بسم الله الرحمن الرحیم. السلام علی اخوانی فی الله و رحمه الله و برکاته.
مهم ترین مطلب که عقل و خرد انسان را به سوی او وا می دارد و دستور تعمق و تفکر در آن مطلب می دهد و عظیم ترین مسئله ای که شریعت مقدس اسلام و نیز شرایع دیگر ادیان همه آن مطلب را می گویند و آن را زیربنای احکام خویش قرار می دهند، مهم ترین مطلبی که فکر و عقل و شریعت داخل و خارج نسبت به آن اهمیت به سزا داده است شناخت «الله» و پس از آن کیفیت رابطه بشر با او و پس از تحقق رابطه، کیفیت تقویت این رابطه است.
برای شناخت الله از علماء و بزرگان و ائمه دین (ع) دو راه ارائه شده است و از تفحص در آیات و روایات دو راه برای شناخت پروردگار و کیفیت و تقویت آن استفاده می کنیم.
آنچه که عرضه می دارم بحثی است از بُعد قرآنی و ظواهر ادله استحضار می کنم و نه آنکه از بعد فلسفی و عرفانی و استدلالی سخن گفته باشم. از روایات چنین استفاده می شود که برخی الله را می شناسند و می یایند و چشم های دل، او را به رای العین می بیند و می شناسد و از او پی به مخلوقاتش می برند و به اصطلاح ما دلیل لمّی می شوند یعنی از علت پی به معلول بردن و نه دلیل انّی، از معلول پی به علت بردن.
شما گاهی وارد اتاق می شوید و بخاری پر از نفت و روشن شده آتش را می بینید که از لوله های بخاری پشت بام دود بیرون می رود، شما از «علت» پی به آثار و «معلول» برده اید و گاهی از دور پشت بام خانه ای، لوله های بخاری را می بینید که دود غلیظ از آن بیرون می رود، یقین پیدا می کنید که میان اتاق آتش است. پس شما از معلول پی به علت برده اید و نه از علت پی به معلول.
در شناخت الله راه اول خدا را چشم دل عده ای دیده است و قلب عده ای با او آشنا شده است، از روزنه های دلش انوار الله تابیده است و او را شناخته و پس از شناخت خداوند فهمیده الله رحمان و رحیم و فیاض است، می فهمد که موجود فیاض، بی فیض نخواهد بود، پس عالم خلق شده است و موجودات آفریده شده و جهانی موجود شده و سماوات و ارضی، پس از علت آنان پی به معلول می برند و این درجه، درجه ی بزرگان، و این راه راهی صعب العبور است و نه راهی عادی برای هر انسانی که به آن مراحل نرسیده باشد.
ما گاهی در کلمات امامان (ع) که در روابط آنها با الله روابط قوی و دقیق و عمیق و نزدیک تر بوده است از اشک های نیمه شب آنها پیداست و از عملکرد آنها پیداست که چه روابط عجیبی میان آنها و الله بود، از سخنان آنها گاهی این مطلب را استفاده می کنیم که حسین بی علی (ع) در صحرای عرفه آنگاه که در حضورش دو برادر بشیر و مبشر ایستاده اند و با آن حضرت مشغول دعا هستند و می گفتند همانند مشکی از چشمان مبارک حسین(ع) اشک می ریخت و این عبارت را به خدای خود عرضه می داشت:
الهی تردُّدی فی الاثارِ یوجبُ بَعدَ المَزار (صفحه ۴۷۶ مفاتیح الجنان)، پروردگارا: اگر من بخواهم در این آثار گوناگون جهان فکر کنم و از درخت و هوا و زمین و آسمان و دقت کردن در این امور، و از این آثار به آثار دیگر و از آن موجود به موجود دیگر فکرم را منطبق کنم تا بیابم که این موجودات و مصنوعات صانعی دارند، ملاقات مرا در حضورت تاخیر می اندازد.
