در حوزه درسی امام صادق(علیه السلام)، اهتمام ویژه به تربيت متخصصان وجود داشت. امام صادق (علیه السلام) هر يک از شاگردان خود را در رشته اى که با ذوق او سازگار بود، تشويق و تعليم مىنمود؛ مثلاً «حمران بن اعین» در زمینه تفسیر و علوم قرآنی و «ابان بن تغلب» در ادبیات عرب مهارت خاص داشتند. هشام بن حکم، هشام بن سالم، در رشته کلام متخصص بودند. زراره و محمّد بن مسلم و... در مسائل فقهی تخصّص داشتند و جابر بن حيان متخصّص رياضيات بود و... .
هشام بن حکم می گوید که مردی از اهالی شام، وارد شد و به امام صادق(علیه السلام) گفت: می خواهم چند سؤال بکنم، امام فرمودند: درباره چه می خواهی بپرسی؟ گفت: از قرآن، حروف مقطعه، سکون، رفع، نصب و جر. امام فرمودند: ای حمران! تو جواب بده. مرد گفت: می خواهم با خودتان بحث کنم. امام فرمودند: اگر بر او غلبه کردی، بر من پیروز شده ای. مرد شامی آن قدر سؤال کرد و پاسخ صحیح شنید که خسته شد و به امام گفت: حمران مرد توانایی است. هرچه پرسیدم، جواب داد. آن گاه حمران به اشاره امام سؤالی پرسید که او جوابی نداشت. مرد این بار تقاضا کرد درباره مسائل نحو سؤال کند. امام او را به «ابان» حواله داد و در فقه به «زرارة بن اعین » و در کلام به «مؤمن الطاق» و در توحید به «هشام بن سالم » و در امامت به من معرفی کرد و او در همه مغلوب شد. امام چنان خندید که دندانش ظاهر شد. مرد شامی گفت: گویا می خواستی به من بفهمانی که در میان شیعیان چنین مردمی داری؟ امام فرمود: همین طور است. آن مرد به جرگه شیعیان پیوست.1
وقتی انسان آثار امام صادق(علیه السلام) را بازبینی می کند، گاه می پندارد که در برابر یک دانشمند شیمی قرار دارد و گاه خود را در برابر یک عالم فلکی میانگارد و گاه خویش را در برابر طبیبی حاذق می بیند که بدن انسان را تشریح و امراض و اسقام و علل و طرق معالجه آن را بیان میکند و وقتی به علوم انسانی و معنوی باز میگردد، در برابر خویش، عالمی ربانی و چهره ای ملکوتی مشاهده میکند.2
نهضت علمی امام به گونهای بنیان گذاری شده بود که در عین برخورداری از علم، حکمت، منطق و بصیرت، به مقابله جدی و مبارزه علمی با تفکرات انحرافی می پرداخت. حضرت در راستای بصيرت آفرینی نسبت به مبانی ناب تشیع، مناظرات علمی فراوانی انجام دادند که از ميان مناظرات متعدد و فراوان آن حضرت، برای نمونه، مناظره آن حضرت را با «ابو حنيفه»، پيشواى فرقه حنفى، مرور می کنیم.
