اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم. بسم اللّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
بحث اين جلسه ما در تبعات گناه بود كه مىگفتم گناه شوم است خيلى هم شوم است ولو اينكه صغيرهباشد«واصحاب المشئمة ما اصحاب المشئمة» فاسق و فاجرها دست چپىها شوم هستند چقدر شوم هستند و گناه تبعات خيلى دارد از جمله تبعاتى كه قرآن روى آن پافشارى دارد و مفسرين هم خيلى روى آن پافشارى دارند اين است كه قرآن مىفرمايد يك زندگى ناخوشى يك زندگى تنگى به انسان مىدهد «من اعرض عن ذكرى فان له معشيةً ضنكا»[1] زندگى تنگ يك زندگى ناخوش يك زندگى بى نشاط و بعدش هم مىفرمايد «و نحشره يوم القيمة اعمى قال رب لم حشرتنى اعمى و قد كنت بصيرا. قال كذلك اتتك ايتنا فنسيتها و كذلك اليوم تنسى» در دنيا رابطهاش با ما قطع بود ديگر حالا هم خواه نا خواه رابطهاش با ما قطع است آنجا كوردل بودى اينجا هم كور واقعى هستى كور جسمى و روحى هر دو هستى معمولاً آقايان مفسرين اين آيه و امثال اين آيه را مىبرند روى زندگى مادى فقط، مىگويند معنايش اين است كه آدم گناهكار دائما كوبندگى دارد آدم گناهكار زندگى بى نشاط توأم با غم و غصه دارد آدم گناهكار زندگى توام با اضطراب خاطر دارد اما ديگر بيش از اين نه يعنى آنچه آيه را معنا مىكنند مىگويند كه وقتى رابطه انسان با خدا قطع بشود در دنيا يك مصيبت دارد زندگى ناخوش، زندگى توام با غم و غصه نگرانى اضطراب خاطر و زندگى آخرت هم كور و معلوم است كسى كه كور در آخرت است جاى او جهنم است بله اين معناى ظاهرى آيه معناى خوبى هم هست آيات ديگر هم دلالت دارد و به تجربه هم اثبات شده است چنين است چه بسيار قصرها و تمكنها ما سراغ داريم اما همان قصرو تمكن براى صاحب او يك سلول است بدتر از يك سلول اما اگر يك مقدار بيشتر بازش بكنيم و اين روزى را اين معيشت را يك معناى وسيعترى يك معناى عامترى برايش بگيريم آن اينكه بگوييم آن معيشت ضنك كه آنجا فقط مربوط به ماديات نيست مربوط به هر نعمتى از نعم لهى است يعنى آدم گناهكار نعمت شيرينى مناجات با خدا را ندارد لذت نمىبرد اين معيشت خيلى معيشت تنگى است خيلى نا خوش است كه انسان از نماز شب لذت نبرد معلوم است مريض است معلوم است ولو از نظر امكانات از نظر ماديات در رفاه حسابى باشد اين معيشت براى او تنگ است اين معيشت براى او نا خوش است يك كسى از مناجات با خدا در دل شب لذت نبرد قرآن مىفرمايد كه مردان الهى اين هستند «تتجا فى جنوبهم عن المضاجع يدعون ربهم خوفا و طمعا و مما رزقنهم ينفقون فلا تعلم نفس ما اخفى لهم من قرة اعين جزاء بما كانوا يعملون»[2] من خيال مىكنم اين آخر آيه مربوط به آخرت نيست در همين دنيا يك افرادى هستند كه اينها پا مىشوند در دل شب پا به رخت خواب ىزنند صفت جمال خدا صفت جلال خدا بر دل اينها حكم فرما مىشود و هيچ كس نمىتواند درك بكند كه اين چه قدر لذت مىبرد مگر اينكه خودش هم از اين نعمت بهره ببرد خودش اين كاره باشد والا مردم دنيا از كجا مىفهمند از كجا مىتوانند در ك بكنند كه اين اهل دل چه لذتى در دل شب دارد چى مىتواند درك بكند كه اين جمله «اين