مقدمه:
هاضمه زمان، حواث تلخ و شيرين و رويدادهاى بزرگ و كوچك را در خود هضم كرده و به تحليل مىبرد، و رويداد هر چند عظيم و شورآفرين و غوغابرانگيز باشد، تا مدتى مىتواند در هاضمه ى جهان باقى بماند و افكار را متوجه خود سازد. اما گذشت شب و روز، ورق خوردن صفحات ايام، رفته رفته حادثه را كم رنگتر مىسازد و از فروغ آن مىكاهد و به تدريجبه صورت مركبى بر صفحات تاريخ درمىآيد و احياناً در تاريخ هم نمىتوان براى آن جاى روشنى پيدا كرد.
در اين ميان، برخى از حوادث، از اين سنت كاملا مستثنى مي باشند و هرگز هاضمه جهان، هر چند هم قوى و نيرومند باشد، قادر به هضم و حل آنها نيست. تو گويى حادثه، بسان برليان در معدهى جهان است كه هرگز قادر به تبديل آن به عنصر ديگر نمىباشد و حرارت و داغى دستگاه گوارش روى آن اثر نمىگذارد و از اين جهت هيچ گاه منسى و فراموش نمىشود و گذشت زمان آن را فرسوده ننموده و از طراوت آن نمىكاهد.
اين نوع از حوادث استثنايى به خاطر ويژگى خاص خود، از ثبات و استوارى برخوردارند. اين ويژگى عبارت است از پيوند رويداد به دين و آيين يك ملت از يك طرف و پيوند دين با فطرت انسان از طرف ديگر و نتيجه اين دو جهت، ثابت ماندن حادثه در قلوب و نفوس ملتها است.
آفرينش انسان با دين و گرايش به ماورا طبيعت عجين و آميخته است و هرگز از او جدا نمىشود و تا انسان انسان است، پيوسته طبيعت او با چنين كشش و تمايلات همراه مىباشد و طبعا حادثهاى كه پيوند مستقيم با تمايلات درونى و ابدى انسان دارد هرگز به دست فراموشى سپرده نمىشود، و اين اصل يك اصل كلى است كه شرق و غرب نمىشناسد.
روى اين اصل هرگز جامعه اسلمي و تاريخ بشريت شخصيت ممتاز و كم نظير حضرت امام خمينىقدس سره را كه با افكار و انديشه هاى بلند و سعى و تلاشهاى صادقانه خود مسير تاريخ را دگرگون كرده فراموش نخواهد كرد.
شخصيتى كه توانست در پرتو اعتماد به لطف الهى و ايمان به هدف، نظام كهن دو هزار و پانصد ساله را به زباله دان تاريخ بريزد و به جامعه اسلمي هويت تازهاى بخشد و گرد خود فراموشى را از چهره آنان بزدايد و آنان را با شخصيت واقعى خود آشنا سازد.
اين شخصيت و اين رويداد به خاطر پيوندى كه با دين و ايمان مردم دارد، ثابت و پابرجا خواهد بود و گرد نسيان بر روى آن نخواهد نشست.
شخصيت حضرت امام، بنيانگذار انقلاب اسلامي و بيدار كننده جامعه مستضعفان و محرومان، ابعاد مختلف و گوناگونى دارد كه هرگز نمىتوان حق همه آنها را در اين مقاله ادا نمود. او به طور خلاصه، انسان كاملى بود كه علم و عمل را به هم آميخته و عرفان و اخلاق را در خود مجسم نموده و با فقاهت و اجتهاد واقع بينانه، بيانگر احكام و سياست و حقوق اسلمي بوده است.
او نه تنها در مراحل علمي پيشتاز اين مسير بوده، بلكه در مراحل اجتماعى و سياسى يك فرد آگاه از وضع زمان و آشنا به درد و درمان بود و نهيب او بر مستكبران و سلطه جويان، تازيانه اى بود كه پشت آنان را مىلرزاند و نقشه هاى آنان را بر باد مىداد.
مقام عرفانى و فلسفى، فقاهت و اجتهاد، ذوق ادبى و آشنايى او به لطايف كلام، آگاهى او از سياستهاى جهانى و اخلاق آموزنده و سازندهى او، مناجاتهاى تكان دهنده نيمه شب وى همه و همه پرتوى از ابعاد گسترده ى شخصيت او مىباشند، ولى آنچه مىتوان در اين باره گفت، اين است كه او داراى دو خصيصه گرانقدر بود كه همه آثار و تجليات را به دنبال داشت:
1- ايمان به مبدا و معاد، ايمان اصيل و نيرومند، تو گويى پرده ها از جلوى ديدگانش كنار رفته و ماوراى طبيعت را به راى العين ديده است.
2- عشق به هدف و آرمانهاى اسلمي و ايثارگرى همه جانبه در راه آن.
اين دو عنصر از صفات بارز و عناصر چشمگير شخصيت او به شمار مىرود. روى اين اساس به برخى از ابعاد شخصيت وى اشاره مىنماييم.
در اين ميان، برخى از حوادث، از اين سنت كاملا مستثنى مي باشند و هرگز هاضمه جهان، هر چند هم قوى و نيرومند باشد، قادر به هضم و حل آنها نيست. تو گويى حادثه، بسان برليان در معدهى جهان است كه هرگز قادر به تبديل آن به عنصر ديگر نمىباشد و حرارت و داغى دستگاه گوارش روى آن اثر نمىگذارد و از اين جهت هيچ گاه منسى و فراموش نمىشود و گذشت زمان آن را فرسوده ننموده و از طراوت آن نمىكاهد.
اين نوع از حوادث استثنايى به خاطر ويژگى خاص خود، از ثبات و استوارى برخوردارند. اين ويژگى عبارت است از پيوند رويداد به دين و آيين يك ملت از يك طرف و پيوند دين با فطرت انسان از طرف ديگر و نتيجه اين دو جهت، ثابت ماندن حادثه در قلوب و نفوس ملتها است.
آفرينش انسان با دين و گرايش به ماورا طبيعت عجين و آميخته است و هرگز از او جدا نمىشود و تا انسان انسان است، پيوسته طبيعت او با چنين كشش و تمايلات همراه مىباشد و طبعا حادثهاى كه پيوند مستقيم با تمايلات درونى و ابدى انسان دارد هرگز به دست فراموشى سپرده نمىشود، و اين اصل يك اصل كلى است كه شرق و غرب نمىشناسد.
روى اين اصل هرگز جامعه اسلمي و تاريخ بشريت شخصيت ممتاز و كم نظير حضرت امام خمينىقدس سره را كه با افكار و انديشه هاى بلند و سعى و تلاشهاى صادقانه خود مسير تاريخ را دگرگون كرده فراموش نخواهد كرد.
شخصيتى كه توانست در پرتو اعتماد به لطف الهى و ايمان به هدف، نظام كهن دو هزار و پانصد ساله را به زباله دان تاريخ بريزد و به جامعه اسلمي هويت تازهاى بخشد و گرد خود فراموشى را از چهره آنان بزدايد و آنان را با شخصيت واقعى خود آشنا سازد.
اين شخصيت و اين رويداد به خاطر پيوندى كه با دين و ايمان مردم دارد، ثابت و پابرجا خواهد بود و گرد نسيان بر روى آن نخواهد نشست.
شخصيت حضرت امام، بنيانگذار انقلاب اسلامي و بيدار كننده جامعه مستضعفان و محرومان، ابعاد مختلف و گوناگونى دارد كه هرگز نمىتوان حق همه آنها را در اين مقاله ادا نمود. او به طور خلاصه، انسان كاملى بود كه علم و عمل را به هم آميخته و عرفان و اخلاق را در خود مجسم نموده و با فقاهت و اجتهاد واقع بينانه، بيانگر احكام و سياست و حقوق اسلمي بوده است.
او نه تنها در مراحل علمي پيشتاز اين مسير بوده، بلكه در مراحل اجتماعى و سياسى يك فرد آگاه از وضع زمان و آشنا به درد و درمان بود و نهيب او بر مستكبران و سلطه جويان، تازيانه اى بود كه پشت آنان را مىلرزاند و نقشه هاى آنان را بر باد مىداد.
مقام عرفانى و فلسفى، فقاهت و اجتهاد، ذوق ادبى و آشنايى او به لطايف كلام، آگاهى او از سياستهاى جهانى و اخلاق آموزنده و سازندهى او، مناجاتهاى تكان دهنده نيمه شب وى همه و همه پرتوى از ابعاد گسترده ى شخصيت او مىباشند، ولى آنچه مىتوان در اين باره گفت، اين است كه او داراى دو خصيصه گرانقدر بود كه همه آثار و تجليات را به دنبال داشت:
1- ايمان به مبدا و معاد، ايمان اصيل و نيرومند، تو گويى پرده ها از جلوى ديدگانش كنار رفته و ماوراى طبيعت را به راى العين ديده است.
