تجارت پرسود، معامله با خدا

شناسه نوشته : 36425

1402/08/23

تعداد بازدید : 44

تجارت پرسود، معامله با خدا
درس های اخلاق مکتوب/ آیت الله علی مشکینی ره/ جلسه یازدهم/ تجارت پرسود، معامله با خدا

بسم الله الرحمن الرحیم

یک تجارتی و کسبی در کتب فقه می نویسند و برای آن تجارت احکامی را مرقوم می دارند. تاجری فرض می کنند و سرمایه ای، سودی و زیانی، استفاده ای و خسرانی و سپس در حکم تکلیفی و وضعی آن تجارت در کتاب فقهی صحبت می کنند که آیا تجارت حلال است یا حرام، آیا تجارت اقسام حلال و حرام دارد و اگر دارد کدام قسم حلال و کدامین حرام است؟

 

از حکم تکلیفی و وضعی بحث می کنند که تجارت صحیح کدام است و تجارت باطل کدام. و اگر انسان تجارت کرد و سرمایه داشت در این سرمایه که به تجارت وارد شده اگر ربح و سود باشد چه سودی خواهد بود؟ و چند برابر سرمایه؟

 

اینها در کتاب فقه مورد صحبت است. یک تجارت هم علمای اخلاق در کتب اخلاق بیان کرده اند و در اطراف این تجارت هم سخن ها گفته اند. تاجری فرض کرده اند و سرمایه و سودی و زیانی و احکامی برای این تجارت بیان کرده اند که این تجارت بسیار پرارزش تر و پردرآمدتر و قابل دقت تر از آن تجارت مالی است که در کتاب فقه بیان می شود.

 

در کتب اخلاق علمای روح، علمای روان و روانشناسی و کسانی که در علم روح و نفس و تزکیه و تصفیه نفس و توجه به روح و روان پیدا کردن صفات حسنه و صفات رذیله روح، اینها هم تجارتی فرض می کنند و می گویند عقل انسان تاجر است، انسان بما اَنَّه عاقل، تاجر است و این تاجر سرمایه دارد.

 

سرمایه ی عقل انسانی چیست؟

 

سرمایه ی عقل او عبارت است از نیروهای مختلف که پروردگار به این موجود عطا کرده است، نیروی فکری او سرمایه است، نیروی اندیشه ی او سرمایه اوست، نیروی شنیدن سرمایه است، نیروی باصره و دیدن سرمایه است، نیروی چشیدن سرمایه است، نیروی بدنی، حرکت، سکون، رفتن، گفتن، قلم و بدن نیروهای مختلف که در انسان است، تمام این نیروها سرمایه عقل انسان است، این سرمایه را خدا به انسان عاقل داده است که ای انسان عاقل نیروی اندیشه دادم پس این نیرو را در تجارت وارد کن، در مسیر تجارت قرار بده، نیروی گفتن، نیروی نوشتن، نیروی راه رفتن، نیروی حرکت، این نیروها را در مسیر تجارت واقع کن، اگر چنانچه انسان و قوه عاقله، این نیروها را در یک مسیر صحیح که باید در آن مسیر واقع بشود واقع کند، استفاده های شایانی خواهد برد. کسی که اندیشه ی خود را در یک مسیر صحیح الهی واقع کرده است، در خدا اندیشیده است، در موجودات الله اندیشه است، به نفع خود اندیشه است، به نفع جامعه و ملت فکر کرده و در راه تکامل جامعه فکر کرده، در راه ترقی انسان ها فکر کرده، این اندیشه را در مسیر صحیح واقع کرده و این سرمایه را در یک تجارت بسیار پرسودی قرار داده است، اینان را “رَبِحَت تِجارَتُهُم” می گوئیم که چه سود شایانی برده اند.

