حرکت تکاملی روح انسان
بسم الله الرّحمن الرّحیم. اَلحَمدُلله الَّذی یُؤمنُ الخائِفینَ وَ یُنَجّی الصّالحینَ وَ یَرفَعُ المُستَضعَفینَ وَ یَضَعُ المُستَکبِرینَ وَ یُهلِکُ مُلوکاً وَ یَستَخلِفُ آخرینَ وَ الصّلوهُ وَ الّسلامُ عَلی رَسُولِه وَ آلِه وَ اللّعنُ الدّائِمُ عَلی اَعدائِهِم اَجمعینَ الی یَومِ الدّین.
در عرایض قبل گذشت که انسان را بدنی است و روحی، تنی است و روانی، و این موجود عجیب به نام انسان و بشر و آدم ترکیب یافته است از بدن و روان. در این جمله می توانیم امشب به این بحث متعرض بشویم. از آیات و روایات و کلمات علمای اخلاق چنین بر می آید، که انسان دو حرکت دارد یک حرکت، مربوط به بدن و تن انسان است، و یک حرکت، مربوط به روان و روح انسان است.
حرکت بدن جبری و غیر اختیاری است اما حرکت روح حرکت اختیاری و ارادی است. حرکت بدن انسان همانند حرکت های دیگر موجودات است، موجودات عالم اعم از جمادات و نباتات و حیوانات و انسان در ضمن آنها، همه متحرکند. همه از یک مبداء شروع به سیر کرده اند و دوباره به همان مبداء برمی گردند و این حرکت از آنها متکرر است. انسانی که متولد شد، متحرک است. حیوانات متحرکند، جمادات متحرکند و در سیرند، از مبدئی شروع به سیر کرده اند.
مبداء همه حرکت های جسمانی کلمه “حرکت جوهریّه” نیز نامیده می شود، مبداء همه حرکت های جسمانی، یعنی غیر روانی، از زمین و منتهای این حرکت ها دوباره به سوی زمین است.
“مِنْها خَلَقْناکُمْ وَ فِیها نُعِیدُکُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُکُمْ تارَهً أُخْرى” (سوره طه، آیه ۵۵) از مواد زمینی جنسی به نام آهن اگر چنانچه شروع به حرکت کرد به تدریج معدنی می شود، و از آنجا استخراج می گردد و به شکل های مختلف در می آید، دوباره می شکند، خراب می شود در جای نمناک می افتد و می پوسد و به زمین برمی گردد.
نباتات هم چنین حرکتی دارند بوسیله بذرها و تخم ها و دانه ها از زمین شروع به حرکت می کنند، رشد و نمو می کنند علف ها و سبزیجات می رویند بالا می آیند، صحرا سرسبز می شود و پس از مدتی موقع خزان می رسد، می خشکند، می ریزند، می پوسند، سپاه می شوند، و دوباره به زمین برمی گردند. در این سیر، گیاه یک حرکت قوسی صعودی و نزولی انجام داد. از زمین حرکت کرد و به زمین برگشت.
“وَالَّذِی أَخْرَجَ الْمَرْعَى، فَجَعَلَهُ غُثَاءً أَحْوَى” (سوره اعلی) خدا آن خدائی است که مَرعی (روئیدنی ها)، را از زمین حرکت داد و مرتع و نباتات را حرکت داد، پس از اینکه سرسبز شد، غثاء کرد، علف های خشکیده ریخته شد “اَحوی” (سیاه مایل به سبز، یا سرخ مایل به سیاه) و سپس باران بر آنها بارید و سیاه شد و پوسید و جزء زمین شد.
حیوانات و نباتات همینطور از زمین حرکت می کنند گاهی دایره ضیق و گاهی وسیع است. دانه خرما و هسته زردآلو و دانه سیب از زمین شروع به حرکت می کنند، و پس از مدتی درخت و سپس خرما و زردآلو و سیب می شوند، به آنجا می رسد که وارد بدن انسان و حیوان می شود و جزء بدن می شود و سپس حیوان و انسان می میرند و می پوسند دوباره به زمین برمی گردند گندم از زمین حرکت می کند، و در بدن گاو و گوسفند وارد می شود و از آنجا جزو بدن انسان می گردد از بدن انسان گاهی جزء بدن گرگ و شیر می شود، دوباره به زمین بر می گردد. و گاهی مسیر حرکت خیلی طولانی است. اینها حرکت هایی است در جوهر، و حرکت بدن انسانی تابع آن موجودات دیگر است، این حرکت، حرکت طبیعی، حرکت تکوینی و حرکت غیر ارادی است. بر تمام موجودات عالم این چنین حرکتی حاکم است.