ترددی فی الاثار یوجب بعد المزار، و سبب می شود که ملاقات من به حضورت به تاخیر بیفتد، که این راه، راه دور است و من نمی خواهم که از این راه دور به حضورت برسم و این حضرت موسی است که می گوید «و عَجِلتُ الیکَ ربّ لتَرضی فاجمَعنی عَیلکَ بخدمهٍ توصِلُنی الیک»، پروردگارا: راه خدمت و حرکت و نهضت دیگری نشانم ده که زود با تو رابطه پیدا کنم و حضورت عاجل و نزدیک باشد. بعد عرضه می دارد «کیفَ یُستدَلُّ علیکَ بما هوَ فی وجوده مُفتَقَرٌ الیکَ» چگونه من از این موجودات و از کانال این عالم به تو برسم و اینها تو را معرفی کنند در حالی که همه ی این ها نیازمند وجود تو هستند و تو اینها را ایجاد کرده ای «ایکونُ لغَیرکَ من الظُهُور ما لیسَ لکَ»، آیا غیر تو می توانند معرف تو باشند؟ آیا نخوانده ایم که معرِّف باید اَجلی از معرَّف باشد، آیا غیر تو ظهورش و بروزش برای من از تو بالاتر است که اینها مرا معرف به سوی تو باشند؟
حتی یکونَ هوَ المُظهرُ لکَ، تا آن ها نشان بدهند و مظهر و معرف باشند. متی غِبتَ حتّی تَحتاجَ الی دلیلٍ یدلُّ عَلَیک، کی تو پنهان شدی که این ها تو را روشن کرده و معرفی کنند، کی از دل من غایب شده ای که تو را پیدا کنم؟ تو همیشه همراه منی. «ما کَذبَ الفُؤادُ ما رای» آنگاه که پیامبر در ملاءاعلی می بیند و نشان می کند و می گوید انوار و حجب همه رفتند، حجاب نور هم از بین رفت و حجاب ظلمت هم رفت و اینها حجاب هایی است که بین ما و الله هستند، حجاب هایی ظلمت، هواهای نفسانی، رذائل اخلاقی، کردارهای ناشایست، اندیشه نامناسب، علاقه به خورد و خواب و خوراک و دنیای ما هستند.
حجاب های نور کارهای حلال و حتی غذاهای حلال است که این حجاب ها هم باید از بین بروند و آن پیامبر که حجاب های نور هم نداشت تا توانست خدا را ملاقات کند، این یک راه است راهی که ابتدا معلول علت را پیدا کند و برسد به این راه که مخصوص پیامبران است و اولیاء خدا، و ما در خودمان این راه رفتن را درست نمی دانیم و قدرت رفتن این راه را نداریم.
راه دوم دلیل انّی است از آثار به او رسیدن. قرآن سر تا پا راجع به این نحو رسیدن ما را ترغیب می کند و می گوید از آثار مرا پیدا کنید و از نظم این عالم و جهان باید او را پیدا کنیم. فی المثل مثالی به دوستان عرضه می دارم که شما باید از نظم و ذرات این جهان یکایک دقت کنید و پی ببرید از وجودش به وجود او، از وجود ذرات این عالم به وجود او، از عظمت این عالم به عظمت او، از زیبائی این جهان به جمال او، از ریزه کاری های جهان به دقت و حکمت و لطافت او، از کیفیت و چگونگی اش به ذات او و صفات او و آنقدر که بشر قدرت دارد باید برسد.
این منظومه شمسی را یک دقتی بکنید، یک منظومه و کره به نام آفتاب، کراتی را دورادور قرار داده و می چرخند به نام سیارات. این آفتاب که یک منظومه ای است و دورش عده ای از کرات می چرخند دور و نزدیک به شکل دایره و بیضی و برخی از این سیارات با اقمارش دور این شمس می چرخد و مجموع آن منظومه شمسی را تشکیل می دهد.
آفتاب حرکتی مستقیم دارد و به تعبیر قرآن «و الشّمسُ تَجری لمُستقَرٍّ لَها ذلک تقدیرُ العزیزِ العلیم» (یس، آیه ۳۸). در علم امروز پس از دقت های مفصل فهمیده اند که آفتاب حرکت مستقیم دارد به سوی ستاره ای به نام “وکا” و دورش حرکت های منظومه ی دیگر، سیارات دیگر می چرخند و این ها هم حرکت های استداره “دورانی” دارند و مجموع این منظومه میلیون ها سال است حرکت می کند نه یک ذره جلو و نه یک ذره عقب و ما از این حرکت وضعی زمین اختلاف شب و روز و از حرکت ماه به دور زمین سال قمری و از حرکت زمین دور آفتاب سال شمسی را تشخیص می دهیم.
و اگر بشر این قدرت را دارد یک هندوانه ای که دور آن یک گردو، یک پرتقال، نارنج، یک هندوانه قد خودش، یکی بزرگتر و یکی کوچکتر که مجموعا مانند منظومه شمسی باشد، از اینجا تا “قم” تا تهران در هوا و فضا ببرد بدون اینکه تقدم تأخری داشته باشد، آن وقت می فهمند خدا چه قدرت نمایی بزرگی در این جهان کرده است.
