اسلام و تسلیم

شناسه نوشته : 36774

1402/10/10

تعداد بازدید : 29

اسلام و تسلیم
درس اخلاق مکتوب/دروس اخلاق آیت الله علی مشکینی ره/ درس هیجدهم: «اسلام و تسلیم»
بسم الله الرحمن الرحیم. اَلسَّلامُ عَلی اِخوانی فِی اللهِ اَلآمِرونَ بِالمَعروفِ وَ النّاهینَ عَنِ المُنکَرِ وَالحافِظینَ لِحُدودِ اللهَ وَ رَحمَهُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ. اَلحَمدُلِلّه وَ الصَّلوهَ وَ السَّلامُ عَلی رَسولِ اللهِ وَ عَلی آلِه آلِ اللهِ وَ اللَّعنُ الدّائِمُ عَلی اَعدائِهِم اَعداءِ اللهِ اِلی یَومِ لِقاءِ اللهِ.
حمد بی کران و سپاس فراوان حکیم منان را سزد که قبل از همه موجود بود و قبل از آنکه عرشی بیافریند و کرسی، آسمان ها و زمین، انسان ها و موجودات ذوی العقول و غیر ذوی العقول را ایجاد کند او تنها بود و نبودش ازلی است.
 
هیچ فهمی و فکری و اندیشه ای به کنه ذاتش نمی تواند احاطه پیدا کند و با هیچ فکری و تدبیری اندازه گیری او میسر نیست.
 
او را هیچ سئوال کننده ای مشغول به خود نمی کند؛ اگر تمام افراد کره زمین به نماز جماعت برخاسته و همه به سجده بروند و هر یک از آنها با زبانی درخواستی بکند همه را درک می کند و قدرت به برآوردن نیاز همه آنها دارد زیرا که:
 
لایَشغَلُهُ شَأنٌ عَن شَأنٍ” (خطبه ۱۷۷) عطا و بخشش از ملک او چیزی کم نمی کند. و “لایُغَلِّطُهُ سُئوالٌ عَن سُئوالٍ” (جوشن کبیر، بند ۹۹) شنیدن سخنی، او را از سخن دیگر مشغول نمی سازد.
 
او به وسیله چشم دیده نمی شود و نمی توان گفت از کی بوده است چون در این صورت ازلیت او را انکار کرده ایم و نمی توان گفت تا کی است زیرا ابدیت او را منکر شده ایم و نمی توان گفت او کجاست چون مکان را بر او محیط دانسته پس او را نشناخته ایم.
 
نمی توان گفت در چیست زیرا که بر او محل و مسکن قائل شده ایم و نمی توان گفت برای چیست و به علت چیست زیرا برای او علت قائل شده ایم و او را معلول حساب کرده ایم پس او را به سزا نشناخته ایم. نمی توانیم بگوئیم چه رنگی دارد زیرا که او تغیرپذیر نیست و الوان و حوادث بر او عارض نمی شود.
 
او برخلاف خلقت های دیگر موجودات را بدون ابزار آفرید و به وسیله و ابزار نیاز ندارند. او با حضرت موسی کلیمش سخن گفت ولی نه با زبان و غیره… بلکه در جوّی صدا ایجاد کرد پس تلکم او به خالقیت او برگشت.
 
ای کسی که می خواهی او را درک کنی یکی از مخلوقاتش فرشتگان است و یکی از آن فرشتگان جبرئیل است؛ تو به حقیقت جبرئیل پی ببر آنگاه می توانی بگویی من او را درک می کنم.
 
همه عقول در مقام ادراک او تسلیمند. در این باره امام زین العابدین می فرمایند: …وَ لَم تَجعَل لِلخَلقِ طَریقاً اِلی مَعرِفَتِکَ اِلِا بِالعِجزِ عَن مَعرِفَتِکَ. (مناجات ۱۲ خمس عشر)
 
کنه حقیقت تو را هیچ درکی نمی تواند درک کند چه آنکه پیامبر گرامی می فرماید: “ما عَرَفناکَ حَقَّ مَعرِفَتِکَ” آنقدر می دانیم که تو موجودی هستی در همه جا، خالق همه چیز، شنونده همه چیز و رزاق همه چیز. من ذاتت را نمی توانم درک کنم زیرا که علی (ع) می فرماید:
 