در این حرکت با حیوانات دیگر شریک است “مابِهِ الاِمتیازِ” انسان و جمادات و نباتات این حرکت نیست.
انسان حرکت دیگری دارد که امتیازش با آن حرکت است و آن حرکتِ روان و روح انسان است. از آن روزی که در روان انسان پیدا شد و موجودی ممیز شد (پس از آنکه از مرحله کودکی به مرحله تمیز رسید) شروع به حرکت و تکامل می کند.
این حرکت روان انسان است اما ارادی و اختیاری تا شما آن را به کجا حرکت بدهی، این ماشین را به کدام طرف برانی، یا این طیاره را به کدام سو ببری، این حرکت روانی انسانی در مسیر تکامل در اراده انسان است. اگر چنانچه این روح را در مسیر الله و تحت برنامه الهی و برنامه آسمانی قرار بدهد این حرکت مانند پرواز آن طیاره است که رو به بالا برود این حرکت، قوسی صعودی می شود وقتی که یک انسان تحت چنین برنامه بخواهد حرکت کند. از همه حیث این حرکت در کانالی است که بشر می خواهد از آنجا به الله برسد.
” یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقِیهِ” (سوره انشقاق) آنقدر سعی کنی و حرکت کنی و تکامل و علو پیدا کنی تا پروردگار را ملاقات کنی.
این حرکت تکاملی روح انسان است، در این حرکت قدم های انسانی و پله های حرکت، اندیشه ها و کردار صحیح انسان است. هر اندیشه صحیح که از مغز انسان تراوش می کند، یک قدم انسان را بالا برده و ده قدم انسان را تکامل می دهد، این حرکت است.
انجام هر واجبی یک قدم بالا رفتن است. ترک هر حرامی یک قدم بالا رفتن است. ترک هر هوای نفسی تکامل است، بالا رفتن و به فرشته نزدیک شدن است. این حرکت مومنین و متقین و عارفین و مجاهدین است.
“وَالَّذینَ جاهَدوا فینا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنا” (سوره روم، آیه آخر) آنان که در این راه کوشش دارند البته ما هدایتشان می کنیم. ” لَنَهدِیَنَّهُم” هم “لَ” تاکید است و هم “نَّ” تاکید ثقیله، آن هم نه به یک راه، به راه های مختلف هدایت می کنیم. به “سُبُل” آن هم نه مطلق سبل، سبلِ مربوط به خودمان “سُبُلَنا” این حرکت، حرکت تکاملی انسان است.
“وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِدْرِیسَ إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیًّا، وَ رَفَعْناهُ مَکاناً عَلِیًّا” (سوره مریم، ۵۷-۵۸) دو پیغمبرند که زنده به عالم بالا رفتند، ادریس و عیسی اینها تکامل روحی داشتند.
“وَ کانَ یَصعَدُ مِن عَمَلِ اِدریسَ اِلی السَّماءِ بِقَدرِ جَمیعِ اَعمالِ عِبادِهِ فی عَصرِه” در پیشگاه پروردگار از عمل ادریس بقدری صالحه بالا می رفت که تمام افراد عصر او این اندازه اعمال نداشتند. این تکامل انسان است، نوع این حرکت در مدرسه های اسلامی، ایمانی تشیع پرورانده می شود، این حرکت مال شماها ست.
ای فرزندان قرآن، دنیا از این حرکت محروم است، دنیا راه این حرکت را نچشیده است بگذارید سوار طیاره بشوند و بروند بالا و بیایند پائین این حرکت نیست، این طیران نیست، طیران حرکت های روحانی انسان است، حرکت های شماست که بروید بالا، اعمال شما در این حرکت قدم های شماست، آیات قرآنی قدم های شماست، رو به بالا رفتن است، بشر در این حرکت تا آنجا می رسد که خداوند می فرماید:
بنده من به واسطه غیر واجبات (مستحبات) به من نزدیک می شود، همه اش عنایت به واجب نداشته باشید اگر سر سفره بنشینید فقط آنچه که ضروری است، یک لقمه نان می خورید؟ ولو غذاهای رنگین باشد همان یک نان را می خورید و بس؟ یا از هر چیزی یک لقمه؟ می گوئید هر کدام یک ویتامین خاصی دارد.
