باور به پيامبران و اعتقاد به حضرت محمد صلی الله علیه و آله دومين اصل اعتقادي دين ما است. بي شك، شناخت ابعاد شخصيّت پيامبری كه برترين پيامبران، والاترين انسانها و دگرگون سازترين چهرة تاريخ بشر است، از ضروري ترين شناختهاي انساني و اسلامي است. پيامبري كه شگرف ترين تحوّل تاريخي را پديد آورد و مكتب او كارآمدترين كيش و آيين خدايي است. كسي كه توانمندترين فرهنگ راه آموز و تاريكي سوز تاريخ را ارائه كرد.
او در وحشت خيزترين محيطها و در بين مردمي نادان، كينه توز، جنگ پيشه، بيابان نشينِ دور از تمدّن، بت پرست، آدم كش و... به پيامبري برانگيخته شد و از همان مردم، قهرماناني خداباور، فرهنگ گستر، نرم خو، انسان دوست، پارسا، كفر ستيز و عدالت خواه ساخت و جامع ترين و حيات بخش ترين مكتبهاي الهي را بنيان نهاد. پيروان او مرزهاي زمين و زمان را با پيروزي پيمودند و قرنها است كه بر مغزها و مرزها حاكميّت سياسي، فكري و فرهنگي دارند.
قطعاً شناخت عظمت وجودي آن اسوة شايسته1 كه رحمت فراگير2 خدا براي تمام مردم است و مكتب او كه بسنده براي همة نيازهاي حياتي بشر مي باشد، ضرورت ديني، فكري و فرهنگي دارد. در میان راه هايي كه براي شناسايي شخصيّت شكوهمند آن حضرت وجود دارد، بازشناسي ايشان در قرآن كريم، از بنيادي ترين راه ها است؛ براي اينكه:
الف. در اين قلمرو، معرِّف اجلاي از معرّف است؛ يعني معرّفي كننده (خداوند متعال) بر تمام زمينه هاي وجودي و عظمت پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله احاطه دارد و باارزش ترين شناخت هنگامي است كه عالِم به معلوم خود محيط باشد.
ب. قرآن، كانون فرهنگي و اعتقادي تمام مسلمانان جهان است. ما با بررسي شخصيّت پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله در قرآن مجيد، به عمومي ترين رهيافتهاي علمي، ديني و اعتقادي بين مسلمانان جهان، دست پيدا مي كنيم و دور از گرايشهاي فرقه اي، به شناخت مشتركي، مي رسيم؛ شناختي كه با باور بيش از يك ميليارد مسلمان جهان هم ساز است و انكارپذير نيست.
ج. ره آوردهاي قرآني در مورد حضرت محمد صلی الله علیه و آله از تحريفها و كج انديشيهاي تاريخ نگاران كينه ورز، دگرگون شدن نسخه ها، تقيّه ها، اجبارها، دستبردهاي مهاجمان ديني، نظر یه پردازيهاي شخصي محققان، بلندپروازي نابخردانة دوستان، روشنفكرمآبي بيگانه زده ها و افسانه سازي بني اسرائيل، به دور است.
د. قرآن، معيار ارزيابي و نقد همة نگرشها و بينشهايي است كه در مورد پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله وجود داشته و دارد. ما بايد با دستمايه هاي غني و اصول كلّي قرآني، همة انديشه هاي تاريخي در قلمرو حضرت را ارزش سنجي كنيم. اين همه كتاب در زمينة آن حضرت، با باورهاي ويژه و گرايشهاي گوناگون، نگاشته شده است. چه آنها كه بستري جامعه شناسانه دارند و چه آنها كه كاوشي روان شناختي هستند و چه آنها كه به نقل رويدادها پرداخته اند، همه و همه طبق بينش اعتقادي و مكتبي ما بايد بر قرآن مجيد عرضه شوند و با معيارهاي اساسي آن، دربارة حضرت، بازيابي و صحّت سنجي گردند.