داخِلٌ فِی الاَشیاءِ لاکَشَیء فی شَیئیٍ داخِلٍ، وَ خارِجٌ مِن الاَشیاءِ لاکَشَیءٍ مِن شَیئٍی خارِج…. (کتاب توحید، بحار ج ۳)
 
اینقدر می دانم که تو قادری و مهربانی و صدای مرا می شنوی، نیازهای مرا می دانی و درک می کنی و آن هنگام که در نیمه های شب با تو سخن بگویم اگر بنده محبوب باشم در مقابل هر «یا الله» من لبیکی می گوئی، و حقیقت و شیرینی مناجاتت را در دل من بینداز.
 
“اِلهی اَذِقنی حَلاوَهَ مُناجاتِکَ” خدایا شیرینی راز و نیاز با خودت را به من بچشان که با تو پیوسته در آرزوی سخن گفتن باشم.
 
حضرت علی (ع) در کلام ۳۷۱ نهج البلاغه می فرماید: “لا شَرَفَ اَعلی مِنَ الاِسلامِ” هیچ عظمت، شرافت و کرامت برای انسان عظیم تر از این صفت نیست که عنوان اسلام را پیدا کند. اسلام به دو معناست:
 
اسلام در درجه اول قبل از درجه ایمان و اسلام در درجه دوم پس از درجه ایمان. اسلام درجه اول تسلیم در مقام ظاهر و شهادت دادن به یگانگی خداوند به وسیله زبان و تسلیم شدن در برابر فرستادگان اوست و این اسلامی است زبانی و ظاهری و نتیجه اش هم این است: “فَاِنَّ قَوماً آمَنوا بِاَلسِنَتِهِم لِیَحقِنوا بِه دِمائَهُم فَادرَکوا ما اَمَّلوا” (دعای ابوحمزه ثمالی)
 
این اسلام به این خاطر است که در جرگه مسلمین وارد شوم و خونم و مالم و عرضم از دستبرد همه محفوظ باشد و این درجه ای از اسلام است و وقتی این سخن را انسان فهمید و گفت به تدریج در دل می نشیند و در انسان تلقین می شود.
 
تلقینات در اسلام زیاد است؛ بعد از نماز شما بهترین ذکرتان و تعقیبتان این است که ۳۴ بار می گوئید اَللهُ اَکبَرُ تا با گفتن آن بزرگی و عظمت و مقام او بر دلت مجسم شود و بر روحت تلقین شود که او از همه چیز و از همه کس بزرگتر است تا تسلیم تو در برابر او نیکو باشد و بعد از الله اکبر می گوئید اَلحَمدُلِلّه، غیر از این که او عظیم و بزرگ است تمام صفات حسنه در او جمع شده است، واجد صفات جمال است و همه زیبایی ها در او هست و سپس می گوئید سُبحانَ اللهِ هیچ نقصی و عیبی و کم و کاستی در او وجود ندارد و ۳۳ مرتبه این ذکر را بعد از نماز تکرار می کنی و بعد پا می شوی می روی روحت را می یابی چرا که با یک عظیمی و کبیری سخن گفته ای که همه صفات جمیله را در او به رای العین دیده و او را منزه دانسته و در روحت تلقین می شود و از این تلقین ها به دنبال هم تا دل مومن و یقین بر دل انسان حاصل می شود و آن ایمان است.
 
پس ایمان درجه ای پس از اسلام است. امام صادق (ع) می فرمایند: اَلایمانُ اَرفَعُ مِنَ الاِسلامِ بِدَرَجَهٍ اِنَّ الایمانَ یُشارَکُ الاِسلام فِی الظّاهِرِ وَ الاِسلامُ لایُشارَکُ الایمانُ فِی الباطِنِ (کافی، جلد سوم صفحه ۴۱).
 
اگر شما وارد مسجد الحرام بشوید ممکن است وارد کعبه هم بشوید یا نشوید. هر کس وارد مسجد شد چنین نیست که وارد کعبه هم شده باشد اما هر کس وارد کعبه شود قهرا وارد مسجد الحرام هم شده.
 