«اَوَلَم یَنظُروا فی مَلَکوتِ السّمواتِ و الارض» (اعراف، آیه ۱۸۵) بشرها من هستم که این را ایجاد می کنم، چرا از دیدن این موجودات چشم دلتان مرا نمی بیند؟ چرا از دیدن این آثار، قدرت من در دلتان تابش نمی کند؟ چرا آن طور که باید مرا بشناسید، نمی شناسید؟ اگر بشر قدرت دارد از این حرکت ها او را دریابد، یک منظومه شمسی است مال خودتان و همین نظم را شما در کوچکترین ذرات که ذره ی اتمی است می یابید، آن هم شمس دارد، الکترون دارد و پروتون و نوترون دارد و همین حرکت منظم در ذرات اتم هست.
بعد به ذرات دیگر جهان، به درخت، به انسان، به علف، به موجودات دیگر دقت کنید، همین نظم را درمی یابید و لذا شما در سوره ی مبارکه مُلک این آیه را بخوانید به مطلب پی می برید «ما تَری فی خَلقِ الرّحمنِ مِن تفاوت» (سوره ملک، آیه ۳)، در خلقت الله دقت کنید، در مخلوقاتش دقت کنید، در هیچ یک از مخلوقات خدا تفاوتی در کیفیت نظم، چگونگی ارتباط دقت نظم، نخواهید دید همان طور که آیه می گوید ما تری فی خلق الرحمن من تفاوت. شما در مخلوق الله هیچ تفاوتی نخواهید دید، یعنی تفاوت در رنگ و اندازه و قد و قامت نخواهید دید؟ تفاوت در اینکه همه روی نظم خاص است نخواهید دید.
«فارجعِ البَصَرَ هَل تری مِن فُطور» (ملک، آیه ۳)، ای آشنایان به قرآن و ای شاگردان اسلام، اگر آشنا با قرآن هستید خوشا به حالتان و اگر آشنایی ندارید چه دست هایی کوشید که ما را از این کتاب دور کرد؟ و چه کنیم که گذشته ها گذشته و باید تاسف بخوریم و سپس گذشته ها را جبران کنیم و چه کینم با این کتاب بزرگ آسمانی بیشتر آشنا بشویم؟ دل ما رابطه ای بیشتر با این کتاب پیدا کند و لااقل مانند اقبال لاهوری که می گوید در نیمه شب این کتاب را آنچنان می خوانم که گویا با فرستنده ی او سخن می گویم، دل می بازم، عشق می وزرم، با او حرف می زنم و اگر تا صبح با او صحبت کنم او خسته نمی شود و من خسته می شوم و چگونه باشیم که این حال را در خودمان پیدا کنیم؟
این کتاب می گوید فارجع البصر هل تری من فطور، دوباره چشمت را به این جهان بینداز آیا شکافی، سستی و بی نظمی در این جهان می بینی؟ “ثمَّ ارجِعِ البَصَر کرَّتَین“، باز نگاه کن و دقت کن متفکران و متخصصان “یَنقلِب الیکَ البَصَرُ خاسِئاً و هوَ حَسیرٌ” چشم دلت برمی گردد و اقرار می کند که من خسته شده ام و برگشتم به سوی خودم در حال خستگی و درماندگی و هیچ خللی در نظم این جهان بزرگ نیافتم؛ این راهی است که ما را به معبودمان می رساند.
آیه ای در این باره در سوره بقره آیه ۱۶۴ می خوانم: «انّ فی خَلقِ السّمواتِ و الارضِ و اختِلافِ اللّیلِ و النّهار»، همانا ای مردم، ای انسان ها، ای مغزهای متفکر، ای کسانی که می خواهید مرا پیدا کنید، ای جویندگان، من همیشه با شما هستم و تو خود را از من جدا می دانی، “انّ فی خلق السّموات و الارض...” در خلقت ده چیز را می شمارد، در آفرینش آسمان ها و زمین، در آفرینش و کیفیت حرکت کشتی ها روی دریا و در آنچه که از آسمان آب باران و برف و تگرگ می فرستم و در کیفیت نزول آن ها که زمین را پس از مرگش در زمستان در اول بهار زنده می کنم و در آنچه که میان این زمین از حیوانات مختلف دریائی، صحرائی، هوائی ایجاد کرده ام و همه این جانداران بی نهایت، هرچقدر که به حسابش می رسند و تحقیق می کنند، نوع آنها را نمی توانند بشمارند. “و تَصریفِ الرّیاح” و در وزش نسیم ها و بادهای خشن و نسیم هایی که بر انسان می رسد آرام آرام و آن آفتاب و ابرها که در میان زمین و آسمان مسخرند. در تمام این ها…. “لایاتٍ لقومٍ یَعقِلون” نشانه هایی است برای انسان هایی که تفکر می کنند.
