بسم الله الرحمن الرحیم
انسان دارای یک بعد جسمی و سه بعد روحی است. سخن فعلا در بعد جسمی انسان نیست. او از نظر بعد جسمی نیز متحرک و قابل تکامل است ولی از نظر معنوی دارای سه بعد متحرک قابل ترقی و تعالی و تکامل است.
۱- بعد فکری و اندیشه: انسان از نظر اندیشه و فکر متحرکی است عجیب و می تواند تا بی نهایت را بپیماید.
۲- بعد روانی و روحی.
۳- بعد افعالی.
پس هر انسانی از نظر ابعاد سه گانه معنوی قابل حرکت و تکامل است. ما در روایات و برنامه های اسلامی و مجموع قوانین شرعی که می نگریم چنین می یابیم که همه آنها سه قسمت است، یک قسمت درباره بعد اول قسمت دیگر درباره بعد دوم و قسمت دیگر درباره بعد سوم انسان است.
عده زیادی از آیات و روایات انسان را متوجه بعد اول می کند و او را متنبه می کند که ای انسان تو اندیشه و فکر داری، تو خرد داری، تو عقل داری، تو مابه الامتیاز بین انسان و حیوان داری، تو موجود قابل تکاملی هستی تو می توانی راه بپیمایی و اندیشه ات آنقدر قوی و متعالی شود که از فرشتگان بگذری.
این بخش از روایات ما را متوجه می کند و پس از توجه هدایت و راهنمایی مان می کند. انَّ فی خَلقِ السّماوات والاَرضِ و اختلافِ اللَّیلَ و النّهار لَایات لِاولیِ الاَباب الّذینَ یذکرون الله قیاما و قعوداً و علی جُنوبِهم وَ یَتَفَکّرون فی خَلقِ السّماواتِ وَ الاَرض (آل عمران، آیه ۱۹۰).
مردم، آسمان و زمین، همه برای کسانی که مغز و فکر و شعور دارند نشانه ها هستند که او را به طرف الله سوق می دهد و هدایت می کنند. افلا تعقلون، چرا تعقل نمی کنید؟! این قسمت که بخش عمده آیات و روایات را تشکیل می دهد ما را متوجه حرکت می کند و راهنمایی می نماید و فکر و اندیشه را تعالی و تکامل می بخشد و می گوید: یا ایّهَا الانسانُ انّکَ کادِحٌ اِلی ربِکَ کَدحا، ای انسان تو در حرکتی و داری سیر می کنی، ای قافله بشری تو داری راه می روی، کجا می روی؟ انبیا به ما نشان می دهند: انّک کادح الی ربک کدحا تو داری به سوی الله می روی تا آنجا که می فرماید: فَمُلاقیهِ، به او خواهی رسید، آیا زادی و توشه ای در این سفرت فراهم کرده ای یا نه؟
بنابراین این بخش از روایات ما را هدایت می کند و برای همه اندیشه را روشن می کند، باورهای صحیح و غیر صحیح را برای ما بیان می کند. می گوید این باور، باور انسانی است و صحیح است، این اعتقاد، اعتقاد غیر انسانی است و نادرست. این روایات برای ما یکایک باورها را روشن می کند، پس ما باید از این بخش ادله و روایات اندیشه خود را درست راه بدهیم و برویم آنجا که باید اندیشه برود.
بخش دوم از آیات و روایات برای این است که ما را متوجه اوصاف روح و روان کند. ای انسان تو دارای صفات رذیله ای، تو دارای صفات حسنه ای، باید به خود متوجه بشوی، باید خودت را بشناسی باید برگردی و در کتاب نفس مطالعه کنی. این بخش است که پیامبران آمده اند که ما را متوجه آن کنند، انسان را متوجه صفات روحی او کنند و صفات حسنه او را روشن کنند، صفات رذیله او را بیاموزند و به انسان انسانیت بدهند، او را خلیفه الله کنند.
