بِسمِاللهِالرَّحمنِالرَحیم
اَلحَمدُلِلّهِ و الصَّلوهُ وَ السَّلامُ عَلی رَسوُلِ اَللهِ وَ عَلی آلِه آلِ اللهِ وَ اللَّعنُ الدّائِمُ عَلی اَعدائِهِم اَعداءِ اللهِ اِلی یَومِ لِقاءِ اللهِ.
بحث ما راجع به صفات روحی بود. برخی از صفات روحی که بی تردید انسان خود آنها را تحصیل کرده است و شکی در آن نیست. صفت عدالت یکی از برجستهترین اوصاف مسلم است به زحمت خود انسان تحصیل میشود و صفت فصاحت و بلاغت با زحمات شخص حاصل می شود فعلاً با این صفات کار نداریم.
صفات زیادی در روح انسان موجود است و انسان میداند اینها را خودش به دست نیاورده است. در خمیره او به ودیعت گذاشته شده، بحث این است که چنین اوصافی که در خمیره انسانی است و انسان چشم باز میکند خود را واجد چنین صفات حسنه یا رذیله میبیند، آیا همه این اوصاف را پروردگار به اراده خود در نهاد و روح انسان به ودیعه گذاشته و تکوّن و تولّد این صفات در وجود انسانی محضاً به اراده الله است و غیر پروردگار در تکون این صفات دخالتی ندارد یا نه هیچیک از اینها به اراده الله استقلالی نیست.
این صفات در انسان به واسطه پدر یا مادر و احیاناً محیط در حال کودکی ایجاد شده است.
این خود سوالی است که آیا من این صفاتی را که دارم و خودم به دست نیاوردهام و در خودم می یابم و بیاختیار پیدا شده است منشأ و مولد این صفات، مولد و مکون این صفات کیست؟ دست قدرت پروردگار و اراده ازلی اوست یا نه به وسیله ایادی دیگری غیر از اراده الله؟ گرچه خدا بر همه چیز اشراف دارد پدر و مادر و محیط است و امثال اینها که سبب تکون این صفات در من شده است. اینجاست که جواب این سوال را چگونه بدهیم؟ این جبنی که در انسان هست، این شجاعتی که در انسان موجود است، این سخاوت و عاطفهای که در او هست، این قساوت و حسناتی که در او هست این رذائلی که در او هست، مکونش کیست و موجدش کیست؟
اگر چنان چه موجد همه اینها الله باشد و اراده الله، چه اشکالی لازم می آید؟ برخی خیال کردهاند اگر موجدٌ به اینها الله باشد مستلزم یک جبری است و یک خلاف عدالتی حال باید این سوال را با سوال دیگری مقایسه کنیم.
این صفات روحی که ما در آن شک می کنیم از کجا تکون پیدا کرده است؟ صفات جسمی انسان به دست چه کسی بوده است؟ و این شکل و قیافه و هیئت خاص در زید و عمر و که مسلماً به اراده و اختیار خودشان نیست، این عیوب را این عیوب و امراضی که در آنها از ابتدا و از کودکی موجود است و در خمیره این جنس پیدا شده، این قد و قیافه و زشتی و زیبایی که در این موجودات از نظر جسمی هست از کجا پیدا شده اند؟
هر جوابی در صفات جسمی بگویید، ما در صفات روحی میتوانیم شبیه آن را جواب بدهیم اگر بگوییم این اوصاف در جسم هم به اراده الله هست، طول قد کوتاهی قد، زیبایی قیافه، زشتی قیافه، مرضهای خاصی که در درون انسان هست و گاهی علل و امراض و گاهی فلج بودن اعضا و نقص اعضایی که در انسان مادرزاد به وجود می آید همه اینها را الله در این انسان ایجاد کرده است، اگر این باشد مستلزم یک خلاف عدالتی است که به ذهن بعضیها میآید، انسانی کور و فلج با معیوب مادرزاد بدقیافه و خوش قیافه، آیا اینکه یک شخص در عالم وجود محروم از دیدن اشیاء است و آن دیگری محروم نیست، این خلاف عدل در عالم تکون است؟ اگر اینها را خدا ایجاد کرده باشد خلاف عدل است چه کسی این را محروم مادرزاد کرده است از دیدنیها یا از شنیدنی ها. یا نه بگوییم که صفات جسمی تولد یافته از کیفیت روش و رفتار و عملکرد پدر و مادر است.