الملوك و ابناء الملوك» كجا مىتواند درك بكند و اين آيه مىگويد «فلا تعلم نفس ما اخفى لهم من قرة اعين جزاء بما كانوا يعملون» يك كسى اين نعمت را نداشته باشد اين خيلى روزى تنگ است حالا ولو اينكه روزى گشاد باشد در خوردن و خوابيدن و اطفاء شهوت و قصر و حور العين و امكانات دنيا همه چيزش خوب باشد ولى اين روزى تنگ است انسان از نفاق در راه خدا لذت نبرد همين آيه همين كه نماز شب مىخواند انفاق هم مىدهد مىفرمايد «تتجافى جنوبهم عن المضاجع يدعون ربهم خوفا و طمعا و مما رزقنهم ينفقون» يك افرادى هستند در شب رابطه با خدا در روز رابطه با مردم خدمت به خلق خدا «ومما رزفنهم» نه پول يكى از اين پول است خدمت به خلق خدا با پولش، خدمت به خلق خدا با آبرويش، خدمت به خلق خدا با قلمش خدمت به خدا با قدمش، خدمت به خلق خدا با آبرويش «و مما رزقنهم ينفقون» اينها چقدر لذت مىبرند «فلا تعلم نفس ما اخفى لهم من قرة اعين» حالا راستى انسان برسد به آنجا كه از انفاق در راه خدا لذت نبرد خيلى مصيبت است اين همين معيشت ضنك كه قرآن مىگويد ما نبايد اين آيه شريفه را بگوييم فقط راجع به دنيا معيشت ضنك راجع به خورد و خوراك و پوشاك و ازدواج و... نه يك قدرى بالاتر بايد بگوئيم اهل دلى كه اصلاً به اينها اهميت نمىدهند و هم و غم آنها رابطه با خدا هم و غم آنها رابطه با خلق خدا آنها يك شب نماز شب نخوانند راستى متلاطم مىشوند يك روز نتواند خدمت به خلق خدا بكند راستى متلاطم است راستى كه غم و غصه دنيا روى دلش آمده است چه جور امروز نشد ما خدمت به خلق خدا بكنم لذا اينها سير و سلوكىها وقتى كه برف بيايد به كبوترها به پرندگان توى بيابانها مىرسند مىروند گندم مىريزند روى برفها براى اينكه اينها گرسنه نمانند و لذت ببرند از اين كه به فرياد پرندهاى برسند يك وقت براى شما مىگفتم يك اهل دلى براى من مىگفت من حال قبض پيدا كردم بى توفيقى بى حالى و نمىدانستم اين بى حالى از كجا هست توى كشف وشهودم گفتند كه «شكت عنك عصفورة فى الحضرة» يك گنجشكى از دست تو پيش خدا شكايت كرده است. مىگويد كه كشفم تمام شد چند وقت پيش موقع نماز بود نماز دير شده بود تند تند مىرفتم بچهها داشتند با يك بچه گنجشكى بازى مىكردند اذيت مىكردند من با بى تفاوتى گذشتم مىگفت حالا نمىدانستم چه بكنم ديگر دعا راز و نياز با خدا توسل به اهل بيت اتفاقا رفتم گردش توى بيابان ديدم يك بچه گنجشك از آشيانه پائين افتاده يك مار مىخواهد اين را بخورد عصا را بلند كردم مار فرار كرد بچه گنجشك را بر داشتم نوازش رسيد به مادرش ردش كردم توى كشفم به من كفتند «شكرت عنك عصفورة فى الحضره» يك بچه گنجشك از تو تشكر كرده و كشفم تمام شد و قبضم تمام شد اين قبض بسط كه اينها دارند يعنى لذت از عبادات توفيق خدمت به خلق خدا راستى اين قبض و بسط كه اينها دارند از بلاهاى بزرگ قبض است چه جور اگر مردم دنيا چند روزى قبض دل پيدا كنند چه جور ناراحت هستند اين يك شبانه روز قبض روح پيدا كند بى حال كسل، فشل اين معيشت ضنك اين بالاترين معيشت ضنك است چنانچه حال بسط داشته باشد استقبال به دعا راز و نياز با خدا تمايل به نماز شب تمايل