پیامبر گرامی می فرماید: بُعِثتُ لاُتمّمَ مَکارِمَ الاَخلاق، من برای آن برانگیخته شدم که در جوامع بشری اخلاق گرامی را بیان و ایجاد کنم و مردم را در مرحله اخلاق تکامل بخشم. چه جمله عجیبی می فرماید:
اَدّبَنی ربّی اَربعینَ سَنَته ثُمّ قال انّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظیم، چهل سال مرا تأدیب کرد و در مدرسه اش تدریس فرمود و مراحل انسانیت آموخت سپس این نمره را به من داد “انّک لعلی خلق عظیم” (قلم، آیه ۴) از ابتدا این پیامبر را برای اینکه می خواهد مسئولیت مهمی به عهده اش بگذارد، از کودکی که چشم باز می کند خود را در صحرا می بیند و با بره ها و بزغاله که دیده بشود این مرد حوصله اش در تربیت این حیوان های همانند دیوانه (بره و بزغاله) چیست؟ مدتی باید پیامبر شبانی کند و بره و بزغاله تربیت کند تا راه تربیت کردن را بیاموزد پس از آن قدری بزرگتر شد، با انسان های صحرا و شبه وحشی باید سروکار داشته باشد. قدری بالاتر که آمد با انسان های بالاتر؛ پس این پیامبر است که از تربیت بره و بزغاله تا تربیت سلمان و ابوذر بر عهده او گذاشته شده است.
و اینک شما دانش پژوهان، دانشمندان، طلاب علوم دینی و دانشجویان عزیز این مسئولیت را بر عهده دارید و شما می خواهید ملتی را راهنمایی کنید. ملتی را اندیشه حقیقی و پاکیزه بدهید، صفای روح و صفای جان بدهید، پس باید خود تربیت شویم، پس باید در این مدارس انسان متخلق به اخلاق الله شویم، تَأدَّبوا بِآدابّ الله، تَخلَّقوا بِاخلاقِ الله، ای بشر آداب و اخلاق خدا را یاد بگیر. برای این پیامبر یک کلمه وَاخفِض جَناحَک لِلمؤمنین (حجر، آیه ۸۸) تواضع می آورد. صَفّا کَأنَّهم بُنیانٌ مَرصوص (صف، آیه ۴) شجاعت می آورد. رَئوفٌ رَحیمٌ عطوفت می آموزد. وَ یُطعِمونَ الطَّعام عَلی حبِّه (انسان، آیه ۸) انفاق می آموزد. یُوفونَ بِالنَّذر (انسان، آیه ۷) احسان می آموزد و وفای به عهد، این تربیت است.
بخش دوم از آیات و روایات مربوط به تربیت است که موضوع بحث ما در اینجا این بخش است. و ما یک عده از طلاب علوم دینیه دور هم جمع می شویم که قدری در خود بنگریم به خودمان نگاه کنیم به نفسمان مطالعه کنیم.
یک وقتی عرض کردم به دوستانم که بهترین کتاب و لازم ترین کتاب که باید انسان در او مطالعه کند غیر از کتاب تکوینی بزرگ عالم و غیر از کتاب تدوینی قرآن مجید، کتاب نفس است “سَنُریهُم آیاتِنا فِی الافاقِ وَ فی اَنفُسِهِم” (فصلت، آیه ۳)، در کتاب نفس مطالعه کن، خود را درست بشناس. من این شعر را هروقت می خوانم متأثر می شوم و در خود نقص می بینم:
روزها فکر من این است و به شب ها سخنم که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
او سلمان شد و مقداد، من چه شدم؟ او اباذر شد و عمار، من کجا رسیدم؟ او اویس قرن بود اما من چه صیغه ای هستم، چه خدمتی کردم؟ چه تکاملی پیدا کردم آیا چه خدمت ارزنده ای به عالم کردم؟
وَ فِی ذلِکَ فَلیَتَنافَسِ المُتَنافِسُونَ (سوره مطففین، آیه ۲۶)، دانشجویان عزیز اینجا مدرسه ی فیضیه است، مربوط به مرحوم فیض است، این رجل روحانی این رجل الهی، این انسان ببینید چه نوشته و چه کرده است، امید است ان شاءالله درسی از اسلام بیاموزیم و توجهی به معبود پیدا کنیم.