حرکتها و روشها و سکون هایی که در این مولود اثر میگذارد پس آن چه نقص و نارسائی در اندام انسانی است معلول اراده الله نیست که بگوییم خلاف عدالت ایجاد شده است، معلول کارهای خارجی است، انسانها موجود را ناقص کرده اند، پدر و مادر این انسان را مبتلا به این نقض کردهاند. آیا به کلی این نقایص را در جسم انسانی به گردن خدا بگذاریم یا همه را به گردن پدر و مادر و جد و آباء.
هر جوابی که در این سوال دادید ما در صفات روحی خواهیم گفت اعتقاد ما بر این است که اگر خدا هم ایجاد کرده باشد بر عدالت باریتعالی دلیل مورد اشکالی وارد نمیآید.
نظم عالم تکوین اقتضاء میکند به اینکه گاهی به موجودی کمتر و به موجود دیگری بیشتر بذل عنایت شود، نظم عالم تکوین ایجاب میکند بعضی کامل و بعضی ناقص باشند و اگر به یک انسان عضوی مانند دست یا چشم نداد، این خلاف عدالت باشد، آن موجود دیگری که اصلاً انسان نیست و یک حیوان است پس در او بیشتر خلاف عدالت شده است.
بنابراین اگر موجود ناقصالاعضا بگوید خدا، خلاف عدل است که این عضو را به من ندادی من انسانم و این عضو را ندارم، پست حمارها بیشتر به خدا اعتراض میکنند که چرا من را حمار و دیگری را انسان او راکب است و من مرکوب آفریدی ما معتقدیم در عالم تکوین جبر است ما در خلقت و تکوین جبری هستیم “یَفعَلُ ما یَشاءُ”[۱] در اینجاست.
“یَحکُمُ ما یُریدُ”[۲] و در اینجاست، خداوند اگر چنین کاری را هم انجام بدهد به آن اندازهای که داده تکلیف میخواهد، او حق ندارد بگوید چرا من حیوانم، میگوید تو را حیوان آفریدم بار تکلیف هم بر دوشت نگذاشتم، او را انسان آفریدم و بار تکلیف بر دوشش گذاشتم، این عالم وجود و این مجموعه هستی باید همه نوع اشیاء داشته باشد باید انواع موجودات را در اینجا خلق کنم و نظام هستی اقتضا میکند که همه باشند منتها در هر فردی به اندازه خودش. اشکال و خلاف عدالت در جایی لازم میآید که یکی را حیوان آفریده و تکلیف انسان بر او بگذارد اینجاست که بر خلاف عدل است.
به هرحال در جسم این اشکال وارد نیست، و لکن معتقدیم که قالب نقصها در عضو تنها معلول اراده الله نیست، معلول کار های پدر و مادر و غذا و روش و رفتارها و عملکردهای آنها میباشد که عضوی این رنگ و نقص خاص را پیدا میکند و نه معلول اراده الله لذا این اشکال متوجه خدای تعالی نمیشود بلکه خداوند آمده این نقص را جبران کرده است، یعنی پدر و مادر اگر چنان چه کاری انجام دهند که فرزند نابینا بوجود بیاید و یک عمر از دیدن محروم شود خداوند در عالم دیگری آن را جبران خواهد کرد یعنی آن مقدار که دیگران از دیدن ثواب و لذت برده اند همه را برای او جبران خواهد نمود. عجیب این است که خداوند راضی به نقص نبوده و آن را ایجاد نکرده است بلکه دیگران ایجاد کرد و خداوند جبرانش میکند و نعمت میدهد ولی ما اشکال کرده میگوییم که خدا در اینجا بیعدالتی کرده است.
