نفاق در اصول، نفاق در فروع

شناسه نوشته : 36733

1402/10/03

تعداد بازدید : 26

نفاق در اصول، نفاق در فروع
درس اخلاق مکتوب/آیت الله علی مشکینی/ جلسه هفدهم: نفاق در اصول، نفاق در فروع

بسم الله الرحمن الرحیم. حمد و سپاس خدای عظیم را که عقول و افکار بشر را برای شناخت ذاتش مستعد کرد و راه شناخت وجود و اوصافش را برای آفریده ها روشن نمود. همه جهان هستی را ادله و براهین آفاقی قرار داد که طالبان راهش به وسیله این ادله او را بیابند. در داخل هر کشور بدن هر انسانی نشانه های فراوان ایجاد فرمود که به وسیله این نشانه ها و آیات داخلی او را دریابد. پس ما را از دو جاده بزرگ به ذاتش هدایت فرمود و در آیه مربوطه چنین گفت: سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَفِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ… (سوره فصلت، آیه ۵۴). ما نشانه های هستی خود و وجودمان را و علامات قدرت و عظمت و علم خود را در کران تا کران جهان قرار دادیم و در داخل نفوس و روان های بشری نهادیم تا بیابند و مرا پیدا کنند، کُنتُ کَنزاً مَخفیّاً فَاَحبَبتُ اَن اُعرَف. گنجی بودم نهان و پنهان، موجودی غیر از من نبود، اراده و مشیتم بر این قرار گرفت که ظهور پیدا کنم و عقول و افکاری باشد که به من پی ببرند. روی این انگیزه جهانیان خردمند و اهل عقل را آفریدم که به من پی ببرند و مرا بشناسند و پس از شناختن و پی بردن، در برابر فرامین من سر فرود آورند. وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ… (الذاریات، آیه ۵۶)، یعنی خضوع در برابر من کنند.

 

درود و سپاس و حمد او را که ما را ایجاد کرد و این راهنمائی ها را در حق ما انجام داد و ما را از این دو طریق و جاده عقلی به خودش رهنمون شد و به این هم قناعت نکرد و ادله و براهین عقلیه را به وسیله ادله نقلیه تأیید و تاکید فرمود. پیامبران را به سوی قافله انسانی گسیل داشت و مردم را به وسیله آنان و کتاب های آسمانی یعنی به وسیله ادله نقلیه و آیات تشریعی به خودش هدایت فرمود؛ این هم راه تشریع، پس جاده تکوین و تشریع هر دو بشر را به او می رساند.

 

پیامبران متواترا از او حکایت کردند و همه با یک زبان و از یک جهت به او اشاره کردند و از او خبر دادند. پس ما به توحید ذاتی قائلیم چه آنکه اگر غیر از او موجودی در این جهان پهناور تصرف داشت از ناحیه او هم پیکی، پیغامی، بشری، فرشته ای به سوی ما می آمد. پس اینک سپاس او را که به ما خِرَد داد تا بفهمیم و راه های تکوین و تشریع را درک کنیم و سپاس فراوان به روان رابطه های ما با او. (و چه نعمت های بزرگی) به روان رابطه های ما و خدای ما و آن پیامبران هستند که اگر ما به همه آنها معتقد نشویم و حتی یک فردشان را انکار کنیم این انکار مساوی کفر خواهد بود.

 

پس درود فراوان به کسانی که پس از رابطه های بین الله و مخلوق در جانشینی آنها پیوسته کوشا و خلیفه آنان بودند (رهبران معصوم ما) و سپس درود فراوان به روان انسان هائی که از جان خود در طریق خدایشان گذشتند و خود را به عالم ازلیت و ابدیت و خانه الله رساندند. انسان این ذره بی مقدار به وسیله شهادت بزرگ شد و این قطره انسان که از دریای پهناور ابدیت به این جهان در کوزه کوچکی همانند بدن آمده بود کوزه را شکست، دوباره به جهان ابدیت پیوست، آری،

 

راضی چو یکی قطره که از بحر جدا شد                               آمد به سبو باز بشد جانب دریا

 

و درود فراوان به همه شهیدان.