 

کسی که قوه باصره ی خود را پیوسته در آن مسیری که باید واقع بشود واقع کرده باشد، پیوسته در آثار قدرت خدا نگریسته است و از هر نگاهی توشه ای برداشته است و از هر نگاهی ثوابی برده است. ما رَأیتُ شَیئاً الّا و قَد رَأیتُ اللهَ قَبلهُ وَ بَعدهُ وَ مَعهِ (مخزن اللّئالی، صفحه ۷۲). علی (ع) می گوید از هر نگاه من سه نگاه استفاده می شود؛ در هر نگاهم سه عبادت کردم، به هر موجودی نگاه کردم خدا را دیدم، قبل از او و بعد از او و توأم با او. نگاه ها گاهی ثواب است و گاهی تعالی و ترقی آور است. این نیرو را وقتی انسان در یک مسیر تجارت صحیح قرار می دهد، شنیدن ها چنین است که از هر مطلبی که انسان می شنود بهترین آنها را برگزیند و قرآن می فرماید:

 

«فَبَشِّر عِبادِی الَّذینَ یَستمِعونَ القَول فَیَتَّبِعونَ اَحسَنَه» (زمر، آیه ۱۸). بنابراین این نیروی استماع در مسیر صحیح تجارتی است. مصرف کردن نیروی استماع در مسیری صحیح، و مصرف کردن نیروی قلم در مسیری صحیح و مصرف کردن قدم در مسیر الله تجارت پرسودی است.

 

این تجارتی که انجام می گیرد سودها جمع می شوند و این تجارت بسیار پراهمیت است و اسلام بر این تجارت اهمیت قائل شده است. اینکه توجه کنیم که این تجارت چه سودی برای ما می آورد و چه سودی برای ما نمی آورد؛ هر سودی که شما تصور کنید برای شما ایجاد می کند:

 

قرار دادن هر عضوی، هر نیروئی در مسیر صحیح یک اخلاق فاضله در روح شما ایجاد می کند. استعمال هر نیرو در مسیر صحیح یک اخلاق صحیح در شما بوجود می آورد. کسی که این بدن را پیوسته در نماز استعمال می کند نیروی توجه الی الله «مِعراجُ المؤمن، الصّلوهُ قُربانُ کلِّ تَقی» تقرب الی الله، صفای باطن، ارتباط با مبداء، یک صفات بزرگی را این نیرو در انسان ایجاد می کند. قرار دادن حرکت بدن در مسیر الله که پیوسته مجاهده در راه حق کند، نیروی شجاعت علوی در انسان ایجاد می کند، هر یکی از این نیروها صفاتی را، که پس از آنکه این سرمایه تمام بشود (خدا این سرمایه را محدود کرده است) از آن روز که آگاه و ممیز شدی و فهمیدی که من انسانم و دارای این نیروها هستم و می توانم این نیروها را در مسیر صحیح وارد کنم و سود ببرم از آن روز وقت استفاده شما از این سرمایه است، تا وقتی که انسان روحش از بدن بیرون برود و سرمایه تمام بشود. وقتی که انسان همه را در مسیر صحیح واقع کرد و در آخر یک انسان الهی می شود یک فرشته ای که از آسمان به زمین آمده است، متخلق به اخلاق الله شده است.

 

اَلمُتَأدَّبُ بِآدابِ اللهِ” شده است، انسان خلیفه الله شده است. نفس پاکیزه و روان پاکیزه دارد، اوصاف الهی دارد، اوصاف فرشته ای و ملکوتی دارد زیرا که از استعمال هر نیروئی صفای نفس یافته است، از استعمال هر نیروئی یک صفت فاضله ای پیدا کرده است. این انسان می شود انسانی که خدا جهان را برای او خلق کرده است.

 

خَلقتُ الأشیاءَ لِاَجلِکَ” ای بشر به بالا نگاه کن تا آنجا که به نظرت برسد، بر کهکشان ها و بر پایین پای خود نگاه کن، زمین و مافیها، بنده ی من، تمام این را به خاطر تو آفریده ام که تو انسان کمال پیدا کنی “خَلقتُ الأشیاءَ لِاَجلِکَ و خَلقتُکَ لِاَجلی” و تو را هم آفریدم برای خودم، برای اینکه بنده مقرب درگاه من باشی.

 

شنیدنت، شنیدن من باشد، چشمت عَینُ الله باشد، دستت یدالله باشد، گوشت اُذُن الله باشد، همه را از استعمال این نیروها بدست آورده ای. بنابراین ربح دنیوی از این سرمایه ی شما این است که این نفس شما یک نفس کاملی است و تکامل پیدا کرده است و در سایه ی این تکامل وقتی که چشم از این جهان فروبستی به اعلی مرتبه مقام انسانیت در عالم دیگر خواهی رسید.

