف او عاقل است. آن روح است که عاقل است. از اینها استفاده میکنیم تا حدی آن مطلب را بر ما روشن میکند. اما بیان این اوصاف برای روان بیان اوصاف برای پروردگار است. به عینه، او کهنش درک نمیشد با اوصاف توصیف میشود، این موجود هم کنه اش درک نمیشود و با اوصاف توصیف میشود. این مطلب مربوط به اینکه بیش از این نمیتوانیم از حقیقت این موجود سخن برانیم.
صحبت دیگر که لازمتر است این است. ما این روان را در مراحل تکمیلی باید تربیت کنیم.
این روان مراحلی دارد. پایه اول، پایه دوم، پایه سوم، پایه چهارم تا برود آنجا که تو یک موجود الهی – آسمانی شوی. این روان انسانی درصورتیکه در تحت هیچ تربیتی واقع نشود و هیچ مدرسهای نبیند و هیچ کلاسی نبیند مثل مردم امروز دنیا که روانشان در روال تربیت واقع نشده در مسیر تربیت واقع نشده. این قالبریزی را باید الله انجام بدهد، و برنامه الهی است که مربی روان موجودات بشر است. یک وقت این روان انسانی در قالبی ریخته نمیشود. خودرو میشود. به تعبیر دیگر به حال عادی خودش به طبع الحال بزرگ میشود، در تحت هیچ تربیتی واقع نمیشود. امان از یک چنین روحی. این به اقتضای آن غرائزی که گفتیم در آن موجود است و هر غریزهای او را به سوئی خواهد کشید. آن چنان موجود عجیبی میشود. این مرتبه از نفس را که در کانال تربیتی واقع نشده در مسیر تربیتی نیافتاده برنامههای الهی این فرد را کنترل نکرده یک چنین از روان و مرتبه از روان را می گویند نفس اماره. این همان نفس اماره است و اماره صیغه مبالغه است. کثیر الامر – شدید الامر، دائم الامر.
مرتب دستور میدهد. دستورات دنبال دستورات به هر میلی به هر شهوتی به هر قبحی به هر عمل زشتی دستور میدهد. اِنَّ النَّفسَ لَاَمّارَهٌ بِالسُّوءِ. الف و لام نشانه جنس است. این جنس اگر به طبع الحال باشد و به حال خود باشد طبیعتش این است دائم الامر بالسوء است. کثیرالامر بالسوء است. شدیدالامر بالسوء است. مرتب خواهش میکند. یک زنی این جمله را میگوید. این جمله از یک زنی است. وَ ما اَبرَّءُ نَفسی. وقتی که گفتند زلیخا با آن جوانی که متهم کردی چه سروکاری داشتی. گفت اَلانَ حَصحَص الحَقُّ اَنَا راوَدتُهُ عَن نَفسِه. حق الان روشن شد. تقصیر از من بود. طلب از من بود. ذلِکَ لِیَعلَمَ اَنی لَم اَخُذهُ بِالغَیبِ. این اصرار و اعتراف من برای این است که او گرچه غایب است بفهمد من در حال غیبتم. دیگر خیانت به او نکردم. وَ ما اَبرَءُ نَفسی اِنَّ النَّفسَ لاَمّارَهٌ بِالسّوءِ. خدا اگر از یک زنی هم مطلبی را نقل کند معنایش امضاء آن مطلب است. در تفاسیر بعضی از رفقا می گفتند خدا نقل قول میکند معلوم نیست که صحیح باشد. نه. خدا اگر مطلبی را نقل کند اگر باطل باشد باید بطلانش را روشن کند. نگفت صحیح است. این جمله از این جمله درستی است. ذات نفس این طور است که اماره بالسوء است. نفسهای ما هم همین طور است.