 

جمله ای از علی (ع) به حضور رفقا معنا کنم: در حکمت ۲۶۸ از کلمات قصار آخر نهج البلاغه چنین می فرماید: اَللّهُمَّ اِنّی اَعوذُ بِکَ مِن اَن تُحَسِّنَ فی لامِعَهِ العُیونِ عَلا نِیَّتی وَ تُقَبِّحَ فیما اُبطِنُ لَکَ سَریرَتی.

 

خدایا به تو پناه می برم از این صفت زشت که من در منظر عموم زیبا نشان داده شوم ولی باطنم در نزد تو و فرشتگان پست و زشت و نازیبا باشد. پناه می برم از این مرض روحی، پناه می برم از این خباثت باطن که ظاهرم مطابق واقع نباشد چه آنکه انسان را ظاهری است عَلَن و باطنی است محفوظ و مخفی، ظاهر انسان گفتار انسان و نوشتار و کردار انسان است، باطن انسان اندیشه های مغز اوست و صفت های روان اوست. اگر ظاهر این گفتار، کردار و نوشتار از باطنِ درست حکایت کند این انسان صادق است، گفتارش آنچه را نشان می دهد (همانند آینه- که با چیزی مواجه است) درست نشان می دهد و مو به مو بیان می کند. و کردارش صفات روحی او را بیان می کند.

 

کردار و گفتار و نوشتار بسیار زیبا، و روح و اندیشه و مغز بسیار زیبا، این انسان متأدب به آداب الله است و فردی است متخلق به اخلاق الهی. و ای کاش ما هم این مقام، را پیدا می کردیم.

 

انسان های دنیا بکوشیم که انسان شویم و به خدائیش سوگند شما را برای این آوردند در این جهان که انسان شوید و اگر راه دیگری را انتخاب کنید زیانکار شده اید.

 

قُلْ إِنَّ الْخاسِرینَ الَّذینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ… (سوره زمر، آیه ۱۵) پیامبر به اینان که یک چشم دارند و واحِدُ العَین اند دنیا را می بینند و آخرت را نمی بینند، به اینها بگو که ضرر آن نیست که شما می پندارید (خروسم از بین رفت، پولم تمام شد، سرمایه ام از بین رفت و تلف شد. خسارت مالی بر من وارد شد) بیا ای انسان و بشر من به تو بگویم که خسارت چیست؛ خسارت آن است که روحت را ببازی و روحت را تلف کنی. و انسان کاملی باید بشوی که جایگاهت توأم با پیغمبران باشد در بهشت عدن یک طرفت عیسی بنشیند و طرف دیگرت موسی بنشیند و مومنان باید در چنین مجلسی باشید.

 

ناگهان چشم باز کردی و دیدی در حفره ای از جهنم یک طرفت فرعون است و طرف دیگرت نمرود، ای وای بر تو انسان بی محتوایی که راهت را گم کردی! ای وای بر تو انسان بی محتوایی که نفهمیدی چرا آمده ای و چه از تو می خواهند و انسان و این نحوه تنزل، عجبا، خلیفه الله و این درجه سقوط، عجبا، آری خدا از ما تعجب می کند. ما لَکُمْ لا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقاراً، وَ قَدْ خَلَقَکُمْ أَطْواراً… (سوره نوح، آیه ۱۳ و ۱۴).

 

بندگان من شما همان هایی هستید که از اسپرم ها و اوول ها جوان و نیرومند و فکور شدید. خَلَقناکُم مِن ضَعفِ… ما لَکُمْ لا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقاراً. تو نمی دانی که از حالی تو را به چه حالی رساندم. تو آن هستی که از جا برنمی خاستی و قدرت راه رفتن و ایستادن نداشتی اینک که تو را به اینجا رساندم حاضر نیستی در پیشگاه من خضوع کنی ما لَکُمْ لا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقاراً. چرا برای گفتار من ارزشی قائل نیستی ای بشر، من این همه پیامبر فرستادم این همه کتاب آسمانی؛ نامه نوشتم، ای انسان اگر رفیقت برای تو نامه بنویسد و سپس گلایه کند چرا جواب ندادی محکومی زیرا قرآن می فرماید:

 

وَ إِذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّهٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها… (نساء، آیه ۸۶).