روزى ابوحنيفه به خانه امام آمد و اجازه ملاقات خواست. امام اجازه نداد. ابوحنيفه مى گويد: مقدارى پشت در توقف کردم تا اينكه عده اى از مردم كوفه آمدند، و اجازه ملاقات خواستند. امام به آنها اجازه داد. من هم با آنها داخل خانه شدم. وقتى به حضورش رسيدم، گفتم: شايسته است كه شما نماينده اى به كوفه بفرستيد و مردم آن سامان را از ناسزا گفتن به اصحاب محمد(صلی الله علیه و آله) نهى كنيد، بيش از ده هزار نفر در اين شهر به ياران پيامبر(صلی الله علیه و آله) ناسزا مى گويند. امام فرمود: مردم از من نمى پذيرند. گفتم: چگونه ممكن است سخن شما را نپذيرند، در صورتى كه شما فرزند پيامبر خدا(علیه السلام) هستيد؟ امام فرمود: تو خود يكى از همانهايى هستى كه حرف مرا نمی پذیری؛ مگر بدون اجازه من، داخل خانه نشدى؟ و بدون اينكه بگويم ننشستى؟ و بى اجازه شروع به سخن گفتن ننمودى؟ آنگاه فرمود: شنيده ام كه تو بر اساس قياس فتوا مى دهى؟ گفتم: آرى. امام فرمود: واى بر تو! اولين كسى كه بر اين اساس، نظر داد شيطان بود؛ وقتى خداوند به او دستور داد به آدم سجده كند، گفت: «من سجده نمى كنم؛ زيرا مرا از آتش و او را از خاك آفريدى و آتش، گرامي تر از خاك است.» سپس امام فرمود: به نظر تو كشتن كسى به ناحق مهم تر است، يا زنا؟ گفتم: كشتن كسى به ناحق. امام فرمود: پس چرا براى اثبات قتل، دو شاهد كافى است؛ ولى براى ثابت کردن زنا چهار گواه لازم است؟ آيا اين قانون اسلام با قياس، توافق دارد؟ گفتم: نه؛ امام فرمود: بول، كثيف تر است يا منى؟ گفتم: بول؛ امام فرمود: پس چرا خداوند در مورد اول، مردم را به وضو امر كرده؛ ولى در مورد دوم دستور داده غسل كنند؟ آيا اين حكم با قياس توافق دارد؟ گفتم: نه؛ امام فرمود: نماز مهم تر است يا روزه؟ گفتم: نماز؛ امام فرمود: پس چرا بر زن حائض، قضاى روزه واجب است؛ ولى قضاى نماز، واجب نيست؟ آيا اين حكم با قياس توافق دارد؟ گفتم: نه؛ حضرت فرمود: آيا زن، ضعيف تر است يا مرد؟ گفتم: زن؛ امام فرمود: پس چرا ارث مرد دو برابر زن است؟ آيا اين حكم با قياس سازگار است؟ گفتم : نه؛ سپس فرمود: چرا خداوند دستور داده است كه اگر كسى ده درهم سرقت كرد، دستش قطع شود، در صورتى كه اگر كسى دست كسى را قطع كند، ديه آن پانصد درهم است؟ آيا اين با قياس سازگار است؟ گفتم: نه؛ امام فرمود: شنيده ام كه اين آيه را: «در روز قيامت به طور حتم از نعمتهاى سؤال مى شويد» چنين تفسير مى كنى كه خداوند مردم را درباره غذاهاى لذيذ و آبهاى خنك كه در فصل تابستان مى خورند، مؤاخذه مى كند. گفتم : درست است، من اين آيه را اين طور معنا كرده ام. امام فرمود: اگر شخصى تو را به خانه اش دعوت كند و با غذاى لذيذ و آب خنكى از تو پذيرايى كند، و بعد به خاطر اين پذيرايى بر تو منت گذارد، درباره چنين كسى چگونه قضاوت مى كنى؟ گفتم: مى گويم آدم بخيلى است. امام فرمود: آيا خداوند، بخيل است (تا اينكه روز قيامت درباره غذاهايى كه به ما داده، ما را مؤاخذه کند)؟ گفتم : پس مقصود از نعمتهايى كه قرآن مى گويد انسان درباره آن مؤاخذه مى شود، چيست؟ امام فرمود: مقصود، نعمت دوستى ما خاندان رسالت است.3
پی نوشت ها :
1 . بحارالانوار، ج 47، ص 217.
2 . الامام الصادق كما عرفه علماء الغرب، نور الدین آل علی، ص 43 .
3 . بحارالانوار، ج 10، ص 22 .
2 . الامام الصادق كما عرفه علماء الغرب، نور الدین آل علی، ص 43 .
3 . بحارالانوار، ج 10، ص 22 .
منبع: ماهنامه اطلاع رساني، پژوهشي، آموزشي مبلغان شماره156.نوشته علیرضا زنگویی