در اینجا است که باید بگوییم “ما قَدَروا اللهَ حَقَّ قَدرِه“[۳] ای بشر اندازهگیری فکرت نسبت به اوصاف خدا متناسب با مقام و شأن او نیست. “ما قَدَراو اللهَ حَقَّ قَدرِه”
ابابصیر یکی از روات بزرگ است که کور مادرزاد می باشد و افتخار همزمانی با حضرت باقر(ع) و حضرت صادق(ع) را داشت روزی عرضه داشت یابن رسولالله مگر جد شما علوم اولین و آخرین انبیاء را گذشته را نداشت؟ فرمود بلی عرض کرد مگر شما وارث او نیستید و علوم و قدرتها و معجزات آنها را ندارید؟ فرمود بلی، گفت: عیسی(ع) میفرماید: “وَ ابُرِیُ الاَکمَهَ وَ الاَبرَصَ وَ اُحیِ المَوتی بِاِذنِ اللهِ[۴]” من کور مادرزاد را بینا میکنم و (برص) پیسی که در آن زمان مداوا نمیشد مداوا میکنم و مرده را زنده میکنم. پس یابن رسولالله شما نیز چنین قدرتی را دارید.
امام صادق فرمود بیا جلو ای ابابصیر سپس دست مبارک خود را به چشمان ابوبصیر میکشند ابابصیر پس از گذشت یک عمر تازه چشم به دنیا می گشاید آفتاب را میبیند و میشناسد این همانی است که میگفتند، زمین و آسمان را شناخت و در و دیوار را شناخت، قوه باصرهی او تازه به دنیا آمد دید آنچه را که تاکنون ندیده بود. امام فرمود آیا میخواهی همینطور باشی، یا نه اینطور نباشی و محروم بروی و آن نعمتها و وعدههایی که خدا برای تو در آن عالم قرارداد ببری، گفت نه من نمیخواهم “فَعادَ اِلَیهِ العَمی[۵]” پس کوری را به وی برگردانید. خداوند نقص را جبران میکند.
ما در علل ناراحتیها و امراض و نقایص جسمی اگر دو احتمال بدهیم یکی اینکه همه معلول اراده الله است و دیگر اینکه همه اینها معلول عوارض خارجی از پدر و مادر و اجداد در این موجود پیدا شده است. ما مورد دوم را اختیار می کنیم اگرچه اول را هم اختیار کنیم اشکالی ندارد اما بهتر این است که اینطور باشد هیچ اشکالی متوجه نیست و عین این مطلب را در مورد صفات روحی میخواهیم بگوییم منتها پروردگار در تمام علل و معلولهای جهانی قدرت دارد.
یعنی اگر همه این جهان را حساب کنید هرچه ببینی معلول است که پشت سرش علت است، مسبب است که پشتوانه او سبب است اما میان انسان و مسببات و علل و معلولات اراده الله حاکم است گاهی تقویتش میکند ایجاد میشود گاهی علت را از محلول جدا میکند.
” قُلنا یا نارُ کُونی بَردا ًو سَلاماً عَلی اِبراهیمَ[۶]” ای آتش این خواص ذاتی و طبیعی خودت را اعمال نکن، از آتش این معلول او را گرفت و نگذاشت عمل کند.
این سلطه الله است بنابراین خداوند قدرتش محفوظ اما این عوارض و اوصافی که در روح انسان پیدا می شود، معلول حرکات و سکنات و غذاها و روشهای پدر و مادر است.
صفات روحی هم از صفات روحی پدر و مادر می باشد که البته تا حدی این مطلب در علم جدید روشن است. در میان اسپرمها و اوول هایی که از ترکیبشان نطفه ایجاد می شود ژنهایی وجود دارد که حامل روشها و اخلاق پدر و مادر است، کروموزوم هایی که حاصل اخلاقی حامل اخلاقی پدر و مادر است از آنجا وراثت به اینها میرسد. پس تکون این صفات از ناحیه پدر و مادر است و علت این نحوه تکون کیفیت روش آنها است بنابراین همه ما به اراده الله به محض نیست پس هیچ اشکالی متوجه نمیشود.
اوصاف رذیله و اوصاف کمالی که انسان در خود مییابد بیرون از اراده انسان موجود شده است. خدا بر همه علل و معلول اشراف دارند اما سببش آنهایی هستند که این را موجود کردهاند و وسیله شدهاند.