2- عشق به هدف و آرمانهاى اسلمي و ايثارگرى همه جانبه در راه آن.
اين دو عنصر از صفات بارز و عناصر چشمگير شخصيت او به شمار مىرود. روى اين اساس به برخى از ابعاد شخصيت وى اشاره مىنماييم.
1- آگاهى از وضع جهان:
امام صادق عليه السلام در حديث كوتاهى چنين مىفرمايد: «العالم بزمانه لاتهجم عليه اللوابس» ؛ انسان آگاه از اوضاع و شرايط زمان هرگز غافلگير حوادث غير مترقب نمىشود.
در اين حديث، يكى از شرايط رهبرى بيان شده است رهبر بايد با ديد نافذ از حوادث تلخ و ناگوارى كه در كمين امت او است از قبل آگاه باشد و براى آن چاره انديشد.
يكى از ابعاد شخصيت حضرت امام، آگاهى او از وضع جهان و شرايط زمان بود و حركتهاى سياسى و الحادى را كه در جهان بر ضد اسلام در حال شكل گرفتن بود، به خوبى مىشناخت و همه را مد نظر داشت و اگر از دوران جوانى، داراى چنين خصيصهاى نبود، هرگز در دوران پيرى و فرتوتى كه زمام امور را به دست گرفت نمىتوانست انقلاب اسلامي را با چنين صلابت و استوارى، متجاوز از ده سال رهبرى كند و دشمنان را به تعجب و شگفتى وادارد.
او به خاطر چنين خصيصهاى، از دوران جوانى، رجال كشور را مىشناخت، رجال خائن و صالح و تا آنجا كه امكانات زمان اجازه مىداد، از طرق مختلف مسايل سياسى را تعقيب مىكرد.
در دوران پراختناق حكومت «رضاخان» كه از سال 1304 شمسى آغاز شد و در شهريور 1320 به پايان رسيد، تمام وسايل در اختيار دولت بود و كمتر كتابى حتى دور از سياست به چاپ مىرسيد، ولى پس از شهريور20 و ورود متفقين به ايران و شعله ورشدن آتش جنگ جهانى، زنجيرها از قلم و بيان برداشته شد و حضرت امام از اين فرصت استفاده كرد و ضمن رد رساله ى «اسرار هزار ساله» به بيان حقايق پرداخت و پرده ها را بالا زد.
قلم شيوا و بيان لطيف و در عين حال شور انگيز كتاب «كشف اسرار» توانست روح تازه اى در قلوب مسلمانان ايران بدمد. او تحت عنوان «چرا رضاخان با علما بد بود؟» ماهيت حكومت رضاخانى را تشريح و مقام گرانقدر روحانيت را براى مردم روشن كرد.
اين كتاب كه در سال 1323 به چاپ رسيد، شورعظيم و موج بزرگى در ايران پديد آورد. كتاب «كشف اسرار» نه تنها يك كتاب عقيدتى و فكرى است، بلكه يك كتاب كاملا سياسى نيز مىباشد. با آن كه حضرت امام به خاطر دورى از تظاهر آن را بدون ذكر نام مؤلف چاپ كرد و مايل نبود كه مؤلف آن شناخته شود ولى به حكم اين كه «ماكان لله ينمو» هر عملى كه خالصانه براى خدا باشد بيشتر رشد مىكند، نشر كتاب بدون نام مؤلف، سبب اشتهار بيشتر نويسنده شد و در هر حال هر كس آن كتاب را بخواند اذعان مىكند كه اين حضرت امام از همان دوران ديرينه، داراى افكار بلند سياسى بوده و پيوسته مىخواسته نظام اسلمي را جايگزين نظامهاى فاسد كند.
متفقين در سالهاى 1324- 1325 ايران را ترك گفتند و بار ديگر استعمار مصلحت ديد كه فرزند رضاخان بر سر كار باشد و برنامه پدر را با رياكارى خاصى تعقيب كند و به مرور زمان، استبداد را بار ديگر به ايران باز گردانيد و هر چه پيش مىرفتبر قدرت نظام افزوده مىشد. ولى امام را در اين فترت يعنى از سالهاى 25 تا 40 كاملا ساكت و آرام مىبينيم كه تنها به تدريس فقه و اصول و اخلاق و فلسفه مىپرداخت و كمتر در مسايل سياسى بحث مىكرد. چه شد آن قلم شورآفرين و تحرك بخش كه نمونه ى بارز آن كتاب «كشف اسرار» بود و چرا از سالهاى 1325 تا 1340 از تحرك باز ايستاد و در مجراى علمي حركت كرد؟ در اين جا نكته اى است كه كمتر به آن توجه مىشود و آن اين است كه:
مرحوم آيت الله العظمي بروجردى در سال 1324 كه براى معالجه از بروجرد به تهران آمده بود، بنا به درخواست زعما و فضلاى قم، رحل اقامت در اين شهر افكند و پس از درگذشت آيت الله العظمي اصفهانى در سال 1325، رشته زعامت را به دست گرفت و رسالت رهبرى را به دوش كشيد و حقا مردى بزرگ و كم نظير و فقيهى بىبديل بود.
امام كه خود يكى از دعوت كنندگان مرحوم آقاى بروجردى به قم بود، وقتى چنين مرجعى را پذيراى مسؤوليت ديد، احساس آرامش كرده، ديگر وظيفه نديد مسايل سياسى را مستقيما تعقيب كند و با خويشتندارى خاصى مهر سكوت بر لب زد و كمتر سخن مىگفت و اين خود از شهامتهاى روحى انسانهاى كامل است كه گاهى با داشتن افكار بلند و رهنمودهاى مؤثر، دم فرو مىبندند. از اين جهت حضرت امام احترام مرجع بزرگ را حفظ نموده و فقط درموارد لزوم و در ملاقاتهاى خصوصى مطالبى را ياد آور مىشد. از اميرمؤمنان عليه السلام متجاوز از 12000 خطبه و نامه و كلمه به جاى مانده است و همه اينها مربوط به دوران پس از رحلت پيامبر است، در حالى كه او در عصر رسالت نيز داراى چنين معلومات و آگاهى بود. اما در مقابل پيامبر كاملا ساكت بود و مهر خاموشى بر لب داشت و ما همين خصيصه را در حضرت امام در عصر مرجعيت مرحوم بروجردى لمس كرديم، ولى همان طور كه ياد آور شديم ايشان در عين حال مساله ى مهم «النصيحه لائمه المسلمين» را فراموش نمىكرد و در مواقع حساس يادآورىهاى لازم را انجام مىداد.
درگذشت مرحوم آيت الله العظمي بروجردى ؛ نقطه عطف در تاريخ حيات امام
مرحوم آيت الله عظمي بروجردى در فروردين ماه 1341 بدرود زندگى گفت و شاه كه مدتها انتظار مرگ ايشان را مىكشيد، تا برنامه هاى خائنانه ى خود را يكى پس از ديگرى به اجرا درآورد، فرصت را مناسب شمرد تا به تضعيف مرجعيت در ايران بپردازد و براى ارجاع مردم به خارج از ايران، تلگرام تسليتى براى مرحوم آيت الله العظمي حكيم مخابره كرد. او گاهى در سخنان خود مىگفت: اكنون موانع برداشته شده و بايد برنامه هاى اصلاحى اجرا شود و ديگر در ايران شخصيت مهمي كه مانع از اجراى برنامه هاى ما باشد، به چشم نمىخورد.
چيزى نگذشت كه تصويب آيين نامه ى انجمنهاى ايالتى و ولايتى پيش آمد كه در آن اهانت خاصى به كتاب مقدس آسمانى ما شد و پاره اى از قوانين رسمي آن زير پا گذارده شده بود.
طرح آيين نامه «انجمنهاى ايالتى و ولايتى» يك طرح آزمايشى بود تا هيات حاكمه از واكنش آن در محافل روحانى و پايه علاقه آنان به حفظ اصول اسلام آگاه شوند.
رؤوس طرح در روزنامه هاى عصر پايتخت يعنى كيهان و اطلاعات آن روز در نيمه مهرماه 1341 چاپ شد. نگارنده كه يكى از خوشه چينان خرمن علمي حضرت امام به شمار مىرفت، در جلسات خصوصى شاهد انتقادهاى ايشان از دولت و سوءنيت آن سبت به اسلام بود، از اين جهت فرصت را مغتنم شمرده يك شماره از روزنامه كيهان آن روز را به حضور ايشان برد. ايشان نماز مغرب را به جا آورده بود و مىخواست كه نماز عشاء را شروع كند، در آن لحظه خاطر شريف را از محتواى تصويب آيين نامه ى انجمنهاى ايالتى و ولايتى مستحضر ساخت ناراحتى شديدى در سيمي او احساس كرد. امام نماز عشاء را به جماعت به جا آورد، سپس داماد خود مرحوم اشراقى را احضار و درخواست نمود كه به منزل آيت الله حائرى برود و از ايشان درخواست نمايد كه مراجع وقت را به منزل خويش دعوت كنند تا درباره ى اين تصويب نامه به طور دسته جمعى بينديشند و تصميم بگيرند.
