«اَبعَدُ ما يَکُونُ العَبدُ مِنَ اللهِ اَن يَکُونَ الرَّجُلُ يُوافِي الرَّجُلَ وَ هُوَ يَحفَظُ عَلَيهِ زُلامَةٌ لِيُعَيِّرَهُ بِها يَوماًما».
(کافي،ج2،ص355)
دورترين بنده خدا از رحمت الهی، کسی است که با ديگری طرح برادری ريخته و همچنان لغزش های او را ياداشت مي کند که روزی او را به آن ها سرزنش نمايد.
«سِتُّ خِصالٍ يُنتَفَعُ بِهَا المُؤمِنُ بَعدَ مَوتِهِ: وَلَدٌ صالِحٌ يَستَغفِرُلَهُ، وَ مُصحَف يَقرَأمِنهُ، وَ قَليبٌ يَحضِرُه، وَ غرَسٌ يَفرِسُهُ وَ صَدَقَةُ ماءٍ يُجريهِ، وَ سنّةٌ حَسَنَةٌ يُؤخَذُ بِها بَعدَه.»
(امالي صدوق، ص120)
شش چيز است که مؤمن پس از مرگش از آن ها استفاده می برد: 1- فرزند صالحی که براي او طلب آمرزش کند. 2- قرآنی که از آن مي خواند. 3- چاه آبی که حفر مي کند. 4- درختی که می نشاند. 5- آبی که بر مردم وقف مي کند. 6- و راه و روش خوبی که پس از او، از آن راه پيروی کنند.
«مَن کانَ لَهُ دارٌ واحتاجَ مُؤمِنٌ اِلي سُکناها فَمَنَعَهُ اِيّاها قالَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ: مَلائِکَتي! عَبديٍ بخل علي عَبدي بِسَکني الدُّنيا، وَ عِزَّتي لايَسکَنُ جَنّاتي اَبَداً».
(ثواب الاعمال، ص216)
اگر کسی در دنيا منزلی اضافی داشت و برادر مؤمنی نياز به سکوت در آن داشت و او امتناع ورزيد، خداي عزّوجلّ مي فرمايد: فرشتگان من! بنده من بر بنده ديگرم در سکونت دنيايی بخل ورزيد، به عزّتم سوگند هرگز او را در بهشت مسکن ندهم.
«فَار فَضِ الدُّنيا فَاِنَّ حُبَّ الدُّنيا يُعمي وَ يُصِمُّ وَ يُبکِم».
(کافي، ج2،ص136)
از دنيا کناره گيری کن چرا که محبّت دنيا کور و کر و لال می کند.
«بادِروا اَحداثَکُم بِالحَديثِ قَبلَ انَ تَسبِقکُم اِلَيهِمُ المُرجِئَة.»
(وسايل الشيعه، ج15، ص196)
پيش از آن که گروه هاي منحرف، فرزندان را به بيراهه بکشانند، با تعليم و تربيت دينی آنان را دريابيد.
«اَلفِکرَةُ مِرآتُ الحَسَناتِ وَ کَفّارَةُ السَّيِئات.»
(بحارالانوار، ج71، ص326)
انديشيدن آينه كارهاي خير و كفاره گناهان است .
«قالَ لُقمانُ :ذُقتُ المِراراتَ كُلَّها فما زُقتُ شَيئا اًَمرّ مِنَ الفَقرِ».
(بحارالانوار،ج23،ص421)
حضرت لقمان گفت: تمامی تلخی های روزگار را چشيدم، هيچ تلخی و مرارتی، تلخ تر از فقر نيافتم.
«اِنَّ فيِ کِتابِ عَلِيِّ عليه السلام: اِنَّما مَثَلُ الدُّنيا کَمَثَلِ الحَيَّهِ، ما أليَنَ مَسُّها وَ في جَوفِهَا السَّمُّ النّاقِعُ، يَحذَرُها الرَّجُلُ العاقِل، وَ يَهوي اِلَيها الصّبيُّ الجاهِل.»
(کافي، ج2، ص136)
در کتاب علی عليه السلام آمده است: همانا مثل دنيا مثل مار است که ظاهرش بسيار نرم ولی درونش پر از سمّ کشنده است، مرد عاقل از آن مي هراسد ولي کودک نادان به سوی آن روانه مي شود.
«لاتُطلِعِ صَديقَکَ مِن سِرِّکَ اِلّا علي ما لِو اطَّلَعَ عَلَيه عَدُوّکَ لَم يَضُرُّکَ فَاِنَّ الصَّديقَ قَد يَکُونُ عَدُوّاً يَوماً.»
