پیامدها و نتایج مهندسی فرهنگی امام صادق (علیه اسلام)

شناسه نوشته : 39177

1403/06/27

تعداد بازدید : 6

پیامدها و نتایج مهندسی فرهنگی امام صادق (علیه اسلام)
وجود انحرافات فرهنگی و بدعت های دینی در عصر امویان، لزوم بازنگری در فرهنگ اسلامی به ویژه فرهنگ مذهب تشیع را فزونی بخشیده بود. مناسب ترین شرایط فرهنگی، اجتماعی و سیاسی مختص عصر امامین صادقین (علیهماالسلام)بود که فرصتی مناسب برای انجام فعالیت های فرهنگی را فراهم آورد.
 
 

وجود انحرافات فرهنگی و بدعت های دینی در عصر امویان، لزوم بازنگری در فرهنگ اسلامی به ویژه فرهنگ مذهب تشیع را فزونی بخشیده بود. مناسب ترین شرایط فرهنگی، اجتماعی و سیاسی مختص عصر امامین صادقین (علیهماالسلام)بود که فرصتی مناسب برای انجام فعالیت های فرهنگی را فراهم آورد. امام صادق (ع) از بسترها و زمینه های موجود عصر خویش بهره جست و توانست با انجام فعالیت های فرهنگی گسترده، نظام فرهنگی جامعه شیعه را طراحی و مدیریت نماید. هدف مقاله حاضر پاسخ به این پرسش است که مهم ترین پیامدها و نتایج مهندسی فرهنگی امام صادق (ع) چه بود؟ با بررسی منابع و گردآوری و پردازش اطلاعات به شیوه توصیفی ـ تحلیلی نتایج ذیل حاصل شد:مهم ترین دستاوردهای تلاش و فعالیت امام صادق(ع)، توسعه تشیع، نظام مند شدن عقاید و باورها، شکل گیری تشکیلات سیاسی، پویایی فقه شیعی و شکل گیری نظام آموزشی منسجم می باشد. در واقع مهندسی فرهنگی امام صادق (ع) از طرفی موجبات شکل گیری ساختار فرهنگی شیعه و از طرف دیگر زمینه های پویایی


طرح مسئله

مسائل فرهنگی از جمله مهم ترین مسائل هر جـامعه ای به شمار می آید. عوامل مختلفی ازجمله دین، اعتقادات و باورها در شکل گیری و تداوم فرهنگ ها تأثیرگذار اسـت. امامان معصوم (ع) به عنوان رهـبران دیـنی جامعه تشیع، نقش مهمی در شکل گیری و پویایی فرهنگ شیعی ایفا کرده اند. در این میان، نقش امام صادق (ع) به دلیل فرصت ها و زمینه های موجود در عصر ایشان برجسته تر است. امام صادق (ع) ساختار فرهنگی جامعه تشیع را سامان دهی نموده و تـحولی شایسته در پیشرفت فرهنگی جامعه اسلامی ایجاد نمود. ایشان با طرح ها و ابتکاراتی که آفریدند، شئون مختلف جامعه شیعه را مهندسی کردند. در دوره های بعدی شیوه آن حضرت در مهندسی فرهنگی توسط دیگر ائمه(ع) تداوم پیدا کـرد. قـطعاً اصلاح ساختار فرهنگ جامعه با برنامه ریزی جامع فرهنگی میسر بود که آن هم وابسته به مدل و الگوی فرهنگی است. مهندسی فرهنگی امام صادق (ع) می تواند الگوی عملی قابل اتکایی را برای سامان دهی نـظام فـرهنگی جامعه اسلامی ارائه نماید. ازاین رو شناخت و معرفی پیامدها و نتایج حاصل از فعالیت های فرهنگی ایشان ضروری به نظر می رسد.

در زمینه مهندسی فرهنگی امام صادق (ع) تحقیقات قابل توجهی انجام نگرفته است. البته در لابه لای تـحقیقاتی کـه درباره آن حضرت صورت گرفته، به صورت استطرادی اشاراتی به فعالیت های حضرت مشاهده می شود، ولی به هیچ عنوان چنین توجهاتی انعکاس دهنده تصویری کامل از پیامدها و نتایج مهندسی فرهنگی امام صادق (ع) نیست. دکـتر عـادل ادیـب در بخشی از کتاب خود به نام زنـدگانی تـحلیلی پیـشوایان ما، دکتر احمدرضا خضری در قسمتی از کتاب تاریخ تشیع، رسول جعفریان در کتاب حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، علی محمدعلی الدخیل در کتاب ائمـتنا، هـاشم مـعروف الحسنی در کتاب سیرة الائمة الاثنی عشر و همچنین اسـتاد شـهید مرتضی مطهری در کتاب ارزشمند سیری در سیره ائمه اطهار به بخشی از فعالیت های فرهنگی امام صادق (ع) پرداخته اند. در مقاله حاضر تلاش شـده اسـت بـا توصیف و تحلیل داده های تاریخی و روایی، مهم ترین پیامدها و نتایج مهندسی فـرهنگی امام صادق (ع) بررسی شود.

مفهوم شناسی

الف) فرهنگ

فرهنگ در لغت به معنای دانش، حرفه، علم، فنون، هنر، آموختن، به کار بستن ادب، بـزرگی، سـنجیدگی، کـتاب لغت، آموزش و پرورش، تربیت، آیین و رسوم و عقل به کار رفته است.[1] در اصطلاح نیز مقوله یا مفهوم فرهنگ دارای معانی بسیار و ابعاد استعمالات گوناگون و وسیعی است. برخی کـاربرد فـرهنگ را صـرفاً در بُعد معنوی یا روحیات می بینند و برخی آن را به مثابه ارزش هایی که یک گروه مـعین دارنـد، هـنجارهایی که از آن پیروی می کنند و کالاهای مادی ای که تولید می کنند، تعریف نموده اند.[2] کلمه فرهنگ در اصطلاح عـلمی در مـقابل واژه تـمدن به کار می رود و با وجود تمایز دقیق بین حوزه های معنوی و مادی در دستاوردهای بشری، فرهنگ را بـرای حـوزه های معنوی و روحی و تمدن را برای وجوه مادی به کار برده اند.

ب) مهندسی

واژه هندسه به معنای «اندازه» در زبـان فـارسی اسـت که معرب گشته و مشتقاتی همچون مهندسی از آن ساخته شده است.[3] مهندس، عالم به هندسه را گـویند.[4] بـنابراین مهندسی تعبیری است که بر اندازه گیری، طراحی و نقشه پردازی در یک موضوع یا مقوله دلالت مـی کند.

ج) مـهندسی فـرهنگی

مهندسی فرهنگی به معنای ترسیم نقشه و هندسه پردازی برای شئون مختلف جامعه با رویکرد فرهنگی و از زاویه فـرهنگ مـی باشد. «مهندسی فرهنگی» از جهت مفهوم شناسی، محتوا و ساخت زبانی با «مهندسی فرهنگ» تفاوت دارد. در «مـهندسی فـرهنگ »، مـهندسی به فرهنگ اضافه شده و ترکیب از نوع اضافی (مضاف و مضاف الیه) است. در این ترکیب مقوله «فرهنگ» مـتعلق و مـوضوع «مـهندسی» است و آنچه که باید مهندسی شود، فرهنگ است نه چیز دیگر. ولی «مـهندسی فرهنگی» تعبیری است پدیدآمده از یک ترکیب وصفی (صفت و موصوف) که به معنای تدبیر کردن، سامان بخشیدن، جـهت دادن و اندازه کردن امور و شئون از نوع فرهنگی، با معیارهای فرهنگی و از زاویه فرهنگ مـی باشد. در ایـن ترکیب متعلق مهندسی ذکر نگردیده و مشخصاً گـفته نـشده چـه چیزی را باید مهندسی کنیم؛ درحالی که در «مهندسی فـرهنگ» مـتعلق خود فرهنگ بود. بدین ترتیب در «مهندسی فرهنگی » متعلق بسیار وسیع گرفته شده اسـت و مـی تواند علاوه بر فرهنگ، بسیاری از مـقوله های دیـگر را نیز شـامل شـود.[5]

د) برنامه ریزی فرهنگی

بـرنامه ریزی فـرهنگی عبارت است از تنظیم روندی از پیش طـراحی شده برای رسیدن به اهـداف مـشخص و زمان بندی شده فرهنگی. در واقع بـرنامه ریزی فـرهنگی ملاک تصمیم گیری های اجرایی فرهنگی است.[6]

بسترها و زمینه های مهندسی فرهنگی امام صادق (ع) رخدادهای مـهم واپسـین سالیان حکمرانی امویان عرصه و مـجالی بـرای رشـد تکاپوهای فرهنگی شـیعه فـراهم آورد. شکل گیری بحران های سیاسی، اوجـ گیری شـورش های اجتماعی، آغاز دعوت عباسیان، آشفتگی فرهنگی و شور و نشاط علمی در این دوره، ازجمله مهم ترین زمینه های تـرسیم شـاکله فرهنگی تشیع در عصر امام صادق (ع) بـه شمار مـی آید.

بحران های سـیاسی نـظیر عـدم مشروعیت نظام سیاسی، تـعدد ولایتعهدی، تعصبات قبیله ای و شورش های اجتماعی در اواخر عصر اموی مانند قیام زید بن علی بن حـسین در سـال 122 ق در کوفه، قیام فرزندش یحیی در سال 125 ق در خـراسان و شـورش عـبدالله بـن مـعاویة بن عبدالله بـن جـعفر طیار در سال 129 ق، فرصت و قدرت تعقیب فعالیت های امام صادق (ع) را در بخش وسیعی از زندگی آن حضرت، از حکومت سلب کـرده بـود. ازایـن رو امام(ع) در فضای مناسب تری توانست جامعه شیعه را رهـبری نـماید.

هـمچنین شـعارهای دعـوت عـباسیان مثل شعار «الرضا من آل محمد ص» که طی چندین سال توسط بنی عباس بر گوش های مردم در مناطق مختلف نواخته شده بود، علی رغم میل خود بنی عباس، مردم را به بازشناسی آل محمد(ص) ترغیب کـرده و فضا را برای معرفی وارثان اصلی مکتب پیامبر(ص) که در این دوره امام صادق (ع) در رأس آن قرار داشت، فراهم نموده بود. شعار ضد بیدادگری و عدالت خواهی عباسیان، یاد عدالت علوی را زنده می کرد و این موضوع به خصوص برای مـوالی و کـسانی که از تبعیض های نژادی دستگاه اموی به ستوه آمده بودند، بسیار مهم بوده است.

به لحاظ زمینه های فرهنگی نیز جریان های فکری و مذهبی مثل زنادقه، مرجئه، معتزله، صوفیه، حنفی و مالکی در این دوره بـر فـعالیت خود افزودند و شور و نشاط علمی بی نظیری در دنیای اسلام شکل گرفت. فضای حاصل از این جریانات سیاسی و فرهنگی می توانست برای جامعه شیعه آسیب زا باشد. امـا امام صادق (ع) این تهدیدها را به فـرصت تـبدیل نموده و از بسترهای موجود برای رشد فرهنگی جامعه اسلامی و مهندسی فرهنگی جامعه شیعه استفاده نمودند. مهندسی فرهنگی امام صادق (ع) پیامدها و نتایجی داشت که در ذیل بـه آنـها می پردازیم.

پیامد ها و نتایج مهندسی فرهنگی امام صادق(ع)

الف) توسعه تشیع

بدون تردید جامعه شیعه در عصر امام صادق (ع) شاهد تحولی عظیم در ابعاد مختلف بوده است که توسعه تشیع از مصادیق بارز این تـحولات بـه شمار می رود. بخش اعظم رشد کیفی و کمی شیعه، مرهون تلاش های بی بدیل امام صادق (ع) بوده و از دستاوردهای مهندسی فرهنگی آن حضرت به شمار می آید. ازاین رو ابتدا به روند توسعه تشیع و سپس به راهکارهای امام صادق (ع) در راسـتای حفظ جـامعه شیعه از آسیب های پیش رو می پردازیم.