 

این مجاهده است و در راه این مجاهده است که قرآن می فرماید: «وَ لاتَحسَبَنّ الّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللهِ اَمواتاً» (آل عمران، آیه ۱۶۸) و مپندارید کسانی که کشته شدند در راه خدا، مرده اند. فقط آن نیست که با شمشیر کشته شود گرچه آن هم مصداقش است، هرکس از خانه ی خودش بیرون برود برای اینکه کمال تحصیل کند در هر جا بمیرد شهید است، در هر جا بمیرد کربلای اوست، در هرجا بمیرد به مرتبه ی شهادت نائل شده است.

 

«وَ مَن یَخرُج مِن بَیتِه مُهاجراً اِلی اللهِ وَ رَسولِه ثُمّ یُدرِکُه المَوتَ فَقَد وَقَعَ اَجرُهُ عَلَی اللهِ» (نساء، آیه ۱۰۰)، آن کس که از خانه ی خود بیرون رود و هجرت بسوی الله کند در هر مسیری مرگش او را دریابد پاداش او به عهده پروردگار است. این است سود دنیوی «قرار دادن سرمایه در مسیر صحیح»، تخلق به اخلاق الهی، انسان ایده آل شدن، انسان خلیفه الله شدن و درنتیجه در آخرت بهترین مقامات را حیازت کردن، این سود بهترین سود است و این سود است که انسان را سعادتمند می کند.

 

علما درباب این سود سخن ها گفته اند؛ در روایاتی وارد شده است عربی از مقابل مسجد پیامبر بزرگ رد می شد صدای پیامبر به قرآن بلند بود، از جلوی مسجد می گذرد ناگهان می بیند قرآنی خوانده می شود، قرآن خوان چنین می خواند:

 

«اِنّ اللهَ اشتَری مِنَ المؤمِنینَ اَنفُسَهُم وَ اَموالَهُم بِاَنَّ لَهُمُ الجَنَّه یُقاتِلونَ فی سَبیلِ اللهِ فَیَقتُلونَ وَ یُقتَلونَ» (توبه، آیه ۱۱۱). این آیه ی شریفه آنچنان بر دل این انسان می تابد، نه درس خوانده، نه مدرسه رفته، نه تحصیل حوزه علمیه دیده، نه در فیضیه به مقامی رسیده است اما این یک آیه چنان در او اثر می کند ایستاد و همانجا میخکوب شد؛ گوش داد، خوب می خواند و خیلی اثر می گذارد، سعی کنید قرآن در روح شما اثر بگذارد، در نیمه شب آیاتی از قرآن بخوانید در طرف نماز صبح، پس از نماز، آیاتی از قرآن بخوانید و آنچنان بخوانید که اقبال لاهوری می گوید:

 

و نور در دلم تابش می کند و روحم اوج می گیرد و بالا می رود و از این خانه پست به یک عالم دیگر پرواز می کنم، با فرشتگان و پروردگار دست به دست هم می دهیم.

 

عرب قرآن را شنید، در وی این اثر را داشت، ایستاد و گفت:

 

کَلامُ مَن هذا؟ این کلام کیست، این سخن کیست که مثل سخن های متعارف نیست: اِنّ اللهَ اشتَری مِنَ المؤمِنینَ اَنفُسَهُم وَ اَموالَهُم بِاَنَّ لَهُمُ الجَنَّه، گفتند این کلام الله است. خدا جمله را می گوید، این را برای چه می گویند؟ بیع است، شراء است، معامله است، تجارت است، خریدار دارد فروشنده دارد، مبیع است، ثمن است، این چیست؟ چه خبر است؟

 

مرد عرب گفت این فعل ماضی است، این معامله کی واقع شده است؟ من هم شامل (مشمول) این معامله هستم یا نیستم؟ از مؤمنین خرید، مال خرید و جان خرید و قیمت ارزنده ای به آنها داد. گفت این معامله کی انجام گرفته؟ گفتند در عالم ازل؛ آنها اینجور گفتند:

 