اجتماع با شكوه مراجع درآن شب در خانه ى آيت الله حائرى نشانه وحدت و يگانگى بود و تلگرامهاى همگان حاكى از ثبات و مقاومت روحانيت، در برابر توطئه هاى شاه به شمار مىرفت ولى در اين ميان تلگرام امام از صلابت و سازش ناپذيرى خاصى حكايت مىكرد.
در اين نهضت، كه دو ماه به طول انجاميد، تگرامهاى امام و نامه هاى او به اطراف، ملت را با شخصيت آگاه او آشنا ساخت و مردم به تدريج رهبر خود را شناختند.
جريان انجمنهاى ايالتى و ولايتى به پايان رسيد و دولت وقت با رياكارى خاصى، تصويب نامه را پس گرفت ولى با نيرنگ ديگرى پس از چند ماه تحت عنوان لوايح شش گانه راه خود را تعقيب كرد كه در آن حق و باطل را به هم آميخته بود. در چنين شرايطى صلابت امام و استوارى و استقامت او بيش از پيش آشكار شد و با تحريم رفراندوم و مقاومت در برابر فشار دستگاه و اعلام عزاى ملى، ضربه ى محكمي بر حيثيت هيات حاكمه وارد آورد. در اين اوضاع و شرايط امام در پانزده خرداد 1342 دستگير شد و انتشار خبر دستگيرى امام رستاخيزى در تهران به پا كرد كه در نتيجه آن عدهاى از فرزندان اسلام به وسيله دژخيمان شاه به شهادت رسيدند و روز پانزده خرداد براى هميشه روز عزا اعلام شد. امام پس از هشت ماه، سرانجام بر اثر فشارهاى داخلى و خارجى آزاد شد و به قم بازگشت.
چيزى نگذشته بود كه مصونيت مستشاران امريكايى (كاپيتولاسيون) در آبان ماه 1343 پيش آمد و مجلس شوراى آن روز ذلت اسلام و مسلمين را با تصويب آن امضا كرد.
امام با سخنرانى گرم و شورانگيز و هيجان آفرين و با پرخاشگرى خاص خود انقلاب نوينى را به پا كرد كه منجر به دستگيرى و تبعيد ايشان به تركيه گشت.
هيات حاكمه از تبعيد امام به تركيه طرفى نسبت و سرانجام پس از سنجش ها و محاسبات فراوان تصميم گرفت كه در سال 1346 امام را از تركيه، به نجف اشرف تبعيد كند تا در آن محيط علمي محصور گردد و سخنان او كمتر شنيده شود. ولى اين رهبر آگاه در اقامت چهارده ساله ى خود در نجف، تمام حركتها را در ايران زير نظر داشت و به هسته هاى مقاومت كمك مىنمود و از طريق نامه و سخنرانى و ارسال پيامها بر شور مردم و هيجان آنان مىافزود.
سرانجام دستگاه بر اثر بىخردى با نشر مقاله اى در اطلاعات بر ضد امام، گور خود را به دست خود كند. اين بار، يك نهضت گسترده همه جانبه به وجود آمد كه ديگر دستگاه نتوانست آن را مهار كند و اين انقلاب از دى ماه 1356 تا 22 بهمن 1357 ادامه يافت.
اعتصابهاى دسته جمعى روحانيون، حوزههاى علميه، دانشگاهها، مراكز صنعتى، و ادارى و سرانجام نيروهاى انتظمي سبب شد كه رژيم 2500 ساله در 22 بهمن 57 فروريخته و به تاريخ سپرده شود.
امام از 22 بهمن به عنوان يك مرجع و رهبر سياسى و دينى مطلق شناخته شده و با درايت و ژرف بينى خاصى بسيارى از توطئه ها را خنثى نمود و توانست درخت اسلام را در سرزمين ايران آبيارى نموده و پس از ده سال رهبرى، نظام با شكوه اسلمي را به امتى كه تربيت كرده بود تحويل دهد.
در اين حديث، يكى از شرايط رهبرى بيان شده است رهبر بايد با ديد نافذ از حوادث تلخ و ناگوارى كه در كمين امت او است از قبل آگاه باشد و براى آن چاره انديشد.
يكى از ابعاد شخصيت حضرت امام، آگاهى او از وضع جهان و شرايط زمان بود و حركتهاى سياسى و الحادى را كه در جهان بر ضد اسلام در حال شكل گرفتن بود، به خوبى مىشناخت و همه را مد نظر داشت و اگر از دوران جوانى، داراى چنين خصيصهاى نبود، هرگز در دوران پيرى و فرتوتى كه زمام امور را به دست گرفت نمىتوانست انقلاب اسلامي را با چنين صلابت و استوارى، متجاوز از ده سال رهبرى كند و دشمنان را به تعجب و شگفتى وادارد.
او به خاطر چنين خصيصهاى، از دوران جوانى، رجال كشور را مىشناخت، رجال خائن و صالح و تا آنجا كه امكانات زمان اجازه مىداد، از طرق مختلف مسايل سياسى را تعقيب مىكرد.
در دوران پراختناق حكومت «رضاخان» كه از سال 1304 شمسى آغاز شد و در شهريور 1320 به پايان رسيد، تمام وسايل در اختيار دولت بود و كمتر كتابى حتى دور از سياست به چاپ مىرسيد، ولى پس از شهريور20 و ورود متفقين به ايران و شعله ورشدن آتش جنگ جهانى، زنجيرها از قلم و بيان برداشته شد و حضرت امام از اين فرصت استفاده كرد و ضمن رد رساله ى «اسرار هزار ساله» به بيان حقايق پرداخت و پرده ها را بالا زد.
قلم شيوا و بيان لطيف و در عين حال شور انگيز كتاب «كشف اسرار» توانست روح تازه اى در قلوب مسلمانان ايران بدمد. او تحت عنوان «چرا رضاخان با علما بد بود؟» ماهيت حكومت رضاخانى را تشريح و مقام گرانقدر روحانيت را براى مردم روشن كرد.
اين كتاب كه در سال 1323 به چاپ رسيد، شورعظيم و موج بزرگى در ايران پديد آورد. كتاب «كشف اسرار» نه تنها يك كتاب عقيدتى و فكرى است، بلكه يك كتاب كاملا سياسى نيز مىباشد. با آن كه حضرت امام به خاطر دورى از تظاهر آن را بدون ذكر نام مؤلف چاپ كرد و مايل نبود كه مؤلف آن شناخته شود ولى به حكم اين كه «ماكان لله ينمو» هر عملى كه خالصانه براى خدا باشد بيشتر رشد مىكند، نشر كتاب بدون نام مؤلف، سبب اشتهار بيشتر نويسنده شد و در هر حال هر كس آن كتاب را بخواند اذعان مىكند كه اين حضرت امام از همان دوران ديرينه، داراى افكار بلند سياسى بوده و پيوسته مىخواسته نظام اسلمي را جايگزين نظامهاى فاسد كند.
متفقين در سالهاى 1324- 1325 ايران را ترك گفتند و بار ديگر استعمار مصلحت ديد كه فرزند رضاخان بر سر كار باشد و برنامه پدر را با رياكارى خاصى تعقيب كند و به مرور زمان، استبداد را بار ديگر به ايران باز گردانيد و هر چه پيش مىرفتبر قدرت نظام افزوده مىشد. ولى امام را در اين فترت يعنى از سالهاى 25 تا 40 كاملا ساكت و آرام مىبينيم كه تنها به تدريس فقه و اصول و اخلاق و فلسفه مىپرداخت و كمتر در مسايل سياسى بحث مىكرد. چه شد آن قلم شورآفرين و تحرك بخش كه نمونه ى بارز آن كتاب «كشف اسرار» بود و چرا از سالهاى 1325 تا 1340 از تحرك باز ايستاد و در مجراى علمي حركت كرد؟ در اين جا نكته اى است كه كمتر به آن توجه مىشود و آن اين است كه:
مرحوم آيت الله العظمي بروجردى در سال 1324 كه براى معالجه از بروجرد به تهران آمده بود، بنا به درخواست زعما و فضلاى قم، رحل اقامت در اين شهر افكند و پس از درگذشت آيت الله العظمي اصفهانى در سال 1325، رشته زعامت را به دست گرفت و رسالت رهبرى را به دوش كشيد و حقا مردى بزرگ و كم نظير و فقيهى بىبديل بود.
