بسم الله الرحمن الرحیم.
اَلحَمدُلِلّهِ وَ الصَّوهُ وَ السَّلامُ عَلی سَیِّدِنا اَبی القاسِمِ مُحُمَّد (ص) وَ عَلی آلِه الطَّیِّبینَ الطّاهرینَ وَ اللَّعنُ الدّائِمُ عَلی اَعدائِهِم اَجمَعینَ اِلی قیامِ یَومِ الدّین.
دو صفت متقابل در انسان هست دو صفت متضاد در روح انسانی موجود است یکی صفت زشت و دیگری صفت زیباست، صفت تردد و تزلزل در دل و در قلب و شک و تردید و دو دلی مربوط به موضوعات در برابر این صفت، اطمینان دل، آرامش قلب، سکون قلب که به نام سکینه اطلاق می شود، این دو صفت با هم متقابل است راجع به هر موضوعی که شما بسنجید ولی عمده این دو صفت را درباره امور دینی و امور مذهبی می سنجند و در روایت راجع به این دو صفت در آیات شریفه راجع به این دو صفت نسبت به امور مذهبی از توحید و رساله و معاد و غیره صحبت ها شده است.
بعضی ها راجع به امور مذهبی و دینی وقتی که تصور می کنند شکی و تردیدی در دل دارند، این صفت، صفت زشتی است؛ این شک در مبداء، شک در تردید و ریب و دو دلی در معاد، تردید و شک در رسالت، تردید و شک در امامت و سائر امور اعتقادی و امور فرعی، این صفت تردید در قرآن ذکر شده است و از این صفت نکوهش شده است و انسان باید بکوشد و این صفت شک و تردید را از خود زائل کند و نفس تصمیم بگیرد، قدر پیدا کند، طمانینه پیدا کند، آرامش بیابد. صفت تردید از بدترین صفت هاست مربوط به این موضوع مثلا می بینید در آیات شریفه راجع به صفت شک می فرماید: «أَلَمْ یَأْتِکُمْ نَبَأُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ وَالَّذِینَ مِنْ بَعْدِهِمْ»، شما پیدا نمی کنید، شما نمی بینید این مطلب را، خبر و قصه های پیامبران گذشته را که آنها برای ملتشان آمدند و تبلیغ کردند در برابر آنها ملت گفتند:
«إِنَّا کَفَرْنا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ وَ إِنَّا لَفی شَکٍّ مِمَّا تَدْعُونَنا إِلَیْهِ مُریبٍ» (سوره ابراهیم، آیه ۹)
آنها در برابر دعوت پیامبر گفته اند “إِنَّا لَفی شَکٍّ مِمَّا تَدْعُونَنا إِلَیْهِ مُریبٍ“، پیامبران، کسانی که ما را دعوت می کنید، ما راجع به این مطلبی که شما آورده اید دو دلیم، ما شک داریم، ما تردید داریم، این صفت تردید در مبدأ، تردید در معاد، تردید در رسالت، تردید در سائر امور مذهبی، از صفت های خبیثه روح است، از صفت های پلید روح است و از صفت هائی است که برای انسانی نسبت به روح انسانی از رذائل اخلاق حساب می شود.
«أَ فِی اللَّهِ شَکٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» (ابراهیم، آیه ۱۰)
«وَکَذَلِکَ أَعْثَرْنَا عَلَیْهِمْ لِیَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَأَنَّ السَّاعَهَ لَا رَیْبَ فِیهَا» (کهف، آیه ۲۱)
پیامبر، ما اصحاب کهف را پس از آنکه مدت مدیدی بخواب رفتند و خواب را بر آنها مسلط کردیم پس از مدت مدیدی آنها را بیدار کردیم و مردم را به آنها متوجه کردیم، ریختند به تماشا و دیدند و فهمیدند که یک انسان و چند انسان ممکن است سیصد سال بخوابند و پس از سیصد سال بیدار شوند و ما چرا این کار را انجام دادیم، چرا این کار را کردیم و یک عده را متوجه این مطلب کردیم، اینها بفهمند که وعده الله برای عالم آخرت حق است «وَ أَنَّ السَّاعَهَ لَا رَیْبَ فِیهَا»، و روز قیامت شکی درش نیست و ما این کار را کردیم که از دل های پلید این شک را بزدائیم و از دل ها شک و تردید را ببریم.