استدلال نمیخواهد. از نفس تو. آیا دقت در نفس میکنی. آیا مطالعه قلب میکنی. آیا شبانهروز از حالاتت چیزی استفاده نمیکنی. متصل از انسان میخواهد. استراحت میخواهد پول میخواهد، همه چیز میخواهد، اماره بالسوء. از هرجا هم باشی میخواهد. وَلا تَمُدَّنَّ عَینَیکَ اِلی ما مَتَّعَنا بِه اَزواجاً مِنهُمُ زَهرَهَ الحَیاهِ الدُّنیا لِنَفتِنُهَم[۲]. پیامبر چشمت را بر اموال دنیا که زینتی است امروزی و فردا ندوز. این مرتبه مرتبه اماره است. وقتی که این نفس را در یک مسیر صحیحی واقع کردی. گفتید من میخواهم تربیت کنم، میخواهم انسانت کنم. بدتر از حیوان میشوی اگر خودرو باشی، خدا تو میدانی انسانهای امروز دنیا همه بی تربیت و همه نفسها نفس اماره حیوانی، شیطانی، بهیمی، سبعی. تمام دنیا همه از مسیر آن راهی که انبیاء تو برای مردم بیان کردند به کنار رفتهاند. خدا توفیقی، خدا آن کس را که برای اصلاح جوامع ذخیره کردی بفرست که این جوامع فاسد را اصلاح کند.
امروز دنیا از مسیر الله منحرف است. نفسها در همان مرحله اماره وقتی که در کنترل، در مسیر، در تنبیه، در مدرسه الله قرارش دادیم مدرسه انبیاء، دانشسرای اول در توحید عالم است اول معلمی که در آن بود آدم است وقتی که در این مسیر وارد کردی بهتدریج عادتش میدهی میگویی اینها انجام دادنی است و اینها انجام ندادنی است. ای بچه نفس، این کار را باید بکنی این به صلاح توست. این کار را نباید بکنی وقتی که تربیتش دادی، آن مقدار که تربیتش دادی، در مسیر الله واردش کردی یادش دادی. این جاهل را تربیت کردی. بر همه واجب است این جاهل را تربیت کنند، و علم معنایش همین است تا جایی میرسد وقتی که یکی از وطایف خودش را ترک کند متأثر میشود. چون تربیتش کردی. وقتی که انسان عادت کرد واجباتش را شناخت مرتب انجام داد. محرماتش را فهمید که مضر است و ترکش کرد پس از مدتی عادت میکند که اگر ترکش بکند ناراحت میشود برمیگردد پشیمان میشود به خودش میگوید چرا؟ مرحله تقوی است، مرحله عدالت است.
اسم این مرحله چه میشود؟ این نفس لوامه است، لا اُقسِمُ بِیومِ القِیمَهِ وَ لا اُقسِمُ بِالنَّفسِ اللُّوّامَهِ. پیامبر قسم به روز قیامت و سوگند بر آن نفسی که مرتبه ای را پیدا کرده که اگر گناه کند به خویش برمیگردد و خویش را ملامت میکند که چرا این گناه را انجام دادی. عابدی دستش به سوی زنی دراز شد و به بدن اجنبی خورد. نمیگویم اسلام چنین تنبیهات را اجازه داده ولی چوبی را گرفت، آتشی را گرفت انگشتش را روی آتش گرفت سوزانید، انگشت را گفت بچش اگر قدرت داری.
یک چیزی را به شما عرض میکنم، در حمام زیر دوش، چند بار این را گفتم، آب داغ داغ را باز کن اگر توانستی دو ثانیه، سه ثانیه در زیر آن آب داغ بایستی. اگر نتوانستی یادکن قول علی(ع) را اِتَّقُوا ناراً حَرُّها شَدیدُ و قَعرُها بعیدٌ وَ لِباسُها حَدیدٌ وَ شَرابُها سَدیدٌ. اگر قدرت دارید، ای انسانی که هر گناهی پیش بیاید حمله میکنی بدون ترس از پروردگار، دروغ میگویی، مال حرام میخوری، چشمت به نامحرم، بدنت، دستت، پایت، زبانت از مسیر الله منحرف میشود، اگر قدرت داری یک دقیقه زیر آن آب گرم بمان؛ اگر توانستی. شوخی که نیست. اِنَّ الدُّنیا – کُلَّما نَضَجَت جُلُودُهُم. خدایا این حرف درست است؟ بگویم درست نیست کافرم اعوذبالله. قرآن است. اگر درست است معنایش چیست؟ کُلَّما نَضِجَت جُلُودُهُم بَدَّلناهُم جُلُوداً غَیرها لِیَذُو قُوا العَذابَ[۳]. اگر زیاد سوختند و این بدن و پوست بدن در مقابل آتش دوام پیدا کرد پوستش را میکنیم بهتر بسوزد. اعوذبالله.