1. روند توسعه تشیع در عصر امام صادق(ع)

گرچه به دنبال واقعه عاشورا احساسات مردم و بـه خصوص شیعیان تا حدی به سمت اهل بیت (ع) معطوف گشت[7] و امام سجاد و امـام بـاقر فـعالیت های فرهنگی مهمی در جهت توسعه مبادی شیعه انجام دادند، لکن تبلیغات امویان علیه شیعه شدیدتر از آن بود که جـماعت شـیعه بتواند علناً فعالیت و رشد نماید. حکومت اموی، هم در صحنه سیاسی ـ اجتماعی برخورد سـختی بـا دوسـتداران اهل بیت (ع) داشت و هم در بعد فرهنگی با جعل احادیث و تحریف آنها به طور مداوم در تخطئه شیعه مـی کوشید.[8] با این هجمه تبلیغات و تدابیر شدید امنیتی حکومت اموی علیه شیعه، در حاشیه مـاندن شیعیان و فقر فرهنگی و اجتماعی آنها امری اجتناب ناپذیر می نمود. شاهد این موضوع گله مندی ائمـه(ع) از دوره امـویان است که در فرمایش امام سجاد(ع) به درستی منعکس شده است: «ما در مکه و مدینه بیست نفر دوستدار اهـل بیت (ع) نـداریم. [9] هـمچنان که وقتی حمران بن اعین تعداد شیعیان را به امام باقر(ع) گزارش می دهد، مـی گوید: «اگـر هـمه ما شیعه های کوفه را جمع کنند و سر سفره ای بنشانند که غذای آن سفره یک گـوسفند بـاشد، تـمام نمی شود. » [10]ولی با تحول فرهنگی ای که امام صادق (ع) در همین شهر متشکل از طبقات فرهنگی و اجتماعی گـوناگون ایـجاد کردند، تاریخ کوفه شاهد حضور نهصد نفر راوی که همگی از امام صادق (ع) نقل روایـت مـی کردند، مـی شود، [11]که از این آمار می توان به میزان توسعه چشمگیر شیعیان پی برد. در مکتب امام صادق (ع) افـراد ویـژه ای با استعدادهای درخشان ظهور کردند که قدرت بیان و تبلیغ بالایی داشته و از موقعیت اجـتماعی مـناسبی بـرخوردار بودند که فعالیت آنها در دستگاه فرهنگی امام صادق (ع) توانست عده بسیاری را با جامعه شیعه هـمراه کـند؛ حتی به تدریج خانواده هایی پیدا شدند که مهد تشیع قرار گرفتند؛ مثل «آل اعـین» خـاندان زراره مـعروف که نزدیک به 60 فقیه از این خانواده به ثمر رسیدند.[12]

2. حفظ جامعه شیعه از آسیب

در واقع مـهم ترین عـاملی کـه موجبات توسعه هرچه بیشتر جامعه رو به رشد شیعه را فراهم نمود و باعث شـد جـامعه شیعی هم به لحاظ جمعیت و هم از جهت مرزهای جغرافیایی روزبه روز پیشرفت نماید، مجموعه طرح ها و تدابیری بود کـه امام صادق (ع) به کار بست. این مسئله به خصوص در دوره منصور (خلافت 158 ـ 136 ق) که حکومت عباسی تـثبیت شـده است، اهمیت خود را بیشتر نشان می دهد. در ایـن دوره کـه مـسائل فکری و عقیدتی و همچنین مباحث فقهی در جامعه اسـلامی اوج گـرفته و شبهات گوناگون در زمینه های دینی و غیر دینی مطرح می شد، نیاز علمی و معرفتی شدیدی پدیـد آمـده بود که در نتیجه آن توجه مـردم بـه امام صادق (ع) بـیشتر شـده و جایگاه و موقعیت اجتماعی ایشان در جامعه روزبـه روز بهتر شناخته می شد؛ چنان که شخصی نقل می کند: «جهت دیدار امام صادق (ع) به حیره (6 کیلومتری کوفه) رفـتم، ولی بـه جهت ازدحام جمعیتی که دور امام(ع) را گرفته بـودند، مـلاقات را نـاممکن یـافتم. سـه روز منتظر ماندم و در نـهایت نـتوانستم ایشان را ملاقات کنم. روز چهارم، امام(ع) مرا دید و بعد از خلوت شدن مراجعه کنندگان، مرا نزدیک قبر امیرمؤمنان(ع) بـرد و آنـجا بـا هم صحبت کردیم.»[13]

از این نقل ها میزان تـوجه و تـمرکز مـردم بـه امام صادق (ع) فهمیده می شود. این مسئله امری نبود که حکومت نسبت به آن بی تفاوت باشد؛ در چنین فضایی شخص امام صادق (ع) برای حکومت دارای حساسیت بود و از میان برداشتن ایشان، از مهم ترین دغدغه های حـکومت به شمار می رفت. همچنین جماعت شیعه نیز که نسبت به دوره های قبل با سرعت بیشتری در حال افزایش بود و با کناره گیری از اقدام نظامی، بهانه سرکوب را از حکومت گرفته بود، برای حکومت نگران کننده و حـساسیت زا بـود؛ چنان که طبق گزارش منابع اولیه، منصور جاسوسانی برای کشف ارتباط امام با شیعیان و افشا کردن فعالیت های آنها به کار گماشت.[14]

مؤید دیگر آن است که منصور عباسی، امام صادق (ع) را به اتـهام حـمایت از قیام «محمد بن عبدالله» (نفس زکیه) به عراق فراخواند و در ضمن، حضرت را متهم نمود که «معلّی بن خنیس» را برای جمع آوری اموال به منظور کمک بـه قـیام مذکور نزد شیعیان فرستاده اسـت.[15] دسـتگیری معلی بن خنیس و بازجویی شدید از وی برای فاش کردن اسامی یاران و شیعیان امام صادق (ع) و در نهایت شهادت او توسط داوود بن علی والی مدینه[16] نیز می تواند، مؤید حساسیت حـکومت نـسبت به فعالیت های امام(ع) و شـیعیانش بـاشد.

 درباره زمان و کیفیت کشف قبر حضرت علی(ع) اقوال متفاوتی نقل شده است. روایات متعددی که علامه مجلسی نقل کرده، ناظر به این است که امام صادق (ع) قبر حضرت علی(ع) را بـارها بـه اصحاب و یاران خود نشان داده است. (مجلسی، بحارالانوار، ج 97، ص 238 ـ 235) همچنین طبق روایتی، منصور عباسی در زمان امام صادق (ع) و با دلالت آن حضرت به موضع قبر علی(ع) واقف شده است. (ابن طاووس، فرحة الغری، ص 119) در خرائج و جرائح نـیز آمـده است: «و لم یـزل قبره مخفیا حتی دل علیه جعفر بن محمد فی ایام دولة العباسیه(ع).» (راوندی، الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 238) در مقابل، شیخ مفید روایـتی نقل می کند که مطابق آن، قبر امام علی(ع) در زمان هارون الرشید و در جریان شـکار وی در حـوالی مـحل دفن حضرت کشف شده است. آنچه مسلم است اینکه، قبر آن حضرت در هیچ زمانی برای امامان معصوم مـخفی نـبود، اگرچه در میان عموم مردم پنهان بوده باشد.

مقابله با شرایط سیاسی ـ اجتماعی موجود، نیاز به مهندسی و طـراحی در جامعه شیعه داشت؛

ازاین رو امام صادق (ع) برای حفظ جامعه تشیع و صیانت رهبری شـیعه، راهبردهایی به اجرا گـذاشت کـه عبارتند از:

1. دور کردن شیعیان از گرداب های سیاسی

در دوره ظهور حکومت عباسی مشکل اصلی برای جامعه شیعه مجذوب شدن شیعیان در تحرکات عباسیان بود؛ به خصوص اشخاص جوان و شخصیت های انقلابی و حساس و دلاور که زود جذب حرکت های مسلحانه می شوند، بـه ویژه در حرکت های مسلحانه ای که بوی قدرت نیز از آن استشمام شده و شعار پیروزی حق بر باطل و پیروزی عزاداران حسین(ع) بر قاتلان آن حضرت در رأس آن باشد. این خطری بود که حتی خود خاندان امام صادق (ع) نـیز از آن ایـمن نبودند. به عنوان مثال برخی از بنی الحسن(ع) با عباسیان جلسات سرّی داشتند. [17]در چنین شرایطی که دشمن از وضعیت جامعه شیعه خبر داشته و با عده ای از آنها رابطه دارد، ضرورت به کارگیری ترفند های سیاسی جدیدی که مـتفاوت بـا روش های قبلی باشد، به خوبی احساس می شد. قطعاً امام(ع) مصلحت نمی دید که عباسیان را به صراحت رد نموده و از آنها اعلان برائت کند؛ چون اولاً شعار آنها (الرضا من آل محمد) برای مردم فریبنده بود و ثـانیاً در آیـنده که عباسیان غالب می شدند، امام و شیعیانش در معرض خطرات و آسیب های جدی قرار می گرفتند. بنابراین امام(ع) برای مقابله با این تهدید از ایما و اشارات استفاده نمود. به عنوان نمونه، بنی الحسن(ع) را به دامی کـه در آن گـرفتار شـده اند، توجه می دهد و در جلسه ای که مـیان بـنی العباس و بـنی الحسن(ع) برای بیعت با نفس زکیه تشکیل یافته و از امام(ع) نیز برای بیعت با نفس زکیه دعوت شده بود، امام به عبدالله بـن حـسن پدر نـفس زکیه می فرماید: «این (حکومت ) نه به سوی تو خـواهد آمـد و نه برای دو فرزند توست. این (حکومت) مال بنی العباس است و دو فرزند تو نیز کشته خواهند شد. بعد امام(ع) از جا بـلند شـده و بـه اشاره گفتند: صاحب عبای زرد (منصور ) تو را خواهد کشت. یکی از اصـحاب بنی العباس به نام عبدالعزیز بن علی می گوید: من از دنیا نرفتم مگر اینکه دیدم منصور او را کشت.» [18]یعنی امام(ع) با شـیوه های مـختلف صـحنه واقعی و آنچه را که اتفاق خواهد افتاد، برای علویان تصویر می کنند تـا مـتنبه شده و ابزار کار عباسیان قرار نگیرند.

از طرفی در این دوره قیام قائم آل محمد(ص) زیاد مطرح می شد. ازاین رو بـرخی سـعی داشـتند

قسمت جعلی روایت پیامبر(ص) درخصوص مهدی آل محمد(ص) کـه فـرموده بود «اسمه اسمی و اسم ابیه اسم ابی»[19] را عَلم نموده و آن را بر ادعای امامت و مـهدویت خـود مـنطبق سازند. به عنوان نمونه، بنی الحسن(ع) تلاش کردند محمد بن عبدالله بن حسن (نفس زکیه ) را بـه عنوان مـهدی امت معرفی و با او بیعت نمایند. [20]این مسئله مورد توجه منصور عباسی که نـامش عـبدالله بـود نیز قرار گرفته و شاید برای ترغیب بیشتر مردم بر بیعت با فرزندش، لقب وی را مهدی گـذاشت. امام صادق (ع) باطل بودن این ادعاها را با ذکرعلائم قیام قائم آل محمد(ص) به صورت غیر مـستقیم اعـلان مـی نماید تا شیعیان به سمت آنها گرایش پیدا نکنند. [21]

همچنین پوشیدن لباس سیاه توسط عباسیان بـه بـهانه عـزاداری که می توانست برخی از جماعت شیعه را دچار اشتباه کند، از چشمان تیز امام(ع) بـه دور نـمانده و آن حضرت با تعبیرات متعدد کنایه ای، شیعیان را به این مهم توجه داده است. مثلاً می فرماید: «لباس سیاه لبـاس اهـل دوزخ است»، [22]یا «لباس سیاه لباس فرعون است»، یا «لباس دشمنان مرا نـپوشید.» [23]مـفهوم و دلالت التزامی این روایات می تواند این بـاشد کـه بـه بنی عباس ملحق نشوید.

در موارد بسیاری نیز امـام(ع) بـه شیعیان دستور مستقیم می دهد: «زبان های خود را کنترل نموده و در خانه های خود بنیشیند؛ زیرا آنـچه بـه شما اختصاص دارد (حکومت اسلامی حـقیقی) بـه این زودی بـه شـما نـمی رسد و زیدیه همیشه حافظ و نگهبان برای شـماست.»[24]

ایـن تأکیدات سیاسی از ناحیه امام صادق (ع) محوری را برای شیعیان ترسیم و مشخص می کرد تـا از مـحدوده آن خارج نشده و در دام جریانات دیگر گرفتار نـشوند. امام صادق (ع) همه ایـن تـهدیدات موجود را به فرصت تبدیل کـرده و بـا جلوگیری از هدر رفتن نیروها، جماعت شیعه را به سمت مهندسی فرهنگی جامعه اسلامی و ایـجاد تـحول و انقلاب فکری در آن هدایت نمودند.