چنین نیست که هر کس اسلام پیدا کند ایمان هم پیدا کرده باشد اما آن کس که ایمان یافت اسلام درجه اول را هم پیدا کرده است.
 
“لاشَرَفَ اَعلی مِنَ الاِسلامِ” آیا همین است که شرفی اعلی از اسلام به این معنا یا نه قدمی فراتر و بالاتر است که شما بحمدالله این پله ها را پیموده اید و رفته اید. شما ان شاءالله خلیفه الهی هستید، این مسجد پر از خلیفه الله فی ارضه است “اَلمُتَأدِّبینَ بِآدابِ اللهِ المُتَخَلِّقینَ بِاَخلاقِ اللهِ“، امام صادق (ع) فرمودند: شما به گفته من عمل کنید و عیسای زمان شوید و می توانید ملتی را بسازید.
 
ای جوان ها، ای دانشجویان، ای طلاب ایرانی بکوشید هر یک کارخانه ای از کارخانه های انسان سازی باشید و سپس ان شاءالله خدا به شما آن قدرت را خواهد داد که منتشر شوید و کره زمین را بیدار و زنده کنید وگرنه چه معنا دارد “مِنها یَفیضُ العِلمُ اِلَی العالِمِ“. (سفینه البحار ماده قمم)
 
پس از مدتی علم از نجف بیرون می رود مانند ماری که از لانه اش و از پوستش می رود و در محلی به نام قم علم و دانش متمرکز می شود و از کرانه قم به تمام کرانه های عالم علم باقر و صادق منتشر خواهد شد. مگر غیر از شما مرا دید از این مطلب.
 
به نازم به آن، اما “ کونوا دُعاهً لِلنّاسِ بِغَیرِ اَلسِنَتِکُم” امام سجاد فرمودند: همانا با زبان هایتان مردم را دعوت کنید بالاترِ آن، این است که با عملتان مردم را هدایت کنید و درجه دوم از اسلام را هم بیابید “اَلاِسلامُ هُوَ التَّسلیمُ“.
 
پس آنی که انسان ایمان پیدا کرد رفته رفته در برابر الله آنچنان تسلیم و خاضع می شود و گوش به فرمان اوست که فرمانش صادر می شود و بلافاصله انجام می دهد. این مقام را همه ندارند، آن سید مرتضی و رجل الهی و عالم محقق و دانشمند مکتب اسلام است که می گوید پس از من تمام نمازهای مرا بدهید قضا کنند. آقا، سید مرتضی ای کسی که مادرت دست تو را با برادرت سید رضی گرفت و آورد در مسجد پیش شیخ مفید که آنجا تدریس می کرد و گفت ای شیخ مفید به این دو بچه یتیم من به نام مرتضی و رضی درس بده، او سئوال می کند مدرسه دیده اند یا نه؟ جواب می دهد نه از الفباء شروع کنید. شیخ مفید این آیت بزرگ و دانشمند محقق تا این جمله را می شنود از جا بلند می شود در میان تلامذه بزرگ این دو پسر بچه را می بوسد و نوازش می کند و می گوید من اینها را درس می گویم. شاگردانش می گویند آقا اینها باید تازه به مکتب بروند، شیخ مفید می گوید دیشب در خواب حضرت زهرا را دیدم که دست فرزندانش حسن و حسین را گرفته و آورده بود خانه من و فرمود مفید به این دو تا بچه من درس بده. یک چنین سید مرتضی، به نازم به مکتبت، به مذهبت، به روشت، ای اسلام که یک چنین افرادی را تربیت می کنی.
 
بروید ای مکتب های دنیا به سراغ کارتان که جز انسان های وارونه و علاقمند به دنیا و بی محتوا و بهیمه و شیطان و جاسوس ها و حیله گرها نمی پرورانید و خود را در مقابل مکتب اسلام، مکتب فرض می کنید. بروید دنبال کارتان و اگر می خواهید هدایت پیدا کنید بیائید زیر چتر اسلام و قرآن و ببینید چه دستور می دهد و چه پرورش می دهد.
 