پروردگارا، خدا میدانی، چقدر وقت است که من به این آیات میرسم تعجب از خودم میکنم، ای وای بر من اگر چنین عذابی در پیش است. چگونه خوابم میبرد؟ ای وای بر این انسان اگر این عذابها درست است. وقتی که به این مرحله رسید میشود نفس لوامه. قیمت پیدا میکند، شما نفس لوامه دارید. من مطمئنم شاگردان قرآن، شاگردان حوزه علمیه و شاگردان اسلامی دانشگاه، ان شاء الله فعلاً این نفس لوامه را دارید. یعنی گناه کند چشیمان میشود. اگر نداری تحصیلش کن، انسانیت با این است. بگذار خدا به تو سوگند یاد کند. لا اُقسِمُ بِیَومِ القِیمَهِ. این «لا» که در اول قسم هست این طور است. نه به خدا مطلب این طور است. این نه چیست «نه» های خدا از آن نه است، لااقسم یعنی قسم میخورم به نفس لوامه. گاهی نفس از این یک مقداری بالاتر میرود. اینجاست که گناه نمیکنی. این مرحله عدالت است.
اما گاهی بالاتر میرود. عادت قویتر میشود، دانش محکمتر میشود. آن چنان روح محکم میشود دیگر هزاران گناه پیش بیاید اصلاً در فکرش نیست یادم است از مرحوم آیت الله حجت پرسیدند، آقا اینکه می گویند مرحوم مقدس اردبیلی فکر گناه هم نمیکرده درست است؟ یک مثالی زد… وقتی که نفس یک مقداری بالا رفت، مسلط شد بر خودش که دیگر ترک واجب از او محال است به آسانی و راحتی واجباتش و بالاترش انجام یافته، مهمترین گناه را به آسانی ترک میکند، میلیونها ثروت را بی اعتنائی میگذرد. این روحیه را پیدا کنید، مقام را، ثروت را، تمام گناهان عالم، تمام ثروتها و مقامها و اموال جهانی در برابرش هیچ اعتنائی ندارد، تزلزلی در اندیشه ندارد.
اگر به چنین جایی برسد این میشود نفس مطمئنه، این دیگر اطمینان است. دارم بیانم میکنم که طبق عرایض من یک نفس است این مراتبش است. شما یک آدمی، چند تا نفس که نداری. چنانکه علی (ع) هم بیان میکند این مطلب را، یک انسان است، تربیت میشود، قوی میشود، قوی میشود، قوی میشود، قویتر میشود، چند تا نفس نیست همان یک نفس است در سایه تربیت، و آن چنان قوی میشود که مهمترین گناه را ترک میکند، دریایی است دیگر در مقابل گناهان این تکان نمیخورد اندیشه محکم. اینکه میبینید این همه مردم با یک سخنرانی یک انسان منحرفی در یک دبستان و دبیرستانی که یک عالمه از اینها برمیگردد، آن طرفی میشود چرا؟ برای اینکه تربیت اسلامی و معارف اسلامی در دل.
یا اَیَّتُهَا النَّفسُ المُطمَئِنَهُ اِرجِعی اِلی رَبِکِ راضِیَهً مَرضیّهً فَادخُلی فی عِبادی …
خدا، میدانی در جهان درست کردی. بندگانت را به مسابقه انسانی واداشتی که هرچه بتوانند پیش بروند تا انسآنهای الهی بشوند. علی (ع) میفرماید: آن دلی که متزلزل است و طمع آن را حرکت میدهد آن قلب تربیت نشده است. وقتی که بشر را حساب میکند. گاهی چوپان میایستد، گوسفندها، بزها، بزغالهها همه خوابیدند در یک محیطی، این یک سوت میزند تمام اینها از جا کنده میشوند و به یک طرف حملهور میشوند. اگر بخواهند آنها را از اینطرف به آن طرف برگرداند با یک سوت از اینطرف، همه حیوانات به آن طرف میروند. اینها همه حیوانند، خدا میفرماید (اسراء ۶۴): سوت بکش اینور بروند. یک سوت هم بکش آن طرف بروند. یک سوت بکش بشوند راستی، بشوند واشنگتنی، یکی دیگر هم بکش بشوند مسکوئی.