در عالم اَلَست و در عالم ذَر (آن عالمی که روح من بدون اطلاع من در آنجا با ارواح دیگر دست رفاقت داد و در دنیا هر کاری که انجام خواهد داد آنجا پیش بینی و انتخاب کرده و سپس آمد در اینجا به اجرای آن مشغول شد) پس آن عالم قضا است و این عالم قدر است، آن عالم حکم است و این عالم اجرا است، آن عالم قانون است و این عالم پیاده کردن. یک چنین عالمی داریم “اَلَستُ بِرَبِّکِم” (اعراف، آیه ۱۷۲)، یک چنین عالمی داریم یا نه؟ من می گویم لازم نیست آنجا برویم که خدشه وارد کنیم، یک چنین عالمی به نام عالم ذَر داریم یا نه؟ بلکه در همان موقع که گوش ما شنید این آیه ی شریفه را که مردی از کوه حرا پایین می آمد و خطاب به جهانیان می کرد «رَبَّنا اِنَّنا سَمِعنا مُنادیاً یُنادی لِلایمانِ اَن آمِنوا بِرَبِّکُم» (آل عمران، آیه ۱۹۳). ای پیامبر، ای مرد چهل ساله ای که از کوه حراء با یک کودک ۱۰ساله پائین می آیی و به خودت وقت بالا رفتن می گوئی، انسان عادی بودم اما وقتی که تاج نبوت بر سرم گذاشتند و از آنجا پائین آمدم هر درختی را که از مقابلش رد می شدم حس می کردم که به من تبریک بعثت می گوید، هر علفی که از مقابلش عبور می کردم حس می کردم که برای من تبریک رسالت می گوید، از هر سنگی عبور می کردم حس می کردم مرا به رسالت می شناسد.

 

آمدم پائین “اَقَرَّ بِنُبُوَّتی” فلذا پرسیدند آیا جمادات هم نبوت تو را اقرار می کنند، آیا علف و نباتات هم به نبوتت اقرار می کنند؟ فرمود نبات و جماد هم به نبوت من اقرار کردند غیر از قلب ابی جهل که بر نبوت من اقرار نکرد. آن پیامبر از آنجا پایین می آید و فریاد می زند مردم «قُولوا لااِلهَ اِلّا اللهُ تُفلِحوا». ما که در اول جوانیمان این صدا را شنیدیم اینک هم به اجازه شما از طرف همه بگویم «رَبَّنا اِنَّنا سَمِعنا مُنادیاً یُنادی» تکرار کن همیشه این آیه را. خدا به گوش ما خورد که آن منادی ندا کرد «اَن آمِنوا بِرَبِّکِم» بیائید دل به خدا بفروشید، جان در رهش بفروشید، ای خدا این محبت ها را چرا مقداد دارد و من ندارم؟

 

جان چه باشد که فدای بدن دوست کنم                     این متاعی است که هر بی سروپائی دارد    k,v nv ngl

 

خدا ما ایمان آوردیم، تصدیق کردیم، معامله کردیم، فروختیم و خریدیم و همان جمله را می گوئیم که آن عرب روشن ضمیر گفت: گفت این معامله کی واقع شده، گفتند این معامله انجام شده است.

 

مشتری اوست و فروشنده تو، گفت از من چه خریده؟ گفتند مال، گفت دیگر چه؟ گفتند جان. گفت از من اینها را خریده؟ یک ریال و ده ریال مرا خریده، خدا مشتری است و این بدن و این قالب مرا خریده است به نام پیکر و بدن؟ این را خریده و در مقابلش در جلسه ای که صد و بیست و چهار هزار پیغمبر در آنجا می نشینند مرا در ردیف آنها قرار خواهد داد؟ معامله این است؟ پس من برده ام، استفاده کرده ام، دادم، فروختم، ای خدا، این مال چیست؟ ای وای بر من که یک عربی با شنیدن یک آیه تمام ثروتش در نظرش هیچ جلوه می کند تمام ثروت را می فروشد و جان را هم می گوید:

 

مرگ اگر مرگ است گو نزد من آی                        تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ

 

من از او جانی ستانم جاودان                             او ز من دلقی ستاند رنگ رنگ

 

این چیست؟ این قالب تهی که اگر با کمال ناز مدت ها هم خدمتش کنم آخرش ضعیف و پوسیده و زیر خاک و هیچ خواهد شد. این را از من می خرد و پروردگار در عالم آخرت مانند مقام نبوت به من می دهد. ارزش دارد.