بهترین شناخت برای اصالت یک مکتب و حقیقت یک مذهب شاگردی است که آن مکتب تربیت می کند.
 
مکتب ما سید مرتضی و سید رضی می پرواند که کتاب نهج البلاغه یکی از زحمات این سید جلیل القدر است. مکتب ما چنین مردانی می پروراند که می گوید پس از من تمام نمازهای مرا قضا کنید! چرا شما با این مقام چنین وصیتی دارید؟ پاسخ می گوید:
 
وقتی ظهر نزدیک می شد دلم به هول و تزلزل و لرزه می افتاد و عشق پیدا می کردم که موذن کی بر سر مأذنه برود و بگوید الله اکبر، من برخیزم و بشتابم و بایستم و دست بالا کنم و الله اکبر بگویم و با او سخن بگویم، من عاشقانه به نماز می رفتم و می ترسم هوای نفس باشد. من قبل از تکبیر آن ۷ مرتبه تکبیر که پیامبر اسلام بر جنازه شهید بزرگ اسلام حمزه سید الشهدا گفت می گفتم وگرنه همه مردم مستحب است ۵ بار تکبیر داشته باشند چون پنج وقت نماز می خوانند و از هر نمازی یک تکبیر به ارث می برد. من آنگاه که می ایستادم به نماز می گفتم لَبَّیکَ اَللّهُمَّ لَبَّیکَ وَ سَعدَیکَ یا رَبَّ البَیتِ.
 
پس یک مقام، مقام تسلیم و خضوع است که پس از ایمان و به کار بستن عقیده عمل، برای انسان پیدا می شود، مقام سلیم هم هست “یَومَ لایَنفَعُ مال ٌوَ لابَنونَ الّا مَن اَتَی اللهَ بِقَلبٍ سَلیم” (سوره شعرا، آیات ۸۸-۸۹)، آن روز که ثروت ها و مقام ها نفع نمی بخشد و همه نیازمند عمل خویشند و هرکس کتابی در دست راست یا در دست چپ دارد.
 
ای خدا چه کاره خواهیم بود مگر کتاب دست چپ دادن شوخی است! روی انسان هایی که در دنیا از خدا برگشته اند در آن جهان صورتشان برگشته است و به قفا و پشت سرشان نگاه می کنند و پشت سرشان به طرف سینه بدن است، کتاب را می دهند به دست چپش که بخواند می گوید دست چپ من در مقابل سینه من است و سر من و صورتم پشت است و نمی توانم بخوانم؛ دستش را از مقابل سینه وارد استخوان سینه می کنند و از آن طرف در می آورند و کتابش را به دستش می دهند “وَ أَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتَابَهُ بِشِمَالِهِ فَیَقُولُ یَا لَیْتَنِی لَمْ أُوتَ کِتَابِیَهْ…” (سوره الحاقه، آیه ۲۵)
 
این سوره را فرا بگیرید، حفظ کنید در نماز بخوانید. در هر نمازی عادت کنید یک سوره بزرگ بخوانید و با قرآن آشنا بشوید. من مطمئنم آن دلی که با قرآن آشنا بشود و وعده های قرآن را بچشد و بفهمد آن دل نور الهی پیدا می کند و دیگر بسوی گناه نمی رود. ما وعده ها و وعیدهای الهی را درست درک نکرده ایم. ما هنوز وعده های قرآن و عذاب هایی را که بر ما گوشزد می کند درست نشنیده و کریم.
 
بیائیم به سوی قرآن و ببینیم چه می گوید. در تاریخ دیدم که عربی از کنار مسجد النبی عبور می کرد؛ دید صدای قرآن از مسجد النبی بلند است و شاید خود پیامبر گرامی این را می خواند:
 
اِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّهَ” (سوره توبه، آیه ۱۱۰).
 
خرید و فروش، معامله ای و جنسی در بین است، خدا خریدار است و مومن فروشنده، مال من و جان قراضه من مبیع است می فروشم، خریدار هم الله است که می خرد و برای من مقام و انسانیت می دهد، در عالم برزخ رتبه می دهد در عالم قیامت همراه پیامبران در بهشت عدنش جای می دهد و بالا می برد رِضوانٌ مِنَ اللهِ اَکبَرُ می دهد، آن مقامات را می دهد، “هُم دَرَجاتٌ عِندَالله در مقابل چه چیزی این همه مقام می دهد؟ یک بدن قراضه که خواهی نخواهی باید در میان این خاک بپوسد و یک مالی که قهرا از دست من بیرون خواهد رفت.
 