همانگونه كه ما روايات مذهبي را بر قرآن كريم ارائه مي كنيم و با قرآن مي سنجيم و آنچه هم ساز با قرآن است مي پذيريم و ناهم سازها را بر ديوار مي زنيم. آنچه پيش رو داريد تلاشي است در معرّفي پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله از طريق قرآن كه در چند بخش ارائه مي شود:
بخش اوّل: پيشينة تاريخي
الف. پيشينيان حضرت محمد صلی الله علیه و آله
(وَتَوَكَّلْ عَلَي الْعَزِِيزِ الرَّحِيمِ * اَلَّذِي يَرَيكَ حِينَ تَقُومُ * وَتَقَلُّبَكَ فِي السَّاجِدِين)؛3 «(اي محمد!) بر خداي نستوه مهربان توكّل كن؛ خدايي كه تو را هنگامي كه براي نيايش برمي خيزي، مي نگرد و به سير پشت به پشت تو در نياكان سجده گزارت آگاه است.»4
براساس برخي از تفسيرها، مقصود از (وَ تَقَلُّبَكَ فِي السَّاجِدِين) اين است كه پيشينيان حضرت رسول صلی الله علیه و آله پي در پي و پشت در پشت، سجده گزار، نيايش كننده و موحّد بوده اند.5
اين تفسير، پيراستگي نياكان حضرت را از آلودگي به شرك و كفر مي رساند.6
در معارف اعتقادي و كتب احاديث ما به پاك زادگي و پاكي نياكان پيامبر صلی الله علیه و آله، تصريح شده است. در علم كلام آورده اند: پيامبر، بايد از پستي پدران و تباه پيشگي مادران و از ناهنجاريهاي طبيعي و اخلاقي پيراسته باشد؛ چون اين كاستيها او را از دلها مي افكند.7
پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله فرمود: «خَرَجْتُ مِنْ لَدُنْ آدَمَ مِنْ نِكَاحٍ غَيْرَ سِفَاحٍ؛8 نياكانم از آدم تا من، همه پديدة پيوند زناشويي هستند و از پيوند ناروا نيستند.»
و امام علي علیه السلام فرمود: «اِخْتَارُهُ مِنْ شَجَرَةِ الْاَنْبِيَاءِ وَمِشْكَاةِ الضِيَّاءِ وَذُؤَابَةِ الْعَلْيَاءِ وَسُرَّةِ الْبَطْحَاءِ وَمَصَابِيحِ الظُّلْمَةِ وَيَنَابِيعِ الْحِكْمَةِ؛9 خداوند، محمد را از دودمان پيامبران و چراغدان نورگستر و خاندان سرآمد و از سرزمين بطحا و از ميان چراغهاي ظلمت و چشمه هاي حكمت برگزيد.»
و باز فرمود: «فَاَخْرَجَهُ مِنْ اَفْضَلِ الْمَعَادِنِ مَنْبِتاً وَاَعَزَّ الْاُرُومَاتِ مَغْرِساً مِنَ الشَّجَرَةِ الَّتِي صَدَعَ مِنْهَا اَنْبِيَاءَهُ وَانْتَخَبَ مِنْهَا اُمَنَاءَهُ عِتْرَتُهُ خَيْرُ الْعِتَرِ وَاُسْرَتُهُ خَيْرُ الْاُسَرِ وَشَجَرَتُهُ خَيْرُ الشَّجَرَ نَبتَتْ فِي حَرَمٍ وَ بَسَقَتْ فِي كَرَم؛10 خداوند، محمد را از بهترين خاندان و گرامي ترين دودمان برآورد. از درختي كه پيامبران خويش را از آن جدا ساخت و امينان خود را از آن برگزيد. نسل او والاترين نسلها، خانواده اش والاترين خانواده ها و خاندانش برترين خاندانهايند. او در حرم روييد و در كرم رشد يافت.»
و نير فرمود: «وَمَنْبَتُهُ اَشْرَفُ مَنْبِتٍ فِي مَعَادِنِ الْكَرَامَةِ وَمَمَاهِدِ السَّلَامَةِ؛11 خاستگاه او عالي ترين خاستگاه ها بود. او در كانونهاي ارجمند و مهدهاي پيراستگي و سلامت پرورش يافت.»