امام كه خود يكى از دعوت كنندگان مرحوم آقاى بروجردى به قم بود، وقتى چنين مرجعى را پذيراى مسؤوليت ديد، احساس آرامش كرده، ديگر وظيفه نديد مسايل سياسى را مستقيما تعقيب كند و با خويشتندارى خاصى مهر سكوت بر لب زد و كمتر سخن مىگفت و اين خود از شهامتهاى روحى انسانهاى كامل است كه گاهى با داشتن افكار بلند و رهنمودهاى مؤثر، دم فرو مىبندند. از اين جهت حضرت امام احترام مرجع بزرگ را حفظ نموده و فقط درموارد لزوم و در ملاقاتهاى خصوصى مطالبى را ياد آور مىشد. از اميرمؤمنان عليه السلام متجاوز از 12000 خطبه و نامه و كلمه به جاى مانده است و همه اينها مربوط به دوران پس از رحلت پيامبر است، در حالى كه او در عصر رسالت نيز داراى چنين معلومات و آگاهى بود. اما در مقابل پيامبر كاملا ساكت بود و مهر خاموشى بر لب داشت و ما همين خصيصه را در حضرت امام در عصر مرجعيت مرحوم بروجردى لمس كرديم، ولى همان طور كه ياد آور شديم ايشان در عين حال مساله ى مهم «النصيحه لائمه المسلمين» را فراموش نمىكرد و در مواقع حساس يادآورىهاى لازم را انجام مىداد.
درگذشت مرحوم آيت الله العظمي بروجردى ؛ نقطه عطف در تاريخ حيات امام
مرحوم آيت الله عظمي بروجردى در فروردين ماه 1341 بدرود زندگى گفت و شاه كه مدتها انتظار مرگ ايشان را مىكشيد، تا برنامه هاى خائنانه ى خود را يكى پس از ديگرى به اجرا درآورد، فرصت را مناسب شمرد تا به تضعيف مرجعيت در ايران بپردازد و براى ارجاع مردم به خارج از ايران، تلگرام تسليتى براى مرحوم آيت الله العظمي حكيم مخابره كرد. او گاهى در سخنان خود مىگفت: اكنون موانع برداشته شده و بايد برنامه هاى اصلاحى اجرا شود و ديگر در ايران شخصيت مهمي كه مانع از اجراى برنامه هاى ما باشد، به چشم نمىخورد.
چيزى نگذشت كه تصويب آيين نامه ى انجمنهاى ايالتى و ولايتى پيش آمد كه در آن اهانت خاصى به كتاب مقدس آسمانى ما شد و پاره اى از قوانين رسمي آن زير پا گذارده شده بود.
طرح آيين نامه «انجمنهاى ايالتى و ولايتى» يك طرح آزمايشى بود تا هيات حاكمه از واكنش آن در محافل روحانى و پايه علاقه آنان به حفظ اصول اسلام آگاه شوند.
رؤوس طرح در روزنامه هاى عصر پايتخت يعنى كيهان و اطلاعات آن روز در نيمه مهرماه 1341 چاپ شد. نگارنده كه يكى از خوشه چينان خرمن علمي حضرت امام به شمار مىرفت، در جلسات خصوصى شاهد انتقادهاى ايشان از دولت و سوءنيت آن سبت به اسلام بود، از اين جهت فرصت را مغتنم شمرده يك شماره از روزنامه كيهان آن روز را به حضور ايشان برد. ايشان نماز مغرب را به جا آورده بود و مىخواست كه نماز عشاء را شروع كند، در آن لحظه خاطر شريف را از محتواى تصويب آيين نامه ى انجمنهاى ايالتى و ولايتى مستحضر ساخت ناراحتى شديدى در سيمي او احساس كرد. امام نماز عشاء را به جماعت به جا آورد، سپس داماد خود مرحوم اشراقى را احضار و درخواست نمود كه به منزل آيت الله حائرى برود و از ايشان درخواست نمايد كه مراجع وقت را به منزل خويش دعوت كنند تا درباره ى اين تصويب نامه به طور دسته جمعى بينديشند و تصميم بگيرند.
اجتماع با شكوه مراجع درآن شب در خانه ى آيت الله حائرى نشانه وحدت و يگانگى بود و تلگرامهاى همگان حاكى از ثبات و مقاومت روحانيت، در برابر توطئه هاى شاه به شمار مىرفت ولى در اين ميان تلگرام امام از صلابت و سازش ناپذيرى خاصى حكايت مىكرد.
در اين نهضت، كه دو ماه به طول انجاميد، تگرامهاى امام و نامه هاى او به اطراف، ملت را با شخصيت آگاه او آشنا ساخت و مردم به تدريج رهبر خود را شناختند.
جريان انجمنهاى ايالتى و ولايتى به پايان رسيد و دولت وقت با رياكارى خاصى، تصويب نامه را پس گرفت ولى با نيرنگ ديگرى پس از چند ماه تحت عنوان لوايح شش گانه راه خود را تعقيب كرد كه در آن حق و باطل را به هم آميخته بود. در چنين شرايطى صلابت امام و استوارى و استقامت او بيش از پيش آشكار شد و با تحريم رفراندوم و مقاومت در برابر فشار دستگاه و اعلام عزاى ملى، ضربه ى محكمي بر حيثيت هيات حاكمه وارد آورد. در اين اوضاع و شرايط امام در پانزده خرداد 1342 دستگير شد و انتشار خبر دستگيرى امام رستاخيزى در تهران به پا كرد كه در نتيجه آن عدهاى از فرزندان اسلام به وسيله دژخيمان شاه به شهادت رسيدند و روز پانزده خرداد براى هميشه روز عزا اعلام شد. امام پس از هشت ماه، سرانجام بر اثر فشارهاى داخلى و خارجى آزاد شد و به قم بازگشت.
چيزى نگذشته بود كه مصونيت مستشاران امريكايى (كاپيتولاسيون) در آبان ماه 1343 پيش آمد و مجلس شوراى آن روز ذلت اسلام و مسلمين را با تصويب آن امضا كرد.
امام با سخنرانى گرم و شورانگيز و هيجان آفرين و با پرخاشگرى خاص خود انقلاب نوينى را به پا كرد كه منجر به دستگيرى و تبعيد ايشان به تركيه گشت.
هيات حاكمه از تبعيد امام به تركيه طرفى نسبت و سرانجام پس از سنجش ها و محاسبات فراوان تصميم گرفت كه در سال 1346 امام را از تركيه، به نجف اشرف تبعيد كند تا در آن محيط علمي محصور گردد و سخنان او كمتر شنيده شود. ولى اين رهبر آگاه در اقامت چهارده ساله ى خود در نجف، تمام حركتها را در ايران زير نظر داشت و به هسته هاى مقاومت كمك مىنمود و از طريق نامه و سخنرانى و ارسال پيامها بر شور مردم و هيجان آنان مىافزود.
سرانجام دستگاه بر اثر بىخردى با نشر مقاله اى در اطلاعات بر ضد امام، گور خود را به دست خود كند. اين بار، يك نهضت گسترده همه جانبه به وجود آمد كه ديگر دستگاه نتوانست آن را مهار كند و اين انقلاب از دى ماه 1356 تا 22 بهمن 1357 ادامه يافت.
اعتصابهاى دسته جمعى روحانيون، حوزههاى علميه، دانشگاهها، مراكز صنعتى، و ادارى و سرانجام نيروهاى انتظمي سبب شد كه رژيم 2500 ساله در 22 بهمن 57 فروريخته و به تاريخ سپرده شود.
امام از 22 بهمن به عنوان يك مرجع و رهبر سياسى و دينى مطلق شناخته شده و با درايت و ژرف بينى خاصى بسيارى از توطئه ها را خنثى نمود و توانست درخت اسلام را در سرزمين ايران آبيارى نموده و پس از ده سال رهبرى، نظام با شكوه اسلمي را به امتى كه تربيت كرده بود تحويل دهد.
2- بعد فلسفى و عرفانى:
آگاهى از بعد فلسفى و عرفانى او در گرو اين است كه سير رشد علمي امام را از دوران جوانى تا دوران مرجعيتبه صورت فشرده بازگو كنيم:
امام در يك بيت علمي در بيستم جمادى الثانى 1320 چشم به دنيا گشود، ولى در همان دوران كودكى پدر را از دست داد و در تكفل برادر ارجمندش جناب آيت الله پسنديده درآمد و در آغوش گرم او بزرگ شد. از همان دوران كودكى و نوجوانى، بينش نافذ و پيشانى بلند و نگاههاى حساس او از نبوغ و استعداد خاص وى حاكى بود. وى ادبيات فارسى و عربى را تا معانى و بيان و بديع در همان زادگاهش تحصيل كرد و سپس براى تحصيلات بالاتر در سال 1329 به شهرستان «اراك» مهاجرت نمود. شهرستان اراك در آن روز شاهد تاسيس حوزه جديدى بود كه به وسيله بزرگ مرد الهى آيت الله عظمي حائرىقدس سره پىريزى شده بود. وى در سال 1332 اين حوزه را تاسيس نموده و تا 1340 آن را اداره كرد و فضلا را از اقطار و اكناف در آنجا گرد آورد.