2. طـراحی اخـتلاف ظـاهری میان جماعت شـیعه

راهـبرد دیگر امام صادق (ع) طـراحی نـمایش اختلاف میان شیعیان به ویژه خواص شیعه است.

روشن است که حکومت ها به طور طبیعی اتـحاد گـروه های مخالف دولت را خطرآفرین دانسته و در صورت مشاهده اختلاف میان آنها، احساس امنیت کرده و از شدت پیگردشان کاسته می شود. امام صادق (ع) بـه ایـن مـهم توجه داشته و در راستای جلوگیری از فشارهای دولت عباسی، طـرحی را اجـرا مـی کند کـه در نـتیجه آن تـصویری از تفرقه و اختلاف ظاهری در میان صفوف شیعه شکل می گیرد که شیعیان در ظاهر انسجام اجتماعی ندارند. امام(ع) به عنوان راهبر این طرح، صحنه را آن قدر به هم می ریزد که در نگاه ساده باور درسـت شدن آن سخت به نظر می آید؛ درحالی که هر آن و لحظه ای که بخواهد، می تواند اختلاف را از میان بردارد؛ چون همه اصحاب تحت امر ایشان هستند و به یک اشاره امام(ع) در ریسمان اتحاد ایشان صف می کشند. طـرح نـمایش اختلاف در واقع یکی از مصادیق و ابعاد پیچیده سیاست مهم تقیه است که در حرکت ائمه معصومین(ع) جزو اصول واجب به شمار می آید.

امام صادق (ع) این راهبرد مهم را با چند روش در میان شیعیان اجـرا مـی کند:

1. از طریق برائت از اصحاب:

امام صادق (ع) در مواردی زحمات زراره را ارج نهاده و می فرماید: اگر زراره نبود، احادیث پدرم منتفی می شد. [25]اما در مواردی دیگر از زراره برائت می جوید و راز این عمل را به پسـرش عـبدالله بن زراره چنین بیان می دارد: «سـلام مـا را به پدرت برسان و به او بگو که من برای دفاع از تو چنین می کنم؛ چراکه دشمن هرآنچه را که ما ستایشش می کنیم، دنبال کرده و اذیت می کند.. . بدین وسیله تـو پیـش مردم مذموم بوده و جـلب تـوجه نمی کنی و در نتیجه از شر آنان در امان می مانی.. .. »[26]

همچنین امام(ع) به حسین بن زراره می فرماید: «سلام مرا به پدرت برسان و بگو به خدا سوگند من خواهان خیر دنیا و آخرت تو هستم. به خـدا سـوگند من از تو راضی هستم.»[27]

امام(ع) این طرح را به گونه ای اجرا می کند که حتی خود زراره هم متوجه نمی شود و فکر می کند که امام واقعاً از او بیزار است؛ ازاین رو اعتراض خود را از طریق پسرش به امـام(ع) اعـلام می کند. [28]در رجـال کشی از حدود صد روایت موجود درباره زراره، چندین مورد علیه وی و حتی در لعن ایشان است؛[29] درحالی که بیشتر فقها مـنکر فضل و مکانت علمی زراره نیستند. پس این روایات از ناحیه امام صادق (ع) چـه تـوجیهی غـیر از حفظ جان اصحاب و شیعیان آن حضرت می تواند داشته باشد؟

2. از طریق القای احکام متفاوت:

امام صادق (ع) برای نشان دادن اخـتلاف میان شیعیان، درخصوص یک موضوع احکام متفاوتی صادر می نمودند؛ چنان که سالم بن حـذیفه می گوید: من نزد امام صادق (ع) بودم که شخصی آمد و پرسید: بسا داخل مسجد می شوم، درحالی که بعض اصحاب ما نماز ظهر و بعض دیگر نماز عصر می خوانند. امام فرمود: «من به آنها دستور داده ام که عده ای نماز ظـهر بخوانند و در همان زمان، عده دیگر نماز عصر بخوانند؛ زیرا اگر یکسان عمل کنند، شناخته شده و دستگیر خواهند شد.»[30]

از دیگر نمونه های این اختلاف می توان به اختلاف در رکعات نماز مستحبی (اعداد النوافل) اشـاره کـرد که زراره آن را 27 و ابوبصیر 34 رکعت می داند. [31] خود امام فلسفه این اختلاف را چنین بیان می دارد:

کسی که میان شما تفرقه افکند، رهبر شماست که خداوند او را پیشوای خلق قرار داده است و او به مصلحت مردم آگاه تر اسـت و اگـر بخواهد، می تواند میان شما تفرقه اندازد تا سالم بمانید و سپس میانتان وحدت برقرار نماید تا از فساد و ترس دشمن ایمن باشید. [32]

همچنین زراره می گوید: از امام باقر(ع) سؤالی پرسیدم و آن حضرت جواب دادنـد. مـرد دیگری آمد و همان سؤال را از امام پرسید، ولی ایشان پاسخی متفاوت به او فرمود و مرد سومی با همان سؤال خدمت امام(ع) رسید و جواب سومی دریافت کرد. زراره می گوید: از امام(ع) سؤال کردم کـه عـلت ایـن کار چیست؟ حضرت جواب می دهند: «ای زراره! ایـن عـمل بـرای ما خیر و موجب بقای شما می باشد. اگر شما بر یک امر متفق باشید، دشمنانتان قصد شما را نموده و بقای شما و ما را مـختل مـی کنند.»5 زراره مـی گوید: «من علت اختلاف را از امام صادق (ع) پرسیدم و عرض کـردم: شـما اگر شیعیانتان را به رفتن روی آتش امر کنید، می روند، درحالی که اینها با اختلاف از نزد شما خارج می شوند؟

 الذی فرق بینکم فهو راعیکم الذی اسـترعاه الله خـلقه، و هو أعرف بمصلحة غنمه فی فساد أمرها، فإن شاء فرق بـینها لتـسلم، ثم یجمع بینها لیأمن من فسادها و خوف عدوها فی آثار ما یأذن الله و یأتیها بالامن من مـأمنه و الفـرج مـن عنده. (کشی، رجال، ص 138) قابل ذکر است که امام در این روایت از تشبیه و کـنایه اسـتفاده کـرده است، ولی ما به جهاتی آن را نقل به معنا (ترجمه آزاد) کردیم.

 یا زراره هذا خیر لنا و ابـقی لکـم و لو اجـتمعتم علی امر واحد لقصدکم الناس علینا و کان اقل لبقائنا و بقائکم. (صدوق، علل الشرائع، ج 2، ص 395) امام صادق (ع) همان جوابی را داد که امام باقر(ع) فرموده بود.[33]

طبیعتاً این اختلاف اقوال و روایات فـقها در رفـتار شـرعی عموم جماعت شیعه اثرگذار بوده و تصویری متشتت از جماعت شیعه به نمایش می گذاشت. ازاین رو حـساسیت حـکومت نسبت به پیروان امام(ع) کمتر شده و در نتیجه جان های شیعیان از گزند حکومت عباسی کـه دنـبال کـوچک ترین بهانه برای کشتن شیعیان بودند، در امان و محفوظ می ماند.

ممکن است این سؤال در ذهن خطور کـند کـه به چه دلیل این اختلافات را ظاهری و به اصطلاح نمایش اختلاف می دانید؟ در پاسخ بـاید گـفت بـهترین دلیل، سخن خود امام(ع) است که در تعبیرات گوناگون، ضمن معرفی خود به عنوان عامل این اخـتلاف، فـلسفه آن را حـفظ اصحاب خود از آسیب عنوان نموده است. اگر این اختلاف، واقعی و حقیقی بـود، امـام خودش را عامل آن معرفی نمی کرد. به لحاظ عقلی نیز هر رهبر و امامی در جهت وحدت میان پیروانش عمل مـی کند و جـریان اختلاف حقیقی در میان پیروانش را قبیح می داند، به ویژه اگر معصوم باشد. بنابراین طـرح ایـن اختلاف به ناچار باید ظاهری و در جهت حفظ جـامعه شـیعه از آسـیب های پیش رو بوده باشد.

3. مهندسی رفتار اجتماعی شـیعیان

راهـبرد دیگر امام صادق (ع) برای دفع آسیب های اجتماعی از شیعیان خود، هدایت رفتار آنها در جـامعه است.

امام صادق (ع) نوعی از معاشرت را میان شـیعیان تـرویج نمودند تـا حـساسیت های عـمومی جامعه نسبت به آنها کمتر شـود. امـام(ع) راجع به معاشرت با عامه در موارد بسیاری توصیه به برخورد گرم و صـمیمی بـا جامعه اهل سنت نموده و بر «قولوا للنـاس حسنا» تأکید می ورزند. [34]در سـایه ایـن تأکیدات بود که عموم شـیعیان بـه صورت کنترل شده و با تحمل بسیار بالا پرورش یافته و بدون کمترین چالشی در میان عامه زندگی مـی کردند. ایـن عمل از حساسیت جوّ عمومی جـامعه مـی کاست و در حـفظ جامعه شیعه بـسیار تـأثیرگذار بود.

امام(ع) به ایـن نـتیجه رسیده بود که آنچه بهانه جویی و حساسیت بنی العباس را دفع می کند این است که علویان طـبق فـرمایش امام صادق (ع) مسیر خود را ولو در ظاهر از آنـها جـدا ننموده و مـثل یـک خـانواده مانند گذشته (قبل از سـلطه و حکومت عباسیان) ارتباطات و رفت و آمدها و احترامات سابق را حفظ کنند. ازاین رو به پیروانش می فرمود: «از خدا بـترسید. اطـاعت از امامانتان بر شما واجب است؛ آنـچه را کـه آنـها مـی گویند، بـگویید و از آنچه که آنـها سـکوت می کنند، سکوت کنید. شما در سلطه کسانی هـستید کـه خـداوند درباره آنها فرموده است: مکرشان کوه ها را از جـا بـرمی کند (مـنظور بـنی عباس اسـت.) پس تـقوا پیشه کنید که شما در آتش بس هستید. در نماز جماعت های آنان شرکت کنید و در تشییع جنازه شان حاضر شوید و امانتشان را ادا کنید. » [35]همچنان که روایت بر آن صراحت دارد، امام بر آتش بس تأکید زیادی دارد و بـه پیروانش دستور می دهد سلوک اجتماعی خود را بر مبنای این آتش بس تنظیم کنند. این شیوه باعث می شد بین عباسیان و علویان خط کشی نشود و در نتیجه، فضای تنش و درگیری کاهش پیدا کند. اما بـه عکس، اگـر علویان راه جدا و مستقل در پیش گیرند، حتی شاید بدون دخالت دولت مردم به جان هم می افتادند که در این صورت جامعه در اقلیت شیعه قطعاً آسیب می دید؛ چون آنها در موضع قدرت بودند.

بـه نظر مـی رسد سیاست نظام جمهوری اسلامی به ویژه مقام معظم رهبری در تعامل با اهل سنت معاصر، الهام گرفته از روش و منش امام صادق (ع) باشد. مطالعه و تحقیق در سیره امام صادق (ع) در تـغییر طـرز فکر کسانی که نگاه افـراطی در مـواجهه با اهل سنت دارند، بی تأثیر نخواهد بود.

4. اتخاذ مواضع هوشمندانه در برابر خلفا

راهبرد دیگر امام صادق (ع) به کار بستن مواضع هوشمندانه در فراز و فرود عملکرد خلیفه عـباسی اسـت. امام صادق (ع) در موقعیت های خـاص، رفـتارهای متفاوتی با حاکم وقت داشتند و از این طریق جامعه و رهبر شیعه از گزندهای احتمالی مصون نگه داشته می شد. امامت امام صادق (ع) با توجه به اوضاع و شرایط دولت حاکم، به چند دوره تقسیم مـی شود.