 

اگر کسی تحیت داد، نامه نوشت، سلام داد، صبحکم الله و مساکم الله گفت بر تو لازم است که حتما جواب بدهی. من پیامبر فرستادم نامه فرستادم کتاب آسمانی به تو دادم که از جا برخیزی لبیک گویان کتابم را بدستت بگیری و عمل کنی کجا رفتی؛ فَاَینَ تُؤفَکُون وَ اَنّی تُصرَفُون.

 

ای کاش مقداری چشممان باز بود در مقابل این کتاب بزرگ الهی و وعده های او را به رأی العین و با دید باطنمان می دیدیم و وعیدهای او را با چشم باطنمان می دیدیم، آنوقت می فهمیدیم که در مقابل وعده های او آن چنان عاشقیم که سر از پا نمی شناسیم و ما نیستیم، او اویس قرن بود، جوان ها به شما می گویم و او اویس قرن بود که آنقدر عاشق و فریفته ذات خدا بود، او نمی فهمید من انسانم باید غذا بخورم و لباس بپوشم، اینها اسارت است، او از قید اسارت رها شده بود؛

 

آن زمینی آسمانی گشته بود                            آن اویس از راز فانی گشته بود

 

اینک همه ما باید در عصر خود اویس قرن شویم. ای ایرانی ها ای شاگردان مکتب تشیع و قرآن، ما موظفیم همه چون اویس باشیم. سلمان و اباذر باشیم. امید است ان شاءالله دل های ما چشم باز کند و این جهان و خالقش را درست ببیند.

 

اَلاِنسانُ مُرَکَّبٌ مِن جِسمٍ وَ بَدَنِ وَ ظاهِرِ وَ عَلَنِ وَ باطِنٍ وَ روحٍ… انسانی حکایت می کند ظاهرش از باطنش اگر درست حکایت کند. این انسان صادق است، صادق القول، صادق الکتاب است و صادق الفعل. صدق در سه مرحله در این انسان پیدا می شود و چون صدق سه مرحله ای است یَکتَبُ مِنَ الصِّدیق صدیق می شود. اما گاهی این حکایت ها مخالف در می آید. گفتار و کردار و نوشتار حکایت می کند که مغز درست است و زیبا و روح درست و سالم است اما در واقع مغز انحراف دارد و روح خباثت دارد، اینک موجودی است به نام منافق و زشت ترین صفت در انسان نفاق است و بدترین انسان ها، انسان منافق چه آنکه پیامبر گرامی فرمود علی جان:

 

اِنّی لا اَخافُ عَلی اُمَّتی مُؤمِناً وَ لا مُشرِکاً… (نهج البلاغه)، من بر جامعه امتم از مومن نمی ترسم زیرا که مومن پناه مومن و پناه جامعه است و از مشرکان و آنها که علنا ضد الله هم باشند بر امتم نمی ترسم زیرا که آنها دشمن رویاروی هستند و جامعه من و امت من با آنان به نبرد و رزم برمی خیزد و نابودشان می کند؛ آنچه که دل پیغمبر از آن لرزان است منافق می باشد.

 

علی من می ترسم وَ لکِنّی اَخافُ عَلَیکُم کُلَّ مُنافِقِ الجَنانِ عالِمِ اللّسانِ یَقولُ ما تَعرفُونَ وَ یَفعَلُ ما تُنکِرون.

 

چه عباراتی، زبان وقتی که صحبت می کند و می گوید و قلم وقتی که می نویسد ایمان و تقوا از زبانش می بارد علم و کمال از قلمش می بارد، اما اگر باطن را ببینی جهنمی است سوزان، ددی است در لباس انسان، حیوانی است در قالب بشر. و من از چنین افرادی برای امتم می ترسم زیرا که باطل به لباس حق پوشیده شود ضررش بیش از باطلی است که عریان در مَرآی و منظر مردم قرار گیرد.