حضرت امام پس از انتقال مرحوم حائرى به شهرستان قم و تصميم بر تاسيس حوزه جديد در اين حرم اهل بيت، بلافاصله از شهرستان اراك به قم مهاجرت نمود و سطوح عالى را از محضر اساتيد بزرگ، از جمله مرحوم آيت الله حاج سيد محمد تقى خوانسارى (متوفاى 1371 ه.ق) فرا گرفت. پس از چهار سال اقامت در قم شايستگى آن را پيدا كرد كه از سال 1344 به درس آية الله حائرى راه يابد و تا سال 1355 از حوزه فقهى و اصولى مرحوم حائرى بهرهمند شود. ايشان بخشى از درسهاى مهم استاد خود را به رشته ى تحرير درآورد تا آنجا كه آخرين نظريات فقهى و اصولى آيت الله حائرى را در كتابچه خاصى به نام «فوائد» گرد آورى نمود.
تاسيس حوزه در قم سبب شد كه شخصيتهاى عظيم فلسفى و عرفانى براى بهره رسانى و بهره گيرى از حرم اهل بيت در آنجا رحل اقامت افكنند و در اين ميان مىتوان از دو شخصيت بزرگ، مرحوم آيت الله شاه آبادى و مرحوم آيت الله رفيعى قزوينى نام برد.
حضرت امام پنج سال تمام، عرفان را نزد آيت الله شاه آبادى تحصيل و فلسفه را از مرحوم آيت الله رفيعى آموخت ولى در ميان اين دو نفر به مرحوم شاه آبادى عشق مىورزيد و مىگفت: من تا كنون انسانى به اين لطافت طبع نديده ام و مىافزود من در نخستين برخورد به ايشان پيشنهاد تدريس اسفار نمودم. او با استاد خود چنان عارفانه و مؤدبانه رفتار مىكرد كه اگر روزى درس تا دو ساعت هم به طول مىانجاميد، اظهار خستگى نمىكرد و اگر استاد به خاطر عذر خاصى مثلا پنج دقيقه درس مىگفت باز هم اعتراض نمىنمود و اين خصيصه را استاد وى نيز به ديگران يادآور مىشد.
او در مسايل عرفانى و فلسفى، به حق استاد مسلم بود و برخلاف بسيارى از اساتيد فلسفه و عرفان كه فقط به تقرير و تبيين مسايل اكتفا مىكنند و چه بسا خود نيز به كنه مطلب نرسند، مسايل الهيات را به حق چشيده بود و آنچه را مىگفت از صميم دل بيان مىكرد و در برخى از مسايل به حد شهود رسيده بود. او در عين علاقه به هر دو علم، كشش خاصى به عرفان نظرى و عملى داشت. اثر ممتاز او در اين فن نشانه نبوغ او است. «مصباح الهدايه فىالولاية والخلافة» بحثى عرفانى در اسما و صفات مىباشد كه به حق از نادره هاى زمان است و كمتر عارفى مىتواند به عمق آن نوشته ها پى برد.
هيچگاه براى او كميت شاگرد مطرح نبود، او به كيفيت بيش از حد علاقه داشت از اين جهت به مرحوم آيت الله شهيد مطهرى بيش از حد ارج مىنهاد .
امام در يك بيت علمي در بيستم جمادى الثانى 1320 چشم به دنيا گشود، ولى در همان دوران كودكى پدر را از دست داد و در تكفل برادر ارجمندش جناب آيت الله پسنديده درآمد و در آغوش گرم او بزرگ شد. از همان دوران كودكى و نوجوانى، بينش نافذ و پيشانى بلند و نگاههاى حساس او از نبوغ و استعداد خاص وى حاكى بود. وى ادبيات فارسى و عربى را تا معانى و بيان و بديع در همان زادگاهش تحصيل كرد و سپس براى تحصيلات بالاتر در سال 1329 به شهرستان «اراك» مهاجرت نمود. شهرستان اراك در آن روز شاهد تاسيس حوزه جديدى بود كه به وسيله بزرگ مرد الهى آيت الله عظمي حائرىقدس سره پىريزى شده بود. وى در سال 1332 اين حوزه را تاسيس نموده و تا 1340 آن را اداره كرد و فضلا را از اقطار و اكناف در آنجا گرد آورد.
حضرت امام پس از انتقال مرحوم حائرى به شهرستان قم و تصميم بر تاسيس حوزه جديد در اين حرم اهل بيت، بلافاصله از شهرستان اراك به قم مهاجرت نمود و سطوح عالى را از محضر اساتيد بزرگ، از جمله مرحوم آيت الله حاج سيد محمد تقى خوانسارى (متوفاى 1371 ه.ق) فرا گرفت. پس از چهار سال اقامت در قم شايستگى آن را پيدا كرد كه از سال 1344 به درس آية الله حائرى راه يابد و تا سال 1355 از حوزه فقهى و اصولى مرحوم حائرى بهرهمند شود. ايشان بخشى از درسهاى مهم استاد خود را به رشته ى تحرير درآورد تا آنجا كه آخرين نظريات فقهى و اصولى آيت الله حائرى را در كتابچه خاصى به نام «فوائد» گرد آورى نمود.
تاسيس حوزه در قم سبب شد كه شخصيتهاى عظيم فلسفى و عرفانى براى بهره رسانى و بهره گيرى از حرم اهل بيت در آنجا رحل اقامت افكنند و در اين ميان مىتوان از دو شخصيت بزرگ، مرحوم آيت الله شاه آبادى و مرحوم آيت الله رفيعى قزوينى نام برد.
حضرت امام پنج سال تمام، عرفان را نزد آيت الله شاه آبادى تحصيل و فلسفه را از مرحوم آيت الله رفيعى آموخت ولى در ميان اين دو نفر به مرحوم شاه آبادى عشق مىورزيد و مىگفت: من تا كنون انسانى به اين لطافت طبع نديده ام و مىافزود من در نخستين برخورد به ايشان پيشنهاد تدريس اسفار نمودم. او با استاد خود چنان عارفانه و مؤدبانه رفتار مىكرد كه اگر روزى درس تا دو ساعت هم به طول مىانجاميد، اظهار خستگى نمىكرد و اگر استاد به خاطر عذر خاصى مثلا پنج دقيقه درس مىگفت باز هم اعتراض نمىنمود و اين خصيصه را استاد وى نيز به ديگران يادآور مىشد.
او در مسايل عرفانى و فلسفى، به حق استاد مسلم بود و برخلاف بسيارى از اساتيد فلسفه و عرفان كه فقط به تقرير و تبيين مسايل اكتفا مىكنند و چه بسا خود نيز به كنه مطلب نرسند، مسايل الهيات را به حق چشيده بود و آنچه را مىگفت از صميم دل بيان مىكرد و در برخى از مسايل به حد شهود رسيده بود. او در عين علاقه به هر دو علم، كشش خاصى به عرفان نظرى و عملى داشت. اثر ممتاز او در اين فن نشانه نبوغ او است. «مصباح الهدايه فىالولاية والخلافة» بحثى عرفانى در اسما و صفات مىباشد كه به حق از نادره هاى زمان است و كمتر عارفى مىتواند به عمق آن نوشته ها پى برد.
هيچگاه براى او كميت شاگرد مطرح نبود، او به كيفيت بيش از حد علاقه داشت از اين جهت به مرحوم آيت الله شهيد مطهرى بيش از حد ارج مىنهاد .
3- بعد اخلاقى امام:
پس از درگذشت مرحوم آيت الله عظمي حائرى، معظم له عصرهاى پنجشنبه و جمعه درسى را به عنوان درس اخلاق آغاز نمود كه خارى در چشم حاكمان روز بود. وى اين بحث را به عنوان درس اخلاق آغاز كرد و از نظر قانونى حكم ديگر دروس حوزه را داشت و چون در آن روز تمام اجتماعات ممنوع بود جز تدريس، از اين جهت نمىتوانستند جلوى آن را بگيرند.