دوره اول امـامت آن حضرت (132 ـ 114 ق) که دوره ضعف دولت اموی بود، خطر چندانی جان امام را تهدید نمی کرد؛ چون خود خاندان اموی به اندازه کافی گرفتاری و درگیری داشتند. همچنین در اوایل دوره عباسی و خلافت سفاح (136 ـ 132 ق) نیز کـه عـباسیان مشغول تـثبیت موقعیت خویش بودند، اوضاع سیاسی اجازه تعرض به امام(ع) را به آنها نمی داد. ولی در دوره آخر زندگی آن حضرت (148 ـ 136 ق) بـهانه جویی برای کشتن ایشان شروع شده و حفظ جان رهبر جماعت شیعه در ایـن مـرحله نـیاز به طرح و برنامه ریزی اساسی داشت. منصور رفتارهای بسیار متفاوتی با امام در پیش گرفته و به دو حربه سیاسی نـرمش های ظـاهری و فشارهای سخت گیرانه در قبال امام متوسل می شد. او از طرفی تلاش می کرد امام را به خود مـتمایل سـازد تـا مردم گمان کنند حکومت او برحق است؛ چنان که وی در نامه ای به امام صادق (ع) نوشت: چرا هـمان گونه که دیگر مردم به ما سر می زنند، به دیدار ما نمی آیی؟ منصور با تصور باطل خود گمان می کرد امام(ع) با تأثیرپذیری از هیبت خلافت، به خواسته اش تن می دهد؛ ولی امام پاسخ دادند: «از مال دنیا چیزی نزد ما نیست که به سبب آن از تـو بـترسیم و چیزی از آخرت نزد تو نیست که آن را از تو بخواهیم.. . برای چه به تو سر بزنیم؟» [36]منصور حتی از امام درخواست نصیحت کرده و پیغام فرستاد: با ما هم صحبت شوید تا ما را نصیحت کنید؛ ولی امـام جـواب دادند: «کسی که دنیا را بخواهد، نسبت به تو خیرخواهی نمی کند و کسی که آخرت را بخواهد، با تو هم صحبت نمی شود.»[37] امام(ع) در عین حال که با این تعبیرات زندگی منصور را دنیوی و در بـرابر آخـرت قرار می دهد، از به کار بردن تعبیرات تحریک آمیزی که منصور بتواند از آن برای منکوب کردن شیعه استفاده کند، خودداری می کند.

از طرف دیگر گزارش های بسیاری مبنی بر رفتار خشونت آمیز منصور با امـام(ع) وارد شـده اسـت؛ تا آنجا که منصور تـصمیم بـه قـتل امام گرفت. بنابه نقل کلینی، منصور به حسن بن زید بن حسن(ع) (م 168 ق) والی خود در مدینه دستور داد تا خانه امام صادق (ع) را آتش بـزند.[38] مـفضل بـن عمر می گوید: «منصور چند بار سعی کرد امام صادق (ع) را بکشد و افرادی را می فرستاد تا امام(ع) را پیش او ببرند و وقتی امام(ع) پیش او می رفت، هیبت نگاه امام(ع) منصور را می گرفت و از قتل امام(ع) مـنصرف مـی شد. ولی مـنصور نمی گذاشت تا مردم با ایشان ملاقات کنند و ارتباط نزدیک داشـته، مسائل دین و دنیای خویش را با ایشان در میان بگذارند.» [39]وی می گوید: «مردم آن قدر دعا کردند تا اینکه خداوند در دل منصور انـداخت کـه از امام صادق (ع) چیزی را به عنوان تحفه بخواهد؛ تحفه ای که هیچ کس مثل آن را نداشته بـاشد. امام صادق (ع) عصایی را برای منصور فرستاد که حدود یک زراع (حدود نیم متر ) بود. منصور بسیار خوشحال شـده و دسـتور داد ایـن عصا را چهار قسمت کرده و در چهار محل نصب کنند. (این عصا یادگار پیـامبر اکرم(ص) بـود.)

مـنصور گفت: پاداش این هدیه ای که به من دادی این است که راه را برایت باز کنم تا عـلم خـود را بـر شیعیانت عرضه کنی و من دیگر مانع تو نخواهم شد. برای مردم فتوا بده، ولی در شـهری نـباش که من آنجا ساکن هستم.»[40] اولین نـکته ای کـه از ایـن نقل استفاده می شود آن است که امام صادق (ع) در بخشی از دوره امامتش به شدت تحت کنترل بوده و این تـصور کـه عـصر امام صادق (ع) به طور مطلق عصر آرامش بوده است، تصور غلطی است. لذا در ایـن دوره خـاص، بیشتر فعالیت های فرهنگی توسط اصحاب و شاگردان ایشان مثل زراره، محمد بن مسلم و دیگران که حلقات آموزشی داشـتند، انـجام می گرفت.

نکته دوم اینکه، امام(ع) گاهی با یک هدیه ای که مناسب روحیه شـهرت طلبی مـنصور بود، او را تحت تأثیر قرار می داد و از این طریق از شـدت عـمل مـنصور کاسته می شد. طبق نقلی دیگر، امام بـا قـرائت چند حدیث درباره فضیلت و آثار دنیوی و اخروی صله رحم توانست منصور را تحت تأثیر قرار دادهـ، او را از انـجام تهدیدات خطرناک باز دارد. [41]اینها مـواردی از رفـتار نرم امـام بـا مـنصور است که شرایط روحی منصور آن را مـی طلبید. نـقل های دیگری نیز وجود دارد که حکایت از برخورد تند امام(ع) با توطئه های منصور دارد کـه راهـبردی کاملاً متفاوت با مواضع قبلی اسـت.

یکی از این موارد، بـرخورد تـند امام(ع) با والی مدینه و سرزنش شـدید مـنصور به خاطر اهانت به حضرت علی(ع) است. [42]از آنجا که حکومت عباسی با روشی کـه در پیـش گرفته بود، می خواست روش بنی امیه را در لعـن عـلنی حـضرت علی(ع) زنده کـند و در واقـع به دنبال نوعی تهاجم فـرهنگی عـلیه شیعه بود، امام صادق (ع) آنها را وادار به عقب نشینی کرده و طرح شان را ناکام می گذارد.

نمونه ای دیگر از عـکس العمل کـوبنده امام(ع) در مقابل منصور، واقعه ای است کـه از ربـیع (حاجب مـنصور) نـقل شـده است. وی می گوید: «منصور از دسـت مگسی به ستوه آمده بود که به کرّات روی وی می نشست. در یکی از روزها منصور از امام صادق (ع) پرسید: خـداوند چـرا مگس را خلق کرده است؟ امام(ع) جواب دادنـد: بـرای ایـنکه افـراد مـغرور و متکبر را ذلیل کـند.»[43]

در ایـن روایت چند نکته قابل توجه است: اولاً اینکه، آلودگی درونی انسان ها در برخوردهای کوچکی مثل مزاحمت یک مـگس خـود را نـشان می دهد. به همین دلیل روحیه خاص مـنصور کـه بـسیار مـتکبرانه نـسبت بـه ساحت اقدس خداوند زبان درازی کرد، ظاهر می شود. ثانیاً این بی ادبی منصور به ساحت ربوبی، برخورد تندی می طلبید که از طرف امام(ع) انجام شد و منصور هم چون خطاکار بـود، نمی توانست عکس العملی نشان دهد.

از این نقل ها می توان دریافت که امام صادق (ع) چگونه فراز و فرود رفتارهای منصور را به بهترین نـحو کـنترل کردند. آن حضرت با مهار منصور، جان خویش را به عنوان رهبر جامعه شیعه از گزند حکومت حفظ نموده، حدود شانزده سال در دوره عباسی امامت کرد و در این بستر به مهندسی فرهنگی جامعه اسـلامی هـمت گماشت تا جامعه شیعه را به رشد و بالنگی برساند.

5. مواضع دقیق امام صادق (ع) در قیام های علویان

از دیگر راهبردهای مهم امام صادق (ع) که در انسجام جامعه شـیعه بـسیار تأثیرگذار بوده، مواضع ایشان در قـیام های عـلویان است. امام در مواجهه با تحرکات نظامی علویان مثل قیام زید (م 122 ق) و قیام محمد نفس زکیه (م 145 ق) به گونه ای عمل می کند که عباسیان هیچ بهانه ای برای حذف رهـبری مـعصوم از جامعه شیعه نداشته بـاشند. مـوضوع شخصیت زید و موافقت یا مخالفت امام صادق (ع) با قیام وی، معرکه آرا محققین بوده و هرکدام دسته ای از روایات را سند مدعای خویش قرار داده اند که بررسی تفاصیل آن در این مقاله نمی گنجد. لکن آنچه به بـحث مـا مربوط می شود این است که موضع امام(ع) به گونه ای بود که حکومت عباسی نتواند مدرکی علیه آن حضرت پیدا کند تا علیه ایشان استفاده نماید. راز آن اتخاذ موضع نیز راهبرد هوشمندانه امام صادق (ع) اسـت؛ چون قـبل از شهادت زید هیچ گونه تأیید رسمی از طرف ایشان نسبت به قیام زید وجود ندارد که آلت دست دولت عباسی قـرار گیرد و همه تمجیدات امام(ع) از زید، به بعد از شهادت وی مربوط می شود. هـمچنین بـه نظر مـی رسد یکی از دلایل نکوهش زید و قیام او از سوی امام صادق(ع)، حفظ جان آن حضرت با گرفتن ابزار بهانه جویی از دست عـباسیان اسـت. از طرفی موضع امام صادق (ع) در برابر قیام نفس زکیه از همان روز اول مخالفت بود و در زمان وقـوع قـیام نـیز امام(ع) مخالفت خود را ابراز داشته اند.

به هر حال موضع سیاسی امام(ع) در جریان چنین قیام هایی مـنفی است و آنچه از تأسف و تأثر حضرت در شهادت آنان نقل شده، یک موضع عاطفی و اخـلاقی است که عباسیان نـمی توانستند از آن بـه عنوان مدرکی علیه امام(ع) بهره جویی کنند.

 بیشتر دانشمندان و محققان ما در علم رجال و حدیث، روایات حاکی از نکوهش زید را از نظر سند مردود دانسته و به آنها اعتماد نکرده اند. به عنوان نمونه مرحوم آیت الله خویی پس از نقد و بـررسی روایاتی که در نکوهش زید نقل شده، آنها را از نظر سند ضعیف و غیر قابل اعتماد معرفی نموده و می نویسد: «حاصل آنچه گفتیم این است که زید فردی بزرگوار و مورد ستایش بوده است و هیچ مـدرکی کـه بر انحراف عقیدتی یا نکوهش او دلالت کند، وجود ندارد.» (خویی، معجم رجال حدیث، ج 7، ص 356 ـ 345) مرحوم مجلسی نیز پس از نقل روایات مربوط به زید می نویسد: «بدان که اخبار در حالات زید مختلف و متعارض است؛ لکـن اخـبار حاکی از مدح وی و اینکه او ادعای نادرستی نداشت، بیشتر است و بیشتر علمای شیعه به علو شأن زید نظر داده اند. بنابراین مناسب است که نسبت به او حسن ظن داشته و از نکوهش او خودداری کنیم.» (مـجلسی، بـحارالانوار، ج 46، ص 205) به نظر می رسد حکمت روایات صادرشده از سوی امام(ع) در مقام نکوهش زید و قیامش، به جهت گرفتن بهانه از حکومت عباسی علیه امام(ع) می باشد؛ چنان که در متن نیز بیان شد.

بنابراین در یک نتیجه گیری کلی مـی توان گـفت زمـانی که امام(ع) این قیام ها را سـپر بـلای شـیعه معرفی می کند و بعد از شهادت رهبران قیام ها تلاش آنها را ارج می نهد، می توان دریافت مهم ترین حکمت مخالفت امام در زمان وقوع قیام ها، حفظ جان امـام مـعصوم و شـیعیان بوده است.

ب) نظام مند شدن عقاید، باورها و مفاهیم شـیعی

ازجـمله آثار مهندسی فرهنگی امام صادق (ع) شکل گیری و تداوم عقاید و باورهای شیعی است. دوران امام صادق (ع) به دلیل وجود عوامل و زمینه های مختلف، عـصر شـکوفایی بـحث های کلامی و عقیدتی بود و جریان های مختلف فکری با رویکردهای متفاوت و در مـواردی با عقاید انحرافی، در جامعه اسلامی حضوری فعال داشتند. امام صادق (ع) با تبیین ابعاد مختلف عقاید شیعی، مبانی فـکری و عـقیدتی شـیعه را ترسیم نموده و جامعه شیعی را در باورها و عقاید به کمال رسانید.