 

و این نفاق چندین مرحله دارد: نفاق در اصول، نفاق در فروع با مراحلش، اگر گفتار و کردار و نوشتار حکایت از اعتقادات سالم کند از ایمان به مبداء و معاد حکایت کند از ایمان و محبت الله حکایت کند اما مغز این اعتقاد را ندارد، این انسان منافق در اصول است، و این منافق است که آیات زیاد درباره اش هست و این منافق جایش در جهنم چندین درجه پائین تر از مشرک صریح است. چه آنکه قرآن می فرماید: إِنَّ الْمُنافِقینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ…. (نساء، آیه ۱۴۵)

 

منافقان در آن درجه پائین تر، در آن درکات بسیار پائین جهنم هستند. امید است ان شاءالله نفاق در اصول نداشته باشیم. نفاق در فروع یعنی ظاهر انسان نشان می دهد که مواظب عمل است، درستکار است، خیانتی ندارد، جنایتی ندارد اما در واقع چنین نیست، این هم گونه ای و درجه ای از نفاق است و این هم منافق است که پیامبر گرامی فرمود: مَن کانَ ظاهِرُهُ اَرجَحُ مِن باطِنِه فَهُوَ مُنافِق.

 

اگر کسی ظاهرش یک درجه بهتر از باطنش باشد به همان یک درجه منافق است؛ چرا ظاهرت بهتر نشان بدهد و باطنت مثل آن نباشد؟ من متوقعم تو عکس این باشی، تو از آن انسان هائی که علی در آرزوی دیدار و صحبت اوست. از آن ها باش که می گوید به حسب ظاهر که نگاه می کنی یک انسان متعارف است می رود، می نشیند و می گوید و حرف می زند اما او در پیش خدا یک انسان عظیم الشأنی است که ملکوت آسمان و فرشتگان آسمانی در آرزوی شنیدن صدای او و دیدار او هستند. تو آن چنان باش، باطنت بالاتر از ظاهرت باشد، ایمانت قوی، نیروی ایمانت تابناک باشد. تو فردی باش نه یک فرد متعارف، تو کارخانه انسان سازی باش و اینک کشور ما به چنین کارخانه هائی نیاز شدید دارد. از کرانه های کشور نامه های مختلف به ما می نویسند:

 

آقا در فلان جا یک محیطی است و مدرسه ای است و دبستانی و دبیرستانی بچه های معصوم مردم در مقابل افکار توطئه گران قرار دارند مغز اینها را از اسلام منحرف می کنند، حوزه علمیه، دولت جمهوری اسلامی کجائید بیائید و ما را دریابید که در این صحرای پهناور این کشور کسی به حال ما رسیدگی نمی کند!

 

هر یک از شما کارخانه انسان سازی باشید بروید انسانی را زنده کنید و روح ببخشید. اینجا روح پیدا کنید، عیسی (ع) باشید، موسی (ع) باشید که وقتی به محیط فرعونیان رسیدید بچه های معصوم را با روح عیسوی حیات بخشید و شما عیسی هستید و با گفتن و بیانات و منطق رسای اسلام فرعون ها را به زمین بزنید و سرنگون کنید، موسی باشید، ید بیضاء شما قرآن است، موسی باشید عصای اژدهای شما منطق و بیان است.

 

شاگردان برجسته امام صادق مثل زراره، محمد بن مسلم، ابان بن ثعلب و امثال اینها دور شمع وجود امام صادق (ع) نشسته اند، پیرمردها، متوسط ها همه نشسته اند، ناگهان جوانی که سنش از همه کمتر بود وارد شد. حضرت برخاست، ای هشام بفرما اینجا. آقا من همین جا می نشینم، نه شما بیائید بالا. او را از همه آنها بالاتر می نشاند. در روح اینها کسالتی پیدا می شود از اینکه امام صادق یک جوان تازه به سن بلوغ رسیده ای را بر همه فحول و و شاگردان ممتازش برتری داد.