این سخن را که شنید و درباره این معامله و تجارت دقت کرد و تاملی نمود و گفت: “فَوَ اللهِ نِعمَ التِّجارَهِ” بخدا من فروختم و قبول کردم و گفت: “لا اُقیلُ وَ لا اَستَقیل” من که خودم این معامله را به هم نمی زنم، ای خدا تو هم یک وقت اگر پشیمان بشوی من که پشیمان نمی شوم و از تو هم نخواهم خواست که این معامله را به هم بزنی و اگر تو هم بخواهی به هم بزنی من که حاضر نیستم و این معامله را انجام داده ام.
 
آمد خودش را تسلیم اسلام کرد. این معنایش تسلیم است. دوستان عزیز، ای جوان ها، برادران و خواهرانی که در راه اسلام راه ها پیموده اید و اینجا آمده اید، ای شنوندگان عزیز هر کجا که هستید امام صادق فرمود:
 
در آخرت نجات، مالِ دلی است که اعراض دنیا و محبت دنیا و حب جاه و مال و همه حب ها و دوستی ها از او بیرون رفته و به جای اینها یک چراغ محبت الله است. خدایا: “زِدنی حُبّاً لِکَ” ای خدا این محبت را در دل من زیادتر گردان و آنقدر از محبتت در دل من بینداز که همه چیز در نظر من کوچک شود. آری علی (ع) در حکمت ۲۸۱ نهج البلاغه می فرماید:
 
کانَ لی فی ما مَضی اَخٌ فِی اللهِ” در گذشته برادری داشتم برادری ایمانی “وَ کانَ یُعَظِّمُهُ فی عَینی صِغَرُ الدُّنیا فی عَینِه” برادرم در نظرم آنچنان بزرگ بود، چرا؟ برای اینکه دنیا در نظرش کوچک بود و هرچه دنیا در نظر شما کوچک باشد شما در نظر الله بزرگترید و هرچه شما مخالف هوای نفس راه بروید فرشتگان برای شما عظمت قائل خواهند شد و با هر هوای نفس که شما مخالفت کنید قدمی در ارتفاع مقام معنویتان برداشته اید و خوشا به حال این انسان که در مقابل این سئوال من یک پاسخ مثبتی بدهد؛ آیا می دانید خدا به عنوان واجب چند چیز و به عنوان حرام چند چیز مقرر داشته و آیا آنچه را که فهمیدی واجب است تا به حال انجام داده و یا غفلت کرده ای و آیا آنچه را که می دانی حرام است ترک کرده ای و یا مرتکب شده ای و چند دفعه مرتکب شده ای؟ یک چنین حساب و کتابی داری و یا اصلا اهل این معانی نیستی و با الله و دستورات او این آشنایی را نداری؟ و اگر داری حسابت درست نیست و اگر چنین است برو و اشک بریز و مشمول این آیه باش:
 
فَلْیَضحَکُوا قَلِیلاً وَ لْیَبْکُوا کَثِیراً” (توبه، ۸۲) کم بخندید و زیاد گریه کنید.
 
پیامبر گرامی در مسجدی ایستاده بود دید دو نفر جوان با هم حرف می زنند و به شدت می خندیدند. فرمود آن آقا که دارد می خندد یک هفته بیشتر از عمرش باقی نیست، گاهی انسان چنین است “الّا مَن اَتَی الله بِقَلبٍ سَلیم” قلبی پیدا کنید که در مقابل الله تسلیم باشد و این مرحله پس از ایمان است. وقتی که شما در نماز میت می گوئید “اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِناتَ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمات” این مرحله بالاتر از ایمان است که شما بر آنها درود می فرستید.
 