یکی از صفاتی را که می خواستم مطرح کنم، یکی از رذائل اخلاق و صفات زشت روحی انسان “رَین” است. رَین یعنی کدورت و ظلمانیت دل، مقابل صفا است. قلب آئینه ای است که گاهی جلا دارد و گاهی کدورت پیدا می کند. اگر صفا پیدا کرد، اگر جلا پیدا کرد آنقدر جلی می شود ، انوار غیبی در آن متنقش می شود، نور الهی در آن متنقش می شود، اَلعِلمُ نورٌ یَقذِفُه اللهُ فی قَلبِ مَن یَشاء (از امام صادق ع)، دانش نور است باید در دل ها بتابد، مثالی از قلب امام امت بزنم، قلب این مرد بزرگ و الهی، این مجاهد آسمانی این نعمت بزرگ که خدا به ما عنایت کرده است، روحی له الفداء می بینید گاهی سی و پنج میلیون انسان مسئله و مشکلی برایشان پیدا می شود و می مانند، یک دفعه قلب ایشان آگاه می شود، مطالبی را مطرح می کند و مسئله را حل می نماید.
از آن طرف کره زمین یک عده ای به نمایندگی پاپ وارد ایران می شوند، اعتراض که چرا اینها را گرفتید و زندانی کردید. این بزرگ مرد ناگهان سخنی می گوید مطلب را روشن می کند. آقای پاپ و غیر پاپ دلسوزهای مردم که برای گروگان گرفتن چند نفر دنیا را از سر و صدا پر کردید که این خلاف اخلاق انسانی و قوانین بشری است، این خلاف مهر و عطوفت است، پس کجا بودید آنوقت که آریامهر آن همه جنایت ها را در ایران انجام می داد؟ پس شما طرفداران تورات و انجیل کجا بودید، شما طرفداران بشر کجا بودید، شما طرفداران حقوق انسانی کجا بودید؟
این نعمتی است، العلم نور یقذفه الله فی قلب من یشاء، ای مجاهد بزرگ، ای مصداق روایات معتبر که: عُلماءُ اُمّتی اَفضَلُ مِن اَنبیاءِ بَنی اِسرائیلَ (از پیامبر اکرم ص)، ای مصداق آیه ی “رِجالٌ لا تَلهیهِم تِجارَهً و لابَیعٌ عَن ذکرِالله“ (سوره نور، آیه ۳۷)، ای مصداق آیه ی شرفیه ی “اَلامرونَ بِالمَعروف و النّاهونَ عَن المُنکَرِ و الحافِظون لِحدودِالله“ (توبه، آیه ۱۱۲)، ای امام امت، ای آفتاب ملت ما بر ما بیش از این بتاب. ای ابر رحمت ملت ما بر ما بیش از این ببار، از این سخنرانی ها بیشتر از این بفرما و ما را هدایت کن.
این دل است، جلا پیدا می کند، صفا پیدا می کند، با خدا مربوط می شود الهام می گیرد. تربیت دل کنید، تربیت قلب کنید، دانش آموزان عزیزی که از تهران تشریف آورده اید، اساتید محترم که از تهران تشریف فرما شده اید و مقدمتان را مبارک باد می گویم، ما در حوزه هایمان جمع می شویم و از همه ی کار برای ما مهم تر این است که با هم می نشینیم و سخن از اصلاح قلب می گوئیم، سخن از صفای دل می گوئیم. می گوئیم امام صادق فرمود، می گوئیم پیامبر گرامی چنین فرمود انّ الله فِی الاَرضِ انیهً اَحبّها اِلیهِ ما صَفا و رَقّ و صَلُبَ.