یکی از صفاتی که در روح انسانی از ابتدا گاهی پیدا میشود و از صفات رذیله است صفت قساوت است در قرآن از این صفت نام برده شدهاست “ثُم قَسَت قُلوبُکُم مِن بَعدِ ذالِکَ فَهِی کَالحِجارَهِ اَو اَشَدُّ قَسوَهً وَ اِنَّ مِنَ الحِجارَهِ لِما یَتَفَجَّرُ مِنهُ الاَنهارُ وَ اِنَّ مِنها لَما یَشَّقَقُ فَیَخرُجُ مِنهُ الماءُ وَ اِنَّ مِنها لَما یَهبِطُ مِن خَشیَهِ اللهِ[۷]”
اما این دل انسانی که گاهی بقدری محکم از بقدری قسی است اینجا یک نکته برای انسان مخفی میماند قساوت یعنی چه؟ یعنی عدم تاثیر، استحکام و محکم بودن، استحکام قلب خوب است، صلابت قلب خوب است در روایات وارد شده است. “اِنَّ لِلّهِ یا کُمَیلُ آنِیَهً خَیرُها اَصلَبُها” محکمترین آنیه دلهای محکم است که خدا دوستشان دارد پس این قساوتی که اینهمه تنقید و توبیخ می شود چیست؟
دو جور مطلب است یک وقت استحکام و آسیبپذیری در دل مقابل اوامر و نواهی و ظواهر خداست، وعده و وعیدهای پروردگار و مواعظ الهی است این قساوت است، و هر امری وارد بشود درش اثر نمیکند، هیچ نهیی از نواهی در این دل اثر ندارد، هر موعظهای از مواعظ الله که انسان را تکان دهد، این قلب را تکان نمیدهد این قساوت و مرض است اگر جسارت نباشد همه ما گرفتار این مرض هستیم با شدت و ضعف و اختلاف. آیه میگوید در سوره کهف “وَ کَاَیِّن مِن آیَهٍ فِی السَّمواتِ وَ اَلاَرضِ یَمُرّوُنَ عَلَیها وَ هُم عَنها مُعرِضوُنَ [۸]” ای بشر این آسمانها و زمین برآید از نشانههای قدرت ما عظمت ما و تو از برا برش میگذری.
شبانهروز هزارها نشانه قدرت و عظمت نشانت می دهیم اما دل تو محکم است، تسلیم ما نمیشوی این تو هستی و آن جرأت به پروردگار، این تو هستی و آن عدم تاثیر.
“وَ ما تَاتیهِم مِن آیَه مِن آیاتِ رَبِّهِم اِلّا کانوُا عَنها مُعرِضینَ[۹]” خدا گاهی از بندگانش گلایه میکند، پیامبر هر آیه، هر نشانهای هر موعظه ای من کردم و گفتم گاهی می گوید “فَبِاَیِّ حَدیثٍ بَعدَهُ یُومِنوُنَ[۱۰] ” پس به کدامین حدیث بعد از آن ایمان می آورید؟
ای بشر آیا احتمال می دهی یک کتاب آسمانی نازل شود و بهتر از این قرآن مطلب را روشن کند تا دلت در برابرش خضوع کند. ” فَبِاَیِّ حَدیثٍ بَعدَهُ یُومِنوُنَ ” پیامبر اینها به کدام کتابی و حدیثی بعد از این حدیث بزرگ، “وَلَو اَنَّ قُرانَاً سُیِّرَت بِهِ الجِبالُ اَو قُطِعَت بِهِ الاَرضُ اَو کُلِّمَ بِهِ المَوتی[۱۱]” این لَو، لو شرطیه جوابش چیست؟ نیامده در قرآن، اگر یک قرآنیکه بتوان به وسیله آن کوهها را از جا تکان داد و مردهها را زنده کرد اگر یک قرآنی باشد همین است اما در روح بشر اثر نمیکند این قساوت است، این مرض است، مرحوم فیض در یک جا در عبارتش دارند:
“وَ بِالجُملَه فَکُلُ مَن عَلی فَوقَ الاَرضِ فَهُم مَرضی وَ مَن تَحتَ الاَرضِ فَهُم مَوتی” آن چه که زمین آن چه که زیرِ زمین هست مردگان اند و آنچه که روی زمین هست هم مریضند. ای خدا چه کنم این مرض را رفع کنم، راهش سجده های طولانی و عادت به گریهها، هفتهای، ماهی چند دفعه برای خودت و برای گناهانت و از ترس خدایت اشک میریزی؟ چند بار تاکنون اشک ریخته ای؟ یک پول مختصری گمشده، بچهای طوری شده، فرزندش طوری شده، آنچنان اشک میریزد چه خبر است.