صفت تردید در روح انسانی از صفت های پلید انسانی است نسبت به امور مذهبی در برابر این صفت، صفت متقابل این است و آن، صفت صالحه است، از صفات پسندیده است و آن آرامش دل است، سکون قلب است، انسان مطمئن بشود، دل آرام بشود و آن درباره کسی است که وقتی متوجه می شود به مبدا و معاد یقین پیدا کند و دلش آرام بشود.
«أَلا بِذِکرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ القُلُوبُ» (رعد، آیه ۲۸)، دل وقتی که خدا را یافت و پیدا کرد آرامش پیدا می کند و اطمینان، قلب انسانی و روح انسانی مانند آن مرغی که متصل با ناخن و منقار زمین را می کاود، زمین را می خراشد و مرتب در تلاش است تا به جایی برسد و آرامش پیدا کند، مانند بچه ای است که مرتب در حال حرکت است. روح انسانی نسبت به این امور پیوسته در اضطراب است تا وقتی که برسد و پیدا کند و آرامش پیدا کند.
«أَلا بِذِکرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ القُلُوبُ»، دل متوجه است ابتدا که به کجا بروم، بسوی چه بروم، گم شده من چیست و کجاست گم شده من و وقتی که رفت و پیدا کرد چنانچه در روایت داریم:
مَن طَلَبَنی وَجَدَنی وَ مَن وَجَدَنی عَرَفَنی وَ مَن عَرَفَنی اَحَبَّنی (حدیث قدسی). آن کس که مرا بجوید، آن کس که مرا بطلبد، می یابد و کسی که مرا بیابد می شناسد، و کسی که مرا شناخت به من علاقه و حبّ پیدا می کند پس بنابراین دل پیوسته در حال جستجو است تا وقتی که پیدا کند و پس از پیدا کردن آرامش و سکون است. آیه ای راجع به این موضوع دارد:
«هُوَ الَّذی أَنزَلَ السَّکینَهَ فی قُلوبِ المُؤمِنینَ لِیَزدادوا إیمانًا مَعَ إیمانِهِم» (فتح، آیه ۴).
خدا کسی است که سکینه و طمأنینه و آرامش را در دل ها نازل می کند لِیَزدادوا إیمانًا مَعَ إیمانِهِم، این طمأنینه می دانید چیست؟ طمأنیه پس از ایمان پیدا کردن، آرامش بالاتر از ایمان است. البته انسان ممکن است با یک معجزه ای یقین پیدا کند، با شنیدن یک مطلبی یقین پیدا کند، اما این یقینی که بر الله و بر معاد حاصل شده است این یقین متزلزل است و بسا می شود با یک امور مختصری هم این یقین از بین برود. باید این یقین استحکام پیدا کند، یقین مثل نوری است در دل این نور باید قوی باشد، باید استحکام پیدا کند، تکامل کند. علما تشریح می کنند این مطلب را؛ عقیده انسان، علم انسان، یقین انسان و باور انسان به مبداء و معاد مانند یک درختی است باید مرتب تربیتش کرد و سیرابش کرد تا این درخت تنومند بشود و قوی که از جا کنده نشود و تربیت کردن و سیراب کردن آن درخت باید با عمل باشد. نمازهای شما، روزه های شما، زحمات طاقت فرسای شما، جهاد شما، در راه خدا قدم برداشتن شما و این بدن را به زحمت انداختن هر یک از این ها سبب می شود که آن ایمان در دل قوی تر می شود، محکم تر می شود، راسخ تر، و پابرجاتر.