عجب روایتی آن پیامبر بزرگ می فرماید: خدا در زمین قصرها دارد، آئینه ها دارد، جام های جهان نما دارد، که عبارت از دل های بندگان اوست، انّ لِلّهِ فی الارضِ انیه اَحبّها اِلیه ما صفا، آن کسی که صاف باشد و پاکیزه، و از کدورت ها پاکیزه باشد و نسبت به انعکاس انوار الهی صاف اما «وَ رَقَّ» نسبت به حال ضعفا و فقرا رقیق، «وَ صَلُبَ» نسبت به حوادث محکم و غیر متأثر ، یک چنین قلبی، قلب صاف است. این مرحله ی صفای قلب است، کَلاَّ بَلْ رانَ عَلی قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ (سوره مطففین، آیه ۱۴)، گناه در دل های اینها ظلمت ایجاد کرده است.
من در ماهان تبعید بودم، شنیدم چند نفر از دوستانم می خواهند مکه مشرف شوند، نامه ای به آنها نوشتم. در ضمن نامه این جمله را گوشزد کردم گفتم رفیق محترم که عزم سفر الله داری، عزم سفر مکه ی مکرمه داری و به خانه ی محبوب می روی و از نزدیک دعا خواهی کرد این را متوجه باش، نکند مثل دیگران طوافی انجام بدهی به قدر واجب و سپس بروی در بازار مکه و مدینه و جده مشغول خرید و فروش بشوی! این ساعت در اینجا صدتومان است در ایران سیصد تومان پس باید چندتا خرید! یک وقتی ببینی وقت حرکت است برگردی سوار طیاره بشوی و برگردی و نفهمی خدا در مقابل لبیک چه گفت. وقتی گفتی لبّیک اللّهم لبّیک (در مقابلت حاضرم خدمت کنم) خدا با تو چه کرد؟ شعری برای او نوشتم که ای دوست من
گر شبی در بزمگاه دوست مهمانت کنند فکر نعمت را مکن در یاد صاحبخانه باش
اگر رفتی با خدا باش، توجه به الله، اگر این قلب رَین و کدورت پیدا کرد باید فورا پاکیزه اش کنی.
دوستان عزیز، رفقای محترم، طلاب محترم علوم دینیه، ای مسلمانان و برادران ایرانم، دل انسان گاهی اینقدر کدورت پیدا می کند در اثر گناه مانند خشت و آجر انعکاس امواج الهی در آن نمی شود. اگر گناه کردی باید دنبالش سجده کنی، اشک بریزی، متوجه شوی، پاکیزه اش کنی. امیدوارم ان شاءالله به سوی پروردگار متوجه شویم، امیدوارم ان شاءالله این وحدت ما که باید تبریک به جهانیان گفت، روح ما را صفا بدهد و جلا ببخشد. ان شاءالله حوزه علمیه با دانشگاه متحد شود و همه در مسیر الله واقع بشوند و همه متوجه روح خودشان بشوند و به صفای روح توجه کنند.
چون موضوع صحبت سمینارها، انقلاب فرهنگی است، بنده هم می خواهم دو کلمه راجع به انقلاب فرهنگی آنچه که شخصا من در این باره فکر می کنم به حضور دوستانم عرضه بدارم. آقایان اساتید دانشگاه، برادران دانشجو، یک نظری به حوزه ی علمیه بکنید، یک روش مختصری از حوزه برایتان بگویم که اگر انقلاب فرهنگی تان در این مسیر باشد مورد قبول ماست.