اما این علی علیهالسلام، آن زینالعابدین(ع) مالی لا اَبکی (ای صاحبم چگونه نگریم) چه کسی میگوید زینالعابدین، بخوانید. شبهای غیر از ماه رمضان هم دعای ابوحمزه را بخوانید از اول تا آخر در نیمه شب به ببینید زینالعابدین چه میکند، روحتان را کجا میبرند یک ساعت یک عالم اوج و عالم بالا مرتبط با خدایت میکند.
“ما لی لا اَبکی، اَبکی لِخُرُوجِ نَفسی، اَبکی لِظُلمَهِ قَبری” (صاحبم چرا نگریم، میگریم برای جان دادنم میگریم برای تاریکی قبرم).
این جمله را بخوان از دعاهای ماه شعبان مناجات عالِیَه المَضامین “اِلهی وَ قَد اَفنَیتُ عُمری فی شِرَّهِ السَّهوِ عَنکَ وَ اَبلَیتُ شَبابی فی سُکرَهِ التّباعُدِ مِنکَ فَلَم اَستَیقِظ اَیّامُ اغتِراری بِک[۱۲]” جوانیام را در راه هوس گذراندم؛ ساعاتم رفت، شبها رفت، روزها رفت اما نمیدانم به کجا رسیدم، در کجای این راهم و کی میخواهم برسم و چگونه میخواهم بروم “وَ قَد اَفنَیتُ عُمری” این قسوه دل را مداوا کنید. دوستان عزیز اگر مطالب الهی در دلتان اثر میگذارد و شما را تحریک میکند و اگر جلسات مانند ساعت که بیست و چهار ساعت کار میکند اگر شما را بیست و چهار روز به کار وا دارد دلت قسّی نیست وگرنه مرض، مرض شدیدی است.
در یک روایت از حضرت سلمان رضوانالله علیه این جمله را دیدم “کانَ یَمُرُّفِی المَدائِنِ بِسوُقٍ مِنَ الاَسواقِ” داشت عبور میکرد دید جلوی مغازه آهنگری مردم اجتماع کردهاند آقای سلمان این جوان غشی است غش کرده است. بیا یک وردی، ذکری برای این بخوان که به حال بیاید. سلمان آمد دید جوانی است در حالت اغماء افتاده، بالای سر جوان نشست پس از مدتی به هوش آمد، چه شده جوان؟ ای آقای سلمان شما هستی، من داشتم از اینجا عبور میکردم دیدم آقای حداد آهنگر سیخ را گذاشت وسط آتش سرخ شد، فکرم رفت سراغ آیه “فَالَّذینَ کَفَرُوا قُطِّعَت لَهُم ثِیابٌ مِن نار[۱۳]” یک عده را ما لباس آهنینی بر بدنشان میپوشانیم.
“وَ لَهَم مَقامِعَ مِن حَدیدٍ” مقامع، مقمعه، تازیانه است، تازیانه آهنین بر بدنشان خواهیم زد این تو بودی که متکبر بودی.
پروردگار از گناهان خود توبه می کنیم. پروردگار را بنا به دعوتت که می گویی به سوی من بیایید خدایا ما توبه میکنیم و به سوی تو می آییم.