(امالي صدوق، ص397)
دوست خود را از اسرار زندگيت آگاه مکن، مگر اسراري که اگر دشمنت از آنان آگاه گردد، زياني به تو نرسد. براي اين که چه بسا دوست، روزي دشمن شود.
«اِستَشرِ العاقِل مِنَ الرِّجالِ الوَرع فَاِنَّهُ لا يأمُرُ اِلّا بِخَيرٍ وَ اِيّاکَ وَ الخِلافُ، فَاِنَّ خِلافَ الَوَرَعِ العاقِلِ، مَفسَدَةً فِي الدّين وَ الدُّنياد.»
(محاسن برقي، ص602)
با خردمندان پارسا مشورت کن چرا که هرگز تو را امر نمي کنند (و نظر نمي دهد) جز آن که خير تو در آن است و بپرهيز از مخالفت کردن چرا که مخالفت کردن با انسان خردمند و باتقوا، تباهي دين و دنيا را در پي دارد.
نیم نگاهی به شخصیت بی نظیر امام صادق(صلوات الله علیه)
شخصیت های بی نظیری همچون امام جعفر صادق علیه السلام هم در زمان حیاتشان نور افشانی می کنند و چراغ راه انسانهای جویای کمال اند و هم بعد از حیاتشان. در حیات خویش با هدایت های رو در رو و بعد از حیات با آثار ماندگار از گفتار و رفتار و سیره عملیشان که در تاریخ زندگیشان ثبت و ضبط است.
علم امام از زبان خودشان
جماعتى از اصحاب كه عبد الاعلى و ابو عبیدة و عبدالله بن بشر خثعمى از آن جمله بودند، از امام صادق علیه السلام شنیدند كه فرمود: من آنچه در آسمانها و زمین است مىدانم و آنچه در بهشت و دوزخ است مىدانم و گذشته و آینده را مىدانم، سپس اندكى تأمل كرد و دید این سخن بر شنوندگان گران آمد، لذا فرمود: من این مطالب را از كتاب خداى عز و جل مىدانم. خداى عز و جل میفرماید: «بیان هر چیز در قرآنست» (آیه شریفه در سوره نحل به این صورتست: تبیانا لكل شىء» پس فرمایش امام علیه السلام یا بطریق نقل به معنى و یا قرائت، مختص به ائمه است. (1(
- هشام بن حكم گوید: در منا از امام صادق علیه السلام پانصد مطلب از علم كلام پرسیدم و گفتم آنها (متكلمین عامه) چنین و چنان مىگویند، امام می فرمود: تو چنین و چنان بگو. (هشام از حاضر جوابى و تسلط آن حضرت بر مسائل علم كلام تعجب كرد، گوید) من گفتم: من می دانم كه مسائل حلال و حرام در دست شماست و شما از همه مردم نسبت به آن داناترید ولى اینها علم كلامست؟!! به من فرمود: واى بر تو اى هشام خداى تبارك و تعالى براى خلقش حجتى مقرر نمی دارد كه همه احتیاجات مردم نزد او نباشد (حجت خدا كسى است كه از هر چه پرسند جواب گوید). (2(
- عمرو بن ابى المقدام گفت حضرت صادق علیه السّلام را در روز عرفه دیدم در عرفات با صداى بلند می فرماید: مردم، پیامبر (صلّى اللَّه علیه و آله) رهبر مردم بود پس از او علی بن ابى طالب، بعد حضرت حسن و بعد امام حسین پس از ایشان علی بن الحسین و بعد محمّد بن علی بعد از ایشان من هستم بیائید هر سؤالى دارید بپرسید. از هر طرف سه مرتبه این جملات را تكرار می كرد چپ و راست، عقب، جلو مجموعا دوازده مرتبه فرمود.(3)
صدقات پنهانی امام صادق(علیه السلام) در نیمه شب
- معلى بن خنیس گفت شبى بارانى امام صادق علیه السّلام از منزل به قصد سایه بان بنى ساعده بیرون شد. من نیز از پى ایشان رفتم دیدم چیزى در راه گم كرده می گوید: بسم اللَّه خدایا گم شده ما را برگردان.
عرض كردم فدایت شوم چرا سجده نمودى؟ فرمود من به یاد نعمت خدا بر خود افتادم. عرض كردم آقا نزدیك بازار سجده میفرمائید با اینكه مىآیند و میروند؟! فرمود مرا كسى نمىبیند
من جلو رفته سلام كردم فرمود معلّى با دستت جستجو كن هر چه پیدا كردى به من بده وقتى دست كشیدم دیدم نان روى زمین افتاده هر چه یافتم به ایشان تقدیم كردم مشاهده نمودم انبانى از نان برداشته عرض كردم آقا اجازه بدهید من بردارم. فرمود نه من باید بردارم ولى بیا با هم برویم. معلى گفت آمدیم تا رسیدیم به ظله بنى ساعده. دیدم عدهاى در خواب هستند شروع كرد براى هر نفر یك یا دو نان زیر جامهاش پنهان مىكرد تا براى همه گذاشت بعد برگشتیم.