آن حـضرت در مـسائل متداول کلامی در عصر خود چون صفات باری، قضا و قَدَر و جایگاه فاسق سخن گفته و عموماً به مـوضوعات مـطرح شده در حـوزه های کلامی، با نگرشی اعتدال گرا نگریسته است. ازجمله در مبحث صفات، در مقابله با دو جـریان افـراطی تـعطیل و تشبیه، با تأکید بر تنزیه ذات متعال از هرگونه کیفیت و ویژگی های جسمانی، بر ازلی بودن صـفات ذات چـون عـلم تأکید داشته است. [44]در موضوع خلق قرآن که معرکه آرا بود، آن حضرت با این تعبیر کـه قـرآن کلام خداوند، محدَث و نامخلوق است، [45]موضعی بینابین در تقابل میان معتزله و اشاعره اتخاذ کـرده اسـت. در بـحث پردامنه قدَر، نظریه مشهور امام صادق (ع) نفی جبر و تفویض و گرایش به امرٌ بین الامـرین بـوده است. [46]آن حضرت با شرح تفاوت میان مفاهیم مشیت و اراده، و مطرح کردن دو گونه اراده الهی ـ اراده حـتم و اراده عـزم ـ به بیان این امر پرداختند که چگونه ممکن است خداوند به کرداری امر کند و در عـین حـال مشیت او بر آن قرار نگرفته باشد.[47]

از دیگر مباحث مهم عصر امام صادق (ع) مـی توان بـه مـسئله تعریف ایمان اشاره کرد که از سوی جریانات فکری مورد اختلاف قرار گرفته بود. امام(ع) ضـمن تـصریح بـه دخیل بودن عمل در تحقق ایمان و سلب صفت ایمان از مرتکب کبیره، اسلام را مـفهومی اعـم از ایمان شمرده، منزلت مرتکب کبیره را «اسلام » دانسته است.[48]

در میان مباحث کـلامی، مـسئله امامت شیعی از اهمیت مضاعفی برخوردار است. بـا تـوجه بـه حضور و فعالیت جریات فکری مختلف در عصر امـامین صادقین (علیهماالسلام) یکی از عقاید مهم جامعه شیعه که در معرض آسیب قرار داشت، اندیشه امامت و رهـبری بـود.

امامین صادقین (علیهماالسلام)با درک این واقـعیت بـه معرفی و تـبلیغ امـامت شـیعی پرداخته، منزلت امام معصوم را با تـفصیلی تـمام روشن ساختند و در نتیجه تلاش ها و فعالیت های فرهنگی ایشان، جایگاه امامت در اندیشه شیعه نـهادینه شـد. امام باقر(ع) معتقد است اندیشه امـامت شیعی ریشه در قرآن و احـادیث نـبوی دارد؛ ازاین رو به تفسیر [49]و توضیح آیـات و روایـات مربوط به امامت می پردازد. ایشان با استناد به احادیث نبوی، نص، علم، نـور و عـصمت را در امام شرط می داند و از این جـهت امـامت خـود را با تصریح پیامبر(ص) اثـبات مـی کند.[50]

اهمیت دفاع از اندیشه امـامت شـیعی در عصر امام صادق (ع) دوچندان می شود؛ چون علاوه بر مقتضیات عصر امام باقر(ع)، ضرورت های دیـگری نـیز شکل می گیرد که ادعای امامت از طـرف نـزدیکان امام صادق (ع) در اواخـر عـصر اموی، از آن قبیل است.

بـه عنوان نمونه، بنی الحسن تلاش دارند از میان خود با کسی بیعت کرده و او را به عنوان مهدی و امام امت مـعرفی نـمایند. [51] از طرف دیگر بنی العباس در پشت پرده بـرای قـبضه کـردن امـامت و رهـبری جامعه اسلامی تـلاش مـی کنند. ازاین رو به ابراهیم [52]بن محمد بن علی بن عبدالله بن عباس لقب امام داده و او را به ابـراهیم امـام مـعروف نمودند. [53]در چنین شرایطی امام صادق (ع) به بـررسی تـمام ابـعاد و زوایـای مـسئله رهـبری در اندیشه شیعی پرداخته [54]و از هر فرصتی جهت پاسخ گویی به سؤالات و شبهات با محوریت امامت و ولایت انسان های معصوم بهره جسته است؛ به گونه ای که مردم محور سخن و پاسخ گویی در بحث اعـتقادات و احکام را جعفر بن محمد(ع) می دانستند، تا آنجا که اندیشه های سایر فرق را به لحاظ صحت و سقم به آن حضرت ارائه می کردند و در تنقیح و تصفیه نظرات سایر فرق، از ایشان استمداد می جستند. نیز صاحب نظرانی چون ابـوحنیفه [55]یـا سفیان [56]ثوری با امام صادق (ع) بـه عنوان بـلندترین مرجع علمی و صادق ترین شخصیت دینی به محاوره و مکاتبه می پرداختند.

مقام معظم رهبری در جامعیت اندیشه و تلاش امام صادق (ع) در تبیین امامت شیعی می فرماید:

امام صادق (ع) نیز مـانند دیـگر امامان شیعه بخش بـرجسته دعـوتش را موضوع «امامت» تشکیل داده است. برای اثبات این واقعیت تاریخی، قاطع ترین مدرک روایات فراوانی است که ادعای امامت را از زبان امام صادق (ع) به روشنی و با صراحت تمام نقل می کند... امام(ع) در هنگام اشاعه و تـبلیغ ایـن مطلب خود را در مرحله ای از مبارزه می دیده است که می بایست به طور مستقیم و صریح حکام زمان را نفی کند و خویشتن را به عنوان صاحب حق واقعی ولایت و امامت به مردم معرفی نماید. امام(ع) در مواردی به ایـن بـسنده نمی کند کـه امامت را برای خویشتن اثبات کند، بلکه همراه نام خود، نام امامان به حق و اسلاف پیشین خود را نـیز یاد می کند و در حقیقت سلسله امامت اهل بیت (ع) را متصل و جدایی ناپذیر مطرح می سازد. ایـنها مـی تواند اشـاره به پیوستگی جهاد شیعیان این زمان به زمان های گذشته نیز باشد. در واقع امام صادق (ع) با این بـیان، امـامت خود را یک نتیجه قهری که بر امامت گذشتگان مترتب است، می شمارد و سلسله خـود را از کـانالی مـطمئن و تردیدناپذیر به پیامبر(ص) متصل می کند.[57] مواضع کلامی امامین صادقین (علیهماالسلام) در مقابل شبهات جریانات الحادی، مبانی عقیدتی جـامعه اسلامی در برابر شبهات را بیمه کرده و احاطه علمی ایشان در موضوعات مختلف کلامی، به عـقاید شیعیان جهت داد و موجبات مـهندسی فـرهنگی جامعه اسلامی را فراهم آورد.

ج) شکل گیری تشکیلات سیاسی ـ عقیدتی و تدوام آن

ازجمله دستاوردها و نتایج مهم مهندسی فرهنگی امام صادق (ع) که در دوره های بعدی نیز آثار آن به خوبی برجاست و به صورت سازمانی کارآمد، تحرک فرهنگی داشت، تشکیلات سـیاسی موسوم به سازمان وکالت است. از آنجا که دسترسی همه شیعیان به امام معصوم(ع) ناممکن بود، حضور رابطینی متقن و قابل اعتماد که بتواند مشکل شیعه را در عصر حضور امامان(ع) مرتفع کند، ضروری مـی نمود. [58] ازایـن رو امام صادق (ع) از میان اصحاب خود اشخاصی را به عنوان وکیل معین و به مهندسی و طراحی شبکه وکالت اقدام نمود. این وکلا بـا ارتـباط کامل با ائمه(ع) سؤالات مردمی را در اختیار ایشان قرار داده و جواب آن را به شیعیان انتقال می دادند. بدین وسیله اطلاعات جدیدی از اقصی نقاط شیعه نشین و وضعیت معیشتی و اجتماعی و سیاسی شیعیان در اختیار امام(ع) قرار مـی گرفت کـه دریچه های تازه ای برای ائمه(ع) جهت مدیریت جامعه شیعی می گشود. اوج رسالت این سازمان در دوره غیبت معصوم دوازدهم نمایان می شود که جامعه شیعه با مسئله عدم حضور فیزیکی امام معصوم روبـه رو شـده و حـضور یک شبکه ارتباطی منسجم مـیان امـام و شـیعیان ضرورت پیدا می کند. ازاین رو یکی از علل بنیان گذاری این سازمان، جلوگیری از گسستن ارتباط میان شیعیان و امام در دوران غیبت است. به همین خاطر ایـن شـبکه سـرّی در دوره ائمه بعد از امام صادق (ع) نیز با وسعت بـیشتری ادامـه پیدا می کند.

اگرچه فعالیت این سازمان در عصر امام صادق (ع) بسیار محدود بوده و از توسعه چندانی برخوردار نبود، ولی گزارشات منابع اولیـه حـاکی از آن است که در عصر امام صادق (ع) وکلایی از طرف آن حضرت برای ایـن مهم تعیین شده و پایه های اولیه نظام وکالت توسط ایشان پی ریزی شده بود. نظر به اینکه بیشتر گزارشات فـعالیت وکـلای ایـشان مربوط به شهر مدینه بوده و خود حضرت نیز در این شهر اقـامت داشـتند، مرکز اصلی فعالیت این سازمان در عصر امام صادق (ع) مدینه بوده است. یکی از وکلای امام صادق (ع) در مـدینه مـفضل بـن عُمر جُعفی است که علاوه بر انجام امورات شخصی امام، به رفـع مـشکلات شـیعیان مأموریت داشت. [59]معلی بن خنیس نیز به عنوان یکی از وکلای برجسته امام(ع) علاوه بر ایـنکه رابـط شـیعیان مدینه و اطراف آن بود، [60]برای انجام امورات به منطقه مصر نیز رفت و آمد داشته اسـت. [61]نـصر بن قاموس لخمی به تصریح شیخ طوسی مدت بیست سال وکیل امام صادق (ع) بـود، بـدون اینکه وکالتش بر دیگران معلوم باشد. [62]اگرچه منطقه محل وکالت وی در این گزارش ذکر نـشده، ولی بـا توجه به عدم توسعه نظام وکالت در این دوره، احتمالاً وی نیز در مدینه مشغول بوده اسـت. شـیخ طـوسی به وکالت عبدالرحمن بن حجاج نیز تصریح کرده و گفته است: «و کان عبدالرحمن وکیلاً لابی عـبدالله و مـات فی عهد الرضا(ع).» [63]عبدالرحمن در عصر امام صادق(ع)، در مدینه مشغول به وکالت بـوده و شـاهد آن دستور امام(ع) به عبدالرحمن است که فرمود: «یا عبدالرحمن! کَلّم اهلَ المدینةِ فإِنی اُحِبّ ان یُرَی فی رجال الشـیعه مـِثلُک.»[64]

اگرچه فعالیت عمده نظام وکالت در عصر امام صادق (ع) در مدینه بود، ولی گزارشات متعددی از فعالیت وکلای آن حضرت در مـناطق دیـگری همچون خراسان، اهواز و کوفه وارد شده است. درخصوص خراسان می توان به گزارشات قـطب الدین راونـدی اشاره کرد. وی روایات متعددی نقل کـرده کـه بـر وجود ارتباط مالی میان شیعیان خراسان و دفـتر سـازمان وکالت در مدینه دلالت می کند. طبق روایتی «مردی از اهل خراسان بر امام(ع) وارد شد. حضرت سـؤال کـردند: فلانی چه کرد؟ مرد خراسانی جـواب داد: خـبر ندارم. حـضرت فـرمود: مـن به تو خبر می دهم؛ او کنیزی را بـه هـمراه تو برای ما ارسال کرد، ولی ما را نیازی بدان نیست. مرد پرسید: چرا؟ حـضرت فـرمود: زیرا تو رعایت حدود الهی را دربـاره کنیز نکردی و شبی در کـنار نـهر بلخ (جیحون) فعلی را که نـبایست، انـجام دادی.»[65]

طبق گزارشی دیگر، دو تن از اصحاب امام صادق (ع) که حامل اموالی از خراسان برای حـضرت بـودند، وقتی به ری رسیدند، در آنجا نـیز یـکی از شـیعیان کیسه ای مشتمل بـر دو هـزار درهم به آنان داد تـا بـه حضرت برسانند. این دو صحابی حضرت با وجود مراقبتی که داشتند، در نزدیکی مدینه کیسه را مـفقود یـافتند. وقتی به حضور امام رسیدند، مـعلوم شـد آن جناب شـبانگاه بـه جهت نـیاز به آن مال، از طریق یـکی از جنیان، کیسه را وصول نمودند.[66]

این نقل ها به خوبی حاکی از ارسال هدایا و وجوه شرعی از سوی شیعیان خـراسان بـه حضور امام صادق (ع) به عنوان رهبر سـازمان اسـت. هـمچنین مـی توان احـتمال داد که این دو نـفر، وکـلای اعزامی و سیار حضرت به ناحیه خراسان برای جمع آوری وجوه شرعی و.. . بوده اند. شاهد آن نیز عکس العمل منصور اسـت کـه بـه قصد کشف رابطه امام(ع) با منطقه خـراسان، یـکی از جـاسوسان خـود را در لبـاس شـیعیان به خراسان می فرستد تا به صورت نمایشی، اموالی را از خراسان نزد امام صادق (ع) و بعضی رهبران علویان ببرد و نام هرکدام که پذیرفتند را به منصور گزارش کنند؛ ولی این توطئه با هـوشیاری امام صادق (ع) خنثی شد.[67]

درخصوص منطقه اهواز، از مجموعه وصایای امام صادق (ع) به عبدالله بن جندب می توان احتمال داد که وی وکیل آن حضرت در این منطقه بوده است. [68]لکن آنچه بدان تصریح شـده، وکـالت وی از امام کاظم و امام رضا (علیهماالسلام) می باشد.