ای خداوند می خواهیم بر دل های ما بتابی و ای خدا دلمان روزنه ای پیدا کند و تو را نزدیک تر ببیند و این رهین فکر ماست “و کانَ اَکثرُ عباده ابی ذَر التّفکُر” می گویند عبادت های ابوذر چه بوده است.
مهم ترین عبادت این انسان بزرگ و این شاگرد ممتاز مکتب اسلام و مدرسه علی(ع) «تفکر» بوده است که می نشست فکر می کرد و دقت می کرد “ربّنا ما خلقتَ هذا باطلاً سُبحانَکَ فَقِنا عذابَ النّار” ای صاحب این کارگاه من می دانم که تو این همه موجودات را بیهوده نیافریده ای، و امروز از من مسئولیت می خواهی، و ای وای که من انجام وظیفه نکرده ام و شاگردِ رفوزه شده ی مدرسه ی انسانیت هستم.
در جلسه ای بودم گفتم من شاگرد کلاس اول دبستان هستم که ۴۴ بار رفوزه شده ام؛ یعنی از ابتدای اینکه انسان بار تکلیف بر دوشش نهاده می شود، انسان کلاس دبستان و دبیرستان آفرینش مشغول درس انسانیت است تا به کجا برسد. آن سلمان و ابوذر هستند که رفتند تا به آنجا رسیدند، اما آیا ما نزد خدایمان رفوزه ایم یا نه؟ برادران و خواهران اگر به آن مرحله انسانیت رسیده اید من به شما تبریک می گویم و الا بگوئید:
“الهی اَلبَسَتنی الخَطا یا ثوبَ مَذَلَّتی و جلَّلَنی التباعُدَ منکَ لِباسَ مَسکَنتی” (دعای خمس عشر) پروردگارا: آنقدر گناه کرده ام که این دل مرده است و تو را نمی بیند، ای وای برمن آنچنان مریض شده ام که صرف وقت برای دنیا از آخرت برای من لذیذتر است و در انتخاب راه بین دنیا و آخرت من راه دنیا را لذیذتر می دانم و اگر راه آخرت را برگزینم باید با خودم جهاد کنم، تا خودم را به سوی الله ببرم پس من مریض هستم زیرا مریض کسی است که شیرینی در ذائقه ی او تلخ می شود.
چرا مناجات نیمه شب در ذائقه ما لذتبخش نیست؟ در حالی که سفرهای رنگارنگ و لذیذ به ما لذت می بخشد، چرا؟ چون ما مریضیم و لذت مناجات را نفهمیده ایم و حضرت زین العابدین می فرمایند: “الهی اَذِقنی حَلاوَهَ مناجاتِکَ وَ اَذِقنی حلاوَهَ محَبَتک“، پروردگارا: شیرینی مناجات و محبت خود را در دلم بینداز. اگر چنین باشی انسان کامل هستی و حسین بی علی(ع) عرضه می دارد: “و انتَ الّذی تَعَرّفَت اِلَیّ فی کلّ شیء” (دعای عرفه، مفاتیح الجنان) خدایا تو می خواهی خودت را از طریق موجودات معرفی و تثبیت کنی پس من باید تو را کامل بشناسم.
پس یکی از راه های خداشناسی پی بردن از آثار به خداوند است، راه شناخت ما به الله است و پس از آن شناخت او.
چه کنم که رابطه ام با او قوی باشد و محبتی بر او پیدا کنم؟ روایتی من خواندم که خداوند به حضرت موسی گفت یا موسی”هل عَمِلتَ لی عملا” موسی در کارهایی که انجام داده ای کدام عمل مربوط به من است؟ موسی فکر کرد و عرضه داشت “یا رب صَلیتُ” خدایا من نماز خواندم، فرمود: “هی برهانُکَ” نماز مدرک اسلامیت تو است و انسانی که نماز نخوانده باشد روز قیامت او را در مسلمان ها جای نمی دهند، همچنان که موجودات و انسان ها پیکر دارند و روح دارند اگر پیکر باشد و روح نباشد مرده است، نماز هم همین طور است پیکر و روح دارد، نماز زنده میزان اسلامیت یک انسان است و من می ترسم این نمازها ما را به جایی نرساند.