سلمان، وقتی که من این تازیانه را دیدم آن تازیانه یادم آمد. یادت آمد غش کردی؟ پس چرا من از این روحیه ندارم؟ من که همه عمر در راه تحصیل احکام مصرف کردم، خدا چه غذاهایی خوردم که چنین شدم، خدا چه رقم حرف زدم که چنین شدم، خدا چه روشی من انجام دادم که سقوط کردم؟
پیروان روحانی چه دانشآموز، چه دانشجو، چه طلبه، چه حجتالاسلام، چه آیتالله، چه استاد دانشگاه هم در یک ردیف بسوی الله به پیش، بنازم به این وحدت که میخواهد فیضیه به تهران برود و تهران به فیضیه.
آن قدر امیدوارم و آنقدر آینده در نظرم بزرگ است و خدا اگر توفیق بدهد و این اشرار بگذارند و این وحدت ادامه پیدا کند به آرزوی چنین روزی. حالا باید بگوییم شاگردان اسلام، شاگردان قرآن لباس چیست سپید و سیاه و لباس و عبا و کت و شلوار و هر چه، یک چیز معینی اسلام نگفته است اسلام گفته است روح، روح قوی و روح ایمان، ما روح اسلام لازم داریم. سلمان گفت دست درازکن، دست به دست این جوان داد. “اَخیتُکَ فِی اللهِ ساهَیتُکَ فِی اللهِ وَ فاتَحتُکَ فِی اللهِ”
با هم برادر شدیم؛ ای خدا از این روحیهها، روح تسلیم در برابر الله به ما بده پس قساوت چه شد؟ قساوت اینست که روح ما در برابر اوامر و نواهی، مواعظ کتاب، دستور پروردگار محکم باشد و آسیبناپذیر و بیاعتناء.
این است مرض، نوعاً اینطور آدمها در برابر حوادث آسیب پذیرند، این آدم که دربرابر اوامر خداوند چنین محکم است گوش نمیدهد یک ضرر مالی میرسد اشکش جاری می شود، یک تلف جانی پیدا میکند اشکش جاری میشود.
نکته مطلب که میخواهم بین قساوت و استحکام دل که آن بد است و این نیکو فرق بگذارم و تفاوت آن این است اگر دل در برابر حوادث محکم باشد، در برابر پیشامدها محکم باشد، مال آمد و تلف شد اعتبار ندارد. به فرض فرزند از دستم رفت برود خدا داده بود خدا هم گرفت. گاهی به جایی میرسد که میگویند فرزند عزیزت که مجتهد جامعالشرایط است مرد و رحلت کرد و رفت میفرماید این از الطاف خفیه خداست؛ میفهمی چه می گوید؟ این از الطاف خفیه خداست.
در برابر حوادث محکم “اِنَّ لِلهِ آنِیَهً خَیرُها ما صَلَبَ”. بهترین ظرفها و دلها ظرفی است که محکم باشد در برابر حوادث اما دربرابر اوامر و نواهی نرم و خاضع و تسلیم.
پس دو مطلب است در برابر حوادث و دربرابر اوامر و نصایح الله مؤمن، در برابر حوادث محکم است و حرکت نمیکند و قلبش مانند دریا تنگ است اما در برابر اوامر خدا نرم و تسلیم و خاضع، کافر و قسی القلب عکس این است.
شاگردان امام صادق و مکتب قرآن خدا به ما آن توفیق را بدهد که هر شبی یک قدم در اصلاح نفس برداریم، اگر چنین باشد در آخر سال سیصد و شصت قدم برداشتهایم به سوی هدف، سیصد و شصت قدم جلو رفتیم و انسانی کامل شدهایم. معلوم می شود اعتنا به خود نداریم که جلو نمیرویم “فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الحِمارِ الطّاحوُنَ”
پاسخ به سوالات:
س ۱- چه چیز سبب میشود که انسان به خدا نزدیک بشود؟
ج- توجه به اوامر خدا فهمیدن و بکار بستن آنها و خالصانه بکار بستن آنها و این مطلب مجاهدتها لازم دارد، اینطور نیست که انسان یک شب بخواهد یک قرصی بخورد و فردا بشود یک مؤمن خالص و انسان کامل.