این آقایان طلاب وارد می شوند به قم و حوزه علمیه و مشغول تحصیل می شوند از «امثله» گرفته تا آخر «کفایه» و مدتی هم درس خارج و در مدت پنج سال، ده سال پانزده سال به تناسب استعدادشان این راه را می روند تا به آنجا برسند؛ یعنی مجتهد و آیت الله می شوند یا مفسر یا محدّث یا قاضی یا مبلغ یا مروج می شوند یا کار دیگر؛ اما این مسیر را می پیمایند. ولی نزد ما طلاب یا محصلین و معممین و روحانیت یعنی در محیط حوزه این راهی که آقایان می روند این درسی که آقایان می خوانند از اول تا آخر، این درس و این بحث و این مباحثه پیکره است، کالبد است، جسم است؛ ما برای این کالبد یک روحی قائل هستیم.
اگر چنانچه این دروس و کالبد در یک شخصی آن روح را داشته باشد هم برای درسش ارزش قائلیم و هم برای خودش. آن کالبد چه هست؟ این درس ما پیکره است. این درس ما بدن است، جسم است تا آخر حتی آنجا که آیت الله بشوی یک کالبد است، و روحی ما در این قائلیم. و آن روح اخلاص و صفا و قربت و خدائی بودن و برای خدا انجام دادن است.
ما میان خودمان رسممان این است، در جلساتمان در درسمان در بحثمان هرجا که نشسته ایم می گوییم این آقا این راه را برای الله می پیماید، یعنی این طریق توأم با تقوا است، پس این آقا ارزش دارد و این درس ارزش دارد و این شخص پرارزش است و ما او را به عنوان روحانیت می شناسیم و بر او عظمت قائلیم. حالا می خواهد طلبه باشد، حجه الاسلام باشد، آیت الله باشد، آیت الله العظمی باشد، یا بالاتر.
اما روح این تحصیل در میان ما طلاب علوم دینیه ایمان و اعتقاد و صفا و خلوص است. یعنی اگر بفهمیم یک طلبه ای این درس را که می خواند برای جنبه های غیر الهی می خواند ما او را به کلی ساقط می بینیم و برای او ارزش قائل نیستیم.
این حالا در حوزه ی علمیه است، پیکره، پیکر خدائی هم هست، مثل نماز می ماند. با این حال اگر بفهمیم که این طلبه درس می خواند که در آینده جائی را اشغال کند و زندگی دنیایی می خواهد این آقا پیش ما خیلی بی ارزش است، این آقا پیش ما خیلی ساقط است. آیا این طور هست یا نه؟ حالا من عرض می کنم.
بنده در این مدرسه در نزد یک آقایی درس می خواندم، حس کردم این آقا درس دادن و شاگرد پذیرفتنش برای یک جنبه ی حبّ نفس و حبّ ریاست است. این را کشف کردم. چند روز ناچار بودم، خوش بیان بود، به درسش رفتم. خدایم شاهد است شب خواب دیدم یک تشت پر از کره و روغن جلویم گذاشته اند می گویند این را «شمر ذی الجوشن» فرستاده که بخوری نیرو بگیری و حسین بن علی را بکشی، برای این فرستاده است! دیگر به درس او نرفتم. این خوابی است من نقل می کنم اما در واقع مطلب این است روح در تحصیل این است، طلاب هدفشان این است باید عمل قربه الی الله و خالصانه باشد، زیرا امام صادق فرمود:
“لَو جُعلتَ الدّنیا کلَّها لُقمه واحدَه وَ القَمتَها فی فَمِ مَن یعبُدَالله مخلصاً لَرَأیت اَنّی مقصرٌ فی حَقِه” اگر همه ی دنیا را در یک لقمه نان کنند و در دهان آن کس که خدا را قربه الی الله خدمت می کند بگذارند حق آن شخص را ادا نکرده اند. این راه طلبه است. حالا من جمله ای به برادران و اساتید دانشگاه و دانش آموزان و دانشجویان عرض می کنم.