 

آقایان عزیز، محصلین گرامی، دوستان عزیز، یک چنین معامله ای کردیم، اطلاع دارید یا ندارید؟ یا اصلا نمی فهمیم یک چنین معامله ای کرده ایم «اِشتَری مِنَ المُؤمنینَ اَنفُسَهُم» این عرب حساب کرد گفت خیلی ارزش دارد، هرچه داشتم فروختم، این جان را هم فروختم و آنچه را که او گفته بود خریدم؛ گفت: “اَنَا بِعتُ وَ اشتَرَیتُ لااُقیلُ وَ لااَستَقیلُ” بخدایش قسم نه حاضرم خودم بروم اقاله کنم بگویم نه پس بدهم و اگر بیاید به من اِقاله و خواهش کند که معامله را بهم بزنم نخواهم پذیرفت. من مغبونش کردم، چه گرفته از من و چه داده است. رفت و آن شد که یک انسان کامل باید بشود و آن شد که مؤمن کامل باید بشود.

 

این قرآن سازنده است؛ در صدر اسلام یک آیه اش یک ملتی را سلمان می کرد، اباذر می کرد و اینک این روح من است که با صد آیه اش تأثیر ندارد. خدا نمی دانم چه غذایی خوردم که چنین شدم، خدا نمی دانم چه مرضی گرفتم که این دوا در روح من اثر ندارد، این قرآن بزرگ مرا حرکت نمی دهد، مرا پاکیزه نمی کند، دوستان گرامی باید به خودمان متوجه شویم، این انسانی است، یک عرب صحرائی، چرا دور بروم، جمله ای هم از علمای خودمان بگویم، این مرحوم علامه حلّی است یک انسانی که نمی دانم در ۱۲ سالگی به مرحله ی اجتهاد رسید یا در ۱۵ سالگی اما آنچه که سرمایه داشت همه را در راه صحیح وارد کرد و تجارتی کرد از نوع «رَبِحَت تِجارَتُهُم هَل اَدُلُکُم عَلی تِجارَهٍ تُنجیکُم مِن عَذابٍ اَلیمٍ» (صف، آیه ۱۰). در قرآن یک تجارت می کند ببین این تجارت غیر از تجارت است، آنجا سود اگر باشد تومان است، پول است، سرمایه است، خوردن و خوابیدن است. این یک تجارت دیگر است، علامه حلّی شدن است، مرد الهی شدن است، این انسان بزرگ وقتی قلم بدست می گیرد می نویسد از “تَبصِرَه” گرفته تا “تَذکِرَه” یک دوره فقه می نویسد دوباره تجدید نظر می کند یک دوره دیگر فقه می نویسد، تجدید نظر می کند یک دوره دیگر می نویسد، “تذکره” دارد، “تحریر” دارد، “مختلف” دارد، “منتهی” دارد، “تبصره” دارد بعد از اینها خارج می شود در کلام می نویسد، از آن خارج می شود در رجال می نویسد، در علم می نویسد از ابتدا تا انتها وقت و نیرویش در راه هدف الهی مصرف می شود “ربحت تجارتهم” خوشا به حالت ای مرد بزرگ! از صفای روحت بر ما بتاب، از آن علاقه ی الهی ات به ما توجه کن، روح او زنده است، علامه مرگ ندارد.

 

خدا آن روحی که آنها داشتند به ما عطا کن.

 

سابقا در نجف شب های چهارشنبه می رفتند در مسجد سهله، می گویند هرکس چهل شب دنبال هم برود حضرت ولی عصر ارواحناله الفدا را می بیند. می خواهند بگویند در بعضی از محیط ها این علاقه ها و رابطه ها محکم است و باید هم باشد، باید هم رابطه ما از آنها بریده نشود و ارتباط ما قوی باشد. این یک انسان است به نام علامه حلّی، استادش کتاب قطوری را گذاشته آنجا، نگاه می کند علامه حلی می گوید این کتاب چیست؟ می گوید این کتاب در ردّ طایفه ای به نام شیعه است، جنایات شیعه، عقاید باطله ی شیعه را در آنجا نوشته است و رد کرده اند. استاد اجازه می فرمائید این را ببرم من مطالعه کنم چند روز نزد من باشد؟ گفت ابدا، پس از چند روز اصرار و ابرام یک شب کتاب را به عنوان امانت می گیرد و می آورد مطالعه می کند بلکه بتواند مقداری از آن را یادداشت کند و سپس جواب آن را بنویسد. کتاب را آورده از اول شب در را بسته مشغول است قلم بدست که این کتاب را هرقدر بتواند بنویسد، یک صفحه نوشت دو صفحه نوشت (با آن قلم که آن وقت ها بوده) سه صفحه نوشت، علامه خسته شد، مگر انسان چقدر نیرو دارد؟ ما خیلی ضعیفیم، تکبرمان را نگاه نکن، یک مقداری نوشت خسته شد، دید عربی مانند عرب های حجاز از در خانه وارد شد، سلام گفت و آمد نشست. آن حضرت اگر بیاید و صد کلام که در او اشاره بر ولایتش است بگوید می تواند کاری کند که شما نفهمید این عظمت روح اوست. روح قوی می تواند با یک انسان ملاقات کند و روح او را آنقدر تحت تأثیر قرار بدهد و نگذارد که این روح خیال کند این آقا کیست که با من صحبت می کند، اجازه ندهد تصرف در روحش بکند، او روح بزرگ است، روح قوی است مرتبط با الله است.