س ۲- آیا جهنم و بهشت فعلاً موجود هست و اگر هست کجاست؟
ج- این آقا میخواهد سوار بشود همین طوری برود آنجا اعتقاد ما بر اینست که جهنم و بهشت الان موجود هستند و بلکه به خاطر وجود مبارک شما قبل از خلقت شما جایتان را آنجا تعیین کردهاند، ولی به خاطر اینکه گوشمالی هم بدهد یک جا هم برایت در جهنم تعیین کردهاند. منتها تبادل می شود، اگر خوب باشی آن جای بهشت را میبری، آن جای جهنمی خالی می شود. اگر خیلی خوب باشی جای بهشتی دیگران را هم به تو میدهند آنها را میبرد عوض تو آنجا؛ یک دعایی در ماه رمضان هست این نکته را بیان میکند:
“وَ اَسئَلُکَ اَن تُکرِمَنی بِهَوانِ مَن سَئَلَکَ مِن خَلقِکَ وَ لا تُهِنّی بِکَرامَهِ اَحَدٍ مِن اَولِیائِکَ[۱۴]” خدایا آنها را که میخواهی خوار و جهنمی کنی مرا گرامی دار، جایشان را به من بده، حورالعینشان را هم به من بده. خدا نکند یک بندهای را که میخواهی اکرام کنی جای من را در بهشت به او بدهید و من را جای او به جهنم ببری.
پس هر دو موجود است، منتها آن چه که من از روایات استفاده کردم همه در بهشت زمین بیاض (خالی) دارند، ساختمان نیست باید با اعمال خودت بسازی، این به عهده خودت است، چه ساختمان بسازی چه دخمه بسازی خودت میدانی.
س ۳- آیا تمام خطبههای نهجالبلاغه استناد دارد یا نه؟
ج- نهجالبلاغه کتاب خوبی است هر خطبهای یک روایتی است گاهی بعضی از خطبهها دو روایت است. خدا رحمت کند سید رضی را چند تا اشتباه بزرگ در این عمل خیلی بزرگش انجام داده، اولاً سندهای این خطبهها را نقل نکرده است ثانیاً حدیثها و خطبهها را خراب کرده، از بعضی از خطبهها حذف کرده یا از یک خطبه طولانی یک ربع آن را نوشته و آنچه که به ذهنش خوب آمد آن را نوشته. حیف از کلمات علی (ع) که هم در اینجا نیست و به هرحال به عدد خطبهها روایت است هم صحیح دارد و هم اشتباه دارد، بعضی سندش خوب است و بعضی ضعیف باید فقیهی باشد رجالی، که در مورد سند آن نظر بدهد.
س ۴- آیا خوشی بهشت همان تنپروری است؟
ج- نه آنجا خوشیهای مختلف دارد، حظوظ روانی دارد “وَ رِضوانٌ مِن اَللهُ اَکبرُ”. بهترین خوشیهای آن خوشیهای معنوی است که دوستان خدا در بهشت خواهند داشت، همه اش هم خوردن میوه جات و غیره نیست.
س ۵- چرا بعضی از انسانها عشق به خدا نمیورزند و خیلی هستند که عشق میورزند؟
ج- آنها که به خدا علاقه دارند و رابطه با او دارند عشق میورزند، فرشتگان روی زمین هستند. در یک مدرسه بزرگ شاگردان اول یکی است یا دو تا، همه که به آنجا نمیرسند باید کوشید تا عاشق او شد.
س ۶- اگر یک روحانی خودش را اصلاح نکرد سخنش را قبول بکنیم یا نه؟
ج- یک تکلیف مال آن روحانی است و یک تکلیف برای شما. آن روحانی تکلیفش این است که توبیخ الله است و خیلی زشت است مطلبی را بگوید و عمل نکند. اما تکلیف شما مطابق دستور این آیه هست که میفرماید “فَبَشِّرِ عِبادِ الذّینَ یَستَمِعوُنَ القَولَ فَیَتَّبِعوُنَ اَحسَنَهُ.”
وَالسَّلام.
شرح بعضی از لغات:
فصاحت: زبانآوری، روانی کلام. در اصطلاح علم بدیع خالی بودن کلام از ضعف.
بلاغت: فصیح بودن، رسایی سخن، در اصطلاح آوردن کلام مطابق اقتضاء مقام و مناسب حال مخاطب.