 

حضرت فرمود ناراحت نباشید این آقای هشام است، وقتی می شنود که در فلان نقطه شهر کسی علیه امامت سمپاشی کرده است و علیه امام مطلبی گفته است پای پیاده از این صحرای پهناور فرسنگ ها راه می رود و می نشیند پای درس یک عالم به اصطلاح مبرز و محقق و دانشمند، همه جمع شده اند و او هم دارد صحبت می کند یکدفعه یک جوان از گوشه ای بلند می شود آقای عمرو بن عبید (این همان عمرو بن عبید است که وقتی به دیدن خلیفه می آید و خلیفه را موعظه می کند و می رود خلیفه از او تعریف می کند، می گوید کُلُّنا یَمشی رُوَید کُلُّنا یَطلُبُ صَید غَیرُ عَمرو بنِ عُبَید. همه ما آهسته می رویم جز او و همه ما از این جهان شکاری به نفع هوی ها می طلبیم غیر از این مرد، این همان عمرو بن عبید است) وقتی که آن جوان بلند می شود می گوید سئوال دارم. سئوال می کند او جواب می دهد، روایت طولانی آن در اصول کافی هست. تا آنجا که عمرو بن عبید عالم محقق می ماند و نمی تواند جواب بگوید، فکری می کند و می گوید من معتقدم تو هشام بن حکم هستی! آری این انسان باید برای خدا قدم بردارد و راه برود، و زندگی کند و حیات داشته باشد. قُلْ إِنَّ صَلاتی… چه آیه ای که بنویسیم و همیشه همراه داشته باشیم. قُلْ إِنَّ صَلاتی وَ نُسُکی وَ مَحْیایَ وَ مَماتی لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ… (سوره انعام، آیه ۱۶۲)

 

من که فرصت از دستم رفت، مزاجم اقتضا نمی کند لااقل یک نفر را بکشم و کشته شوم، وه چه سعادتی به دست شماست که در جبهه ها و عاشورای امروز با یزیدیان می جنگید خوشا به حالتان، اما می خواهم بگویم کاری نکرده اید. این جان ما مگر چیست؟ هنوز نرسیدید به آن منطق که یاران حسین داشتند: “ای حسین مرا هفتاد مرتبه بکشند و زنده بشوم و باز در راهت جان بدهم کاری نکرده ام” در راه خدا کاری نکرده ایم و در رکعت نماز و روزه و درس و امثال اینها انجام وظیفه ای نیست. انسان باید بالاتر از این راه برود، همتتان را والا کنید، همتتان والاتر از اینها باشد.

 

ای خدای من می خواهم یک انسان والا و بالائی باشم نه فقط مانند یک شناوری که خودم را از آب در آورم و غرق نشوم، من می خواهم دست دراز کنم و جهان را از این غرقاب کفر و فساد بیرون بکشم و مستضعفان جهان را نجات بخشم و مستکبران جهان را نابود کنم. همتت بالا و والا باشد. ما برای این مرام و منظور بدنیا آمده ایم که انسان های انسان ساز باشیم. منطقتان این باشد، وضعتان این باشد، اگر یک ساعت کسی با شما بنشیند و سخن بگوید و او سخنتان را بشنود تا ابد زنده شود، ما چنین اساتیدی گاهگاهی می دیدیم. انسان باشید و این جهان شما را انسان کند طوری که اگر یک ساعت کسی با شما بنشیند انسان شود. من این توقع را از شما دارم که حافظ می گوید

 

به عمری یک نفس با ما چو بنشینند برخیزند           نهال شوق اندر دل چو برخیزند بنشانند

 

ما چنین انسان هائی هستیم که هر انسانی یک ساعت با ما رفاقت کند او دیگر زندگی و قیام ابدی پیدا کند و چون از نزد ما رفت در صحنه قلبش نهال شجره ایمان آن چنان برومند می شود که دیگر زوال ندارد. ای انسان “مالَکُم لاتَرجُون لِلّهِ وَقاراً“.