اعمال مستحبات و ترک مکروهات هر یکی به روح شما نوعی تکامل می بخشد. باید انجام بدهید، انسان ذات الابعاد بشوید. ما انسان های یک بعدی، نصف بعدی، که یکی از بزرگان گفته است در عمرم فقط دو انسان نصفه دیده ام و دیگر در روی زمین انسان ندیده ام با تکامل روحی.
آنقدر بنده به من نزدیک می شود که بگوید الله، در برابرش می گویم لبیک عبدی، ای خدا این چه مقامی است، ای خدا برای این مقام به دنیا آمدیم، چرا غفلت کردیم؟ چرا خودمان را گم کردیم، چرا راهمان را گم کرده ایم؟ چرا متنبه نمی شویم؟ چرا اینقدر مریض و بیمار شده ایم و صحت نمی یابیم؟ کجاست آنکه بر این بدن ها و کالبدها روح نویی بدمد و انسانیت ما را زنده کند.
“اَسئَلُکَ بِحَقِّکَ وَ قُدسِکَ وَ اَعْظَمِ صِفاتِکَ وَ اَسْماَّئِکَ اَنْ تَجْعَلَ اَوْقاتی مِنَ اللَّیْلِ وَالنَّهارِ بِذِکْرِکَ مَعْمُورَهً وَ بِخِدْمَتِکَ مَوْصُولَهً وَ اَعْمالی عِنْدَکَ مَقْبُولَهً” (از دعای کمیل علی ع) این جمله را می خواهم بگویم “حَتّی تَکُونَ اَعْمالی وَ اَوْرادی کُلُّها وِرْداً واحِداً” در این حرکت مستحبات شما واجب می شود.
غذا خوردن عبادت است زیرا که می خورد تا بنویسد، می خورد تا بگوید، می خورد تا بکوشد، می خوابد تا استراحت کند و این بدن نیرو پیدا کند بلکه در راهش فدا بشود.
مستحبات ندارید همه اش واجبات است، تمام حرکت این انسان حرکت الی الله است.
“حَتّی تَکُونَ اَعْمالی وَ اَوْرادی کُلُّها وِرْداً واحِداً” ای خدا آنقدر مزرعه دل مرا آباد کن که تمام اعمالم و وردهایم برگردد یک ورد و یک عبادت بشود. این مرحله تکامل شماست، آری انسان مومن و مقتدر است از آن انسان بزرگ پرسیدند شما کارهای حرام و مباح و مکروه انجام می دهید؟
گفت من غیر از کار واجب هیچی انجام نمی دهم. هرچه انجام می دهم واجب است، خوردن، خوابیدن، اینها همه مقدمه الواجب است. شما در اصول می خوانید مقدمه واجب، واجب است. تمام اینها مقدمه جهاد شماست، اعمال صالحه شماست.
این یک حرکت روحی برای انسان است، شمس وجود شما می رود تا آنجا که به الله برسد “وَ الشَّمسُ تَجری لِمُستَقَرٍّ لَها” فقط این شمس است، فقط این منظومه شمسی است که می گویند یک حرکت مستقیمی دارد سابقا “لِمُستَقَرٍّ لَها” را یک جور دیگر معنی می کردند. روی هیئت جدید ثابت کردند این شمس یک حرکت مستقیم دارد، به سوی ستاره ای به نام ستاره “وگا” تا به آنجا برسد شاید دیگر نورش از بین برود و قیامت ظاهر بشود.
” وَ الشَّمْسُ تَجْری لِمُسْتَقَرٍّ لَها ذلِکَ تَقْدیرُ الْعَزیزِ الْعَلیمِ” (یس، آیه ۳۸) شمس وجود شما جریان دارد، استقرار پیدا می کند آنگاه که ملاقات الله حاصل بشود، امید است ان شاءالله توفیق پیدا کنیم که ما هم در راه الله قدم برداریم. این قوس صعودی انسان است در حرکت مستقیمش به سوی الله.