چرا مسلمین صدر اسلام آنچنان جوانان قوی و محکم بودند که در مقام شهادت جان را با کمال راحتی می باختند و می دادند و از جان و مال و همه چیز می گذشتند؛ چرا؟ زیرا که نمازهای نیمه شب آنها، دعاهای آن ها، مناجات آن ها، آن صفای باطن آن ها، آن اعمال آن ها، آن روزه های مستحب طولانی آنها که حداقل در سال سه ماه متوالی روزه می گرفتند با آن هوای حجاز با آن هوای گرم با آن غذای کم با آن وسائل زندگی خیلی کم، ماه رجب و شعبان و رمضان را مرتب روزه می گرفتند و بسا می شد جوان سال به دوازده ماه روزه بود، و فقط در سال دو روز افطار می کرد و آن روزی بود که خدا افطار را واجب کرده یعنی عید فطر و عید اضحی (روز عید قربان). این عمل نیرو می بخشد، این عمل سبب می شود فشاری بر بدن وارد شود. ریاضتی است تا وقتی که بدن لاغر بشود.
تا تن نکنی لاغر جانت نشود فربه تا جان ندهی از کف جانانه نخواهی شد
باید تن لاغر کنی تا روحت قوی بشود؛ جمله ای از علی (ع) دارد می فرماید: بدنتان را لاغر کنید به ریاضات شرعیه وا دارید تا روحتان قوی بشود.
فَجُودوا بِاَبدانِکُم فی طَریقِ اَنفُسِکُم وَ اَزواجِکُم، از این بدن کاسته کنید، این بدن را در راه تقویت روحتان به زحمت بیندازید، به ریاضات شرعیه بیندازید تا روحتان قوی بشود. بنابراین آن ایمان انسانی جائی قوی می شود و راسخ تر می شود و آرامش پیدا می کند که انسان آن ایمان را با اعمال صالحه نیرومند کرده باشد.
در دل هر مومن ایمانی که غرس می شود همان شجره طیبه ای است که قرآن می گوید ایمان شجره طیبه الهی است که در صحنه دل غرس می شود، نهال الهی در صحنه الهی غرس می شود و کاشته می شود و باید با اعمال صالحه آن را قوی و نیرومند کرد.
«…إِلَیهِ یصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یرْفَعُهُ» (فاطر، آیه ۱۰). ببینید قرآن چه می گوید؛ بسوی پروردگار کلمه طیبِ شما می رود، کلمه طیب شما اعتقادات الهی شماست، باورهای درونی شماست، کلمه طیب شما اعتقاد به مبداء شماست، اعتقاد به معاد شماست، اعتقادات دیگر شماست این کلمه طیب شماست و باید به خدا ارتباط پیدا کند و این باید بسوی خدا ارتقاء پیدا کند، بسوی خدا برود این اعتقاد و باورها، و رابطه با خدا پیدا کند تا خدا آن را بپذیرد و دنبالش می گوید:
وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یرْفَعُهُ، این کلمه طیب بالا رفتنش، موشکی که او را پرتاب می کند و بالا می رود و اوج به او می دهد عمل صالح، آن کارهای نیک شما، باید این بدن در ناراحتی بیفتد باید بدن در زحمت بیفتد، شرع، برای اینکه آن روح را قوی کنید و نیرومند کنید برای شما برنامه واجبات و محرمات تعیین کرده، هر واجبی را انجام دادن زحمت می خواهد، نفس را از هوی ها نگه داشتن زحمت می خواهد، آن زحمات را باید متحمل بشویم تا روح ما تصفیه بشود و روح ما تعالی پیدا کند و قلب ما نورانی بشود. بنازم به آن جوان ها که زحمات فوق العاده شرعی و اسلامی به خودشان می دهند، روح بالا می رود، روح، روح اویس قرن می شود، روح مقداد می شود، روح عمار می شود، روح سلمان می شود، به جایی می رسد که دیگر آرامش پیدا می کند، دنیا به هم بخورد این آدم ناراحتی ندارد. دنیا مگر چیست؟ از چه می ترسم، غیر از مرگ، بالاتر از مرگ مقامی هست؟ بیاید مرگ به سراغ من، هر آن منتظرم:
وَ لَولَا الاَجَلُ الَّذی کَتَبَ اللهُ عَلَیهِم (نهج البلاغه، خطبه همام). پروردگار اجل هایی بر اینها تعیین کرده است. مدت ها اینها در آرزوی این هستند که این قفس بشکند و آن روح به عالم بالا پرواز کند. آنها در آرزوی این مطلب هستند بنابراین این ریاضات شرعیه را انجام بدهند تا نیروی ایمان قوی تر شود تا روح قوی تر شود و تا روح ارتباط با عالم بالا پیدا کند. این اویس قرن است می آید در صحرا، در صحرا می رود تا شترها را در صحرا بچراند بعد سجده می کند، آنقدر به سجده طول می دهد تا مرغان صحرا می آیند به خیال اینکه سنگ است روی بدن او می نشینند، یک ساعت سجده می کند، دو ساعت سجده می کند، گاهی سه ساعت سجده ی این مرد طول می کشد، چه می گوید؟ من نمی دانم گاهی با خدا راز و نیاز دارد، گاهی می گوید: الهی… (از این جملات او می گوید و از علی هم یاد می گیرد.)
اِلهی اَلبَسَتنِی الخَطایا ثَوبَ مَذَلَّتی، تو هم روحت پرواز بکند، یکقدری برو بالا، از این بدن یکقدری جدا شو، از این هوی های نفسانی روحت را فارغ کن، مقداری این لباس تن را از اندام روح بکن و برو بطرف پروردگار معروض بدار.
اِلهی اَلبَسَتنِی الخَطایا ثَوبَ مَذَلَّتی وَ جَلَّلَنی التَّباعُدَ مِنکَ لِباسَ مَسکَنَتی وَ اَماتَ قَلبی عَظیمُ جِنایَتی فَاَحیهِ بِتَوبَهٍ مِنکَ یا اَمَلی وَ بُغیَتی وَ یا سُؤلی فَوَ عِزَّتِکَ ما اَجِدُ لِذُنوبی سِواکَ غافِراً (مناجات خمس عشر، مفاتیح).
پروردگارا آنقدر خطا کردم و گناه کردم که خطای من سبب شد روحم سقوط پیدا کند. ای آرزوی من، ای خدای من این روح من را که افسرده از گناه است بواسطه این توبه من زنده کن و حیات بخش و بسوی خودت متوجه کن.
بنابراین باید انسان روحش را ایمانش را آنچنان قوی کند و طمأنینه ببخشد تا آنکه از زلزله ها در دنیا خاطر جمع بشود، یعنی منحرف نشود، نه به طرف راست منحرف بشود و نه به طرف چپ، پس از بهترین صفت های دل سکون است، اطمینان دل است، آرامش دل است، عده ای آرامش دلشان به اتکاء به دنیاست، عده ای آرامش دلشان به اتکاء مال و ثروت است، به اتکاء جیش و قشون و امثال اینهاست، اما مومن آرامشش با تکیه به الله است. در مسئله ای می گویند که آقای استالین مزاج قوی داشته، دکترها آمدند، در وقتی که هفتاد یا هشتاد سال داشته است تقریبا، گفتند (همه دکترهایی که آنجا جمع شده بودند) مزاج این شخص را، بدنش را مطالعه و معاینه کردیم و گفتیم ما برای ۱۲۰ سال تو را تضمین می کنیم، مزاج تو قدرت دارد.
تا ۱۲۰ سال تضمین کردند و بیمه کردند و بعد از چند ماهی نمی دانم چند سالی، مغزش خونریزی کرد و رفت آنجایی که اعتقاد بهش ندارد، رفت پیش آن کسی که عقیده به او ندارد، رفت به حساب آن شخص و سئوال و جواب به آن شخص که عقیده نداشت. بنابراین اتکاء به غیر الله چنین است و دل در جایی رسیده به هدف که اتکاء به الله پیدا کند. از حضرت رضا سلام الله علیه روایتی است:
اِنَّ اللهَ اَیَّدَ المُومِنَ بِروحٍ یَحبُرُهُ عِندَ الطّاعَهِ وَ یَغیبُ عِندَ المَعصیَهِ نَحنُ نَزیدُ الرُّوحُ بِالطّاعَهِ وَ العَمَل.