شما در دانشگاه که وارد شدید، رشته حقوقی دارید رشته های دیگر مانند فیزیک، شیمی، صنعت، دامپروری، صنایع و معادن و رشته های دیگر دارید. دانشگاه ها، دانشکده ها این رشته ها را دارند. ما می خواهیم یک انقلاب حاصل بشود. انقلاب فرهنگی یک معنای اعمی است، فعلا کار ندارم، انقلاب آموزشی هم یک مسئله است، انقلاب دانشگاه را دارم می گویم؛ آقایان دانشجوها و اساتید، می خواهیم بگوییم این رشته که می خواهید بروید تا برسید به انتها، مثل ماها برسید به جائی سپس برگردید میان جامعه. شما هم این رشته ها را می خواهید طی کنید به جای برسید، سپس بروید میان جامعه؛ ما می گوئیم این رشته را که می خواهید طی کنید باید اسلامیزه بشود؛ یعنی این رشته مثل تحصیل ما باید با یک قصد قلبی و یک عمل خارجی توأم بشود.
قصد قلبی یعنی تحصیل در هر رشته را برای امتثال امر خدا و خدمت به مردم انجام دهید؛ این مربوط به قلب.
و آنچه مربوط به پیکره می شود این است که دانشگاه هر رشته ای دارد توأم با تقوا و مبرای از گناه باشد. باید دانشگاه ها مثل فیضیه که اسم شراب را اگر بشنوند متنفرند، اگر یک کسی جرأت کرد در میان قم و فیضیه گناهی انجام داد، یا مثلا یک طرز غیرمشروعی از انسان ها وارد شد جلوگیری می شود، دانشگاه باید اینجوری باشد و در رشته ها گناه، شراب، عرق، ورق و جهات دیگر نباشد، تقوی باید باشد، انجام وظایف باید باشد، نماز جماعت ها اقامه بشود. دانشگاه مثل فیضیه بشود؛ ماه رمضانش رمضان باشد و کاملا دانشگاه اسلامی باشد.
ما می گوئیم وقتی که حوزه علمیه در راه تحصیلش هدف دارد و هدف آن این است که باید پیکره ی عملش روح توحیدی داشته باشد، و روح تقوایی و مخلوط به توحید و تقوی، باید دانشگاه هم همین باشد. این معنای انقلاب دانشگاهی است، یعنی هر رشته ای را می پیمائی هدف، هدف صحیح و توأم با تقوی باشد. و این رشته است و این نحوه از درس است که فردا به درد جامعه می خورد، فردا این دکتر دلسوز جامعه می شود. این معنای انقلاب است، این تطور مطلب است.
یعنی در راه انقلاب این طرح است که ما می خواهیم دانشگاه اسلامی باشد، نه اینکه هندسه نخواند به این دلیل که هندسه اسلامی و غیر اسلامی با هم فرق دارد؛ چطور؟ ما وقتی درس های هئیت های قدیم و جدید را می خواندیم مدرس ما وقتی که درس می گوید، هئیت می گوید، حساب می گوید، هندسه می گوید فیزیک و شیمی می گوید و در هر جمله یک مسببی را وقتی مستند به سببش می کند فورا می گوید ای خدا چه قدرت داری که بواسطه ی این سبب این مسبب را ایجاد کردی.
در ضمنِ یک درس، خدا را بیشتر از هئیت به ما یاد می دارد و اگر استاد ما چنان نبود ما آن استاد را نمی پذیرفتیم باید در ضمن این درس ها حضور و فعالیت الله در جهان توضیح داده بشود.
و اما آن دیگری شیوه غربی در ضمن اینکه می خواهد درسی را بگوید ضمن اینکه فیزیک بگوید هر علتی را به معلولی می خواست مرتبط کند و هر معلولی را فورا می گوید بچه ها می بینید این مال این است، این سبب شده است، پس دیگر غیر از یک ماوراء الطبیعه است، یک موجود دیگری است که متصرف است، این کجاست؟ ما هرچه در لابراتورها مشاهده کردیم و آزمایش کردیم پیدایش نکردیم! به این ترتیب در ضمن یک درس یک بچه را غیر الهی و ضد اسلامی می کند.