در ابحاث قبلی گفتیم اگر روح آزاد گذاشته بشود، مثل یک بچه ای که اگر آزادش گذاشتند و ولش کردند، اگر انسانی را رها کردند که هرچه بخواهد بکند، این می شود کلب، این کلب است که اگر تعلیم شد:
“تُعَلّمونَهُنًّ مِمّا عَلَّمَکُمُ اللهُ” قرآن می گوید اگر به آن سگ آموختی وقتی حیوانی را بخواهد بکشد پاکیزه می کند، خود نجس العین است اما موجودات و حیوانات را پاک می کند چون “تُعَلّمونَهُنًّ مِمّا عَلَّمَکُمُ اللهُ” اما اگر رها کنی، آنوقت این قوس نزولی است.
هر اندیشه ای از این انسان، یک قدم پائین، و به طرف درک رفتن است، هر عملی سقوط است، هر گناهی سقوط است، این انسان اینطور است که شروع می کند به سقوط کردن، در روایت دارد:
قَد یَتَکلَّمُ العَبدُ بِه کَلِمَهً فَیُسقِط مَقامَهُ عِندَ اللهِ ما بَینَ السَّماءِ وَ الاَرضِ. گاهی بنده من یک کلمه حرف می زند که مقامش در نزد من بین آسمان و زمین سقوط می کند و نمی فهمد که این سقوط را پیدا کرده است. وای بر آن انسانی که گناه کند و نفهمد گناه کرده، وای بر آن انسانی که جور کند و مطلع از جنایت خود نباشد.
پیامبر (ص) می گوید، مگر او با شما چقدر فرق دارد، من نمی توانم این کار را انجام بدهم، این کار، کار علی بن ابیطالب (ع) است. وقتی که بردوش خودش بیل را می گذارد و از کوچه رد می شود، وارد بازار می شود، مردی یهودی می آید بیرون؛ این کیست؟ آقا شما کار می کنید؟ بله، از اول تا آخر روز چقدر کار می کنید؟ ده تومان، بیست تومان، نخیر پنج تومان، بسم الله وارد می شود مشغول کار می شود!
آن آقاست، مربی است، او تربیت شده است، خودتان را تربیت کنید، خودتان را تکمیل کنید، این نفس را نفس انسانی کنید خیلی نگذارید آزاد بشود. نگذارید آزاد بماند، ای شاگردان مکتب قرآن، بخدا اگر روحتان را تکامل بخشید مملکت را به کمال خواهید رساند و اگر اسیر نفس باشید، آن کس که اسیر نفس است اسراء را نمی تواند آزاد کند.
این روایت را از “من لایحضره الفقیه” (اثر شیخ صدوق، یکی از چهار کتب معتبر حدیثی شیعه) بخوانید. همه تان الحمدالله لابد خواندید، شنیدید، سر منبرها هم گفتید وقتی که عیسی (ع) و یحیی (ع) آن زناکار را تا نیمه بدن دفن کردند و دامن ها را پر از سنگ، خواستند بزنند مردم منتظرند که عیسی و یحیی سنگ بزنند دیگران هم بزنند، و این مجرم را تنبیه و سنگسار کنند، زیرا که اسیر نفس شده؛ پرسیدند حاجتت چیست؟ گفت: یا عیسی اگر کسی مثل من گرفتار گناه است به من سنگ نزند، زیرا که او خود ناپاک است و چگونه ناپاک ها را می تواند پاک کند.
آقایان عزیز آن مطالبی که سر منبر به دیگران می گوئید اول بیائید که خود آن را داشته باشید و الا بی اثر خواهد بود اثر نمی کند. گفت هر کس گناه کرده سنگ نزند، عیسی ماند و یحیی، اینها می خواهند او را سنگسار کنند یحیی آمد جلو گفت: ای گنهکار معلوم می شود تو متنبهی، موعظه کن، گفت برو اسیر نفس مشو، زیرا که من اسیر نفس شدم و بدین روزگار گرفتارم. تو از اسارت نفس بیرون برو.
“اَسْئَلُکَ بِحَقِّکَ وَ قُدْسِکَ وَ اَعْظَمِ صِفاتِکَ وَ اَسْماَّئِکَ اَنْ تَجْعَلَ اَوْقاتى مِنَ اللَّیْلِ وَالنَّهارِ بِذِکْرِکَ مَعْمُورَهً…” (دعای کمیل).