و باز فرمود: «وَ شَجَرَتُهُ خَيْرُ شَجَرَةٍ اَغْصَانُهَا مُعْتَدِلَةٌ وَ ثِمَارُهَا مُتَهَدِّلَةٌ؛12 تبار او بهترين تبارها است، شاخه هايش بدون كژي و ميوه هايش فروهشته و در دسترس است.» يعني فرزندان اين تبار، انحراف ندارند و خير آنان فراگير است.
تاريخ نگاران، نياكان پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله را تا «عدنان» بدين سان نگاشته اند: محمد پسر عبدالله پسر عبدالمطلب پسر هاشم پسر عبد مناف پسر قُصي پسر كِلاب (حكيم) پسر مُرّه پسر كعب پسر لؤي پسر غالب پسر فَهر (قريش) پسر مالك پسر نضر پسر كنانه پسر خُزيمه پسر مُدركه پسر الياس پسر نزار پسر معدّ پسر عدنان، بر همة آنان درود باد.13
گفتني است: عدنان جدّ بيستم رسول اكرم صلی الله علیه و آله است.14
در شمارش اجداد پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله غالباً از او تجاوز نمي كنند؛ چون روايت شده است كه حضرت فرمود: «اِذَا بَلَغَ نَسَبِي اِلَي عَدْنَانِ فَامْسِكُوا؛15 يعني هرگاه نسب من به عدنان رسيد، به او بسنده كنيد.»
اين را نيز بايد گفت كه نياكان مادري و پدري حضرت رسول اكرم صلی الله علیه و آله مشترك بودند؛ بدين ترتيب كه آمنه دختر وهب است و او پسر «عبد مناف» پسر زهره و او پسر حكيم جدّ پنجم پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله است و اين سلسله به حضرت اسماعيل علیه السلام منتهي مي شود.
ب. پيشينة حضرت محمد صلی الله علیه و آله در قرآن كريم
1. (اَلَمْ يَجِدْكَ يَتِيماً فَآوَي)؛16 «آيا خداوند تو را يتيم نيافت پس پناه بخشيد؟»
در اين آية شريفه، خردسالي پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله و پناه يابي او گوشزد شده است. يتيمان تاريخ، در ناگواريها همسان نيستند. زندگي برخي از برخي ديگر، اندوه بارتر است. حضرت محمد صلی الله علیه و آله سوگمند پا به دنيا نهاد.17
او در شكم مادر مي زيست كه پدرش بدرود حيات گفت. دو ساله بود كه مادرش نيز از دنيا رفت، از آن هنگام، پدر بزرگش (عبد المطلّب) سرپرست او گرديد؛ ليكن دست غم افشان اجل، جان عبد المطلّب را گرفت و حضرت محمد صلی الله علیه و آله در هشت سالگي به ماتم نشست.
پس از اين رُخداد، عموي موحدش18 حضرت ابو طالب، سرپرستي او را به عهده گرفت، تا اينكه او در اجتماع قامت برافراشت.
اين دستِ پرورشگرِ خداوند بود كه يتيمي چنين بي پناه را چنان پناه داد، و در چنبرة مردان و زنان خداباور پروريد و به دست مشركان تبار قريش نسپرد، و به پليدي كانونهاي شرك آلود آلوده نساخت و از گزندهاي بي ساماني رهايي بخشيد و در دامان پاك ترين انسانها پروراند. امام علي علیه السلام در تصوير روزهاي نخستين زندگي پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله و پيشينة او مي فرمايد: «كَرِيماً مِيلَاده؛19 ميلادش كريمانه و كرم خيز بود.» و فرمود: «خَيْرَ الْبَرِيَّةِ طِفْلاً وَاَنْجَبَهَا كَهْلاً؛20 در خردسالي بهترينِ آفريدگان و در ميان سالي گرامي ترين آنان بود.»
2. (وَوَجدَكَ ضَالّاً فَهَدَي)؛21 «آيا خداوند، تو را ره گم كرده نيافت، آن گاه راه آموخت و هدايت كرد؟»
مفسّران و تاريخ نگاران گفته اند: وقتي حضرت محمد صلی الله علیه و آله با «حليمة سعديه» نزد عبد المطلّب مي آمدند، در راه گم شدند. برخي گفته اند: ايشان در راه شام از راه دور افتادند. و بعضي گفته اند: ايشان در درّه هاي مكّه راه را گم كردند و خداوند هدايتشان كرد و به راه بازگرداند.