کسی که با سوت شیطان حرکت میکند دیگر این انسان نیست، بادبادک است. این تربیت نشده است. انسان تربیت شده با این حوادث کَالجَبل الرّاسِخ محکم است. این امام امت است، این انسان است. از اینجا بلند شدند سوار شدند، دنبال هم، که آقا، ای حضرت آیت الله، امام نمیشود با آریا مهر جنگید بیا یک قدم تنزل کن، او که میگوید غلط کردم، اشتباه کردم، بیا مصالحه کن، چه بگوید. این حرف ها وقتی که انسان، انسان قوی شد. آرزوها او را تکان نمیدهد، خدعه ها و فریب ها متزلزلش نمیکند، زیرا نفس نفس مطمئنه است.
در روایت دارد، حضرت موسی علیه السلام روزی ملت خود را نصیحت کرد و موعظه کرد. از روایات استفاده میشود. رسم انبیاء از قدیم الایام این بوده که همیشه باید پیروان خود را موعظه کنند.
همان طور که استحمام برای بدن لازم است تا او را از کثافتها پاک کند، مواعظ برای روح لازم است وگرنه روح منحرف میشود، عاصی میشود، طاغی میشود. موسی موعظه کرد و آن قدر تاثیر گذاشت.
جوانی متأثر شد، از جا برخاست و لباس خود را پاره کرد. خدا خطاب کرد، موسی به این جوان بگو دلت را وسیعتر کن، لباست را پاره میکنی که گشادترش کنی. دلت را وسیعتر کن. رَبِّ اشرَح لی صَدری. خدا توفیقم ده این دل باز شود برای پذیرفتن برنامهات و دینت و اسلامت.
در روایات دارد اَصحابُ القائِمِ قُلُوُبُهُم کَالقَنادیل. یاران قائم که در آخر الزمان خواهند آمد مانند قندیلها و چراغهای نورانی هستند. محکم و نورانی. این دلهای شماست. دلهای پیروان قرآن است دلهای شماست. اگر تمام کرات را بگردید. تمام کشورهای جهان را بگردید، اگر نوری در دنیا هست در میان مسلمین است. و اگر همه مسلمین را بگردید همه کشورهای اسلامی را، اگر نوری در دلها هست، در پیروان صادق و باقر است و اگر درمیان پیروان اینان نوری است، در میان افرادی است که بیشتر سروکار با قرآن دارند، با نهجالبلاغه دارند. و این شمائید ان شاء الله قلوبهم کالقنادیل دلهایشان نورانی است و همه جا را روشنایی میدهد. پروردگارا از این نعمت بزرگی که به ما عطا کردی شکرگزاریم. فَمانَدری ما نَشکُرُ ای خدا فَما نَدری ما نَشکُرُ اَجَمیلَ ما تَنشُرُ اَم قَبیحَ ما تَستُرَ. ای خدای بزرگ نمیدانیم شکر کدامین نعمت را بگذاریم. اَجَمیلَ ما تَنشُرُ؟ صدا و آوازه ای نیکو که در جهان برای ایرانیان انداختی و ما را در میان دنیا به زنده بودن و زندگی معرفی کردی، شکر این نعمت را بگذاریم؟ اَجَمیلَ ما تَنشُرُ؟ اَمَ قَبیحَ ما تَستُرُ؟ یا آن گناهانی که داریم و کسی نمیداند و اظهار نمیکنی شکر آن نعمتها را بگذاریم. امید است ان شاء الله پیروان قرآن بیش از این با خدا باشند.