چه عبارت عجیبی است در دعای مکارم الاخلاق بخوانید: “عَمِّرْنِی مَا کَانَ عُمُرِی بِذْلَهً فِی طَاعَتِکَ” تا آنگاه که این صحنه عمر من در طاعت تو باشد ادامه ده و زنده ام نگه دار.
فَإِذَا کَانَ عُمُرِی مَرْتَعاً لِلشَّیْطَانِ، آنگاه که عمر من چراگاه شیطانی شد و شیطان از وجودم استفاده کرد “فَاَقبِضنی اِلَیکَ قَبلَ اَن تَسبِقَ مَقتُکَ اِلیَّ اَو یَستَحکِمَ غَضَبُکَ عَلَیَّ” (دعای مکارم الاخلاق در مفاتیح الجنان) جانم را بگیر، بسویت پیش از آنکه سبقت گیرد مرا بر آشفتنت و مستحکم گردد بر من آشفتنت.
نفس، روح انسانی دو سیر دارد، بدن انسانی «سیرِ استداره ای» و روح انسانی «سیر الی الله»، یک طرف سیر الی الله و یک طرف درکات است، هم درجات، هم درکات؛ در ۲۱ ماه رمضان که علی (ع) از دنیا رفت همان شب حسن بن علی (ع) شمشیر بر ابن ملجم ملعون زد و روح یکی در عالم اعلی به بالا پرواز کرد و یکی از همانجا به ته درکات جهنم سقوط کرد.
“لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَهٍ وَیَحْیَى مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَهٍ” (سوره انفال، آیه ۴۲) خدایا به حق آن امامان که ما به طمع وجود آنها به حوزه علمیه قم آمدیم، ما برای فرا گرفتن هدف آنها به حوزه قم آمدیم، ای الله مهربان قبول کننده بندگان، بالای تپه ای برو رو کن به طرف کعبه:
“رَّبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِیًا یُنَادِی لِلإِیمَانِ” با الله سخن بگو، خدا ما از راه دور، از کوه حرا شنیدیم یک موجودی یک انسانی گفت مردم جهان بیائید زیر پرده اسلام و آمدیم: “رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِیًا یُنَادِی لِلإِیمَانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنَّا رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَکَفِّرْ عَنَّا سَیِّئَاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ الأَبْرَارِ”
پروردگارا: به حق اهل بیت عصمت و طهارت که ما در زیر سایه آنها اسلام انتخاب و اختیار کردیم و به طمع اینکه ما را بپذیرند آمدیم، ای ولی عصر، ای کسی که دنیا امروز همه به وجود تو و نظارت تو سپرده شده است،
آقا: هر کجا هستی مطمئنیم عرایض ما به حضورت می رسد. ای ولی عصر همچنان که زیر سلطنت تو، زیر نظر تو، مسلمانان این ملت قیام کردند و در قیام پیروز شدند، ای ولی عصر، قسم به مادرت زهرا لطفت را از ما مبر، عنایتی بفرما، توفیقی به ما عطا کن این شاگردانت را فراموش نکن، این سربازانت را آقا فراموش نکن، آقا ما آن همت را نداریم که با نفس آنچنان مبارزه کنیم و مثل سلمان و اباذر پیش برویم.
سوگند به مادرت، اظهار لطف کن دست ما را بگیر و نیرو به ما عطا کن و ما را پیش ببر، ما را فراموش مکن.
بخواهید از آقا و اصرار بکنید؛ در روایات زیاد است بنده ای از بندگان خدا به او اصرار نکرد، مگر اینکه او لبیک گفت.
پروردگارا به حق اهل بیت عصمت توفیقات خود را بر ما نازل بفرما. “والسلام”
شرح بعضی از لغات (از فرهنگ عمید)
مُتَکَرِّر: دوباره کردن، دوباره گفته، دوبله
طَیَران: پریدن، پرواز کردن، پرش، پرواز
مُتَنَبِّه: بیدار شده از خواب، بیدار، آگاه و هوشیار
کَلب: سگ، کلاب جمع
دَرَک: نهایت گودی و قعر چیزی مثل دریا، ته دوزخ
اِستِدارِه: دایره ای، گرد چیزی درآمدن، گرد بودن