خداوند در قلب انسان مومن گاهی ایمان را زیادتی می بخشد، می فرماید: ما طاعت می کنیم، عمل انجام می دهیم تا نیروی ایمان خودمان را تقویت کنیم و تربیت کنیم.
حال مطلبی را باید عرض کنیم اگر چنانچه تقویت روح با عمل است باید اعمال انجام دهیم تا روح و نیروی ایمان تقویت پیدا کند، حال از کجا ما بتوانیم اعمال انجام بدهیم، محرک ما برای اینکه عمل انجام بدهیم چیست؟ محرک برای ما بیاور. انسان نوعا اینجور است کسل است، میل به عمل ندارد، به عبادت میل ندارد، چه نیرویی ما را حرکت بدهد بسوی عمل؟ چه محرکی باید پیدا بشود که ما را بسوی عمل حرکت بدهد، این از کجاست؟ باید راجع به این هم فکری کرد.
می دانید تقویت روح و نیروی ایمان با این است که انسان او را با عمل تقویت ببخشد، نیرو بدهد اما اینکه این عمل را ما حرکت بدهیم به سوی عمل این راهش فکر است؛ علی (ع) می فرماید:
نَبِّه بِالفِکرِ قَلبَکَ، باید فکر کنی، باید قلبت را با تفکر، با تدبر، که من دیروز نبودم و امروز هستم و فردا نیستم از من چه می خواهند و چرا آمده ام برای چه اینجا هستم چه مطلبی از من از آمدن من مطلوب الله است؟ علی می فرماید:
با تفکر قلبت را می توانی متنبه کنی، با فکر می توانی دلت را بیدار کنی وَ جافِ عَنِ اللَّیلِ جَنبَکَ، و این سه جمله است که علی می فرماید: نَبِّه بِالفِکرِ قَلبَکَ وَ جافِ عَنِ اللَّیلِ جَنبَکَ وَ اتَّقِ اللهَ رَبَّکَ، قلبت را با فکر و تنبه و بیداری بخش، در زمینه های شب باید پهلوی تو از رختخواب نرم گاهی دور شود، با الله ات راز و نیاز کنی، بخوان دعای ابوحمزه ثمالی را ببین زین العابدین در این دعا چه می گوید با خدا، چه راز و نیازی دارد زین العابدین؛ می فرماید (این از جملات آن دعاست):
سَیِّدی عَبدُکَ بِبابِکَ اَقامَتهُ الخَصاصَهُ بَینَ یَدَیکَ یَقرَأ بابَ اِحسانِکَ بِدُعائِه.
پروردگارا بنده تو در مقابلت ایستاده است، نیازمند است، سر تا پا فقرم، خدا در همه چیز احتیاج دارم، احتیاج در بقاء، در وجودم، در درونم، در شنیدنم، در راه رفتنم، در لباسم، در نفسم، در خوراکم، در مغزم، در اندیشه ام، در تمام شئون زندگیم، در همه هدایت هایم، در همه حرکات و سکناتم، در همه، پروردگارا، من نیازمندم:
«یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ» (فاطر، آیه ۱۵).
مردم در همه چیز به الله نیازمندید؛ سَیِّدی عَبدُکَ بِبابِکَ اَقامَتهُ الخَصاصَهُ بَینَ یَدَیکَ یَقرَأ بابَ اِحسانِکَ بِدُعائِه... با دعای خودش در خانه احسانت را می کوبد بلکه در این شب ها توجهی به حالش کنی.