 

نشست آنجا گفت این چه کتابی است؟ گفت آوردم بنویسم. گفت چرا نمی نویسی؟ گفت خسته شدم. گفت پس تو دور صفحه های این کتاب خط بکش تا من بنویسم. نوشت و نوشت و علامه خوابش برد. طرف صبح بیدار شد دید کتاب تا آخرش نوشته شده، استنساخ شده، گذاشته شده آنجا و آن آقا رفته است. این که بود، این کدام وجودی بود بالای سرم پیدا شد؟ ای به به قربان جمالت ای آقا چرا ما این سعادت را نداریم، دل ما می خواهد به شما متوجه شود. آقا به قربان وجودت ما می دانیم از شاگردانت اطلاع داری، تو از سربازانت با اطلاعی.

 

این انسانی است که توانسته تمام نیرو را در راه الله مصرف کند “رَبِحَت تِجارَتُهُم” قرآن این تجارت را می گوید «هَل اَدُلُکُم عَلی تِجارَهٍ تُنجیکُم مِن عَذابٍ اَلیمٍ تُؤمِنونَ بِالله وَ رَسولِه وَ تُجاهِدونَ فی سَبیلِ اللهِ بِاَموالِکُم وَ اَنفُسِکُم» (صف، آیه ۱۰) دو مطلب تَؤمنونَ و تُجاهدونَ یعنی نیروی فکری در مسیر باور به الله و نیروی بدنی و مجاهده در مسیر الله قرار بده، این بهترین تجارت است.

 

اما خسران این تجارت این نیرو را در هر راه غیر صحیح مصرف کردی و تمام کردی همه سرمایه هایت را تلف کردی، همه در راه باطل مصرف شد، نَعوذُ بِالله از این خسران، تا دم مرگ انسان نگاه می کند می بیند همه سرمایه ها مصرف شد، هیچ سرمایه ای نیست اما چه سودی کرده؟ فلذا قرآن می گوید: «قُل اِنَّ الخاسِرینَ الّذینَ خَسِروا اَنفُسَهُم وَ اَهلیهِم یَومَ القیامَه (زمر، آیه ۱۵). پیامبر اینها خیلی صحبت از سود و زیان و تجارت و طلا و نقره دارند بگو اینها خسارت نیست، خسارت یعنی همه ی نیروهای بدن را هدر دادن و چیزی هم استفاده نکردن!

 

خدایا از تو می خواهم آن توفیقی به ما بدهی که تمام نیروهائی که به ما دادی در راه تو مصرف کنیم. امید است ان شاءالله که متوجه بشویم و نیروهایمان را در مسیر تجارت الهی به کار اندازیم. والسلام.

 

شرح بعضی از لغات:

 

بَیع= خرید و فروش.

 

مَبیع= چیزی که خریده و فروخته شده.

 

شِراء= (مصدر) خریدن، خرید و فروش.

 

ثَمَن= بهاء، قیمت چیزی.

 

عالَمِ ذَر= (ذر، واحد ذره) عالم خلقت که خداوند ابناء بشر را مانند ذرات از صُلب آدم ابوالبشر بوجود آورد.

 

“فرهنگ فارسی عمید”

منبع: پایگاه تحلیلی خبری ندای اصفهان

ترنم هدایت

سلسله جلسات تهذيبي

هِیأَت مَجازیِ زِینَبیُون

سایت مراجع تقلید