پیامبر رحمت که به زمان، در این سوی تاریخ رسالت های الهی آمده، جلودار و سلسله جنبان سلسله انبیاست. و تو گویی، دو سوی این سلسله به او پایان می یابد و آغاز و پایان دعوت به «توحید» همه اوست. پیامبران الهی، با همه عظمتی که دارند همه، حلقه هایی از این رشته اند. و این چنین است تمام ایام و همه پیامبران در شعاع تابش خورشید میلاد پیامبر قرار دارند، حتی ابراهیم خلیل (ع) که پیامبر گرامی (ص) عنایت ویژه ای به آن بزرگ پیشوای موحّدان داشت. و این سان است که اوصیای مطهر او نیز از آغاز تا انجام همه محمّدند. چنان که فرمود: «اَوّلُنا محمد، و اَوْسَطُنا محمّدٌ، و آخرنا محمّدٌ، و کُلُّنا محمّدٌ؛ اول و وسط و آخر ما محمد است و همه محمدیم.»[2] درود خداوند بر آنان که همه «محمد»ند و بر تمام آنان که پیرو راستین راه و رسم محمدی اند.
پیامبر عصاره خلقت و گل سر سبد آفرینش
سخن از زیباترین، کامل ترین و برترین انسان در عالم آفرینش است که عصاره خلقت و قاموس تمامی ارزش هاست، نیز وارث فضایل و برتری های تمام انبیا، همو که کمال خشوع، نهایت خضوع و اوج پرستش در وجودش تجلی یافته است. و او همان «محمد رسول الله» است. خداوند در مقابل معرفت و بندگی، او را بر جهانیان سَروری داد و به حریمی برد که جبرئیل امین توان پَر کشیدن بدان سوی را نداشت.
تولد پیامبر اکرم (ص) و آمنه در حلقه تبریک ملائک
شب و تنهایی و سکوت و اندوه جانگداز عبداللّه و زندگی شیرین از دست رفته، به جان آمنه چنگ می زد. مدتی بی صدا به درد خویش گریست و دل رنجیده را با قطرات اشک تسکین داد اما ناگهان احساس نمود حالش تغییر می کند. حرکتی در خویش یافت. فهمید که ساعت موعود فرا رسیده است. خواست از جای برخیزد و دیگران را خبر کند تا به امدادش بشتابند، ولی گویی قدرت نداشت. در دل به پیشگاه خداوند تضرع نمود و به درگاهش دعا کرد. در این حال اتاق از نوری شدید روشن شد. سقف خانه از هم شکافته شد و از آسمان چهار بانوی نورانی فرود آمدند، با قامت هایی چون سَرْو بهاری، در لباس هایی سپید و صورت هایی غرق در نور؛ چنان معطر بودند که آمنه رایحه روح نواز آنان را احساس می کرد. در دست های آنان جام هایی از زمرد و مروارید، پر از شربتی گوارا و عطرآگین دیده می شد.
بانوان در کنارش نشستند و از آن شربت به وی نوشاندند. چون جرعه هایی نوشید، هراس و وحشت، از وجودش رخت بربست و دلش از نور و سرور انباشته گردید. فرشتگان نیز فرود آمدند و خانه از نجوای تسبیح و تهلیل آنان آکنده گشت. نوری دیگر اتاق را در بر گرفت و این بار پرندگانی در اقامتگاه آمنه جمع شدند. طولی نکشید که نوزاد عزیزی دیده به جهان گشود و بدین گونه آمنه پس از ماهها انتظار در سحرگاه هفدهم ربیع الاول با دیدن فرزندش شادمان شد و اشک شوق بر صورتش دوید. حضرت به محض آنکه بر زمین قرار گرفت، سوی کعبه به سجده رفت. نوری از وجودش تابان شد که همه جا را روشن می ساخت. آوای شادباش فرشتگان برخاست. لبان کوچک طفل به ذکر پروردگار عزیز و کریم ترنّم یافت و گواهی به یکتایی خداوند داد. ملائک برای تبریک و تیمّن خود را به او نزدیک می کردند، نیز کودک را نوازش نموده و مَقدمش را عزیز و مبارک می داشتند.
میلاد پیامبر و حوادث کاخ انوشیروان و آتشکده فارس
همراه با ولادت محمد، زنگ های بیدارباش برای در هم پیچیدن رسوم خرافی و روابط ظالمانه انسان ها به صدا در آمد. کاخ انوشیروان که شبحی از قدرت ابدی را در اذهان نمودار می کرد، بر خود لرزید و چهارده کنگره اش فرو ریخت. آتشکده فارس که شعله های هزار ساله اش زبانه می کشید، به یکباره خاموش شد. بت ها به تمامی سرنگون شده، به رو در افتادند و دریاچه ساوه خشکید.[3] نوری از وجود مبارک نوزاد به سوی آسمان ها راه کشید و تا فرسنگ ها دورتر را روشن کرد. انوشیروان و موبدان خواب های ترسناک دیدند. همان موقع یک یهودی یثرب بر فراز قلعه ای فریاد کرد: این ستاره احمد است، و عربی بادیه نشین با ریش های سپید و قامتی بلند وارد مکه شد و این مضامین را نجوا کرد: دیشب مکه در خواب بود و ندید که در آسمانش چه نورافشانی و ستاره بارانی بود، گویی ستارگان از جای خود کنده شده اند و ماه پایین آمد.[4]
در همان حال که آمنه مسافر کوچک نو رسیده را با اشتیاقی وصف ناپذیر بر سینه خویش چسبانیده بود، هاتفی ندا داد: ای آمنه! بگو این کودک را از شرّ هر حسودِ بدخواه به خدای یگانه پناهش می دهم و از این راز با کسی سخن مگو. آمنه آن دعا را زیر لب تکرار کرد و با نرمه دست راست پیشانی و میان دو ابروی فرزند را نوازش کرد. هنگامی که محمد زاده شد.
پی نوشت ها:
[1] انبیاء، آیه 107
[2] نک: بحارالانوار، ج 25، ص 363؛ ج 26، ص 3 و 16؛ ج 36، ص 400.
[3] تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 55.
[4] ابن شهرآشوب، المناقب، ج 1، ص 30.
منبع: پایگاه حوزه نت