دوستان، نکته ای را غفلت نکرده و بگویم، فقط قناعت به واجب نکنید، توصیه می کنند در نماز افزایش کمی و کیفی انجام دهید؛ افزایش کیفی، یعنی نماز روح داشته باشد و کیفیت نمازتان آن باشد که پس از نماز لذت این مناجات با خدا را درک کرده باشید و در روح شما حداقل چند ساعتی اثر بگذارد، در چشم و زبان و دست و پای شما و تمام اعضاء شما باید ارتباط با الله اثر بگذارد. اگر این نماز باعث شد که شما در خیابان و بازار و بیابان و همه جا قدمی به سوی گناه برنداشتید، نماز شما درست است. زیرا: “تنهی عَنِ الفحشاءَ و المُنکَر” و اگر تغییری در رفتار شما نداشته باشد، نماز شما اثر نداشته است.
اما نماز کمّی، عبادت کمّی که شما نباید فقط قناعت به نماز سه رکعتی مغرب و چهار رکعتی عشاء داشته باشید؛ این نمازهای نافله که در سابق به عنوان واجب عملی می شده است را نباید ترک کنید و باید بهره ببرید.
چهار رکعت بعد از مغرب، دو رکعت نشسته بعد از عشاء، ۱۱ رکعت از نیمه شب تا اذان صبح، دو رکعت نافله قبل از نماز صبح و ۱۶ رکعت نافله ظهر و عصر حداقل مقداری از این نوافل را بخوانید.
آقای عزیز اگر شما سر سفره ای بنشینید فقط آن مقداری که ضروری است می خورید، یک لقمه نان بخورید و بگوئید بس است و نمی میرم، کمی برنج، کمی پیاز که ویتامین دارد، کمی ترشی، کمی سبزی که ویتامین بیشتری دارد می خورید، نمک هم باید باشد، میوه هم باید باشد و می گوید هر یک از آنها نوع خاصی ویتامین دارد و برای هر عضوی یک نتیجه دارد تا همه ی بدن نیرو بگیرد و من این ها را می خورم که در تمام ابعاد بدنم نیرو بدهم. نماز واجب یک نیرو می دهد، نافله یک نیرو می دهد، نمازهای دیگر به قلب شما یک نیروهای دیگر می دهد.
چرا ما به بدن و قلب خود بیش از روحمان اهمیت می دهیم؟ چه مرضی پیدا کرده ایم که دنیا را از آخرت بیشتر ارزش می دهیم، خدایا من معذرت می خواهم از این همه جهل که راه درست را تشخیص نداده ام و این علی بی ابیطالب(ع) است که وقتی به غذا می رسد فقط نان جو خالی می خورد و اما وقتی به عبادت می رسد آنچنان عبادت می کند که دعای کمیلش از آن موقع تا به حال تاثیر می گذارد. چند سال پیش به مسجد کوفه رفته بودم، وقتی همه رفتند و تنها در مسجد ماندی، از در و دیوار مسجد از محرابی که در آن سر مقدس علی(ع) منشق شد از آن “دکّه القَضاء” حضرت که در آنجا می نشست و حکومت می کرد، از آن زاویه های مسجد کوفه گوش فرا بده، می بینی نمازها و مناجات های علی بی ابیطالب(ع) از در و دیوار مسجد بلند است، گویا دیوارهای مسجد دارند می گوید:
“مولایَ یا مولایَ انتَ المَولی و اَنا العَبد و هَل یَرحمُ العبدَ الّا المولی… مولایَ یا مَولایَ انتَ الغَنیُّ و انا الفَقیر و هَل یَرحَمُ الفَقیرُ الّا الغَنی” (دعای علی (ع) در مسجد کوفه، مفاتیح الجنان).
پروردگارا این مناجات نیمه شب علی است، وقتی دعای کمیلش را کمیل فرا می گیرد، “و اجعَل لِسانی بِذِکرِکَ لَهجا” خدا چه می گوید، خدا چرا علی در نیمه شب اشک می ریزد، مگر او چه دیده است و چرا آن را من نمی بینم و اسم خودم را شیعه می گذارم.