ودیعت: سپرده شده، مالی که امانت نزد کسی بگذارند. سِپرده (جمع ودایع)
تَکَوُّن: بوجود آمدن، هستی یافتن، جنبیدن، هستی.
جُبن: یا جبن، ترسیدن، بددل شدن، ترس و بیم، بددلی، ضعف قلب.
مُکَوَّن: بوجود آورده شده، به وجود آمده، (اسم مفعول).
مُکَوِّن: تکوین کننده، بوجود آورنده، هست کننده (اسم فاعل).
موجد: بوجودآورنده، ایجادکننده، آفریننده.
بذل: عطا، کرم، بخشش، داد و دهش.
تکوین: بوجود آوردن، هستی دادن، آفریدن، احداث کردن.
تشریع: بیان کردن، و نمودار ساختن راه یا شریعت
رُوات: جمع راوی.
سَکَنات: جمع سکنه.
قَساوت: سخت شدن، سخت دل شدن، سنگدلی.
صلابت: سخت شدن، سختی، استواری، درشتی.
آنیه: (جمع آناء) ظرفها.
تنقید: مأخوذ از کلمه عربی، انتقاد، تمیز دادن عیوب و محاسن کلام، این کلمه در فارسی ساختهشده و در عربی استفاده نمیشود.
نواهی: جمع ناهیه، مؤنث ناهی، نهی کننده، بازدارنده
ذواکر: جمع ذکر
قسوه: سخت شدن، سخت دل شدن، سنگدلی.
مقمعه: چوب یا آهنی که به انسان میزنند که خوار شود. (جمع مقامع)
” از فرهنگ فارسی عمید”
پی نوشت
[۱] – سوره آل عمران آیه ۴۰- انجام می دهد آن چه را که بخواهد.
[۲] – سوره مائده آیه ۱- امر می کند به آن چه می خواهد.
[۳] – سوره انعام آیه ۹۱- وراج نهادند خدا را شایان ارجمندیش.
[۴] – سوره آل عمران آیه ۴۹- من مردگان را زنده می کنم نابینا را شفا می دهم و بیماری پیسی را شفا می دهم.
[۵] – سفینه البحار- ج، اول، صفحه ۸۵
[۶]– سوره انبیاء آیه ۶۹- گفتیم ای آتش سرد و سلامت باش بر ابراهیم.
[۷] – سوره بقره، آیه ۷۴- سخت شد دل های شما پس از آن که مانند سنگ است یا سنگین تر و همانا از سنگ ها است آن چه روان گردد از آن جوی ها و از آن هاست آن چه بشکافد پس بیرون آید از آن آب و از آن ها است آنچه فرود آید از ترس خدا.
[۸] – سوره یوسف آیه ۱۰۵- و این مردم بی خرد چه بسیار بر آیات و نشان های قدرت حق در آسمان ها و زمین می گذرند و از آن روی گردانند.
[۹] – سوره یس آیه ۴۶- و بر این مردم (غافل) هیچ یک از آیات الهی نیامد جز آن که از او به نادانی اعراض کردند.
[۱۰] – سوره رعد آیه ۳۱- و اگر کتابی به اعجاز بیان، کوه ها را به رفتار، و مردگان را به گفتار آورد و زمین را از هم بشکافد همین قرآن با عظمت است (که با وجود آن باز ایمان نیاورند)
[۱۲] – صفحه ۲۸۶ ماتیح الجنان
ای خدا عمرم را با درد و غفلت از تو فانی ساختم و جوانیم را در مستی بعد از تو فرسودم. ای خدا پس بیدار نشدم روزگاری را که مغرور کرمت بودم و به راه سخط و غضب می رفتم.
[۱۳] – سوره حج آیه ۱۸- و کافران را لباسی از آتش به قامت بریده اند.
حج آیه ۱۹- و گرز گران و عمودهای آهنین بر سر آن ها مهیا باشد.
[۱۴] – اعمال مشترکه ماه رمضان مفاتیح صفحه ۳۱۸- و از تو می طلبیم که مرا گرامی کنی بخوار کردن هر که را از خلقت بخواهی و خوارم نگردانی به گرامی کردن احدی از اولیائت.
ندای اصفهان