درباره کوفه اگرچه تصریحی نسبت به اعزام وکیل به این منطقه در عصر امام صادق (ع) دیـده نمی شود، ولی ارتباط امام(ع) با این منطقه به وسیله برخی شیعیانش برقرار بود. به عنوان نمونه علی بن عُقبه مسائل و مشکلات شیعیان کوفه را به مدینه نـزد امام صادق (ع) منتقل کرده و سپس پاسـخ آن حـضرت را به کوفه باز می گردانید. [69]از دیگر مناطق فعالیت شبکه وکالت در عصر امام صادق (ع) گزارشی دیده نمی شود؛ ولی در دوره های بعد فعالیت این سازمان توسعه یافته و بیشتر مـناطق سـرزمین های اسلامی را فراگرفت.

با تـوجه بـه شواهد فوق می توان گفت طراحی اولیه و مهندسی شالوده های نظام سازمان وکالت در عصر امام صادق (ع) و توسط ایشان انجام شده است. البته توسعه ابعاد مختلف فعالیت آن در دوره های بعدی تحقق یافته و به مـرحله مـدیریت و اجرا درآمده است.

د) شکل گیری و پویایی فقه شیعی

از ثمرات مهم مهندسی فرهنگی امام صادق (ع) شکل گیری چارچوب فقه شیعی می باشد. در این خصوص نقش سازنده امامین صادقین (علیهماالسلام)در شکوفایی فقه جعفری و نظام حقوقی شـیعه، امـری مسلّم و از بـدیهیات تاریخی است. مفتی تراشی و استخدام فقهای وابسته و در انزوا قرار دادن پیشوایان بزرگ خاندان نبوت، از حربه های مهم سیاسی و فرهنگی خـلفای معاصر ائمه معصوم(ع) بوده که در زمان امام صادق (ع) بیش از هر زمـان دیـگری ظـهور و بروز پیدا می کند. در این دوره حکومت وقت می کوشید افرادی را که خود مدتی شاگرد مکتب آن حضرت بودند، در برابر مـکتب امـام(ع) بر مسند فتوا و فقاهت نشانده و مرجع خلق معرفی نماید. به عنوان نمونه منصور، مـالک بـن انـس را مفتی رسمی و سخنگوی بنی عباس در مدینه اعلام کرد: «جز مالک بن انس و ابن ابی ذئب کسی حق نـدارد در مسائل اسلامی فتوا دهد.»[70] مالک بر اثر پافشاری منصور، کتاب الموطأ را نوشت. سپس حـکومت وقت با تمام امـکانات بـه ترویج و نشر فتاوای وی پرداخت تا بتواند مردم را از مکتب امام صادق (ع) دور نگه دارد. منصور به مالک می گفت: «اگر بتوانم، فتاوای تو را مثل قرآن نوشته، به تمام شهرها خواهم فرستاد و مردم را وادار خواهم کرد بـه آنها عمل کنند. »[71] جریان چنین تبلیغات شدیدی در جامعه اسلامی، تفکر شیعی را در درازمدت با بحران مواجه می کرد. ازاین رو تهدید مهمی برای مکتب شیعه شکل گرفته بود که نیاز به مقابله داشت. امامین صادقین (علیهماالسلام) با دوراندیشی و تشخیص شرایط به وجود آمده، چنین تهدیداتی را به فرصت تبدیل کرده و به مهندسی و طراحی شالوده های فقه شیعه همت گماشتند.

امـتیاز مـهم فقه جعفری، فتح باب استنباط احکام است که کاربرد یک باب معرفت شناسی در این حوزه را دارد. وقتی باب استنباط مفتوح باشد، هر دانش آموخته ای می تواند به نوآوری بپردازد و هیچ گاه محدودیتی برای مـعلومات و اسـتنتاجات خود قائل نمی شود. به تعبیری دیگر، هر دانش آموخته ای برای خود رسالتی می بیند که اگر در آموخته هایش ابهام دارد، رفع ابهام کند و نارسایی ها را تکمیل کند و بر آنچه آموخته، بیفزاید.

امام صادق (ع) حـتی در زمـان خـویش به دانش آموختگان فقهی خود تـوصیه مـی کرد در صـورت عدم دسترسی به امام معصوم، خود به استنباط احکام پرداخته و بر مبنای نظر خود عمل کنند؛ حتی نتایج استنباط خود را بـه دیـگران هـم انتقال دهند. دیگران نیز مجاز بودند در صورت عـدم دسـترسی به امام معصوم(ع) به فقهایی که در حد شاگردان امام صادق (ع) بودند، مراجعه کنند، از آنها فتوا بگیرند و طبق آن عـمل کـنند. ایـن طرح از عوامل بسیار مهم و تأثیرگذار در توسعه فقه در آن زمان بـه شمار می رود؛ به این معنا که اگر امام صادق (ع) چنین اجازه ای را نمی داد، فقه شیعه به شکل فقه بسته، مـحدود و جـامد مـی بود که نمی توانست در زمان و با زمان پیش رود.

در این زمینه می توان به تـوصیه امام صادق (ع) به عبدالاعلی مولی آل سام اشاره نمود. وی به امام صادق (ع) عرض می کند: لغزیدم و دراثر آن ناخنم جـدا شـد. مـرهم و دارویی بر انگشتم قرار دادم؛ با این حالت چگونه وضو بسازم؟ حضرت فرمود: «یـعرف هـذا و اشـباهه من کتاب اللّه عزّوجلّ، قال اللّه تعالی: و ما جعل علیکم فی الدّین مِن حرجٍ اِمـسَح عـلیه؛ [72]حـکم این مسئله و امثال آن را می توان از قرآن کریم دریافت. خداوند فرموده: در دین برای شما حرجی قـرار داده نشده است.» در اینجا امام صادق (ع) با تبیین و تعلیم قاعده «لا حرج» راه استنباط احـکام و حـتی راه قـاعده سازی را می آموزد. امام صادق (ع) به عبدالاعلی توصیه می کند به آیات قرآن مراجعه کند و قواعد فـقهی را از آنـها استخراج نماید. در کلام آن حضرت «مَا جَعَلَ عَلَیکُمْ فِی الدِّین مِنْ حَرَجٍ » [73]مبنای قـاعده «لا حـرج» مـی شود. این قاعده کاربرد بسیار زیادی دارد که شخص فقیه می تواند با استفاده از آن احکام شرعی را استنباط کـند.

ظـرفیت استنباط احکام از منابع در سایر مکاتب و مذاهب به این حد از وضوح و گستردگی وجـود نـدارد؛ چـنان که شهید مطهری می فرماید: «در تمام کتب حدیث اهل تسنن: صحیح بخاری، صحیح مسلم، جامع ترمذی، سنن ابـی داوود و صـحیح نـَسائی، جز مسائل فرعی چیز دیگری نیست: احکام وضو این است، احکام نماز این است، احکام روزه این است، احکام حج ایـن اسـت، احکام جهاد این است؛ و یا سیره است، مثلاً پیغمبر(ص) در فلان سفر این طور عـمل کـردند. ولی شما به کتاب های حدیث شیعه که وارد مـی شوید، مـی بینید اولیـن مبحث و اولین کتابش کتاب العقل و الجهل اسـت. »[74]

هـ‍ ) شکل گیری نظام آموزشی

از دیگر پیامدهای مهم مهندسی فرهنگی امام صادق (ع) شکل گیری نظام آمـوزشی اسـت. نظام آموزشی امام صادق (ع) مـطابق بـا جدیدترین روش های آمـوزش و پرورش در جـهان بوده است. حوزه درسی آن حضرت بـه تـربیت متخصصان اهتمام نشان داده و در گرایش های مختلف علوم پذیرای دانشجویان بوده است. این طـرحی بـود که تا به آن روز در جامعه اسـلامی سابقه نداشته است. ایـن امـر ریشه در دو ویژگی موجود در خود امام صادق (ع) دارد: اول ابتکار، مهندسی و طراحی آن حضرت که توانست دانشگاهی با قابلیت و ظرفیتی عظیم در رشته های مـتفاوت ایـجاد کند و دوم، توان علمی خود امـام(ع) کـه در هـمه علوم به عنوان یـک مـتخصص و مرجع به شمار می آمد.

نـویسنده کـتاب الامام الصادق(ع) کما عرفه علماء الغرب می گوید:

وقتی انسان آثار امام صادق (ع) را مورد بـازبینی قـرار می دهد، خواننده گاه گمان می کند کـه در بـرابر یک دانـشمند شـیمی قـرار دارد و گاه خود را در برابر یـک عالم فلکی می انگارد و گاه در برابر طبیبی حاذق که بدن انسان را تشریح و امراض و اسقام و علل و طـرق مـعالجه آن را بیان می کند و وقتی به علوم انـسانی و مـعنوی بـازمی گردد، در بـرابر خـویش عالمی ربانی و چـهره مـلکوتی مشاهده می کند.[75]

در نظام تعلیم و تربیت امام صادق (ع) برای طالبان علم، محدودیت مرزی، مذهبی، فکری، سیاسی، سـنی و.. . وجـود نـدارد. نظام آموزشی آن حضرت تبلور یک دانشگاه فـراملی و فـرامذهبی و جـهان شمول اسـت کـه هـمه افراد از هر نوع جریان فکری و از هر منطقه جغرافیایی با هر نژاد و زبانی می توانند در آن فعالیت علمی نمایند. ایشان می فرماید: «حکمت گم شده مؤمن است؛ پس هرجا که یکی از شما گـم شده اش را یافت، آن را فراگیرد.»[76] حاصل ابتکار امام صادق (ع) در راه اندازی یک نظام آموزشی بسیط و جهان شمول، تربیت دانشمندانی بود که در مواردی از بنیان گذاران علوم و فنون بوده و نقش سازنده ای در پویایی فرهنگ و تمدن اسلامی ایفا نمودند. بـه عنوان نـمونه جابر بن حیان، پدر علم شیمی بارها خود را شاگرد امام صادق (ع) خوانده و مطالبی از آن حضرت نقل کـرده اسـت.[77]

پژوهش در نظام آموزشی امام صادق (ع) جایگاه ویژه ای داشته است. امام(ع) به پرورش شاگردان دانش پژوه اهتمام خاصی داشته و با تشویق، روحیه پژوهش را در آنها تقویت مـی کرد. شـاگردان حضرت تألیفات خود را بر ایـشان عـرضه کرده و آن حضرت نیز پس از بررسی، آنها را تصحیح یا تأیید می نمود. به عنوان نمونه، عبیدالله بن علی حلبی کتاب خود را بر امام عرضه کرد و حضرت نیز آن را صـحیح دانـست.[78]

پرسش گری، روحیه تحقیق و پژوهـش را تـقویت می کند و زمینه های توسعه معرفت و شناخت را فراهم می نماید. ازاین رو ایشان برای تفهیم بهتر مسائل علمی، بر پرسش تأکید داشت و به شاگردانش می فرمود: «بپرسید از من، پیش از آنکه مرا از دست بدهید.»[79]

امام صادق (ع) بـا طراحی و مهندسی یک نظام آموزشی منسجم توانست شاگردان[80] و متخصصان بسیاری را تربیت و به جامعه اسلامی تحویل نماید و از این طریق نقش سازنده ای در پویایی تمدن اسلامی ایفا کـرد.