عرض كردم آقا فدایت شوم اینها عارف به امام هستند؟ فرمود اگر امامشناس بودند هر چه داشتیم با آنها می خوردیم حتى نمك را هم با هم تقسیم می كردیم. (4)
شکر خدا در هر حال:
- معاویة بن وهب گفت در خدمت حضرت صادق(علیه السلام) بودم در مدینه آن جناب سوار بر الاغ بود به بازار رسیده بودیم یا نزدیك بازار بود كه امام علیه السّلام از الاغ خود پیاده شد و سجده طولانى كرد من انتظار كشیدم تا از سجده سر برداشت.
عرض كردم فدایت شوم چرا سجده نمودى؟ فرمود من به یاد نعمت خدا بر خود افتادم. عرض كردم آقا نزدیك بازار سجده میفرمائید با اینكه مىآیند و میروند؟! فرمود مرا كسى نمىبیند.(5(
سخاوت امام:
- ابو الهیاج پسر بسطام گفت حضرت صادق علیه السّلام آنقدر به مردم میداد و اطعام میكرد كه براى خانواده خودش نمی ماند. ابو جعفر خثعمى گفت حضرت صادق علیه السّلام كیسه زرى به من داده فرمود این كیسه را بده به فلانى از بنى هاشم و به او نگو من به او دادهام. گفت من بردم و کیسه را به او دادم. گفت خدا به كسى كه داده خیر بدهد هر سال آنقدر به من میدهد كه تا سال دیگر ما را كافى است ولى جعفر بن محمّد با آن ثروتى كه دارد یك شاهى به ما نمیدهد. (6)
عبادت امام:
- ابان بن تغلب گفت خدمت امام صادق(علیه السلام) رسیدم مشغول نماز بود. در ركوع و سجود شمردم شصت تسبیح گفت. و نیز حمزة بن حمران و حسن بن زیاد گفتند: خدمت حضرت صادق رسیدیم؛ گروهى در خدمتش بودند، نماز عصر را با آنها خواند ما نماز خوانده بودیم شمردیم در ركوع «سبحان ربى العظیم» را سى و سه یا سى و چهار مرتبه گفت. (7(
غلام دیر كرد امام از پى او رفت تا پیدایش كند و او را خوابیده یافت بالاى سرش نشست و شروع كرد بباد زدن تا بیدار شد همین كه بیدار شد فرمود فلانى به خدا قسم به تو این قدر اجازه ندادهاند كه شب و روز را بخوابى شب مال تو است براى خوابیدن و روز ما باید از تو استفاده كنیم
توجه به زمان:
- حماد بن عثمان گفت خدمت حضرت صادق رسیدم مردى عرض كرد شما می فرمائید حضرت على علیه السّلام لباسهاى درشت و خشن می پوشید پیراهن می خرید به چهار درهم یا مختصرى كمتر یا بیشتر ولى ما مىبینیم شما لباسهاى تازه می پوشید. فرمود: حضرت على آن لباس را در زمانى می پوشید كه مردم بد نمی دانستند اگر امروز آن لباس را بپوشد انگشت نما مىشود. بهترین لباس هر زمان همان لباس معمول مردم است جز اینكه وقتى قائم آل محمّد قیام كرد لباس علی علیه السّلام را می پوشد و به روش او رفتار میكند. (8(
حلم امام:
- حفص بن ابى عائشه گفت حضرت صادق(علیه السلام) یكى از غلامان را پى كارى فرستاد. غلام دیر كرد امام از پى او رفت تا پیدایش كند و او را خوابیده یافت بالاى سرش نشست و شروع كرد بباد زدن تا بیدار شد همین كه بیدار شد فرمود فلانى به خدا قسم به تو این قدر اجازه ندادهاند كه شب و روز را بخوابى شب مال تو است براى خوابیدن و روز ما باید از تو استفاده كنیم. (9(
پی نوشت ها:
1. اصول كافى-ترجمه مصطفوى، ج1، ص: 389 2. همان، ج1، ص: 391 3. كافى ج 4 ص 466 4. ثواب الاعمال ص 129
5. بصائر الدرجات ص 145 ج 10 6. زندگانى حضرت امام جعفر صادق علیه السلام، ص 17 ، موسى خسروى، ناشر: اسلامیه
7. همان، ص 398. همان، ص: 429. همان ، ص43سید روح الله علوی(تبیان)