ليكن علامه طباطبايي رحمه الله اين سخن را فراتر از راه گم كردنهاي جغرافيايي گرفته اند و فرموده اند: مقصود آيه اين است كه حضرت محمد صلی الله علیه و آله بدون هدايت و راه آموزي خداوند، خودشان به تنهايي راه به سويي نمي بردند و اين هدايت خداوند متعال بود كه حضرت را ره يافته كرد.22
به هر ترتیب، این آیه نمودی از دستگیریها و هدایت بخشیهای خداوند متعال، در مورد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است.
3. (وَوَجَدَكَ عَائِلاً فَاَغْنَي)؛23 «آيا خداوند تو را نيازمند نيافت، پس بي نيازت ساخت؟»
حضرت محمد صلی الله علیه و آله فقيرانه مي زيست و با كار كردن براي ديگران، روزگار مي گذراند تا آنكه با عنايت خداوند، حضرت خديجه علیها السلام را به همسري برگزيد.24
وي ثروت انبوه خويش را به حضرت بخشيد. ايشان نيز در جواني دارايي فراواني يافت و توانمند گشت. اين آية كريمه، خاطرة اين پيوند مقدّس و فاصلة اين دو فصل را به ياد مي آورد.
در جاهليّت به حضرت خديجه علیها السلام «طاهره» مي گفتند. وي نخستين زني است كه به ازدواج رسول خدا صلی الله علیه و آله درآمد و اولين زني كه به آيين پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله گرويد. او تقريباً بيست و پنج سال با رسول خدا صلی الله علیه و آله زيست.25 زندگي مشترك او سرشار از ايمان، فداكاري، ايثار، عاطفه، مجد و بزرگواري بود. پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله دربارة او فرمود: «اَيْنَ مِثْل خَدِيجَة صَدَّقَتْنِي حِينَ كَذَّبَنِي النَّاسُ؛26 كجا مانند خديجه علیها السلام يافت مي شود؟ روزگاري كه همگان مرا تكذيب مي كردند، او مرا تصديق كرد.» روايتهاي گوناگون، دارايي انبوه حضرت خديجه علیها السلام را حكايت مي كند.
در نقلي آمده است: «وَكَانَتْ لِخَدِيجَةَ دَارٌ وَاسِعَةٌ تَسَعُ اَهْلَ مَكَّة جَمِيعاً؛27 حضرت خديجه علیها السلام ، خانة گسترده اي داشت كه مي توانست تمام اهل مكّه را در خود جاي دهد.» او ايثارگرانه، ثروت انبوهش را به حضرت محمّد صلی الله علیه و آله بخشيد.28
نگار من كه به مكتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسئله آموز صد مدرّس شد29
نخواندن و ننوشتن
آموزش نديدن، نخواندن و ننوشتن از مسائل درس آموزي است كه قرآن مجيد دربارة پيشينة پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله يادآوري كرده است. اين نخواندن، ننوشتن و آموزش بشري نديدن، آشكار مي سازد كه فرهنگ غنيّ و انسان ساز وحي حاصل آموزشهاي بشري نيست؛ بلكه در فراسوي اين تعليمات ريشه دارد. با اينكه از بارزترين ويژگيهاي زندگي رسول اكرم صلی الله علیه و آله آموزش نديدن آن حضرت بود، باز هم كفرپيشگان، او را متهم به آموزشهاي بشري كردند و كتاب او را آموخته هاي اعجمي شمردند. خداي متعال مي فرمايد:
(وَلَقَدْ نَعْلَمُ اَنَّهُمْ يَقُولُونَ اِنَّمَا يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسَانٌ الَّذِي يُلْحِدُونَ اِلَيْهِ اَعْجَمِيٌّ وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ)؛30 «محققاً ما مي دانيم كه آنان مي گويند: انساني او را آموزش مي دهد. با اينكه زبان متهمان به آموزش، غير عربي است؛31 ولي قرآن به زبان عربي روشن و واضح است.»