“و اجعَل لِسانی بِذکرکَ لهِجا وَ قَلبی بِحُبّکَ مُتَیّماً” پروردگارا همیشه زبانم گویای ذکرت باشد و دلم دیوانه وار و عاشقانه بسویت حرکت کند “وَ قلبی بِحُبّکَ مُتَیَّماً وَ من علیَّ بحُسنِ اِجابَتِک و اَقِلنی عَثرَتی” می گوید خدایا گناهان من را ببخش و بریز، مگر علی(ع) چقدر گناه کرده است، این حال علی است، علی کارهایی که به عقیده ی ما ثواب است در خودش گناه حساب می کند، یک ساعت بیکار بنشیند گناه حساب می کند، گناه امام از این رقم گناهان است، گناه امام همان ترک اولی است که گاهی برای بعضی ها مشکل می شود این همه امام بر خودش گناه ثابت می کند و از این گناهان توبه می کند، امام چه گناهی کرده است؟ گناه امام چیزی که تو فکر می کنی نیست، او از کار خیرش استغفار می کند، عابدان شعری گفته اند:
عابدان از گناه توبه کنند عارفان از عبادت استغفار
موسی برو برای من عملی بیاور مربوط به من که خالص برای من باشد، خودِ نماز، مدرکی است اگر نداشته باشی روز قیامت مسلمان نیستی، گفت خدا من روزه گرفتم، فرمود:
“الصَّومُ جُنَّهٌ لَکَ” جلوی آتش گرفته می شود و الا می سوزد در شعله ی آتش جهنم، سپر تو روزه ی تو است. خدا من زکات دادم، خدا من صدقه دادم، فرمود صدقه ی تو سایه ی تو است، آنگاه که در صحنه ی قیامت آفتاب چنان نزدیک می شود نورش گرفته می شود و نارش شدیدتر می شود و چنان نزدیک می شود که مغزها در میان کله ها به جوش می آید، باید سایبان داشته باشی پس صدقه ی تو سایبان تو است، چه عملی برای من انجام داده ای؟
عرضه می دارد: خدا اگر چنین است که من هیچ اما گاهی ذکر می گفتم و یا زکات داده ام؛ فرمود: روز قیامت صحنه ای است نسبت به عده ای روشن و نسبت به گروهی تاریک. اینجا که تاریک است و باید به پای حساب بروی چراغ دستی لازم داری، زکات تو چراغ دست تو است، این ها مربوط به خودت است. چه عملی مخصوص به من آورده ای؟
خدا پس هیچ عملی ندارم. گفت: “هَل لااَحبَبتَنی وَ اَحبَبتَ اولیائی” آیا تو خود به من چگونه ای، محبتت به دوستان من چطوره؟ محبتت به رهبر معصومت چطوره؟ ای خدا من این را می توانم از زبان همه برادران و خواهرانم بگویم، خدا اگر نماز نداریم، روزه بخواهی نداریم برای اینکه نمی دانیم چه نمازیه؟ خدا به عظمتت از این ها نپرس زیرا به آن ها مطمئن نیستیم که این عمل ما چیزی است یا نه؟
اما به نحو اطمینان می گوئیم که خدا محبت ولی عصر در دل ما هست، محبت حسینت در دل ما هست، خدا محبت امام زمان در قلب ما هست، محبت آن زهرایی که قبرش در مدینه مخفی است در دل ما هست، خدا محبت امام امت و رهبر انقلاب نیز در دل ما هست، خدا او را نیز چون یکی از فرزندان برومند رسول اکرم و مکتب اسلام هست دوستش داریم و چون خط او خط اسلام و قرآن است دوستش داریم و چون عملش توأم با تقوا است دوستش داریم.
خدا اگر ما وارد قبر شدیم و تو فرشتگانت را فرستادی که بگویند سوغات از دنیا چه آورده ای هیچ چیز نشان نخواهیم داد فقط قلبمان را نشان خواهیم داد که خدا علاقه به خاندان عصمت را آورده ایم، خدا محبتت را داریم و غیر از محبتی و عملی برای عالم دیگر نداریم.
بنابراین محبت و علاقه و رابطه با الله خیلی مهم است. اسلام دینی است که قلب را نورانی می کند اما با مجاهدت بکوشید تا این محبت ها را پیدا کنید. اما راهش کدام است؟ بارها به دوستانم عرضه کرده ام که هرچه خدا می گوید بجا بیاورید و عمل کنید ترک نکنید و آنچه که خدا می گوید نکن، انجام ندهی.
مردی شراب خورده بود او را نزد حضرت علی(ع) آوردند تا حد بزنند؛ مرد گفت یا علی من حرمت شراب را نمی دانستم، من تازه مسلمان شده و از راه دور آمده ام و آیه قرآن را در این باره نمی دانستم که خوردن شراب در اسلام حرام است. حضرت فرمودند: این مرد را بین مردم بگردانید و بپرسید آیا کسی به او آیه حرمت شراب (سوره مائده آیه ۹۰) را خوانده یا نه؟ مردم همه گفتند نه برای او آیه حرمت شراب را نخوانده ایم. حضرت فرمود: بر او حد اسلامی نمی زنیم، حالا آیه را برای او می خوانیم اگر دوباره این عمل را تکرار کرد، شلاق خواهد خورد. یعنی آنچه که نفهمیده ای معذور، اما آنچه که می دانی به کار ببند و این باعث تکامل و ترقی و سعادت شما خواهد بود.