نـتیجه

مـهندسی فرهنگی امام صادق (ع) ثمرات و نتایج ارزنده ای برای جامعه اسلامی، بـه خصوص جامعه شیعه درپی داشته است. توسعه تشیع و مفاهیم شیعی از پیامدهای مهم تلاش فرهنگی آن حضرت به شمار می رود. در دوره های قـبلی شـیعه در صـحنه های سیاسی و فرهنگی در حاشیه بوده و به لحاظ کمّی و کیفی نقش قابل توجهی نـداشته اسـت. درپی طراحی های امام(ع) و فعالیت ها و تبلیغات شاگردان آن حضرت، عقاید شیعی از مرزها عبور کرد و دامنه فعالیت های شیعیان روز بـه روز گـسترده تر شـد. همچنین به دنبال طرح های فرهنگی امام صادق (ع) ساختار فرهنگ شیعی نظام مند شده و انـسجامی شـایسته پیـدا کرد. عقاید و باورهای شیعه در موضوعات گوناگونی چون امامت، تولی و تبری و دیگر مباحث کلامی جـهت گـرفت و آداب و رسـوم جامعه شیعه تکمیل گردید. تشکیلات سیاسی شیعه که به سازمان وکالت موسوم شده اسـت، از ابـتکارات آن حضرت بود که در دوره های بعدی با وسعت بیشتری تداوم یافت. همچنین از شکل گیری و پویـایی فـقه شـیعه و تشخص آن به نام «فقه جعفری»، همواره به عنوان مهم ترین ثمره تلاش فکری امامین صادقین (علیهماالسلام) یـاد مـی شود که در این میان امام صادق (ع) به لحاظ بسترهای مناسب دوره ایشان، سهم عمده ای داشته اسـت. طـراحی نـظام آموزشی منسجم با ویژگی های بی سابقه، تربیت متخصصین شایسته ای را به ارمغان آورد که به نوبه خود از مـهم ترین حـافظان مرزهای عقیدتی شیعه در دوره های بعدی به شمار می آیند. ازاین رو امام صادق (ع) به عنوان یکی از شـاخص ترین رهـبران فـکری جهان اسلام، نقش شایسته ای در پویایی فرهنگ و تمدن اسلامی ایفا کرد.

منابع و مآخذ

1- قرآن کریم.

2-نـهج البلاغه.

3-آل عـلی، نـورالدین، الإمام الصادق کما عرفه علما الغرب، بیروت، دارالفکر، 1420 ق.

4- ابن ابی الحدید معتزلی، عبدالحمید، شـرح نـهج البلاغه، قم، نجفی، 1404 ق.

5-ابن خلکان، احمد بن ابراهیم، وفیات الاعیان، قم، منشورات شریف رضی، 1364.

6-ابن شهرآشوب مازندرانی، محمد، مـناقب آل ابـی طالب، قم، مؤسسه انتشارات علامه، 1379 ق.

7-ابن طاووس، سید عبدالکریم، فرحة الغری، قم، انتشارات رضـی، بـی تا.

8-تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی » بهار 1392، سال چهارم - شماره 10 (صفحه 55)

ابن طاووس، علی بن موسی، اللهوف فی قـتلی الطـفوف، قـم، منشورات شریف رضی، 1407 ق.

9- ---، مهج الدعوات و منهج العـبادات، قـم، دارالزخائر، 1411 ق.

10-ابن طیفور، بلاغات النساء، قم، مکتب بصیرت، بی تا.

11-ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، بـیروت، دارالمـعرفه، بی تا.

12 -احسائی، ابن ابی جمهور، عوالی اللئالی، قـم، سـیدالشهداء، 1405 ق.

13-اربلی، عـلی بـن عـیسی، کشف الغمة فی معرفة الائمة، تـحقیق سـید هاشم رسولی محلاتی، تبریز، بنی هاشم، 1381 ق.

14-اسد حیدر، الامام الصادق و المذاهب الاربعه، بـیروت، دار الکـتب العربی، چ 2، 1390 ق.

15-انوری، حسن، فرهنگ بزرگ سـخن، تهران، سخن، 1382.

16-بلاذری، احـمد بـن یحیی، انساب الاشراف، بیروت، دارالفـکر، 1417 ق.

17-پیـروزمند، علیرضا، مبانی و الگوی مهندسی فرهنگی، قم، فجر ولایت، چ 3، 1389.

18-جابر بن حیان، رسائل جـابر بـن حیان، بیروت، دار الکتب العلمیه، چ 1، 1427 ق.

19-جـباری، مـحمدرضا، سـازمان وکالت و نقش آن در عـصر ائمـه، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهـشی امـام خمینی+، 1382.

20-حر العاملی، محمد بن الحسن، وسائل الشیعه، قم، مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، 1414 ق.

21-حـرانی، ابـومحمد، تحف العقول، قم، جامعه مدرسین، 1404 ق.

22-حـسینی خـامنه ای، سید عـلی، پیـشوای صـادق، تهران، سید جمال، 1383 ق.

23-خـویی، سید ابوالقاسم، معجم رجال حدیث، قم، مدینة العلم، بی تا.

24-دخیل، علی محمد، ائمتنا، بیروت، دارالمـرتضی، 1415 ق.

25-ذهـبی، شمس الدین محمد، تذکرة الحفاظ، بیروت، دار احـیاء التـراث العـربی، بـی تا.

26-راونـدی، قطب الدین، الخرائج و الجـرائح، قـم، مؤسسة الامام المهدی(ع)، 1409 ق.

27 -رشاد، علی اکبر، «مبانی و الگوی مهندسی فرهنگی»، ماهنامه زمانه، تیرماه 1384.

28-زراری، احمد بن محمد، رسـاله ابـی غالب الزراری، تـحقیق محمدرضا حسینی، قم، مرکز البحوث و التحقیقات الاسـلامیه، 1369.

29-صـدوق، مـحمد بـن عـلی بـن بابویه، التوحید، بیروت، دار مکتبة الهلال، چ 1، 2009 م.

30-ـــ، امالی، قم، کتابخانه اسلامیه، 1362.

31ـــ، علل الشرائع، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چ 2، 1385 ق.

32- ــــ، من لا یحضره الفقیه، قم، جامعه مدرسین، 1412 ق.

33 -طبرسی، احمد بن ابی طالب، احتجاج، مـشهد، نشر مرتضی، 1403 ق.

34-طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، بی تا.

35-طبری، عمادالدین، بشارة المصطفی، النجف الاشرف، کتابخانه حیدریه، 1383 ق.

36_تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی » بهار 1392، سال چهارم - شماره 10 (صفحه 56)

طوسی، محمد بن حسن، استبصار، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1390 ق.

37-ــــ، الغـیبة، تـحقیق عبادالله تهرانی و علی احمد ناصح، قم، دارالمعارف الاسلامیة، 1411 ق.

38- ــــ، امالی، قم، دارالثقافه، 1414 ق.

39-ـــ، تهذیب الاحکام، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1365.

40-ـــ، رجال، قم، جامعه مدرسین، 1415 ق.

41-قاضی نعمان بن محمد، شرح الاخبار فی فضائل ائمـة الاطـهار، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، 1412 ق.

42-قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، قم، مؤسسه دارالکتب، 1404 ق.

43-کشی، محمد بن عمر، رجال، مشهد، انتشارات دانشگاه مشهد، 1348.

44-کـلینی، مـحمد بن یعقوب، اصول الکافی، تـهران، دار الاسـوه للطباعة و النشر، چ 1، 1418 ق.

45-ـــ، الروضه من الکافی، تحقیق علی اکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1407 ق.

46- گیدنز، آنتونی، جامعه شناسی، ترجمه منوچهر صبوری، تهران، نشر نی، 1378.

47- لالانی، ارزیـنه، الفـکر الشیعی المبکر تعالیم الامـام مـحمد الباقر، بیروت، دارالساقی، 2004 م.

48- مامقانی، ملا عبدالله، تنقیح المقال، نجف، مکتبة الرضویه، 1350 ق.

49- مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار ائمة الاطهار، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403 ق.

50- مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب و معدن الجـوهر، بـیروت، انتشارات دارالفکر، 1421 ق.

51- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، تهران، صدرا، 1421 ق.

52- معین، محمد، فرهنگ فارسی، تهران، امیرکبیر، 1388.

53- مفید، محمد بن محمد، الاختصاص، بی جا، دارالمفید، 1414 ق.

54 - ـــ، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، قم، کنگره شـیخ مـفید، 1413 ق.

55-ـــ، الامالی، قـم، کنگره شیخ مفید،1413 ق.

56- نجاشی، احمد بن علی، الفهرست، قم، جامعه مدرسین، بی تا.

57-ـــ، رجال، قم، جامعه مدرسین، 1407 ق.

58-نـعمانی، محمد بن ابراهیم، الغیبه، تهران، مکتبة الصدوق، 1397 ق.

59- نوری طبرسی، حسین، مـستدرک الوسـائل، بـیروت، آل البیت، 1408 ق.

60-هاشم معروف الحسنی، اخبار و آثار ساختگی، مشهد، آستان قدس رضوی، 1372.

پی نوشت ها

[1] انـوری، فـرهنگ بزرگ‌ سخن‌، ج 6 ، ص 5347‌.

[2] گـیدنز‌، جامعه‌شناسی‌، ص 36.

[3] معین، فرهنگ فارسی، ج 4، ص 5205.

[4] رشـاد، «مـهندسی‌ فرهنگ‌ و مهندسی‌ فرهنگی؛ ماهیت، مبانی و مسائل‌»، ماهنامه زمانه، تیرماه 1386، ش 58، ص 26.

[5] تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی » بهار 1392 ، سال چهارم - شماره 10 (صفحه 32)

[6] پیروزمند، مبانی و الگـوی‌ مـهندسی‌ فرهنگی‌، ص 117.

[7] آثار شـهادت امـام حسین× با ورود اسرا به کوفه و خطبه حضرت زینب÷‌ و ابراز‌ تأثر‌ و گریه شدید مردم (ابن‌طیفور، بلاغات‌ النساء‌، ص 24‌) و همچنین سخنان پرشور و مؤثر امام سجاد× و برخواستن بانگ شیون و اعلام فرمانبری کوفیان از امام سجاد× (ابـن‌طاووس، اللهوف، ص 66) و تکرار این صحنه‌ها‌ در‌ شام‌ و مدینه آغاز شده و در سال‌های بعد به شکل‌ قیام‌ علیه بنی‌امیه ظاهر می‌شود. قیام توابین (65 ق) که به‌دنبال احساس پشیمانی شدید کوفیان و قیام مختار (66 ق) که با انگیزه‌ و شـعار‌ خـون‌خواهی‌ امام حسین× شکل گرفته بود، نمونه بارز تجلی احساسات و عواطف‌ مردم در قالب قیام است. این اعتراضات در عصر امام صادق (ع) با قیام و شهادت زید بن علی× و فرزندش‌ یحیی‌ ادامه‌ یافت. قـیام زیـد و یحیی به اندازه‌ای اثرگذار بود که مردم تا‌ یک‌ هفته عزای یحیی را به‌پا نمودند و در آن سال هر کودکی که در خراسان متولد شد‌، نامش‌ را‌ یحیی و یا زید گذاردند. (مسعودی، مروج الذهـب، ج 3، ص 222)

[8] هـاشم معروف دراین‌باره می‌نویسد‌: «حزب‌ اُموی‌ پس از آنکه به شکل محوری‌ترین حزب در مخالفت با علی× درآمد، هرچند از‌ دیدگاه‌ اکثر‌ مسلمانان شرایط یک حاکم پذیرفته‌شده را نداشت، اما با همه وسایل برای اسـتوار سـاختن‌ پایـگاه‌ دینی خود و تقویت آن دست بـه کـار شـد و به همین منظور، آزمندان و نیز‌ کینه‌توزانی‌ را‌ که در پیرامون خود گرد آورده بود، برای جعل احادیثی که منزلت و ارج این‌ حزب‌ و خاندان اموی را بـالا مـی‌برد و خـلفای ثلاثه را بر همه مردم برتری می‌داد‌، به‌کار‌ گـرفتند‌ و آنـان نیز احادیثی در برتری دادن شام و دیگر شهرهایی که ساکنان آن طرف‌دار این حزب‌ بودند‌، بر سایر شهرها و بر همه سرزمین‌ها، و نـیز دهـ‌ها حـدیث در مذمت علی×‌ و خاندان‌ بنی‌هاشم‌ به قصد فریب دادن مردم و بازداشتن آنـان از آنچه که از رسول اکرم| درباره علی× و فرزندانش‌ شنیده‌ و به‌ یکدیگر منتقل نموده بودند، جعل کردند.» (هاشم معروف الحسنی، اخـبار و آثـار سـاختگی‌، ص 141‌)

[9]  لو جـلسنا علی شاة لما افنیناه. (کلینی، اصول کافی، ج 2، ص 26)

[10] نجاشی، الفهرست، ص 40 ـ 39.