به مستحبات تمايل به خدمت به خلق خدا توفيق براى اينكه بعضى اوقات هم نمىشود مىخواهد خدمت كند نمىشود در روايت داريم خدا هر كسى را دوست بدارد در معرض خدمت به خلق خدا قرارش مىدهد هر كسى را هم دوست ندارد جداى اين معرض وامى وارد در اين معرض واقع نمىشود دارد قدرت دارد مال دارد علم دارد امّا در معرض خدمت به خلق خدا واقع نمىشود اينها نعمتها خيلى بزرگ است «و من اعرض عن ذكرى فان له معيشة ضنكا» اين معناى كه من الان كردم خيلى بهتر از معناى اول است خيلى بالاتر است و گناه حال بسط را از انسان مىگيرد حال قبض به انسان ديگر از نماز اول وقت هم لذت نمىبرد چه برسد به نماز شب ديگر خمس هم نمىدهد چه برسد به «و مما رزقنهم ينفقون» راستى صد نود و نه مردم خمس دادن برايشان سخت است لذا مثلاً مىبينيم سالى دو مرتبه مكه مىرود با چه نشاطى حج مستحبى سال چهار مرتبه كربلا مىرود سال ده مرتبه مشهد مىرود با چه نشاطى وقتى مىرسد به خمس جانش را از اين بگيرند بهتر از اين است كه خمس بدهد اينها چى است راستى چرا انسان مىرسد به اين جا كه پول به امام زمان بدهد برايش سنگين است چه بازيها در مىآورد چند روز قبل يكى آمده بود پيش من مىگفت كه من امسال مكه رفتم و حالا هم مىخواهم بروم كربلا و مىخواهم خمسم را حساب بكنم امّا سرمايه من ضرورى است و شما توى رساله نوشتيد سرمايه اگر ضرورى باشد خمس ندارد گفتم وقتى مكه مىخواستى بروى روى اين سرمايه فكر نمىكردى وقتى كربلا مىخواستى بروى روى اين سرمايه فكر نمىكردى ضرورى نبود حالا وقتى موقع خمس شد ضرورى شد و اين كه مراجع توى رسالهها نوشتند منظورشان آن مرادشان گارى چى است گارى چى اگر هزار تومان دارد بخواهد دويست تومانش را بدهد توش مىماند نه تو، تو كه چندين ميليون دارى و مىگوئى سرمايه من ضرورى است و او يك جور ما طلبهها يك جور ديگر راستى الان مطالعه براى ما طلبهها سنگين شده است مگر ما نداريم «تفكر ساعة خير من عبادة سنه» حضرت امام توى چهل حديث نقل مىكند كه «تفكر ساعه خير من عبادة سبعين سنه» ايشان روايت به دست آوردند من روايتش را نديدم آن روايتى كه من ديدم «تفكر ساعه خير من عبادة سنه» امّا روايتى كه ايشان نقل مىكند سبعين سنه هفتاد سال عبادت يك ساعت مطالعه و يك ساعت مطالعه بهتر از هفتاد سال است حالا شما فيلمهاى سر گرم كننده برايتان آرام بخش است يا مطالعه جواهر اين بلا است اين بلا خيلى بالا است امّا فكرش را نمىكنيم شماها كه خارج مىخوانيد بايد يك دوره جواهر ديده باشيد مرحوم سيد صاحب عروة يك طلبه است طلبه بالا مىگويد من هفت مرتبه هفت دوره حسابى با دقت جواهر ديدم اينها كى هستند چرا اين جور است چرا مرحوم سيد هفت دوره جواهر مىبيند وقتى معيشت ضنك شد معيشت وسيع شد ديگر خواه نا خواه اين جورها ازش در مىآيد مىرود سر جنازه پسرش مىنشيند و جواهر مىنويسد چرا راستى اين حرفها اينها خرافات است مىگويند مرحوم علامه يكدوره زيارت رفت اما ايام تحصيلى ـ مسلم يك جورى بوده حالا چرا ايام تحصيلى بوده نمىدانم ـ ولى يك دوره زيارت رفت وقتى برگشت، علامه فخرالمحققين را دوست داشت راستى هم خيلى بالا بود اين اول قواعد را ببيند چه تعريفها از اين فخرالمحققين مىكند و نور