امام در اين درس، نكات آموزنده ى اخلاقى آميخته با مسايل عرفانى و سياسى بيان مىكرد و گاهى به خاطر مزاحمت دستگاه و جلوگيرى از تدريس، محل درس را از مدرسه ى فيضيه به مدرسه ى حاج ملاصادق منتقل مىنمود و در هر حال، در همان شرايط كتاب ارزندهاى را به نام «الاربعين» نوشت كه عصاره ى درسهاى اخلاق او در روزهاى پنجشنبه و جمعه در سنوات پس از درگذشت آيتالله حائرى تا سال 1358 هجرى قمرى بود و خوشبختانه اين كتاب كه بر اثر هجوم وحشيانه دستگاه به بيت امام ناپديد شده بود سالها بعد به دست آمده و به زيور طبع آراسته گرديده است. كسانى كه از اين درس و آن مجلس روحانى خاطراتى دارند، مىتوانند تاثير سخن امام را در دگرگونى قلوب و ارواح كاملا به يادآورند. يك نشست در آن درس اخلاق، آن چنان انسان را به دنيا و زخارف آن بىعلاقه مىكرد كه انسان فقط و فقط به معنويات ارج مىنهاد. درس اخلاق حضرت استاد، آن چنان دگرگونى عظيمي در طلاب و فضلاى آن زمان پديد آورده بود كه مساله سير و سلوك به تدريج در ميان فضلا براى خود جايى باز مىكرد و غالباً كوشش مىكردند كه گفتار و رفتار خود را با اخلاق اسلمي وفق دهند.
در تقيد امام نسبت به مسايل اخلاقى همين بس كه اگر در مجلسى كسى سخنى را مىگفت كه از آن بوى تعريض به مسلمانى به مشام مىرسيد، با رنجش شديد امام روبه رو مىشد و امام از ادامه ى سخن وى جلوگيرى مىكرد.
نمونه گوياى ديگرى از تقيد او به اخلاق اسلمي اين كه ايشان در مدرس مدرسه فيضيه براى جمعى فلسفه تدريس مىكرد. روزى يكى از مدرسين غير معروف قم كه از شرايط جايگاه درس آگاه نبود براى يك نفر كتاب شرح لمعه را تدريس مىكرد، وقتى امام وارد مدرس شد و ديد او مشغول تدريس است، بلافاصله بيرون آمد و به هيچ قيمت حاضر نشد كه آن روز در آن مركز درس بگويد و گفت ايشان قبل از ما شروع به درس كرده و حق سبقت با او است. او سالها كه در برخى از مساجد درس مىگفت لدىالورود دو ركعت نماز تحيت مسجد را به جا مىآورد آن گاه تدريس را آغاز مىكرد و تا شايستگى افراد را براى درسى كه مىگفت احراز نمىكرد به او اجازه شركت نمىداد.
هيچگاه براى او كميت شاگرد مطرح نبود، او به كيفيت بيش از حد علاقه داشت از اين جهت به مرحوم آيت الله شهيد مطهرى بيش از حد ارج مىنهاد و سخنان او را به خوبى گوش مىكرد و من خود قسمتى از نوشته هاى امام را ديده ام كه اعتراضات شهيد مطهرى را به صورت پرسش و پاسخ در كتاب خود آورده و به تحليل اشكال او پرداخته است.
امام در اين درس، نكات آموزنده ى اخلاقى آميخته با مسايل عرفانى و سياسى بيان مىكرد و گاهى به خاطر مزاحمت دستگاه و جلوگيرى از تدريس، محل درس را از مدرسه ى فيضيه به مدرسه ى حاج ملاصادق منتقل مىنمود و در هر حال، در همان شرايط كتاب ارزندهاى را به نام «الاربعين» نوشت كه عصاره ى درسهاى اخلاق او در روزهاى پنجشنبه و جمعه در سنوات پس از درگذشت آيتالله حائرى تا سال 1358 هجرى قمرى بود و خوشبختانه اين كتاب كه بر اثر هجوم وحشيانه دستگاه به بيت امام ناپديد شده بود سالها بعد به دست آمده و به زيور طبع آراسته گرديده است. كسانى كه از اين درس و آن مجلس روحانى خاطراتى دارند، مىتوانند تاثير سخن امام را در دگرگونى قلوب و ارواح كاملا به يادآورند. يك نشست در آن درس اخلاق، آن چنان انسان را به دنيا و زخارف آن بىعلاقه مىكرد كه انسان فقط و فقط به معنويات ارج مىنهاد. درس اخلاق حضرت استاد، آن چنان دگرگونى عظيمي در طلاب و فضلاى آن زمان پديد آورده بود كه مساله سير و سلوك به تدريج در ميان فضلا براى خود جايى باز مىكرد و غالباً كوشش مىكردند كه گفتار و رفتار خود را با اخلاق اسلمي وفق دهند.
در تقيد امام نسبت به مسايل اخلاقى همين بس كه اگر در مجلسى كسى سخنى را مىگفت كه از آن بوى تعريض به مسلمانى به مشام مىرسيد، با رنجش شديد امام روبه رو مىشد و امام از ادامه ى سخن وى جلوگيرى مىكرد.
نمونه گوياى ديگرى از تقيد او به اخلاق اسلمي اين كه ايشان در مدرس مدرسه فيضيه براى جمعى فلسفه تدريس مىكرد. روزى يكى از مدرسين غير معروف قم كه از شرايط جايگاه درس آگاه نبود براى يك نفر كتاب شرح لمعه را تدريس مىكرد، وقتى امام وارد مدرس شد و ديد او مشغول تدريس است، بلافاصله بيرون آمد و به هيچ قيمت حاضر نشد كه آن روز در آن مركز درس بگويد و گفت ايشان قبل از ما شروع به درس كرده و حق سبقت با او است. او سالها كه در برخى از مساجد درس مىگفت لدىالورود دو ركعت نماز تحيت مسجد را به جا مىآورد آن گاه تدريس را آغاز مىكرد و تا شايستگى افراد را براى درسى كه مىگفت احراز نمىكرد به او اجازه شركت نمىداد.
هيچگاه براى او كميت شاگرد مطرح نبود، او به كيفيت بيش از حد علاقه داشت از اين جهت به مرحوم آيت الله شهيد مطهرى بيش از حد ارج مىنهاد و سخنان او را به خوبى گوش مىكرد و من خود قسمتى از نوشته هاى امام را ديده ام كه اعتراضات شهيد مطهرى را به صورت پرسش و پاسخ در كتاب خود آورده و به تحليل اشكال او پرداخته است.
4- بعد فقاهت و اجتهاد:
حضرت امام يازده سال تمام از درس خارج فقه و اصول مؤسس حوزه بهره مند شد و پس از درگذشت او به تدريس سطوح عالى پرداخت و هيچگاه رشته ى بحث او درباره ى اين دو علم از هم نگسست. علاوه بر تدريس با جمعى از فضلاى بزرگ حوزه مانند مرحوم آية الله محقق داماد و آية الله حاج سيد احمد زنجانىقدس سره مباحثه ى مشترك فقهى داشتند.
آنگاه كه مرحوم آيت الله بروجردى در سال 1346 هجرى قمرى به قم آمدند يكى از شخصيتهايى كه به درس ايشان گرمي خاصى بخشيد، حضرت امام بود.
مرحوم بروجردى از نظر روش فقهى با مرحوم حائرى تفاوت آشكارى داشتند. مرحوم حائرى به بحث و تحقيق و ژرفنگرى بيش از تتبع مىپرداخت، در حالى كه مرحوم بروجردى به تتبع در تاريخ مساله و فتاواى فقهاى عامه و خاصه در نخستين قرون و كاوش در رجال سند بيش از امور ديگر، عنايت مىورزيد و از نظر عمق بحثها نيز در سطح بالاترى قرار داشت.
حضرت امام با شركت در درس مرحوم بروجردى به مزاياى درس ايشان پى برد و پيوسته فضلا را براى پىگيرى از روش ايشان دعوت مىنمود. معظم له در درس مرحوم بروجردى از سال 1364 ه..ق تا سال 1370 ه..ق شركت داشت و در نتيجه مزاياى روش هر دو استاد را به هم آميخت و خود صاحب سبك و روشى در فقه و اصول گرديد و از تركيب هر دو روش، يعنى عنايت بر تحليل و ژرفنگرى و بحثهاى عميق، به ضميمه ى تتبع در تاريخ مساله و اقوال پيشينيان، بنياد نوينى را پىريزى كرد و از سال 1364 ه..ق به درخواست گروهى از فضلا، درس خارج اصولى را از مباحث «قطع» آغاز نمود و اين دوره درسال 1370ه..ق به پايان رسيد و مخلص نيز در عداد كوچكترين تلاميذ او در اين دوره و دوره هاى بعد درآمد و رشته ى علاقه ى او در بهره گيرى از دروس امام تا روزى كه از قم به تركيه تبعيد شد، ادامه داشت. وى متجاوز از دو دوره ى كامل، اصول را تدريس كرد و در هر دوره نظريات جديدى را در اصول عرضه مىنمود و درسهاى معظم له با آخرين نظريات خود در سه جلد به نام «تهذيب الاصول» منتشر شد و هم اكنون مورد استفاده مدرسان خارج اصول است.