اگر پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله پيش از بعثت، در مكتبي درس خوانده بود يا چيزي مي نگاشت و مي خواند، غرض پيشگان، دشمنان و جاهلان، قطعاً تعاليم او را مولود همان انسانها مي دانستند. اكنون به آياتي كه اين بُعْد از زندگي پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله را گزارش مي دهد، اشاره مي كنيم:
(وَمَا كُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتَابٍ وَلَا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ اِذَاً لَّارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ)؛32 «تو هرگز پيش از اين كتابي نمي خواندي و با دست راستت چيزي ننگاشتي، مبادا ابطال كنندگان در ترديد افتند.» اگر مي خواندي و مي نوشتي، كساني كه ادعاي بطلان داشتند، شك مي كردند.33
(وَكَذَلِكَ اَوْحَيْنَا اِلَيْكَ رُوحاً مِنْ اَمْرِنَا مَا كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتاَبُ وَلَا الْاِيمَانُ وَلَكِنْ جَعَلْنَاهُ نُوراً نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشَآءُ مِنْ عِبَادِنَا وَاِنَّكَ لَتَهْدِي اِلَي صِرَاطٍ مُسْتَقِيم)؛34 «همان گونه كه بر پيامبران پيشين وحي فرستاديم، بر تو نيز روحي از جانب خويش وحي كرديم. تو پيش از اين نمي دانستي كتاب و ايمان چيست (از محتواي گستردة معارف و اعتقادات آن به طور كامل آگاهي نداشتي)؛ ليكن ما آن را نوري قرار داديم تا هر يك از بندگان را كه بخواهيم با آن هدايت كنيم. بي شك، تو به راه راست هدايت مي كني.»
خلاصة سخن علّامة طباطبايي در تفسير آيه، اين است كه آشنايي پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله با معارف گستردة قرآن و التزام به برنامه هاي عملي و اعتقادي آن، پس از بعثت، چونان پيش از بعثت نبود. و اين سخن، با علم و التزام اجمالي به معارف حقّه منافات ندارد و با كمال علمي، عملي و اعتقادي ايشان پيش از بعثت مخالف نيست.35
(قُلْ لَوْ شَآءَ اللهُ مَا تَلَوْتُهُ عَلَيْكُمْ وَلَا اَدْرَيكُمْ بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فِيكُمْ عُمُراً مِنْ قَبْلِهِ أَ فَلَا تَعْقِلُون)؛36 «اي پيامبر! بگو: اگر خدا مي خواست من قرآن براي شما تلاوت نمي كردم و خداوند، شما را از آن آگاه نمي ساخت. بي شك من سالهايي (پيش از بعثت) در ميان شما زيست كردم (و آيه اي نياوردم) آيا نمي انديشيد؟»37
در برخي از آيات، كلمة «اُمّي» كه نمودي از پيشينة رسول اكرم صلی الله علیه و آله است، تكرار شده:
(الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْاُمِّي)؛38 «كساني كه تبعيت كردند رسولي را كه درس نخوانده بود.»
و در آية ديگر آمده است: (فَآمِنُوا بِاللهِ وَرَسُولِهِ النَّبِيِّ الْاُمِّيِّ)؛39 «پس ايمان آوريد به خدا و رسولش؛ نبي درس نخوانده.»
پی نوشت:
2)وَ مَا اَرْسَلْنَاكَ اِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ؛ انبياء/107.
3) شعراء/ 219 ـ 217.
4) آقاي الهي قمشهاي آية آخر را اينگونه ترجمه كردهاند: «و به انتقال تو در اهل سجود (و به دوران تحوّلت از اصلاب شامخه به ارحام مطهّره) به همه آگاه است.»
5) «وَقِيلَ مَعْنَاهُ وَتَقَلُّبَكَ فِي اَصْلَابِ الْمُوَحِّدِين مِنْ نَبِيٍّ اِلَي نَبِيٍّ حَتَّي اَخْرَجَكَ نَبِيّاً» بحار الانوار، محمدباقر مجلسي، دار احياء التراث، بيروت، 1404 ق، ج 16، ص 203.
6) ر.ك: تفسير الميزان، علامه طباطبايي، قم، انتشارات جامعه مدرسين، 1417 ق، پنجم، ج 15، ص 336.
7) باب حاديعشر، علامه حلّي، انتشارات علامه، قم، 1372ش، ص43.