 

نفاق مراحلی دارد اگر جسارت نباشد من اینجا خودم، خودم را عرض می کنم، کاری به شما هم ندارم، من می گویم گاهی همین نماز ما هم نفاق است! چرا؟ شما وقتی که در صف جماعت ایستاده اید یا تنها ایستاده اید مشغول نماز هستید، از راه دور وقتی نگاه به شما می کنند می گویند این انسان رابطه با خدا دارد، دارد با خدا حرف می زند گاهی خدا را به نحو غیبت یاد می کند یعنی گویا هنوز به او نرسیده است: اَلحَمدُلِلّهِ رَبِّ العالَمینَ الرَّحمنِ الرَّحیمِ مالِکِ یَومِ الدّین بعد از یک چند جمله ای به او می رسد وصل حاصل می شود نزدیک می شود شروع به سخن و خطاب می کند، اینک به حضورت آمده ام و عبادتت می کنم، استعانت می جویم، دعا می کنم، بعد سر فرو می برد، سر خم می کند، دیگران می گویند این انسان دارد با خدا سخن می گوید، روحش اینجا نیست و این همان انسان است که پیامبر فرمود: اَلصَّلوه مِعراجُ المُؤمِن…

 

اما در باطن آقا فکرش در باغ و راغ است، با رفیق است، با اسکناس است، با کوچه است، با کتاب است، با غذا است، با ازدواج است، با طلاق است، با خانه است. کجائی؟ ای منافق تو باطنت غیر از ظاهرت است. این چه نمازی است تو خواندی؟ این همان عمل است که حسین بن علی در عرفات وقتی که می ایستد در مقابل خدا و با او راز و نیاز می کند یکی از جملاتش هم وضع حال من و شما است. اِلهی مَن کانَت مَحاسِنُهُ مَساوی فَکَیفَ لاتَکونُ مَساویه بِمَساوی.

 

خدا من گاهی عبادتم گناه است پس چگونه گناهم گناه نباشد، این نماز نیست. این یک نمونه نفاق است. نمی گویم کافر شدی اما این نفاق است که دیگران می گویند فلانی با خدا راز و نیاز می کند ولی تو در فلان جا خرما می خوری؛ این درست نیست. مثالی برای برخی از دوستانم زدم توجه پیدا کنند یک نواری درست کنند که آنچه در دل انسان خلجان پیدا می کند در نوار منعکس می شود. این نوار را بگذارند جلوی شما جلوی من وقتی که الله اکبر می گوئید تا وقتی که السلامُ علیکم می گوئید، یعنی یعنی از آن عالم بالا برگشتی و دوباره انسان ها را دیدی و به آنها سلام می کنی و السلامُ علیکم و رحمهُ الله و برکاته که من از یک عالم دیگر آمدم، این نوار را بیاورند بگذارند که نماز شما را مجسم کند آنوقت می فهمید که از یک طرف صدای الحمدلله رب العالمین الرّحمن الرّحیم، از یک طرف دیگر چه گفتی، نشستی، بلند شدی، حرف می زنی چه می کنی، این نوارها بگوید تا از نماز خودت خجالت بکشی، از عمل خودت خجالت بکشی و دیگر نگوئی من خدا را عبادت می کنم و استغفار از عبادتت بکنی؛

 

عابدان از گناه توبه کنند                      عارفان از عبادت استغفار

 

الهی ما را از چنین نعمت بزرگ محبتت که به دوستان ارزانی داشتی برخوردار کن. اَللّهُمَّ اِنّی اَسئَلُکَ حُبَّکَ وَ حُبَّ مَن یُحِبُّکَ وَ حُبَّ کُلِّ عَمَلِ یوصِلُنی اِلی قُربِک.