مردی به نام عبدالله بن ابی یعفور که در علم کلام و قفه از تلامذ بزرگ امام صادق (ع) است می آید در حضور امام می نشیند و جمله ای می گوید که حکایت از قلب سلیم و عظیم او دارد؛ می گوید:
 
«جان فدایت، اگر یک اناری از درختی بچینید و آن را نصف کنید و بگوئید این نصف برای تو حلال و نصف دیگرش حرام است من فورا از صمیم قلب شهادت می دهم که آن نصف که گفتید حلال است و آن نصف دیگرش را که گفتید حرام است حرام، زیرا که در برابر الله و رهبر معصوم تسلیم هستم». معلوم است که نفهمیده ام و نمی فهمم و مطلبی در بین است که نصف انار حلال شد و نصف دیگر آن حرام و لذا پس از آنکه ابن ابی یعفور از دنیا می رود امام صادق می فرماید: “قُبِضَ صَلَواتُ اللهِ عَلی رُوحِه” درودهای خداوند بر روح ابن ابی یعفور که روحش از بدنش قبض شده.
 
خدا آن روزی که ما رفتیم و مردیم و به حضور ولی عصر ارواحناله الفدا فرشتگان موکل رسانیدند که فلانی رفت آقا چه خواهد گفت، چه قیافه ای در مرگ من بر خود می گیرد و منزلت من پیش او چیست و من در نزد او چگونه ام، آیا مورد رضایت او هستم و یا نعوذبالله مورد غضب او؟ اما بشارتی به شما بدهم، راوی خدمت حضرت رضا (ع) عرض می کند یا بن رسول الله “کَیفَ اَنَا عِندَکَ” آقا من در پیش شما چطورم؛ آیا مرا دوست دارید؟ امام در جواب می فرمایند “کَیفَ اَنَا عِندَکَ” من در نزد تو چگونه ام؟ آقا من شما را دوست دارم و به شما محبت و علاقه دارم، حالا هوای نفس نمی گذارد بعضی از کارها را انجام دهم اما محبت و علاقه دارم. امام فرمود: من هم به شما محبت و علاقه دارم. (عیون اخبار الرضا ج ۲ ص ۴۹)
 
به مادرش زهرا سوگند هم شما را دوست می دارد و اگر بنا شود امروز به دنیا تشریف بیاورد بخدا قسم زیر بیرق او جز ماها نخواهیم رفت و ما مطمئنیم به این مطلب. به او علاقه داریم ممکن است گاهی رو سیاه باشیم اما شما را به خدا آن علاقه را خدشه دار نکنید، هر گناهی از ما خدشه ای در آن علاقه ایجاد می کند، هر گناهی از ما مبغوضیتی در ساحت مقدس الله و اولیاء الله ایجاد می کند. امام صادق می فرماید:
 
ابن ابی یعفور از دنیا رفت…. وَ قُبِضَ صَلواتُ اللهِ عَلی رُوحِه مَحمُودُ الاَثَرِ مَشکُورُ السَّعیِ مَغفُوراً لَهُ مَرحُوماً بِرِضَا اللهِ وَ رَسولِه وَ اِمامِه عَنه، فَبِوِلادَتی مِن رَسولِ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِهِ ما کانَ فی عَصرِنا اَحَدٌ اَطوَعُ لِلّهِ وَ لِرَسولِهِ وَ لِاِمامِه مِنه. (سفینه البحار، جلد دوم، ص ۱۲۴)
 
سوگند به نسبت من با پیامبر بزرگ و به اینکه من فرزند رسول خدا هستم، در میان همه شیعیانم از این رام تر و تسلیم تر برای امامش نبود.
 
ما هم یک چنین مقامی پیدا کنیم؛ این جلسه ها تذکر است و من تصمیم جدی در این امر دارم، بعضی از سخنرانی ها بسیار خوب و عالی است و از مسائل اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و مسائل با ابعاد مختلف که همه برای کشور لازم است گفته می شود که گوش همه ما پر است و لذا خود را مجهز می کنم و معذرت می خواهم که اگر جلسه ای می گذرد و از سیاست و اجتماعیات سخنی به میان نمی آید زیرا که این مقدار از توجه به نفس را کمبودی در میان اجتماع خودمان می بینم و می کوشم راجع به این کمبود قدمی با کوچکی خودم بردارم “وَ ما اَنَا وَ ما خَطَری” امید است دل های ما به سوی الله اندک وقتی متوجه باشد زیرا که امام سجاد فرمود آنگاه که دل متوجه الله شد، نمی دانم در کجا، مسجد، خانه، سر نماز و در کتاب نفست مطالعه کردی و خطوط سیاه عمل های گذشته ات را خواندی و دلت سوخت و اشکی جاری شد، امام می فرماید آن ساعت و آنات تو آنقدر پر ارزش است که قیمت آن را نمی دانی، آنجا بطلب هرچه می خواهی و بخواه هرچه دلت می خواهد.
 
«إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَأَخْبَتُوا إِلَى رَبِّهِمْ أُولَئِکَ أَصْحَابُ الْجَنَّهِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ» (هود، آیه ۲۲).
 
اینها در قلوب خود «اخبات» تولید می کنند، اخبات همان تسلیم و ارتباط قلبی با الله است. دوستان، برادران توصیه می کنم شما را طبق روایات زیاد که شنیده و دیده ام که لااقل هفته ای یکبار در یک جایی خلوت کنید و با او سخن بگوئید و راز و نیاز کنید و بگوئید:
 
«جوانی را در مستی و گناه گذراندم و اینک بیدار شده ام و با هزاران نقص به درگاهت رو آورده ام.» این گونه دقایق و آنات به شما روح می بخشد خاصه شما که فکر زنده کردن محیط هایی را دارید، این کشور نیاز به انسان هایی درست دارد، کرانه های کشور ما در مدارس ما، دبیرستان ها و در جاهایی دیگر افراد مشکوک و منحرف و دور و غافل از الله زیاد هستند که آنان شیاطین کوچکند که منتشر شده اند و شما باید اینجا پیدا شوید که مدارس را محراب کنید و در آنجا با آنها بجنگید و کرانه های کشور را محراب قرار بدهید همچنان که جنوب کشور و غرب کشور محرابِ جهاد ظاهری است. همه آنها باید محراب و محل حرب شما با شیطان صفت ها باشد.
 
به نازم به شما که برای این جهت از راه های دور به اینجا آمده اید و خدا ان شاءالله پشتیبان شما خواهد بود. مزاحم شدم، با جمله ای رفع زحمت کنم “وَ لا عِزَّ اَعَزُّ مِنَ التَّقوی وَ لامَعقِل اَحسَنُ مِنَ الوَرَعِ“(خطبه ۳۷۱ نهج البلاغه)
 
هیچ عزتی بالاتر از تقوای شما نیست. یادم نمی رود اوایل وقتی که امام از پاریس تشریف فرما شدند و در مدرسه فیضیه سخنرانی می نمود چند جمله ای که من موفق به شنیدن آن شدم این بود که مرتب می گفتند تقوی، تقوی، تقوی، ما نیاز مبرمی به تقوی داریم و آن را که خدا گفته بکن انجام دهیم و اینکه گفته نکن، انجام ندهیم. دست به دامن حضرت ولی عصر زنیم که ان شاءالله یک اظهار لطف و نظری به ما کند و امید است همه دل های مریض صحت پیدا کند.
 
شیخ بهایی از اشعارش پیداست زیاد علاقمند است با آنکه بعضی از اشعارش هم عبارت نارسایی دارد نمی دانم برای چه؟ ولی علاقه داشته است می گوید:
 
اگر به قَدَر بگوید نه، قَدَر حق جریان ندارد، اگر به قضا بگوید نه، قضا حق اجرا ندارد، کارخانه عالم تکوین یک کارخانه ای دارای تمام پیچ و مهره ها و چرخ ها می چرخد و این کارگاه بزرگ را فرشتگان دارند به چرخش در می آورند “فَالمُدَبِّراتِ اَمراً” (سوره نازعات، آیه ۵). تدبیرش را دارند اما او مانند رئیس یک کارخانه اگر بگوید حرکتش مده، حرکت نخواهد کرد.
 