8) كنز العمال، متقي هندي، بيروت، مؤسسة الرسالة، ج 11، ص 402.
9) نهج البلاغه، فيض، خطبه 107، و در خطبه 205 نهج البلاغه، آمده است: «لَمْ يُسْهِمْ فِيهِ عَاهِرٌ وَلَا ضَرَبَ فِيهِ فَاجِرٌ؛ در دودمان آن حضرت، زناكار سهيم نبوده و تباه كار راه نيافته است.»
10)نهج البلاغه، فيض، خ 94.
11)همان، خ 95.
12)همان، خ 161.
13)اسد الغابه، ابن اثير، ج 1، ص 20، و تاريخ پيامبر اسلام، دكتر محمد ابراهيم آيتي، با تحقيق دكتر ابو القاسم گرجي، ص 53.
14)اين عقيده عمومي شيعه است كه تمام نياكان پيامبر اكرم پيوسته از ارحام و اصلاب پاك منتقل شدهاند و در اين سير طبيعي هيچگاه به شرك يا پيوند ناروايي آلوده نشدهاند. (البته امامان نيز اينگونه بودهاند) در روايت آمده است: «ثُمَّ اَخْرَجْنَا اِلَي اَصْلَابِ الْآبَاءِ وَاَرْحَامِ الْاُمَّهَاتِ وَلَا يُصِيبُهَا نَجِسُ الشِّرْكِ وَلَا سِفَاحُ الْكُفْرِ؛ بحار الانوار، علامه مجلسی، ج 15، ص7، ح 7.
15)بحار الانوار، علامه مجلسي، ج 15، ص 105.
16)ضحي / 6.
17)الميزان، همان، ج 10، ص 310.
18)ايمان ابوطالب، از مسلّمترين و ترديدناپذيرترين مسائل تاريخي است. براي كاوش در اين موضوع نگاه كنيد به: بُغية الطالب في ايمان ابي طالب، طبسي؛ و ابوطالب مؤمن القريش، عبدالله خنيزي با مقدمه بولس سلامه؛ و انوار الهدايه في الامامۀ والولايۀ، غلامرضا باقري نجفي.
19)نهج البلاغه، فيض، خ 1.
20)همان، خ 104.
21)ضحي / 7.
22)الميزان، علامه طباطبايي، ج 20، ص 310.
23)ضحي/ 8.
24)الميزان، ج 2، ص 311.
25)اسد الغابه، ج 1، ص 40؛ و تاريخ پيامبر اسلام، دكتر محمّد ابراهيم آيتي، تجديد نظر دكتر ابو القاسم گرجي، ص 72.
26)سفينة البحار، شيخ عباس قمي، ج 1، ص 31.
27)بحار الانوار، ج 16، ص 22، ح 19، باب 5.
28)اِنَّ مَالِي وَعَبِيدِي وَجَمِيعَ مَا اَمْلِكُ وَمَا هُوَ تَحْتَ يَدِي فَقَدْ وهَبْتُهُ لِمُحَمَّدٍ اِجْلَالاً وَاِعْظَاماً له؛ بحار الانوار، ج 16، ص 71.
29)حافظ.
30)نحل/ 103.
31)كساني را كه متهم به آموزشگري ميساختند، عبارت بودند از: بلعام ترسا، عايش، نفيس، غلام رومي، سلمان فارسي. ر.ك: الميزان، علامه طباطبايي، ج 12، ص 351 و 352.
32)عنكبوت / 48.
33)علامه طباطبايي در تفسير اين آيه گفتنهاند: «اين آيه نفي عادت ميكند، نه نفي قدرت؛ يعني عادت تو اينگونه نبود كه بنويسي و بخواني، نه اينكه توان نداشته باشي.» ر.ك: الميزان، علامه طباطبايي، ج 16، ص 138 و 139.
34)شوري/ 52.
35)تفسير الميزان، ج 18، ص 77.
36)يونس / 16.
37)براي تفسير اين آيه ر.ك: الميزان، علامه طباطبایی، ج 10، ص26 و 27.
38)اعراف / 157.
39)همان / 158.
منبع: ماهنامه اطلاع رسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان شماره148.