جمله دیگری عرض کنم: “اِلهی مَن ذا الّذی ذاقَ حَلاوَهَ مَحبَّتِک فَرامَ مِنکَ بَدَلا” (مناجات خمسه عشر)، خدایا کیست که شیرینی محبتت را به دل او انداختی، و او تو را گذاشت و کس دیگری را انتخاب کرد، غیر ممکن است آن دلی که با اسلام آشنا شود از اسلام برگردد. اسلام دینی نیست که اگر کسی آن را درک کرد دوباره از آن برگردد؛ “اِجعَلنی مِمَّن فَرَضتَ فؤادَه لِحُبِّک” خدایا مرا از کسانی قرار بده که دل آن ها را با محبت خود آشنا کرده ای.
امروز سخنی هم از برادر شهید حجت الاسلام دکتر محمد مفتح عرضه می دارم، مردی که مدت ها در حوزه خدمت کرد از روزی که با او آشنا شدم، او را مردی یافتم که در ایمانش قوی، مردی صمیمی، با کمال خلوص نیت، مدتی مشغول تحصیل و پس از مدتی مشغول تدریس و سپس مشغول نوشتن شد و در تمام مدت کوشا و پس از مدتی به تهران رفت. یکی از کارهای مهم ایشان رابطه بین حوزه و دانشگاه و طلاب و دانشجویان بود و عامل مهمی در وحدت بین حوزه و دانشگاه گشت و با روح بزرگش تمام عمرش را وقف خدا کرد و خوشا به حال و سعادتش، خوشا به سعادت ایشان که همه دارائی را در راه الله داد.
در روایت است که همچنان که شهید بذل جان می کند، آن کس که در تعلیم و تربیت دیگران تلاش می کند، هرچند که در بسترش هم بمیرد خدا او را شهید می نویسد. مرحوم مفتح که با شهادت کامل از دنیا رفت امروز که سالگرد شهادت این مرد بزرگ است، ای خدا این شهیدان را به لطفت از ما بپذیر، ای ولی عصر این شهدا را از ملت ما بپذیر، ای امام زمان تو را به روح پاک مادرت زهرا(ع) و به حق این خون پاک شهدا نگذار در این جنگ تحمیلی این انقلاب صدمه ای ببیند. خدایا توفیق این پیروزی نهایی در این جنگ تحمیلی را به ما عنایت فرما.
خدا اجازه نده دشمنان تو در این جنگ بر ما پیروز شوند. علی(ع) مقابل قبور دعاهایی می کند و آخر این جمله را می گوید “اللهم اَدخِل عَلَیهِم رُوحا مِنکَ وَ سَلاماً منی” خدا همین حالا از طرف خودت نسیمی از رحمت خود و سلامی از ما به روان آنها برسان و به آن ها بگو دوستان از شما یاد کردند.
پروردگارا: روان شهدا شاد است، شادتر بگردان.
خدایا: به حق محمد و اهل بیتش دل های ما به نور ایمان خودت منور بفرما.
خداوندا عمر امام امت را طولانی بگردان.
پروردگارا: میان امت اسلامی وحدت کامل و میان اقشار این امت وحدت کامل برقرار بفرما. دشمنان اسلام که از راه های دور دست دراز کرده و پیوسته می کوشند در بین این ملت ممتاز دنیا و تاریخ شکاف ایجاد کنند و تفرقه بیندازند و آن ها را مغلوب کنند خدا دستشان را کوتاه بفرما و شرّ اجانب و ایّادی آنها را از ما دور بفرما.
اکنون به چند سئوال رسیده پاسخ می دهیم:
سئوال۱- آیا بهشتی که در جستجوی آن هستیم در آسمان یا زمین است، به طور کلی جای آن کجاست؟
ج- آنطور که از روایات استفاده می شود جهنم در همین زمین بر پا می شود؛ یعنی هرقدر به عمق این زمین برسیم حرارت بیشتر می شود به طوری که در عمق، همه چیز مذاب و به صورت مایع می شود، شاید هم جهنم همین باشد. اما بهشت عالم برزخ در همین زمین است منتهی ما با آن ها تماس حسی نداریم.