از نظر فقهى كتابهاى «زكات» و «طهارت» ، «مكاسب محرمه» ، «بيع و خيارات» و برخى از ابواب مخصوص را تدريس نموده و خوشبختانه قسمت اعظم آنها به قلم خود معظم له به نگارش درآمده كه از آنها مىتوان كتابهاى ياد شده در ذيل را نام برد:
1- «الطهارة» در دو جلد كه در قم چاپ شده است.
2- «المكاسب المحرمة» در دو جلد كه در قم طبع گرديده است.
3- «كتاب البيع و الخيارات» كه قسمتى را در قم و قسمت مهمترى را در نجف تدريس نموده و همه اين مباحث منتشر شده است.
علاوه بر اين نگارش، تعليقه بر كتاب «وسيلة النجاة» مرحوم «سيد اصفهانى» ويا تعليق بر عروة الوثقى، تاليف مرحوم «سيد يزدى» تقريبا يك دوره فقه را با دقت مطالعه فرموده و خلاصه نظريات هر دو را در اين دو تعليقه آورده است. او تعليقه ى فقهى خود را بر «وسيلة النجاة» در سال 1365 ه.ق آغاز نموده و در سال 1372 به پايان رساند و در اين مدت كمتر به كارهاى غير فقهى مشغول بود و بيش از پيش به نگارش اين تعليقه مىپرداخت و تعليقه بر عروةالوثقى را منتزع از اين تعليقه مىدانست و اصولا در ميان كتابهاى فقهى كه اخيرا نگارش يافته «وسيله» ى مرحوم سيد را كتاب گرانقدرى مىشمرد.
وقتى هيات حاكمه ايشان را در سال 1343 هجرى شمسى به تركيه تبعيد كرد در آنجا تصميم گرفت كه به بازنويسى وسيله و افزودن مسايل مورد حاجت بر آن كتاب همت گمارد و پس از افزودن قريب به ثلثبر آن، آن را به نام «تحرير الوسيله» منتشر نمود. از اين جهت، اين كتاب كه قسمتى از آن در تبعيدگاه تركيه در شهر «بورسا» و قسمتى ديگر پس از ورود به نجف نگارش يافته يك دوره متن فقهى است كه روشنگر استادى و ژرف نگرى او در فقاهت است.
فتاواى حضرت امام پس از انقلاب كه اخيرا به رشته تحرير درآمده و در آنها به توضيح مسايل مستحدثه همت گمارده شده است، اثر فقهى ارزشمندى است كه مىتواند از بعد فقهى او بيان خاصى داشته باشد.
او بر خلاف انديشه هاى نارسا كه از مغز افراد خام و ناوارد به فقه، تراوش مىكند، به فقه سنتى و جواهرى علاقه وافر داشت و اصولا روش ديگرى را صحيح نمىدانست.
حتى روزى به او پيشنهاد شد كه در كتابهاى درسى حوزه مانند «شفا» و «اسفار» دگرگويى ايجاد شود، او با اين دگرگونى مخالفت ورزيد و گفت آسان گرايى و تلخيص كتابهاى بزرگ، از ژرف بينى طلاب مىكاهد. اصالتها را حفظ كنيد و روشهاى جديد را تا آزمون صحيح روى آن انجام نگرفته به كار نبنديد.
آنگاه كه مرحوم آيت الله بروجردى در سال 1346 هجرى قمرى به قم آمدند يكى از شخصيتهايى كه به درس ايشان گرمي خاصى بخشيد، حضرت امام بود.
مرحوم بروجردى از نظر روش فقهى با مرحوم حائرى تفاوت آشكارى داشتند. مرحوم حائرى به بحث و تحقيق و ژرفنگرى بيش از تتبع مىپرداخت، در حالى كه مرحوم بروجردى به تتبع در تاريخ مساله و فتاواى فقهاى عامه و خاصه در نخستين قرون و كاوش در رجال سند بيش از امور ديگر، عنايت مىورزيد و از نظر عمق بحثها نيز در سطح بالاترى قرار داشت.
حضرت امام با شركت در درس مرحوم بروجردى به مزاياى درس ايشان پى برد و پيوسته فضلا را براى پىگيرى از روش ايشان دعوت مىنمود. معظم له در درس مرحوم بروجردى از سال 1364 ه..ق تا سال 1370 ه..ق شركت داشت و در نتيجه مزاياى روش هر دو استاد را به هم آميخت و خود صاحب سبك و روشى در فقه و اصول گرديد و از تركيب هر دو روش، يعنى عنايت بر تحليل و ژرفنگرى و بحثهاى عميق، به ضميمه ى تتبع در تاريخ مساله و اقوال پيشينيان، بنياد نوينى را پىريزى كرد و از سال 1364 ه..ق به درخواست گروهى از فضلا، درس خارج اصولى را از مباحث «قطع» آغاز نمود و اين دوره درسال 1370ه..ق به پايان رسيد و مخلص نيز در عداد كوچكترين تلاميذ او در اين دوره و دوره هاى بعد درآمد و رشته ى علاقه ى او در بهره گيرى از دروس امام تا روزى كه از قم به تركيه تبعيد شد، ادامه داشت. وى متجاوز از دو دوره ى كامل، اصول را تدريس كرد و در هر دوره نظريات جديدى را در اصول عرضه مىنمود و درسهاى معظم له با آخرين نظريات خود در سه جلد به نام «تهذيب الاصول» منتشر شد و هم اكنون مورد استفاده مدرسان خارج اصول است.
از نظر فقهى كتابهاى «زكات» و «طهارت» ، «مكاسب محرمه» ، «بيع و خيارات» و برخى از ابواب مخصوص را تدريس نموده و خوشبختانه قسمت اعظم آنها به قلم خود معظم له به نگارش درآمده كه از آنها مىتوان كتابهاى ياد شده در ذيل را نام برد:
1- «الطهارة» در دو جلد كه در قم چاپ شده است.
2- «المكاسب المحرمة» در دو جلد كه در قم طبع گرديده است.
3- «كتاب البيع و الخيارات» كه قسمتى را در قم و قسمت مهمترى را در نجف تدريس نموده و همه اين مباحث منتشر شده است.
علاوه بر اين نگارش، تعليقه بر كتاب «وسيلة النجاة» مرحوم «سيد اصفهانى» ويا تعليق بر عروة الوثقى، تاليف مرحوم «سيد يزدى» تقريبا يك دوره فقه را با دقت مطالعه فرموده و خلاصه نظريات هر دو را در اين دو تعليقه آورده است. او تعليقه ى فقهى خود را بر «وسيلة النجاة» در سال 1365 ه.ق آغاز نموده و در سال 1372 به پايان رساند و در اين مدت كمتر به كارهاى غير فقهى مشغول بود و بيش از پيش به نگارش اين تعليقه مىپرداخت و تعليقه بر عروةالوثقى را منتزع از اين تعليقه مىدانست و اصولا در ميان كتابهاى فقهى كه اخيرا نگارش يافته «وسيله» ى مرحوم سيد را كتاب گرانقدرى مىشمرد.
وقتى هيات حاكمه ايشان را در سال 1343 هجرى شمسى به تركيه تبعيد كرد در آنجا تصميم گرفت كه به بازنويسى وسيله و افزودن مسايل مورد حاجت بر آن كتاب همت گمارد و پس از افزودن قريب به ثلثبر آن، آن را به نام «تحرير الوسيله» منتشر نمود. از اين جهت، اين كتاب كه قسمتى از آن در تبعيدگاه تركيه در شهر «بورسا» و قسمتى ديگر پس از ورود به نجف نگارش يافته يك دوره متن فقهى است كه روشنگر استادى و ژرف نگرى او در فقاهت است.
فتاواى حضرت امام پس از انقلاب كه اخيرا به رشته تحرير درآمده و در آنها به توضيح مسايل مستحدثه همت گمارده شده است، اثر فقهى ارزشمندى است كه مىتواند از بعد فقهى او بيان خاصى داشته باشد.
او بر خلاف انديشه هاى نارسا كه از مغز افراد خام و ناوارد به فقه، تراوش مىكند، به فقه سنتى و جواهرى علاقه وافر داشت و اصولا روش ديگرى را صحيح نمىدانست.
حتى روزى به او پيشنهاد شد كه در كتابهاى درسى حوزه مانند «شفا» و «اسفار» دگرگويى ايجاد شود، او با اين دگرگونى مخالفت ورزيد و گفت آسان گرايى و تلخيص كتابهاى بزرگ، از ژرف بينى طلاب مىكاهد. اصالتها را حفظ كنيد و روشهاى جديد را تا آزمون صحيح روى آن انجام نگرفته به كار نبنديد.