فَلِنَفسِکَ مَراتِبٌ، اَلمَرتَبَهُ الاُولی لِلنَّفسِ النَّفسُ الاَمّارهِ اَلِمَرَتَبَهِ الثّانِیَهُ لِلنَّفسِ اَلنَّفسُ اللَّوامَهِ اَلثّالِثَهُ لِلنَّفسِ اَلنَّفسُ المُطمَئِنَهُ اَلمَرتَبَهُ الرّابِعَهُ لِلنَّفسِ هِیَ النَّفسُ القُدسیهِ الاِلهِیهِ. نفوس معصومین است. خدا از راه دور در حوزهها وارد شدیم خدا از بچگی آمدیم در حوزهها به این امید که ما راهی برویم که حضرت ولیعصر رفته است.
خدا ما را بپذیر خدا ما را از در خانهات رد مکن. آن نوری که در قلب مقدادها و سلمانها ایجاد کردی از آن نور در دلهای ما بتابان… رَهینُ اَعمالِکُم رهین کارهای ماست. آن جلسه بود یا قبلش پیشنهاد کردم گفتم اگر راست میگوییم شروع به عمل و تربیت روح. قدم اول نمازها در اول وقت، چند تا از آقایان به این کار ادامه دادند؟
پروردگارا به حق محمد و اهل بیتش پروردگارا به عظمت قرآن پروردگارا به دوستانت پروردگارا به حق حقی که بر اهل بیت داری و حقی که آنان بر تو دارند. دلهای ما را منور به نور علم و قرآن بفرما، خدایا این نعمت عظیمی که به ما عطا کردی و این رهبر عظیم الشانی که به ما دادی، و این عقاید ما در سایه عاطفه پیدا نشده است. من به نوبه خودم عاطفهام در سایه عقیده است نه عقیدهام در سایه عاطفه، این نعمت بزرگ و این رهبری عظیمی را که به ما دادی یکی از تابشهای رهبری امام زمان است، که اگر او بیاید چه خواهد کرد. این نعمت بزرگ را بر ما مستدام بدار. پروردگارا ما یک کشور کوچک نسبت به ابرقدرتها، خدایا تصمیم گرفتهاند ما را نابود کنند، پروردگارا آن کسی که تصمیم گرفته ما را نابود کند نابودش کن. الهی من لی غیرک اسئله کشف ضری و النظر فی امری یا کافی من لاکافی له یا دلیل من لا دلیل یا حبیب له ای خدای بزرگ آن صاحب قدرت ها که به قدرتشان مینازند و به ما میتازند و میخواهند این کشور را نابود کنند پروردگارا به زودی نابودشان بگردان.
«والسلام»
پاورقیها :
- – … ما روح (و فرشته بزرگ) خود را به فرمان خویش برای وحی به تو فرستادیم و از آن پیش که وحی رسد نه دانستی کتاب خدا چیست و نه فهم کردی که راه ایمان و شرع کدام است. (سوره ۴۲- آیه ۵۲)
- – و نگشای دیدگان خود را بدانچه کامیابی داریم بدان مردان وزنانی را از ایشان شکوفه زندگانی دنیا تا بیازمائیشان در آن. (سوره ۲۰-آیه ۱۳۱)
- – … که هر چه پوست تن آنها بسوزد به پوست دیگری مبدل سازیم تا بچشند سختی عذاب را که همانا خدا مقتدر است و کارش از روی حکمت است. (سوره۴- آیه ۵۶)
- – برو و با جمله لشکر سوار و پیادهات بر آنها احاطه کن و در اموال و اولادهم با ایشان شریک شو و به وعدههای دروغ آنها به فریب و مغرور ساز.
آری وعده شیطان چیزی جز غرور و فریب نخواهد بود. (سوره اسری – آیه ۶۴)
- ای معبودم و ای پرورش دهندهام جز تو که را میتوان یافت که در کارها من نظر کرده مرا از قید ضرر و زیانهای موجود رهایی بخشد. (فرازهایی از دعای کمیل – علی ع)
پشت جلد:
قال رَسُول الله ص
بُعثِتُ لاُتَمِّمِ مَکارِمَ الاَخلاق
رسول خدا فرمود:
برانگیخته شدم برای کامل کردن کرامتهای اخلاقی