ولی بهشت پس از عالم قیامت کجاست؟ چون محاسبه بشر در همین زمین است پس باید آن بهشت حقیقی را نزدیک همین زمین بیاورند یعنی طبق آیات، قیامت و محاسبه انسان در همین زمین است. آیه می گوید: “وَ اُزلِفَت الجَنَّه لِلمتقین” (شعرا آیه ۹۰) بهشت را نزدیک همین زمین به حضور شما می آورند. حالا یکی یکی می آورند یا غیره من نمی دانم و جزئیات مطالب برای من مشخص نیست.
سئوال۲- در نماز باید به چه چیز توجه داشت؟
ج- روح نماز توجه به خداست، خوب است اگر معنی و ترجمه نماز را می دانید الرّحمن الرّحیم، مالِکِ یَومِ الدّین، توجه به همین معنای عبارات باشد. روایت دارد وقتی امام سجاد(ع) نماز می ایستاد زمانی که به جمله ی “مالک الیوم الدین” می رسید معنای یوم دین و روز قیامت را در نظر مجسم می کرد و خلایق را در حساب می دید، خلائق را در کفن می دید که عده ای نامه عمل در دست راست و عده ای در دست چپ دارند “وَکادَ اَن یَخرُجَ روحُه” آنقدر حضرت این جمله را تکرار می کرد که نزدیک می شد روح از بدن مبارکش بیرون رود.
اگر معنای جملات نماز را می دانید همین ها را در ذهن بیاورید، ای خدا منزهی، منزهی عیب نداری مثلا وقت سبحان الله گفتن در نظر می آوری: «ای خدا تو منزه و پاکی»، ضمنا انسان می خواهد که خدایا پس تو مرا نیز منزه کن. و اگر معنای عبارات را نمی دانی باید یاد بگیری و به هر صورت می توانی از آخرت و کارهای خیرت و غیره به یاد آوری و در هر جای نماز هم می توان از دعاهای وارده خواند، بین حمد، دعای کمیل، در رکوع و سجود (دعای ابوحمزه ثمالی) استفاده کرد.
سئوال ۳- تخیلات رویّه چیست؟
ج- در روح انسان گاهی الهامات شیطانی می شود؛ یعنی شیطان گاهی مطلبی را القاء می کند، اگر انسان ناراحت بشود این علامت “ایمان” است. در روایت هست، تصور خود را بجای دیگری برگردانید بگوئید “لااله الّا الله آمنتُ بالله و رَسولِه” شیطان دیگر به سراغتان نمی آید.
مردی خدمت پیامبر رسید و گفت: “یا رسولَ الله هَلَکتُ هَلَکتُ” من مردم، من مردم، حضرت گفتند چه شده است؟ مرد گفت شیطان به سراغ من آمد و گفت چه کسی تو را خلق کرده گفتم: خدا، گفت خدا را که خلق کرده؟ من ماندم این ها وسوسه های شیطانی است “الوَسواسُ الخَنّاس” یکی از معانی خناس همین است، کسی که او را عقب بزنی دوباره برگردد. به وسوسه های خناس اعتنا نکنید، فکر را به جای دیگر ببرید و بگوئید “لااله الا الله آمنتُ باللهِ و رسولِه”
اللّهمَّ اَیّدا الاِسلامَ وَ المسلمینَ، وَ انصُرِ الدّینَ وَ المُؤمنین. و السلام.
شرح بعضی از لغات:
شرایع: (جمع شریعت)، راه و روش و آئینی که خداوند برای بندگان خود روشن ساخته.
فیّاض: جوی یا چشمه پرآب، سودبسیار بخشنده.
صعب العبور: دشوار، سخت.
بشیر: مژده دهنده، بشارت دهنده.
مُبشر: بشارت دهنده.
اَجلی: جلی تر، روشن تر.
حُجُب: جمع حجاب.
رذایل: جمع رذیله، پست.
مُسَخَّر: تسخیر شده، تصرف شده.
رهین: مرهون، گرو گذارده شده.
کم: (ک – م) مقدار، اندازه.
کیف: چگونه.
مُنشَق: شکافته شده، ترکیده.
ثواب: مزد، پاداش، جزا.
حدّ: عقوبت و مجازات شرعی درباره گناهکار و مجرم مثل تازیانه زدن شرابخوار.
بذل: بخشش، داد و دهش.
خلایق: (جمع خلق)، بندگان.
منزه: پاک و پاکیزه و پاک دامن.
تخیلات: (جمع تخیل)، به خیال آوردن.
رویّه: نظر تفکر در امور، فکر و تأمل در کار.
اِلقاء: مطلبی را به فکر یا به ذهن کسی افکندن.
خنّاس: شیطان، آدم بدکار شیطان صفت.
(از فرهنگ عمید)
منبع: ندای اصفهان