ای امید ملت، ای آرزوی ما در پس پرده، ای کسی که به نظر تو امامِ ما بر ما نعمت عظمی شد و از این نعمت ها برای مردم بیش از آن خواهی داد و اینها شاگردان کوچک مکتب تو هستند، به نازم به عظمتت. آقا کشور ما را دشمنان تهدید می کنند و از هر طرف ابرقدرت ها با همان قدرت ظاهری که دارند میلیون ها افسر و سربازهای آزموده با اسلحه و تجهیزات فراوان آماده اند و تصمیم گرفته اند بر یک مشت افرادی که در زیر سایه تو هستند بتازند و آنها را بشکنند.
 
آقا ما در میان این شروریم، به مادرت سوگند که ما را فراموش نفرما، ما فقط به شما امید داریم و محل اتکای مائید. می دانیم موظف نیستید که شمشیر بردارید و در میان جامعه ظاهر شوید ولی خودتان مثال زدید که اگر دنیا را ابری بگیرد آن آفتاب پشت ابر نورش را از مردم دریغ نمی کند؛ آقا لطفت را از ما دریغ نکن ما نیازمند الطاف تو هستیم.
 
یا کِراماً صًبرُنا عَنهُم مَحال                     اِنَّ حالی بَعدَکُم فی شَرِّ حال
 
اِن اَتی مِن حَیِّکُم ریحُ الشِّمال                 صِرتُ لااَدری یَمینی یا شِمال
 
صاحِبَ العَصرِ الاِمامِ المُنتَظَر                   مُن بِما یا باهُ لایَجرِی القَدَر
 
حُجَهُ اللهِ عَلی کُلِّ البَشَر                        خَیرُ اَهلِ الاَرضِ فی کُلِّ الخِصال
 
هُم کِرامٌ ما عَلَیهِم مِن مَزید                    مَن یَمُتُ فی حُبِّهِم یَمضی شَهید
 
مِثلُ مَقتُولٍ لَدَی المَولَی الحَمید               اَحمَدیُّ الخُلقِ مَحمُودُ الفِعال
 
یا اَمینَ اللهِ یا شَمسَ الهُدی                    یا اِمامَ الخَلقِ یا بَحرَ النَّدی
 
عَجِّلَن عَجِّل فَقَد طالَ النَّدی                    نَظمَها یَزری عَلی عَقدِ اللَّآل
 
و آن کس که مانند تو کریم است نیاز و احتیاجی به سئوال ندارد. امید است ان شاءالله سربازانش قوی تر و جدی تر از این باشند. یک عده در جبهه می جنگند و خوب می جنگند و آن جوان هایی که در تاریخ می خواندیم و برای ما اسطوره بودند و مانند خواب که الان به رای العین می بینیم که عمارها، ابوذرها، مقدادها، و همین نحو جوان ها که پیامبر آنها را تصدیق می کرد می روند و کشته می شوند و خوش به سعادتشان و درود ما به روانشان، اما، امام صادق (ع) فرمود اگر یک نفر از شما برخیزد و در یک محیطی وارد شود و یک فکر منحرفی را به راه اسلام و حقیقت بیاورد شما مقامتان از آن والاتر و بالاتر است.
 
ای دانشجویان، دانش پژوهان، امام [صادق علیه السلام] فرمود:
 
وَ وُضِعَتِ المَوازینُ فَتُوزَنُ دِماءُ الشُّهَداءِ مَعَ مِدادِ العُلَماءِ فَیُرَجَّحُ مِدادُ العُلَماءِ عَلی دِماءِ الشُّهَداء. (سفینه البحار، جلد ۲، صفحه ۲۲۰)
 
پروردگارا: به حق محمد و اهل بیتش دل های ما را به نور اسلام و ایمان و قرآن روشن فرما.
 
پروردگارا: به عظمت اسماء عظامت و بزرگیت و اهل بیت عصمت قسم، دشمنان ما را به زودی زود نابود بگردان.
 
اَللّهُمَ طَوِّل عُمرَ اِمامَ الاُمَّه. اَللّهُمَ بَلِّغ سَلامَنا اِلی مَولانا وَلیِّ الَعصر (عجل الله علیه وآله).
والسلام
منبع: ندای اصفهان

ترنم هدایت

سلسله جلسات تهذيبي

هِیأَت مَجازیِ زِینَبیُون

سایت مراجع تقلید