پروردگارا: این زین العابدین است با تو راز و نیاز می کند خدا نیمه شب است، ما هم به درگاهت آمده ایم، آخرین شب جمعه از ماه مبارک رمضان امسال است. پروردگارا: تا حال اگر بر گناهان ما قلم عفو کشیده ای و از ما راضی شده ای بر رضایتت بیفزا و اگر راضی نشده ای پروردگارا: اینک از این زمان از ما راضی و خشنود باش.
پروردگارا: ابتدا تشکر می کنم که به من اجازه دادی با تو صحبت کنم با تو خلوت کنم، وقتی که در خانه همه بسته باشد در خانه تو باز است. هر جوانی از جا برخیزد وضو بگیرد صورت بر خاک بگذارد بگوید: خدا آمده ام در خانه تو، خداوند می فرماید لبیک بنده من آمدی، آمدی می پذیرم تو را، قبولت دارم، اگر سیاهی، اگر سپیدی، اگر مردی، اگر زنی، اگر گناهکاری، اگر ثوابکاری، هرکاره باشی، حالا که به درگاه ما آمدی درگاه ما درگاه پذیرش است.
خدا می خواهم بر این دل من همیشه الهام کنی، بر این دل من که همیشه غفلت است تنبیهم کنی، الهامم کنی، در حالی که در خلوت باشم در میان مردم باشم.
پروردگارا: دل ها متوجه تو است، دلها عاشق تو است.
پروردگارا: من هم می خواهم مانند آنها که تو را شناختند و دوست شدند و علاقه پیدا کردند من هم تو را بشناسم و علاقه پیدا کنم وَلا تَطمَئِنُّ القُلوبُ اِلّا بِذِکراکَ وَ لا تَسکُنُ النُّفوسُ الّا عِندَ رُؤیاکَ. پروردگارا: دل ها وقتی متوجه تو بشود آن وقت آرامش پیدا می کند.
اَستَغفِرُکَ مِن کُلِّ لَذَّهٍ بِغَیرِ ذِکرِکَ، خدا هر لذتی در دنیا بردم که تو از آن لذت من ناراحت بودی از آن لذتم توبه می کنم.
پروردگارا: هر استراحتی در دنیا کردم که آن استراحت مورد رضایت تو نبود از آن استراحت استغفار می کنم.
خدایا هر سرور و خوشحالی بر من رخ داد که آن سرور و خوشحالی مورد غضب تو بود من از آن خوشحالی توبه می کنم.
پروردگارا: هر شغلی را انتخاب کردم که آن شغل مورد رضایت تو نبود از آن توبه می کنم.
خدا به ما دستور دادی، ای الله به ما دستور دادی اگر برده داشته باشید برده تان را در راه حق آزاد کنید زیرا که بسیار عمل خوبی است، خدا ما بردگان تو هستیم و اسیر نفس و آتشیم پروردگارا: ما را از هوای نفس آزاد بفرما.
پروردگارا: به ما دستور دادی بر ضعفا ترحم کنیم، بر بیچارگان ترحم کنیم، ما خودمان جزو ضعفا هستیم.
پروردگارا: به ما اظهار لطف کن و به ما ترحم بفرما.
منبع: ندای اصفهان
شرح بعضی از لغات:
اَضحی: از کلمه اضحیه، به معنی گوسفند قربانی است.
یَومُ الاَضحی: یوم النَّحر- روز عید قربان- روز قربان، روز دهم ذیحجه که حجاج در مکه قربانی می کنند.
غَرس: (مصدر) کاشتن، نهال کاشتن
اِرتقاء: بالا رفتن، بلند شدن
فارغ: آسوده، آرام، دست از کار کشیده
جَیش: لشکر، سپاه، (جمع: جیوش)
مُتنبّه: بیدار شده از خواب، بیدار و آگاه
تَنَبّه: (مصدر) بیدار شدن، هوشیار شدن
تردد: (مصدر) دو دل شدن
سَکینه: آرامش، وقار
طُمَأنینه: (مصدر) آرام گرفتن، آرامش، قرار و سکون
رَذائِل: (جمع) رذیله، فرومایگی، پستی
(از فرهنگ فارسی عمید)
انتهای پیام/