5- بعد عبادى امام:
حضرت امام از نخستين دوران جوانى، با هر نوع رياكارى مخالفت مىورزيد و در عين حال كه در روز بسان ديگر طلاب و فضلا به تحصيل مىپرداخت و در مجالس انس شركت مىنمود و در غالب پنجشنبه ها و جمعه ها براى تفريح به خارج قم مىرفت و از چنين مجالس بهره مىگرفت، ولى در دل شب بسان پرهيزكاران وارسته به راز و نياز با معبود مىپرداخت و از همان دوران جوانى و از 27 سالگى تا لحظه اى كه توان داشت، نماز شب او ترك نشد و در سخت ترين لحظات، حتى شبى كه از پاريس به تهران بازمىگشت، نماز شب را در هواپيما به جا آورد. او در ميان ادعيه به «صحيفه سجاديه» علاقه خاصى داشت و معتقد بود كه در لابه لاى ادعيه، يك رشته مسايل عرفانى و فلسفى هست كه مرغ انديشه هيچ فيلسوفى به آنها نرسيده است و در ميان مناجاتها به مناجات شعبانيه عشق مىورزيد و در ماه رمضان به خواندن ادعيه تقيد خاصى داشت. در سال 1347 هجرى قمرى بر دعاى سحر كه از امام باقر عليه السلام نقل شده است شرح زيبايى نوشته كه دلهاى عارفان و عاشقان به سير ملكوتى را تكان مىدهد. او در ميان زيارتها به «زيارت جامعه» بيش از همه علاقه داشت و در تمام حرمهاى ائمه اهل بيت به خواندن آن كاملا مقيد بود.
به هنگام نماز غرق در عزوجلال الهى بود و در اين راستا دو كتاب ارزشمند او بيانگر بحثهاى عرفانى و الهى اوست. اين دو كتاب يكى به نام «آداب الصلاة» و ديگرى به نام «اسرار الصلاة» است كه هر دو از كتابهاى نفيسى است كه كمتر مىتوان براى آنها نظيرى يافت، به ويژه كتاب «اسرار الصلاة» كه به حق كتاب «اسرار الصلاة» است در حالى كه ديگر كتابهايى كه به اين نام منتشر شده از نظر او «آداب الصلاة» به شمار مىروند نه «اسرار الصلاة» .
او در ميان فلاسفه، شيفته مكتب صدرالمتالهين و در ميان عرفا و محققان عرفان، به قاضى سعيد قمي علاقه ى سرشارى داشت تا آنجا كه كتاب توحيد او را شخصا استنساخ نمود و افكار بلند او را بسيار مىستود، و در ميان ديگر كتابهاى قاضى سعيد قمي به كتاب «اربعين» او ارج مىنهاد.
در حالات خاصى كه فقط نزديكان او مىتوانستند شاهد آن باشند، گاهى با مطالعه ى برخى از كتب عرفانى اشكهاى چشم او مرواريدوار، بر گونه هايش مىغلتيدند.
به هنگام نماز غرق در عزوجلال الهى بود و در اين راستا دو كتاب ارزشمند او بيانگر بحثهاى عرفانى و الهى اوست. اين دو كتاب يكى به نام «آداب الصلاة» و ديگرى به نام «اسرار الصلاة» است كه هر دو از كتابهاى نفيسى است كه كمتر مىتوان براى آنها نظيرى يافت، به ويژه كتاب «اسرار الصلاة» كه به حق كتاب «اسرار الصلاة» است در حالى كه ديگر كتابهايى كه به اين نام منتشر شده از نظر او «آداب الصلاة» به شمار مىروند نه «اسرار الصلاة» .
او در ميان فلاسفه، شيفته مكتب صدرالمتالهين و در ميان عرفا و محققان عرفان، به قاضى سعيد قمي علاقه ى سرشارى داشت تا آنجا كه كتاب توحيد او را شخصا استنساخ نمود و افكار بلند او را بسيار مىستود، و در ميان ديگر كتابهاى قاضى سعيد قمي به كتاب «اربعين» او ارج مىنهاد.
در حالات خاصى كه فقط نزديكان او مىتوانستند شاهد آن باشند، گاهى با مطالعه ى برخى از كتب عرفانى اشكهاى چشم او مرواريدوار، بر گونه هايش مىغلتيدند.
6- بعد ادبى و سبك نگارش:
وى از روز نخست، انسان با ذوقى بود كه با نگارش رابطه خاصى داشت و از موهبت خط زيبا و نستعليق بهره مند بود و خط او جزو خطوط درجه ى يك به شمار مىرود و هم اكنون برخى از كتابهاى او كه در سالهاى 1346 و 1349 نگاشته است نزد اين جانب موجود است و حاكى از قدرت انگشتان او در آفرينش اثر هنرى است.
او از قريحه شعرى خاصى برخوردار بود كه فقط اين ذوق را در خدمت اهل بيت به كار مىبرد. «بهاريه هاى او» در ميلاد امام زمان عليه السلام زينت بخش محافل ادبى و ولايى حوزه ى علميه ى قم در دوران مرحوم آية الله حائرى بود. وى ديوان ضخيمي به اندازه ى ديوان حافظ داشت كه متاسفانه از خانه ايشان به سرقت رفت و تا كنون اثرى از آن به دست نيامده است ولى در عين حال ارادتمندان او برخى از بهاريه هاى وى را استنساخ كرده و قسمتى از آنها به وسيله ى فرزند عزيزش مرحوم حجت الاسلام آقاى سيد احمد خمينى رحمه الله گردآورى گرديده است. او در نويسندگى از جملات كوتاه ولى كوبنده بهره مىگرفت و از كلمات زيبا و روح افزاى عارفان، آميخته با شيوه ى پرخاشگرى موحدان بر مشركان و ملحدان، استفاده مىكرد و اعلاميه هاى او از آغاز نهضت تا آخرين روزها بر اين نكته گواهى مىدهند.
او علم عروض و قوافى را در نزد مرحوم «حاج شيخ محمد رضا اصفهانى» مؤلف كتاب «نقد فلسفهى داروين» آموخت و از هيات قديم و جديد اطلاع داشت.
وى در سال 1347 هجرى قمرى در سن 27 سالگى با صبيه مرحوم آيت الله حاج ميرزا محمد ثقفى ازدواج نمود و در سايه اين پيوند داراى دو فرزند ذكور و سه فرزند دختر گرديدند كه هر كدام براى خود مقمي و موفقيتى داشته و دارند و فرزند بزرگوار ايشان مرحوم آيت الله حاج آقا مصطفى از نظر كمالات علمي و معنوى نسخه دوم پدر بود ولى متاسفانه دست اجل اين شاخه را از پيكر اين درخت طيبه برگرفت، و آثار علمي كه از او باقى مانده و چاپ شده است نشانه نبوغ سرشار اوست.
منبع: روزنامه اطلاعات-راسخون
او از قريحه شعرى خاصى برخوردار بود كه فقط اين ذوق را در خدمت اهل بيت به كار مىبرد. «بهاريه هاى او» در ميلاد امام زمان عليه السلام زينت بخش محافل ادبى و ولايى حوزه ى علميه ى قم در دوران مرحوم آية الله حائرى بود. وى ديوان ضخيمي به اندازه ى ديوان حافظ داشت كه متاسفانه از خانه ايشان به سرقت رفت و تا كنون اثرى از آن به دست نيامده است ولى در عين حال ارادتمندان او برخى از بهاريه هاى وى را استنساخ كرده و قسمتى از آنها به وسيله ى فرزند عزيزش مرحوم حجت الاسلام آقاى سيد احمد خمينى رحمه الله گردآورى گرديده است. او در نويسندگى از جملات كوتاه ولى كوبنده بهره مىگرفت و از كلمات زيبا و روح افزاى عارفان، آميخته با شيوه ى پرخاشگرى موحدان بر مشركان و ملحدان، استفاده مىكرد و اعلاميه هاى او از آغاز نهضت تا آخرين روزها بر اين نكته گواهى مىدهند.
او علم عروض و قوافى را در نزد مرحوم «حاج شيخ محمد رضا اصفهانى» مؤلف كتاب «نقد فلسفهى داروين» آموخت و از هيات قديم و جديد اطلاع داشت.
وى در سال 1347 هجرى قمرى در سن 27 سالگى با صبيه مرحوم آيت الله حاج ميرزا محمد ثقفى ازدواج نمود و در سايه اين پيوند داراى دو فرزند ذكور و سه فرزند دختر گرديدند كه هر كدام براى خود مقمي و موفقيتى داشته و دارند و فرزند بزرگوار ايشان مرحوم آيت الله حاج آقا مصطفى از نظر كمالات علمي و معنوى نسخه دوم پدر بود ولى متاسفانه دست اجل اين شاخه را از پيكر اين درخت طيبه برگرفت، و آثار علمي كه از او باقى مانده و چاپ شده است نشانه نبوغ سرشار اوست.
منبع: روزنامه اطلاعات-راسخون