ما می خواهیم دانشگاه ها برگردد. باید آن روش تدریس روحش روح اسلامی و توأم با تقوی باشد و امیدوارم ان شاءالله موفق باشید. بنده یک نکته مربوط به طرح می خواستم بگویم و آن این بود. من اتکاء به این جمله می کنم که اگر بخواهیم این طرح را پیاده کنیم یعنی دانشگاه ها و رشته ها اسلامی بشود فقط یک راه می توانیم تصور کنیم و آن این است:
هئیتی باید مرکب از یک عده ای روحانیون متخصص در اسلام و یک عده استاد دانشگاه متخصص در فنون اما اسلامی تشکیل پیدا کند، یک عده دانشجو و یک عده طلبه اینها باید بنشینند، طرح ریزی کنند و باید صبر کنند ولو دو سال دانشگاه باز نشود، یک طرح صحیح را بریزند و تصویب کنند. هم طرح زنده دنیاپسند و هم طرح زنده اسلامی. اینها باید بنشینند طرح را درست کنند و سپس دانشگاه ها باز بشود بچه های معصوم ما بروند، زیر این طرح پس از مدتی یک متخصص صد درصد مسلمان از آنجا به جامعه تحویل بشود.
پروردگارا این مدرسه، مدرسه فیضیه است (دانشجویان عزیز، طلاب محترم علوم دینیه، رابطه خودتان را با خدا محکم کنید، رابطه دل را با الله محکم کنید) آنها که در این مدرسه در صف اول با شمشیرها، با آن اراده ی آهنین حرکت کردند انَّ اللهَ یُحبُّ الّذینَ یُقاتِلونَ فی سَبیلّه صَفّاً کأنّهُم بُنیانٌ مَرصوص (سوره صف، آیه ۴).
عزیزان من اراده تان آهنین باشد، آنها این اراده آهنین را از این نمازهای نیمه شب کسب کرده اند. آنها وَ اَعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوّهٍ (انفال، آیه ۶) را با وَ بِالاَسحارِ هُم یَستَغفِرون (ذاریات، آیه ۱۸) بدست آورده بودند. دوستان محترم بِالاَسحار یَستَغفِرون باشید تا بتوانید وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّهٍ را بدست بیاورید.
بیش از این مزاحمت نمی کنم. دعایتان کنم:
خدایا: به عظمتت و به جلالت، به دوستانت و به انبیاء و به فرشتگان عزیزت و به شهدای راهت و به دل های این جوان ها، این طلاب این دانشجوها که در این مدرسه فیضیه متوجه تو هستند اللّهم انّی اسئلُکَ بحقِّ تلکَ المِناجاهِ الّتی کانَت بَینَکَ وَ بَینَ موسی بی عمران، الهی به حق این دل ها که الآن به تو متوجه اند:
پروردگارا توفیق انجام وظیفه به همه ی ما عنایت بفرما.
پروردگارا امام امت، این مرد بزرگ را این مرد آسمانی را که افتخار جهانیان و افتخار عالم اسلام است عمر طولانی عنایت بفرما.
پروردگارا دشمنان دین، شرق و غرب، ضد قرآن ها و اسلام ها را نابود بفرما.
اللّهمَ اقتُلهُم بَددا وَ احصِهِم عَدداً وَ لاتَدِع عَلی ظَهرِ الاَرضِ مِنهُم اَبدا وَ لاتَسغفِرلَهُم اَبَدا وَ لاتَدِع علی ظَهرِ الارضِ مِنهُم اَحَداً،
پروردگارا اینها را بزودی نابود بگردان.
پروردگارا توفیق تشخیص وظیفه و عمل به، عرض ادب به ساحت امام زمان، انجام آنچه که از ما می خواهی به همه ی ما عنایت بفرما.
والسلام
منبع: ندای اصفهان