[11] ابن‌ابی‌الحدید، شرح نـهج‌البلاغه، ج 4، ص 104.

[12] «آلِ‌اَعْین» از خاندان‌های روایـی بـنام شیعی‌ از‌ اواخر قرن اول تا قرن چـهارم هجری که منسوب بـه «اعـین بن سُنْسُن» هستند. افراد ایـن خـاندان از روزگار امام سجاد× به دوستی‌ با‌ خاندان پیامبر| شناخته شده‌اند. برخی از‌ اینان‌ که مـحضر آن امـام را درک کرده‌اند، به تبحر در کلام، فـقه، حـدیث و دیـگر شاخه‌های علمی آن روزگـار نـام‌آور گشته‌اند. پس از آن حضرت‌ نیز‌ نـوادگان و اخـلاف اعین مصاحبت‌ دیگر‌ امامان را برگزیده و گروهی از آنان به مقامات بلند علمی و دینی نائل آمـده‌اند. ابـوغالب زراری که خود از این خاندان است، آل‌اعـین را حـدود 60 نفر دانـسته اسـت. (زراری، رسـاله‌ ابی‌غالب‌ الزراری، ص 114)

[13] ابن‌شهرآشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ص 238.

[14] راوندی، الخرائج و الجـرائح، ص 721.

[15] ابـن‌طاووس، مـهج الدعوات و منهج العبادات، ص 199.

[16] کشی‌، رجال‌، ص 381‌.

[17] بلاذری، انساب الاشراف، ج 3، ص 78؛ مفید، الارشاد، ج 2، ص 190.

[18] ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص 184. برای تاریخ‌ دقـیق‌ ایـن‌ جـلسه گزارشی در منابع اولیه یافت نشد‌، لکن‌ نظر‌ به‌ حضور‌ ابراهیم‌ امام در این جلسه و کـشته شـدن وی در سـال 132 ق، قطعاً این جلسه قبل از سال 132 ق برگزار شده است.

[19] مـفید، الارشاد، ج 2، ص 190‌.

[20] مجلسی، بحارالانوار، ج 51، ص 24.

[21] در صحیح ترمذی و سـنن ابـن‌ماجه و نیز در روایـات اهـل‌بیت^ چـنین تعبیری وجود ندارد.

[22] حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 3، ص 281.

[23] همان، ج 4، ص 385؛ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ص 99.

[24] کفوا السنتکم و الزمـوا بـیوتکم فانه لا یصیبکم امر تخصون به ابـدا و لا تـزال الزیـدیه‌ لکـم‌ وقـاء ابدا. (کلینی، اصـول کـافی، ج 2، ص 254؛ نعمانی، الغیبه، ص 197)

[25] مفید‌، اختصاص، ص 66؛ کشی، رجال، ص 136.

[26] همان، ص 138.

[27] همان، ص 141.

[28] همان.

[29] در صفحه‌ 161‌ ـ 133 رجال کـشی ‌ ‌روایـات مربوط به زراره نقل شده که از صفحه 148 ـ 133 روایاتی در‌ مدح‌ وی و از صفحه 150 ـ 148 روایاتی درباره لعن بـر او و در بـقیه‌ صـفحات‌، روایاتی در ذم ایشان نقل شده است‌.

[30] ربما ادخل المسجد و بـعض اصـحابنا یـصلی الظهر و بعضهم‌ یصلی‌ العصر. قال الامام ×: انا امرتهم بهذا لو صـلو علی وقت واحد لعرفوا و اخذوا برقابهم. (حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 4، ص 137)

[31] همان، ص 59.

[32] همان ص 57‌.

[33] کلینی، اصول کافی، ج 1، ص 87 .

[34] طبری، بشارة المصطفی‌، ص 169‌؛ نوری، مستدرک الوسائل، ج 8، ص 314.

[35] اتقوالله و علیکم بـالطاعة لائمتکم، قولوا‌ ما‌ یـقولون‌ و اصـمتوا عما صمتوا، فانکم فی سلطان من‌ قال‌ الله‌ تعالی‌ «و انّ‌ مکرهم‌ لتزول منه الجبال» (ابراهیم (14): 47) (یعنی بذالک ولد العباس) فاتقوالله فانکم فی هدنة صلوا فی عشائرهم و اشهدوا جنائزهم و ادّو الامانة الیهم. (حرانی، تـحف العقول، ص 487؛ طوسی‌، امالی، ص 667)

[36] اربلی‌، کشف الغمه، ج 2، ص 209.

[37] من اراد الدنیا فلا ینصحک و من اراد الاخره فلا یصحبک. (همان، ص 208؛ نـوری، مـستدرک الوسـائل، ج 13، ص 128)

[38] عن مفضل بن عمر قال وجه ابوجعفر المنصور الی حسن‌ بن‌ زید و هو والیه عـلی الحـرمین ان احرق علی جعفر بن محمد داره فالقی النار فی دار ابی عبدالله فاخذت النار فـی البـاب و الدهـلیز فخرج ابوعبدالله یتخطی النار و یمشی فیها‌ و یقول‌ انا ابن اعراق الثری، انا بن ابراهیم خـلیل الله.» (کـلینی، اصول کافی، ج 2، ص 537)

[39] ابن‌شهرآشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج 4، ص 238.

[40] مجلسی، بحارالانوار، ج 47، ص 180.

[41] نوری، مستدرک الوسائل‌، ج 15‌، ص 241؛ طوسی، امالی، ص 480.

[42] همان، ص 32‌.

[43] صدوق، علل الشرائع، ج 2، ص 496‌.

[44] صدوق، من لا یحضره الفقیه، ص 120.

[45] همو، التوحید، ص 226.

[46] طبرسی، احـتجاج، ج 2، ص 451؛ احـسائی‌، عوالی‌ الئالی، ج 4، ص 109؛ کلینی، اصول کافی، ج 2، ص 179.

[47] همان، ص 131.

[48] حر عاملی، وسائل الشیعه‌، ج 1، ص 37‌ و ج 28‌، ص 354.

[49] ارزینه لالانی، الفکر الشیعی المبکر تعالیم الامام محمد الباقر، ص 89 .

[50] مفید، الارشاد، ج 2، ص 190.

[51] طوسی، رجال، ص 156.

[52] برای مطالعه تفاسیر امام باقر× درخصوص آیات مربوط به امامت ر.ک بـه: قـمی، تفسیر القمی، ج 1 ص 162 و 171 ـ 170؛ ج 2 ص 102، 193 و 274 و برای مطالعه روایات امام باقر× درباره امامت ر.ک به: کلینی‌، اصول‌ کافی، ج 1، ص 466 ـ 418.

[53] بلاذری، انساب الاشـراف، ج 4، ص 118.

[54] بـرای مطالعه تفاصیل روایات و احادیث امام صادق (ع) در این خصوص ر.ک به: کلینی، اصول کافی، ج 1، ص 466 ـ 418.

[55] مفید، امالی، ص 26.

[56] کشی، رجال، ص 397.

[57] حسینی خامنه‌ای، پیشوای صادق، ص 74.

[58] جباری، سازمان وکالت، ص 175.

[59] مامقانی، تنقیح المقال، ج 3، رقم 12084‌.

[60] نجاشی‌، رجـال، ص 417.

[61] کـشی، رجـال، ص 248‌.

[62] طوسی‌، الغیبه، ص 347‌.

[63] همان‌.

[64] کشی، رجال، ص 442.

[65] راوندی، الخوائج و الجرائح، ج 2، ص 610 .

[66] همان، ص 777.

[67] همان، ص 721‌.

[68] حرانی‌، تحف العقول‌، ص 307 ـ 301.

[69] مـامقانی‌، تـنقیح المقال، ج 3، رقم 11393.

[70] ابن‌خلکان، وفیات الاعیان، ج 4، ص 135.

[71] ذهبی، تذکرة الحفاظ‌، ج 1، ص 212‌.

[72] طوسی‌، تهذیب‌ الاحکام‌، ج 1، ص 363؛ هـمو، اسـتبصار، ج 1، ص 77؛ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 1، ص 364.

[73] حج (22): 78.

[74] مطهری، مجموعه آثار، ج 18، ص 77.

[75] آل علی، الإمام الصادق کما عرفه علما الغرب، ص 43.

[76] کلینی، الروضه من الکافی، ص 167.

[77] جابر بن حیان، رسائل، ص 571.

[78] نجاشی‌، رجال‌، ص 231.

[79] قاضی نعمان بن محمد، شرح الاخبار، ج 14، ص 292.

[80] محققان در نوشته‌های مربوط به امام صادق (ع) چهار هزار شـاگرد‌ بـرای‌ آن‌ حـضرت عنوان کرده‌اند. البته برخی از ایشان هیچ سندی بر‌ این مدعا ذکر نکرده‌اند. به‌عنوان نمونه، اسد حیدر بـدون ذکر سند می‌نویسد: «چنان‌که گفته‌اند، شرکت‌کنندگان در این مدرسه‌ به‌ چهار‌ هـزار نـفر مـی‌رسید.» (اسد حیدر، الامام الصادق و المذاهب الاربعه، ج 1، ص 156) طبرسی‌ نیز‌ بدون ذکر سند می‌نویسد: «فان اصحاب الحدیث قد جـمعوا ‌ ‌اسـامی الرواة عنه من الثقات علی اختلافهم‌ فی‌ المقالات‌ فکانوا اربعة آلاف رجل.» (طبرسی، اعلام الوری، ص 284) مـحمد عـلی دخـیل در‌ این‌ خصوص‌ بی‌جهت ادعای تواتر کرده و می‌نویسد: «لقد تواتر النقل علی ان الروات عن ابی عبدالله‌ الصـادق‌ اربعة‌ آلاف رجل.» (دخیل، ائمتنا، ج 1، ص 415) وی به مناقب ابن‌شهرآشوب و کشف الغمه اربلی استناد کرده‌ اسـت‌. بعد از بررسی منابع، ایـن نـتیجه حاصل می‌شود که دو منبع از منابع‌ اولیه‌ به‌ این گزارش اشاره کرده‌اند. اولین منبع، کتاب احمد بن عقده (م 230 ق) است. وی در‌ کتاب‌ مستقلی تعداد چهار هزار نفر از شاگردان امام صادق (ع) را با آوردن روایت‌ هرکدام‌ نـام‌ برده است. منبع دوم کتاب الارشاد شیخ مفید (م 413 ق) است که می‌نویسد: «فان اصحاب الحدیث‌ قد‌ جمعوا اسامی الرواة عنه من الثقات علی اختلافهم فی المقالات فکانوا اربعة‌ آلاف‌ رجل‌.» (مفید، الارشاد، ج 2، ص 179) در واقع هـرکس سـندی در این خصوص ذکر کرده، به یکی از‌ این‌ دو‌ منبع ختم می‌شود. به‌عنوان نمونه، مناقب به کتاب ابن‌عقده و کشف الغمه به‌ الارشاد‌ مفید استناد کرده است. طبرسی نیز اگرچه سندی نیاورده، ولی عـبارتش عـین عبارت الارشاد است.گزارش‌ دیگر‌ درخصوص شاگردان امام صادق (ع) روایت حسن بن علی الوشاء است. وی می‌گوید‌: «نهصد‌ نفر راوی را در مسجد کوفه دیدم‌ که‌ همگی‌ از جعفر بن محمد× نقل روایت مـی‌کردند‌.» (نـجاشی‌، الفهرست، ص 39) با توجه به این روایت، اگر امام صادق (ع) فقط در مسجد‌ کوفه‌ این تعداد شاگرد راوی داشته‌ باشد‌، وجود چهار‌ هزار‌ نفر‌ شاگرد اعم از راوی و غیر راوی‌ در‌ تمام نقاط جهان اسـلام امـر بـعیدی نخواهد بود. همچنین اگر کـتاب ابـن‌عقده‌ را‌ پذیـرفتیم، به راوی بودن این چهار‌ هزار نفر شاگرد اذعان‌ کرده‌ایم‌. لکن اثبات ثقه بودن این‌ تعداد‌ ـ چنان‌که شیخ مفید بدان تصریح کـرده ـ امـری مـشکل است؛ به‌خصوص که در منابع‌ اولیه‌ هیچ شاهدی بـر ایـن مطلب‌ یافت‌ نمی‌شود‌.

 

منبع : تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی » بهار 1392، سال چهارم - شماره 10 , جان احمدی،فاطمه - نیک آفرین،مهدی

 

ترنم هدایت

سلسله جلسات تهذيبي

هِیأَت مَجازیِ زِینَبیُون

سایت مراجع تقلید