 

خدا محبت خودت و محبت کسانی که دوستشان داری و محبت آن برنامه ها و عمل ها را در ذهن من قرار بده که سه محبت پیدا کنم. این جمله را گاهی من به دوستانم گفته ام و می گویم؛ عاشقی با معشوقه وعده ملاقات داد، عاشق عرض ارادت به معشوقه کرد که من آرزوی لقای تو را دارم، چند دقیقه ای با تو بنشینم و با تو سخن بگویم و روحم پرواز کند. گفت در فلان کوچه در فلان خیابان، در فلان وقت مقابل فلان مغازه که درش بسته است حاضر باش، من آنجا می آیم. عاشق رفت آنجا، رفت جائی بود خلوت و این هم پیاده رفته و خسته چند دقیقه ای، نیامد آن معشوقه، خوابش ربود، معشوقه آمد مقداری تخمه و پسته در دامنش ریخت و رفت. این بیدار شد دید مطلب از این قرار است. گفت فهمیدم، می گوئی تو بچه ای برو مدتی تخمه بشکن و زندگی کن که حوصله آن را نداری که بیدار بمانی تا رخ یار ببینی، تو حوصله آن را نداری که به خودت زحمات را هموار کنی تا وجود امام زمان و عشق به او در دلت پیدا شود و در آرزویش باشی، چه رسد به اینکه روزی در جائی ببینی و ملاقاتش کنی.

 

یا کِراماً صَبرُنا عَنکُم مُحال                  اِنَّ حالی مِن جَفاکُم شَرُّ حال

 

آقا یک دفعه هم رخ به ما بنما. آقا به مادرت زهرا (ع) سوگند همه ما ارادت به تو داریم. اگر گنهکاریم، اگر بد هستیم گاهی فرزند هم بد می کند ولی تو آقائی یابن الزهرا، ما به تو ارادت داریم به نام تو زندگی می کنیم، به نام تو قیام و قعود داریم. آقا خاصه در امروز که کشتی کشور ما سخت در تلاطم است و ما نیازمان به مهر و محبت تو بیش از همه وقت است، آقا از تو تشکر داریم که این نعمت بزرگ و این رهبر عظیم الشأن به ما ارزانی شد و چه نعمت بزرگی، ای امام زمان ما این را بجای تو می بینیم و در راه تو می بینیم و عاشقانه در برابرت خضوع می کنیم که خودت این جملات را به ما یاد داده ای. این دعاهای روز و شب که برای ملاقات حضرت است بخوانید.

 

اَللّهُمَّ اِن حالَ بَینی وَ بَینه المَوتُ الَّذی جَعَلتَهُ عَلی عِبادِکَ حَتماً مَقضیّاً فَاَخرِجنی مِن قَبری مُؤتَزِراً کَفَنی شاهِراً سَیفی مُجَرِّداً قَناتی مُلَبّیاً دَعوَهَ الدّاعی فی الحاضِرِ وَ البادی… (دعای عهد)

 

خدا اگر حکم تسبیق روح از بدنش جدا کنی، اگر فرمانت درباره من این است که قبل از ظهورش من باید بروم، خواهش می کنم آن روز که قدم به منصه ظهور گذاشت دوباره این جان مرا برگردانی و با این بدن توأم کنی از جا برخیزم شمشیر بدست بگیرم و دنبالش بیافتم و طاغوت ها را بشکنم و مستکبران را نابود کنم.

 

پروردگارا: چنین آرزوئی داریم. معذرت از دوستان می طلبم امروز روز وفات امام سجاد زین العابدین است و بسیار بجا بود که تمام سخنم در اطراف شمع وجود این انسان الهی محبوس در زمین باشد که یک عمر زیر خفقان شدید زندگی کرد تا آنجا که قدرت حرف زدن نداشت. همه هدف های خود را در میان بستر و لباس دعا به جهانیان عرضه داشت و رفت. از همین جا عرض ادب کردیم امید است ان شاءالله بپذیرند. دعا می کنم و آمین بگوئید.