چشمش است پاره دلش است و راستى ملا اين ديگر پشت سر علامه نماز نمىخواند يك روز واستش گفت بابا جان چه چيزى از من ديدى كه پشت سر من نماز نمىخوانى گفت كه واجب را رها كردى مستحب را گرفتى چرا رفتى زيارت قواعد را نشانش داد گفت توى اين مسافرت يك دوره فقه نوشتم اين هم قواعد اين را هم براى تو نوشتم گفت آمد پشت سرش نماز خواند اينها را ما يا حساب رويش نمىكنيم خرافات حساب مىكنيم چون اهلش نيستم و چون اهلش نيستم زير پايش مىزنيم مىگوئيم اينها دروغ است امّا آنكه راستى «تفكر ساعة خير من عبادة سبعين سنه» رسوخ در دلش كرده ديده اين بهترين چيزها برايش مطالعه است استاد بزرگوار ما آقاى بروجردى «رضوان اللّه تعالى عليه» مىفرمودند كه من از اول شب تا به صبح و بعضى اوقات متوجه نبودم متوجه مىشدم موذن اذان مىگويد نماز شبم از بين رفته چه جور مىشود يك نفر اين قدر متوغل بشود آقاى بروجردى علاوه بر اينكه عالم عابد بود مقيد به نماز شب مقيد به مستحبات امّا برود توى مطالعه به اندازهاى كه مدهوش بشود و از غير آقاى بروجردى نقل مىكند كه شامش را مىآمد مثلاً مادرش يا زنش مىگذاشت پهلويش آنها مىرفتند مىخوابيدند اين مطالعه مىكرد يك وقت مىديد شامش را گربه خورده و اين نفهميده اينها را كم نگيريد اينها را دروغ نگيريد واللّه اينها درست است امّا وقتى كه ما حال مطالعه كردن نداشته باشيم ديگر اينها را خرافات حساب مىكنيم لذا اين «من اعرض عن ذكرى فان له معيشةً ضنكا» اين فقط اين نيست كه ما خانه نداريم ما وضعيت ماليمان خوب نيست نه يك معناى ديگرى هم دارد و آن اينكه دل ما خوب نيست وقتى دل ما قسى باشد خدا مىگويد واى به دل تو و اين بدترين معيشت ضنك است بدترين معيشت است معناى ديگر هم دارد يعنى وضعيت فعلى ما معيشت ضنك است «سلط اللّه من لا رحم له و لا علم له و لا حلم له» الان فساد اخلاقى توى دانشگاهها كولاك مىكند اين معيشت ضنك نيست تو جمهورى اسلامى از اول شب تا به صبح دانشجوى دختر و پسر مخلوط به هم گاهى رقص موجى مىكنند گاهى مىخوانند گاهى برايشان مىخوانند تا صبح بشود ما هم ساكت نشستيم اين هم نه يك روز و دو روز هر روز اين معيشت ضنك نيست الان صد جا از خوراسگان و خمينى شهر و جواره و... اعلاميه پخش كردند حسابى كه تدريس موسيقى بعد يك اسم مىآورد گيتار، سه تار، ويالن، تنبك و... و هر آلت موسيقى كه قديمى شده بود پيدا شده است پول هم مىگيرند ده هزار تومان بيست هزار تومان هر تدريسى مثلاً دخترها و پسرها بايد صد هزار تومان هم بدهد پدرش صد هزار تومان مىدهد اين برود مطرب شود و اين دانشجو ايام فراقتش مطرب شود كجا؟ جايش كجا توى دانشگاه جايش كجا توى دبيرستان، توى دبستان ديگر بعضى اوقات تو مسجد بود كه ما خاك بر سرمان ديدند من الان كولاك مىكنم ديگر توى مسجد را گذاشتند كنار اعلاميه پخش كردند تو مسجد تدريس موسيقى اى خاك توى سر آن امام جماعت كنند و هيئت امناء اين معيشت ضنك نيست ما خيال مىكنيم معيشت ضنك يعنى خانه ندارد نه بابا طلبهاى كه خانه ندارى گله به خدا مىكنى معيشت ضنك اين است و اين يكى و دو تا و ده تا نيست همين دانشگاه علوم پزشكى كه بايد متخصص تحويل جامعه بدهد دو سه روز سه چهار تا هالو آمدند عليه قانون اساسى عليه نظام عليه ولايت فقيه رفتند بالاتر عليه امام صادق عليه دين و بالاخره عليه تشيع صحبت كردند و خيال هم نكنيد همين يك جلسه است هفته بعدش يك جلسه ديگرى گرفتند دانشگاه اصفهان بدتر از دانشگاه علوم پزشكى ديگر اللّه اكبر آن دانشگاه صنعتى كه يك پارچه فساد، هم فساد دينى هم فساد اخلاقى اين اصفهان است ديگر ببينيد تهران چه خبر است اين معيشت ضنك است به سر همه آمده همه داريم مىسوزيم همه بى تفاوت هستيم چرا من بايد داد بزنم! همه بى تفاوت هستيم و اين بى تفاوتى همين است معيشت ضنك پيدا مىشود ديگر وقتى كه آتش گرفتتر و خشك باهم مىسوزند ديگر خوبان هم بايد بسوزند خطاب شد شعيب صد هزار نفر از قوم تو را هلاك مىكنم شصت هزار نفر خوب چهل هزار نفر بد بدها گناهشان دست و پا گيرشان، خوبها براى چه؟ خطاب شد براى اينكه خوبها نشستند و نگاه كردند بدها بدى كردند خوبها بى تفاوت بودند مگر مىشد ما امر به معروف و نهى از منكر بكنيم ديگر هر كسى براى خودش يك توجيه و امر به معروف و نهى از منكر از بين رفته است راستى معيشت ضنك را ببين تعجب از اين است كه قم ساكت است خيلى عجيب است مابقى حوزهها هم ساكت است يك كسى كه الفباى دين ندارد مىرود در مقابل هزار نفر از مردم همدان مىگويد كه آخوند تازه پيدا شده توى اين جمهورى اسلامى پيدا شده ما آخوند نداشتيم آيت اللّه و حجة اللّه و ثقة اسلام اينها همه از غرب و كليسا و پاپ آمده است ما آيت اللّه و حجة الاسلام نداشتيم اين تقليد را آخوندها در آوردند مردم كه ميمون نيستند تقليد كنند حالا اينها آخر كار هم گفته اين تشيع بايد تغيير كند دين ناقص است اگر ما اصلاحات بخواهيم دين را بايد تغييرش بدهيم وقتى دين را تغيير داديم اصلاحات مىشود و الا وقتى دين هست اصلاحات محال است حالا مراجع چه كردند هيچ قم چه كرد هيچ ماها چه كرديم هيچ مردم چه كردند هيچ دولت چه كرد هيچ مثل اينكه اصلاً چيزى واقع نشده است اين معيشةً ضنك نيست «من اعرض عن ذكرى فان له معيشت ضنكا و نحشره يوم القيمة اعمى قال رب لم حشرتنى اعمى و قد كنت بصيرا قال كذلك اتتك ايتنا و كذلك اليوم تنسى» حالا هم كورى «من كان فى هذه اعمى فهو فى الاخرة اعمى و اضل سبيلاً»[3] وقتى اينجا كور و كر باشيم آنجا هم كور و كر هستيم و اين معيشت ضنك از كجا پيدا مىشود از گناه شومى گناه معيشت ضنك مىدهد با اين توسعه معناى كه براى اين آيه شريفه كردم ديگر مابقى شما مىتوانيد براى خودتان ده تا مصداق پيدا كنيد. قرآن تام است قالب براى عامه مصاديق تازه تازه مصاديق تا روز قيامت و تطبيق اين قرآن براى مصاديقى كه ما طلبهها بايد درست بكنيم ما در تفسير قرآن كم كار كرديم همين معيشت ضنك است كه انسان توى تفسير كم كار كرده باشد طلبه توى تفسير كم كار كرده باشد خدايا به حق امام حسين عليهالسلام قسمت مىدهم كه حاضر شده همه چيز را فداى دين اسلام عزيز بكند خدايا يك تنبه به دولت ما به ملت ما مخصوصا به ما طلبهها عنايت بفرما.
و صلّى اللّه على محمد و آل محمد.