 

پروردگارا: بحق اسماء عظامت، پروردگارا: بحق آن نام ها که اگر با آن نام ها قسمت دادند می پذیری،

 

پروردگارا: بحق این جمله که من معتقدم این جمله خیلی اثر دارد، اِلهی بِحَقِّ فاطِمَه وَ اَبیها وَ بَعلِها وَ بَنیها وَ شیعَتِها وَ مَوالیها

 

خدا به حق زهرا و پدرش، به حق زهرا و همسرش، به حق زهرا و پسر و فرزندانش، به حق زهرا و شیعیان و دوستانش این جمله خیلی ارزنده است و من مطمئن هستم از چنین ارواح پاک و صافی این چنین دعا بعرش الهی برود، خدا هم برای ما لبیک لبیک خواهد گفت:

 

لَبَّیکَ لَبَیکَ اَنتَ مَولاهُ وَ کُلُّ ما قُلتُ قَد سَمِعناهُ صَوتُکَ تَشتاقُهُ مَلئِکَتی وَ ذَنبِکَ الیَوم قَد غَفَرناهُ.

 

لبیک بنده من عرش من فرشته من به صدای تو به ندای تو به ناله تو، شائق و آرزومند است. من از گناهانت می گذرم و دعاهایت را اجابت می کنم.

 

پروردگارا: به حق اهل بیت عصمت دل های ما به نور علم و ایمان و قرآن روشن و منور بفرما. بحق محمد و اهل بیت عمر امام امت ما را و این نعمت عظیم را که به ما ارزانی کرده ای طولانی بفرما. به حق محمد (ص) و اهل بیت در این جنگی که بر ما تحمیل شده است و اگر ان شاءالله پیروز شویم نتایج بسیار مهم و زنده کننده و ارزنده ای با اینکه شهدائی داده ایم برای کشور ما خواهد داشت، بزودی در این جنگ ما را بر کفار پیروز گردان.

 

پروردگارا: آنها که با ما علنا می جنگند و آنها که پشت و پناهشان هستند و با همدیگرند، اسلحه می دهند، توطئه می کنند، راهنمائی می کنند، کمکشان می کنند، همدستشان هستند بزودی تمام آنها را بخاک مذلت بنشان.

 

پروردگارا: شیطان های داخلی را بر نفس ما و شیطان های خارجی را بر کشور ما مسلط نگردان.

 

خدا: آن بندگانت که تو را سجده نمی کنند بر این بندگانت که تو را سجده می کنند مسلط مگردان.

 

حوائج شرعی همه برادران و خواهران دینی ما را در هر کجا هستند بر آورده بگردان.

 

سلام های خالصانه ما بوجود اقدس امام زمان برسان.

 

والسلام

 

 شرح بعضی از لغات:

 

اَدله: جمع دلیل

 

بَراهین: جمع برهان

 

آفاق: کرانه های آسمان (جمع افق)

 

نُفوس: جمع نفس

 

مشیت: اراده و خواست خداوند

 

تکوین: بوجود آوردن، هستی دادن، آفریدن

 

تشریع: بیان کردن و نمودار ساختن راه یا شریعت

 

خباثت: جمع خبیثه (خبیثه: مونث خبیث)

 

عَلَن: آشکار بودن، آشکار شدن

 

متأدب: ادب آموخته

 

متخلق: کسی که خوی خود را تغییر دهد و با کس دیگری همخو شود و خوشخویی کند.

 

عَدن: اقامت کردن در جایی، همیشه بودن در مکانی

 

اطوار: جمع طور، اندازه و حد، هیئت، حال و وضع

 

خُسران: ضرر کردن، زیان بردن، زیان دیدن، زیانکاری

 

صَبَّحکم الله: خدا صبح شما را به خیر دارد، روز به شما خوش

 

مَسّاکم الله: خدا شب شما را به خیر دارد.

 

دَد: جانور درنده

 

مَرآی: منظر، دیدار

 

فُحول: مرد برجسته و دانا و نیکنام، جمع (فحل)

 

مبرز: نمایان، هویدا

 

غَرقاب: گرداب، آب عمیق

 

استعانت: یاری خواستن، یاری جستن.

 

راغ: مرغزار، صحرا، دمن کوه

 

تَسبیق: سبقت گرفتن

 

مَنَصه: کرسی، جای ظاهر شدن چیزی

 

(از فرهنگ فارسی عمید)

 

منبع: ندای اصفهان

ترنم هدایت

سلسله جلسات تهذيبي

هِیأَت مَجازیِ زِینَبیُون

سایت مراجع تقلید